بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
خطابه و خطيبان جمعه(4) آداب خطيب خطيب بايد نسبت به هدايت، تربيت، آموزش و افزايش سطح رشد و كمال مخاطب علاقه مند باشد و اين را در تلاشهاي مخلصانه و كوششهاي دلسوزانه به نمايش بگذارد سيدرضا تقوي اشاره: در قسمتهاي قبلي اين مقاله، به بررسي تاريخ پيدايش خطابه و تحول خطابه در اسلام پرداختيم و آن گاه آداب خطيب را مطرح كرده و چهار مورد از آن را توضيح داديم. اينك ادامه بحث را پي مي گيريم. 5. دلسوزي از ديگر آدابي كه خطيب بايد در خطابه خود به گونه اي مناسب لحاظ كند، دلسوزي است. او بايد نسبت به هدايت، تربيت، آموزش و افزايش سطح رشد و كمال مخاطب علاقه مند باشد و اين را در تلاشهاي مخلصانه و كوششهاي دلسوزانه به نمايش بگذارد. به طوري كه آنانكه بر مسند امامت و پيشوايي مردم تكيه مي زنند و توقع پيروي را از مخاطبان خود دارند، بايد اساس تلاشهاي هدايتي را بر مبناي مردم دوستي، انجام تكليف، خدمت به همنوع، علاقه مندي و دلسوزي سامان بخشند و اين گونه افراد، از ويژگيهاي شخصيتي و روحي خاصي برخوردارند. تصنع و سياسي كاري، تكلف و ريا كاري در حوزه گفتار و رفتارشان وجود ندارد. نمونه هاي والا در اين ميدان، پيامبران بزرگ الهي و اولياء خداعليهم السلام و مؤمنان با صفا بوده اند كه در طول دوران زندگي پر افتخارشان، براي خدمت به مردم سر از پا نشناختند و يك لحظه آرامش و قرار نداشتند. تصويري كه قرآن كريم از شخصيت پيامبران خدا ارائه مي دهد، بهترين گواه بر اين مطلب است؛ به عنوان مثال درباره حضرت نوح عليه السلام مي فرمايد: "قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَ نَهاراً"(1)؛ "[نوح پس از تلاشهاي دلسوزانه بسيار ]عرض كرد: پروردگارم! [سر از پاي نشناختم و ]شب و روز [در خدمت به مردم بودم و] قوم خود را به راه راست دعوت كردم." و آن هنگام كه شعيب عليه السلام از طرف خداوند مأموريت پيدا كرد تا به شهر مدين برود و مردم را به توحيد و عدالت دعوت كند، با ساكنان آن سرزمين اين طور سخن گفت: "قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ"؛(2) "اي قوم من! خداي يكتا را بپرستيد! خدايي غير از او براي شما نيست و [به هنگام فروش اجناس،] در پيمانه و وزن، كم فروشي نكنيد! من در اين گونه توصيه ها خير شما را مي خواهم و من براي شما از عذاب روز فراگير سخت بيمناكم." قرآن كريم در چند مورد دلسوزي و علاقه مندي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله را نيز نسبت به امت خود بيان كرده است و عشق آن درياي رحمت و محبت را اين گونه ترسيم مي كند. "فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً"؛(3) "[اي پيامبر!] چه بسا مي خواهي جان خود را از شدت اندوه از دست بدهي كه چرا اين مردم به آيات آسماني قرآن، ايمان نمي آورند!" در سوره شعراء نيز خداوند متعال پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله را مورد خطاب قرار داده و فرموده است: "لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ"؛(4) "[اي پيامبر!] چه بسا از شدت اندوه به خاطر اينكه اين مردم ايمان نمي آورند، جان خود را از دست بدهي!" "باخع" از ماده "بخع" (بر وزن نخل) به معني هلاك كردن خويشتن از شدت غم و اندوه است. اين تعبير نشان مي دهد كه تا چه اندازه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله نسبت به مردم دلسوز و در انجام رسالت خويش اصرار و پافشاري داشت و از اينكه مي ديد تشنه كاماني در كنار چشمه آب زلال قرآن و اسلام نشسته اند و باز از تشنگي فرياد مي كشند، ناراحت بود. ناراحت بود كه چرا انسان عاقل با داشتن اين همه چراغ روشن باز از بيراهه مي رود و در پرتگاه فرو مي غلطد و نابود مي شود؟ آري، همه پيامبران الهي اين چنين دلسوز بودند؛ مخصوصاً پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله كه اين تعبير درباره آن حضرت در موارد متعددي از قرآن آمده است. بعضي از مفسران مي گويند كه "سبب نزول آيه فوق اين بوده كه پيامبرصلي الله عليه وآله مرتباً اهل مكه را به توحيد دعوت مي كرد؛ اما آنها ايمان نمي آوردند. پيامبرصلي الله عليه وآله آن قدر ناراحت شده بود كه آثار آن در چهره اش آشكار بود. آيه فوق نازل شد و پيامبرصلي الله عليه وآله را دلداري داد." (5) پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله از سر دلسوزي، با تمام توان مردم مكه را به توحيد دعوت مي كرد و به هر اندازه كه آن پيامبر رحمت، در جهت خيرخواهي و هدايت، مقاومت مي كرد، مشركان در دشمني و كفر خود اصرار مي ورزيدند و آن بزرگوار را مورد آزار قرار مي دادند و لذا رسول خداصلي الله عليه وآله از اينكه سخنان خيرخواهانه و تلاشهاي دلسوزانه اش مورد بي مهري قرار مي گرفت، به شدت ناراحت شد كه خداوند متعال، او را با اين آيه دلداري داد: "طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقي "؛(6) "اي پيامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه [تا اين اندازه ] خود را به رنج و مشقت بيندازي." رهبران الهي و انسانهاي دلسوز، در خدمت به ديگران لحظه اي درنگ را جايز نمي دانند و نشان دلسوزي، بي قراري است؛ زيرا دلسوزان بي قرار، به مرتبه اي از عشق رسيده اند كه در حقيقت مرتبه اي از ايمان به شمار مي آيد. نمونه چنين افرادي پيامبران هستند كه تك و تنها و با اتكال به خداي متعال در برابر طاغوتهاي زمان ايستادند و در اين مسير، شكنجه ها و سختيهاي فراواني را متحمل شدند؛ همان طور كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله در مورد خود فرمود: "مَا اُوذِيَ اَحَدٌ مَا اُوذِيتُ فِي اللَّهِ؛(7) آن اندازه كه من در دعوت به خدا مورد اذيت و آزار قرار گرفتم، هيچ فردي اذيت نشد."
آنان كه در مجامع عمومي ظاهر مي شوند و رسالت فكري و نقش فرهنگي خود را از طريق حضور در ميان مردم ايفا مي كنند، بايد از لحاظ ظاهر چهره اي مقبول و شمايلي آراسته داشته باشند تا در جذب مخاطب توفيق بيشتري را به دست آورند. انسانها بر اساس طبيعت و فطرتشان، پيش از آنكه سخنان گوينده را بشنوند و با محتواي فكر و ذهن او آشنا شوند، قيافه و ظاهرش را مشاهده مي كنند. اگر خطيب ظاهري قابل قبول و چشم نواز داشته باشد، زمينه را براي توجه به كلامش تا حدودي فراهم كرده است.
عشقي كه در عمق جان اين گونه انسانها شعله مي كشد، موجب مي شود تا با همه آزارها، سر از پا نشناسند و راه خود را ادامه بدهند. حضرت علي عليه السلام فرمود: "حُبُّ اللَّهِ نَارٌ لَا يَمُرُّ عَلَي شَيْ ءٍ اِلَّا احْتَرَقَ؛(8) محبت و عشق الهي آتشي است كه بر چيزي نمي گذرد، مگر آنكه آن را به آتش مي كشد." دلي دردمند و دروني سرشار از سوز و گداز داشتن، از نعمتهاي خداوند است كه نصيب همه كس نمي شود. قابليت مي خواهد و اين قابليت بايد بر اثر جهاد با نفس به وجود آيد. يكي از خواسته هاي هميشگي اولياء الهي، اين بوده است كه خداوند به آنان سينه اي پر سوز و دلي پر درد مرحمت فرمايد؛ چون از نگاه ايشان، دل افسرده و سينه بي سوز بيماري خطرناكي است كه بايد هر چه سريع تر به مداواي آن پرداخت. الهي سينه اي ده آتش افروز در آن سينه دلي و آن دل همه سوز هر آن دل را كه سوزي نيست دل نيست دل افسرده غير از آب و گل نيست آنان كه از موضع هدايت و رهبري با مردم سخن مي گويند، اگر بخواهند تأثير كلام خود را افزايش بدهند، بايد مخاطب آنها به اين نكته اطمينان پيدا كند كه راهنماييها و مواعظ گوينده از باب دلسوزي است و لذا براي ايجاد چنين فضاي ذهني، بايد به موقعيت شناسي مخاطب كاملاً توجه داشت؛ چنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هدايتگران جامعه و آمران به معروف را اين طور راهنمايي مي كند: "وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ يَحْتَاجُ إِلَي أَنْ يَكُونَ نَاصِحاً لِلْخَلْقِ رَحِيماً رَفِيقاً بِهِمْ دَاعِياً لَهُمْ بِاللُّطْفِ وَ حُسْنِ الْبَيَانِ عَارِفاً بِتَفَاوُتِ أَخْلَاقِهِمْ لِيُنَزِّلَ كُلًّا مَنْزِلَتَهُ؛(9) آمر به معروف به [يك سلسله از ]خصلتهايي نيازمند است،... از جمله اينكه او بايد دلسوز و خير خواه مردم باشد، [در برخورد] با آنها با مهرباني و ملايمت رفتار كند، مردم را با محبت و كلام زيبا به خير و خوبي دعوت نمايد، و به تفاوتهاي اخلاقي و موقعيتهاي اجتماعي آنان آگاه باشد تا با هر فردي به تناسب موقعيتش برخورد كند." امام جمعه كه در موقعيت هدايت مردم قرار دارد، بايد خطابه هاي خود را از سر دلسوزي القاء كند و اين دلسوزي را نه تنها در بيان كه در عمل نيز به اثبات برساند و به عبارت ديگر، مواعظ و خير خواهيهاي زباني را با رفتار دلسوزانه مهر تأييد بزند؛ همچنان كه علي عليه السلام در نامه اي به فرماندارش، عثمان بن حنيف، مي نويسد: "أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ؛(10) آيا درباره خود به اين لقب قانع و دلخوش باشم كه به من امير مؤمنان بگويند و حال آنكه در ناملايمات زمانه شريك آنان نباشم و يا در سختيهاي زندگي الگوي آنها قرار نگيرم؟" آن روز كه به علي عليه السلام خبر دادند عثمان بن حنيف به عنوان فرماندار و نماينده حكومت علوي در منطقه بصره، به يكي از ميهمانيهاي مجلل رفته است كه در آن مجلس سفره اي رنگين گسترده و ثروتمندان را خوانده و فقيران را رانده بودند، به شدت برآشفت و با بي تابي براي فرماندارش نامه نوشت و در فرازي از آن نامه دردمندانه فرمود: "وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَي طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ؛(11) گمان نمي كردم تو دعوت سفره گروهي را اجابت كني كه فقيران آنها طرد گرديده و غني و مرفه آنان دعوت شده باشند." امامان و رهبران جامعه بايد در گفتار و رفتار، به مردم عشق بورزند؛ چرا كه عشق به مردم نتيجه بيدار دلي و آگاهي است؛ چنان كه گفته اند: هر كه او بيدارتر پر دردتر هر كه او آگاه تر رخ زردتر انسانهاي عاشق، نخست به بيداري و شعور باطني مي رسند و سپس زيباييها و كمالات را در چهره معشوق مي يابند. به عبارت ديگر، عشق، فرزند شعور و بيداري است و به هر نسبتي كه آگاهي و بيدار دلي بيشتر باشد، شعله هاي عشق سوزاننده تر خواهد بود. غلام عشق شو انديشه اين است همه صاحبدلان را پيشه اين است دلي كز عشق خالي شد فسرده است گرش صد جان بود بي عشق مرده است مبين در عقل كان سلطان جان است قدم در عشق نه كان جان جان است
6. آراستگي خطيب آنان كه در مجامع عمومي ظاهر مي شوند و رسالت فكري و نقش فرهنگي خود را از طريق حضور در ميان مردم ايفا مي كنند، بايد از لحاظ ظاهر چهره اي مقبول و شمايلي آراسته داشته باشند تا در جذب مخاطب توفيق بيشتري را به دست آورند. انسانها بر اساس طبيعت و فطرتشان، پيش از آنكه سخنان گوينده را بشنوند و با محتواي فكر و ذهن او آشنا شوند، قيافه و ظاهرش را مشاهده مي كنند. اگر خطيب ظاهري قابل قبول و چشم نواز داشته باشد، زمينه را براي توجه به كلامش تا حدودي فراهم كرده است. قرآن كريم همگان را به اين نكته تربيتي توصيه مي كند كه براي حضور در مجامع عمومي، همانند مسجد و انجام عبادت، با نظافت و آراستگي وارد شويد: "يا بَني آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ"؛(12) "اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد!" هنگامي كه پيشوايان معصوم عليهم السلام براي عبادت پروردگار و يا حضور در مجامع عمومي خود را آماده مي كردند، بهترين و نظيف ترين لباس را مي پوشيدند و خود را با عطر و بوي خوش معطر مي ساختند و با آراسته ترين شكل ظاهر مي شدند. وقتي از آن بزرگوار در مورد آراستگي مي پرسيدند، در پاسخ به همين آيه استناد مي فرمودند و كار خود را نوعي عمل به دستور خداوند متعال مي دانستند. در روايتي نقل شده است كه امام حسن مجتبي عليه السلام هر گاه براي نماز آماده مي شد، بهترين لباس خود را مي پوشيد. از آن حضرت سؤال شد: فلسفه اين عمل چيست؟ در پاسخ فرمود: "إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمَالَ فَأَتَجَمَّلُ لِرَبِّي وَ هُوَ يَقُولُ "خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ" فَأُحِبُّ أَنْ أَلْبَسَ أَجْوَدَ ثِيَابِي؛(13) خداوند زيباست و زيبايي را دوست مي دارد. پس من براي پروردگارم، خويش را آراسته مي كنم كه او مي فرمايد: "چون براي عبادت به مسجد مي رويد، لباس آراسته و زينت در بر گيريد." پس [بر اساس فرمان الهي ] دوست مي دارم [به هنگام نماز ]بهترين لباس خودم را بر تن كنم." رهنمود روانشناسانه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نيز از هر جهت قابل تأمل است؛ آنجا كه فرمود: "اِذَا بَعَثْتُمْ اِلَيَّ رَسُولاً فَابْعَثُوهُ حُسْنَ الْوَجْهِ حُسْنَ الْاِسْمِ؛(14) آن گاه كه قاصد و رسولي را [براي رساندن پيامي ] به نزد من مي فرستيد، كسي را انتخاب كنيد و بفرستيد كه داراي چهره اي زيبا و اسمي نيكو باشد." همچنين خط زيبا، علاوه بر امتيازات فراواني كه به همراه دارد، در انتقال محتوا و پيام نويسنده به خواننده، نقش مؤثري را ايفا مي كند؛ چنان كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: "اَلْخَطُّ الْحَسَنُ يَزِيدُ الْحَقَّ وَ ضَحاً؛(15) خط زيبا، آشكاري حق را [در جهت ابلاغ پيام و تفهيم محتوا] افزون مي سازد." هيچ كلامي از لحاظ ساختار زيباشناسي، به زيبايي كلام حق تعالي و آيات نوراني قرآن كريم نيست؛ ولي همين كلام زيبا، اگر با صداي خوش و آهنگ گوش نواز قرائت شود، بر زيبايي و جذابيت آن افزوده خواهد شد. حضرت رضاعليه السلام از قول پيامبر خدا نقل كرد كه آن حضرت فرمود: "حَسِّنُوا الْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِكُمْ فَإِنَّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ يَزِيدُ الْقُرْآنَ حُسْناً؛(16)با صداهاي [زيباي ] خود، قرآن را زيبايي بخشيد! همانا صداي زيبا، بر زيبايي قرآن مي افزايد." سعدي در "گلستان" داستاني را نقل كرده كه بيان آن خالي از لطف نيست: "ناخوش آوازي به بانگ بلند قرآن همي خواند. صاحبدلي برو بگذشت. گفت: تو را مشاهره (مزد يا مقرري ماهانه) چند است؟ گفت: هيچ. گفت: پس اين زحمت خود چندين چرا همي دهي؟ گفت: از بهر خدا مي خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان! گر تو قرآن بر اين نمط خواني ببري رونق مسلماني." بخشي از زيباييهايي كه در اختيار انسان قرار گرفته، طبيعي است يعني دست قدرت خالق متعال و مالك اصلي جلوه ها و جمال، آنها را به وجود آورده و به عنوان نعمتي گرانبها به انسان ارزاني داشته است. حضرت علي عليه السلام فرمود: "حُسْنُ وَجْهِ الْمُؤْمِنِ حُسْنُ عِنَايَةِ اللَّهِ بِهِ؛(17) زيبايي چهره مؤمن، [در حقيقت ] زيبايي عنايت و لطف خداوند به مؤمن است." ولي برخي از زيباييها با نظم و انتظام، ظرافت، نظافت و آراستگي به وجود مي آيد و بستگي به توجه، دقت، ذوق و سليقه انسان دارد. خطيب جمعه، به خاطر موقعيت و رسالتي كه بر عهده دارد، بايد بخش قابل توجهي از مطالب خود را در شكل و شمايل ظاهري و شيوه هاي رفتاري خويش بريزد و از اين طريق، بخشي از پيام خود را به مخاطب ابلاغ كند؛ زيرا زبان ظاهر تا حدودي نمايانگر زبان باطن است و زبان رفتار گوياتر از زبان گفتار است. ما در فرهنگ اسلامي معتقديم پيامبران و امامان كه رهبري و هدايت امت را بر عهده مي گيرند، نبايد از نظر ظاهر نقص و نارسايي داشته باشند؛ زيرا وجود پيامبر و امام بايد از هر جهت وجود كامل باشد و نقص ظاهري، موجب اخلال در انجام رسالت خواهد بود. بنابراين، سفيران الهي بايد از زيباييهاي ظاهري برخوردار باشند؛ همان طور كه امام صادق عليه السلام در مورد پيامبران فرموده است: "مَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً إِلَّا حَسَنَ الصَّوْتِ؛(18) خداوند متعال پيامبري را بر نينگيخت، مگر اينكه صداي زيبايي داشت." بعد از بيان اين مقدمه، به چند نمونه از نمودهاي آراستگي در حوزه خطابه، با استناد به سيره و سنت پيامبرصلي الله عليه وآله و امامان عليهم السلام اشاره مي كنيم كه هر كدام از اين نمودها و عناصر مي تواند در ايجاد جاذبه و ابلاغ پيام تا حدودي مؤثر باشد:
1. لباس خطيب از آداب خطابه اين است كه خطيب با لباس مناسب، تميز و منظم در برابر مردم ظاهر شود. اگر چه فلسفه وجودي لباس براي پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما است، ولي اين موضوع با ساير پيامهايي كه انسانها از طريق نوع پوشش به ديگران مي دهند، منافات ندارد. در طول تاريخ چنين بوده است كه انسان بخشي از فكر، فرهنگ و بينش خود را در نوع لباس و چگونگي پوشش اعلام كرده است و معمولاً لباس بيانگر گرايش فرهنگي انسان مي باشد و گاه لباس، معرّف موقعيت اجتماعي و بيان كننده شخصيت و مفسر ذهنيت انسان نيز هست. پوشاك همانند ساير پديده هاي زندگي سير تكامل خود را طي كرده و همراه با ارتقاي سطح فكر و فرهنگ بشري، تغييرات فراواني داشته است. ملتها و اقوام مختلف هر كدام بنا به مقتضيات اقليمي، آداب و عادات و رسوم، مذهب، وضع اجتماعي، اقتصادي و درجه فرهنگ و تمدن، به تهيه لباسهاي گوناگون پرداخته و در شكل، تزيين و انتخاب رنگ، ابتكاراتي از خود نشان داده اند. عواملي از قبيل: آب و هوا، كار و پيشه، جنگ، اكتشاف و اختراع و انقلاب اجتماعي و فرهنگي در ادوار مختلف، موجبات تغيير و تحول در لباس را فراهم آورده اند. خطيب جمعه بايد بخشي از آراستگي خود را در لباس به نمايش بگذارد؛ لباسي متناسب با فضاي معنوي نماز و موقعيت روشنگري، بر اندام خود بپوشاند و در مقابل مردم قرار گيرد. امام صادق عليه السلام فرمود: "مردي آهنگ خانه رسول خداصلي الله عليه وآله كرد تا با آن حضرت ملاقات كند. آن گاه كه پيامبرصلي الله عليه وآله از اتاق خود خارج مي شد تا آن مرد را ديدار كند، نخست خود را جلو ظرف آب زلالي كه در داخل اتاق بود، قرار داد و سر و صورت و لباس خود را مرتب كرد و سپس با آن مرد ملاقات نمود. عايشه كه پيامبرصلي الله عليه وآله را زير نظر داشت، از رفتار آن حضرت تعجب كرد و بعد از مراجعت ايشان، عرض كرد: يا رسول الله! پيش از ملاقات، در برابر ظرف آب قرار گرفتي و موي و روي و لباس خود را منظم كردي؟ پيامبر فرمود: "يَا عَائِشَةُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِذَا خَرَجَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ إِلَي أَخِيهِ أَنْ يَتَهَيَّأَ لَهُ وَ أَنْ يَتَجَمَّلَ؛ اي عايشه! خداوند دوست دارد وقتي يكي از بندگان با ايمانش براي ديدار برادرش مي رود، خود را [براي ديدار با او آماده و] آراسته كند." (19) با توجه به اين روايت، وقتي براي ديدار با يك مسلمان بايد خود را آراسته كرد، آيا براي ملاقات با هزاران انسان مؤمن كه در مصلا گرد آمده اند و به انتظار ديدار امام جمعه نشسته اند، نبايد با آراستگي مطلوب در برابر آنها ظاهر شد؟ سيره پيشوايان دين چنين بوده است كه با بهترين و نظيف ترين پوشش در اجتماع ظاهر مي شدند: "كَانَ جُلُوسُ الرِّضَاعليه السلام فِي الصَّيْفِ عَلَي حَصِيرٍ وَ فِي الشِّتَاءِ عَلَي مِسْحٍ وَ لُبْسُهُ الْغَلِيظُ مِنَ الثِّيَابِ حَتَّي إِذَا بَرَزَ لِلنَّاسِ تَزَيَّنَ لَهُمْ؛(20) سيره حضرت رضاعليه السلام اين بود كه در فصل تابستان روي حصير و در زمستان روي گليم مي نشستند و لباس خشن بر تن مي پوشيدند؛ ولي هنگام حضور در اجتماع، خود را براي مردم مزين و آراسته مي كردند." همان طور كه خطيب جمعه بايد در برابر مردم با آراستگي ظاهر شود، در هنگام نماز نيز كه نوعي ديدار با خداي متعال است، بايد با آراستگي هر چه بهتر در محراب عبادت قرار بگيرد و اين نوع رفتار، خود نشاني از معرفت نماز گزار خواهد بود؛ همچنان كه پيشوايان دين اين گونه بوده اند. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله براي نماز لباس مخصوص داشت كه از لحاظ نظافت و آراستگي با ديگر لباسهايش متفاوت بود: "كَانَ لَهُ بُرْدَانِ مَعْزُولَانِ لِلصَّلَاةِ لَا يَلْبَسُهُمَا إِلَّا فِيهَا وَ كَانَ يَحُثُّ أُمَّتَهُ عَلَي النِّظَافَةِ وَ يَأْمُرُهُمْ بِهَا؛(21) براي آن حضرت دو لباس "بُردِ" بافته شده بود كه فقط آنها را در نماز مي پوشيد. و امت [و پيروان ] خود را به نظافت ترغيب مي كرد و به طهارت و پاكيزگي دستور مي داد." پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، علاوه بر اينكه براي نمازهاي شبانه روزي خود لباس جداگانه اي داشت، لباس روز جمعه اش كه در نماز جمعه مي پوشيد، با لباس ساير روزهاي هفته متفاوت بود و در مورد آن حضرت گفته اند: "وَ كَانَ لَهُ صلي الله عليه وآله ثَوْبَانِ لِلْجُمُعَةِ خَاصَّةً سِوَي ثِيَابِهِ فِي غَيْرِ الْجُمُعَةِ؛(22) آن حضرت دو پيراهن داشت كه مخصوص جمعه بود. اين دو پيراهن غير از لباسهايي بود كه در ساير روزها مي پوشيد." امام صادق عليه السلام خطباي جمعه را به اين نكته ظريف توجه مي دهند كه به هنگام ايراد خطبه به آراستگي خود توجه نمايند و از لباسهاي مناسب، براي حضور در مصلّا استفاده كنند: "يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ الَّذِي يَخْطُبُ النَّاسَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْ يَلْبَسَ عِمَامَةً فِي الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ وَ يَتَرَدَّي بِبُرْدٍ يَمَنِيٍّ أَوْ عَدَنِيٍّ؛(23) سزاوار است امام كه براي مردم در روز جمعه خطبه مي خواند، در تابستان و زمستان عمامه بر سر بگذارد و عبايي از برد يمني و يا عدني بر دوش افكند." سيره نويسان نوشته اند: پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در برخي از اعياد و جمعه ها كه براي مردم خطبه مي خواند، لباسهايي با رنگ روشن و چشم نواز بر تن داشت: "عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله كَانَ يَلْبِسُ بُرْدَهُ الْاَحْمَرَ فِي الْعِيدِ وَ الْجُمُعَةِ؛(24) از جابر بن عبد اللّه نقل شده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در روز عيد و جمعه بُرد سرخ فام مي پوشيد." موضوع آراستگي خطيب جمعه از چنان اهميتي برخوردار است كه پيشوايان معصوم دين عليهم السلام با استناد به قرآن كريم، به بهترين و مناسب ترين شكل در مسجد ظاهر مي شدند؛ چنان كه در روايتي از امام باقرعليه السلام، در تفسير آيه شريفه "خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ"(25) سيره رسول خدا را در جمعه ها و عيدها اين طور بيان مي فرمايد: "اِنَّهُ لَبِسَ اَجْمَلَ الثِّيَابِ فِي الْجُمَعِ وَ الْاَعْيَادِ؛(26) همانا پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در جمعه ها و اعياد زيباترين لباسهاي خود را مي پوشيد."
2. عطر و بوي خوش رهبران ديني و يا مسئولاني كه در ميان مردم هستند و هر ساعتي با افراد مختلف و متعدد ملاقات مي كنند، علاوه بر داشتن لباس و پوشش تميز و مرتب، بايد بدن و لباس آنان، به بوي خوش و روح نواز معطر باشد تا در جلب و جذب ديگران و تأثير گذاري، توفيقات بيشتري را به دست آورند؛ زيرا چنين افرادي اگر مراقب نباشند و بوي نامطبوع بدن، لباس و يا دهان آنها فضاي كار و ديدار را پر كند، ضمن اينكه موجبات آزار ديگران را فراهم كرده اند، نسبت به كم كردن اثر هدايتها و فعاليتها نيز اقدام مؤثري انجام داده اند. از ويژگيهاي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله اين بود كه آن حضرت، هميشه بدنش را به بوي خوش معطّر مي كرد. با اينكه تاريخ نويسان گفته اند: عرق پيامبرصلي الله عليه وآله بوي خوشي داشت، ولي علاقه مندي آن جناب به عطر تا آنجا بود كه شخصي مي گويد: از اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله پرسيدم: چه هديه اي را پيامبرصلي الله عليه وآله بيشتر دوست مي دارد؟ به اتفاق گفتند: "اَلطِّيبُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ إِنَّ لَهُ رَغْبَةً فِيهِ؛(27) محبوب ترين چيزها در نزد آن حضرت عطريات است و رغبت زيادي به عطريات دارد." پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله از ميان همه زرق و برقهاي دنيا، دو چيز را انتخاب مي كند و مي فرمايد: "مَا أُحِبُّ مِنْ دُنْيَاكُمْ إِلَّا النِّسَاءَ وَ الطِّيبَ؛(28) چيزي از دنياي شما را دوست نمي دارم، مگر زنان و عطريات را." در روايتي ديگر مي فرمايد: "حُبِّبَ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا ثَلَاثٌ النِّسَاءُ وَ الطِّيبُ وَ جُعِلَتْ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاةِ؛(29) از دنيا سه چيز محبوب من شده: زنان و عطريات، و نور چشم من در نماز قرار داده شده است." همين علاقه مندي موجب گرديده بود تا بخش قابل توجهي از مخارج زندگي شخصي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله را هزينه خريد عطريات تشكيل بدهد. در اين مورد حضرت صادق عليه السلام مي فرمايد: "كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يُنْفِقُ فِي الطِّيبِ أَكْثَرَ مِمَّا يُنْفِقُ فِي الطَّعَامِ؛(30) آن مقدار كه پيامبرصلي الله عليه وآله براي خريدن عطر و خوشبو كردن خود هزينه مي كرد، براي خورد و خوراك خويش هزينه نمي كرد." آن گاه كه روز جمعه فرا مي رسيد، پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله هم بدن مطهّر خود را به بوي خوش، معطّر مي ساخت و هم به ديگران توصيه مي فرمود كه اين كار را به عنوان "سنت نبوي" انجام بدهند: پيامبر خداصلي الله عليه وآله به علي عليه السلام فرمود: "يَا عَلِيُّ عَلَيْكَ بِالطّيبِ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ فَاِنَّهُ مِنْ سُنَّتِي؛(31) اي علي! بر تو لازم است كه در هر جمعه، خود را معطّر و خوشبو كني؛ چرا كه اين عمل، از سنت من است." يكي از دلايل تأكيد پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله، به خوشبو و معطر كردن در روز جمعه، به خاطر شركت در نماز جمعه است. آن حضرت خود به طور مستمر اين كار را انجام مي داد: "إِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ لَمْ يُصِبْ طِيباً دَعَا بِثَوْبٍ مَصْبُوغٍ بِزَعْفَرَانٍ فَرَشَّ عَلَيْهِ الْمَاءَ ثُمَّ مَسَحَ بِيَدِهِ ثُمَّ مَسَحَ بِهِ وَجْهَهُ؛(32) چون روز جمعه فرا مي رسيد و دست رسي به عطر پيدا نمي كرد، لباسي را كه با زعفران رنگ شده بود، مي خواست و بر آن اندكي آب مي افشاند. سپس آن را به دست و صورت خود مي ماليد."
با توجه به مطالب ياد شده، خطيب جمعه بايد به پيروي از سنت نبوي و به خاطر تأثير گذاري هر چه بيشتر، خود را خوشبو و معطّر سازد و با آراستگي و خوشبويي در جايگاه خطابه جمعه قرار بگيرد. حضرت صادق عليه السلام فرمود: "وَ يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْ يَتَطَيَّبَ وَ يَلْبَسَ أَحْسَنَ ثِيَابِهِ وَ يَتَعَمَّمَ؛(33) و سزاوار است در روز جمعه، امام خود را خوشبو سازد و بهترين لباسش را بپوشد و عمامه بر سر بگذارد [و نماز را اقامه كند]."
3. آرايش سر و صورت خطيب جمعه بايد علاقه مندي خود را به نظم و نظافت، در روشهاي رفتاري زندگي، به شكل مطلوبي نمايان سازد تا با اعتماد سازيهاي مختلف، بتواند توجه مخاطبان را جلب كند. نخستين گام و ساده ترين بيان براي انتقال مفاهيم ارزشمندي چون نظم و نظافت به ذهن و ضمير ديگران اين است كه خطيب، اين گونه مفاهيم را در ظاهر وجودش بريزد و با شكل و شمايلي آراسته در ميان مردم ظاهر شود. او بايد با آرايش موهاي سر و صورت، كوتاه كردن ناخنها و مسواك زدن دندانها، بر آراستگي خويش بيفزايد و از اين طريق، چشمهاي همه آنان را كه به هنگام ايراد خطابه با او رو به رو مي شوند، نوازش بدهد. بي دقتي و ژوليدگي در اين گونه موارد، نه تنها نشان از زهد و بي رغبتي به دنيا نيست، بلكه نشاني از عدم تعادل روحي است كه به شدت از طرف اولياي دين مورد تقبيح قرار گرفته و با تعابير بسيار تندي از چنين افرادي مذمت شده است. روزي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله با جمعي از ياران خود نشسته بودند كه مردي با سر و صورتي نامنظم و موهاي ژوليده، به جمع آنان وارد شد. همين كه پيامبر خداصلي الله عليه وآله چشمش به قيافه درهم ريخته اين مرد افتاد، فرمود: "اَمَا كَانَ لِهَذَا دُهْنٌ يُسَكِّنُ بِهِ شَعْرَهُ ثُمَّ قَالَ يَدْخُلُ اَحَدُكُمْ كَاَنَّهُ شَيْطَانٌ؛(34) آيا براي اين مرد مقداري روغن وجود نداشت تا به موهاي خود بزند و آنها را مرتب و منظم كند؟ سپس در ادامه سخنان خود فرمود: يكي از شما داخل مجلس مي شود كه انگار شيطان است." پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در موقعيتهاي مختلف به موضوع پيرايش و آرايش موهاي سر و صورت مي پرداخت و در تعليمات خود، مسلمانان را توصيه مي فرمود كه خويش را در اين موضوع، شبيه يهوديها و مجوسيها نكنند: "اِنَّ الْيَهُودَ يَعْفُونَ شَوَارِبَهُمْ وَ يَقُصُّونَ لِحَاهُمْ فَخَالِفُوهُمْ؛(35) همانا يهوديان شارب خود را بلند مي كنند و ريشهايشان را مي تراشند؛ پس شما مسلمانان با روش آنها مخالفت كنيد!" آن حضرت در موارد ديگر مي فرمود: "مَنْ كَانَتْ لَهُ شَعْرَةً فَلْيُكْرِمْهَا؛(36) كسي كه مو دارد، بايد قدر آن را بداند [و نسبت به نگهداري اش از آلودگيها محافظت كند]!" در فرهنگ اسلامي روز جمعه، روز پيرايش و آرايش اعلام شده است. امام صادق عليه السلام فرمود: "الْجُمُعَةُ لِلتَّنْظِيفِ وَ التَّطَيُّبِ؛(37) جمعه روز نظافت و آراستگي و خوشبو كردن است." و در جاي ديگري فرمود: "تَقْلِيمُ الْأَظْفَارِ وَ قَصُّ الشَّارِبِ وَ غَسْلُ الرَّأْسِ بِالْخِطْمِيِّ كُلَّ جُمُعَةٍ يَنْفِي الْفَقْرَ وَ يَزِيدُ فِي الرِّزْقِ؛(38)كوتاه كردن ناخنها و تراشيدن شارب و شستن سر با گياه "خطمي" در هر جمعه، فقر را از بين مي برد و رزق و روزي را افزون مي سازد." رعايت اين تعاليم در تمام روزها و براي همه مسلمانان لازم است؛ ولي براي آنان كه بر جايگاه خطابه، در برابر جمعيت فراواني قرار مي گيرند، لازم تر است كه به اين گونه ظرافتها توجه داشته باشند. سيره رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله چنين بود كه در روز جمعه و پيش از رفتن به نماز جمعه خود را پيرايش مي كرد و سپس با آراستگي در جمع نمازگزاران حاضر مي شد: "كَانَ صلي الله عليه وآله يُقَلِّمُ أَظْفَارَهُ وَ يَقُصُّ شَارِبَهُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ إِلَي الصَّلَاةِ؛(39) پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در روز جمعه پيش از اينكه از منزل براي اقامه نماز خارج شود، ناخنهايش را مي گرفت و شاربش را مي زد."
1) نوح / 5. 2) هود / 84. 3) كهف / 6. 4) شعراء / 3. 5) تفسير نمونه، ج 15، ص 183 و ج 12، ص 348. 6) طه / 1 - 2. 7) جامع الصيغه، ج 2، ص 125. 8) مصباح الشريعة، باب 96. 9) بحارالانوار، ج 100، ص 83. 10) نهج البلاغة، نامه 45. 11) همان. 12) اعراف / 31. 13) مجمع البيان، ج 2، ص 412؛ تفسير صافي، ج 2، ص 189. 14) كنز العمال، ج 6، ص 80، ح 14937. 15) نهج الفصاحة، ص 322. 16) وسائل الشيعة، ج 4، ص 859؛ بحار الانوار، ج 92، ص 194. 17) غرر الحكم، ح 1559. 18) الكافي، ج 2، ص 616. 19) بحار الانوار، ج 7، ص 307؛ مكارم الاخلاق، ص 51. 20) بحار الانوار، ج 79، ص 300. 21) كنز الفوائد، كراجكي، به نقل از: سنن النبي صلي الله عليه وآله، ص 126. 22) سنن النبي صلي الله عليه وآله، ص 121. 23) وسائل الشيعة، ج 5، ص 37؛ بحار الانوار، ج 89، ص 210. 24) سنن بيهقي، ج 3، ص 247. 25) اعراف / 31. 26) عوالي اللئالي، ج 2، ص 29. 27) سنن النبي صلي الله عليه وآله، علامه طباطبايي، ص 106؛ سنن النبي صلي الله عليه وآله، مدير شانه چي، ج 1، ص 272. 28) الكافي، ج 5، ص 321؛ وسائل الشيعة، ج 1، ص 441؛ سنن النبي صلي الله عليه وآله، مدير شانه چي، ج 1، ص 269. 29) وسائل الشيعة، ج 1، ص 442؛ الخصال، صدوق، ج 1، ص 167. 30) وسائل الشيعة، ج 1، ص 443؛ الكافي، ج 6، ص 512؛ بحار الانوار، ج 16، ص 248. 31) سنن النبي صلي الله عليه وآله، علامه طباطبايي، ص 106. 32) دعائم الاسلام، ج 1، ص 183؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، كتاب الصلاة، ح 1257. 33) بحار الانوار، ج 86، ص 257. 34) المهجة البيضاء، ج 1، ص 309. 35) همان، ص 322؛ بحار الانوار، ج 73، ص 111. 36) سنن النبي صلي الله عليه وآله، ص 91. 37) وسائل الشيعة، ج 5، ص 66. 38) الكافي، ج 6، ص 491؛ وسائل الشيعة، ج 7،ص 359. 39) مستدرك الوسائل، ج 6، ص 46؛ بحار الانوار، ج 86، ص 358.