رازهای موفقیت در نویسندگی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رازهای موفقیت در نویسندگی (2) - نسخه متنی

عليرضا وزيري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
رازهاي موفقّيّت در نويسندگي (2)
ارزش نويسنده
عليرضا وزيري
شماره قبلي
اشاره
در شمار? گذشته (شعبان 142) موضوع «رازهاي موفقيت در نويسندگي» آغاز گرديد و در بخش اول آن عناويني همچون «نويسنده کيست؟»، «نويسندگي چيست؟»، «شکوه نويسندگي» و ... مورد بررسي قرار گرفت؛ اکنون بخش دوم از اين موضوع را تقديم مبلّغان گرامي مي داريم:

بخش دوم:
ارزش نويسنده
فرهنگ و تمدن بشري، مانايي، پايايي و پويايي خود را مديون و مرهون نويسندگان متعهّد، كوشا و بشردوست بوده است. راه‌يابي كشورهاي مختلف به قلّه‌هاي پيشرفت و ترقّي، با پيشتازي نويسندگان آن كشورها ميّسر شده است؛ از اينرو «همه كشورهاي مترقّي، با نويسندگانشان، رفتاري احترام‌آميز دارند.» (1)
اميل زولا، رمان‌نويس فرانسوي و رهبر مكتب ناتوراليسم، مي‌گويد: «نويسندگان توانا و متعهّد گذشته، به منزله شهرياران مقتدري هستند كه همچنان از ميان مقابر خويش، بر ما سلطنت و حكمروايي دارند؛‌ زيرا قدرت قلمِ متكي بر حق و عدالت، از هر اسلحه‌اي قوي‌تر و برنده‌تر است.» (2)
اما كشورهاي عقب‌مانده، نه قدر نويسندگانشان را مي‌دانند و نه آنها را بر صدر مي‌نشانند و پيشتازان عرصه چنين كشورهايي، زر و زورمدارانه كه همه چيز را با معيار مال و مقام مي‌سنجند و علم و دانش را هم، در امتداد و در خدمت اين دو مي‌پسندند و پي مي‌گيرند.

تفاوت نويسنده با آدم عادي
الف. هوشمندي و حسّاسيت
هوشمندي و حسّاس بودن به رويدادهاي زندگي و دقت و تفكّر در آنها و عبرت‌آموزي از مسائل مختلف زندگي، از ويژگيهاي ممتاز يك نويسنده خلّاق است. «پيش‌زمينه ورود به عالم هنر، وجود هوش و حساسيت است. يك مطالعه سطحي، در زندگي هنرمندان اصيل و مشهور جهان، نشان مي‌دهد كه آنها از اين دو ويژگي اساسي برخوردار بوده‌اند. منظور از حساسيت،‌ قوي‌تر، تيزتر و فعال‌تر بودن آنتنها يا شاخكهاي حسي هنرمندان، نسبت به افراد عادي است.
هنرمندان به هر دليل، كساني هستند كه علاوه بر داشتن آن ويژگي اول (هوش)، داراي حساسيت حسي و عاطفي فوق معمولي هستند. آنها به نسبت افراد معمولي، حتي عالمان و دانشمندان، در قبال مسائل انساني و اتفاقهايي كه در پيرامون آنها و جهان، براي خودشان يا ديگر افراد رخ مي‌دهد، عكس العملهايي به مراتب عميق‌تر و گسترده‌تر نشان مي‌دهند.» (3)
«فرد عادي، مي‌چشد، مي‌بويد، مي‌شنود، لمس و احساس و درك و استنباط مي‌كند، اما تنها براي خودش؛ براي آنكه لذتي برده باشد،‌ بهره‌اي گرفته باشد و بتواند جريان طبيعي حيات خود را دنبال كند؛ اما هنرمند، علاوه بر اين بهره ـ‌ كه وجه مشترك او با همه انسانها است ـ مي‌بايست در اين اعمال و احساسها و ادراكهاي خود، چندان عميق شده باشد كه بتواند آنها را با همان عمق و غنا و پيچيدگي و وسعت، به ديگران نيز انتقال دهد و همين‌جا است كه تفاوت نوع زندگي و شخصيت يك هنرمند با غير هنرمندان مشخص مي‌شود.» (4)
بنابراين، يك نويسنده، دنياي دروني متفاوتي با ديگران دارد و در نتيجه، واكنش او به دنياي بيرون و آدم و عالم نيز متفاوت است. نويسنده در حال تعامل دائمي متقابل با محيط زندگي خودش است. يكي از نويسندگان مي‌گويد: «نويسنده بي‌قرار است. قدرت ارتباط بيشتري با محيط خودش دارد و توان او براي زندگي، در شرايط بد، بيشتر از ديگران است. او مي‌تواند رنج و درد و شادماني را با صبوري و تحمّلي كه دارد، به بازي بگيرد و از آنها، به عنوان ابزارهاي كار خودش استفاده كند.» (5)
نه هر درخت تحمل كند جفاي خزان
غلام همت سروم كه اين قدم دارد

ب. حسّ آگاهي‌بخشي
جالب است كه برخي از نويسندگان، براي پيدا كردن حس‌ّ‌ و حال ويژه‌اي، خود را در شرايط متفاوت و گاه سختي قرار مي‌دهند تا با لمس و درك شخصي،‌ تجربيات و يافته‌هاي مستقيم خود را از آن شرايط، به ديگران منتقل كنند؛ در حالي كه كم‌تر پيش مي‌آيد كه ديگران چنين ريسكي بكنند. توانش و تمايل (و پتانسيلي) كه در درون نويسندگان، براي آگاهي‌بخشي به ديگران است، از ويژگيهاي منحصر به فرد اين نويسندگان است و ديگران كم‌تر چنين حسي دارند يا اصلاً ندارند. اين هم نوعي ريسك است كه آدمي با ارائه افكارش، خودش را در معرض داوري و نقد ديگران قرار مي‌دهد. «شما بايد ريسك كنيد تا تجربه بياموزيد، ياد بگيريد، بفهميد، درك كنيد، بخشنده باشيد و بالأخره با چشم دل، دنيا را از زاويه زيباي آن رؤيت كنيد.» (6) ريسك نكردن، ريسك بزرگ‌تر و محروميت‌زاتري است.

ج. بي‌اعتنايي به موانع نويسندگي
نويسندگي مانند هر كار ديگري، به طور طبيعي سختيها و موانع ويژ? خود را دارد و راز موفّقيّت كساني كه نويسنده شده‌اند، اين بوده كه در رويارويي با آن موانع، خم به ابرو نياورده‌اند و با تدبير خاص خود و بي‌اعتنا به آن موانع، راهِ‌ خود را براي نويسنده شدن ادامه داده و تسليم نشده‌اند تا به رشد مورد نظرشان برسند.
استاد مطهري مي‌گويد: «انسانهاي آزاد، انسانهايي هستند كه با موانعي كه در جلوي رشد و تكاملشان هست، مبارزه مي‌كنند؛ انسانهايي هستند كه تن به وجود مانع نمي‌دهند.» (7)
از اينرو برخي از نويسندگان، «نوشتن» را «زندگي» مي‌دانند و موانع نويسندگي را به هيچ مي‌گيرند و راه خود را مي‌روند. نويسنده‌اي مي‌گويد: «برايم نوشتن به مثابه زندگي كردن است. بيست سال است كه مي‌نويسم و كارهايم چاپ نمي‌شود و باز هم با سماجت و ايماني عظيم‌تر از دوران جواني‌ام مي‌نويسم و به عنوان يك كارگر ذهني مي‌كوشم در خدمت ملّتم و ادبيات معاصر باشم.» (8)
هيچ چيز مانع نويسندگي نويسندگان بزرگ نمي شود. فاكنر مي‌گويد: «اگر كسي نويسنده درجه يك باشد، هيچ چيز به كار نويسندگي‌اش لطمه نمي‌زند، ولي اگر نويسنده ممتازي نباشد، هيچ چيز نمي‌تواند زياد به او كمك كند.» (9) چون هيچ كس نمي‌تواند به جاي او فكر كند.
نويسندگان موفّق، مانعيت هيچ مانعي را به رسميت نمي‌شناسند؛ از اين رو موانعي كه ديگران را به عقب‌نشيني وامي‌دارند، براي اينان زمينه‌اي مي‌شوند تا اراده دروني‌شان بيدارتر شود و گامهاي پرصلابت‌تري بردارند و با يافتن بهترين راه حلها،‌ برترين گامها را بردارند. اينان هيچ بهانه‌اي را دليل ايستايي خود نمي‌سازند.
ايزابل زيگلر مي‌نويسد: «نهايتاً نويسنده بايد اعتراف كند كه هيچ بهانه و عذري، موجّه نيست و اگر او مشغول نوشتن نيست،‌ صرفاً به خاطر آن است كه نمي‌خواهد بنويسد. مردم بسياري هستند كه در شرايط بسيار متفاوت و با وجود كمبودها و مشكلات فراوان و متعدد،‌ همواره به كار نويسندگي مي‌پردازند.» (10) لذا سارك مي‌گويد: «بنويسيد و حتي سعي كنيد بيشتر بنويسيد. هيچ بهانه‌اي نياوريد... شما بايد بتوانيد در هر جايي بنويسيد.» (11) و هيچ چيز نبايد در عزم آهنين شما رخنه‌ كند و شما مي‌توانيد موانع كوه‌آسا را نيز هموار كنيد. شك نكنيد!
به زندگاني اگر عزم آهنين داري
به زير پا شودت كوه چون زمين هموار

نويسندگي، فني آموختني و ورزيدني است. گامهايي در اين زمينه برداريد و شاهد موفّقيّتهاي كوچك اوليه خود باشيد. آن‌گاه باور مي‌كنيد كه مي‌توانيد. اين باور حاصل از موفّقيّتهاي اوليه، موفّقيّت شما را تسريع و تضمين مي‌كند

نويسندگي، فني آموختني و ورزيدني است. گامهايي در اين زمينه برداريد و شاهد موفّقيّتهاي كوچك اوليه خود باشيد. آن‌گاه باور مي‌كنيد كه مي‌توانيد. اين باور حاصل از موفّقيّتهاي اوليه، موفّقيّت شما را تسريع و تضمين مي‌كند. آن كه به قله رسيده، گام به گام رفته تا رسيده؛ در عرصه نويسندگي، هيچ آسانسوري براي رسيدن به قله‌ها نيست؛ بايد خودتان، گام به گام پيش برويد تا عضلات نويسندگي‌تان به تدريج قوي شود و تبديل به نويسنده‌اي قوي و ماهر شويد. يك دونده دوِ استقامت يا وزنه‌بردار، چه مي‌كند؟

اعتماد به نفس و احساس نويسندگي
اعتماد به نفس، قدم اوّل براي احساس نويسندگي و نويسنده شدن است. تجربه نويسنده شدن برخي از نويسندگان، شاهدي صادق بر اين مطلب است. محمدرضا سرشار (رهگذر) در مورد چگونگي نويسنده شدن خودش مي‌گويد: «يكي از اوّلين و متداول‌ترين پرسشهايي كه مردم در برخورد با نويسندگان مطرح مي‌كنند، اين است كه چه‌طور شد نويسنده شديد؟ و اغلب منظورشان اين است كه چه شد احساس كرديد نوشته‌هايتان به سطحي رسيده كه قابل عرضه به اجتماع است؟ يا چه شد كه مصمّم به چاپ اوّلين اثرتان شديد؟
در مورد من، به مصداق «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد» مطالعه يك كتاب بسيار ضعيف و ابتدايي باعث اين امر شد.
ماجرا از اين قرار بود كه در سال 1354 يا 1355، يكي دو تن از دوستان دانشجو در دانشگاه علم و صنعت،‌يك كتاب كودكانه حدوداً 24 صفحه‌اي،‌ با تصاوير سياه و سفيد را ـ كه تازه منتشر شده بود ـ‌ به من دادند و توصيه كردند كه بخوانم. اين كتاب «تيم فوتبال هدف»‌ نام داشت و انتشارات الهام آن را چاپ و منتشر كرده بود.
علت توصيه آن دوستان، جنبه سياسي و به اصطلاح، انقلابي داستان مذكور بود.
من با آنكه در آن زمان، آشنايي علمي با نقد ادبي و تخصّصي در اين كار نداشتم، اين اثر كوچك را بسيار ضعيف، شعاري و سطحي يافتم. اضافه آنكه، نثرش چنان بد و مملوّ از اشكال بود كه يقين كردم نويسنده آن، آشنايي لازم را با زبان فارسي ندارد و چه بسا اصلاً فارسي زبان نيست. از آن دوستان پرسيدم كه: اين آقاي نويسنده كيست؟ گفتند: يك دانشجوي ايراني در آمريكا است.
تا آن زمان چند طرح و داستان از من در مطبوعات منتشر شده بود،‌ امّا هرگز احساس نويسندگي نكرده بودم كه آثارم ارزش چاپ به صورت كتاب را دارند؛ امّا با خواندن آن كتابَك، با خودم گفتم: اگر نويسندگي اين است، من كه از اين آقا خيلي نويسنده‌ترم!
اين بود كه جرأت و اعتماد به نفس پيدا كردم و كمي بعد، وقتي دوستان دانشجويم، پيشنهاد چاپ يكي از نوشته‌هايم به صورت كتاب را كردند، ترديد را كنار گذاشتم و داستان خرگوشها را به آنها دادم.
از قضا اين داستان، توسط ناشر همان كتاب، به چاپ رسيد و با استقبال خوب مواجه شد و به چاپهاي متعدد رسيد. در حالي كه تا آنجا كه به ياد دارم، تيم فوتبال هدف، ديگر تجديد چاپ نشد و بعد از آن نيز، از نويسنده آن، شاهدِ اثري تازه نبودم.» (12)
از گفته آقاي سرشار، برمي‌آيد كه قبل از ديدن آن كتاب هم، توانايي خاص خود را داشته است، اما ترديدش در اين توانايي، مانع از احساس نويسندگي‌اش بوده و ديدن ضعفهاي آن كتاب، باعث شده كه تواناييهاي خودش در ذهنش برجسته شود و به خودش اعتماد بيشتري نمايد و به چاپ آثارش اقدام كند.
آيا وقت آن نرسيده كه از هم‌اكنون، ترديدها در تواناييهايمان را كنار بگذاريم و تواناييهاي نهفته وجودمان را فرا بخوانيم و به خود اعتماد كنيم و منتظر گذشت زمان نمانيم تا رويدادي ما را به تواناييهايمان رهنمون سازد؟ آيا مطالعه همين داستان آقاي سرشار و اين توضيحات تكميلي، نمي‌تواند همان «رويداد برجسته‌ساز تواناييهايت» باشد كه برخيزي و به تواناييهاي خدادادي‌ات در عرصه نويسندگي، اعتماد كني و شاهكار نويسندگي‌ات را خلق كني؟ جرأت و جسارتش را داري؟
حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاي محسن قرائتي،‌ مي‌گويد: «در نويسندگي هم، مثل جبهه، بايد خط‌شكني كرد و جرأت و جسارت از خود نشان داد.» (13)
بايد جرأت به خرج دهيم و اقدام كنيم. «نوشتن، دشوار نيست.» (14) نويسندگي آن‌قدر سخت نيست كه نتوانيم. سنكا (seneka) مي‌گويد: «علّت جرأت نداشتن ما، دشواري امور نيست. چون جرأت نداريم، امور دشوار مي‌نمايند.» (15)
«آنكه از دشواري نوشتن سخن مي‌گويد، آيا تا چه اندازه در راه آموزش آن كوشيده و سختي به خود هموار كرده است؟»(16)

از هم‌اكنون مي‌تواني تصميم بگيري و تكليف را با خودت روشن كني كه مي‌خواهي نويسنده شوي يا نه؟ و مي‌خواهي در اين راه چه كني؟ جو ديويد بلامي مي‌گويد: «من تصميم گرفته بودم نويسنده شوم و به مردم گفته بودم كه چه موفّق بشوم و چه شكست بخورم، باز هم سعي مي‌كنم نويسنده شوم؛ يعني تصميم گرفته بودم حتي اگر نويسنده‌اي ناكام يا درجه دو ـ‌ كه معمولاً در پاورقي كتابهاي تاريخ ادبيات از ايشان ياد مي‌شود ـ‌ هم شَوَم، آرزويم را برآورده كنم.» (17) همان‌طور كه له براون مي‌گويد: ‌«خود را به سوي ماه افكنيد. حتي اگر به خطا رويد، بين ستارگان خواهيد نشست.» (18) چرا كه موفّقيّت در نويسندگي، امير نسبي است و هر كس به ميزان تلاش خود،‌ نويسنده‌اي موفّق تلقّي مي‌شود و مي‌تواند براي موفّقيّت بيشتر، گامهاي بيشتر و استوارتري بردارد.
البته هر كسي بتواند در زمينه‌اي كه توانايي و استعداد بيشتري دارد، به نويسندگي بپردازد، زودتر به مطلوب خود مي‌رسد. جوزف هلر مي‌گويد: «چون نويسنده‌اي سختكوش هستم، فكر و ذكرم را روي چيزي كه مطمئنم از عهده‌اش برمي‌آيم، متمركز مي‌كنم. من بيش از حد، مطمئنم كه نويسنده‌ام.» (19) اين اطمينان آن‌قدر ارزش دارد كه قابل گفتن نيست.
آدمي اگر از باورهاي خودشكنانه در مورد خود دست بردارد، مي‌تواند شاهد استعدادهاي شگفت وجود خود باشد؛ لذا تامس ف. مونتلئون مي‌گويد: «بايد واقعاً معتقد باشي كه مي‌تواني بنويسي و آن‌قدر خوب، كه هر چه مي‌نويسي قابل چاپ است. به نظرم افراد خلّاق بايد صاحب اراده‌اي قوي باشند، به خصوص در ابتداي كارشان كه دائم، آثارشان را رد مي‌كنند. من مطمئن بودم كه توانايي لازم را دارم. با اينكه بيش از 200 تا از داستانهاي كوتاهم را رد كردند، حتي يك لحظه هم ترديد نداشتم كه سرانجام آثارم را چاپ خواهم كرد. مطمئن بودم و بدون اين اطمينان، هرگز موفّق نمي‌شدم.» (20)
نبايد چاپ شدن يا نشدن نوشته‌هايمان را معيار قضاوت در مورد نويسندگي‌مان قرار دهيم كه اگر نوشته‌مان چاپ شد، احساس نويسندگي كنيم و اگر چاپ نشد، احساس كنيم توان نويسندگي‌مان ضعيف است،‌ بلكه بايد چنين فكر كنيم كه چاپ‌كنندگان،‌ سليقه و نوع دركشان از نوشته‌ها، به گونه‌اي است كه گاهي، نوشته‌اي را براي چاپ انتخاب مي‌كنند و گاهي نه و چه بسا همين نوشته ما كه در نظر كساني غير قابل چاپ است،‌از نظر كساني ديگر، بسيار چاپ كردني و پسنديده باشد. پس نظر ديگران را نبايد مطلق بينگاريم و سرنوشت نويسندگي‌مان را به قضاوت آنان پيوند زنيم. حتي نبايد چاپ نوشته‌مان را خط پايان نويسندگي‌مان تلّقي كنيم و از تقويت نويسندگي‌مان باز ايستيم و بالاخره به تشويقهاي ديگران هم ـ گرچه خوب و مفيد است ـ‌ نبايد دل ببنديم، بكله بايد متّكي به خدا و تواناييهاي خداداديمان باشيم و با بال و پر خويش پرواز كنيم و نهراسيم.
كن وهم و هراس را برون از دل خويش
ياور چه كني تو خويش شو ياور خويش
مرغان كه به شاخه‌ها نلغزند از باد
ز آن است كه تكيه‌شان بُود بر پر خويش

پس جاي هيچ ترس و واهمه نيست؛ چرا كه «نويسندگي، داراي چنان قواعد ثابت و جدّي نيست كه طالبان اين فن، گمان برند تمام عمر خود را بايد صرف فراگرفتن آن اصول خشك و دل‌آزار كنند و به سبب بيم از درازي راه و دشواري شرايط،‌ جرأت پيش رفتن را از دست دهند و نااميد و پشيمان شوند. قواعد و اصول، حاصل تجربه نويسندگان بزرگ است و نويسندگان جوان را هدايت مي‌كند [نه محدود].» (21)
بنابراين «كسب مهارت در درست نوشتن و نيك نوشتن، براي همه كس امكان‌پذير است، مشروط به آنكه اراده كنند و هرگز از كار و كوشش باز نايستند.» (22) يادت باشد: «هرگز واقعاً نمي‌بازي، مگر اينكه از تلاش دست برداري.» (23)
ناگفته نماند كه تشويق هم، نقش زيادي در شكوفايي اعتماد به نفس دارد و موجب دلگرمي و استمرار نويسندگي مي‌شود. آيت الله مكارم شيرازي مي‌نويسد: «بعد از گذشت چند سال از طلبگي، احساس كردم، موهبت قلم به من داده شد و اولين اثري كه از من منتشر شد،‌ "جلوه حق" بود ... بحمد الله،‌ اين كتاب مورد عنايت بسياري از بزرگان، از جمله آيت الله العظمي بروجردي قرار گرفت و مرا بسيار تشويق نمودند.» (24)
ايشان بعد از اين كتاب، كتابهاي زياد ديگري هم نوشته‌اند كه تشويقهاي آن بزرگان، نقش مهمي در استمرار فعاليتهاي نويسندگي‌شان داشته است.
ادامه دارد... .

1) هر اتاقي مرکز جهان است،‌ ص 178.
2) رسالت قلم، ص 119 (به نقل از افكار جاويد، غلامرضا اوحدي، ص 197، تهران، چاپ دوم، 1336).
3) الفباي قصه‌‌نويسي، محمدرضا سرشار (رهگذر)، ج 1، ص 14، با تلخيص.
4) همان، ص 45.
5) هر اتاقي مركز جهان است، ص 172.
6) با گل‌واژه‌هاي جاوداني، حميده فيض‌آبادي، ـ مريم چگيني، ج 3، ص 825.
7) گنجينه سخن، ص 93.
8) هر اتاقي مركز جهان است، ص 405.
9) از روي دست رمان‌نويس، ص 52.
10) هنر نويسندگي خلاق،‌ ايزابل زيگلر، ترجمه خداداد موقر، ص 13.
11) قلمهاي پرآب، كاغذهاي تشنه، ص 118 و 119.
12) به نقل از سايت: لوح فرهنگ و ادب فارسي، www.louh.com.
13) رسالت قلم، ص 102.
14) خردنامه همشهري، شماره 53، مرداد 1389، ويژه‌نامه داستان، ص 180.
15) راه هنرمند، ص 117.
16) بر سمند سخن، ص 10.
17) فن داستان‌نويسي، ص 24.
18) را هنرمند، ص 168.
19) درسهايي درباره داستان‌نويسي، لئونارد بيشاپ، ترجمه محسن سليماني، ص 514.
20) فن داستان‌نويسي، ص 24.
21) بر سمند سخن،‌ ص 11.
22) همان، ص 13.
23) لطفاً گوسفند نباشيد، محمود نامني، ص 457.
24) رمز موفقيت،‌ ص 81 و 82.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره144
/ 1