سیاست ما... نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست ما... - نسخه متنی

صمد موسوى‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
سياست ما...
استكبار و شيوه‏هاى مبارزه با آن در قرآن‏
سيدصمد موسوى‏
سخن اول:
حركت مردمى ملت ايران و انقلاب خونين آنان، شاهد وقايع و سرگذشت پر فراز و نشيبى بوده است. مردم صبور ايران در طى اين انقلاب عظيم، دردها و رنجهاى فراوانى را متحمل شده و با صبر و بردبارى، حوادث عظيم و مقدسى را آفريدند.
هر روزِ اين انقلاب، يادآور حماسه‏ها و دلاوريهاى جوانان اين مرز و بوم بوده است. 13 آبان، روزى بزرگ در تاريخ ملت ايران به عنوان نماد و سمبل غيرت و از خودگذشتگى است و با نام «روز ملى مبارزه با استكبار» بر تارك تاريخ كشورمان مى‏درخشد.
اين روز، يادآور حوادث مهمى است كه در شكل‏گيرى انقلاب اسلامى و تدوام آن نقش اساسى داشت.
در 13 آبان 1343 ش، مأموران رژيم شاه، حضرت امام خمينى‏رحمه الله را در قم دستگير و به دستور آمريكا به تركيه تبعيد كردند.
در 13 آبان 1357 ش، دانش‏آموزان تهرانى در اعتراض به دخالتهاى آمريكا در ايران، راهپيمايى كردند؛ ولى دژخيمان طاغوت، به آنان حمله كردند و آنان را به خاك و خون كشيدند.
و در 13 آبان 1358، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، لانه جاسوسى آمريكا را در تهران تسخير كردند و جاسوسان آمريكايى را به گروگان گرفتند. مبارزه ضد آمريكايى مردم ايران، با اين حركت، ابعاد جديدترى پيدا كرد. بنابراين، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، اين روز را، روز «ملّى مبارزه با استكبار» نام نهادند.

واژه شناسى استكبار
اين لغت از ريشه «ك - ب - ر» و به معناى برترى خواهى،(1) امتناع از پذيرش حق از روى عناد و تكبّر است؛(2) اما در اصطلاح، اين لغت بيش‏تر به سلطه‏جويى، استعمار و استثمار معنا مى‏شود. (3) اين واژه با مشتقات آن، 48 بار در قرآن كريم آمده است. 4 مورد آن به استكبار ابليس و بقيّه به استكبار انسان اشاره دارد. ماده «عُتُوّ» و برخى مشتقات آن نيز در قرآن كريم به معناى استكبار است. (4)
در منطق قرآن، بدترين اقسام استكبار، نداشتن تمكين و تواضع در برابر فرمان خداوند و انبياى الهى است و در آياتى به اين نوع استكبار اشاره مى‏كند؛ از جمله: «و أَمَّا الَّذينَ كَفَروا أَفَلَمْ تَكُنْ ءايتى تُتْلى‏ عَلَيْكُم فَاستَكبَرتُم و كُنتُم قَوماً مُجْرِمينَ»؛(5) «امّا كسانى كه كافر شدند [به آنها گفته مى‏شود:] مگر آيات من بر شما خوانده نمى‏شد و شما استكبار كرديد و قوم مجرمى بوديد؟!» كه اين آيه، بيان‏كننده نپذيرفتن آيات و دستورات الهى از سوى كافران است.
همچنين در آيه ديگرى مى‏فرمايد: «ولَقَد ءاتَينا موسَى الكِتبَ وقَفَّينا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ وءاتَينا عيسَى ابنَ مَريَمَ البَيِّنتِ وَ أَيَّدنهُ بِروحِ القُدُسِ أَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لاتَهوى أَنْفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَريقاً كَذَّبتُم وفَريقاً تَقْتُلون»؛(6) «ما به موسى كتاب (تورات) داديم و بعد از او، پيامبرانى پشت سر هم فرستاديم و به عيسى بن مريم دلايل روشن داديم و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم. آيا چنين نيست كه هر زمان، پيامبرى، چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كرديد (و از ايمان آوردن به او خوددارى نموديد) پس عده‏اى را تكذيب كرده، و جمعى را به قتل رسانديد؟!»
اين آيه، سرپيچى امتها را از بعضى فرمانهاى الهى كه پيامبران از جانب خداوند آورده‏اند و مطابق ميل آنان نيست و همچنين تكذيب برخى پيامبران و قتل برخى ديگر را به دست مستكبران، بيان مى‏كند.
استكبار، چون دربردارنده مفاهيم خودبزرگ بينى، فخرفروشى و برترى‏طلبى است، به‏طور كلّى، خُلقى ناپسند و صفتى مذموم است؛ برخلاف استضعاف كه لزوماً بيان كننده وصفى مذموم يا ممدوح در شخص مستضعف نيست. (7)
از آيات قرآنى اين گونه به دست مى‏آيد كه استكبار، به زمانهاى بسيار دور باز مى‏گردد. در واقع، پيشينه اين مسئله را بايد در آغاز زندگى اجتماعى انسان پى گرفت؛ حتى مى‏توان گفت از هنگامى كه بشر بوده، استكبار هم وجود داشته است.
به ديگر سخن، از روزى كه شيطان از اطاعت امر الهى در سجده بر آدم سر پيچيد و كبر ورزيد، استكبار شكل گرفت(8) و از آن زمان كه سوگند خورد تا بشر را گمراه كند،(9) استكبار، وارد عرصه عمل شد.
بدين سبب حضرت اميرمؤمنان‏عليه‏السلام در خطبه قاصعه، ابليس را پيشكسوت و سر سلسله مستكبران معرفى مى‏كند؛ چرا كه او نخستين فردى بود كه در مخالفت با حق و تسليم نشدن در برابر كامل‏تر بودن آدم از او، گام برداشت.
نخستين اصل اساسى براى مبارزه با مستكبران زورگو، صبر و پايدارى در برابر تهاجمات گسترده آنها و تحمل مشكلات و گرفتاريهاست و هر چه دشمن زورگو، قوى‏تر باشد، استقامت بيش‏ترى را طلب مى‏كند.


زمينه‏ها و عوامل پديد آمدن استكبار
اين حالت، غالباً براى كسانى پيش مى‏آيد كه داراى موقعيت برترى از لحاظ مالى، اجتماعى، سياسى، علمى و ... باشند؛ از اينرو در طول تاريخ، شاهديم، كه انسانها يا كشورهايى كه به برتريهاى مختلفى مى‏رسند، غالباً با رفتارهاى مستكبرانه، به چپاول و تحت فرمان قرار دادن انسانها و كشورهاى ديگر روى مى‏آورند. در قرآن، زمينه‏ها و عوامل متعددى براى گرفتارى در اين دام، بيان شده است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1. ثروت و قدرت‏
در صورتى كه ثروت و قدرت با بى‏ايمانى همراه گردد، زمينه ساز استكبار است. در قرآن درباره ريشه استكبار فرعون چنين آمده است: «وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فىِ قَوْمِهِ قَالَ يَاقَوْمِ أَ لَيْسَ لىِ مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِى مِن تَحْتىِ أَ فَلَا تُبْصِرُون»؛(10) «و فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست و اين نهرها از زير [كاخ‏] من جارى نيست؟ آيا مشاهده نمى‏كنيد.»
براساس اين آيه، ثروت و قدرت عامل استكبار فرعون گرديده است.
انسان كم‏ظرفيت و فاقد شخصيت، هنگامى كه همه چيز بر وفق مراد او بشود، دچار غرور مى‏شود و طغيان و سركشى را آغاز مى‏كند كه نخستين مرحله‏اش، مرحله برترى‏جويى و استكبار بر ديگران است. (11)
همچنين درباره قارون مى‏فرمايد: «إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ»؛(12) «قارون از قوم موسى بود؛ اما بر آنها ستم و ظلم كرد.» علت اين بغى و ظلم آن بود كه ثروت سرشارى به دست آورده بود، و چون ظرفيت كافى و ايمان قوى نداشت، اين ثروت فراوان، او را فريب داد و به انحراف و استكبار كشانيد. (13)
قرآن در مورد قوم عاد مى‏فرمايد: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذى خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ»؛(14) «امّا قوم عاد به ناحق در زمين تكبّر ورزيدند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است؟! آيا نمى‏دانستند خداوندى كه آنان را آفريده است از آنها قوى‏تر است؟ و [به سبب اين پندار] پيوسته آيات ما را انكار مى‏كردند.»
قوم عاد در جنوب جزيرة العرب زندگى مى‏كردند. آنان از نظر قدرت جسمانى، تمكن مالى و تمدن مادى كم‏نظير بودند و قصرهاى زيبا و قلعه‏هاى محكم مى‏ساختند؛ به ويژه بر مكانهاى مرتفع، بناهايى برپا مى‏كردند، كه نشانه قدرت و وسيله خودنمايى بود. آنها مردمانى خشن و جنگجو بودند و اين قدرت ظاهرى، آنها را سخت مغرور كرده بود؛ چنان‏كه خود را جمعيتى شكست‏ناپذير و برتر از همه مى‏پنداشتند و به همين دليل در برابر خدا و پيامبرشان هود به طغيان، سركشى، تكذيب و انكار برخاستند. (15)
2. فقر فرهنگى و وابستگى فكرى‏
گاهى افزون بر استعمارگران، خود مستضعفان نيز در تقويت استكبار نقش دارند و به تبليغات، دسيسه‏ها و تهاجم فرهنگى مستكبران پاسخ مثبت مى‏دهند و از آنها پيروى مى‏كنند: «فَيَقولُ الضُّعَفؤُا لِلَّذينَ استَكبَرُوا اِنّا كُنّا لَكُم تَبَعًا... .» (15)؛ «ضعيفان به مستكبران مى‏گويند: ما پيرو شما بوديم... .»
آيات 31 - 33 سبأ و 21 ابراهيم حاكى از دسيسه‏هاى شبانه‏روزى مستكبران براى القاى انديشه‏هاى خود به مستضعفان و تشويق آنان به پيروى از خود و همچنين بيان كننده پيروى مستضعفان از آنان به سبب ضعف فرهنگى است كه در اغلب موارد با ضعف اقتصادى و نظامى نيز توأم است.
استضعافى كه اين‏گونه ايجاد شده است، دست كمى از استكبار ندارد و چنين مستضعفانى در گمراهى و عذاب اخروى با مستكبران همراه و همگام‏اند: «...ولَو تَرى إِذِ الظّلِمونَ مَوقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم يَرجِعُ بَعضُهُم اِلى بَعض القَولَ يَقولُ الَّذينَ استُضعِفوا لِلَّذينَ استَكبَروا لَولا أَنْتُمْ لَكُنّا مُؤمِنين * قالَ الَّذينَ استَكبَروا لِلَّذينَ استُضعِفُوا أَنَحنُ صَدَدنكُم عَنِ الهُدى بَعدَ اِذ جاءَكُم بَل كُنتُم مُجرِمين * وقالَ الَّذينَ استُضعِفوا لِلَّذينَ استَكبَروا بَل مَكرُ الَّيلِ والنَّهارِ اِذ تَأمُرونَنا اَن نَكفُرَ بِاللّهِ ونَجعَلَ لَهُ اَندادًا واَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا العَذابَ وجَعَلنَا الاَغللَ فى اَعناقِ الَّذينَ كَفَروا هَل يُجزَونَ اِلاّ ما كانوا يَعمَلون.» (17)؛ «... و اگر ببينى هنگامى كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان [براى حساب و جزا ]نگه داشته شده‏اند، در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگرى مى‏اندازد [از وضع آنها تعجب مى‏كنى‏]! مستضعفان به مستكبران مى‏گويند: اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم. مستكبران به مستضعفان پاسخ مى‏دهند: آيا ما شما را از هدايت بازداشتيم بعد از آنكه به سراغ شما آمد [و آن را به خوبى دريافتيد]؟! بلكه شما خود مجرم بوديد. و مستضعفان به مستكبران مى‏گويند: وسوسه‏هاى فريبكارانه شما در شب و روز [مايه گمراهى ما شد]، هنگامى كه به ما دستور مى‏داديد كه به خداوند كافر شويم و همتايانى براى او قرار دهيم. و آنان هنگامى كه عذاب را مى‏بينند پشيمانى خود را پنهان مى‏كنند [تا بيش‏تر رسوا نشوند]. و ما غل و زنجير در گردن كافران مى‏نهيم؛ آيا جز آنچه عمل مى‏كردند به آنها جزا داده مى‏شود؟!»
در اين آيات، مستضعفان در قيامت با خطاب به مستكبران، آنان را سبب بى‏ايمانى خود مى‏دانند و مى‏گويند: «شما با دسيسه‏هاى شبانه‏روزى، ما را به كفر به خداوند وادار كرديد.» مستكبران در قالب استفهام انكارى پاسخ مى‏دهند: «آيا ما راهِ هدايت را بر شما بسته بوديم؟ اين چنين نيست؛ بلكه شما خود مجرم و گناهكاريد.» همچنين آيات فوق به پشيمانى و عذاب اُخروى مستكبران و مستضعفان، هر دو، اشاره دارد.
3. توهم برترى در آفرينش‏
اعتقاد به برترى در خلقت نيز از عوامل ايجاد استكبار است. اين خصلت شيطانى كه اولين‏بار، ابليس، آن را مطرح كرده منشأ بسيارى از فسادها و ظلمهاى بشر شده است كه مى‏توان آن را ريشه نژاد پرستيها و برتريهاى كاذب در جامعه دانست؛ چنان‏كه در قرآن، عامل استكبار شيطان اين‏گونه بيان مى‏شود: «قالَ يا إِبليسُ ما مَنَعَكَ اَن تَسجُدَ لِماخَلَقتُ بِيَدَىَّ أَستَكبَرتَ أَم كُنتَ مِنَ العالين * قالَ أَنَا خَيرٌ مِنهُ خَلَقتَنى مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طين؛(18) «[خداوند به ابليس‏] فرمود: [وقتى كه من به سجده فرمانت دادم،] چه چيز تو را از سجده كردن بر آن چيزى كه من خلق كردم باز داشت؟ آيا استكبار ورزيدى يا از بزرگان بودى. [شيطان‏] گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفريدى.»
4. غفلت از قدرت نامحدود الهى‏
ديگر عامل برترى‏طلبى را مى‏توان غفلت از قدرت برتر الهى دانست؛ چنان‏كه يكى از عوامل كفر و طغيان در قوم عاد در قرآن، همين عامل است: «فَأَمّا عادٌ فاستَكبَروا فِى‏الأَرضِ بِغَيرِ الحَقِ‏ّ وقالوا مَن أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَوَ لَم يَرَوا أَنَّ اللّهَ الَّذى خَلَقَهُم هُوَ أَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً و كانُوا بِايتِنا يَجحَدون»؛(19) «پس قوم عاد به ناحقّ در زمين، تكبّر ورزيدند و گفتند: «كيست كه از ما قدرتمندتر باشد؟ آيا نديدند همان خداوندى كه آنان را آفريد، قوى‏تر از آنهاست؟ و پيوسته به آيات ما كفر مى‏ورزيدند.»
همچنين، قرآن، علت استكبار قارون را غفلت از قدرت خداوند دانسته است: «...أَو لَم يَعلَم أَنَّ اللّهَ قَد أَهلَكَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً و أَكثَرُ جَمعًا...»؛ (20) «...آيا او نمى‏دانست كه خداوند، قبل از او از ميان نسلها، كسانى را كه از او نيرومندتر و مال‏اندوزتر بودند، هلاك كرده است؟ ... .»

راههاى مقابله با استكبار
1. صبر و پايدارى‏
نخستين اصل اساسى براى مبارزه با مستكبران زورگو، صبر و پايدارى در برابر تهاجمات گسترده آنها و تحمل مشكلات و گرفتاريهاست و هر چه دشمن زورگو، قوى‏تر باشد، استقامت بيش‏ترى را طلب مى‏كند. در قرآن كريم، پيروزى بنى اسرائيل بر فرعونيان را محصول شكيبايى آنان در مبارزه معرفى كرده است و مى‏فرمايد:
«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتى بارَكْنا فيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنى إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُون»؛(21) و مشرقها و مغربهاى پر بركت زمين را به آن قومِ به ضعف كشانده شده [زير زنجير ظلم و ستم‏]، واگذار كرديم و وعده نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل، به سبب صبر و استقامتشان تحقّق يافت و آنچه فرعون و فرعونيان [از كاخهاى مجلّل ]مى‏ساختند، و آنچه از باغهاى داربست‏دار فراهم ساخته بودند، در هم كوبيديم.»
در اين آيه، شرط پيروزى بر استثمارگران، صبر و مقاومت معرفى شده است. مستضعفان و ملّتى كه صابر و مقاوم باشند، وارث زمين مى‏شوند. (22)
نكته قابل اشاره آنكه «يُسْتَضْعَفُونَ» از ماده استضعاف و معادل كلمه استعمار است كه در دوران ما به كار مى‏رود. مفهوم استضعفاف، اين است كه قومى ستم‏پيشه، جمعيتى را تضعيف كنند تا بتوانند از آنها در مسير مقاصدشان بهره‏كشى كنند؛ منتها اين تفاوت را با كلمه استعمار دارد كه استعمار، در ظاهر به معناى آباد ساختن است و باطنش به معناى ويرانگرى است؛ ولى استضعاف، داراى ظاهر و باطن يكسان است! (23)
2. وجود رهبرى صالح و ياورانى صديق‏
در راه مبارزه با استكبار، وجود رهبرى شايسته و جمع شدن ياران و افراد جامعه، گرد محور او از ضروريات است. رهبر صالح و نيروى انسانى، دو شرط اساسى براى مبارزه با ستمگران است؛(24) چنان‏كه در قرآن مى‏فرمايد:
«وَ ما لَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فى‏ سَبيلِ اللَّهِ والمُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ الَّذينَ يَقولونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِهِ القَريَةِ الظّالِمِ أَهلُها واجعَل لَنا مِن لَدُنكَ وَلِيًّا واجعَل لَنا مِن لَدُنكَ نَصِيرا»؛(25) «شما را چه شده است كه در راه خدا و [در راه نجات ]مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى‏جنگيد، آنان‏كه مى‏گويند: پروردگارا! ما را از اين شهرى كه مردمش ستمگرند، بيرون بر و از جانب خود، رهبر و سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، براى ما ياورى تعيين فرما.»
همان‏گونه كه از آيه بر مى‏آيد، نخستين تقاضاى مستضعفان گرفتار در چنگال دشمن، براى نجات خويش، تقاضاى ولى از جانب خداوند بوده است و سپس از خداوند خواسته‏اند كه برايشان، ياورى تعيين فرمايد. پس براى نجات از چنگال ظالمان، پيش از هر چيز، وجود رهبر و سرپرستِ لايق و دلسوز لازم است و سپس يار و ياور و نفرات كافى. بنا بر اين وجود يار و ياور هر چند فراوان باشد، بدون استفاده از يك رهبرىِ صحيح، بى‏نتيجه است. (26)
3. اتحاد و انسجام‏
يكى از راههاى سلطه مستكبران بر مردم و به استضعاف كشيدن آنان، ايجاد تفرقه ميان ايشان است. پس براى مبارزه با مستكبران، بايد در جهت مخالف اين راه، گام برداشت و با وحدت و انسجام، ضربه‏هاى مهمى بر آنان وارد كرد.
در قرآن ضمن تأكيد بر برادرى مؤمنان با همديگر به آنان امر شده است كه ميان برادران خود سازش برقرار كنند و مى‏فرمايد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون»؛(27) «مؤمنان برادر يكديگرند. پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت شويد.»
اسلام وحدت را از جمع مسلمانان نيز فراتر برده، از اهل كتاب خواسته است تا به همراه مسلمانان، حول اصل مشترك توحيد و نفى شرك گرد آيند. (28)
4. برخورد تهاجمى با استكبار
در قرآن آمده است كه «اَلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَاتِلُونَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فىِ سَبِيلِ الطَّغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَنِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا»؛(29) «كسانى كه ايمان دارند، در راه خدا پيكار مى‏كنند و آنها كه كافرند، در راه طاغوت (بت و افراد طغيانگر)؛ پس شما با ياران شيطان پيكار كنيد؛ زيرا نقشه شيطان، ضعيف است.»
مستكبر، همانند آن حيوانى است كه هرگاه به او حمله كنى، عقب مى‏نشيند و هرگاه بگريزى، در پى‏ات مى‏دود. وجود اين روحيه در مستكبران اقتضا مى‏كند كه مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعى تهاجمى اختيار كنند تا آنان زمينه پيشروى نيابند. افزون بر آن، اين ستمگران، اهل شفقت و دلسوزى نيستند تا چنانچه ملتى را در ناتوانى مشاهده كنند، به رحم آيند و از استثمارش دست بردارند؛ بلكه آنان همچنان به ظلم خود ادامه مى‏دهند.
سيره پيامبران در برخورد با اينان، سيره‏اى تهاجمى بوده است. پيامبر اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله در نامه‏هايى كه به سران ايران و روم و برخى كشورهاى ديگر فرستاد، با آنان از موضعى برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به كسرا، پادشاه ايران، آمده است: «مسلمان شو تا در سلامت باشى و اگر ابا كنى، گناه مجوس برعهده توست. جمله مسلمان شويد تا در سلامت باشيد.» در نامه‏هاى آن حضرت به قيصر روم، پادشاه مصر، نجاشى دوم و پادشاه يمامه نيز اين وضعيت به چشم مى‏خورد. (30)

5. تحقير و شكستن شكوه دروغين مستكبران‏
«... يَاقَوْمِ إِن كاَنَ كَبُرَ عَلَيْكمُ مَّقَامِى وَ تَذْكِيرِى بَِايَاتِ اللَّهِ فَعَلىَ اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاَءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَىَّ وَ لَا تُنظِرُون»؛(31) «... اى قوم من! اگر مقام و يادآورى من به آيات الهى بر شما سنگين است [هر كار از دستتان ساخته است، بكنيد]، من بر خدا توكل كرده‏ام، فكر و قوه و قدرت خود و خدايانتان را يك جا گرد آوريد تا هيچ چيز بر شما پوشيده نماند. پس اگر مى‏توانيد به حيات من پايان دهيد و هيچ مهلتم ندهيد.»
اين آيه، سخن حضرت نوح‏عليه‏السلام در مقابل قوم سركش و متكبر خويش است و لحن آن، شامل تحقيرآميزترين گونه برخورد با آنان مى‏باشد. آن حضرت مى‏فرمايد كه همگى شما با خدايانتان متحد شويد و بر من هيچ ترحم نكنيد و اگر مى‏توانيد جان مرا بگيريد وخود را راحت كنيد؛ ولى بدانيد كه من به پشتيبان قادر و توانايم تكيه كرده‏ام و از شما هراسى ندارم.
برخورد ساحران فرعون نيز پس از ايمان آوردن به موسى‏عليه‏السلام، برخوردى كوبنده و تحقيرآميز بود. آنان، پس از تهديدهاى فرعون، مبنى بر قطع دست و پايشان، با استوارى تمام پاسخ دادند: «قَالُواْ لَن نُّؤْثِرَكَ عَلىَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الَّذِى فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضىِ هَذِهِ الْحَيَوة الدُّنْيَا»؛(32) «گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتى كه به ما رسيده و بر خدايى كه ما را آفريده است، ترجيح نمى‏دهيم. هر كار كه مى‏خواهى و مى‏توانى بكن كه قدرت تو تنها در پايان دادن به حيات دنيايى ما كارآيى دارد.»
اين پاسخ، بسيار تحقيركننده و شكننده بود و آنان به طاغوتى جبار، چون فرعون اعلام كردند كه ما هرگز تو را بر خدا ترجيح نمى‏دهيم و پاداش تو براى ما ارزشى ندارد. اين‏گونه پاسخها و برخوردها، شكوه و شوكت مستكبران را خرد و تباه مى‏كند.

1) التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، حسن مصطفوى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش، ج‏10، ص‏18، «كبر».
2) لسان العرب، ابن منظور محمد بن مكرم، بيروت، دار صادر، سوم، 1414 ق، ج‏5، ص 126.
3) على‏عليه‏السلام و استكبار، منصور پويا، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، 1379 ش، ج 1، فصل 1.
4) دائرة المعارف، تهيه و تدوين: مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، مؤسسه بوستان كتاب، دوم ، 1383 ش، ج 3، ص 165.
5) جاثيه/31.
6) بقره/ 87.
7) راه و راهنماشناسى، محمدتقى مصباح يزدى، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى‏رحمه الله، 1376 ش، ص‏95.
8) بقره/ 34.
9) حجر/ 39.
10) زخرف/51.
11) تفسير نمونه، ناصر مكارم، تهران، دار الكتب الإسلامية، اول، 1374 ش، ج‏12، ص 428.
12) قصص/76.
13) تفسير نمونه، ج‏16، ص 153.
14) فصّلت/15.
15) تفسير نمونه، ج‏20، ص 237 و 236.
16) غافر/ 47.
17) سبأ/ 31 - 33.
18) ص/ 75و76 و اعراف /12.
19) فصّلت/ 15.
20) قصص/ 78.
21) اعراف/137.
22) تفسير نور، محسن قرائتى، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن‏چاپ يازدهم، 1383 ش، ج‏4، ص‏162.
23) تفسير نمونه، ج‏6، ص‏329.
24) تفسير راهنما، ج‏3، ص‏471.
25) نساء/ 75.
26) تفسير نمونه، ج‏4، ص‏11.
27) حجرات/ 10.
28) استكبار ستيزى در قرآن، پژوهشكده تحقيقات اسلامى، بى جا، بنياد قرآن و عترت، چ دوم، 1383، ص‏83.
29) نساء/ 76.
30) استكبار ستيزى در قرآن، ص‏70.
31) يونس/ 71.
32) طه/72.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره109
/ 1