بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
درس هايي از فرهنگ رضوي امام رضا عليه السلام و فرهنگ ولايت محمود مهدى پور بدون ترديد تمام پيشوايان دين، مرزبان فرهنگ قرآن و عترت اند و از اسلام پاسدارى مى كنند. تبيين انديشه هاى اسلامى، ترويج اخلاق آسمانى، آموزش احكام دينى و دفاع از همه ابعاد دين الهى، رسالتى است كه بر دوش پيام آوران و رهبران الهى و مبلغان دين بوده و هست؛ امّا با توجه به شرائط اجتماعى و نيازهاى هر زمان، مسائل خاصى مورد قرار دارد و نياز به برخى ابعاد دين، بيش تر احساس مى شود. در عصر امام رضاعليه السلام به ويژه دوران امامت آن بزرگوار كه از سال 183 ه . ق تا سال 203 ه . ق طول كشيد، زمينه براى معرفى جايگاه امامان معصوم عليهم السلام بهتر فراهم شد. حضرت على بن موسى عليهماالسلام چه در عصر پدر بزرگوارش امام كاظم عليه السلام و چه در اين مدت بيست سال، گامهايى بلند در خدمت به اسلام و امت اسلامى برداشت و اقداماتى انجام داد، كه در معرفى انديشه امامت و شناخت بهتر اسلام و قرآن، نقش بنيادى ايفا كرد. شخصيت معنوى و ملكوتى، فعاليتهاى علمى و تربيتى، تلاشهاى اجتماعى و اقدامات سياسى حضرت رضاعليه السلام و احتمالاً فعاليتهاى نظامى وابستگان حضرت در جاى، جاى كشور بزرگ اسلامى در عصر آن بزرگوار، هر كدام بخشى از تفكر توحيدى و ولايى را گسترش مى داد. در اين نوشتار، نقش امام هشتم در نشر اسلام ناب و تفكر اهل بيت عليهم السلام به ويژه درباره امامت و ولايت معصومين عليهم السلام مورد توجه قرار دارد. بى شك، اسلام بدون توحيد و ولايت اسلام كامل» نيست. توحيد، ضامن ايمان فردى و نماد حاكميت خدا بر قلب و رفتار افراد جامعه است؛ ولى توحيد بدون ولايت، جامعه اسلامى» پديد نمى آورد و بدون رهايى از سلطه اجتماعى شياطين و سلاطين، احكام اجتماعى خداوند تعطيل مى گردد. و شايد به همين دليل است كه در اجتماع تاريخى نيشابور، امام هشتم از كلمه توحيد(1) و ولايت اهل بيت عليهم السلام سخن گفتند و اين دو را شرط مصونيت از هر خطر و امنيّت از عذاب الهى دانستند و از آن به عنوان دژ تسخيرناپذير الهى نام بردند. سيرى در منابع و رهنمودهاى رضوى در هر زمينه، بابى از نور و نيرو توليد مى كند؛ ولى بررسى گفتار و رفتار خورشيد پرفروغ خراسان در باب ولايت و توحيد، دريايى از عرفان و آزادى فراديد انسان مى گشايد. و اينك بخشى از كلام امام را درباره ولايت مرور مى كنيم: الف. عدم امكان تداوم جهان بدون امام و رهبرى الهى در انديشه رضوى، ولايت و امامت فقط يك جايگاه سياسى، اجتماعى نيست؛ بلكه امام از سوى خدا منصوب مى شود. در كتاب شريف اصول كافى، تحت عنوان كتاب الحجة» حدود دويست و شصت حديث درباره حجت الهى و امام و پيشوايان معصوم عليهم السلام آمده و ضرورت و اهميت و نشانه ها و نقش و جايگاه رهبران الهى را در نظام تكوين و تشريع بر شمرده است. از جمله در اصول كافى جلد اوّل صفحه 283 با ترجمه مرحوم استاد سيدجواد مصطفوى، جامع ترين تحليل از نقش اجتماعى امام و اينكه امام از سوى خداوند تعيين مى شود و از مقام عصمت برخوردار است، تصريح شده است. عبدالعزيز بن مسلم مى گويد: ما در ايّام حضرت رضاعليه السلام در مرو بوديم. در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع انجمن كرديم، حضار مسجد، موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسيار مردم را در آن زمينه بازگو مى كردند. من خدمت آقايم رفتم و گفتگوى مردم را در بحث امامت به عرضش رسانيدم. حضرت عليه السلام لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزيز! اين مردم نفهميدند و از آراء صحيح خود فريب خورده و غافل گشتند. همانا خداى عزوجل، پيغمبر خويش را قبض روح نفرمود تا دين را برايش كامل كرد و قرآن را بر او نازل فرمود كه بيان هر چيز در اوست. حلال و حرام و حدود و احكام و تمام احتياجات مردم را در قرآن بيان كرده و فرمود: ...مَا فَرَّطْنَا فِى الْكِتبِ مِنْ شَىْ ءٍ...»؛ (2) چيزى در اين كتاب فرو گذار نكرديم.» و در حجة الوداع كه سال آخر عمر پيغمبرصلى الله عليه وآله بود اين آيه نازل شد ... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً...»؛ (3) امروز دين شما را كامل كرد و نعمتم را بر شما تمام نمودم و دين اسلام را براى شما پسنديدم.» و موضوع امامت از كمال دين است (تا پيغمبرصلى الله عليه وآله جانشين خود را معرفى نكند تبليغش را كامل نساخته است) و پيغمبرصلى الله عليه وآله از دنيا نرفت تا آنكه نشانه هاى دين را براى امتش بيان كرد و راه ايشان را روشن ساخت و آنها را بر شاهراه حق واداشت و على عليه السلام را به عنوان پيشوا و امام منصوب كرد و همه احتياجات امت را بيان كرد. پس هر كه گمان كند خداى عزوجل دينش را كامل نكرده، قرآن را رد كرده و هر كه قرآن را رد كند به آن كافر است. مگر مردم مقام و منزلت امامت را در ميان امت مى دانند تا روا باشد كه به اختيار و انتخاب ايشان واگذار شود. همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگ تر و منزلتش عالى تر و مكانش منيع تر و عمقش بيش تر از آنست كه مردم با عقل خود به آن رسند يا به آرائشان آن را دريابند و يا به انتخاب خود امامى منصوب كنند. همانا امامت، مقامى است كه خداى عزوجل بعد از رتبه نبوت و خِلّت، در مرتبه سوم، به ابراهيم خليل عليه السلام اختصاص داده و به آن فضيلت، مشرَّفش ساخته و نامش را بلند و استوار نموده و فرموده: ... اِنّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِمَاماً...» (4)؛ همانا من تو را امام مردم گردانيدم.» ابراهيم خليل عليه السلام از نهايت شاديش به آن مقام عرض كرد، از فرزندان من هم؟» خداى تبارك و تعالى فرمود: پيمان و فرمان من به ستمكاران نمى رسد.» پس اين آيه امامت را براى ستمگران تا روز قيامت باطل ساخت و در ميان برگزيدگان گذاشت.»
نقش تكوينى امام براى جامعه امروز شناخته شده نيست؛ ولى از ديدگاه عقيدتى و منابع فكرى پيروان اهل بيت عليهم السلام اين موضوع مسلّم است. در معتبرترين كتب حديثى شيعه مثل آثار صدوق، شيخ كلينى، شيخ مفيد و شيخ طوسى قدس سرهم دهها حديث با اين مضمون وجود دارد، كه بسيارى از اين احاديث از حضرت رضاعليه السلام نقل شده است.
على بن مهزيار از محمد بن هيثم از محمد بن فضل از حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضاعليه السلام نقل مى كند كه به ايشان گفتم: ممكن است زمين بدون امام باشد؟ حضرت فرمود: هرگز! زيرا در اين صورت زمين اهلش را فرود مى برد. (5) سعد بن سعد اشعرى قمى از احمد بن عمر نقل كرده كه به امام رضاعليه السلام گفتم: آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟ حضرت فرمود: نه. گفتم از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند مگر اينكه بندگان مورد خشم الهى قرار گيرند. حضرت فرمود: در آن صورت (بدون امام) نمى ماند مگر اينكه به زمين فرو مى رود. (6) نقش تكوينى امام براى جامعه امروز شناخته شده نيست؛ ولى از ديدگاه عقيدتى و منابع فكرى پيروان اهل بيت عليهم السلام اين موضوع مسلّم است. در معتبرترين كتب حديثى شيعه مثل آثار صدوق، شيخ كلينى، شيخ مفيد و شيخ طوسى قدس سرهم دهها حديث با اين مضمون وجود دارد، كه بسيارى از اين احاديث از حضرت رضاعليه السلام نقل شده است. عصر امام رضاعليه السلام عصر بازگشت امت اسلامى به انديشه امامت و تلاش براى اجراى اين فريضه بزرگ الهى بود. گويا اراده الهى بر اين بود كه توطئه هاى شيطانى عباسيان تمام به خود ايشان باز گردد و تلاشهاى سياسى آنان آثار منفى داشته باشد و تيرهاى شيطان به سوى خودشان كمانه كند. موارد ذيل از اين امور است: 1. زندانى كردن و شهادت امام كاظم عليه السلام امواجى از اعتراض عمومى پديد آورد و محبوبيت و مظلوميت اهل بيت عليهم السلام را در جامعه آن روز فزونى بخشيد. 2. تبعيد و احضار اجبارى امام رضاعليه السلام به خراسان خطّ امامت را در شرق و بلاد افغانستان و گرجستان و تركستان و خراسان بزرگ آن روزگار وسعت بخشيد. 3. ولايت عهدى تحميلى بر امام رضاعليه السلام، شيعه را از انزوا و تقيه بيرون آورد و جايگاه رسمى و قانونى براى تفكّر پيروان عترت عليهم السلام ايجاد كرد. 4. محافل علمى و مناظرات با پيروان اديان و مذاهب گوناگون كه به منظور محكوميت علمى آن بزرگوار يا سرگرمى علما و دانشمندان برگزار مى شد، سرانجام به ميدانى براى درخشش شخصيت علمى و اخلاقى امام رضاعليه السلام تبديل گرديد و سيماى درخشان آن حضرت را بارزتر كرد. دو جريان ولايت عهدى» و مناظرات علمى» دو حادثه تحميلى و با انگيزه هاى نامقدس بود كه به قصد اعتبار زدايى» از حضرت رضاعليه السلام برنامه ريزى شد. يكى قداست و زهد و پارسايى امام را هدف گرفته بود و ديگرى جايگاه علمى آن حضرت را. غافل از آنكه يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»؛(7) مى خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند و خداوند كامل كننده نورش است؛ اگر چه كفّار خوش ندارند.» هر نقشه اى كه مأمون براى سلب اعتبار و نفوذ اجتماعى امام مى كشيد، به مشكلى براى خودش و آفتى براى دولت او تبديل مى شد. دعوت از امام براى نماز عيد فطر، دعوت از امام براى نماز باران، بازگرداندن فدك به فرزندان فاطمه عليهاالسلام، هر كدام از سويى اقرار به جايگاه معنوى و حقوق اجتماعى اهل بيت عليهم السلام و از سوى ديگر مُهر بطلان بر سلطه هزار ماهه بنى اميّه و حكومت جابرانه بنى عباس محسوب مى شد. گويا، اين سنت الهى است كه موسى عليه السلام در كاخ فرعون بزرگ شود. ابراهيم در زير تخت نمرود متولد گردد و يوسف در كاخ عزيز مصر دوره اى حساس از نوجوانى و جوانى را بگذراند. و نقشه هاى شيطانى ستمگران، دامى براى خود آنان باشد. اين دو جريان ولايت عهدى و مناظرات علمى هم يك پشتوانه سياسى، علمى و منطقى و زمينه ساز معرفى امامت و امامان در سراسر تاريخ شد.
امام رضاعليه السلام و جايگاه امامت در قرآن يكى از اقدامات مهمّ حضرت رضاعليه السلام در زمينه معرفت امامت و رهبرى، تبيين جايگاه عترت نبوى صلى الله عليه وآله در يك مجلس مهمّ علمى با حضور مأمون و گروهى از عالمان عراق و خراسان است. در اين مجلس مأمون پرسشى درباره آيه سى و دوم سوره فاطر ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنَا»؛ سپس كتاب الهى را به كسانى كه برگزيديم به ارث داديم.» مطرح مى كند و مى پرسد: منظور از اين بندگان برگزيده كه ميراث دار كتاب الهى هستند، چه كسانى اند؟ علماى حاضر در مجلس مى گويند: منظور همه امت اسلام اند. ولى حضرت رضاعليه السلام با استناد به دهها آيه قرآن كريم در آغاز، امتيازهاى اهل بيت عليهم السلام را بر عموم مردم اثبات مى كند و عترت و آل را داراى يك معنا مى داند. و مى فرمايد: از دوازده مورد آيات روشن قرآن غير از موارد اشارات تفسيرى، استفاده مى شود كه اهل بيت عليهم السلام بندگان برگزيده الهى هستند كه وارث علوم قرآن اند. در اين مجلس بزرگ علمى، سياسى حضرت به تفصيل، آيات انذار، تطهير، مباهله، آيه ذى القربى (26 اسراء) آيه مودّت (شوراى/ 20) آيه صلوات، (احزاب/56)، آيه خمس (انفال/ 41)، آيه اهل ذكر (نحل/ 43)، آيه تحريم (نساء/ 23)، آيه 28 سوره مؤمن و آيه 32 سوره طه را شاهد مى آورد كه وارثان علوم قرآن و رهبران برگزيده الهى، افرادى خاص از خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هستند. (8)
طرح امامت در اسناد حديث امام رضاعليه السلام گاهى براساس سنت جارى در آن روز كه سلسله راويان را قبل از بيان حديث نقل مى كردند، بارها از اين روش براى معرفى امامان اهل بيت عليهم السلام و جانشينان مشروع پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله استفاده كرد و به جاى آنكه خود مطلبى را بيان فرمايد، از امامان و توسط آنان از رسول گرامى نقل مى كرد تا زنجيره مقدس امامت و رهبرى مشروع تا رسول اعظم صلى الله عليه وآله شناخته شوند. شيخ صدوق اعلى اللَّه مقامه الشريف در باب سى و يكم عيون اخبار الرضا بيش از سيصد حديث را در جلد دوم آن كتاب آورده است كه با همين روش، سلسله طلايى راويان از امام هشتم تا شخص پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله ادامه يافته است. در همين مجموعه بسيارى از احاديث در معرفى جايگاه اهل بيت نبوى صلى الله عليه وآله است. براى نمونه حضرت رضاعليه السلام از پيامبر خداصلى الله عليه وآله نقل مى كند كه فرمود: مَثَلُ اَهْلِ بَيْتى فيكُمْ كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها زَجَّ فِى النَّارِ؛(9) مَثَل خاندان من در ميان شما مَثَل كشتى نوح است. هر كس بر آن نشست نجات يافت و هر كس از آن باز ماند، در آتش افتاد.» همان گونه كه امام رضاعليه السلام در زمينه توحيد، اين انديشه را دژ استوار خدا مى داند و از رسول اعظم نقل كرده است كه فرمود: از جبرئيل شنيدم گفت: خداى عزّوجلّ مى فرمايد: لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى اَمِنَ مِنْ عَذابى ؛(10) [عقيده به ] لا اله الا اللَّه قلعه مستحكم من است، هر كس وارد اين دژ شود از عذاب من محفوظ است.» با همين مضمون از امام هشتم روايت شده كه فرمود: پدرم از پدرش امام صادق از امام باقر از امام سجاد، از امام حسين از امام على عليهم السلام از پيامبرصلى الله عليه وآله از جبرئيل از ميكائيل از اسرافيل از لوح از قلم از خداوند تبارك و تعالى نقل فرموده است كه وِلايَةُ عَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ صلوات اللَّه عليه حِصْنى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى اَمِنَ مِنْ نارى ؛(11) ولايت [و رهبرى ] على بن ابى طالب صلوات اللَّه عليه دژ محفوظ من است، هر كس وارد اين پايگاه امن شود از آتش من در امان است.» رابطه توحيد و ولايت در تفكر رضوى آنچنان نزديك است كه توحيد و ولايت هر دو يك نقش را ايفا مى كند و هر دو سبب مصونيّت از عذاب الهى است. حضرت على بن موسى الرضاعليه السلام در سراسر زندگى، چه روزهايى كه در مدينه اقامت داشت و چه در مسير ايران و چه، روزهايى كه در خراسان حضور داشت، گامهاى بلندى در معرفى امامت برداشت. او امامان قبلى و امامان پس از خويش و راههاى شناخت امام و معيارهاى صلاحيت و عصمت پيشوايان بزرگ دين را بيان كرد. آشنايى با فهرست اين تلاشها پيروان حضرت را با وظيفه امروزين خويش آشنا مى سازد و خط اصيل امامت را در برابر كتمان و تهاجم وهابيّت امروز روشن مى سازد.
1. دعوت به زيارت خويش پس از مرگ؛(12) 2. دعوت به گراميداشت سيد الشهداء و ايام محرّم؛(13) 3. نشر انديشه غدير؛(14) 4. نقل فضائل مولاى متقيان؛(15) 5. بيان برخى اخبار غيبى؛(16) 6. نگارش نامه به ياران مورد اعتماد؛(17) 7. گراميداشت شاعران متعهد و انقلابى شيعه؛(18) 8. يادآورى قيام و نهضت مقدس مهدوى عليه السلام؛(19) 9. تأكيد بر زيارت حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام در قم؛(20) 10. بيان فضائل حضرت زهراى مرضيّه عليهاالسلام؛(21) 11. تطبيق آيات فراوان قرآن بر اهل بيت عليهم السلام. (22) 12. قضاء حوائج مردم و فروتنى و ساده زيستى؛ بدون ترديد يكى از محورهاى مهم زندگى امام رضاعليه السلام ابلاغ انديشه امامت، دفاع از امامت و شبهه زدايى از آن و بيان نقش آن در زندگى جامعه اسلامى است. روشنگرى نسبت به مدعيان كاذب و هدايت مردم در اين زمينه، در بسيارى از گفتار و رفتار آن بزرگوار موج مى زند. تأكيد بر مرجعيّت علمى اميرالمؤمنين على عليه السلام و امامان اهل بيت با شيوه هاى گوناگون در گفتار و رفتار حضرت رضاعليه السلام به چشم مى خورد. از جمله آن بزرگوار از پدران گراميش از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل مى كند كه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: اَنَا خَزانَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ مِفْتَاحُهَا وَ مَنْ اَرَادَ الْخَزَانَةَ فَلْيَأْتِ الْمِفْتَاحَ؛(23) من گنج دانشم و على كليد اين گنجينه است و هر كس مى خواهد به گنجينه راه يابد، بايد كليد آن را بياورد.» در اينكه امام رضاعليه السلام نقشى مهم در گسترش انديشه امامت ايفا كرده اند، جاى شك و ترديد نيست؛ امّا راهكارى كه به اين تحول بزرگ عقيدتى - اجتماعى انجاميد، چه بود و اينكه چگونه پيشواى هشتم اين فتح بزرگ فرهنگى را سامان داد؟ نياز به پژوهش و تتبع فراوان دارد. بى ترديد، اخلاق رضوى، قرآن شناسى امام رضاعليه السلام، زهد و ساده زيستى امام در تمام ايام زندگى، افشاگريهاى حضرت نسبت به دولتهاى باطل اموى و عباسى، ارتباطات حضرت از مدينه تا مرو، دانش بيكران آن بزرگوار در زمينه هاى گوناگون، عدالت خواهى و كرامات آن يادگار پيامبر، در زمان حضور و پس از شهادت آن عزيز نقشى اساسى در نشر انديشه شيعى داشته است.