درسهایی از امام عسکری (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درسهایی از امام عسکری (علیه السلام) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
درسهايي از امام عسکري (عليه السلام)
امام عسکري (عليه السلام) و استفاده از علوم غيبي
در موارد متعددي كه لازم و ضروري بوده است معصومين عليهم السلام از علم غيبي و پيشگوييهاي غيبي استفاده كرده اند و در مواردي كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالي اُمّت (همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار مي گرفت، از اين آگاهي به صورت "ابزار" هدايت استفاده مي كردند، تا آنجا كه مي توان گفت پيشگوييها و گزارشهاي غيبي امامان، بخش مهمّي از زندگينامه آنان را تشكيل مي دهد، ولي با يك نگاه گذرا به زندگاني امام حسن عسكري عليه السلام در مي يابيم كه آن حضرت بيش از امامان ديگر آگاهي غيبي خود را آشكار نموده و از آن بهره برده است. (1)

راز استفاده وسيع از علم غيبي
در اين قسمت، اين موضوع را مورد بررسي قرار مي دهيم كه چرا حضرت عسكري عليه السلام به صورت گسترده از علم غيبي استفاده كرده است.

1. شرائط نامساعد
اولين عاملي كه مي توان به آن اشاره نمود، شرائط نامساعد و جوّ اختناقي است كه براي حضرت عسكري و پدر بزرگوارش پيش آمد. از زماني كه امام هادي عليه السلام به صورت اجباري به سامرا مُنتقل گرديد، به شدّت تحت كنترل بود، از اين جهت امكان معرّفي فرزندش "حسن" به عنوان جانشين و امام بعدي براي شيعيان وجود نداشت، و كوچك ترين گامي در اين مسير مي توانست جان فرزندش را به شدّت به خطر اندازد. به همين دليل كار معرّفي امامتِ حضرت عسكري عليه السلام به شيعيان و گواه گرفتن در اين باب در ماههاي پاياني عمر امام هادي عليه السلام صورت گرفت(2) به گونه اي كه هنگام رحلت حضرت هادي عليه السلام هنوز بسياري از شيعيان از امامتِ امام حسن عسكري عليه السلام آگاهي و اطلاع نداشتند. (3) به اين جهت مجبور بود جهت معرّفي خويش از علوم غيبي و پيشگوييهاي پنهاني استفاده كند.

2. مطرح شدن امامت محمد!
عامل ديگر در اين زمينه اعتقاد گروهي از شيعيان به امامت "محمد بن علي" برادر حضرت عسكري عليه السلام در زمان حيات حضرت هادي عليه السلام بود، هرچند حضرت با آن مبارزه مي كرد، ولي در عين حال عده اي تلاش داشتند اين مسئله را تبليغ و تثبيت نمايند. پس از شهادت امام هادي عليه السلام گروهي از نادانان و خيانت كاران همچون "ابن ماهويه" اين پندار را دستاويز قرار داده و به انحراف و گمراه ساختن افكار شيعيان از امامت حضرت عسكري عليه السلام پرداختند." (4)
اين عوامل باعث شده بود كه گروهي نسبت به امامت آن حضرت تشكيك روا دارند، و حضرت را مورد امتحان و آزمايش قرار دهند. (5) و يا در اين زمينه با حضرت مكاتبه نمايند. (6) كه از داستانهاي آتي به خوبي اين مسئله را مي توان متوجّه شد. تا آنجا حضرت مورد شك و ترديد قرار گرفته بود كه در پاسخ گروهي از شيعيان در اين زمينه دردمندانه فرمود: "ما مُنِيَ اَحَدٌ مِنْ آبائي بِمِثْلِ ما مُنِيتُ بِهِ مِنْ شَكِّ هذِهِ الْعِصابَةِ فِيَّ فَاِنْ كانَ هذَا الاَْمْرُ اَمْراً اِعْتَقَدْتُمُوهُ وَ دِنْتُم بِهِ اِلي وَقْتٍ ثُمَّ يَنْقَطِعُ فَلِلشّكِ مَوْضِعٌ وَ اِنْ كانَ مُتَّصِلاً مَااتَّصَلَتْ اَمُورُ اللَّهِ فَما مَعْني هذَا الشّكِّ؟(7)؛ هيچ يك از پدرانم، آن گونه كه من گرفتار ترديد [گروهي از ]شيعيان شدم مورد ترديد واقع نشدند. اگر اين موضوع (امامت) كه شما به آن معتقد و پاي بنديد موقت و منقطع بود، جاي شك و ترديد داشت و اگر امامت امري است پيوسته و مستمر كه [چنين است و ]تا امور الهي جريان دارد پابرجاست، ديگر اين شك و ترديد چه معنا دارد؟"

به راستي خداوندي كه نامش بلند است، حجّتش را از ديگر مخلوقاتش ممتاز نموده [به اين صورت كه ] به او شناخت همه چيز را عطا فرموده و او (حجّت خدا) به زبانهاي مختلف، اسباب و علل كارها و حوادث [گوناگون كه پيش مي آيد] آگاهي و شناخت دارد، اگر اين نبود، بين حجّت (امام) و مردم فرقي نبود.

حضرت عسكري عليه السلام براي از بين بردن شك و ترديدها، حفظ ياران و دلگرمي آنها، و يا هدايت گمراهان، ناگزير بود از علوم غيبي استفاده كند، و اين راه بهترين روش براي هدايت، جلب مخالفان، و تقويت ايمان و برطرف شدن شك و ترديد، از دل شيعيان بود.

نمونه هايي از خبرهاي غيبي

1. خبر از تصميم دو نفر
ابوالقاسم كاتب راشد نقل مي كند: مردي از سادات علوي براي كار و كوشش، و تحصيل روزي از خانه خود در سامرا، خارج شد و در خارج شهر به مردي از اهل همدان برخورد نمود كه آمده بود امام حسن عسكري عليه السلام را زيارت كند. مرد همداني پرسيد: اي مرد! از كجا مي آيي و اهل كدام شهري؟ مرد علوي جواب داد: اهل سامِرّا هستم و در پي تحصيل روزي از خانه ام خارج شده ام. او گفت: آيا حاضري مرا به خانه امام حسن عسكري عليه السلام راهنمايي كني و در عوض پنجاه دينار از من بگيري؟ مرد علوي جواب داد، مانعي ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت حركت كردند... وقتي رسيدند اذن ورود خواستند، امام عسكري عليه السلام در حالي كه در صحن منزل نشسته بود به آن دو اجازه ورود داد. وقتي نگاهش به مرد همداني (جبلّي) افتاد فرمود: تو فلاني فرزند فلاني هستي؟ عرض كرد: بله! فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصيّت كرده است، براي همين منظور آمده اي تا به وصيت پدرت عمل كني "وَ مَعَكَ اَرْبَعَةُ اَلْفِ دينارٍ هاتِها فَقالَ الرَّجُلُ نَعَمْ؛(8) و آن چهار هزار دينار را كه همراه توست تحويل بده، مرد گفت: بله (همين طور است)." و آن را به حضرت تقديم كرد.
آن گاه حضرت به علوي نگاه كرد و فرمود: خَرَجْتَ اِلَي الْجَبَلِ تَطْلُبُ الْفَضْلَ فَاَعْطاكَ هذَا الرَّجُلُ خَمْسينَ ديناراً فَرَجَعْتَ مَعَهُ؛ تو براي تحصيل فضل [الهي و روزي ] به سوي جبل خارج شدي، اين مرد (همداني) به تو پنجاه دينار داد، و تو هم با او برگشتي." سپس امام عليه السلام فرمودند: "الان ما [هم ]پنجاه دينار به تو عطا مي كنيم."

2. تو دويست دينار داري
اسماعيل بن محمّد كه از فرزندان عبداللَّه بن عباس است مي گويد: مبلغ دويست دينار پول داشتم كه آنها را در زميني دفن كرده بودم، بر سر راه امام عسكري عليه السلام قرار گرفته و به او عرض كردم: يابن رسول اللَّه! من در آمدي ندارم تا براي شب و روزم ناني تهيه كنم و در وضع اسفناكي به سر مي برم، تا جايي كه حتي يك دينار پول ندارم.
جاي تعجب اين بود كه اسماعيل در حضور امام به دروغ سوگند ياد كرد. حضرت از شنيدن سخنان اسماعيل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم ياد مي كني، و من مي دانم كه تو دويست دينار دفن كرده اي ولي "... اِنَّكَ تَحْرُمُ الدَّنانيرَ الَّتي كُنْتَ دَفَنْتَها...؛ [اين را بدان كه روزي شديداً به آن پول محتاج مي شوي و]لكن از آن دينارها كه دفن كرده اي استفاده نمي بري؟" و امام عليه السلام اضافه كرد كه من اين سخنان را براي اين نمي گويم كه تو را از احسان خود محروم سازم. آن گاه به غلام خويش دستور داد: كه هر چه داري به او بپرداز، غلام موجودي حضرتش را كه صد دينار بود به وي داد.
از اين جريان مدّتي گذشت تا زماني كه اسماعيل شديداً به آن دويست دينار دفن شده نياز پيدا كرد، با اينكه جاي دفن دينارها را تغيير داده بود وقتي سراغ آن رفت متوجّه شد كه پسرش دينارها را خرج كرده و حتي يك درهم باقي نگذاشته است. (9)

3. خبر از دل خادم
ابي حمزه نصير خادم مي گويد: از امام عسكري عليه السلام بارها شنيدم كه با غلامانش كه ترك زبان يا رومي و... بودند با زبان آنها صحبت كرد، من از اين مسئله تعجّب كردم و در دل با خودم گفتم: "آخر" اين [امام ] در مدينه به دنيا آمده [چگونه تركي و رومي و... صحبت مي كند]... اين را به خود گفتم، سپس حضرت عسكري به من رو كرد و فرمود: "اِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ اَبانَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ وَ اَعْطاهُ مَعْرِفَةَ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ يَعْرِفُ اللُّغاتَ وَ الاَْسْبابَ وَالْحَوادِثَ، وَ لَوْلا ذلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَالْمَحْجُوجِ فَرْقاً؛(10) به راستي خداوندي كه نامش بلند است، حجّتش را از ديگر مخلوقاتش ممتاز نموده [به اين صورت كه ] به او شناخت همه چيز را عطا فرموده و او (حجّت خدا) به زبانهاي مختلف، اسباب و علل كارها و حوادث [گوناگون كه پيش مي آيد] آگاهي و شناخت دارد، اگر اين نبود، بين حجّت (امام) و مردم فرقي نبود.

4. جواب ناصبي
محمد بن عياش مي گويد: چند نفر بوديم كه در مورد كرامات امام عسكري عليه السلام گفتگو مي كرديم، فردي ناصبي (دشمن اهل بيت) گفت: من نوشته اي بدون مركّب براي او مي نويسم، اگر آن را پاسخ داد مي پذيرم كه او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتيم، ناصبي نيز بدون مركّب روي برگه اي مطلب خود را نوشت و آن را با نامه ها به خدمت امام فرستاديم، حضرت پاسخ سؤالهاي ما را مرقوم فرمود و روي برگه مربوط به ناصبي [كه گويا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگويد] اسم او و پدرش را نوشت!
ناصبي چون آن [نامه ] را ديد از هوش رفت و چون به هوش آمد، حقانيت حضرت را تصديق كرد و در زمره شيعيان قرار گرفت. (11)

5. تو غفار هستي؟
شخصي به نام "حلبي" مي گويد: در سامراء گرد آمده بوديم و منتظر خروج [امام عسكري عليه السلام ] از خانه شديم تا او را از نزديك ببينيم. در اين هنگام نامه اي از حضرت دريافت كرديم كه در آن نوشته بود: "هشدار كه هيچ كس بر من سلام نكند و كسي با دست به سوي من اشاره نكند، در غير اين صورت جانتان به خطر خواهد افتاد!"
در كنار من جواني ايستاده بود، به او گفتم: از كجايي؟ گفت: از مدينه. گفتم: اينجا چه مي كني؟ گفت: درباره امامت "ابو محمدعليه السلام" اختلافي پيش آمده است، آمده ام تا او را ببينم و سخني از او بشنوم يا نشانه اي ببينم تا دلم آرام گيرد، من از نوادگان "ابوذر غِفاري(12)" هستم. در اين هنگام امام حسن عليه السلام همراه خادمش بيرون آمد. وقتي كه رو به روي ما رسيد، به جواني كه در كنار من بود نگريست و فرمود: آيا تو غفاري هستي؟ جوان پاسخ داد: آري. امام فرمود: مادرت "حمدويه" چه مي كند؟ جوان گفت: خوب است. حضرت از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آيا او را قبلاً ديده بودي؟ پاسخ داد: خير. گفتم: آيا همين تو را كافي است؟ گفت: كمتر از اين نيز كافي بود. (13)

6. سه نشانه
"ابو الاديان" مي گويد: من از خدمتگزاران امام عسكري عليه السلام بودم و نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم. در بيماري كه امام عليه السلام با آن از دنيا رفت، به خدمتش رسيدم. حضرت نامه هايي نوشت و فرمود: اينها را به مدائن مي بري، پانزده روز در سامراء نخواهي بود، روز پانزدهم كه داخل شهر شدي، خواهي ديد كه از خانه من ناله و شيون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته اند. گفتم: سرور من! اگر چنين شود، امام بعد از شما كيست؟ فرمود: هر كس بر جنازه من نماز گذارد، قائم بعد از من است. گفتم: نشانه ديگري بفرماييد. فرمود: هر كس از آنچه در ميان هميان (كمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هيبت و عظمت امام مانع شد كه بپرسم: مقصود از آنچه در هميان است چيست؟ من نامه هاي آن حضرت را به "مدائن" بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم، ديدم همان طور كه امام فرموده بود، از خانه او صداي ناله بلند است. و همين طور ديدم برادرش "جعفر" [كذّاب ] در كنار خانه آن حضرت نشسته و گروهي از شيعيان اطراف او را گرفته و به وي تسليت و به امامتش تبريك مي گويند!! من از اين جريان يكّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زيرا من با چشم خود ديده بودم كه جعفر شراب مي خورد و قمار بازي مي كرد و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسليت و امامتش را تبريك گفتم، ولي از من چيزي نپرسيد! در اين هنگام "عقيد" خادم خانه امام، بيرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را كفن كردند، بياييد نماز بخوانيد. جعفر وارد خانه شد. شيعيان در اطراف او بودند. "سمّان(14)" و "حسن بن علي" معروف به سلمه پيشاپيش آنها قرار داشتند. وقتي كه به حياط خانه وارد شديم، جنازه امام عسكري عليه السلام را كفن كرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پيش رفت تا بر جنازه امام نماز گذارد. وقتي كه خواست تكبير نماز را بگويد، ناگاه كودكي گندمگون و سياه موي كه دندانهاي پيشينش قدري با هم فاصله داشت، بيرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را كنار كشيد و گفت: عمو! كنار برو، من بايد بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالي كه قيافه اش دگرگون شده بود، كنار رفت. آن كودك بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود كنار قبر پدرش امام هادي عليه السلام دفن كردند. بعد همان كودك رو به من كرد و فرمود: اي مرد بصري! جواب نامه ها را كه همراه توست بده! جواب نامه ها را به وي دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه (نماز بر جنازه، خواستن جواب نامه ها)، حالا فقط هميان مانده، آن گاه پيش جعفر آمدم و ديدم سر و صدايش بلند است. "حاجز وشّاء" كه حاضر بود به جعفر گفت: آن كودك كه بود؟! او مي خواست با اين سؤال جعفر را [كه بي خود ادعاي امامت كرده بود] محكوم كند. جعفر گفت: واللَّه تا به حال او را نديده ام و نمي شناسم!
در آنجا نشسته بوديم كه گروهي از اهل "قم" آمدند و از امام حسن عليه السلام پرسيدند و چون دانستند امام رحلت فرموده اند، گفتند: جانشين امام كيست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام كرده تسليت و تهنيت گفتند و اظهار داشتند: نامه ها و پولهايي آورده ايم، بفرماييد نامه ها را چه كساني نوشته اند و پولها چقدر است؟ جعفر از اين سؤال برآشفت و برخاست و در حالي كه گرد جامه هاي خود را پاك مي كرد. گفت: اينها از ما انتظار دارند علم غيب بدانيم!! در اين ميان خادمي از ميان خانه بيرون آمد و گفت: نامه ها از فلان كس و فلان كس است و در هميان هزار دينار است كه ده تا از آنها را آب طلا داده اند.
نمايندگان مردم قم نامه ها و هميان را تحويل او داده و به خادم گفتند: هر كس تو را براي گرفتن هميان فرستاده، او امام است. (15)

1) ر.ك: سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص 644.
2) حياة الامام العسكري، محمدجواد طبسي، دفتر تبليغات اسلامي قم، ص 121، سيره پيشوايان، همان، ص 644.
3) اثبات الوصية، مسعودي، نجف، المطبعة الحيدريه، 1374، ص 234، سيره پيشوايان، همان، ص 645.
4) همان.
5) اثبات الوصية، همان، ص 246.
6) همان، ص 238.
7) تحف العقول، علي بن شعبة الحرّاني، ترجمه حسن زاده، انتشارات آل علي عليه السلام، 1382، ص 888، ح 7.
8) المحجّة البيضاء، ملامحسن فيض كاشاني، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 4، ص 330.
9) اصول كافي، ج 1، ص 509، ح 14؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 413، فصول المهمّة، ص 268؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 437؛ تجلّيات ولايت، ص 494 و محجّة البيضاء، ج 4، ص 326.
10) ارشاد شيخ مفيد، ص 322؛ كشف الغمّة، ص 305؛ به نقل ازمحجّة البيضاء، ج 4، ص 326.
11) مناقب آل ابي طالب، ابن شهرآشوب، قم، كتاب فروشي مصطفوي، ج 4، ص 440، به نقل از سيره پيشوايان، همان، ص 628.
12) غفار نام قبيله اباذر بود.
13) بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج 50، ص 269؛ سيره پيشوايان، همان، ص 649.
14) روغن فروش، مقصود عثمان بن سعيد عَمْري از ياران نزديك امام عسكري عليه السلام است.
15) كمال الدين، صدوق، قم، جامعه مدرسين، 1405 ه . ق، ص 475، به نقل از سيره پيشوايان، ص 660 - 659.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره90
/ 1