بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نگاهي به سيره اخلاقي امام باقرعليهالسلام بيكرانههاي نيكسيرتي ابوالفضل هاديمنش مقدمه سيره ي معصومينعليهمالسلام بهترين الگوي بازسازي اخلاقي است. ايشان با پرورش صفات و فضائل اخلاقي ناب در گوهر وجودشان، علاوه بر نوراني كردن باطن خود، فضاي خانواده و جامعه خويش را از اين نورانيت بهرهمند كردهاند؛ كه ميتوان شعاع اين گسترش بركت را تا روز قيامت، در تمام گستره هستي ترسيم كرد. امام باقرعليهالسلام به عنوان پنجمين وجود مطهر از اين پاكان، خورشيد تابناكي است كه هر انساني خود را در معرض اشعه آن قرار دهد، قطعاً به سعادت ابدي رهنمون ميگردد. در اين مقاله برآنيم، بخشي از برجستگيهاي اخلاقي امام باقرعليهالسلام را مرور كنيم. 1. اخلاق فردي الف. عبادت و پارسايي امام صادقعليهالسلام ميفرمايد: «پدرم، امام محمد باقرعليهالسلام ، همواره مشغول ذكر خدا بود. هنگام خوردن غذا نيز ذكر خدا ميگفت. وقتي با مردم صحبت ميكرد، از ياد خدا باز نميماند و كلمه «لا اله الا الله» همواره بر زبانش جاري بود. [سحرگاهان] ما را به عبادت و شبزنده داري تا برآمدن آفتاب فرا ميخواند. به آن دسته از اعضاي خانواده كه قرائت قرآن ميدانستند، دستور خواندن قرآن ميداد و بقيه را به گفتن ذكر خدا سفارش مينمود».(1) «افلح» خدمتكار امام ميگويد: «با محمد بن عليعليهالسلام براي انجام مناسك حج بار سفر بستم. وقتي [به مكه] رسيديم و امام داخل مسجدالحرام شد و نگاهش به كعبه افتاد، شروع به اشك ريختن كرد. او با صداي بلند ميگريست، تا جايي كه شگفتزده شدم [كه چرا امام معصوم اينگونه ميگريد.] گفتم: پدر و مادرم به فدايت باد! مردم شما را نگاه ميكنند. اگر ممكن است كمي آهستهتر گريه كنيد. امام فرمود: واي بر تو! چرا صدايم را به گريه بلند نكنم تا شايد [مورد بخشايش و مهرورزي پروردگار قرار گيرم] و در من نظر لطف كند و فرداي رستاخيز به مهرباني و لطفش درآويزم؟ سپس مشغول طواف خانه ي خدا شد و نزد مقام [ابراهيم] به نماز ايستاد، [هنگامي كه نمازش پايان يافت] به سجده رفت و آن هنگام كه سر از خاكساري درگاه خدا برداشت، سجدهگاهش از اشك، تر شده بود.(2) او در هر شبانه روز يكصد و پنجاه ركعت نماز ميگذارد».(3) امام صادقعليهالسلام در بيان خداترسي پدر بزرگوارش ميفرمايد: «كَانَ أَبِي يَقُولُ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ فِي تَضَرُّعِهِ: أَمَرْتَنِي فَلَمْ أَئْتَمِرْ [آتَمِرْ] وَ نَهَيْتَنِي فَلَمْ أَنْزَجِرْ فَهَا أَنَا ذَا عَبْدُكَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ لَا أَعْتَذِرُ؛(4) پدرم نيمههاي شب، با سوز و گداز ميگفت؛ [بار الها!] مرا امر كردي، اطاعت نكردم و نهي كردي، باز داشته نشدم، اينك منم، بنده ي تو، در برابرت و هيچ عذري ندارم.»
ب. دوري از دنيا زندگي فردي امامعليهالسلام به دور از زيور و زينت دنيايي و اتاق امام بسيار ساده و كوچك بود؛(5) ولي هرگز خاطر خويش را از انديشه در امور دنيايي نميآشفت. «جابر بن يزيد جعفي» ميگويد: «روزي محمد بن عليعليهالسلام به من فرمود: اي جابر! اندوهگينم و دلم گرفته است. گفتم: اندوهتان به خاطر چيست؟ فرمود: اي جابر! كسي كه لذت شراب ناب الهي در دلش باشد، از غير خدا روي برتافته و دلش گرفتار او ميشود. اي جابر! مگر اين تحفه ي دنيا چيست؟ مگر دنيا جز مركبي كه بر آن سوار ميشوي يا لباسي كه ميپوشي و يا همسري كه اختيار ميكني چيز ديگري است؟ اي جابر! خداجويان بر اين دنيا تكيه نميكنند و به آن دل نميبندند و خيال خود را از آخرت [و سختي آن] خوش نميدارند. دلفريبيهاي دنيا، هرگز دل را از ياد خدا باز نميدارد، گوش را بر ذكر خدا نميبندد، و زرق و برق دنيا چشمشان را از ديدن نور الهي كور نميكند. از اينروست كه نيكان پاداش دريافت ميكنند و رستگار ميشوند ... . پس بكوش آنچه خدا نزد تو از دين و حكمتش به امانت گذاشته، پاس داري.» (6) امام باقرعليهالسلام ميفرمود: «دنيا را مانند كاروانسرايي فروگذار كه پيامبرصلياللهعليهوآله فرموده: مَثَل من و دنيا مثل سواري است كه ساعتي زير سايه ي درختي فرود ميآيد و سپس برميخيزد و از آنجا ميرود.» (7)
ج. بخشندگي و سخاوت هر چند امام عائله ي زياد و زندگي سادهاي داشت؛ ولي بين مردم به بخشندگي و كرامت مشهور بود. (8) همواره به نيازمند و بينياز بخشش ميكرد و اين رفتار را مايه ي خرسندي خويش قرار داده بود، و در بخششها، هميشه شأن و مرتبه افراد را در نظر ميگرفت و به اندازهاي كمك ميكرد كه نه موجب اسراف و زيادهروي و نه سبب تحقير و پايين آمدن شأن او شود. شدت علاقهمندي او به بخشش، و فضيلتي كه اين ويژگي در درگاه خدا داشت، گاه او را بر آن ميداشت كه به سان نياكان پاكش به نيازمنديهاي زندگي خود بياعتنايي كند و تا جايي كه توان داشت، به نيازمندان ميبخشيد. (9)
د. پاكيزگي و آراستگي رعايت بهداشت فردي از ويژگيهاي مهم زندگاني امام باقرعليهالسلام است و هر چند در آن دوران امكانات بهداشتي و پزشكي بسيار محدود بود؛ اما امام در همان روزگار بسيار بدان اهميت ميداد و رعايت آن را به پيروان خويش نيز سفارش ميكرد. امام، همواره محاسن و ناخنهاي خود را حنا ميكرد،(10) لباسهاي تميز ميپوشيد،(11) و ناخنهايش را همواره كوتاه ميكرد و ميفرمود: «ناخنهاي خود را كوتاه كنيد؛ زيرا آنها محل جمع شدن شيطان هستند».(12) اصحاب امام، ايشان را همواره با موهايي مرتب و پيراسته ميديدند. (13) همچنين ايشان به مسواك زدن اهميت بسياري ميداد و ميفرمود: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِي السِّوَاكِ لَأَبَاتُوهُ مَعَهُمْ فِي لِحَاف؛ اگر مردم ميدانستند كه مسواك زدن چه فوايد مهم و فراواني دارد، آن را حتي در بستر خواب نيز از خود جدا نمينمودند.» (14) امام همواره در محيطهاي عمومي با لباسهاي برازنده و تميز حاضر ميشد؛(15) به گونهاي كه نزديكان در مورد ايشان ميگفتند: «ظاهر او بيشتر به جوانان ميماند.» (16) امام با اين رفتار و گفتار نيكو، چارچوب محبت واقعي و اصيل را به همگان آموخت و يادآور شد كه دوستيهاي دنيايي مذموم نيست و حتّي وجود عاطفه و ابراز آن نسبت به فرزندان لازم است؛ ولي محبت به فرزند نبايد مانع فرمانبرداري و موجب روي برتافتن از خواست الهي شود. 2. اخلاق در خانواده خانواده، به عنوان اولين و پايدارترين نهاد جامعه، بيشترين اهميت را در شكلگيري شخصيت و روحيات فردي اعضاي آن برعهده دارد و بزرگترين نقش را در سالمسازي جامعه ايفا ميكند. بنيان خانواده بر پايه ي محبت اعضا به يكديگر بنا شده است؛ به گونهاي كه ميتوان محبت را مهمترين عامل در بهداشت و سلامت روحي و رواني خانواده به شمار آورد. الف. ايجاد پيوند عاطفي با همسر يكي از نكات ارزنده و جالب در زندگي امام باقرعليهالسلام، اهتمام ايشان در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحكيم خانواده است. «حسن زيّات بصري» به همراه يكي از دوستانش به حضور امام شرفياب ميشود تا براي پرسشهاي خود پاسخي از امام دريافت كند. وي پس از ورود به اتاق امام با صحنهاي روبهرو ميشود كه تعجب او و همراهش را بر ميانگيزد. او امام و اتاقش را در حالتي بسيار آراسته مشاهده ميكند. به هر حال، پرسشهايش را مطرح ميكند و پاسخ ميشنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او ميفرمايد: «فردا همراه دوستت نزد من بيا». روز بعد به منزل امام ميآيند؛ ولي ايشان را در اتاقي خاكي كه فقط حصيري در آن پهن بود، با پشمينه بر تن يافتند. امام به او فرمود: «يَا أَخَا الْبَصْرِيِ! إِنَّكَ دَخَلْتَ عَلَيَّ أَمْسٍ وَ أَنَا فِي بَيْتِ الْمَرْأَةِ وَ كَانَ أَمْسِ يَوْمَهَا وَ الْبَيْتُ بَيْتَهَا وَ الْمَتَاعُ مَتَاعَهَا فَتَزَيَّنَتْ لِي عَلَى أَنْ أَتَزَيَّنَ لَهَا كَمَا تَزَيَّنَتْ لِي فَلَا يَدْخُلْ قَلْبَكَ شَيْءٌ؛ اي برادر بصري! ديروز در حالي نزد من آمدي كه من در منزل همسرم بودم. و ديروز، روز و زمان او بود و خانه و اسبابش متعلق به او بود و خود را براي من زينت كرده بود و من هم همانطور كه او براي من خود را آراسته بود، خود را برايش آراسته كردم. بنابراين بدگماني به قلبت راه نيابد.» حسن گفت: فدايت شوم! سوگند كه در مورد شما بدگمان شده بودم؛ ولي اينك خدا بدگماني را از دلم بيرون كرد و دريافتم كه حقيقت، همان است كه شما فرموديد.» (17) آشكار است كه امام براي جلب رضايت و خشنودي همسر خود بسيار تلاش ميكرد تا با ارتباط عاطفي بيشتر، بنيان خانواده ي خويش را استحكام بيشتري ببخشد.
ب. ارتباط عاطفي با فرزندان نقل است كه يكي از فرزندان ايشان بيمار بود و وضع وخيمي داشت و امام از اين موضوع بسيار ناراحت بود. سرانجام بيماري او بهبود نيافت و به مرگ او انجاميد. امام از درگذشت او بسيار متأثر شد. صداي شيون و زاري اهل خانه بلند شد. امام به بالين فرزند خود رفت؛ ولي لحظاتي بعد با چهرهاي گشاده بيرون آمد كه موجب تعجب برخي از حاضران شد و در اين مورد از ايشان پرسيدند، حضرت فرمود: «إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَى فِيمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِيمَا يُحِبُّ؛ ما دوست داريم آنكه دوستش داريم (فرزندمان) سلامت باشد؛ ولي وقتي خواست خدا در مورد ما نازل شد، به آنچه او دوست دارد گردن مينهيم».(18) امام با اين رفتار و گفتار نيكو، چارچوب محبت واقعي و اصيل را به همگان آموخت و يادآور شد كه دوستيهاي دنيايي مذموم نيست و حتّي وجود عاطفه و ابراز آن نسبت به فرزندان لازم است؛ ولي محبت به فرزند نبايد مانع فرمانبرداري و موجب روي برتافتن از خواست الهي شود. يكي از نكات ارزنده و جالب در زندگي امام باقرعليهالسلام، اهتمام ايشان در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحكيم خانواده است.
3. اخلاق اجتماعي الف. دستگيري از نيازمندان كمك به محرومان، نيازمندان و ستمديدگان جامعه، در زندگاني امام باقرعليهالسلام اصل بزرگي بود و برطرف كردن نيازهاي مادي و روحي آنان را مهمترين فعاليتهاي اجتماعي خود به شمار ميآورد. امام، آنان را دور خود جمع ميكرد، سخنانشان را ميشنيد و دردهايشان را تسكين ميبخشيد. امام صادقعليهالسلام در اين باره ميفرمايد: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي يَوْماً وَ هُوَ يَتَصَّدَّقُ عَلَى فُقَرَاءِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ بِثَمَانِيَةِ آلَافِ دِينَارٍ وَ أَعْتَقَ أَهْلَ بَيْتٍ بَلَغُوا أَحَدَ عَشَرَ مَمْلُوكاً؛ روزي نزد پدرم رفتم، در حالي كه مشغول تقسيم هشت هزار دنيار [طلا] به نيازمندان مدينه بود و خانوادهاي كه يازده غلام بودند را آزاد ساخت».(19) امام روزهاي تعطيل؛ به ويژه جمعهها را به دستگيري و انفاق به مستمندان اختصاص ميداد و ديگران را نيز به آن برميانگيخت. در روايتي از امام صادقعليهالسلام آمده است: «با اينكه پدرم از نظر بنيه ي مالي از ساير افراد خاندانش ضعيفتر و مخارج زندگياش بيشتر از بقيه بود؛ ولي در هر جمعه به نيازمندان كمك ميكرد؛ حتي اگر كمك او به اندازه ي يك دينار بود و ميفرمود: «پاداش صدقه و كمك به نيازمندان در روز جمعه برتري دارد؛ همانگونه كه روز جمعه نسبت به ديگر روزهاي هفته داراي برتري است.» (20) ويژگي برجسته امام در دستگيري از مستمندان اين بود كه هرگز آنان را سائل يا گدا خطاب نميكرد و همواره به ديگران ميفرمود: «آنان را به بهترين نامهايشان صدا بزنيد!» (21)
ب. زندگي اجتماعي و مردمي امام باقرعليهالسلام در اين باره اهتمام ويژهاي داشت و ديگران را نيز از آموزههاي سودمند اخلاقي خود در اين زمينه بهرهمند ميكرد. «زرارة» روايت ميكند: «روزي امام باقرعليهالسلام براي شركت در مراسم تشييع پيكر مردي درگذشته از طايفه ي قريش حضور يافت. من نيز به همراه ايشان شركت كردم. مردي به نام «عطاء» نيز با ما بود. در اين هنگام زني از تشييع كنندگان شروع به شيون و فرياد كرد. عطاء به او گفت: يا ساكت شو يا همگي باز ميگرديم؛ ولي زن همچنان فرياد مي زد و ميگريست. عطاء [ناراحت شد] و بازگشت. من به امام رو كردم و گفتم: عطاء بازگشت [چه كنيم؟] امام فرمود: «به راه خود ادامه بده! اگر بنا باشد به خاطر ديدن يك اشتباه از ديگران (داد و فرياد زن) عمل شايستهاي را كنار بگذاريم، حقوق برادر مسلمان خويش را به جا نياوردهايم.» پس از تشييع، جنازه را بر زمين نهادند و امام بر آن نماز گزارد؛ سپس شخصي (گويا صاحب عزا) جلو آمد و ضمن سپاسگزاري از امام عرض كرد: خداوند شما را رحمت كند. ديگر بازگرديد! پياده روي براي شما دشوار است؛ ولي امام از بازگشتن طفره رفت. پيش آمدم و به امام عرض كردم: از شما خواستند كه بازگرديد، پرسشي دارم كه ميخواهم در مورد آن توضيح بدهيد. امام فرمود: «امْضِ فَلَيْسَ بِإِذْنِهِ جِئْنَا وَ لَا بِإِذْنِهِ نَرْجِعُ إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ وَ أَجْرٌ طَلَبْنَاهُ فَبِقَدْرِ مَا يَتْبَعُ الْجَنَازَةَ الرَّجُلُ يُؤْجَرُ عَلَى ذَلِك؛ بگذر [و به كار خودت ادامه بده]؛ زيرا ما با اجازه او نيامدهايم تا حال با اذن او بازگرديم؛ بلكه اين برتري و پاداشي است كه ما مطالبه ميكنيم و هر اندازه كه انسان به تشييع ادامه بدهد، از خداوند پاداش ميگيرد.» (22)
ج. احترام به مالكيت اجتماعي ضرورت احترام به حقوق مالي و داراييهاي مردم؛ حتي اقليتهاي ديني از مسائلي است كه اسلام به آن توجه ويژهاي دارد. اسلام، صرفنظر از رعايت حقوق مسلمانان، رعايت حقوق ديگر كساني را كه با مسلمانان زندگي ميكنند، ضروري ميداند و حتي تجاوز به حقوق مالي و داراييهاي فرقهها و گروههايي را كه معصومين آنها را لعن و نفرين كردهاند، برنميتابد و مالكيت آنها را محترم ميشمارد. در اين باره «ابوثمامة» ميگويد: «روزي خدمت امام باقرعليهالسلام رسيدم و عرض كردم: فدايت شوم! من قصد دارم در مكه اقامت گزينم و ساكن آنجا باشم؛ ولي به يكي از پيروان فرقه مرجئه(23) بدهكارم و حال ميخواهم نظر شما را بدانم.» امام در پاسخ او فرمود: « ارْجِعْ إِلَى مُؤَدَّى دَيْنِكَ وَ انْظُرْ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَيْسَ عَلَيْكَ دَيْنٌ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَخُونُ؛ [نزد طلبكار خود] بازگرد و طلبش را بپرداز و به گونهاي زندگي كن كه وقتي به ديدار پروردگارت شتافتي، از سوي كسي ديني برگرده تو نباشد؛ زيرا مؤمن هرگز خيانت نميكند.» (24)
د. خوش رويي اسلام اهميت زيادي به خوشخلقي و برخورد نيكو با مؤمنان داده و آن را يكي از ارزشهاي والاي اخلاقي ميداند. امام باقرعليهالسلام ميفرمود: «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ الْقَذَىَ عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِن؛ لبخند به روي برادر مؤمن حسنه و سِتُردن غبار (اندوه) از روي او حسنه است و خدا به چيزي برتر از شاد كردن دل مؤمن پرستش نشده است.» (25) امام از شاد كردن ديگران خشنود ميشد و از زبان جد بزرگوارش رسول اكرمصلياللهعليهوآله اين روايت را براي مردم ميخواند كه: «مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ؛(26) هر كس مؤمني را شاد كند، مرا شاد كرده و هر كس مرا شاد كند، خداي را خشنود ساخته است.» و گاه اطرافيان را به شوخيهاي ستوده و در حد اعتدال ـ كه موجب سرور و خوشحالي افراد ميشود ـ تشويق ميفرمود. (27)
هـ . ابراز صميميت در معاشرت با دوستان از ديگر سجاياي اخلاقي كه اسلام بر آن تأكيد كرده، ابراز محبت دو مؤمن به يكديگر است؛ زيرا اگر محبت ابراز شود، صميميت طرف مقابل را نيز به همراه دارد و او پس از آگاهي از محبت ميكوشد تا به آن پاسخ گويد كه اين تلاش، به تحكيم رابطه ي دوستي و ايجاد صميميت بيشتر بين آنها ميانجامد؛ همچنان كه در احاديث و سخنان امامان معصومعليهمالسلام نيز توصيه به نشان دادن محبت به دوستان و دوري از مخفي كردن آن شده است. اين موضوع نمود فراواني در رفتار امام باقرعليهالسلام دارد؛ «ابي عُبيدة» ميگويد: «من [در سفري] با امام باقرعليهالسلام همكجاوه بودم. نخست من سوار ميشدم و سپس ايشان و به محض سوار شدن سلام و احوالپرسي ميكرد؛ درست مانند كسي كه مدتهاست دوست خود را نديده، سپس دست ميداد و مصافحه ميفرمود و نيز هنگامي كه از كجاوه پياده ميشديم، امام پيش از من پايين ميآمد و هنگامي كه من پياده ميشدم، ايشان دوباره به من سلام ميكرد. [شگفتي من برانگيخته شد و] پرسيدم: «اي پسر پيامبر! شما رفتاري ميكنيد كه نزديكان من هم نميكنند و اگر يك بار هم بكنند، زياده قلمداد ميشود.» فرمود: «گويا از برتري و نيكي دست دادن ناآگاهي! بدان كه هر گاه دو خداجو به هم ميرسند و با هم دست ميدهند و حال يكديگر را ميپرسند، خداوند گناهان آنها را ميريزد و پيوسته به آن دو نظر ميكند تا هنگامي كه از هم جدا شوند... هر گاه دو مؤمن با هم دست ميدهند، خداوند دست خود را در ميان دست آنها ميبرد و با آن كس كه بيشتر دست ديگري را بفشارد، دست ميدهد.» (28) گاه امام به كساني كه براي خداحافظي پيش از مسافرت نزد او ميآمدند، سفارش ميكرد كه سلام او را به يكيك دوستان و آشنايانش در آن شهر برسانند. (29)
ز. آگاهي از مشكلات معيشتي نزديكان و تلاش براي رفع آن امام، همواره از وضعيت زندگي دوستان و آشنايان خود و مشكلات آنان با اطلاع بود و تلاش ميكرد هر از چند گاهي با آنان ديداري تازه كند و از مشكلاتشان آگاهي يابد و تا جايي كه در توان دارد، معضلات معيشتي آنان را برطرف كند. «عمرو بن دينار» و «عبيدالله بن عبيد بن عمير» ميگويند: « مَا لَقِينَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّعليهالسلام إِلَّا وَ حَمَلَ إِلَيْنَا النَّفَقَةَ وَ الصِّلَةَ وَ الْكِسْوَةَ وَ يَقُولُ هَذَا مُعَدَّةٌ لَكُمْ قَبْلَ أَنْ تَلْقَوْنِي؛ هرگز به ديدار اباجعفرعليهالسلام نشتافتيم، مگر اين كه به ما امكانات [و مايحتاج] زندگي، هداياي مالي و پوشاك عنايت ميكرد و ميفرمود: اينها را پيش از اين كه به ديدار من آييد، براي شما مهيا كرده بودم».(30) اين جمله ي امام بيانگر آن است كه ايشان همواره از وضع زندگاني اطرافيان و آشنايان خود آگاه بوده و به موقع و حساب شده به آنان كمك ميكرده است. «اسود بن كثير» در توصيف دلسوزي امام به اطرافيان خود ميگويد: «روزي از فشار تنگدستي و بيتفاوتيِ نزديكانم نزد اباجعفرعليهالسلام رفتم و از آنان شكايت كردم. امام [ناراحت شد و] فرمود: «چه دوستاني هستند آنان كه گاه توانگري به تو ميپيوندند و هنگام نداري از تو ميبرند؟» آنگاه به پيشكار خود اشارهاي كرد و او كيسهاي به من داد كه هفتصد سكه ي نقره در آن بود. سپس فرمود: «اسْتَنْفِقْ هَذِهِ فَإِذَا نَفِدَتْ فَأَعْلِمْنِي؛ اين را خرج كن و هر گاه تمام شد، مرا با خبر كن.» (31) «سلمي» خدمتكار امام درباره ي بذل عنايت ايشان به نزديكان و آشنايان ميگويد: «هرگاه كه برخي از دوستان امام به ديدار او ميآمدند، امام از آنان با بهترين غذاها پذيرايي ميكرد و جامگان نيك به آنها پوشانده و سكههاي بسياري نيز به آنان هديه ميكرد و همواره ميفرمود: «اي سلمي! نيكي دنيا در رسيدگي به دوستان و آشنايان و كمك به آنهاست...». (32) ناگفته پيداست كه اين دستگيريها از داراييها و درآمدهاي شخصي امام و آن دسته از اموالي بوده كه ديگران در آن سهمي نداشتهاند و مختص به امام بوده است، و هرگز از بيتالمال نبوده است. به ياد بياوريم كه او از تبار امام عليعليهالسلام خورشيد مرد عدالت و برابري است كه حاضر نبود حتي به نزديكان خود نيز سهم بيشتري از بيتالمال مسلمانان بدهد.
ح. بردباري در روابط اجتماعي رعايت شكيبايي، اصل مهمي در حضور سازنده و مفيد در عرصه ي روابط اجتماعي است. اهميت اين ويژگي هنگامي دو چندان ميشود كه فرد، رهبري گروه يا جمعي را نيز بر عهده داشته باشد. اين ويژگيِ سازنده و كارآيي اخلاقي در برترين شكل خود، در زندگاني امام باقرعليهالسلام ديده ميشود؛ تا آنجا كه روزي فردي مسيحي از روي دشمني و كينهاي كه به امامعليهالسلام داشت، به ايشان ناسزا گفت و با بيشرمي او را خطاب قرار داد: «تو بقر هستي!» امامعليهالسلام بدون اين كه ناراحت شود، با بردباري پاسخ فرمود: «نه، من باقر هستم».(33)
(1) ائمتنا، علي محمدعلي دخيل، بيروت، دار مكتبة الامام الرضا و دار المرتضي، 1402 هـ . ق، چ ششم، ج1، ص34؛ اعيان الشيعه، سيدمحسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، بي تا، ج1، ص651 (با اندكي تفاوت). (2) بحارالانوار، مجلسي، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404 هـ . ق، ج46، ص290؛ كشف الغمة، علي بن عيسي الاربلي، تهران، كتابفروشي اسلاميه، بيتا، ج2، ص319. (3) ائمتنا، ج1، ص342. (4) همان؛ كشف الغمة، ج2، ص324؛ الفصول المهمة، علي بن محمد بن احمد المالكي، قم، دار الحديث الثقافية، چاپ اول، 1422 هـ . ق، ج2، ص885. (5) بحارالانوار، ج46، ص292. (6) كشف الغمة، ج2، ص324؛ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، شيخ كمال الدين محمد بن طلحة الشافعي، بيروت، مؤسسه ام القري للتحقيق و النشر، 1420 هـ . ق، چاپ اول، ج2، ص100. (7) همان؛ تذكرة الخواص، سبط ابن الجوزي، نجف، مكتبةالنينوي الحديثة، بيتا، ص338؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، سيد نورالله حسيني مرعشي تستري، تهران، مطبعه الاسلامية، 1395 هـ . ق، ج12، ص172. (8) انوار البهيّة، ص141؛ الارشاد، ج2، ص238. (9) تذكرة الخواص، ص342. (10) بحارالانوار، ج46، ص299. (11) همان، ص292. (12) مكارم الاخلاق، ابو نصر حسن بن فضل الطبرسي، تهران، چاپخانه حيدري، 1376 ق، ص72، گويا در آن روزگار مردم ميكروب را شيطان ميپنداشتند كه عامل بيماري يا مرگ انسانها ميشود و امام براي تفهيم موضوع از اين تعبير بهره بردهاند.م. (13) همان. (14) همان، ج76، ص130. (15) همان، ص292. (16) همان، ص299؛ حلية الابرار، سيد هاشم البحراني، قم، مطبعة العلمية، 1356ش، ج2، ص121. (17) همان، ص293؛ قاموس الرجال، محمد تقي التستري، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1415 هـ. . ق، چاپ دوم، ج3، ص239. (18) وسايل الشيعة، شيخ حرّ عاملي، بيروت، مؤسسه آل البيت، 1409 هـ.ق، ج3، ص286؛ بحار الانوار، ج46، ص301؛ ائمتنا، ج1، ص344. (19) بحار الانوار، ج46، ص302. (20) اعيان الشيعه، ج1، ص653؛ انوار البهيّة، ص141. (21) ائمتنا، ج1، ص345؛ احقاق الحق، سيد نور الله الحسيني التستري، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1395 هـ . ق، ج12، ص179. (22) بحارالانوار، ج46، ص300؛ حلية الابرار، ج2، ص132. (23) «مرجئه نام يكي از فرق اسلامي است؛ آنان بر خلاف خوارج كه مرتكب گناه كبيره را كافر ميدانستند، عقيده داشتند كه مسلمانان با ارتكاب كبيره از اسلام خارج نميشوند و همين عقيده باعث شد كه سياست خود را بر سكوت بنا نهند و امام يا خليفه مرتكب كبيره را واجب الاطاعه و عادل بدانند.» فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، آستان قدس رضوي، 1368 هـ . ش، ص402. (24) علل الشرايع، شيخ صدوق، قم، مكتبه داوري، بيتا، ج2، ص528؛ بحار الانوار، ج100، ص142. (25) اصول كافي، محمد بن يعقوب الكليني، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1372 هـ . ش، ج4، ص558. (26) همان، ج2، ص188. (27) همان، ص63. (28) اصول كافي، ج4، ص530. (29) همان. (30) بحارالانوار، ج46، ص288؛ الارشاد، ج2، ص239. (31) بحارالانوار، ص46، ص287؛ الارشاد، ج2، ص238. (32) كشف الغمة، ج2، ص320، (در الارشاد، ج2، ص239 اين داستان از «سليمان بن قرم» روايت شده است). (33) مناقب آل ابي طالب، ج4، ص224.