اخلاق اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق اسلامی - نسخه متنی

ابوالفضل هادي منش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
اخلاق اسلامي
پرهيز از شهرت و مقام‏ طلبي
بررسي ابعاد گوناگون عملكرد فرزانگان و بزرگان اخلاق، به عنوان الگوهاي رفتار صحيح اخلاقي اين فرصت را در اختيار قرار مي ‌دهد تا افراد به تأمل در رفتار خود بپردازند
ابوالفضل هادي منش
اشاره
بررسي ابعاد گوناگون عملكرد فرزانگان و بزرگان اخلاق، به عنوان الگوهاي رفتار صحيح اخلاقي اين فرصت را در اختيار قرار مي دهد تا افراد به تأمل در رفتار خود بپردازند و با الگوسازي از شخصيت ايشان، در جهت تغيير رويه و بازسازي شخصيت اخلاقي خويش قدم بردارند. پرهيز از شهرت طلبي فضيلتي اخلاقي است كه بيانگر خلوص نيت اين گونه افراد و عمل ايشان براي خداست. اين ويژگي در سيره علما و بزرگان بسيار به چشم مي خورد كه به بيان گوشه اي از آن پرداخته ايم.

قبول اجباري مرجعيت
مرحوم صاحب جواهر، در آخرين روزهاي زندگي اش دستور داد مجلسي تشكيل شود و تمام دانشمندان برجسته و مشهور نجف در آن حضور يابند. بزرگان همگي در آن مجلس حاضر شدند، جز شيخ انصاريرحمه الله . از آنجا كه حضور شيخ براي صاحب جواهر بسيار مهم بود، دستور داد به سرعت او را به مجلس بياورند. سرانجام، پس از جستجوي بسيار، شيخ را در گوشه اي از حرم حضرت علي عليه السلام يافتند، در حالي كه رو به قبله ايستاده بود و براي شفاي صاحب جواهر دعا مي كرد. صبر كردند تا دعايش به پايان رسيد. سپس به او خبر دادند صاحب جواهر وي را به حضور طلبيده است. پس به سرعت حركت كرد. صاحب جواهر شيخ را كنار خود نشاند، دستش را گرفت و روي قلب خود گذاشت و فرمود: «اكنون مرگ برايم گواراست.» سپس خطاب به جمع حاضر گفت: «اين مرد، پس از من مرجع و رهبر شماست.» آن گاه رو به شيخ انصاري كرد و فرمود: «از ميزان احتياط و سخت گيري خود كم كن؛ زيرا دين اسلام، ديني آسان است.»
از آن مجلس چند ساعتي نگذشته بود كه صاحب جواهر فوت كرد. پس از وفات او، چهارصد نفر از مجتهدان، اعلميت شيخ انصاري را اعلام كردند؛ ولي شيخ از روي احتياط فتوا نمي داد و مرجعيت را نمي پذيرفت. ايشان براي اينكه مسئوليت را از دوش خود بردارد، در نامه اي براي «سعيد العلماي مازندراني» كه در ايران بود، اين گونه نوشت: «وقتي شما در كربلا تحصيل مي كرديد، در فهم دروس از من قوي تر بوديد. حالا كه صاحب جواهر رحلت كرده اند، به نجف بياييد و مرجعيت را به عهده بگيريد.» سعيد العلماء در پاسخ چنين نگاشت: «درست مي فرماييد؛ ولي اكنون اين مقام سزاوار شماست؛ چون شما در حوزه و مشغول مباحثه بوده ايد؛ ولي من بيش تر درگير امورات مردم بوده ام.» وقتي شيخ انصاري پاسخ سعيد العلماء را دريافت كرد، به حرم حضرت علي عليه السلام رفت و در حالي كه به شدت مي گريست، از آن امام بزرگوار خواست وي را در اين مسئوليت بزرگ و مهم ياري كند. (1)
شادي تأسف بار
خزان عمر ميرزاي شيرازي فرا رسيد و زمينيان از فيض وجود پربركت او محروم شدند. كم تر كسي بود كه از شنيدن اين خبر اشك ماتم بر ديده جاري نكند؛ ولي در اين ميان، سيد محمد فشاركي، شاگرد خلف ميرزاي شيرازي حال ديگري داشت؛ استاد و مربي بزرگي چون ميرزاي شيرازي را از دست داده بود و در ماتم فراقش سياه پوش بود؛ ولي در دل احساس نشاط مي كرد؛ نشاطي كه از نظر خودش نيز امري ناپسند بود. هر چه با خود مي انديشيد، در شرايط پيش آمده، شادي معنايي نداشت. پس از مدتي تأمل و تفكر به اين نتيجه رسيد كه اين احساس نشاط به دليل مرجعيت احتمالي است كه پس از ميرزا نصيبش خواهد شد و تمايل به رياست، حسي بود كه نشاط وي را برمي انگيخت. با اين افكار راه حرم علوي عليه السلام را در پيش گرفت و سراسر شب را تا صبح در حرم به گريه و مناجات سپري كرد و از حضرت عليه السلام خواست ميل رياست را از دل وي دور كند. سپس صبح روز بعد با چشماني كه از اشك شبان گاهي ملتهب و قرمز شده بود، به تشييع جنازه استاد رفت و هرگز زيربار مسئوليت خطير مرجعيت نرفت. (2)

بررسي ابعاد گوناگون عملكرد فرزانگان و بزرگان اخلاق، به عنوان الگوهاي رفتار صحيح اخلاقي اين فرصت را در اختيار قرار مي دهد تا افراد به تأمل در رفتار خود بپردازند و با الگوسازي از شخصيت ايشان، در جهت تغيير رويه و بازسازي شخصيت اخلاقي خويش قدم بردارند.
نويسنده ناشناس
سلطان الواعظين شيرازي، توفيق حضور در سرداب سامرا (غيبت) را يافت. وي كتاب مفاتيح الجنان را كه به تازگي منتشر شده بود، همراه داشت و از روي آن اعمالي را انجام مي داد و زيارت نامه هايي را مي خواند. شيخي كه كنارش نشسته بود و ذكر مي گفت، با ديدن وي پرسيد: «اين كتاب از كيست؟» سلطان الواعظين پاسخ داد: «از محدث قمي» و با تعريف و تمجيد بسيار حاج شيخ عباس و كتابش را به او معرفي كرد. آن شيخ با شنيدن سخنان شيرازي گفت: «اين گونه كه تو از او تعريف مي كني، نيست.» سلطان الواعظين با عصبانيت گفت: «برخيز، بلند شو و از اينجا برو.» فرد ديگري كه در كنار وي نشسته بود، دستي به پهلويش زد و گفت: «مؤدب باش! ايشان، خود محدث قمي است.» سلطان الواعظين با شنيدن اين سخن به سرعت و با شرمندگي برخاست و روي شيخ را بوسيد و از ايشان عذر خواست. سپس خم شد تا دست وي را ببوسد؛ ولي محدث قمي دست خود را كشيد و خم شد، دست سلطان الواعظين را بوسيد و گفت: «شما سيد هستيد.» (3)

جلوگيري از توزيع رساله
حضرت امام خميني رحمه الله كوچك ترين روي خوشي به كساني كه در صدد چاپلوسي يا منت بر مي آمدند، نشان نمي داد و شديداً از اقدام اطرافيان براي مطرح نمودن و برجسته نمودن چهره ايشان جلوگيري مي كرد... . از آنجايي كه حضرت امام مي خواستند حتي شايعه اين مطلب را كه در منزل ايشان براي مرجعيت و رهبري او تلاش مي شود، از بعضي دهانها بيرون آورند، اعلان كردند كه: «من راضي نيستم در خانه من كوچك ترين قدمي در اين جهت برداشته شود.» و شما حتي براي يك نمونه هم سراغ نداريد كه چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، يك رساله توضيح المسائل يا يك عكس در منزل امام به كسي داده شده باشد. بعضي از دوستان نقل مي كردند كه در سالهاي 1341 و 1342 (هـ . ش) بسياري از شهرها و كشورهاي خارج به خصوص پاكستان از ما تقاضاي رساله عمليه مي كردند و ما هر چه سعي مي كرديم كه رضايت امام را جلب [كنيم] تا اجازه دهند از وجوهات در اين زمينه مصرف شود، اجازه نمي دادند. اين سخن حضرت امام است كه در اين باره فرمودند: «خدا گواه من است كه من براي رسيدن به مرجعيت حتي يك قدم برنداشته ام؛ ولي اگر مرجعيت به سراغم آمد، از پذيرفتن آن باكي ندارم!». (4)

از شما انتظار نداشتم
پس از درگذشت مرحوم آيت الله بروجردي همه فقها و علماي بزرگ قم جلسه استفتا داشتند؛ ولي حضرت امام چنين جلسه اي نداشتند. يك روز خدمت ايشان رسيدم و گفتم: «عده اي از فقها و فضلا هستند كه اگر اجازه دهيد من آنان را دعوت كنم كه بعضي از شبها در منزل شما بيايند و مسائل مشكل فقهي را با آنان در ميان بگذاريد تا بحث كنند و ورزيده شوند.» البته منظور من همان جلسه استفتا بود؛ اما اسمش را نبردم تا مبادا امام قبول نكنند. پس از خاتمه حرف من، امام به من نگاهي كردند و فرمودند: «آقاي اميني! از شما چنين انتظاري نداشتم! منتظر بودم كه به من بگويي تو ديگر پير شده اي و مرگت نزديك شده، به فكر خدا و معاد باش و خودت را اصلاح كن و با نفس اماره ات مبارزه كن.»
آري، حضرت امام بيش از هر چيزي مراقب و مواظب نفس خودشان بودند و با تمايلات و هوسهاي نفساني شرك انگيز مبارزه مي كردند و در اخلاص مي كوشيدند. (5)
پرهيز از عنوان شدن
مرحوم آيت الله حكيم رحمه الله از دنيا رفتند؛ اما هنوز جنازه ايشان را براي دفن به نجف نياورده بودند. حضرت امام خادمي به نام «مشهدي حسين» داشتند. وي نزد من آمد و گفت: «آقا (حضرت امام) مي فرمايند: بيا». اول صبح بود، من به در منزل ايشان رفتم، امام تشريف آوردند و به من فرمودند: «به رفقاي من بگوييد صحبتي نكنند». منظور امام اين بود كه رفقايي كه به حضرت امام علاقه داشتند، از تبليغ براي حضور ايشان و تجليل وي بپرهيزند. من خدمت دوستان رسيدم و سخن حضرت امام را ابلاغ كردم كه: «كسي هنگام شروع مراسم از ايشان تجليل ننمايد»؛ چرا كه اگر حضرت امام اين دستور را نمي دادند، يكي از اينها خود من بودم كه به تبليغ ايشان مي پرداختم. هر كس از دوستان را كه مي ديدم، سخن حضرت امام را به او مي رساندم؛ ولي اگر خدا بخواهد كسي را بزرگ كند، هيچ كس نمي تواند جلوي بزرگ شدن او را بگيرد. خدا مي خواست پرچم را به دست حضرت امام بدهد. (6)

ناخوشايند دانستن تبليغ شخصي
پس از درگذشت مرحوم آيت الله بروجردي رحمه الله دستهاي مرموزي فعاليت مي كرد كه نام هيچ مرجعي در مجالس عزاداري آن مرحوم برده نشود. پس از هجده روز، دربار شاهنشاهي خبر درگذشت مرحوم آيت الله بروجرديرحمه الله را به نجف مخابره نمود؛ به اين اميد كه مرجعيت از قم به نجف منتقل شود و به تدريج، حوزه علميه قم متلاشي شود. در آن موقع، تنها كاري كه مي شد كرد اين بود كه در مسجد اعظم قم كه مركز عزاداري بود و تا چهل روز ادامه داشت، به نام شخصيتهاي حوزه علميه قم مجلس فاتحه گرفته شود... پانزده روز از درگذشت ايشان مي گذشت و رديف فاتحه شخصيتها تمام شده بود، و اين مايه نگراني شده بود و حضرت امام هم فاتحه اي نگرفت.
روز 25 شوال كه شهادت امام صادق عليه السلام و مخصوص طلاب مشهد بود، آيت الله سعيدي با عده اي ديگر از فضلاي مشهد خدمت حضرت امام آمدند و به ايشان يادآوري كردند كه اگر براي فوت آيت الله بروجرديرحمه الله فاتحه نگيرند، بازتاب خوبي ندارد. با عنوان اين مطالب و تفويض وقت طلاب مشهد به حضرت امام، روز 25 شوال به نام حضرت امام فاتحه برقرار شد. وقتي امام – كه صاحب عزا بودند – وارد مجلس شدند، مسئول اعلان فواتح ورود امام را اعلام كرد و گفت: «اين فاتحه از طرف حضرت آيت الله العظمي خمينيرحمه الله برقرار است.» امام او را فراخواند و با اعتراض شديدي به او فرمودند: «تا عصر كه اين مجلس برقرار است، حق نداري نام مرا بر زبان جاري سازي.» (7)

1) برگرفته از زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، حسين علي نوبان، تهران، ناشر مؤلف، چاپ دوم، ش 1361، صص 73 و 74.
2) برگرفته از مقاله ها و مصاحبه هايي از سيدعلي خامنه اي و ديگران، يادنامه شهيد قدوسي، قم، انتشارات شفق، چ 1، ص 203.
3) برگرفته از سيماي فرزانگان، رضا مختاري، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ سيزدهم، 1377 ش، ص 254.
4) ويژگيهايي از زندگي امام خميني رحمه الله ، انتشارات سبحان، تهران، 1361 ش، ص 82؛ به نقل از: حجة الاسلام مرتضي آقا تهراني.
5) پرتوي از خورشيد، حسين رودسري، مؤسسه چاپ و نشر عروج، تهران، 1378 ش، ص 24؛ به نقل از: آيت الله ابراهيم اميني.
6) سرگذشتهاي ويزه از زندگي امام خميني رحمه الله، غلامعلي رجايي، انتشارات پيام آزادي، تهران، 1372 ش، ج 6، ص 147، به نقل از: عبد العلي قرهي.
7) پا به پاي آفتاب، جمعي از پژوهشگران، گفته ها و ناگفته ها از زندگي امام خميني رحمه الله ، پنجره، تهران، 1373 ش، ج 3، ص 179؛ به نقل از: حجة الاسلام مصطفي زماني.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره137
/ 1