بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
غزو? بني قريظه(2) تجاوزات بني قريظه به مدينه محمداسماعيل نوري شهر مدينه از مردان جنگي خالي و همگان در خارج شهر و در کنار خندق بودند، و فقط زنان، کودکان و معذورين از جنگ در شهر مانده بودند. گاهي چند نفر از طرف پيامبر صلي الله عليه و آله مأمور سرکشي به داخل شهر مي شدند تا وضع داخلي اين افراد را به آن حضرت گزارش دهند. نقشه بني قريظه اين بود که از اين فرصت استفاده کرده، مدينه را غارت و زنان و کودکان را مرعوب سازند. بدين ترتيب بني قريظه از پشت به مسلمانان خنجر مي زدند و باعث مي شدند که روحيه رزمندگان اسلام تضعيف شده و نگران خانواده هاي خود باشند و نتوانند با آرامش کامل به مأموريت خود در حفاظت از خندق ادامه دهند. چون آنها از عاقبت کار بيم داشتند، از حمله عمومي صرف نظر کرده و منتظر فرصت بودند؛ لذا نقشه خود را به تدريج عملي مي کردند و گاهي برخي از مردان بني قريظه به قصد اذيت و به دست آوردن غنيمت به داخل شهر آمده و مرموزانه تردد مي کردند که حتي يکي از آنها به دست «صفيه» عمه رسول خدا صلي الله عليه و آله کشته شد. به پيامبر صلي الله عليه و آله خبر رسيد که بني قريظه دو هزار سرباز از قريش و «غطفان» خواسته اند تا از طريق قلعه هاي آنها و با همکاري آنان وارد شهر شده و خانه ها را غارت نمايند. اين خبر هنگامي به حضرت رسيد که مسلمانان مشغول حفاظت از کرانه هاي خندق بودند تا مبادا دشمن از آنها عبور کند. با اين حال پيامبر صلي الله عليه و آله ناچار شد «زيد بن حارثه» و «مسلم بن اسلم» را با پانصد سرباز مامور کند که براي جلوگيري از تجاوزات بني قريظه به شهر بروند و تکبيرگويان در ميان شهر به گردش بپردازند تا زنان و کودکان با شنيدن صداي تکبير آرام گيرند. (3) اعزام پانصد نفر از رزمندگان براي حفاظت از مدينه موجب تقليل نفرات لشکر اسلام و خوشحالي و جرأت دشمن شد و در هر صورت خيانت بني قريظه در آن موقعيت حساس (جنگ خندق) ضربه بزرگي بر مسلمانان بود.
پايان غزوه خندق و آغاز غزوه بني قريظه جنگ خندق در اثر استقامت مسلمانان و امداد هاي غيبي، با پيروزي اسلام و مسلمين پايان يافت، و لشکر کفار، بدون اينکه به هدف خود برسد، با رسوايي تمام شبانه از ميدان جنگ گريخت. همچنان که در آخرين آيه مربوط به جنگ احزاب آمده است: (( وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزيزاً ))؛ (4) «و خدا کافران را با دلي پر از خشم باز گرداند، بي آنکه نتيجه اي از کار خود گرفته باشند، و مومنان را از جنگ بي نياز ساخت (و پيروزي را نصيبشان کرد) و او قوي و شکست ناپذير است.» در آن روز تاريخي با روشن شدن هوا، مسلمانان خيمه ها و اثاثيه دشمن را که به منظور سبک بار شدن به جاي گذاشته و شبانه فرار کرده بودند، به عنوان غنيمت جنگي برداشته، پيروزمندانه به شهر برگشتند. وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله وارد منزل شد، لباس جنگي را درآورد و بدن خود را شستشو داد؛ اما جبرئيل نازل شد و عرض کرد: آيا سلاح جنگي را بر زمين نهاده اي؟ حضرت فرمود: آري، جبرئيل عرضه داشت: اما فرشتگان هنوز اسلحه بر زمين نگذارده و آماده پيکارند و تو نيز از طرف خدا مأمور هستي که به سوي جنگ با بني قريظه حرکت کني. پيامبر صلي الله عليه و آله نماز ظهر را در مدينه خواند و به بلال دستور داد اعلام کند: «مَنْ کانَ سامِعاً مُطيعاً فَلا يُصَلِّيَنَّ الْعَصْرَ اِلّا بِبَني قُرَيْظَةَ؛ هر کس مطيع و فرمانبردار خدا و رسول اوست، بايد نماز عصر خود را در محله بني قريظه بخواند.» سپس پرچم را به دست حضرت علي عليه السلام داد و او را با گروهي از مسلمانان جلوتر فرستاد و خودش نيز با جمعي به دنبال آنها حرکت کردند. بدين ترتيب لشکر اسلام تا غروب آفتاب خود را به مقصد رسانده و قلعه هاي محکم بني قريظه را به محاصره درآورد.
عکس العمل بني قريظه به محاصره خود از سوي مسلمانان وقتي يهوديان بني قريظه باخبر شدند، قبل از آنکه پيشروان لشکر اسلام به محله آنان برسد، وارد قلعه هاي خود شده و به استحکام برج و باروي خود پرداختند و چون حضرت علي عليه السلام و همراهانش به پاي قلعه ها رسيدند، يهوديان از بالاي ديوار و روزنه ها شروع به فحش و ناسزا گفتن به آن حضرت و به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله کردند.
در مدينه سه طايفه معروف يهودي بودند: «بني قينقاع»، «بني نضير» و «بني قريظه» که هر سه قبيله با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پيمان بسته بودند با دشمنان اسلام همکاري نکنند، به نفع آنان جاسوسي ننمايند و با مسلمانان هم زيستي مسالمت آميزي داشته باشند.
بدين ترتيب محاصره بني قريظه آغاز شد و تا حدود بيست و پنج روز طول کشيد که در اين مدت جنگي درنگرفت، جز اينکه گروهي از يهوديان از بالاي ديوار حرفهاي رکيک مي گفتند و به سوي مسلمانان سنگ مي انداختند.
تشکيل شوراي يهوديان درون قلعه بني قريظه با حضور کعب بن اسد و حُيَي بن اخطب - آتش افروز جنگ احزاب که پس از تفرّق لشکر احزاب، طبق وعده قبلي خود به قلعه بني قريظه رفته بود - جلسه اي تشکيل دادند. در اين جلسه کعب گفت: اي گروه يهود! مي بينيد که ما در چه وضعي گرفتار شده ايم! اکنون من سه پيشنهاد مي کنم، يکي از آنها را بپذيريد: 1. براي شما ثابت شده است که محمد، پيامبر خداست و نشانه هاي او را در کتابهاي خود مي يابيد، پس بياييد همگي به او ايمان بياوريم. در اين صورت مثل مسلمانان ديگر در امن و امان زندگي خواهيم کرد و جان، مال، زن و فرزندان ما نيز محفوظ خواهند بود. اما آنها گفتند: ما هرگز دست از دين موروثي و آيين پدران خود بر نخواهيم داشت. 2. کعب گفت: کودکان و زنان خود را به قتل برسانيم، سپس به جنگ با مسلمانان برويم تا اگر کشته شديم، از ناحيه اسارت آنان نگران نباشيم و اگر پيروز شديم، دوباره زن و فرزند پيدا مي کنيم. آنها گفتند: چگونه اين بيچاره ها را با دست خود به قتل برسانيم؟! زندگي پس از اينها براي ما ارزش ندارد. 3. کعب گفت: حال که اين پيشنهادها را نپذيرفتيد، امشب که شب شنبه است و خيال محمد و يارانش از طرف ما آسوده، و آنها گمان مي کنند که امشب حمله اي نخواهيم کرد، بياييد آنها را غافل گير کنيم، شايد پيروز شويم. آنها گفتند: ما هرگز احترام روز شنبه را ضايع نمي کنيم. کعب با ناراحتي گفت: شما عاقل نيستيد. تا کنون يک نفر از شما از روي عقل و تدبير کار نکرده است. (5) ادامه دارد...
3) ر.ک: زندگاني حضرت محمد خاتم النبيّين، سيد هاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ هجدهم، 1384 ش، صص 427 – 433؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم، جعفر سبحاني، نشر مشعر، تهران، چاپ بيست و دوم، 1387ش، صص 330 - 333. 4) احزاب/ 25. 5) تفسير نمونه، مکارم و همکاران، ج17، صص292 - 293؛ زندگاني حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم، محلاتي، صص 455 – 458.