توبه و استغفار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توبه و استغفار - نسخه متنی

علي تقوي، حسين صادقي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
توبه و استغفار
توبه، چشمه زلال طهارت
علي تقوي – حسين صادقي
مفهوم توبه
«توبه» از ريشه «ت و ب» به معني رجوع و بازگشت از گناه است، (1) و در علم اخلاق براي آن تعاريف زيادي بيان شده، از جمله: «رجوع از طبيعت به سوي روحانيت نفس بعد از آنكه به واسطه معاصي و كدورت نافرماني، نور فطرت و روحانيت محجوب به ظلمت طبيعت شده است.» (2)
نفس انسان در ابتدا همچون صفحه اي سفيد و خالي از هر نقش و نگاري است و نور فطرت، استعداد رسيدن به كمالات روحاني را در او مهيا نموده است؛ ولي به واسطه ارتكاب معاصي در دل كدورت و سياهي به وجود مي آيد. توبه باعث مي شود كه انسان از اين ظلمتها و كدورتهاي طبيعي به سوي فطرت اصلي خود باز گردد و راه كمال و سعادت را در پيش گيرد و اگر انسان پس از ارتكاب معاصي توبه ننمايد، رفته رفته تمام صفحه قلب او تيره و تار مي شود و راهي براي فلاح و رستگاري باقي نمي ماند. در حديثي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «اذا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ في قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْداءُ فَانْ تابَ انْمَحَتْ وَ اِنْ زادَ زادَتْ حَتّي تَغْلِبَ عَلي قَلْبِهِ فَلا يفْلِحُ بَعْدَها أَبَداً؛ (3) هنگامي كه شخصي مرتكب گناه مي شود، در قلب او نقطه سياهي به وجود مي آيد، پس اگر توبه كند، از بين مي رود و اگر گناهان او زياد شود، آن قدر [آن نقاط سياه] زياد مي شود كه ديگر رستگار نخواهد شد.»

آثار و بركات توبه
«توبه» از جمله آموزه هاي مهم اخلاقي است كه در آيات و روايات بسياري مورد توجه و اهتمام واقع شده؛ به حدّي كه در متون روايي ابواب خاصي به اين موضوع اختصاص يافته است. خداوند متعال مي فرمايد:
«تُوبُوا اِلَي اللَّهِ جَميعاً أَيها الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛» (4) «اي مؤمنين! همگي به سوي خدا توبه كنيد، اميد است كه رستگار شويد.»
همچنين امام باقرعليه السلام مي فرمايد: «اِنَّ اللَّهَ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ راحِلَتَهُ وَزادَهُ في لَيلَةٍ ظُلْماءٍ فَوَجَدَها؛ (5) به درستي كه خداوند به واسطه توبه بنده اش بيشتر از كسي كه در يك شب ظلماني مركب و زاد و توشه اش را گم كرده و سپس آن را پيدا مي كند، خشنود مي شود.»
از اينرو، اگر اين واژه مهم به طور صحيح تفسير و در زندگي مورد استفاده واقع شود، تأثيرات و آثار و بركات بسياري از نظر فردي و اجتماعي به همراه دارد كه برخي از آنها عبارت اند از:
الف. بخشش گناهان: اميرمؤمنان، علي عليه السلام مي فرمايد:«اَلتَّوْبَةُ مُحاةُ؛ (6) توبه پاك كننده [گناهان] است.»
و در جاي ديگر مي فرمايد: «بِالتَّوْبَةِ تُمَحَّصُ السَّيئاتُ؛ (7) به وسيله توبه گناهان پاك مي شود.»

ب. اميد به آينده: يكي از مهم ترين آثار رواني و اجتماعي توبه اين است كه شخص گنهكار را نسبت به ترك گناه و اصلاح نفس و در پيش گرفتن راه خير و سعادت اميدوار مي نمايد؛ چه اينكه اگر چنين اميدي در او زنده نگردد، بيشتر و بيشتر در مسير شقاوت قدم برمي دارد و به فساد و تباهي مي پردازد و اين كار علاوه بر آثار سوء فردي، أثرات مخرّب و ويرانگر اجتماعي نيز به دنبال دارد.
خداوند متعال مي فرمايد: «قُلْ يا عِبادِي الَّذينَ أَسْرَفُوا علي أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً؛ (8) «بگو اي بندگان من - كه بر نفسهاي خود اسراف و ستم كرده ايد - از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خداوند همه گناهان را مي آمرزد.»
آياتي از اين قبيل روح اميد را در انسان نگه مي دارد تا با توبه و استغفار راه حق را در پيش گيرد.

ج. رضاي الهي: روشن است كه «توبه» يكي از راههاي اصلاح و طهارت باطني است. از اينرو، مورد رضايت وخشنودي خداوند است. خداوند سبحان مي فرمايد: «اِنَّ اللَّهَ يحِبُّ التَّوابينَ وَيحِبُّ الْمُتَطَهّرينَ»؛ (9) «همانا خداوند توبه كنندگان و پاكيزه كنندگان [خود] را دوست دارد.»

د. زمينه ساز تكامل: بديهي است كه براي پيمودن قلّه هاي پرفراز و نشيب تكامل و سعادت لازم است در ابتدا نفس را از قيود و شوائب مادي و آثار سوء گناهان و معاصي رها سازيم و آن را همچون پرنده اي كه از قفس آزاد مي شود، به پرواز در آوريم. توبه از جمله آموزه هايي است كه نفس را براي چنين پرواز و تكاملي مهيا مي سازد. خداوند مي فرمايد:
«فَمَنْ يكْفُر بِالطّاغُوتِ وَ يؤمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي»؛ (10) «پس كسي كه به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، در حقيقت به دستگيره اي محكم چنگ زده است.» در اين آيه كفر ورزيدن به طاغوت بر ايمان آوردن به خداوند مقدم شده است؛ چرا كه براي ايمان آوردن به خداوند لازم است از تمام طاغوتهاي برون و درون مبرّا شويم (11) و به قول شاعر «شستشو مي كن و آنگه به خرابات خرام.»

توبه حقيقي
يكي از مشكلاتي كه همواره دامن گير جوامع بشري بوده است، منحرف شدن برخي واژه ها از مفهوم حقيقي آنها است و در موارد بسياري با منحرف شدن واژه ها و ارائه تفسيري ناصواب از آن، انسانها به انحراف كشيده شده اند؛ به عنوان نمونه «زهد» كه يكي از واژه هاي زيبا و پرمفهوم اسلامي است، با انحراف در برخي از جوامع و فرهنگها به «رهبانيت» تفسير شده و بلاي جان بسياري از انسانها گرديده است. «توبه» نيز از اين امر مستثنا نبوده و با انحراف از مسير واقعي خود باعث گمراهي و تباهي برخي جاهلان شهوت پرست گرديده است؛ چرا كه توبه را بدون در نظر گرفتن اركان و شرائطش تفسير كرده اند كه در اين صورت، چيزي بيش از لقلقه زبان نخواهد بود. پس لازم است در ادامه، اركان و شرائط توبه بيان شود تا بتوان توبه حقيقي را از توبه غيرحقيقي باز شناخت.

اركان توبه
توبه داراي دو ركن است كه بدون آن دو هيچ گاه توبه حقيقي محقق نخواهد شد و اگر كسي نام توبه را بر آن اطلاق كند، به يقين نامي بي مسمّا خواهد بود. دو ركن توبه عبارت اند از:

الف. پشيماني: مهم ترين ركن توبه پشيماني از گناه است، و اين پشيماني مرهون درك عميق از ماهيت گناه و زشتي و پليدي آن است. اميرمؤمنان، علي عليه السلام مي فرمايد:
«مَنْ نَدِمَ فَقَدْ تابَ؛ (12) كسي كه پشيمان شود به تحقيق توبه كرده است.»

ب. عزم بر ترك: ركن دوم توبه تصميم بر ترك گناه در آينده است؛ چرا كه صرف اظهار ندامت براي تحقق توبه حقيقي كافي نيست و لازم است شخص از گذشته خويش پشيمان شود و به طور جدّي قصد كند كه در آينده مرتكب چنين كار زشتي نشود. امير بيان، علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد:
«اَلتَّوْبَةُ نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَاِسْتِغْفارٌ بِالِلّسانِ وَتَرْكٌ بِالْجَوارِحِ وَأِضْمارُ أَنْ لاتَعُودَ؛ (13) توبه پشيماني قلبي، و استغفار [و طلب غفران] زباني، و ترك با [اعضاء و] جوارح و عزم بر بازگشت ننمودن [بر فعل] است.»
آري، صرف گفتن «استغفراللَّه» به تنهايي هيچ گاه نمي تواند انسان را از عواقب گناه دور سازد و آثار سوء آن را شستشو دهد؛ چنان كه با گفتن حلوا هيچ گاه دهان شيرين نمي شود. امام باقرعليه السلام مي فرمايد: «اَلْمُقيمُ عَلَي الذَّنْبِ وَ هُوَ مُسْتَغْفِرٌ مِنْهُ كَالْمُسْتَهْزِئِ؛ (14) كسي كه بر گناه خود پابرجاست [و عزم بر ترك آن ندارد] در حالي كه با زبان از آن استغفار مي كند، مانند مسخره كننده است.»
توبه بر لب دل پر از شوق گناه // اين گنه را خنده مي آيد زاستغفار ما

شرائط توبه
شرائط توبه دو گونه اند: برخي، شرائط قبول توبه اند و برخي، شرائط كمال توبه كه در دو مرحله به ذكر آن مي پردازيم:
الف. شرائط قبول
شرائطي كه براي قبولي و پذيرش لازم و ضروري است، دو امر است:
1. پرداخت نمودن حقوق مردم: در صورتي كه انسان اموال و حقوق ديگران را پايمال كند، براي توبه لازم است كه تمام اموال و حقوق ديگران را به آنان برگرداند.
پيرمردي از قبيله نخع مي گويد: به امام باقرعليه السلام عرض كردم: من از زمان حجّاج تا به امروز هميشه حاكم [بر مردم] بوده ام، آيا براي من توبه اي هست؟ امام عليه السلام ساكت شدند و جوابي نفرمودند، من دوباره از ايشان سؤال كردم، در جواب فرمودند: «لا، حَتّي تُؤَدِّي الي كُلِّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ؛ (15) خير، تا اينكه حق هر صاحب حقي را به او برگرداني.»

2. پرداخت نمودن حقوق خداوند: از ديگر شرائط توبه كه بسياري از توبه كنندگان از آن غافل اند، پرداخت نمودن حق خالق است؛ چرا كه برخي گناهان، حاصل ترك نمودن و كوتاهي كردن در انجام برخي واجبات است كه باعث عقوبت الهي مي شود. در اين صورت، اگر انسان گنهكار از كردار خود پشيمان شود، لازم است حقوقي را كه براي خداوند به جهت ترك واجبات بر عهده او آمده، ادا نمايد.
البته، ذكر اين نكته ضروري است كه ممكن است براي برخي انسانها اداء نمودن حقوق مردم و يا حقوق خداوند سخت و دشوار جلوه كند و سبب شود كه آن شخص به دره هولناك نوميدي و يأس وارد شود و از مسير خودسازي و اصلاح نفس باز ماند. از اينرو، بايد توجه داشت كه اوّلاً: برخي امور اگر چه به ظاهر سخت و دشوار است، ولي با توكّل بر خداوند و تصميم و اراده جدي بر انجام آنها مي توان بر آنها فائق آمد.
ثانياً: برخي امور مشكل، وقتي نسبت به نتيجه هاي مهم آنها سنجيده شود، آسان و قابل تحمّل خواهند بود؛ چنان كه تحصيل و تلاشهاي علمي شبانه روزي بسيار سخت و طاقت فرسا است، ولي با در نظر گرفتن نتايج مهم و ثمرات گران بهاي آن، تحمّلش آسان و چه بسا شيرين مي گردد. از اينرو، اداء حقوق مردم و حقوق خداوند اگر چه ممكن است كار دشواري باشد، ولي با در نظر گرفتن نتايج مهم آن، كه همان رهايي از دره هولناك هلاكت و آتش دوزخ و وارد شدن در اقيانوس بي كران رحمت الهي و متنعم شدن از نعمتهاي ابدي است، بسيار آسان خواهد بود.

پس باقي مانده عمرت را درياب و نگو فردا بعد از فردا [چنين خواهم كرد.] همانا انسانهاي قبل از تو به خاطر آرزوها و به تأخير انداختنها هلاك شدند تا ناگهان امر خدا (مرگشان) فرا رسيد و آنها غافل بودند، پس به روي چوبهايشان (تابوتهايشان) به سوي قبرهاي تاريك و تنگ خود منتقل شدند و فرزندان و خويشاوندانشان آنها را تسليم [گور] كردند

امام راحل رحمه الله در اين باره مي نويسد: «اي عزيز! مبادا شيطان و نفس امّاره وارد شوند بر تو و وسوسه نمايند و مطلب را بزرگ نمايش دهند و تو را از توبه منصرف كنند و كار را بر تو يكسره نمايند... راه حق سهل است و آسان، ولي قدري توجه مي خواهد. اقدام بايد كرد. با تسويف و تأخير امر را گذراندن و بار گناهان را هر روز زياد كردن، كار را سخت مي كند، ولي اقدام در امر و عزم براصلاح امر و نفس، راه را نزديك و كار را سهل مي كند.» (16)

ب. شرائط كمال:
علاوه بر شروطي كه براي صحّت توبه بيان شد، شرائط ديگري هم وجود دارند كه سبب كمال بخشيدن و بالا رفتن عيار توبه مي شوند، و در ذيل حديثي از اميرمؤمنان، علي عليه السلام به آنها اشاره شده كه در ادامه به ذكر حديث مي پردازيم.
شخصي در محضر علي عليه السلام گفت: «استغفراللَّه.» امام به او فرمود: «ثَكَلَتْكَ أُمُّكَ، أَتَدْري مَاالاِسْتِغْفارُ؟؛ مادرت به عزايت گريه كند، آيا مي داني استغفار چيست؟ إِنَّ الاِسْتِغْفارَ دَرَجَةُ الْعِلّيينَ وَ هُوَ اِسْمٌ واقِعٌ عَلي سِتَّةِ مَعانٍ: أَوَّلُها اَلنَّدَمُ عَلي ما مَضي، اَلثاني اَلْعَزْمُ عَلي تَرْكِ الْعَوْدِ أِلَيهِ أَبَداً؛ همانا استغفار درجه علّيين است و آن اسمي است كه به شش معني واقع مي شود: اوّل آنها پشيماني بر گذشته است. دوم، عزم بر برگشت ننمودن به آن گناه تا ابد است. وَالثّالِثُ أَنْ تُؤَدِّي اِلي الْمَخْلُوقينَ حُقُوقَهُمْ حَتّي تَلْقَي اللَّهَ سُبْحانَهُ أَمْلَسَ لَيسَ عَلَيكَ تَبِعَةٌ، الرّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ أِلي كُلِّ فَريضَةٍ عَلَيكَ ضَيعْتَها فَتُؤَدِّي حَقَّها؛ سوم اينكه حق مخلوقات را اداء كني تا خدا را پاكيزه ملاقات كني و حقي از مخلوقات بر عهده تو نباشد. چهارم اينكه به سوي هر فريضه اي كه ضايع كرده اي روي آوري و حقّ آن را اداء كني. وَالْخامِسُ أَنْ تَعْمِدَ اِلَي اللَّحْمِ الَّذي نَبَتَ عَلَي السُّحْتِ فَتُذيبَهُ بِالاَحْزانِ حَتّي تَلْصَقَ الْجِلْدُ بِالْعَظْمِ وَ ينْشَأَ بَينَهُما لَحْمٌ جَديدٌ. وَالسّادِسُ أَنْ تُذيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطّاعَةِ كَما أَذَقْتَهُ حَلاوَةَ الْمَعْصِيةِ، فَعِنْدَ ذلِكَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ؛ پنجم اينكه به سوي گوشتي كه به واسطه حرام روييده شده روي آوري و آن را به واسطه اندوه ها آب كني تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه بين آنها روييده شود. و ششم آنكه درد و رنج فرمان برداري را به جسم بچشاني؛ چنان كه شيريني معصيت را به آن چشانده بودي.» (17)
در اين حديث شريف حضرت علي عليه السلام به شش امر اشاره فرموده است كه با توجّه به روايات ديگر باب توبه مي توان گفت دو امر اوّل همان دو ركن اساسي توبه است، و دو امر بعدي شرائط قبول توبه اند، و دو امر آخر از شرائط كمال توبه مي باشند.

تسويف، مكر شيطان
پس از آنكه شيطان به خاطر مخالفت أمر خداوند از بهشت برين رانده شد، قسم ياد كرد كه بندگان خدا را گمراه خواهد كرد: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لاُغْوينَّهُمْ أَجمَعين»؛ (18) « [شيطان] گفت: پس به عزتت سوگند! كه همه و همه آنها را گمراه خواهم كرد.» و از آنجا كه توبه، حصن حصين و راه مستقيم سعادت گنهكاران است، لذا خوشايند شيطان رجيم نيست. از اينرو، با استفاده از جنود خود در كمين انسان نشسته است تا او را از انجام توبه و پاك سازي نفس باز دارد و به بلاي ايمان سوز «تسويف» دچار سازد؛ به اين معني كه او را به انجام گناه ترغيب مي كند، به اين خيال كه بعداً وقت براي توبه بسيار است؛ لذا در ادعيه و روايات نسبت به آن بيم داده شده است. اميرمؤمنان علي عليه السلام در نامه اي به يكي از اصحابش مي نويسد: «فَتَدارَكْ مابَقِي مِنْ عُمْرِكَ ولاتَقُلْ غَداً بَعْدَ غَدٍ فَانَّما هَلَكَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ باِقامَتِهِمْ عَلي الاَماني و التَّسْويفِ حتّي أتاهُمْ أمْرُ اللَّهِ بَغْتَةً وَهُمْ غافِلُونَ فَنُقِلُوا علي أَعْوادِهِمْ اِلي قُبورِهِمُ المُظْلَمَةِ الضَّيقَةِ وَقَدْ أَسْلَمَهُمُ الاَوْلادُ والاَهْلُونَ؛ (19) پس باقي مانده عمرت را درياب و نگو فردا بعد از فردا [چنين خواهم كرد.] همانا انسانهاي قبل از تو به خاطر آرزوها و به تأخير انداختنها هلاك شدند تا ناگهان امر خدا (مرگشان) فرا رسيد و آنها غافل بودند، پس به روي چوبهايشان (تابوتهايشان) به سوي قبرهاي تاريك و تنگ خود منتقل شدند و فرزندان و خويشاوندانشان آنها را تسليم [گور] كردند.»

توبه بي ثمر
چنان كه از آيات و روايات استفاده مي شود، توبه انسان در دو موضع پذيرفته نيست:
1. در همين دنيا هنگامي كه كيفر و عذاب الهي و يا لحظه مرگ رسيده باشد. خداوند متعال مي فرمايد: «وَلَيسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يعْمَلُونَ السَّيئاتِ حتّي اذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ اِنّي تُبْتُ الانَ»؛ (20) «براي كساني كه كارهاي بد انجام مي دهند و هنگامي كه مرگ يكي از آنها فرا مي رسد مي گويد: الان توبه كردم، توبه اي نيست.»
هنگامي كه حضرت موسي عليه السلام و يارانش در موقع هجرت به دريا رسيدند، به معجزه آن حضرت دريا شكافته شد و همگي توانستند به سلامت عبور كنند. فرعون و يارانش كه در تعقيب آنها بودند، از پي آنها رفتند؛ ولي ناگهان دريا به حالت اول بازگشت و فرعون و يارانش در ميان آب گرفتار شدند. در هنگام غرق شدن، فرعون گفت: «آمَنْتُ أَنَّهَ لاالهَ الاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُو أسرائيل و أَنا مِنَ المُسلِمينَ»؛ (21) «ايمان آوردم كه خدايي نيست جز همان خدا كه بني اسرائيل به او ايمان آورده اند و من نيز از تسليم شدگانم.» خطاب آمد: «الانَ وَقَدْ عَصَيتَ مِن قبلُ و كُنْتَ مِنَ المُفْسِدينَ»؛ (22) «الان!؟ در حالي كه قبلاً نافرماني كردي و از مفسدان بودي.»
البته، ذكر اين نكته ضروري است كه اگر كسي بدون اينكه علم به مرگ خود داشته باشد، توبه نمايد و از روي اتفاق بلافاصله بعد از توبه اش بميرد، توبه او پذيرفته خواهد شد؛ چنان كه در روايات اسلامي به اين نكته تصريح شده است. امام باقرعليه السلام مي فرمايد: «اذا بَلَغَتِ النَّفسُ هذِهِ - وأَهوي بِيدِه ألي حَنْجَرَتِهِ - لم يكُنْ لِلْعالِمِ تَوْبَةٌ و كانَتْ لِلْجاهِلِ تَوْبَةٌ؛ (23) زماني كه جان به اينجا برسد - اشاره فرمود به گلويش - براي كسي كه علم [به مرگ داشته باشد توبه نيست، ولي براي جاهل [به مرگ] توبه هست [و توبه اش پذيرفته مي شود] .»
2. موقف دوم جهان آخرت است، جهاني كه دار جزاء است نه دار تكليف و لذا هيچ توبه اي پذيرفته نمي شود و فقط جاي برداشت نمودن كشت و زرع اين دنيا است و ديگر فرصتي نيست كه بذر توبه را كاشت و ثمره آن را كه غفران الهي است، برداشت نمود. اميرمؤمنان، علي عليه السلام مي فرمايد: «اَلْيوْمَ عَمَلٌ ولاحِسابَ و غَداً حِسابٌ وَلاعَمَلَ؛ (24) امروز (اين دنيا) جاي عمل است و حسابي در كار نيست، ولي فردا (روز قيامت) روز حساب است و براي عمل جايي نيست.»
چه نيكوست كه در پايان به مواردي چند از داستانهايي اشاره كنيم كه برخي انسانها در اوج معصيت و گناه، به درگاه خداوند توبه نموده و راه پاكي و طهارت نفس را در پيش گرفته اند و از اين طريق از گرداب هلاكت نجات يافته اند و غفران الهي شامل حالشان شده است. اميد است كه سرگذشت آنان درس عبرتي براي ما باشد.

اثر يك آيه
در بصره زني به نام «شعوانه» زندگي مي كرد كه مجلسي از فسق و فجور منعقد نمي شد مگر اينكه او در آنجا حضور داشت. روزي با جمعي از كنيزان خود از كوچه هاي بصره مي گذشت كه صداي فغان و فرياد از درون خانه اي به گوش رسيد، گفت: سبحان اللَّه! چه غوغاي عجيبي در اينجاست. پس كنيزي را به درون خانه فرستاد تا از ماجرا مطلع شود. كنيز رفت، ولي برنگشت. كنيز ديگري را فرستاد، او نيز برنگشت. كنيز ديگري را فرستاد و به او سفارش كرد كه برگردد، كنيز به درون خانه رفت و پس از برگشتن، گفت: اي خاتون! اين غوغايي كه مي شنوي، غوغا براي مردگان نيست، بلكه غوغاي زندگان ماتم زده است. وقتي اين سخن را شنيد، همگي به درون خانه رفتند، واعظي را ديدند كه در جايي نشسته و جمعي گرد او نشسته اند و واعظ آنها را موعظه مي كند و از عذاب خدا مي ترساند و ايشان همگي به گريه و زاري مشغول اند.
در اين هنگام بود كه واعظ اين آيه را تفسير مي كرد: «اذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيظاً و زَفيراً وَ اِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيقاً مُقَرَّنينَ دَعَوْا هُنا لِكَ ثُبُوراً»؛ (25) «چون [آتش دوزخ] آنان را از مكاني دور ببيند، خروش و فرياد وحشتناك و خشم آلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است،مي شنوند و هنگامي كه در مكان تنگ و محدودي از آن افكنده مي شوند در حالي كه در غل و زنجيرند، فرياد واويلاي آنها بلند مي شود.»
شعوانه چون اين سخنان را شنيد، بسيار متأثر شد و گفت: اي شيخ! من يكي از روسياهان درگاه خداوندم، اگر توبه كنم آيا خداوند مرا مي آمرزد؟ جواب داد: اگر توبه كني خداي متعال تو را مي آمرزد، اگر چه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد. شعوانه گفت: شعوانه منم، آيا آمرزيده مي شوم؟ واعظ گفت: خداي متعال ارحم الراحمين است و اگر توبه كني، توبه ات را مي پذيرد.
پس از آن شعوانه توبه كرد و كنيزان خود را فروخت و به عبادت پروردگار مشغول شد و دائم به رياضت مشغول بود؛ به طوري كه بدنش به نهايت ضعف رسيد. روزي به بدن خود نگريست و گفت: آه! در دنيا به اين گداختگي و رنجوري شدم، نمي دانم در آخرت حالم چگونه خواهد بود؟ ندايي به گوش او رسيد و به او مژده قبولي توبه اش داده شد. (26)
نيامد بدين در كسي عذر خواه // كه سيل ندامت نشستش گناه

پندهاي عبرت انگيز
مردي نزد يكي از عرفا و بزرگان آمد و به او گفت: من گنهكارم و بر خود ظلم بسيار كرده ام، مرا نصيحت كن تا از آن پند بگيرم و از معاصي خود دست كشم. مرد دانشمند گفت: اگر پنج خصلت را قبول و بر آن قدرت داشتي، هر چه مي خواهي انجام بده «أَمَّا الاُولي فَاذا أَرَدْتَ أَنْ تَعْصِي اللَّهَ عَزّوَجَلَّ فلا تَأْكُلْ رِزْقَهُ؛ اول اينكه: اگر خواستي خداي عزيز و جليل را معصيت كني از رزق و روزي او استفاده نكن.» آن مرد گفت: چگونه مي توانم چنين كنم و حال آنكه هر چه روي زمين است از آن خداست!

گفت: امّا دوم: «اذا أَرَدْتَ أَنْ تَعْصِيهُ فَلا تَسْكُنْ شَيئاً مِنْ بِلادِهِ؛ اگر خواستي خدا را نافرماني كني، در هيچ يك از بلاد و سرزمينهاي او زندگي نكن.» آن مرد گفت: ما بين مشرق و مغرب براي خداست، چگونه مي توانم در ديار او زندگي نكنم.
گفت: اما سوم: «انْ ارَدْتَ اَنْ تَعصِيهُ وَ أنتَ تَحْتَ رِزْقِهِ وَ في بِلادِهِ، فَانْظُرْ مَوضِعاً لايراكَ فيه مُبارِزاً لَهُ فَاعْصِهِ فيهِ؛ اگر خواستي خدا را معصيت كني و حال آنكه تحت روزي و در ملك او هستي، مكاني را انتخاب كن كه خداوند تو را - در حالي كه به مبارزه با او برخواسته اي - نبيند، پس در آن مكان او را معصيت و نافرماني كن.» او گفت: چگونه اين كار را انجام دهم، در حالي كه خداوند از تمام اسرار آگاه است!
عارف گفت: حال كه نمي تواني اين امور را انجام دهي، پس چهارمين كار را انجام بده: «اذا جاءَ مَلِكُ المَوْتِ لِيقْبِضَ رُوحَكَ فَقُلْ لَهُ: اَخِّرْني حتّي أَتوبَ تَوْبةً نَصُوحاً؛ هنگامي كه ملك الموت براي قبض روحت آمد، به او بگو: به من مهلت بده تا توبه نصوح كنم.» آن مرد گفت: او از من قبول نخواهد كرد.
مرد دانشمند گفت: حال كه نمي تواني از ملك الموت مهلت بگيري، چگونه اميد خلاصي و رهايي داري؟ پنجم اينكه: «اذا جَاءَتْكَ الزَّبانِيةُ يوْمَ القِيامَةِ لِيأْخُذُوكَ الَي النّارِ فَلا تَذْهَبْ مَعَهُمْ؛ هنگامي كه فرشتگان مأمور دوزخ آمدند تا تو را به طرف آتش ببرند، همراه آنها نرو.» آن مرد گفت: آنها مرا رها نمي كنند.
مرد عارف گفت: پس چگونه اميد نجات داري؟ آن شخص منقلب شد و گفت: «حَسْبي، حَسْبي أَنَا أَسْتَغْفِرُاللَّهَ وَأَتوبُ اِليهِ؛ كافي است، كافي است، من از خدا طلب بخشايش مي نمايم و به سوي او توبه مي كنم.» آن شخص بعد از آن تا دم مرگ با آن عالم ملازم بود و خدا را عبادت مي كرد. (27)

1) لسان العرب، ابي فارس، مادّه ت و ب؛ تاج العروس، زبيدي، ماده ت و ب.
2) چهل حديث، امام خميني رحمه الله، نشر فرهنگي رجا، ص 231 - 232.
3) اصول كافي، ج 2، ص 271.
4) نور /31.
5) اصول كافي، ج 2، ص 435.
6) غررالحكم، آمدي، مكتب اعلام اسلامي، ص 195.
7) غررالحكم، ص 195.
8) زمر /54.
9) بقره /222.
10) بقره /256.
11) ر. ك: الميزان، علامه طباطبايي، مؤسسة الاعلمي، ج 2، ص 344.
12) غررالحكم، ص 194.
13) همان، ص 194.
14) بحارالانوار، ج 6، ص 41، ح 75.
15) اصول كافي، دارالاضواء، ج 2، ص 231؛ بحارالانوار، همان، ج 72، ص 329.
16) چهل حديث، امام خميني رحمه الله، ص 238.
17) نهج البلاغه، حكمت 409.
18) ص /82.
19) بحارالانوار، ج 70، ص 75 - 76.
20) نساء/18.
21) يونس/90.
22) يونس/91.
23) بحارالانوار، ج 6، ص 32.
24) نهج البلاغه، خطبه 43.
25) فرقان/12 - 13.
26) معراج السعادة، ملاّ احمد نراقي، ص 534.
27) كتاب التّوابين، موفّق الدين مقدّسي، دارالكتب العلمية، ص 285 - 286.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره59
/ 1