بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
پاسخ به شبهات توسل به پيامبر(ص) و ائمه(ع) حسين تربتي
عدهاي، حتي قبل از وهابيون اين شبهه را مطرح ميکردند که به غير خدا نميتوان توسل جست؛ چون شرک است، شبيه آن توسلي که بتپرستان به بتها داشتند. به اين شبهه بارها پاسخ داده شده است که از آن جمله، قرآن، واسطه قراردادن فرزندان يعقوب1 به پدر را براي استغفار مطرح نموده است و همينطور واسطه قرار گرفتن پيراهن يوسف(ع) براي شفاي چشم حضرت يعقوب2 و همچنين امر به توسل نمودن به پيامبر اکرم(ص) براي استغفار3 و همينطور روايات فراوان داريم که صحابه به پيامبر اکرم(ص) توسل جستهاند. 4 ولي جديداً اين شبهه را القا ميکنند که: اگر توسل به پيامبر اکرم(ص) جايز باشد در صورتي است که در قيد حيات باشند؛ ولي بعد از رحلت و يا شهادت افراد، ديگر نميتوان به آنها توسل جست. در پاسخ اين شبهه سعي ميکنيم از طريق آيات قرآن و روايات فريقين، سيره صحابه، و قول علماي اهل سنّت، مسئله را به روشني به اثبات رسانيم. در ابتدا لازم است به اين نکته توجّه شود که در اسلام مرگ به معناي نابودي و نيستي نيست؛ بلکه انتقال حقيقت انسان يعني روح او از دنيا به عالم ديگر است. در آن عالم، حيات انسان به گونهاي قويتر ادامه مييابد، تا هنگامي که روز رستاخيز و معاد فرا رسد. قرآن کريم درباره مرگ کلمه «توفّي» را به کار برده است که به معناي «چيزي را تمام و کمال گرفتن» ميباشد. قرآن، حيات انسان در فاصله ميان مرگ تا روز رستاخيز را «برزخ» ناميده است که برزخ به معناي «فاصله ميان دو چيز» است؛ لذا ميفرمايد: «وَمِن وَرَائِهِم بَرزَخٌ اِلَي يَومِ يُبعَثُون»؛5«و پس از مرگ فراروي ايشان برزخي است تا روزي که برانگيخته شوند. » آية الله جعفر سبحاني در اين زمينه مينويسد: «دانشمندان الهي معتقدند که انسان علاوه بر بدن و سلسله اعصاب و واکنشهاي متقابل مادي آن، جوهري اصيل به نام «روح و روان» دارد که مدتي بااين بدن، همراه ميباشد و بعداً پيوند خود را از بدن بريده و در محيط ويژه خود، با بدن لطيفتر بهسر ميبرد. بقاي ارواح پس از مرگ انسان، مسئلهاي نيست که بتوان آن را در اين صفحات، ثابت و مبرهن نمود؛ زيرا [بقاي نفس و روح انسان] با آيات قرآني، و دلايل دقيق فلسفي و تجارب روحيون امروز ثابت شده است.» 6 قرآن و بقاي روح آيات قرآن با صراحت تمام به بقاي ارواح پس از جدايي از بدن دلالت دارد که به نمونههايي اشاره ميشود: 1. شهدا زندهاند: «وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ اَموَاتٌ بَل اَحيَاءٌ وَلَکِن لَا تَشعُرُون»؛7 «به کساني که در راه خدا کشته ميشوند مرده نگوييد؛ بلکه آنان زندگانند؛ ولي شما نميدانيد. » در آيه ديگر ميفرمايد: «وَلَا تَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ اَموَاتاً بَل اَحيَاءً عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ»؛8 «گروهي را که در راه خدا کشته ميشوند، مرده مپنداريد؛ بلکه آنان زندگانند که نزد خدايشان روزي ميخورند.» در ادامه همين آيه ميخوانيم: «آنان به آنچه خداوند از کرم خود به ايشان داده است، خرسند و شادمانند و به کساني که به آنها نپيوستهاند، بشارت ميدهند... و از نعمتهاي الهي و فضل او ابراز خوشحالي ميکنند.» 9 اين آيات بهخوبي دلالت دارد که شهدا زندهاند. 2. ياور رسولان مسيح در بهشت برزخي: مردي که رسولان و فرستادگان حضرت عيسي(ع) را ياري کرد و به همين جهت کشته شد، به هنگام مرگ چنين گفت: «مَن به خداي شما [فرستادهها] ايمان آوردم. [به خاطر همين ايمان] به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: اي کاش قوم من ميدانستند که خداي من مرا بخشيد و گرامي داشت.» 10 مراد از بهشت و نعمتهايي که در آيه اشاره شد، مربوط به بهشت برزخي است، نه اخروي؛ زيرا تا روز قيامت بر پا نشود و عبور از صراط تحقق نپذيرد، کسي وارد بهشت يا جهنّم نميشود. ممکن است به ذهن برسد که شايد تنها شهدا و مؤمنان زنده باشند؛ ولي در قرآن آياتي داريم که ميرساند کفّار نيز زندهاند؛ از جمله درباره فرعونيان ميخوانيم: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»؛11«آل فرعون صبح و عصر بر آتش نشان داده ميشوند، روزي که آخرت بر پا ميگردد، حکم ميشود که آل فرعون را بر سختترين عذاب وارد سازيد! » وقتي شهدا، مؤمنين و کفار؛ حتي کفاري چون فرعون در عالم برزخ زنده هستند، انبيا و اولياي الهي زنده نيستند؟ يقيناً آنها زندهاند و اين امري است که علماي بزرگ اهل سنّت نيز به آن اعتراف کردهاند.
حرف زدن با مردگان درک درست حيات برزخي و آيات و روايات، به روشني بر امکان سخن گفتن با مردگان معمولي و اينکه آنان سخن ما را ميشنوند و به ما پاسخ ميدهند، دلالت دارد که به نمونههايي اشاره ميشود: 1. قوم حضرت صالح(ع) پس از آنکه شتري را که معجزه حضرت بود، پي کردند و از دستور خداوند سرپيچي نمودند، مورد عذاب الهي قرار گرفته و با زلزلهاي هلاک شدند. قرآن در باره گفتگوي حضرت صالح با قوم هلاکشدهاش چنين ميگويد:«فَاَخَذتهُمُ الرَّجفَةُ فَاَصبَحُوا فِي دَارِهِم جَاثِمِينَ فَتَولَّي عَنهُم وَقَالَ يَا قَومِ لَقَد اَبلَغتُکُم رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصحتُ لَکُم وَلَکِن لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِين»؛12 «پس، زلزلهاي آنان را فرا گرفت و در خانههاي خويش بيجان افتادند، آنگاه صالح از آنان روي گردانيد و گفت: اي قوم من! پيام خداوند را به شما رساندم و شما را نصيحت كردم؛ امّا شما ناصحان را دوست نميداريد. » اگر قوم صالح قابل سخن گفتن نبودند و سخنان حضرت صالح(ع) را نميفهميدند، چگونه يک رسول الهي با آنها سخن گفته است؟
اولاً طبق صريح قرآن، روايات و اعتراف علماي اهل سنّت، پيامبر(ص) و ائمه(ع) در عالم برزخ زندهاند و سخنان ما را ميشنوند. ثانياً، حرف زدن با مردگان هم در قرآن آمده و هم در روايات، و ثالثاً، در روايات فراواني از اهل سنّت نقل شده است که بعد از رحلت پيامبر(ص) به آن حضرت توسل شده است؛ در نتيجه توسل به رسول اکرم(ص) و امامان(ع) هيچ اشکالي ندارد و موافق قرآن و روايات ميباشد.
2. عمل پيامبر(ص) در جنگ بدر: در روايات شيعه و سني آمده است، پس از آنکه جنگ بدر با کشته شدن هفتاد تن از قريش و اسير شدن هفتاد نفر از آنان، به نفع مسلمانان به پايان رسيد، رسول اکرم(ص) دستور داد تا کشتههاي مشرکان را در چاهي بريزند؛ سپس آن حضرت يکايک کشتگان را به نام صدا زد و خطاب به آنان فرمود: «هَل وَجَدتُم مَا وَعَدَ اللهُ وَرَسُولُهُ حَقّاً؟ فَاِنِّي وَجَدتُ مَا وَعَدَنِي اللهُ حَقّاً! آيا شما آنچه را که خدا و رسولش وعده داده بود، به حق يافتيد؟ من که آنچه را خداوند به من وعده داده بود، به حق يافتم. » در اين هنگام عمر به پيامبر(ص) گفت: آيا مردگان را صدا ميزنيد؟ آن حضرت فرمود: «وَالَّذِي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ مَا اَنتُم بِاَسمَعَ لِمَا اَقُولُ مِنهُم غَيرَ اَنَّهُم لَا يَستَطِيعُونَ اَن يَرُدُّوا اَشيَاءً؛ 13سوگند به کسي که جان محمد در دست اوست شما از آنان نسبت به آنچه ميگويم شنواتر نيستيد؛ لکن قدرت بر جواب ندارند. » 3. گفتگوي پيامبر(ص) با مردگان بقيع: در روايت آمده است: پيامبر اکرم(ص) در آخرين روزهاي زندگيشان، نيمه شب همراه برخي صحابه خود، رهسپار قبرستان بقيع شدند و پس از ورود به بقيع، به آرميدگان در آنجا چنين فرمودند: «سلام بر شما که در جايگاه افراد با ايمان قرار گرفتهايد! شما بر ما سبقت جستهايد و ما هم به زودي به شما ملحق ميشويم.» 14 4. توجه مردگان در قبر: در روايات اهل سنّت آمده است: «وقتي بنده در قبرش قرار گرفت و دوستانش رفتند، هنوز آن مرده صداي کوبيده شدن کفش آنها را ميشنود که دو فرشته خدا، براي سؤال از او ميآيند.» 15 5. جواب سلام دادن مردگان: رسول خدا(ص) فرمود: «اِذَا مَرَّ الرَّجُلُ بِقَبرِ اَخِيهِ يَعرِفُهُ فَسَلَّمَ عَلَيهِ وَعَرَفَهُ وَاِذَا مَرَّ بِقَبرٍ لَا يَعرِفُهُ فَسَلَّمَ عَلَيهِ رَدَّ عَلَيهِ السَّلَام؛16 وقتي کسي از کنار قبر برادر ديني خود که ميشناسد، بگذرد و بر او سلام کند، مرده سلام او را پاسخ ميدهد و او را ميشناسد و اگر از کنار قبري بگذرد و صاحب آن را نشناسد و سلام کند، مرده سلام او را پاسخ ميدهد. » وقتي مرده انسانهاي عادّي جواب سلام بدهد، آيا پيامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) حتي بعد از مماتشان سخنان ما را نميفهمند و جواب ما را نميدهند؟ 6. تلقين ميّت: يکي از آداب و مستحبات دفن «تلقين ميّت» است که مورد اتفاق شيعه و سني ميباشد17، در بخشي از اين تلقين ميخوانيم: «اِذَا اَتَاکَ المَلِکَانِ المُقَرَّبَانِ رَسُولَينِ مِن عِندِ اللهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَي وَسَئَلَاکَ عَن رَبِّکَ وَعَن نَبِيِّکَ وَعَن دِينِکَ وَعَن کِتَابِکَ وَعَن قِبلَتِکَ...، فَلَا تَخَف وَقُل فِي جَوَابِهِمَا اللهُ جَلَّ جَلَالَهُ رَبِّي وَمُحَمَّدٌ - صلّي الله عليه وآله - نَبِيِي وَالاِسلَامُ دِينِي وَالقُرآنُ کِتَابِي وَالکَعبَةُ قِبلَتِي18؛ وقتي دو ملک مقرّب که فرستاده خداي متعال هستند آمدند و از پروردگارت و نبي و دينت و کتابت و از قبلهات پرسيدند؛ پس نترس و در جواب آنان بگو: خداي جليل پروردگار من و محمد(ص) نبي من و اسلام دين من و قرآن کتاب من و کعبه قبله من است. » در صحيح مسلم از ابو سعيد خدري و ابو هريره از شخص پيامبر(ص) سؤال شده است که فرمود: «لَقِّنُوا مَوتَاکُم لَا اِلَهَ اِلَّا الله19؛ مردگان خود را تلقين لا اله الا الله کنيد. » در نهج البلاغه آمده که علي(ع) از صفين بازميگشت، در کنار قبرستاني که پشت ديوار شهر کوفه قرار داشت رسيد، آنها را مخاطب ساخته، سخناني در ناپايداري دنيا به آنها گفت، سپس فرمود: «اين خبري است که نزد ما است، نزد شما چه خبر؟ بعد افزود: «اَمَّا لَو اَذِنَ لَهُم فِي الکَلَامِ لَاَخبَرُوکُم اَنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقوَي؛ اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود، به شما خبر ميدهند که بهترين زاد و توشه [آخرت] تقوي است.» 20 در سرگذشت جنگ جمل نيز ميخوانيم که بعد از شکست اصحاب جمل، علي(ع) در ميان کشتگان عبور ميکرد، به کشته «کعب سور» قاضي بصره رسيد، فرمود او را بنشانيد، او را نشاندند فرمود: واي بر تو اي کعب! علم و دانش داشتي؛ امّا براي تو سودي نداشت و شيطان تو را گمراه کرد و به آتش دوزخ فرستاد. 21 از آنچه گفتيم، بخوبي بدست آمد که مرگ نابودي و از بين رفتن نيست؛ بلکه انتقال از دار دنيا به عالم ديگري به نام برزخ است و تمام انسانها در آنجا با بدن برزخي زندهاند و خوبان از نعمتهاي بهشت برزخي برخوردارند و بدان داخل جهنّم برزخي به سر ميبرند.
دلايل خاص بر حيات بزرخي انبياء(ع) گذشته از دلايل عام، به صورت خاص نيز دلايلي داريم که انبيا و پيامبر اکرم(ص) در برزخ زنده هستند و علماي اهل سنّت نيز به آن اقرار و اعتراف کردهاند. به اين نمونهها توجّه کنيد! 1. محمد بن يوسف شامي ميگويد: «حَيَاةُ النَبِي(ص) فِي قَبرِهِ هُوَ وَ سَائِرُ الاَنبِيَاءِ مَعلُومَةٌ عِندَنَا عِلماً قَطعِياً، لَمَّا قَامَ عِندَنَا مِن الاَدِلَّةِ فِي ذَلِکَ وَتَوَاتُرت بِهِ الاَخبَار. وَقَالَ الشَيخُ جَمَالُ الدِّين الاَردِبِيلِي الشَافِعِي فِي کِتَابِهِ «الانوار في اعمال الابرار»: قَالَ البَيهَقِي فِي کَتَابِ «الاعتقاد»: الاَنبِيَاءُ عَلَيهِمُ الصَّلاة والسلام بَعدَ مَا قُبِضُوا رُدَّت اِلَيهِم اَروَاحُهُم، فَهُم اَحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم اَنَّ صَلَاتَنَا مَعرُوضَةٌ عَلَيهِ وَاَنَّ سَلَامَنَا يَبلُغُهُ وَاللهُ تَعَالَي حَرَّمَ عَلَي الاَرضِ اَن تَأکُلَ اَجسَادَ الاَنبِياءِ22؛ زنده بودن پيامبر(ص) در قبر و ساير انبيا در نزد ما با علم قطعي معلوم است؛ بهخاطر ادلهاي که در اين رابطه داريم و اخبار متواتري که بر آن وجود دارد و شيخ جمال الدين اردبيلي شافعي در کتابش به نام «الانوار في اعمال الابرار» از بيهقي در کتاب الاعتقادش نقل کرده که: انبيا بعد از آنکه قبض روح شدند، ارواح آنان دوباره به آنها برميگردد و آنها نزد خداوند زنده هستند. بهراستي که نماز ما بر آن حضرت عرضه ميشود و سلام ما به او ميرسد و خداوند اجساد را بر خاک [که از بين ببرد] حرام کرده است. » البته آنچه ميگوييم اين است که انبيا و رسول خاتم(ص) در عالم برزخ در قالب مثالي زندهاند؛ ولي اين جملات بهخوبي ميرساند که انبيا زنده هستند. و «سبکي» گفته است: «وَمِن عَقَائِدِنَا اَنَّ الاَنبِيَاءَ اَحيَاءٌ فِي قُبُورِهِم23؛ از عقايد ما اين است که انبيا در قبورشان زندهاند.» و در جاي ديگر گفته: «عِندَنَا اَنَّ رَسُولَ الله(ص) حَيٌّ يَحِسُّ وَيَعلَمُ وَتُعرَضُ عَلَيهِ اَعمَالُ الاُمَّةِ وَيَبلُغُ الصَّلَاةُ وَالسَّلَام؛24 در نزد ما، رسول خدا(ص) [در عالم برزخ] زنده است و حس دارد و ميداند [آنچه بر امّت ميگذرد] و اعمال امّت بر او عرضه مي شود و درود و سلام [امّت] به او ميرسد. » در حاشيه «اعانة الطالبين» آمده است که: «اِنَّهُ حَيٌّ فِي قَبرِهِ الاَعظَمِ مُطَّلِعٌ بِاِذنِ اللهِ عَلَي ظَوَاهِرِ الخَلقِ وَسَرَائِرِهِم؛25 پيامبر(ص) در قبر عظيمش زنده است و بر ظواهر مردم و پشت پردههاي آنان اطلاع دارد. » اين جملات بخوبي دلالت دارد که پيامبر(ص) بعد از رحلت نيز از اعمال مردم آگاهي دارد و پاسخ سلامها و درخواستهاي آنان را ميدهد و به توسلهاي آنان نيز پاسخ ميگويد و در آن عالم زنده است.
جواز توسل به پيامبر اکرم(ص) بعد از رحلت از نظر شيعه جاي هيچ شبههاي نيست که ميتوان به پيامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) بعد از رحلتشان نيز توسل جست؛ زيرا آنها در عالم برزخ زندهاند و بر گفتار و رفتار ما اشراف دارند. در اين زمينه اغلب علماي اهل سنّت نيز باور دارند که بعد از رحلت پيامبر اکرم(ص) ميتوان به او توسل جست و او را بين خود و خدا واسطه قرار داد. در قرآن کريم ميخوانيم: «وَلَو اَنَّهُم اِذ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم جَاؤُوکَ فَاستَغفَرُوا اللهَ وَاستَغفَرَ لَهُم الرَّسُولُ لَوَجَدُوا الله تَوَّاباً رَحِيماَ»؛26 «و اگر آنان که بر خود ستم کردهاند به نزد تو بيايند و از خدا آمرزش بخواهند و پيامبر(ص) نيز براي آنان طلب آمرزش کند، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت. » مسلماً ريشه استجابت دعاي پيامبر(ص) را بايد در روح پاک و نفس کريم و قرب ايشان نسبت به خداوند جستجو کرد. به پاس اين کرامت معنوي است که خداوند دعاي او را ميپذيرد؛ زيرا دعاي برخاسته از روح پاک و قلب مملوّ از مهر الهي بدون چون و چرا به هدف اجابت ميرسد، و در اين مورد فرقي بين حيات مادّي و برزخي صاحب قلب نيست. گواه بر اينکه آيه ياد شده به زمان حيات رسول خدا(ص) اختصاص ندارد اين است که مسلمانان جهان از عصر صحابه و تابعان تا به امروز، عملاً اين باب رحمت را باز ميدانند و زائران روضه مطهّر هم اينک پس از تقديم سلام و درود به پيشگاه ارجمند پيامبر(ص) آيه ياد شده را تلاوت ميکنند و ضمن استغفار به درگاه الهي از پيامبر نيز ميخواهند که براي آنان طلب آمرزش کند و هر فردي در هر زماني که به حرم آن حضرت مشرف شود، زائران را در اين حالت مييابد. 27 علاوه بر اين، جمع زيادي از علما بر اين امر تصريح کردهاند که ميشود بعد از رحلت پيامبر اکرم(ص) به آن حضرت متوسل شد. به نمونههايي اشاره ميشود: «شريف نور الدين سمهوري» از «سبکي» نقل نموده که: آيه «وَلَو اَنَّهُم اِذ ظَلَمُوا...» دلالت ميکند بر تشويق آمدن نزد رسول خدا(ص) واستغفار در نزد آن حضرت و استغفار آن حضرت براي مردم. و اين رابطه با مرگ او قطع نميشود. و اينکه فرموده: «وَاستَغْفَرَ لَهُم» بر جمله «جَاؤُوکَ»عطف شده، دلالت ندارد که استغفار رسول بعد از درخواست استغفار مردم باشد. تازه اگر قبول کنيم، نميپذيريم که پيامبر بعد از رحلت براي ما استغفار نميکند؛ چون حضرت زنده است و يکي از موارد استغفار آن حضرت هنگام عرضه اعمال مردم بر آن حضرت است. » و در بخش ديگر ميگويد: «وَالعُلَمَاءُ فَهِمُوا مِنَ الآيَةِ العُمُومَ لِحَالَتَيِ المَوتِ وَالحَيَاةِ وَاسْتَحَبُّوا لِمَن اَتَي القَبرَ اَنْ يَتلَوهَا وَاسْتَغْفَرَاللهَ تَعَالَي28؛ علما از آيه فهميدهاند که شامل حالت رحلت و زنده بودن [پيامبر] ميشود؛ و لذا مستحب دانستهاند براي كسي كه نزد قبر آن حضرت بيايد، اين آيه را تلاوت کند و استغفار نمايد. » 2. جماعتي از جمله «شيخ ابو نصر بن صباغ» در کتابش به نام «الشامل» نقل کردهاند که: «من در نزد قبر پيامبر(ص) بودم که اعرابي آمد و عرض کرد: «اَلسَّلَامُ عَلَيکَ يَا رَسُولَ الله، سَمِعتُ اللهَ يَقُولُ: ((وَلَو اَنَّهُم اِذ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم جَاؤُوکَ فَاستَغفَرُو الله وَاستَغفَرَ لَهُم الرَّسُولُ لَوَجَدُوا الله تَوَاباً رَحِيماً)) وَقَد جئتُک مُستَغفِراً لِذَنبِي مُستَشفِعاً بِکَ اِلَي رَبِّي ... ثَمَّ انصَرَفَ الاَعرَابِي، فَغَلَبَتْنِي عَيْنِي، فَرَاَيتُ النَّبِي(ص) فِي النَّومِ فَقَالَ: يَا عُتْبَي، اَلْحِقِ الاَعرَابِي فَبَشِّرهُ اَنَّ اللهَ قَد غَفَرَ لَهُ29؛ سلام بر تو اي رسول خدا. از خدا شنيدم که فرمود: «و اگر آنان که بر خود ستم کردهاند به نزد تو بيايند و خود از خدا آمرزش بخواهند و پيامبر نيز براي آنان طلب آمرزش کند، خدا را توبهپذير و مهربان خواهند يافت» و من آمدهام که از گناهم استغفار کنم؛ در حالي که تو را [اي رسول خدا] شفيع نزد پروردگارم قرار ميدهم. سپس برگشت و من لحظهاي بخواب رفتم؛ پس پيامبر(ص) را در خواب ديدم که فرمود: اي عتبي! به دنبال اعرابي برو و به او بشارت بده که خداوند گناهانش را بخشيد. » اين جريان هم جواز توسل به پيامبر اکرم(ص) بعد از رحلت را نزد اهل سنّت نشان ميدهد و هم اثر اين توسل را. 3. «سمهوري» از کتاب «المستوعب» نگارش «محمد بن عبد الله سامري حنبلي» کيفيّت زيارت آن حضرت را چنين نقل ميکند: «اَلسَّلَامُ عَلَيکَ يَا رَسُولَ الله، اَلسَّلَامُ عَلَيکَ يَا نَبِيَّ الله... اَللَّهُمَّ اِنَّکَ قُلتَ فِي کِتَابِکَ لِنَبِيِّکَ(ص) ((وَلَو اَنَّهُم اِذ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم جَاؤُوکَ وَاِنِّي قَد اَتَيتُ بِنَبِيِّکَ مُستَغفِراً فَاَساَلُکَ اَن تُوجِبَ لِيَ المَغفِرَةَ کَمَا اَوجَبْتَهَا لِمَن اَتَاهُ فِي حَيَاتِهِ، اَللَّهُمَّ اِنِّي اَتَوَجَّهُ اِلَيکَ بِنَبِيِکَ(ص) 30؛ سلام بر تو اي رسول خدا، درود بر تو اي پيامبر خدا... پروردگارا! تو در کتابت خطاب به پيامبرت چنين گفتي: «هرگاه آنان بر خويش ستم کنند و نزد تو بيايند». پروردگارا! من در حال استغفار به حضور پيامبرت رسيدم و از تو ميخواهم مغفرتت را نصيبم کني، همان طور که در حال حيات پيامبر(ص) نصيب اصحاب وي ميفرمودي. پروردگارا! من با وسيله قراردادن پيامبر(ص) به سوي تو روي ميآورم. » 4. غزالي (متوفاي 505 ق.) در بخش مربوط به فضيلت زيارت مدينه، کيفيّت زيارت آن حضرت را به تفصيل نقل کرده است و ميگويد: «پس از به پايان رساندن درودها رو به قبر پيامبر(ص) ايستاده خدا را حمد و ثنا بگويد و درود فراواني به پيامبر(ص) بفرستد؛ سپس آيه «وَلَو اَنَّهُم» را تلاوت کند. » «اَللَّهُمَّ اِنَّا قَد سَمِعْنَا قَولَکَ وَاَطَعْنَا اَمرَکَ وَقَصَدْنَا نَبِيَّکَ مُشْفِعِينَ بِهِ اِلَيکَ مِن ذُنُوبِنَا وَقَدْ اَثْقَلَ ظُهُورُنَا مِنْ اَوزَارِنَا31؛ «پروردگارا! سخن تو را شنيديم و امر تو را اطاعت کرديم و نزد پيامبر تو آمديم؛ در حالي که او را شفيع خود نزد تو براي آمرزش گناهانمان قرار دادهايم و پشت ما از بار گناهان سنگين است. » 5. «دارمي» آورده است که: «در مدينه قحطي شديدي پيش آمد، گروهي از مردم نزد عايشه رفته و چارهجويي خواستند، عايشه گفت: کنار قبر پيامبر برويد، سوراخي در بالاي قبر ايجاد نماييد به طوري که آسمان از آنجا ديده شود و منتظر نتيجه باشيد. مردم رفتند و بالاي قبر را مقداري سوراخ کردند؛ بهگونهاي که آسمان ديده ميشد. ناگهان باران شديدي شروع به باريدن کرد و تا مدتها بيابانها سبز شد و حيوانات فربه شدند. گفته ميشود اين سوراخ تا مدتهاي مديدي وجود داشت.» 32 6. «منصور دوانيقي» از «مالک» پرسيد: «آيا بعد از زيارت پيامبر(ص) رو به قبله دعا کنم و يا رو به قبر؟ [امري که وهابيها تأکيد دارند که بايد دعا رو به قبله باشد.] مالک گفت: چرا ميخواهي صورتت را از قبر پيامبر برگرداني؟ «وَ هُوَ وَسِيلَتُکَ وَوَسِيلَةُ اَبِيکَ آدَمَ اِلَي اللهِ تَعَالَي؟ بَل اسْتَقْبِلْ وَاسْتَشْفِعْ بِهِ فَيَشْفَعُهُ اللهُ فِيکَ؛33 درحاليکه او وسيله تو و وسيله پدرت آدم(ع) در نزد خداي تعالي است؛ بلکه رو به قبر رسول خدا(ص) بايست و از او طلب شفاعت کن که خداوند شفاعت او را در مورد تو ميپذيرد. » اين نمونهها به خوبي نشان ميدهند که به پيامبر اکرم(ص) ميتوان حتي بعد از رحلت او توسل جست و او را وسيله در پيشگاه الهي قرار داد و براي گناهان خويش طلب استغفار نمود. سيره اصحاب رسول خدا(ص) و تابعين و جميع مسلمانان - اعم از شيعه و سني - بر اين اساس، پس از رحلت آن حضرت بر استغاثه و استمداد از روح مطهر ايشان بوده است. 34 «بيهقي» از «مالک الدار» و نيز «ابن ابي شيبه» با سند صحيح آورده است: «مردم در زمان عمر بن خطاب گرفتار قحطي و خشکسالي شدند. در آن زمان «بلال بن حرث» يکي از صحابه رسول خدا(ص) کنار قبر پيامبر(ص) آمد و چنين گفت: «يَا رَسُولَ الله! اِسْتَسْقِ اللهَ لِاُمَّتِکَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا؛ اي رسول خدا! از خداوند براي امتت طلب باران کن که هلاک شدند...» روايت فوق نشان ميدهد که درخواست دعا از نبي اکرم(ص) بعد از وفات ايشان است و اين درخواست روا مي باشد و روح آن بزرگوار نيز از درخواست کسي که طلب دعا ميکند، آگاهي دارد.
الحاق ائمه(ع) به پيامبر اکرم(ص) حضرت علي(ع) طبق صريح آيه مباهله به منزله جان نبي است35 و طبق حديث معروف منزلت36 تمام مقامات پيامبر(ص) جز پيامبري و دريافت وحي را دارا است؛ لذا بعد از شهادت آن حضرت - چون در عالم برزخ حيات دارد - ميشود به او و همين طور امامان ديگر توسل جست. بر همين اساس است که در اذن دخول مَشاهد اولياي الهي ميخوانيم: «وَاَعْلَمُ اَنَّ رَسُولَکَ وَخُلَفَائَکَ(ع) اَحْيَاءٌ عِنْدَکَ يُرْزَقُونَ يَرَوْنَ مَقَامِي وَيَسْمَعُونَ کَلاَمِي وَيَرُدُّونَ سَلَامِي... ؛37 خدايا! ميدانم که رسول و خليفههاي تو که سلام و درود بر آنان باد زندهاند و نزد تو روزي ميخورند. ايستادن مرا ميبينند و سخنم را ميشنوند و سلامم را جواب ميدهند. »
يك شبهه ممکن است گفته شود: از آيات قرآن استفاده ميشود که مردگان نميشنوند؛ چون در قرآن ميخوانيم: «اِنَّکَ لَا تُسمِعُ المَوتَي»؛38 «تو نميتواني سخنت را به گوش مردگان برساني.» و در آيه ديگر آمده است: «مَا اَنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِي القُبُورِ»؛39 «و تو نميتواني سخن خود را به گوش آنها که در قبرها خفتهاند برساني.» بدين جهت سلام کردن و سخن گفتن با پيامبر و امامان و حاجت خواستن از آنان امري بي اثر و بينتيجه است. در پاسخ اين شبهه بايد گفت: آيات فوق مربوط به کافران زنده ولي مرده دل است و به اين جهت به مردگان تشبيه شدهاند؛ زيرا همچنانکه مرده به حسب ظاهر نميشنود و نميبيند و مجاري ادراک حسي (همچون چشم و گوش) ندارد، اين کافران نيز چشم حق بين و گوش حق شنو ندارند و در واقع اين دو آيه ميخواهد بگويد: اي پيامبر! تو قدرت بر هدايت کافران نداري و نميتواني سخن حق را به آنان بفهماني. در اين زمينه به سخنان برخي مفسران توجّه داده ميشود: الف. زمخشري در ذيل آيه اول ميگويد: مشرکين و اهل کتاب به مردگان تشبيه شدهاند، با اينکه آنها زنده و داراي حواس ميباشند، به اين جهت که وقتي آيات الهي را ميشنوند، از گوش آنها تجاوز نميکند، گويا نشنيدهاند و حال آنان مانند کسي است که از گوش و وسيله شنوايي برخوردار نيستند؛ مثل مردگان که از وسيله شنوايي محرومند.» 40 در ذيل آيه دوم، بعد از اينکه ميگويد: خداوند مخذولين را ميشناسد، ميگويد: و اما تو اي رسول خدا! پس امر آنها بر تو مخفي است؛ لذا بر هدايت گروهي از مخذولين به سوي اسلام حريص و مثل تو در اين کار مثل کسي است که بخواهد به مردگان چيزي بفهماند و يا انذار نمايد و اين امري است که امکان ندارد.» پس آيه از باب تشبيه کفار به مردگان است. 41 ب. در تفسير نمونه ذيل آيه اول ميخوانيم: «اينکه آنها اين حق مبين را پذيرا نميشوند و سخن گرم تو در قلب سرد آنها اثر نميکند جاي تعصـّب نيست؛ چرا که تو نميتواني سخنت را به گوش مردگان برساني. مخاطب تو زندگانند؛ آنها که روحي زنده و بيدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده که تعصّب و لجاجت و اسرار بر گناه، فکر و انديشه آنها را تعطيل کرده است.» 42 و در ذيل آيه دوم ميخوانيم: «فرياد تو هر قدر رسا و سخنانت هر اندازه دلنشين و بيانت هر مقدار گويا باشد، مردگان از آن چيزي درک نميکنند و کساني که بر اثر اصرار درگناه و غوطهور شدن در تعصب و عناد و ظلم و فساد، روح انساني خود را از دست دادهاند، مسلماً آمادگي براي پذيرش دعوت تو ندارند43. » پس مراد از مردگان در آيات فوق کافران و ملحدان مرده دلند.
جمعبندي از آنچه گفتيم بخوبي روشن ميشود که: اولاً طبق صريح قرآن، روايات و اعتراف علماي اهل سنّت، پيامبر(ص) و ائمه(ع) در عالم برزخ زندهاند و سخنان ما را ميشنوند. ثانياً، حرف زدن با مردگان هم در قرآن آمده و هم در روايات، و ثالثاً، در روايات فراواني از اهل سنّت نقل شده است که بعد از رحلت پيامبر(ص) به آن حضرت توسل شده است؛ در نتيجه توسل به رسول اکرم(ص) و امامان(ع) هيچ اشکالي ندارد و موافق قرآن و روايات ميباشد.
1) يوسف/97. 2) يوسف/96. 3) يوسف/93؛ نساء/64: «وَلَو اَنَّهُم اِذ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم جاؤُکَ فَاستَغفَرُوا اللهَ وَاستَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا الله تَوَّاباً رَحِيماً». 4) ر.ک: مسند احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 138؛ مستدرک صحيحين، حاکم نيشابوري، ج 1، ص 313؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441، ح 1384؛ شفاء السقام في زيارة خيرالانام، تقي الدين سبکي، ص 165؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 120. 5) مؤمنون/100. 6) راهنماي حقيقت، جعفر سبحاني، نشر مشعر، 1385، اوّل، ص 129. 7) بقره/ 154. 8) آل عمران/ 169. 9) همان / 171 - 170. 10) «اِنِّي آمَنتُ بِرَبِّکُم فَاسمَعُونِ، قِيلَ ادخُلِ الجَنَّةَ! قَالَ: يَا لَيتَ قَومِي يَعلَمُونَ بَمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ المُکرَمِينَ.» يس / 27 - 25. 11) غافر/46. 12) اعراف/ 78 و 79. 13) بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، دار الوفاء، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج 19، ص 346؛ صحيح بخاري، دار الفکر، بيروت، 1410 هـ . ق، ج 5، ص 77؛ صحيح مسلم، دار الفکر، بيروت، ج8، ص 163. 14) ارشاد، شيخ مفيد، دار المفيد، بيروت، 1413، ج 1، ص 181؛ سنن ترمذي، ج 2، ص 258، ح1059؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج10، ص 183. 15) صحيح بخاري، همان، ج 2، ص 92 و 102؛ قال رسول الله(ص):«اِذَا وَضَعَ فِي قَبرِهِ وَتَوَلَّي وَذَهَبَ اَصحَابُهُ حَتَّي اِنَّهُ لَيَسمَعُ قَرعَ نَعَالِهِم اَتَاهُ مَلَکَانِ فَاَقعَدَاه. » 16) کنز العمّال، متقي هندي، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1409 هـ . ق، ج 15، ص 646، ح42556؛ الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1، ص387. 17) مسند احمد حنبل، بيروت، دار صادر، ج 7، ص 527. 18) مستدرک الوسائل، ميرزا حسين نوري، آل البيت، ج 2، ص 448؛ بحار الانوار، ج 6، ص261. 19) صحيح مسلم، ج 2، ص 631، کتاب الجنائز، ح 1 و 2. 20) نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 130. 21) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص248؛ تفسير نمونه، همان، ج 15، ص 544. 22) سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، محمد بن يوسف صالحي شامي، دار الکتب العلميّه، بيروت، 1414 هـ.، 1993 م، ط. الاولي، ج 12، ص 355. 23) طبقات الشافعية الکبري، عبد الوهاب بن علي سبکي، دار احياء الکتب العربيّه، القاهره، ج 3، ص384 - 385. 24) همان، ص 412. 25) اعانة الطالبين، ج 2، ص 491، به نقل از موسوعة زيارات المعصومين، مؤسسة الامام الهادي، سوم، 1427 هـ . ق، مرداد، 1385 هـ . ش، جلد صفر، ص 68. 26) نساء/ 64. 27) ر.ک: راهنماي حقيقت، همان، ص 144. 28) وفاء الوفاء، نور الدين سمهوري، دار الکتب العلميّه، بيروت، 1415، ج 4، ص 1360. 29) تفسير ابن کثير، ج 1، ص 773. 30) وفاء الوفاء، ج 4، ص 1376. 31) احياء العلوم، محمد غزالي، دار المعرفة، ج 1، ص 259. 32) سنن دارمي، ج 1، ص 108، ش 93، باب «ما اکرمه الله تعالي نبيّه بعد موته». 33) امتاع الاسماع بما للنبيّ عن الاحوال والاموال، تقي الدين مقريزي، بيروت، دار الکتب العلميه، اوّل، 1420، ج 14، ص 617. 34) ر.ک: وفاء الوفاء، الاخبار دار المصطفي، ج 2، ص 413؛ الوفاء في فضائل المصطفي، ابن جوزي، باب طلب شفا از قبر نبي اکرم(ص). 35) آل عمران/ 61. 36) ر.ک: المراجعات، ص 129 - 132. 37) مفاتيح، ص 529. 38) نمل/ 80. 39) فاطر/ 23. 40) الکشاف، محمود زمخشري، بيروت، دار الکتاب العربي، دوم، 1407 هـ، 1987 م، ج 3، ص 383. 41) همان، ج 3، ص 608. 42) تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي، تهران، دار الکتب الاسلاميّه، 1370، ج 15، ص 540. 43) همان، ج 18، ص 231.