عقاید اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقاید اسلامی - نسخه متنی

محمود طاهري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
عقايد اسلامي
تولّي و تبرّي از نگاه اسلام
سيدمحمود طاهري
اشاره
هر انساني دلش مي‌خواهد به بعضي محبت ورزد و آنان را دوست داشته باشد، و در مقابل از بعضي بيزاري جويد، دوري گزيند و آنها را دوست نداشته باشد.
آيا از نگاه آموزه‌هاي ديني، يک مسلمان مي‌تواند به هر که دلش خواست محبت ورزد و تولّاي او را در دل داشته باشد، و در مقابل از هرکه دلش خواست بيزاري و تبّري جويد؟
آيا دين مقدّس اسلام محبت‌ورزيدنها و بيزاري جستنها را نيز نظام‌مند کرده و چارچوبي برايش قرار داده است؟ آيا تولّي و تبّري نيز مانند هر کشش دروني و غريزي ديگر انسان، به اصلاح، تعديل و پرورش نيازمند است؟
آيا محبت ورزيدنها و بيزاري جستنها در اصلاح شخصيت انسانها و فرهنگ سازي جامعه اثرگذار است؟ و سرانجام آنکه از نگاه آموزه‌هاي ديني، ما به چه کساني مي‌توانيم محبت ورزيم و تولّاي آنها را در دل داشته باشيم، و از آن سو از چه کساني بايد بيزاري بجوييم و از آنها تبّري بورزيم؟
نوشتار زير عهده دارِ پاسخ به اين سؤالها خواهد بود.

مفهوم شناسي تولّي و تبّري
واژ? «تولّي» از «ولي» مشتق شده است. معناي اصلي اين کلمه، قرار گرفتن چيزي در کنار چيز ديگر است؛ به گونه‌اي که فاصله‌اي در کار نباشد؛ يعني اگر دو چيز آن چنان به هم متصل باشند که هيچ چيز ديگر در ميان آنها نباشد، ماده «ولي» استعمال مي‌شود. از اينرو به طور طبيعي، اين کلمه دربار? محبت، دوستي، ياري و معاني ديگر از اين قبيل استعمال شده است.
قرآن از ولاء، موالات و تولّي، بسيار سخن گفته است. در اين کتاب بزرگ آسماني، مسائلي تحت اين عناوين مطرح است. آنچه در مجموع از تدبّر در اين کتاب مقدس به دست مي‌آيد اين است که از نظر اسلام دو نوع «ولاء» وجود دارد: منفي و مثبت؛ يعني از طرفي مسلمانان، مأموريت دارند که نوعي «ولاء» را نپذيرند و ترک کنند، و از سوي ديگر دعوت شده اند که ولاي ديگري را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند. (1)
«تبرّي» از ماد? «بَرَئَ» به معناي دوري از هر نقص و عيب و کناره‌گيري از چيزي است که انسان از نزديک شدن به آن تنفر دارد. کسي که از مرضي شفا مي‌يابد، مي‌گويد: «بَرَأتُ مِنَ المرض؛ از بيماري رها شدم» يا وقتي با کسي قطع رابطه مي‌کند، مي‌گويد: «برأتُ مِن فُلانٍ؛ از او دوري جسته و کناره گرفتم.» (2)
در حديثي دلنشين از امام صادق(ع)، تولّي و تبرّي يا محبت و بيزاري اين گونه به تصوير درآمده است: «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّهِ وَ تُعْطِيَ فِي اللَّهِ وَ تَمْنَعَ فِي اللَّهِ؛(3) از محکم‌ترين دستاويزهاي ايمان اين است که براي خدا دوست بداري و براي خدا بيزار شوي، و براي خدا عطا کني و براي خدا دريغ داري.»

همسويي با قانون عمومي جذب و دفع
جهان هستي، جهان جذب و دفع است، و هر چيزي در آن از جماد گرفته تا نبات و حيوان، همواره اموري را جذب و چيزهايي را نيز دفع مي‌کند. بي گمان انسانها نيز از اين قاعده مستثنا نخواهند بود و براي همسويي با اين قانون عمومي آفرينش (قانون جذب و دفع)، و براي حفظ موجوديت و بقاي خويش، ناگزير از اين قانون پيروي مي‌کنند. استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) در اين باره مي‌نويسد:
«قانون جذب و دفع يک قانون عمومي است که بر سر‌تا‌سر نظام آفرينش حکومت مي‌کند. از نظر جوامع علمي امروز بشر، مسلّم است که هيچ ذرّه‌اي از ذرّات جهان هستي از داير? حکومت جاذبه عمومي خارج نبوده، همه محکوم آن‌اند. از بزرگ‌ترين اجسام و اجرام عالم تا کوچک‌ترين ذرّات آن داراي اين نيروي مرموز به نام نيروي جاذبه هستند و هم به نحوي تحت تأثير آن مي‌باشند.
در نباتات و حيوانات نيز همه قائل به قوّ? جاذبه و دافعه بوده‌اند، به اين معنا که آنها را داراي سه قوّ? اصلي: غاذيه، ناميه و مولده مي‌دانستند، و براي قوّ? غاذيه، چند قوّ? فرعي قائل بودند: جاذبه، دافعه، هاضمه و ماسکه. و مي‌گفتند در معده نيروي جذبي است که غذا را به سوي خود مي‌کشد و نيروي دفعي است که غذاي زايد را دفع مي‌کند.
در انسانها نيز قسمت عمده‌اي از دوستيها و رفاقتها، و يا دشمنيها و کينه توزيها، همه مظاهري از جذب و دفع انساني است. به عقيده بعضيها ريشه اصلي اين جذب و دفعها؛ نياز و رفع نياز است. انسان موجودي نيازمند است، و ذاتاً محتاج آفريده شده، و با فعاليتهاي پيگير خويش مي‌کوشد تا خلأهاي خود را پر کند و حوائجش را برآورد، و اين امکان پذير نيست؛ مگر اينکه به دسته‌اي بپيوندد، و از جمعيتي رشته پيوند را بگسلد، تا بدين وسيله از دسته‌اي بهره گيرد و از زيان دسته ديگر خود را برهاند، و روي اين حساب، مصالح حياتي و ساختمان فطري، انسان را جاذب و دافع پرورده است، تا با آنچه در آن خيري احساس مي‌کند بجوشد، و آنچه را که با اهداف خويش منافر مي‌بيند از خود دور کند و در حقيقت، جذب و دفع، دو رکن اساسي زندگي بشرند، و به همان مقداري که از آنها کاسته مي‌شود، در نظام زندگي‌اش، خلل ايجاد مي‌شود.» (4)
استاد آيت الله جوادي آملي در اين باره مي‌نويسد:
«دو مرحله جذب و دفع در گياهان، حيوانات و انسانها وجود دارد. بدين معنا که ناسازگار با خود را دفع، و ملايم با خويش را جذب مي‌کنند. جذب و دفع در سطح طبيعت و نيز در انسانهاي عادي، گاه به صورت شهوت و غضب، گاهي به صورت محبت و عداوت، و زماني به صورت ارادت و کراهت نمايان مي‌شود؛ ولي در مؤمنان، رقيق شد? آن دو، به صورت تولّي و تبرّي تجلي مي‌کند.» (5)

كاركرد تولّي و تبرّي
بي‌گمان همان‌گونه که تولّي در زندگي عملي، نقش‌آفرين است، تبرّي نيز آثار درخور توجهي در زندگي مي‌گذارد. در حقيقت تبرّي و بيزاري بجا، بسان سپري است که عقيده، شخصيت و فرهنگ انسان را از دستبردهاي رهزنان ايمن مي‌دارد، و شخص را از سرسپردگي و وابستگي در برابر دشمنان خدا حفظ مي‌کند؛ همان‌گونه که تولّي به ايجاد جامعه‌اي منسجم مي‌انجامد، و ضامن بقاي مسلمانان و جامعه اسلامي است.
به تعبير مقام معظم رهبري «تولّي و تبرّي، مسلمانان را به هم مرتبط مي‌کند؛ به گونه‌اي که هيچ عاملي نتواند آنان را از يکديگر جدا کند، و يک انضباط حزبي برقرار مي‌کند؛ زيرا جمعيتي که در اقليت هستند، ممکن است فکرشان تحت الشعاع فکر اکثريت قرار گيرد، و شخصيتشان در لا‌به‌لاي شخصيتهاي بقيه مردم نابود شود. اسلام آنها را براي مبارزه با هضم طبيعي به هم پيوند زده و از ساير جبهه‌ها جدا ساخته است. همچون [يک] عدّه کوهنورد که بايد از يک راه صعب العبور کوهستاني و پر پيچ و خم و گردنه بگذرند تا به قلّ? کوه برسند. اينها به همديگر مي‌چسبند و کمرهايشان را به هم محکم مي‌بندند که اگر يکي از آنها افتاد، بقيه او را نگه دارند. اين حالت، نمايشگر حالت به هم پيوستگي و جوشيدگي شديد مسلمانان است که از آن در قرآن و حديث به تولّي و تبرّي تعبير مي‌شود.» (6)

اينکه چرا در موضوع اهل‌البيت(ع) اين همه توصيه شده است که مردم به آنها ارادت بورزند، و اين ارادت و محبت را وسيل? تقرّب به خداوند قرار دهند، در پاسخ به اين پرسش بايد بگوييم: دستورهاي اسلامي همه مبني بر فلسفه و حکمتي است. چنين دستوري که در متن اسلام رسيده است قطعاً بايد حکمت و فلسفه‌اي داشته باشد. در حقيقت، ولاء محبت، مقدمه و وسيله‌اي است براي ساير ولاءها. رشته محبت است که مردم را به اهل البيت(ع) پيوند واقعي مي‌دهد تا از وجودشان، از آثارشان، از سخنانشان، از تعليماتشان، از سيرت و روششان استفاده کنند. عشق و محبت به پاکان و اولياي حق که انسان ساز است، عامل بسيار ارزنده‌اي است براي تربيت و به حرکت درآوردن روحها.

مروري بر مصاديق تولّي
1. تولّي به خداوند
موهبت تولّي و محبت به آفريدگار، يکي از خواسته‌هاي بزرگ پيامبران، رسول خاتم (ص) و اولياي الهي از خداوند بوده است. رسول خاتم (ص) در نيايشي زيبا عرض مي‌کند: «اَلّلهُمَّ ارزُقني حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن يُحِبُّکَ و حُبَّ ما يُقَرِّبُني اِلي حُبِّکَ وَ اجْعَل حُبَّکَ اَحَبَّ اِلَيَّ مِنَ الماءِ البارِد؛(7) پروردگارا! روزي‌ام فرما محبت خودت و محبت کسي که تو را دوست دارد، و محبتِ هر آنچه که مرا به محبت تو نزديک مي‌کند! و دوستي‌ات را نزد من محبوب‌تر از آب خنک و گوارا فرما!»
بي‌گمان، پروردگار جهان که سرچشم? زيباييها، دانشها و قدرتهاست، شايسته‌ترين محبوب براي عشق ورزيدن است. بر همين اساس، محبت و عشق به او، بيش از هر عشق و محبتي، گره‌گشا، لذت بخش و شادي آفرين است. امام محمد غزالي در اين باره مي‌نويسد: «دوست داشتن خداي، مقصود نهايي است از مقامات، و بلندترين قلّه است از درجات؛ چه، پس از ادراک محبت خدا، مقامي نيست مگر آنکه ثمره‌هاي اين محبت و حاصل آن است.» (8)
بي‌ترديد، ثمره‌هاي تولّي به خداوند، تنها در لذت فوق العاده قلبي و بهجت و سرور روحي آن خلاصه نمي‌شود؛ بلکه آنچه در اين‌باره درخور توجه و تأمل است، اثربخشي فوق‌العاده آن در اصلاح پندار، گفتار و رفتار انسان است. بي‌گمان محبت به خداوند، با بي‌مهري و کينه توزي به بندگان و آفريده‌هاي او قابل جمع نخواهد بود؛ همان‌گونه که عشق و محبت به آفريدگار با ناديده گرفتن خواسته‌هاي او جمع نخواهد شد. توصيه و دستور خداوند به بندگان توصيه به آراسته شدن به پاکيها و دوري از ناپاکيهاست، و در اين عرصه، آنکه بهر? بيش‌تري از دوستي و تولّاي او دارد، توفيق بيش‌تري خواهد داشت.

2. تولّي و محبت به رسول اکرم (ص)
پس از دوست داشتن خداوند، دوست داشتن پيامبر(ص) در پيشرفته‌ترين و کامل‌ترين مرتب? محبت انساني قرار دارد. داشتن محبت به خدا و رسول او (ص) هر دو، قلّ? محبت انساني و از نظر روحانيت و زلالي و پاکي، بالاترين درج? آن را تشکيل مي‌دهند. هرگاه مؤمن، خداوند بزرگ و پيامبر اکرم(ص)را دوست داشته باشد حلاوت ايمان را مي‌چشد، و احساس سعادت و آرامش، وجود او را فرا مي‌گيرد. دوست داشتن رسول خدا(ص)از عوامل مهم در تربيت مسلمانان، تقويت وفاداري آنان به اسلام، پايبندي شديدشان به اصول و آموزه‌هاي آن، اقتدا به حضرت رسول (ص) و اجراي دستورهاي اوست. (9)
از رسول خدا (ص) پرسيدند: «يا رسول الله ايمان چيست؟» فرمود: «اَن يَکونَ اللهُ و رسولُهُ اَحَبَّ اِلَيکَ مِمّا سِواهُما؛(10) اينکه خدا و رسول او از ديگران نزد تو محبوب‌تر باشند.»
و در روايتي ديگر از آن حضرت آمده است: «لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ اَهلِهِ وَ مالِهِ وَالنّاس اَجمَعين؛(11) بنده مؤمن نمي‌شود، مگر آنکه من پيش او محبوب‌تر از خانواده و مال او و هم? مردم باشم.»
در حکايتي آمده است که يک اعرابي خدمت پيامبر (ص) آمد و عرض کرد: «يا رسول الله! قيامت کي خواهد بود؟» فرمود: «ماذا اَعدَدْتَ لَها؛ براي قيامت چه آماده کرده‌اي؟» گفت: «نماز و روزه بسيار نساخته‌ام؛ ولي خداي و پيامبر را دوست دارم.» حضرت فرمود: «المرءُ مَعَ مَن اَحَبَّ؛ شخص با کسي است که وي را دوست داشته باشد.» اَنَس گفت: «مسلمانان را نديدم که به هيچ چيز پس از اسلام چنان شاد شده بودند که بدين سخن.» (12)

3. تولّي و محبت به اهل بيت(ع)
تولّي به اهل بيت(ع) و محبت ورزيدن به آنها، يکي از پرفايده‌ترين انواع محبتهاست؛ چرا که هم دنياي انسان را سامان مي‌بخشد و هم آخرت او را آباد مي‌کند. رسول اکرم (ص) مي‌فرمايد: «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَقَدْ أَصَابَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلَا يَشُكَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ فِي حُبِّ أَهْلِ بَيْتِي عِشْرِينَ خَصْلَةً عَشْرٌ مِنْهَا فِي الدُّنْيَا وَ عَشْرٌ فِي الْآخِرَ؛(13) هر کس که خداوند، محبت امامانِ از خاندان مرا روزي‌اش فرمايد به خير دنيا و آخرت دست يافته است، و شک نداشته باشد که اهل بهشت است. دوست داشتن خاندان من بيست فايده دارد، ده فايده در دنيا و ده فايده در آخرت.»
شهيد مطهري دربار? آثار محبت به اهل بيت(ع) در زندگي انسانها مي‌نويسد: «اينکه چرا در موضوع اهل‌البيت(ع) اين همه توصيه شده است که مردم به آنها ارادت بورزند، و اين ارادت و محبت را وسيل? تقرّب به خداوند قرار دهند، در پاسخ به اين پرسش بايد بگوييم: دستورهاي اسلامي همه مبني بر فلسفه و حکمتي است. چنين دستوري که در متن اسلام رسيده است قطعاً بايد حکمت و فلسفه‌اي داشته باشد. در حقيقت، ولاء محبت، مقدمه و وسيله‌اي است براي ساير ولاءها. رشته محبت است که مردم را به اهل البيت(ع) پيوند واقعي مي‌دهد تا از وجودشان، از آثارشان، از سخنانشان، از تعليماتشان، از سيرت و روششان استفاده کنند. عشق و محبت به پاکان و اولياي حق که انسان ساز است، عامل بسيار ارزنده‌اي است براي تربيت و به حرکت درآوردن روحها.» (14)
جالب آنکه علامه زمخشري، از علماي بزرگ اهل سنت، حديثي از رسول خدا(ص)دربار? آثار بزرگ تولّي و محبت به اهل بيت(ع) در زندگي انسان، نقل كرده است كه اين‌گونه مي‌گويد: «مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الْإِيمَانِ ...؛ (15) کسي که بر حبّ آل محمد بميرد، شهيد مرده است، آگاه باشيد هر که بر حبّ آل محمد از دنيا رفته باشد، آمرزيده از دنيا رفته است. آگاه باشيد هر که با حبّ آل محمد بميرد، توبه کار از دنيا رفته است، آگاه باشيد هر که بر حبّ آل محمد بميرد، مؤمن و با ايمان کامل از دنيا رفته است... .»

مروري بر مصاديق تبرّي
1. تبرّي از دشمنان خدا و مسلمانان
کم‌ترين پيامد دوستي با دشمنان خدا، فاصله گرفتن از خدا به دليل سرپيچي از دستور اوست. دستور خداوند در اين باره چنين است: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُم...)؛ (16) «اي کساني که ايمان آورديد! دشمن مرا و دشمن خودتان را دوستان خود مگيريد. آيا مراتب دوستي خود را به ايشان تقديم مي‌کنيد با اينکه به شريعت حقي که براي شما آمده کفر مي‌ورزند، و نيز رسول و شما را بيرون مي‌کنند به جرم اينکه به خدا و پروردگارتان ايمان آورده‌ايد...؟!»
علامه طباطبايي; در تفسير‌‌الميزان ذيل اين آيه شريفه مي‌نويسد: «اينکه خداوند فرمود: «عَدوّي وَعَدُوَّکُم» و دشمنان خود را در کنار دشمنان مسلمانان قرار داد، نوعي ارزش نهادن بر مؤمنان و شخصيت دادن به آنهاست؛ زيرا مؤمن به محض اينکه مي‌بيند خداوند، دشمنان او را در رديف دشمنان خويش قرار داده و براي خود و بنده‌اش، دشمن مشترکي در نظر گرفته است، احساس شخصيت مي‌کند و به ارزش معنوي و ايماني خود واقف مي‌شود.» (17)
بي‌گمان همان‌گونه که تولّي در زندگي عملي، نقش‌آفرين است، تبرّي نيز آثار درخور توجهي در زندگي مي‌گذارد. در حقيقت تبرّي و بيزاري بجا، بسان سپري است که عقيده، شخصيت و فرهنگ انسان را از دستبردهاي رهزنان ايمن مي‌دارد، و شخص را از سرسپردگي و وابستگي در برابر دشمنان خدا حفظ مي‌کند
حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: «إيّاكَ أن تُحِبَّ أعداءَ اللهِ أو تُصفِيَ وُدَّكَ لِغَيرِ أولياءِ اللهِ فَإنَّ مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُم؛(18) بپرهيز از اينکه دشمنان خدا را دوست بداري، يا اينکه دوستي خود را خالص کني براي غير دوستان خدا؛ پس همانا هر که قومي را دوست داشته باشد با آنها محشور مي‌شود.»

2. تبرّي از کافران
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبِيناً»؛(19) اي مؤمنان! کفّار را به جاي مؤمنان، دوستان خود مگيريد. آيا مي‌خواهيد براي خدا بر خودتان سلطه روشني قرار دهيد.»
«اگر شما بخواهيد با آنان ارتباط دوستانه برقرار کنيد، خدا شما را محکوم و تحت سلطه ديگران قرار خواهد داد. اگر مي‌خواهيد خدا دشمن شما نباشد و سلطه‌اي عليه شما ايجاد نکند، اين کار را نکنيد.» (20)
با توجه به اينکه خداوند در آي? بعد مي‌فرمايد: (إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً)؛ (21) «همانا منافقان در پايين‌ترين درج? آتش هستند و هرگز برايشان ياوري نخواهي يافت»، فهميده مي‌شود که خداوند سبحان، اين کار (ارتباط دوستانه با کافران و پيوستن به آنها) را نفاق مي‌شمارد و مؤمنان را مي‌ترساند که در آن نيفتند. خداوند، مؤمنان را موعظه مي‌کند که به اين مرز نزديک و متعرض سخط خدا نشوند و براي خدا عليه خودشان، دليل واضحي قرار ندهند که خدا آنها را گمراه سازد و در زندگي دنيا در حال ترديد و دو دلي قرار دهد و بعداً هم در جهنم آنان و کفار را گرد هم آرد.» (22)
خداوند در آي? ديگري در اين باره مي‌فرمايد: (الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً)؛ (23) «آنان که به جاي مؤمنان، کافران را دوست خود مي‌گيرند، آيا مي‌خواهند نزد آنان عزت و احترامي براي خود کسب کنند؟ بدانند که هر عزتي مخصوص خداست.»

3. تبرّي از مسخره کنندگان دين
يکي از گروههايي که خداوند، مسلمانان را از دوستي با آنان بازداشته است کساني هستند که دين را به مسخره مي‌گيرند. در قرآن کريم در اين باره مي‌خوانيم: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِبأ...)؛ (24) اي مؤمنان! کساني را که دين شما را مسخره مي‌کنند و به بازي مي‌گيرند به دوستي مگيريد.»
«در حقيقت، مسلماني که براي خويشتن، عزّت و کرامت قائل است، هرگز نسبت به کساني که به آيينش توهين مي‌کنند و عبادت و نمازش را مورد اهانت قرار مي‌دهند رابطه دوستانه برقرار نمي‌کند و محبت آنها را به دل راه نمي‌دهد. البته اسلام، رفتار زيبا را با گروههايي از اين دست نفي نمي‌کند؛ ولي در عين حال از دوستي با آنان باز مي‌دارد؛ چرا که بزرگواري و بزرگ منشي و زيبا رفتار کردن، مسئل? اخلاق و رفتار است؛ اما دوستي، مسئل? عقيده و مسئل? تنظيم و سر و ساماندهي است، مسئل? همياري است و مسلمان هرگز با آنان که دين او را به سخره مي‌گيرند همياري نمي‌کند، و عقيده خود را بر اساس همياري شکل نمي‌دهد.» (25)
«دربار? شأن نزول آيه ياد شده ابن عباس مي‌گويد: دو تن، به نامهاي «رفاعه» و «سويد» به حضور پيامبر اکرم(ص)شرفياب گرديده و اسلام آوردند؛ اما پس از آن روشن گرديد که ايمانشان به ظاهر و زبان بوده، و در دل نفاق داشتند. با اين وصف برخي از مسلمانان، آنان را به دوستي برگرفته بودند که اين آي? شريفه در هشدار به آنان فرود آمد تا با چنين کساني که دينشان را به مسخره مي‌گيرند، طرح دوستي نريزند.» (26)

4. تبرّي از پدران و برادراني که کفر را بر ايمان برگزيده اند
انسانها به طور طبيعي و غريزي و به دليل همخوني، پدران، فرزندان، برادران و همسران خود را دوست دارند و به آنها محبت مي‌کنند. اين محبت، گاهي به دليل انحراف اين دسته از بستگان از مسير ايمان در تعارض با محبت خداوند قرار مي‌گيرد. از يک سو محبت قلبي نسبت به آنها خارج از اختيار انسان است و از سوي ديگر بايد بين محبت آنها - آن گاه که ايمان وا مي‌نهند و به سوي کفر مي‌روند - و محبت خداوند، يکي را انتخاب کرد. فرمان خداوند به انسانهايي که در مسير اين دو راهي قرار گرفتند، اين است:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ (27) «اي مؤمنان! پدران و برادران [و هر يک از خويشاوندان ديگر را] به دوستي نگيريد در آنجا که کفر را بر ايمان ترجيح دهند و هر که از شما آنان را به دوستي گيرد پس، از ستمکاران است.»
«روند قرآني به بررسي انواع رابطه ها و پيوندها و حرصها و آزها و لذتها و خوشيها مي‌پردازد تا آنها را در کفّه‌اي بگذارد، و عقيده و مقتضيات آن را در کفّ? ديگري بگذارد. پدران و برادران و دوستان و همسران و شوهران و عشيره و قبيله و اموال و دارايي، اينها همه در يک کفّه ترازو گذاشته مي‌شود، و در کفّ? ديگر اين ترازو عشق و محبت به خدا و پيغمبرش نهاده مي‌شد. از نگاه قرآني، همواره کفّه‌اي که در آن عشق و محبت به خدا و رسولش قرار دارد، سنگين‌تر از کفّ? ديگر است. پس، هيچ گاه نبايد اين کفّه را بر کفّ? ديگر ترجيح داد.» (28)
«طبيعي است که هر کسي با افراد خانواد? خود و بستگان رابطه عاطفي دارد، و مايل نيست از آنان جدا شود يا رو در روي آنان بايستد؛ اما اگر آنان رو در روي خدا و پيغمبر قرار گرفتند، انسان نبايد تحت تأثير اين عواطف قرار گيرد. اگر در اين دو راهي، اعضاي خانواده و بستگان را برگزيديم و آنان را محبوب تر داشتيم، رابط? ما با خداوند قطع خواهد شد.» (29)

روابط دوستانه با كفّار بي آزار
شکي نيست که با جامعه‌اي که دشمن جامعه اسلامي باشد و بخواهد مصالح مادي و معنوي مسلمانان را تهديد کند نبايد روابط دوستانه داشته باشيم، اما اگر با مصالح معنوي ما کاري نداشته باشند، و به سبب منافع خودشان با مسلمانان روابط برقرار کنند - که طبعاً براي جامعه اسلامي هم منافع مادي در بر خواهد داشت - چنين جامعه‌اي هر چند کافر باشند، مسلمانان نبايد به دشمني با آنان برخيزند. (30)
خداوند در قرآن کريم در اين باره مي‌فرمايد: (لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ (31) «خداوند شما را نهي نمي‌کند از اينکه با کساني که با شما بر سر دين نجنگيده‌اند و شما را از خانه‌هايتان بيرون نکرده اند، مودت و دوستي کنيد و به عدالت با آنها رفتار کنيد که خدا عدالت پيشگان را دوست دارد. همانا خدا شما را نهي مي‌کند از اينکه با کساني که با شما بر سر دين جنگيده‌اند و شما را از خانه‌هايتان بيرون کرده‌اند و در بيرون راندن شما با همديگر هم پشتي کردند، دوستي کنيد و کسي که با چنين کساني دوستي کند، از ستمکاران خواهد بود.»

(1) ولاءها و ولايتها، شهيد مطهري، تهران، صدرا، چاپ بيست و چهارم، 1388 ش، ص 13، 14 و 16.
(2) ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، مترجم: سيدمحمد باقر موسوي همداني، بنياد علمي و فکري علامه طباطبايي، تهران، چاپ سوم، 1366 ش، ج 9، ص 226.
(3) اصول کافي، کليني، ترجمه: سيدجواد مصطفوي، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت(ع)، تهران، بي‌تا، ج 3، ص 189.
(4) جاذبه و دافعه علي(ع)، شهيد مرتضي مطهري، تهران، صدرا، چاپ هفتم، 1367 ش، ص17، 18 و 21.
(5) صهباي حج، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء، چاپ سوم، 1381 ش، ص 449.
(6) تولّي و تبرّي، جعفر وفا، مرکز تحقيقات اسلامي، حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه، تهران، چاپ دوم، 1382 ش، ص 20، به نقل از: ولايت، سيدعلي خامنه‌اي، ص 14.
(7) المحجّة البيضاء في تهذيب الاحياء، فيض کاشاني، تصحيح و تعليق: علي اکبر غفاري، دفتر انتشارات اسلامي حوزه علميه، قم، بي تا، ج 8، ص 7.
(8) احياء علوم الدين، غزالي، ترجمه: مؤيد الدين محمد خوارزمي، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چاپ چهارم، 1384 ش، ج 4، ص 507.
(9) حديث و روان شناسي، محمد عثمان نجاتي، ترجمه: حميدرضا شيخي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، چاپ اول، 1387 ش، ص 75.
(10) المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج 8، ص4.
(11) همان، ص 5.
(12) احياء علوم الدين، ص 509 و 510.
(13) ميزان الحکمة، محمدي ري شهري، دارالحديث، قم، چاپ دوم، 1379 ش، ج 2، ص973.
(14) ولاءها و ولايتها، شهيد مطهري، صدرا، تهران، چاپ بيست و چهارم، 1388 ش، ص 48 و 49.
(15) الکشّاف، محمود زمخشري، نشر البلاغه، قم، بي تا، ج 4، ص 220.
(16) ممتحنه/1.
(17) ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 19، ص 464.
(18) غرر الحکم و درر الکلم، آمدي، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ چهارم، 1373 ش، ج2، ص 306.
(19) نساء/144.
(20) مشکاة، مصباح يزدي، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني;، قم، چاپ اول، 1384 ش، ج 3، ص 111.
(21) نساء/ 145.
(22) تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 5، ص187.
(23) نساء/ 139.
(24) مائده/ 57.
(25) في ظلال القرآن، سيد قطب، ترجمه: دکتر مصطفي خرم دل، احسان، تهران، چاپ دوم، 1387 ش، ج 2، ص 486.
(26) ترجمه تفسير مجمع البيان، طبرسي، تحقيق و نگارش: علي کرمي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، 1380 ش، ج 3، ص 762.
(27) توبه/ 22.
(28) في ظلال القرآن، سيد قطب، ج 3، ص 474.
(29) مشکاة، ج 3، ص 113.
(30) مشکاة، ج 3، ص 117.
(31) ممتحنه/ 8 و 9.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 125
/ 1