بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
فريضه امر به معروف و نهي از منکر داستانهايي از آمران به معروف عبدالکريم پاک نيا امامان معصوم عليهم السلام به عنوان پاسداران ارزشهاي الهي و حافظ سنتهاي پيامبرصلي الله عليه وآله، براي پيشرفت اهداف والاي اسلام از هيچ كوششي فروگذار نمي كردند و از مهم ترين اقدامات آنان در مدت عمر با بركت خويش، تجديد حيات اسلام واحياي ارزشهاي فراموش شده آن مي باشد. به عنوان نمونه، شهادت خونين حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام و ياران با وفايش در راه امر به معروف و نهي از منكر موجب شد كه غبار جهل و ستم كه در طي سالهاي بعد از رحلت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله قوانين اسلامي را تحت الشعاع قرار داده بود، از چهره سنتهاي حقيقي اسلام زدوده شود و نور درخشان معارف الهي بار ديگر به دلهاي غفلت زده بتابد؛ چنان كه در زيارت نامه آن حضرت مي خوانيم: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيتَ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ (1) [يا ابا عبداللّه] شهادت مي دهم كه تو نماز را به پا داشتي و زكات را دادي و امر به معروف و نهي از منكر نمودي.» اساساً از ديدگاه فرهنگ و حياني اهل بيت عليهم السلام، احياي امر به معروف و نهي از منكر خيلي مهم تر و عظيم تر از ساير ارزشهاي الهي است؛ همچنان كه علي عليه السلام مي فرمايد: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّي؛ (2) تمام كارهاي نيك و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهي از منكر همچون قطره اي در مقابل درياي موّاج و پهناور است.» در واقع، جهاد و ساير فرايض ديني بخشي از امر به معروف و نهي از منكر به معناي وسيع آن مي باشد. امام حسين عليه السلام چنان شيفته حفظ دين و احياي امر به معروف و نهي از منكر بود كه هنگام وداع با قبر رسول خداصلي الله عليه وآله چنين گفت: «اَللَّهُمَّ اِنَّ هَذَا قَبْرُ نَبِيكَ مُحَمَّدٍصلي الله عليه وآله وَ أَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيكَ وَ قَدْ حَضَرَنِي مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ عَلِمْتَ اَللَّهُمَّ إِنِّي اُحِبُّ الْمَعْروفَ وَ أُنْكِرُ الْمُنْكَرَ وَ اَسْأَلُكَ يا ذَا الْجَلَالِ وَ الْاِكْرَامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فِيهِ اِلَّا اخْتَرْتَ لِي مَا هُوَ لَكَ رِضي وَ لِرَسُولِكَ رِضي؛ (3) خداوند! اين قبر پيامبر تو [حضرت] محمدصلي الله عليه وآله است و من فرزند دختر پيامبرت هستم. براي من پيشامدي رخ داده كه خود مي داني. پروردگارا! من معروف را دوست دارم و از منكر بيزارم و از تو مي خواهم اي صاحب جلالت و كرامت! به حق اين قبر و صاحب آن، راهي را براي من برگزيني كه رضايت تو و رسولت در آن باشد.» در اين راستا، علما و فقهاي صالح و پرهيزگار نيز به تبعيت از فرامين الهي و سيره اهل بيت اطهارعليهم السلام با امر كردن به امور معروف و باز داشتن از منكرات در حفظ و حراست از ارزشهاي الهي سعي وافر بذل كرده اند. در اين مقال، قصد داريم نمونه هايي از امر به معروف و نهي از منكر را كه به صورت زباني و يا عملي توسط ائمه معصومين عليهم السلام يا برخي از علما و مراجع صورت گرفته، بيان كنيم.
سيره اهل بيت عليهم السلام الف. امام حسين عليه السلام 1. غيبت يكي از گناهان كبيره محسوب مي شود و هر مسلماني بايد از اين منكر جلوگيري كند. در اين مورد، امام حسين عليه السلام به زيباترين صورت عمل كرده است. آن حضرت به مردي كه در حضورش غيبت مي كرد، هشدار داد و با اين جمله او را از عمل ناپسندش باز داشت: «يا هَذَا كُفَّ عَنِ الْغِيبَةِ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ؛ (4) اي مرد! از غيبت كردن بپرهيز كه غيبت غذاي سگهاي جهنم است.»
2. امام حسين عليه السلام در نامه اي به معاويه به اقدامات غير شرعي و غير قانوني وي اعتراض كرد و او را در خصوص عواقب تأسف بار اعمال زشتش مورد سرزنش قرار داد و فرمود: «اي معاويه! قصاص خدا را به ياد داشته باش و به حساب رسي الهي در روز قيامت يقين كن و بدان كه خداوند متعال كتابي دارد كه از ثبت هيچ عمل ريز و درشت فروگذاري نمي كند. (5)
3. پيشواي سوم شيعيان در يكي از مهم ترين سخنرانيهاي خود، امر به معروف و نهي از منكر را متوجه عالمان صاحب نفوذ جامعه مي كند و كساني را كه بايد در اين مسير - پيشقدم باشند، مورد خطاب سرزنش آميز خود قرار مي دهد. آن حضرت از بي توجهي دانشمندان و عالمان به مسائل جاري و توجه نكردن آنان به نابود شدن ارزشهاي اسلامي و تضييع حقوق محرومان به شدت ناراحتي خود را ابراز مي دارد و مي فرمايد: «شما اي عالمان، بزرگان و مسئولين صاحب نفوذ جامعه! حق ضعيفان و بينوايان را پايمال نموديد و آنچه را كه حق خود مي پنداشتيد، طلب كرديد و در به دست آوردنش اصرار ورزيديد و آن را گرفتيد؛ امّا در راه خدا نه مالي بخشيديد و نه جانتان را به مخاطره انداختيد و نه با اقوام و بستگانتان [كه مقدّسات و ارزشهاي اسلامي را به سخره گرفته بودند] به مخالفت برخاستيد. آيا با اين پرونده سياه و اعمال زشت، بهشت و همنشيني با پيامبران را آرزو مي كنيد و با اين حال مي خواهيد از عذاب خدا در امان بمانيد! شما مي بينيد كه پيمانهاي الهي شكسته مي شود، ولي هيچ نگران و خشمگين نمي شويد؛ در حالي كه براي شكسته شدن پيمانهاي پدرانتان [و همفكرانتان] ناله سر مي دهيد و آشفته خاطر مي شويد.» (6)
4. بدون ترديد امام حسين عليه السلام تمام هستي خود را در راه امر به معروف و نهي از منكر تقديم كرد و همچنان كه قبلا در پيام آن حضرت اشاره شد، ايشان بالاترين سعادت را شهادت در اين راه اعلام فرمود. امام صادق عليه السلام در زيارت اربعين حضرت سيد الشهداءعليه السلام مي فرمايد: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيرَةِ الضَّلَالَةِ؛ (7) [خداوندا!] امام حسين عليه السلام خون خود را در راه تو نثار كرد تا بندگان تو را از جهل و ناداني و حيرت گمراهي رها سازد.» آري، امام حسين عليه السلام با تمام وجود تلاش مي كرد تا معروف را به مردم بشناساند و به سوي آن متمايل سازد و منكر را نيز به آنان معرفي نمايد و از گسترش آن باز دارد و در اين راه حاضر شد كه به شهادت برسد و خون خود و يارانش را تقديم كند تا ناآگاهان، آگاه شوند و غفلت زدگان بيدار گردند. خون او تفسير اين اسرار كرد ملت خوابيده را بيدار كرد (8)
ب. امام رضاعليه السلام امام رضاعليه السلام در مجلس مأمون با عده اي از حاضرين گفتگو مي كرد. برادرش زيد نيز در گوشه اي از مجلس عده اي را دور خود جمع كرده بود و براي آنان در فضيلت سادات و اولاد پيغمبرصلي الله عليه وآله صحبت مي كرد و افتخار مي نمود و مرتب مي گفت: «ما خانواده چنين هستيم! ما خانواده چنان هستيم!» هنگامي كه امام رضاعليه السلام متوجه وي شد و گفته هاي او را شنيد، با صداي بلند او را صدا كرد و همه اهل مجلس را متوجه خود نمود و سپس به زيد فرمود: «أَ غَرَّكَ قَوْلُ نَاقِلِي الْكُوفَةِ إِنَّ فَاطِمَةَعليها السلام أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيتَهَا عَلَي النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ إِلَّا لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ وَ وُلْدِ بَطْنِهَا خَاصَّةً وَ أَمَّا أَنْ يكُونَ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍعليهما السلام يطِيعُ اللَّهَ وَ يصُومُ نَهَارَهُ وَ يقُومُ لَيلَهُ وَ تَعْصِيهِ أَنْتَ ثُمَّ تَجِيئَانِ يوْمَ الْقِيامَةِ سَوَاءً لَأَنْتَ أَعَزُّ عَلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ إِنَّ عَلِي بْنَ الْحُسَينِ عليهما السلام كَانَ يقُولُ لِمُحْسِنِنَا كِفْلَانِ مِنَ الْأَجْرِ وَ لِمُسِيئِنَا ضِعْفَانِ مِنَ الْعَذَابِ؛ (9) سخن ناقلان كوفه را باور كرده اي كه مي گويند: فاطمه عليها السلام خود را حفظ كرد، پس خداوند ذريه او را از آتش جهنم مصونيت بخشيده است. به خدا سوگند! آنكه شنيده اي، مقصود حسن و حسين عليهما السلام و فرزندان بي واسطه ايشان است و امّا اگر گفته تو درست باشد [كه همه اولاد فاطمه عليها السلام مصونيت دارند] ، آن وقت تو از پدرت موسي بن جعفرعليهما السلام در نزد خداوند عزيزتر و گرامي تر خواهي بود؛ چرا كه او خدا را اطاعت مي كرد، روزها روزه مي گرفت، شبها به عبادت مي پرداخت و تو هم از فرمان خدا سر پيچي مي كني؛ با اين حال، هر دوي شما اهل سعادت و بهشت خواهيد شد! [او با عمل به مقام سعادت رسيد و تو بي عمل به آنجا خواهي رسيد!] و حال آنكه علي بن الحسين عليهما السلام مي گفت: نيكوكار ما اهل بيت دو برابر اجر دارد و بدكار ما دو برابر عذاب خواهد داشت.» همچنين روزي غلامان آن حضرت ميوه اي را نيم خورده بيرون انداخته بودند. امام رضاعليه السلام ن اراحت شد و در مقام نهي از منكر به آنان فرمود: «إِنْ كُنْتُمُ اسْتَغْنَيتُمْ فَإِنَّ أُنَاساً لَمْ يسْتَغْنُوا أَطْعِمُوهُ مَنْ يحْتَاجُ إِلَيهِ؛ (10) اگر شما [سير شده ايد و] به آن نيازي نداريد، عده اي از مردم به اين محتاج اند؛ آن را به كساني كه نياز دارند بدهيد!»
ج. امام جوادعليه السلام علي بن ابراهيم از پدرش نقل كرده است كه بعد از شهادت امام هشتم عليه السلام ما به زيارت خانه خدا مشرف شديم و آن گاه به محضر امام جوادعليه السلام رفتيم. بسياري از شيعيان نيز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جوادعليه السلام را زيارت كنند. عبد اللّه بن موسي، عموي حضرت جوادعليه السلام كه پيرمرد بزرگواري بود و در پيشاني اش آثار عبادت ديده مي شد، به آنجا آمد و به امام عليه السلام احترام فراواني كرد و وسط پيشاني حضرت را بوسيد. امام نهم عليه السلام بر جايگاه خويش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همديگر نگاه مي كردند كه آيا اين نوجوان مي تواند از عهده مشكلات ديني و اجتماعي مردم در جايگاه رهبري و امامت آنان برآيد؟ مردي از ميان جمع بلند شد و از عبد اللّه بن موسي، عموي امام جوادعليه السلام پرسيد: حكم مردي كه با چهارپايي آميزش نموده است، چيست؟ او پاسخ داد: بعد از قطع دست راستش به او حد مي زنند. امام جوادعليه السلام با شنيدن اين پاسخ، ناراحت شد و به عبد اللّه بن موسي فرمود: عموجان! از خدا بترس! از خدا بترس! خيلي كار سخت و بزرگي است كه در روز قيامت در برابر خداوند متعال قرار بگيري و پروردگار متعال بفرمايد: چرا بدون اطلاع و آگاهي به مردم فتوا دادي؟ عمويش گفت: سرورم! آيا پدرت - كه درود خدا بر او باد - اين گونه پاسخ نداده است؟ امام جوادعليه السلام فرمود: از پدرم پرسيدند: مردي قبر زني را نبش كرده و با او در آميخته است، حكم اين مرد فاجر چيست؟ پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مي كنند و حد زنا بر او جاري مي گردد؛ چرا كه حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست. عبد اللّه بن موسي گفت: راست گفتي سرورم! من استغفار مي كنم. (11) حضرت امام محمد تقي عليه السلام همواره در عصر خويش با تمام وجود از حريم مقدسات اسلامي و معارف ناب اهل بيت عليهم السلام و ارزشهاي الهي دفاع مي كرد؛ در اين زمينه، محمد بن ريان روايتي شنيدني گزارش مي كند. او مي گويد:
شب گذشته از بيت المال مسلمين چهار دينار نزدم بود و آن را تقسيم نكرده بودم و بيم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و حقوق مردم در گردنم باشد؛ اما صبح امروز آن پولها را بين اهلش تقسيم كردم و راحت شدم
مأمون براي شكستن عظمت و جايگاه با شكوه امام جوادعليه السلام به هر حيله اي متوسل شد؛ اما نتيجه نگرفت تا اينكه تصميم گرفت دخترش ام فضل را به همسري آن حضرت در آورد. در مراسم ازدواج تعدادي از كنيزان ماهرو و زيبا چهره را دستور داد تا به بهترين صورت آرايش كنند و به مجلس آورند. آنان وقتي كه امام جوادعليه السلام وارد جلسه مي شد، دستور داشتند كه در دستان خود جامهاي زرين بگيرند و به استقبال امام بشتابند و خود را براي آن حضرت عرضه كرده، جلوه نمايي كنند؛ اما آن حضرت با كمال طمأنينه و وقار آمد و ذره اي به آن دختران زيبا اندام توجهي نكرد. در آن مجلس عروسي فردي نوازنده به نام «مخارق» دعوت شده بود. او صدايي جذاب و ريشي بلند داشت و در هنگام آواز خواندن از لوازم موسيقي و ابزار نوازندگي بهره مي گرفت. مخارق كه طبق دعوت قبلي مأمون به آنجا آمده بود، مأموريت داشت تا هر طوري شده حضرت جوادعليه السلام را به مجلس لهو و لعب آلوده كرده، با فضاي آن جمع غافل و آلوده هماهنگ كند. وي به مأمون قول داده بود كه هر طوري شده با استفاده از شيوه هنري خود، دل امام جوادعليه السلام را بر بايد و به امور دنيوي و لذتهاي ظاهري مشغول كند. او در مقابل حضرت امام محمد تقي عليه السلام نشست و با بهره گيري از هنر موسيقي در جهت تسلط بر وجود امام تلاش مي كرد، آواز مي خواند، نمايش مي داد، موسيقي مي نواخت و فرياد بر مي آورد. مخارق مدتي تلاش كرد، اما هرگز نتوانست در وجود مقدس امام نفوذ كند و روح و روان آن حضرت را تسخير نمايد. حضرت جوادعليه السلام هرگز به او توجه نكرد. سرش را پايين انداخته بود و به راست و چپ نمي نگريست. تا اينكه سرش را بلند كرد و بر آن هنر پيشه دنياپرست نهيب زد «اتَّقِ اللَّهَ يا ذَا الْعُثْنُونِ؛ (12) اي ريش بلند! از خدا بترس!» در همان لحظه آلات موسيقي از دستش افتاد و تا زمان مرگ نتوانست از دستانش بهره گيرد. وقتي مأمون حالش را جويا شد، مخارق گفت: وقتي امام جوادعليه السلام بر من نهيب زد، بر وجودم ترس و لرزي افتاد كه هرگز آن خوف و هراس از من جدا نمي شود و تمام بدنم را فرا گرفته است. (13)
سيره صالحان الف. ابوذر غفاري عثمان بن عفان مي خواست ابوذر غفاري، شاگرد مكتب اهل بيت عليهم السلام را به علت امر به معروف و نهي از منكر و خروش بر عليه ناعدالتيهاي موجود جامعه، از مدينه به ربذه تبعيد كند. بدين جهت، ابوذر را در حالي كه از ناتواني بر عصايي تكيه كرده بود، به دربار عثمان آوردند. ابوذر هنگام ورود، مشاهده كرد كه در مقابل خليفه، صد هزار درهم موجود است و ياران و بستگان و اطرافيانش گرد او ايستاده اند و با چشم طمع به آن پولها مي نگرند و انتظار دارند كه عثمان آنها را در ميان آنان تقسيم كند. ابوذر به عثمان گفت: اين پولها از كجا آمده است؟ عثمان پاسخ داد: عوامل حكومت اينها را از برخي نواحي آورده اند. صد هزار درهم است. منتظرم كه همين مقدار هم برسد، بعد در مورد آن تصميم بگيرم. ابوذر گفت: اي عثمان! آيا صد هزار درهم بيشتر است يا چهار دينار؟ عثمان گفت: خوب، معلوم است صدهزار درهم! ابوذر گفت: اي عثمان! آيا به ياد مي آوري هنگامي كه من و تو، شبي به حضور حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله رسيديم و آن حضرت را محزون و اندوهناك ديديم؟... آن شب گذشت و ما صبح دوباره به حضور مبارك حضرت رسول صلي الله عليه وآله رسيديم و پيامبرصلي الله عليه وآله را با لبي خندان و چهره اي شادمان يافتيم. من عرض كردم: پدر و مادرم به فداي تو! شب گذشته به حضورت آمديم، غمگين و ناراحت بودي؛ اما امروز تو را خندان و خوشحال مي بينيم، علت چيست؟ پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: بلي، درست است. شب گذشته از بيت المال مسلمين چهار دينار نزدم بود و آن را تقسيم نكرده بودم و بيم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و حقوق مردم در گردنم باشد؛ اما صبح امروز آن پولها را بين اهلش تقسيم كردم و راحت شدم. (14)
ب. آية اللّه شهيدي تبريزي آية اللّه ميرزا فتاح شهيدي به عنوان يك فقيه وارسته و به حق پيوسته، هيچ گاه با ستمگران سرسازش نداشت و در فرصتهاي مختلف نارضايتي و مخالفت خود را ابراز مي داشت و به اين آيه شريفه عمل مي كرد كه: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»؛ (15) «و بر ظالمان تكيه نكند كه موجب مي شود آتش شما را فرا گيرد.» در اينجا چند نمونه از مخالفتها و ناسازگاريهاي وي را با ستمگران و رژيم طاغوت مي خوانيم كه هر يك از آنها نمونه هاي بارزي از عمل به اصل امر به معروف و نهي از منكر است و همواره در متن زندگي عالمان را ستين قرار دارد: در سال 1331 ش قرار بود كه انتخابات طاغوتي دوره هفدهم مجلس شوراي ملي انجام گيرد. جمعي تلاش كردند تا با شركت در آن، به رژيم شاه و عوامل آن مشروعيت بخشند. مرحوم آية الله شهيدي به مخالفت برخاست و با بيانات روشنگرانه و مثالهاي متنوع، مردم را از شركت در آن بر حذر داشت. يكي از شاگردان وي مي نويسد: «روز جمعه بود، من و رفيقم ميرزا صادق و حاج ميرزا علي داماد در گوشه اتاق نشسته بوديم و آقاي شهيدي بالاي اتاق مشغول مطالعه بود كه سيدي معمم وارد شد و گفت: آقا! استاندار (دكتر منوچهر اقبال) در بيرون در، اجازه شرفيابي مي خواهند. فرمود: من با استاندار كاري ندارم. سيد از بس اصرار كرد، آقاي شهيدي ساكت شد. استاندار آمد. آقاي شهيدي در مورد اعمال خلاف شرع و خلاف قانون به سرزنش و توبيخ استاندار پرداخت و او را مقداري نصيحت كرد. پس از ختم سخنان آقاي شهيدي، استاندار بدون اينكه چيزي بگويد، برخاست و رفت.» علّامه جعفري رحمه الله در خاطرات خود مي گويد: «روزي شاه براي مرحوم آقا ميرزا فتاح شهيدي 30 هزار تومان (به عنوان هديه) مي فرستد. مرحوم شهيدي قبول نمي كند. افراد دربار مي گويند: اين پولي كه ما آورديم، مي دانيم كه مورد نياز شما نيست؛ آن را بگيريد و به طلبه ها بدهيد! ميرزا گفته بود: اگر طلبه ها از اين پولها مصرف كنند، ديگر طلبه نمي شوند.» استاد جعفري رحمه الله در خاطره ديگري مي گويد: «محمد رضا شاه به تبريز رفته بود. عده اي از بزرگان حتي بعضي از روحانيون مشهور تبريز به ديدن ايشان رفته بودند. چند تن از اطرافيان دربار، به خدمت آية اللّه شهيدي رسيده، از ايشان خواهش مي كنند كه او نيز به ديدن شاه برود. وي براي اينكه آنها را متقاعد كند، مي گويد: آقا جان! من يك دهاتي هستم؛ مرا چه به شاه! آنها هر چه اصرار مي كنند، وي اين جمله را تكرار مي كند [و با امتناع خويش عملاً عدم مشروعيت شاه را اعلام مي كند] .» (16)
ج. آية الله حاج آقا حسين قمي پس از انتشار كتابهاي كسروي - كه در برگيرنده افكار انحرافي و ضد ديني بود - عكس العمل هاي متفاوتي از سوي مرزبانان مكتب تشيع و مردم معتقد به مقدّسات ديني صورت پذيرفت و با آمدن كتابهاي كسروي در حوزه علميه نجف اشرف و كربلا، سيد مجتبي نوّاب صفوي نزد مراجع و اساتيد عالي مقامي همچون آية اللَّه العظمي حاج آقا حسين قمي و علامه اميني رفته، كتابهاي ضد ديني كسروي را با اظهار ناراحتي و تأسف، به آنان نشان داد و منتظر تصميم و اقدام آن حافظان حريم دين گرديد. حاج آقا حسين قمي پس از مطالعه كتابها، احمد كسروي را مرتد دانسته، حكم ارتداد وي را صادر كرد. نواب صفوي به حكم وظيفه ديني خويش، با تصميمي قاطع درس و مدرسه را رها ساخته، به سرعت به وطن باز گشت تا آن نابخرد را به سزايش برساند. او در روز 24 ارديبهشت 1324 به قصد كشتن كسروي به همراه اسلحه كمري عازم خانه كسروي گرديد. پس از برخورد با وي، او را نشانه گرفت؛ اما اين حركت شجاعانه، ناكام ماند و كسروي جان سالم به در برد. پس از وقوع اين حادثه، نوّاب دستگير شد؛ امّا با فشار طبقات مردم - به خصوص روحانيون - آن مجاهد خستگي ناپذير آزاد شد و پس از آزادي، زمينه قتل كسروي را طرح ريزي كرد. در نهايت، روز 20 اسفند 1324 سيد حسين امامي به همراه برادر خود سيد علي محمد، بنا به توصيه نوّاب، پيشتاز شدند و كسروي را به سزاي اعمال ننگينش رساندند. (17)
د. آية اللّه حاج شيخ محمد تقي بافقي (18) آية اللّه حاج شيخ محمد تقي بافقي، يكي از دانشمندان بزرگ و جليل القدر و متخلّق و صاحب مقامات بود. او فردي دل سوز و خيرخواه جامعه بود و نسبت به اجراي احكام الهي، پافشاري مي كرد و در انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر، شهامتي بي نظير داشت.
آية اللّه بافقي در انجام امر به معروف و نهي از منكر كوشا بود و در هر محفلي سخن از شهامت ايشان، در فريضه نهي از منكر شنيده مي شد. گروهي به عوامل رژيم طاغوت گزارش دادند كه وي، مانع آزادي مردم است و مردم را از بعضي كارها نهي مي كند. دولت ظلم هم جهت پيشگيري از انجام اين كار، اطلاعيه اي صادر كرد. بر اساس اين اطلاعيه، خاطيان كه عبارت بودند از آمرين به معروف و ناهيان از منكر، تحت پيگرد قانوني قرار مي گرفتند. برخي از متدينين با آگاهي از اين اطلاعيه، از اين عمل دست برداشتند؛ امّا وقتي خبر به آية اللّه بافقي رسيد، غيورانه دست به اقدام زد و در نخستين قدم، به عموم اقشار و اصناف پيغام داد و تأكيد كرد كه بايد همگي سه ساعت مانده به غروب آفتاب، در صحن بزرگ حاضر شوند. اين خبر به سرعت در شهر پيچيد. مغازه ها را بستند و مأمورين در راهها به حفظ نظم، مبادرت كردند. گويي شهر در اعتصاب عجيبي فرو رفت. در اين ميان، آية اللّه بافقي با شجاعت و قوّت قلب به همراه عدّه اي كه اطراف او را گرفته بودند، وارد صحن بزرگ حضرت معصومه عليها السلام شد. هنگامي كه او داخل صحن شد، جمعيت زيادي گرد آمده بودند. وي بلافاصله بر فراز منبر رفت و آيه شريفه: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يدْعُونَ إِلَي الْخَيرِ وَ يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ينْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (19) را براي انبوه حاضران، قرائت كرد و سخناني به اين مضمون اظهار داشت: «امر به معروف و نهي از منكري كه ناشي از حسّ مسئوليت باشد، هر فرد مسلماني، به ويژه بر علما و طلاب علوم ديني كه مجريان قانون الهي و اين اصل محكم شريعت مي باشند، واجب و لازم است و هيچ كسي را حق ردّ و منع آن نيست. دولت جابر هم نمي تواند از چنين قانوني جلوگيري نمايد و خودش هم لياقت اجراي آن را ندارد؛ زيرا علم و آگاهي به موارد امر و نهي و همچنين نسبت به كيفيت آن لازم است و دولت و مأمورين، جاهل به آن هستند.» سپس فرياد زد: «آيا در ميان شما يك آدم حسابي وجود ندارد كه جواب اين فراعنه را بگويد؟» اين سخنان كوبنده، دولت جابر را چنان به وحشت افكند كه بلافاصله اطلاعيه ها را جمع آوري كرد و وظيفه ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر را به علما باز گرداند. (20)
1) مصباح المتهجد، شيخ طوسي، بيروت، مؤسسة فقه الشيعة، 1411 ق، ص 720. 2) نهج البلاغة، حكمت 374. 3) حياة الامام الحسين عليه السلام، ج 2، ص 259. 4) تحف العقول، ابن شعبه حرّاني، قم، نشر اسلامي، 1404 ق، ص 245. 5) معجم رجال الحديث، آية الله سيد ابو القاسم خويي، قم، 1410 ق، ج 19، ص 214. 6) بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسي، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 97، ص 80. 7) التهذيب، محمد بن حسن طوسي، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1365 ش، ج 1، ص 113. 8) اقبال لاهوري. 9) بحار الانوار، ج 49، ص 218. 10) الكافي، ج 6، ص 298. 11) بحار الانوار، ج 47، ص 349. 12) واژه عثنون به موهاي دراز زير گردن حيوانات گفته مي شود. 13) الوافي، ملا محسن فيض كاشاني، اصفهان، نشر امام امير مؤمنان علي عليه السلام، 1365 ش، ج 3، ص 828. 14) تفسير صافي، ملا محسن فيض كاشاني، بيروت، مؤسسة اعلمي، ج 1، صص 154 - 155. 15) هود / 113. 16) گلشن ابرار، مقاله نگارنده، قم، نشر نور السجادعليه السلام، 1384 ش، ج 4، ص 405. 17) خاطرات ماندگار از خوبان روزگار، قم، نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام، 1385 ش، ص 61. 18) آية اللّه حاج شيخ محمد تقي بافقي، يكي از عالمان با اخلاص و فداكار، در سال 1292 ه. ق ديده به جهان گشود. وي به سرعت، مراتب دانش و تقوا را طي كرد و در شهرهاي قم و تهران منشأ آثار و خدمات ارزنده اي بود. شاگردان زيادي به ويژه در زمينه اخلاق علمي و عملي پرورش داد و در سال 1365 ه. ق در سن هفتاد و سه سالگي، ديده از جهان فرو بست و در حرم حضرت معصومه عليها السلام مدفون گرديد. 19) آل عمران / 104: «بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي و امر به معروف و نهي از منكر كنند.» 20) خاطرات ماندگار، ص 70.