آسیب های اجتماعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آسیب های اجتماعی - نسخه متنی

عسكرى اسلام پور كريمى‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
آسيب هاي اجتماعي
رشوه، پديده شوم اجتماعى (1)
مقدمه
«رشوه» از امور متداولى است كه مظاهر نكبت‏بار آن در بسيارى از جوامع و از جمله جامعه‏هاى اسلامى، مشاهده مى‏گردد. و شايد كم‏تر كسى باشد كه لفظ «رشوه» را نشنيده و يا تا به حال با «واقعيّت» آن در خارج ولو به عنوان حق و حساب و هديه روبرو نشده باشد. به شهادت تاريخ، ارتكاب اين خيانت با تمام مراحل و صورتهاى گوناگونى كه پيدا كرده، و با همه رنگهاى متفاوتى كه در بستر زمان به خود گرفته، چه جناياتى را كه به بار نياورده است! چه در آن روزگار كه جزو كارهاى ننگين و بى‏اندازه پست به حساب مى‏آمد و تنها عدّه معدودى در خفا و به‏طور قاچاق به آن آلوده مى‏شدند و اگر روزى پرده از راز آنها برداشته مى‏شد، به سختى مجازات مى‏شدند و ديگر نمى‏توانستند با بدنامى در ميان تنفّر شديد مردم به زندگى آبرومندانه ادامه دهند و چه در روزگار ما كه جزء كارهاى عادى درآمده و از اين بالاتر در نظر بعضى، از نشانه‏هاى بارز مردمان لايق و با عرضه به حساب مى‏آيد.
در اين نوشتار مختصر برآنيم تا با مطالعه در منابع اصيل اسلامى فلسفه حرمت و منشأ رشوه، اقسام رشوه و حكم آنها و زيانها و مفاسد اين معضل شوم اجتماعى را مورد بررسى قرار دهيم.

معناى لغوى‏
رشوه لفظى عربى از ريشه «ر ش و» و به سه صورت: با فتح، ضم و كسر «راء» به كار رفته است. اين كلمه مفرد است و جمع آن «رُشا» يا «رِشا» (با ضم يا كسر راء) است كه در فارسى به معناى پاره و مزد مى‏باشد. (1)
در لغت‏نامه دهخدا ذيل واژه «رشوه» چنين آمده است: «رشوه به معناى پاره و مزد است كه پاره را براى برآورده شدن كارى دهند. آنچه بر كسى دهند تا كارسازى به ناحق كند و در فارسى قديم آن را پاره گويند.»
بنابر توضيح فرهنگ دهخدا، قبل از ورود زبان عربى به ايران، واژه «پاره» استعمال مى‏شده است؛ ولى بعد از ورود زبان عربى، به تدريج كلمه «رشوه» جايگزين لفظ «پاره» شده است.
معانى ديگرى نيز از قبيل طناب، دراز كردن گردن جوجه و رشد شاخه حنظل، براى رشوه بيان شده است كه وجه مشترك تمام اقوال ياد شده، امتداد داشتن و متوسّل شدن است؛ زيرا رشوه نيز نوعى توسّل و دست درازى براى رسيدن به مقصود بوده كه با همه اقوال ارتباط دارد.

معناى اصطلاحى‏
صاحب مجمع البحرين در تعريف رشوه نوشته است: «وَالرِشْوَةُ بِالْكَسْرِ ما يَعْطِيهِ الشَّخْصُ الْحاكِمَ وَغَيْرَهُ لِيَحْكُمَ لَهُ اَوْ يَحْمِلَهُ عَلَى ما يُرِيدُ؛(2)رشوه با كسر [راء] چيزى است كه فرد به حاكم يا غير او مى‏دهد تا به نفع او حكم كند يا آنچه مى‏خواهد، آن را انجام دهد.»
ابن اثير نيز در «النهاية» مى‏نويسد: «الرِشْوَةُ وَالرُّشْوَةُ الْوَصْلَةُ اِلَى الْحاجَةِ بِالْمُصانَعَةِ؛(3) رشوه و رشُوه عبارت است از اينكه كسى با تبانى و پرداخت چيزى، به خواسته خود برسد.»
محمّد جعفر جعفرى لنگرودى در تعريف رشوه آورده است: رشوه (جزا) دادن مالى است به مأمور رسمى يا غير رسمى دولتى يا بلدى به منظور انجام كارى از كارهاى ادارى يا قضايى ولو اينكه آن كار مربوط به شغل گيرنده مال نباشد. خواه مستقيماً آن مال را دريافت كند و يا به واسطه شخصى ديگر آن را بگيرد. فرق نمى‏كند كه گيرنده مال توانايى انجام كارى را كه براى آن رشوه گرفته، داشته باشد يا خير و فرق نمى‏كند كه كارى كه براى راشى بايد انجام شود، حق او باشد (بر طبق قانون) يا نه.» (4)

دلايل حرمت رشوه‏
فقهاى عظام، براى بيان حرمت رشوه از چهار دليل: قرآن كريم، سنّت، اجماع و عقل استفاده كرده‏اند.
1. قرآن كريم‏
براى اثبات حرمت رشوه از چند آيه استفاده شده است كه ما در اين مقال دو آيه را مورد بررسى قرار مى‏دهيم.
«وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَ لَكُم بَيْنَكُم بِالْبَطِلِ وَتُدْلُوا بِهَآ إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِّنْ أَمْوَ لِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ »؛(5) «و اموال يكديگر را به باطل [و ناحق‏] در ميان خود نخوريد و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، [قسمتى از] آن را [به عنوان رشوه‏] به قضات ندهيد، در حالى كه مى‏دانيد [اين كار، گناه است‏].»
واژه «أكل» با صيغه‏هاى گوناگون، بيش از صد مورد در قرآن كريم به كار رفته است و به معناى خوردن است. «أكل مال» در اينجا كنايه از تملك و تصرف اموال ديگران به ناحق است. (6) روشن است كه «خوردن»، هيچ خصوصيتى ندارد و تعبير «أكل» بدان جهت آمده كه خوردن مهم‏ترين نياز انسان است و گرنه هر نوع تصرف و تملكى را چه به صورت خوردن باشد و چه به صورت پوشيدن و سكونت در بر مى‏گيرد.
اين آيه شريفه، مسلمانان را از يك عمل بسيار ناپسند نهى مى‏كند، به آنان دستور مى‏دهد در اموال و ثروتهاى يكديگر بدون حق تصرف نكنند و از غير طريق صحيح، مالى به دست نياورند، نكند تصرّف اموال ديگران و خوردن آن به ناحق، آنان را به سوى قضات بكشاند و چيزى به عنوان هديه و رشوه به آنان بدهند، تا اموال مردم را به ظلم تملّك كنند؛ زيرا با اين كار دو خلاف بزرگ مرتكب شده‏اند: خوردن حقّ ديگران و رشوه دادن.
علّامه طباطبايى‏رحمه الله در تفسير اين آيه شريفه مى‏فرمايد: «ادلاء (مصدر تُدْلُوا) در چاه كردن دلو براى كشيدن آب است و منظور از آن در آيه مباركه، رشوه دادن به حاكمان مى‏باشد كه كنايه لطيف و زيبايى بر اين مطلب است كه حكم مورد نظر رشوه‏دهنده را به منزله آب ته چاه قرار داده كه به وسيله دلو رشوه، از آن بيرون كشيده مى‏شود. «فريق» قسمت جدا شده از چيزى است.» (7)
اين آيه شريفه با صراحت مى‏فرمايد كه اگر كسانى از طريق رشوه در دادگاه، حاكم شوند، مال مورد نزاع بر آنها حرام خواهد بود و حاكميت ظاهرى در دادگاه، اموال را حلال نمى‏كند.

آنها بسيار به سخنان تو گوش مى‏دهند تا آن را تكذيب كنند. مال حرام فراوان مى‏خورند. اگر نزد تو آمدند، در ميان آنان داورى كن يا [اگر صلاح بود] از آنان دورى كن [و آنها را به حال خود واگذار] و اگر از آنها صرف نظر كنى، به تو زيانى نمى‏رسانند و اگر ميان آنها داورى كنى، با عدالت داورى كن كه خدا عادلان را دوست دارد

همچنين خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: «سَمَّعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّلُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآءُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيًْا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ »؛(8) «آنها بسيار به سخنان تو گوش مى‏دهند تا آن را تكذيب كنند. مال حرام فراوان مى‏خورند. اگر نزد تو آمدند، در ميان آنان داورى كن يا [اگر صلاح بود] از آنان دورى كن [و آنها را به حال خود واگذار] و اگر از آنها صرف نظر كنى، به تو زيانى نمى‏رسانند و اگر ميان آنها داورى كنى، با عدالت داورى كن كه خدا عادلان را دوست دارد.»
درباره شأن نزول اين آيه شريفه، روايات متعددى وارد شده كه از همه روشن‏تر، روايتى است از امام باقرعليه‏السلام كه خلاصه‏اش چنين است: «يكى از اشراف يهود خيبر كه داراى همسر بود، با زن شوهردارى كه او هم از خانواده‏هاى سرشناس خيبر محسوب مى‏شد، عمل منافى عفت انجام داد. يهوديان از اجراى حكم تورات (سنگسار كردن) در مورد آنها ناراحت بودند و به دنبال راه حلّى مى‏گشتند كه آن دو را از حكم مزبور معاف سازند و در عين حال پايبند بودن خود را به احكام الهى نشان دهند. اين بود كه به هم مسلكان خود در مدينه پيغام فرستادند كه حكم اين حادثه را از پيامبر اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله بپرسند [تا اگر در اسلام حكم سبك‏ترى بود، آن را انتخاب كنند و در غير اين صورت، آن را نيز به دست فراموشى بسپارند و شايد از اين طريق مى‏خواستند توجّه پيامبر اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله را نيز به خود جلب كنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمايند]؛ به همين جهت، جمعى از بزرگان يهود مدينه به خدمت پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله شتافتند. آن حضرت فرمود: آيا هر چه حكم كنم، مى‏پذيريد؟ آنها گفتند: به خاطر همين نزد تو آمده‏ايم. در اين هنگام از سوى خداوند متعال حكم سنگباران كردن كسانى كه مرتكب زناى محصنه مى‏شوند، نازل گرديد؛ ولى آنها از پذيرفتن اين حكم [به عذر اينكه در مذهب آنها چنين حكمى نيامده، شانه خالى كردند! ]پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله اضافه كرد: اين همان حكمى است كه در تورات شما نيز آمده. آيا موافقيد كه يكى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان تورات نقل كرد، بپذيريد؟ گفتند: آرى.
پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: «ابن صوريا» كه در فدك زندگى مى‏كند، چگونه عالمى است؟ گفتند: او از همه يهود به تورات آشناتر است. هنگامى كه وى نزد پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله آمد، حضرت به او فرمود: تو را به خداوند يكتايى كه تورات را بر موسى‏عليه‏السلام نازل كرد و دريا را براى نجات شما شكافت و دشمن شما فرعون را غرق نمود و در بيابان شما را از مواهب خود بهره‏مند ساخت سوگند مى‏دهم! بگو آيا حكم سنگباران كردن در چنين موردى در تورات بر شما نازل شده است يا نه؟ او در پاسخ گفت: سوگندى به من دادى كه ناچارم بگويم: آرى، چنين حكمى در تورات آمده است. پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: چرا از اجراى اين حكم سرپيچى مى‏كنيد؟
او در جواب گفت: حقيقت اين است كه ما در گذشته اين حد را درباره افراد عادى اجرا مى‏كرديم؛ ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى‏نموديم. اين بود كه گناه مزبور در طبقات مرفّه جامعه ما رواج يافت تا اينكه پسر عموى يكى از رؤساى ما مرتكب اين عمل زشت شد و طبق معمول از مجازات او صرف نظر كردند. در همين اثنا يك فرد عادى مرتكب اين كار گرديد. هنگامى كه مى‏خواستند او را سنگباران كنند، خويشان او اعتراض كردند و گفتند: اگر بنا هست اين حكم اجرا بشود، بايد در مورد هر دو اجرا بشود؛ به همين جهت، ما نشستيم و قانونى سبك‏تر از قانون سنگسار كردن تصويب نموديم و آن اين بود كه به هر يك چهل تازيانه بزنيم و روى آنها را سياه كرده و وارونه سوار مركب كنيم و در كوچه و بازار بگردانيم. در اين هنگام پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله دستور داد كه آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار كنند.
و فرمود: خدايا! من نخستين كسى هستم كه حكم تو را زنده نمودم، بعد از آنكه يهود آن را از بين بردند.» (9)
در فقه القرآن قطب الدين راوندى درباره سُحت روايات فراوانى ذكر شده و در همه آنها، رشوه يكى از مصاديق سُحت بيان گرديده است. از جمله در ذيل اين آيه شريفه: «اَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» با اشاره به مصاديق متعدد «سُحت» در روايات، كه يكى از آنها رشوه است، مى‏نويسد: «وَالْآيَةُ تَدُلُّ عَلَى جَمِيعِ ذلِكَ بِعُمُومِها؛(10) آيه، همه اين موارد را در بر مى‏گيرد.» بنابر اين، واژه سحت عام بوده و همه مصاديق مذكور در روايات، از جمله رشوه را شامل مى‏شود.
علامه طباطبايى‏رحمه الله در تفسير گرانسنگ «الميزان» در ذيل آيه شريفه «سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ اَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ»،(11) «درباره مفهوم «سحت» مى‏فرمايد: «در «مفردات راغب» سحت به معناى پوستى است كه كنده مى‏شود. ... سَحَت و أسحَت هر دو به معناى متعدّى «هلاك كردن» استعمال مى‏شوند و سحت كه به معناى كار حرامى است كه باعث ننگ صاحب آن است و نيز از همين باب، يعنى متعدّى است، كه گويا دين و شرافت او را از بين مى‏برد.
«اَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» يعنى چيزى كه دينشان را از بين مى‏برد، مى‏خورند و پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: هر گوشتى كه از سحت يا حرام برويد، آتش بدان سزاوارتر است. رشوه نيز سُحت ناميده شده است. پس هر مالى كه از حرام به دست مى‏آيد، سحت نام دارد و سياق اين آيه شريفه مى‏رساند كه منظور از سحت، همان رشوه است و با ذكر اين ويژگى، روشن است كه علماى يهود، گروهى از خود را به نزد پيامبر اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله فرستادند، و آنان در اين بين رشوه‏اى گرفته بودند تا حكم خدا را تغيير دهند و چون ممكن بود حكم آنان باعث ضرر بعضى از آنها گردد، با رشوه دادن جلو ضرر خود را گرفتند.» (12)
2. روايات‏
در پليدى و حرمت رشوه احاديث فراوانى از اولياى اسلام رسيده است. به‏طور كلى روايات مربوط به رشوه را مى‏توان از نظر مضمون به چند دسته تقسيم كرد.
دسته اوّل
بسيارى از روايات گرفتن رشوه را از مصاديق كفر دانسته‏اند. امام صادق‏عليه‏السلام فرمودند: «وَاَمَّا الرَّشا يا عَمَّارُ فِى الْاَحْكامِ فَانَّ ذلِكَ الكُفْرُ بِاللّهِ الْعَظيمِ وبِرَسُولِهِ؛(13) و امّا رشوه، اى عمّار! در مورد احكام، كفر به خداى بزرگ و رسول او است.»
اين روايت از اين جهت كه رشوه حرام است، مطلق مى‏باشد؛ چه حكم قاضى به نفع و يا به ضرر او باشد و يا حكم به حق باشد يا باطل.
پيامبر اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: «اِيَّاكُمْ وَالرَّشْوَةَ فَاِنَّها مَحْضُ الْكُفْرِ وَلا يَشُمُّ صاحِبُ الرَّشْوَةِ رِيحَ الْجَنَّةِ؛(14) از رشوه دورى كنيد؛ زيرا اين كار كفر است و رشوه‏خوار بوى بهشت را استشمام نمى‏كند.»
امام على‏عليه‏السلام از پيامبر اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود: «اَخْذُ الْاَمِيرِ الْهَدِيَّةَ سُحْتٌ وَقَبُولُ الْقاضِى الرِّشْوَةَ كُفْرٌ؛(15) هديه گرفتن زمامدار [از ديگران ]حرام است و رشوه‏گيرى حاكم شرع كفر است.»

دسته دوم‏
روايات فراوانى دلالت دارد بر اينكه رشوه «سحت»(16) است. از امام صادق‏عليه‏السلام درباره مصاديق سحت سؤال شد. حضرت فرمود: «الرِّشا فِى الْحُكْمِ؛(17) رشوه در حكم.»
در روايت ديگرى آن حضرت فرمود: «مِنْ اَكْلِ السُّحْتِ الرِّشْوَةُ فِى الْحُكْمِ قِيلَ يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَاِنْ حَكَمَ بِالْحَقِّ قالَ اِنْ حَكَمَ بِالْحَقِّ قالَ فَاَمَّا الْحُكْمُ بِالْباطِلِ فَهُوَ كُفْرٌ كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»؛(18) از مصاديق حرام‏خوارى (سحت) رشوه در مورد حكم است. سؤال شد: هر چند حكم به حق كند؟ فرمود: هرچند حكم به حق كند؛ امّا حكم به باطل، كفر به خداست؛ همان‏گونه كه خداوند عزيز و جليل فرمود: «هر كس بدانچه خدا نازل كرده حكم نكند، پس آنان كافرند.»
حضرت در اين روايت ميان رشوه در مورد حكم به حق و رشوه در مورد حكم به باطل تفصيل داده و قسم دوم را مصداق و برابر با كفر دانسته است. با اين روايت، رواياتى كه دلالت بر اين دارد كه رشوه مطلقاً برابر با كفر است، تفسير مى‏شوند و آن دسته از روايات، حمل بر رشوه در مورد حكم به باطل مى‏شوند.
دسته سوم‏
رواياتى كه رشوه‏دهنده و گيرنده و حتى واسطه ميان آنان را مورد نفرين و لعنت الهى قرار مى‏دهند:
پيامبر اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: «اَلرَّاشِى وَالْمُرْتَشِى وَالْمَاشِى بَيْنَهُمَا مَلْعُونُونَ؛(19) رشوه‏دهنده و گيرنده و واسطه ميان آنها ملعون هستند.» (20)
همچنين پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: «لَعَنَ اللّهُ الآكِلَ وَمُطْعِمَ الرِّشْوَةِ؛(21) لعنت خدا بر خورنده و خوراننده رشوه.»
اخبار نشان مى‏دهد كه عمل ضدّ انسانى و ضدّ اجتماعى رشوه در آيين مقدس اسلام، حرام مؤكّد و در شمار پليدترين محرّمات به حساب آمده است؛ به طورى كه بسيارى از روايات شديد اللحن اين باب، رشوه را در رديف كفر و شرك به حق تعالى دانسته و در لسان خالق و مخلوق (رسول خدا) نيز رشوه‏دهنده و رشوه گيرنده و حتى واسطه ميان آن دو به شدت مورد لعن و نفرين واقع شدند.
3. اجماع‏
دليل ديگرى كه بسيارى از فقيهان در اثبات حرمت رشوه به آن استناد كرده‏اند، اجماع همه فرقه‏هاى اسلامى - اعمّ از شيعه و سنّى - است. البته مى‏توان گفت با وجود دليل كتاب و سنّت، تمسّك به اجماع تنها به عنوان مؤيّد است، نه دليل مستقل كه اصطلاحاً به اين نوع اجماعات، اجماع مدركى گفته مى‏شود؛ امّا از آنجايى كه برخى از بزرگان فقها به آن استناد كرده‏اند، به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم:

محقق كركى در «جامع المقاصد» مى‏نويسد: «اَجْمَعَ اَهْلُ الْاِسْلاَمِ عَلَى تَحْرِيمِ الرِّشَا فِى الْحُكْمِ؛(22) مسلمانان در حرمت رشوه در حكم، اجماع كرده‏اند.»
صاحب مفتاح الكرامة در اين باره مى‏فرمايد: «وَيَحْرُمُ الرِّشَا فِى الْحُكْمِ... بِاِجْمَاعِ الْمُسْلِمِينَ كَمَا فِى جَامِعِ الْمَقَاصِدِ وَقَضَا وَ الرَّوضَةِ وَحَاشِيَةِ الْاِرْشَادِ وَهِىَ سُحْتٌ بِلاَ خِلاَفٍ كَمَا فِى الْمُنْتَهَى؛(23) رشوه در حكم ... به اجماع مسلمانان حرام است؛ همان‏طورى كه در «جامع المقاصد» و «قضا» و «روضه» و «حاشيه ارشاد» ذكر شده است و آن بدون هيچ اختلافى سُحت است؛ همان‏طورى كه در «المنتهى» ذكر شد.»
4. عقل‏
با توجه به اينكه معمولاً رشوه دادن و گرفتن براى ابطال حق و رسيدن به يك هدف غيرقانونى و نامشروع صورت مى‏پذيرد، عقل سليم به‏طور مستقل به قباحت و زشتى آن پى مى‏برد؛ زيرا درك حسن و قبح افعال، عقلى است؛ بنابر اين، عقل خوبى عدل و بدى و زشتى ظلم را اصالتاً درك مى‏كند. بر اين اساس عقل مى‏تواند حرمت رشوه را نيز بفهمد؛ زيرا رشوه جز در موارد خاص، از مصاديق ظلم و جور و تجاوز به حقوق ديگران است.
وقتى كه حاكم و يا هر كارگزار ديگرى حقّ كسى را به واسطه دريافت رشوه ضايع مى‏كند، يعنى به او ظلم مى‏كند، عقل سليم قباحت و زشتى اين عمل (ظلم) را به روشنى درك مى‏كند؛ بنابر اين، درك قباحت رشوه قبل از اينكه يك امر شرعى باشد، يك مسئله عقلى است.
بر همين اساس است كه علمايى چون مقدّس اردبيلى از عقل به عنوان دليل مستقل بر حرمت رشوه ياد كرده‏اند؛ چنان‏كه در كتاب «مجمع الفائده والبرهان» آمده است: «دَلِيلُهُ الْعَقْلُ وَالنَّقْلُ كِتَاباً وَاِجْمَاعاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَسُنَّةً؛(24) علت حرمت رشوه را مى‏توان از عقل و نقل از حيث قرآن و اجماع مسلمين و سنّت استفاده نمود.» موسوى سبزوارى در «مهذب الاحكام» نيز رشوه را از مصاديق بارز ظلم دانسته و مى‏نويسد: «وَيَدُلُّ عَلَى قُبْحِهِ حُكْمُ الْعَقْلِ اَيْضاً لِاَنَّهُ مِنَ الظُّلْمِ فَالْاَدِلَّةُ الْاَرْبَعَةُ دَالَّةَ عَلَى حُرْمَتِهَا؛(25) حكم عقل نيز بر قباحت رشوه دلالت مى‏كند؛ زيرا از مصاديق ظلم است، پس ادلّه اربعه بر حرمت آن دلالت دارد.»

رشوه در قوانين جمهورى اسلامى ايران ‏
به پيروى از كتاب، سنّت، اجماع و عقل، در قوانين جمهورى اسلامى ايران نيز ارتشاء جرم شناخته شده است.
ماده هشت مجموعه قوانين و مقرّرات رسيدگى به تخلّفات ادارى در 38 بند تخلّفات كاركنان دولت را ذكر نموده است كه مرتكبين اين اعمال جهت اتّخاذ تصميم قانونى بايد به هيئتهاى رسيدگى به تخلفات ادارى سازمان يا وزارتخانه متبوع معرفى شوند.

بعضى از مجازاتهاى مقرر رشوه در قانون مجازات اسلامى نيز به شرح ذيل مى‏باشد:
ماده 588: هر يك از داوران و مميزان و كارشناسان اعمّ از اينكه توسط دادگاه معين شده باشد يا توسط طرفين، چنانچه در مقابل اخذ وجه يا مال به نفع يكى از طرفين اظهار نظر يا اتّخاذ تصميم نمايد، به حبس از شش ماه تا دو سال يا مجازات نقدى از 3 تا 12 ميليون ريال محكوم و آنچه گرفته است، به عنوان مجازات مؤدّى به نفع دولت ضبط خواهد شد.
ماده 589: در صورتى كه حكّام محاكم به واسطه ارتشاء حكم به مجازاتى اشدّ از مجازات مقرّر در قانون داده باشند، علاوه بر مجازات ارتشاء حسب مورد به مجازات مقدار زايدى كه مورد حكم واقع شده، محكوم خواهند شد.
ماده 590: اگر رشوه به صورت وجه نقد نباشد، بلكه مالى بلا عوض يا به مقدار فاحش ارزان‏تر از قيمت معمولى يا ظاهراً به قيمت معمولى و واقعاً به مقدار فاحشى كم‏تر از قيمت به مستخدمين دولتى اعم از قضايى و ادارى به‏طور مستقيم يا غير مستقيم منتقل شود يا براى همان مقاصد مالى به مقدار فاحشى گران‏تر از قيمت از مستخدمين يا مأمورين مستقيم يا غيرمستقيم خريدارى گردد، مستخدمين و مأمورين مزبور مرتشى و طرف معامله راشى محسوب مى‏شود.
ماده 593: هر كس عالماً و عامداً موجبات تحقق جرم ارتشاء از قبيل مذاكره، جلب موافقت يا وصول و ايصال وجه يا مال يا سند پرداخت وجه را فراهم نمايد، به مجازات راشى بر حسب مورد محكوم مى‏شود.
ماده 594: مجازات شروع به عمل ارتشاء در هر مورد حداقل مجازات مقرّر در آن مورد است.
همچنين در ماده 3 قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبردارى آمده است كه چنانچه كاركنان و مأمورين دولتى براى انجام دادن يا انجام ندادن امرى كه مربوط به سازمانهاى مزبور مى‏باشد، وجه يا مال يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالى را مستقيماً يا غير مستقيم قبول نمايد، در حكم مرتشى است. اعم از اينكه امر مذكور مربوط به وظايف آنها بوده يا آنكه مربوط به مأمور ديگرى در آن سازمان باشد. خواه آن كار را انجام داده يا نداده و انجام آن بر طبق حقّانيت و وظيفه بوده يا نبوده باشد و يا آنكه در انجام يا عدم انجام آن مؤثّر بوده يا نبوده باشد و مجازاتهايى نيز براى مرتكبين تعيين نموده است و طبق تبصره 4 ماده ياد شده، هرگاه ميزان رشوه بيش از مبلغ 200000 ريال باشد، در صورت وجود دلايل كافى، صدور قرار بازداشت موقّت به مدت يك ماه الزامى است.
از محتواى مواد قانونى اين‏گونه استفاده مى‏شود كه قانونگذار با تصويب اين قوانين و تعيين مجازاتهاى مرتكبين ارتشاء، پيشگيرى و مقابله را مدّ نظر قرار داده است.
ادامه دارد... .

1) منتهى الارب فى لغة العرب، عبد الرحيم صفى‏پور، انتشارات كتابخانه سنايى، ج 1، ص‏451.
2) مجمع البحرين، فخرالدين طريحى، انتشارات مرتضوى، چ دوم، ج 1، ص 184.
3) النهاية فى غريب الحديث والاثر، مجدالدين ابومحمد مبارك بن محمد الجزرى، انتشارات المكتبة العلمية، بيروت، چ اوّل، ج 2، ص 226.
4) ترمينولوژى حقوق، محمّد جعفر جعفرى لنگرودى، انتشارات گنج دانش، چاپ يازدهم، 1380 ش، ص 335.
5) بقره/188.
6) دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن، محمدباقر محقق، چاپ بعثت، ج 1، ص 567.
7) الميزان فى تفسير القرآن، علامه محمدحسين طباطبائى، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم، ج‏3، ص‏52.
8) مائده/42.
9) تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى و جمعى از نويسندگان، دار الكتب الاسلامية، ج 4،ص 381 - 382.
10) فقه القرآن، سعيد بن هبة اللّه راوندى، انتشارات آيت اللّه مرعشى نجفى، قم، ج 2، ص 27.
11) مائده/42.
12) الميزان فى تفسير القرآن، علامه محمدحسين طباطبايى، ج 5، ص 370.
13) وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، انتشارات مكتبة الاسلاميه، چ پنجم، ج 12، ص 64، ح 12.
14) بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، انتشارات الوفاء، چ سوم، ج 104، ص 274.
15) كنز العمال، علاء الدين متقى هندى، انتشارات رسالت، 1409 ق، ج 6، ص 112.
16) كه در بخش آيات درباره‏آن توضيح داده شد.
17) وسائل الشيعه، ج 12، ص 62، ح 4.
18) دعائم الاسلام، نعمان بن محمّد التميمى المغربى، دار المعارف بيروت، 1963 م، ج 2، ص 532، ح 1891.
19) بحار الانوار، ج 104، ص 274.
20) سفينة البحار، شيخ عباس قمى، انتشارات آيت اللَّه مرعشى، ج‏3، ص‏360.
21) كنز العمال، ج 6، ص 12.
22) جامع المقاصد فى شرح القواعد، محقق كركى، انتشارات آل البيت، چاپ اوّل، ج 4، ص‏35.
23) مفتاح الكرامه، سيدمحمد جواد حسينى عاملى، انتشارات آل البيت، ج 4، ص 91.
24) مجمع الفائدة والبرهان فى شرح ارشاد الاذهان، احمد مقدس اردبيلى، انتشارات مؤسسه نشر اسلامى، 1362 ش، ج 12، ص 42.
25) مهذب الاحكام فى مسائل الحلال والحرام، سيد عبد الاعلى موسوى سبزوارى، انتشارات آداب نجف اشرف، 1402 ق، ج 16، ص‏98.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره109
/ 1