مجالس فاطمیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجالس فاطمیه - نسخه متنی

محمود طاهرى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
مجالس فاطميه
سخنرانيهاى كوتاه‏ به مناسبت دهه فاطميه‏(سلام الله عليها)
ايزد يكتا به طاق عرش اعلى برنگاشت‏ / نام پاك و عزت و شأن و وقار فاطمه‏ .......... ام سبطين است و جفت مرتضى / سلطان دين‏ زهره برج رسالت مَه عِذار فاطمه‏ ......... پيش سرو قامتش شرمنده طوباى بهشت‏ / عرشيان تكبيرگويان بر شعار فاطمه‏ ......... طاهر طُهر مطهّر، ظِلّ نور لم يزل‏ / آيت تطهير نازل شد به دار فاطمه
سيد محمود طاهرى
مقدمه
ايزد يكتا به طاق عرش اعلى برنگاشت‏
نام پاك و عزت و شأن و وقار فاطمه‏
ام سبطين است و جفت مرتضى سلطان دين‏
زهره برج رسالت مَه عِذار فاطمه‏
پيش سرو قامتش شرمنده طوباى بهشت‏
عرشيان تكبيرگويان بر شعار فاطمه‏
طاهر طُهر مطهّر، ظِلّ نور لم يزل‏
آيت تطهير نازل شد به دار فاطمه(1)
چه دشوار است سخن گفتن از بانويى كه لباس هستى بر اندامش تنگى مى‏نمود، و آيينه آفرينش از نماياندن چهره كامل او ناتوان بود.
زمين، تنها هيجده سال حضور او را گرامى داشت و به او باليد؛ و تو گويى، بيش از آن تحمل چنان بار سنگين و گرانبهايى را نداشت.
چه كسى مى‏تواند قصه غم رنگ زهراعليهاالسلام را آن‏گونه كه هست بازگو كند؛ و اينكه چرا، تنها دختر رسول خاتم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله كه دستش بوسه‏گاه پدر بود، و خاطرش نزد بابا از همگان عزيزتر، در اوج جوانى و شكوفايى، پنهان و به دور از چشم آدميان دو رو و بى‏وفا، و در دل شب، براى هميشه در آغوش خاك جاى مى‏گيرد؛ و بدين‏گونه برگى خونين از دفتر تاريخ ورق مى‏خورد.
بارى:
زمين به پشت خود الوند و بيستون دارد
غبار ماست كه بر دوش او گران بود است(2)
در اين نوشتار، ضمن ارائه نُه سخنرانى كوتاه، برخى از جلوه‏هاى رفتارى حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام را بيان نموده و نام و ياد مبارك و مقدس او را گرامى مى‏داريم.
* * *
1. بلندهمّتى به هنگام دعا
گر مخيّر بكنندم به قيامت كه چه خواهى‏
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را(3)
انسانها در آرزو و درخواست از خداوند، گوناگون مى‏باشند. همّت و آرزوى برخى از آدميان در همين دنياى زودگذر و ناچيز خلاصه مى‏شود. آنها جز دنيا نمى‏خواهند و جز براى دنيا، چيز ديگرى سعى و تلاش نمى‏كنند. به فرموده زيباى حضرت على‏عليه‏السلام: «وَاِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْاَعْمَى لاَ يُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئاً وَالْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَيَعْلَمُ اَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِيرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَالْاَعْمَى اِلَيْهَا شَاخِصٌ وَالْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَالْاعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ؛(4) همانا دنيا نهايت ديدگاه كسى است كه ديده‏اش كور است، و از ديدنِ جز دنيا مهجور. و آنكه بيناست، نگاهش از دنيا بگذرد و بداند در پَس آن، خانه [آخرت‏] است. پس بينا از دنيا رخت بردارد و نابينا رخت خويش در آن گذارد. بينا از دنيا توشه گيرد و نابينا براى دنيا توشه فراهم آرد.»
و امّا گروه دوم از آدميان، كسانى هستند كه همّت خويش را فراتر از جهان مادى قرار داده‏اند. و اگر هم براى دنياى خويش تكاپو دارند، به انگيزه توشه برداشتن براى جهان ديگر، حفظ آبرو و مانند آن است. آنها دنيا را محلّ گذر و پل رسيدن به جهان ديگر مى‏دانند و همه تلاش خود را بكار مى‏گيرند تا در جهان ديگر رستگار شده، در بهشت ابدى پروردگار جاى گيرند.
سرانجام، اندكى از آدميان نيز هستند كه نه تنها از دام جاذبه‏هاى فريبنده دنيوى رها مى‏شوند؛ بلكه از نعمتهاى انبوه بهشت نيز مى‏گذرند و از خداوند، تنها ديدار جمال او را مى‏طلبند و به جاى بهشت، بهشت‏آفرين را تمنّا مى‏كنند؛ همان‏گونه كه سعدى شيرازى سروده است:
ما از تو به غير از تو نداريم تمنّا
حلوا به كسى ده كه محبّت نچشيدست(5)
در ضمن حكايتى، درباره حضرت فاطمه‏عليهاالسلام چنين مى‏خوانيم: «روزى پيامبر اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله از دخترش زهراعليهاالسلام پرسيد: دخترم! چه درخواست و حاجتى دارى؟ هم‏اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است كه هر چه بخواهى، تحقق مى‏پذيرد. حضرت فاطمه‏عليهاالسلام پاسخ داد: «شَغَلَنِى عَنْ مَسْئَلَتِهِ لَذَّةُ خِدْمَتِهِ لاَ حَاجَةَ لِى غَيْرُ النَّظَرِ اِلَى وَجْهِهِ الْكَرِيمِ؛(6) لذتى كه از خدمت حضرت حق مى‏برم، مرا از هر خواهشى باز داشته است. حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم.»
غوغاى عارفان و تمنّاى عاشقان‏
حرص بهشت نيست كه شوق لقاى تُست‏
قومى هواى نعمت دنيا همى پزند
قومى هواى عُقبى و ما را هواى تست‏
قُوت روان شيفتگان التفات تو
آرام جان زنده‏دلان مرحباى تست(7)

2. شرم و حيا
يكى بيم و آزرم و شرم خداى‏
كه باشد ترا ياور و رهنماى(8)
«حيا حالتى همراه با احساس شرم، ملاحظه و فروتنى در مواجهه با ديگران، به‏ويژه در مقابل بزرگ‏تران، يا در مواجهه با امور را مى‏گويند.» (9)
امام صادق‏عليه‏السلام درباره ارزشمندى حيا و آثار آن مى‏فرمايد: «لَوْلاَهُ (الْحَيَاءُ) لَمْ يُقَر ضَيْفٌ وَلَمْ يُوفَ بِالْعِدَاتِ وَلَمْ تُقْضَ الْحَوَائِجُ وَلَمْ يُتَحَرَّ الْجَمِيلُ وَلَمْ يُتَنَكَّبُ الْقَبِيحُ فِى شَى‏ءٍ مِنَ الْاَشْيَاءِ حَتَّى اِنَّ كَثِيراً مِنَ الْاُمُورِ الْمُفْتَرَضَةِ اِيضاً اِنَّمَا يُفْعَلُ لِلْحَيَاءِ فَاِنَّ كَثَيِراً مِنَ النَّاسِ مَنْ لَوْلاَ الْحَيَاءُ لَمْ يَرْعَ حَقَّ وَالِدَيْهِ وَلَمْ يَصِلْ ذَارَحِمٍ وَلَمْ يُؤَدِّ اَمَانَةً وَلَمْ يَعِفَّ عَنْ فَاحِشَةٍ اَفَلاَ تَرَى كَيْفَ وَفَّى لِلْاِنْسَانِ جَمِيعَ الْخِلاَلِ الَّتِى فِيهَا صَلاَحُهُ وَتَمَامُ اَمْرِه؛(10) اگر حيا نبود، حرمت مهمان نگاه داشته نمى‏شد، و به وعده‏ها عمل نمى‏شد، و حاجتها برآورده نمى‏شد، زيبايى [و هنجارها] انجام داده نمى‏شد، و از زشت [و ناهنجاريها] پرهيز نمى‏شد. حتّى بسيارى از كارهاى واجب نيز تنها به دليل حيامندى انجام مى‏شود. همانا اگر حيا نبود، بسيارى از مردم حقوق پدر و مادر خويش را رعايت نمى‏كردند، و صله رحم انجام نمى‏دادند، و امانت را [به صاحبش ]برنمى‏گرداندند، و نسبت به فحشا عفّت نمى‏ورزيدند؛ پس آيا نمى‏بينى كه چگونه [خداوند] به انسان خصلتى را عطا فرمود كه صلاح [دنيا و آخرتش‏] و كامل كننده امورش در آن است.»
ويل دورانت درباره حيا مى‏نويسد: «شرم، نوعى عقب‏نشينى مدبّرانه است كه از ترس و پاكى مى‏زايد. در اقوام متمدّن، حيا يكى از بهترين صوَر تعالى روح عشق است و تا شكوه و درخشندگى بى‏مانندى بالا مى‏رود، و گاهى بر عميق‏ترين دواعى نفسانى غالب مى‏شود. اين رفتار ظريفانه، از لطف و رقّتى عالى خبر مى‏دهد. حيا پاداشهاى خود را پس‏انداز مى‏كند.» (11)
يكى از ويژگيهاى آشكار حضرت زهراعليهاالسلام، حيا و آزرم بوده است. در حقيقت، اهتمام فوق العاده ايشان به پوشش و حجاب در برابر نامحرمان، ريشه در حيامندى آن حضرت داشت، تا آنجا كه در اين باره نقل مى‏كنند:
«مردى نابينا پس از اجازه گرفتن، وارد منزل امام على‏عليه‏السلام شد. پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله مشاهده فرمود كه حضرت زهراعليهاالسلام برخاست. فرمود: دخترم! اين مرد نابينا است. پاسخ داد: «اِنْ لَمْ يَكُنْ يَرَانِى فَاِنِّى اَرَاهُ وَهُوَ يَشُمُّ الرِّيحَ؛(12) اگر او مرا نمى‏بيند، من او را مى‏نگرم! [اگرچه او نمى‏بيند] و او بو[ى زن‏] را استشمام مى‏كند. رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله پس از شنيدن سخنان دخترش فرمود: شهادت مى‏دهم كه تو پاره تن من هستى.»
اسماء بنت عميس مى‏گويد: «روزهاى آخر زندگانى حضرت زهراعليهاالسلام با او بودم. روزى مرا به ياد چگونگى حمل جنازه توسط مردم انداخت و ابراز نگرانى كرد كه: چرا جنازه زن را روى تخته‏اى مى‏گذارند و بالاى دست مردان حمل مى‏كنند؟!
آنگاه فرمود: «اِنِّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ مَا يُصْنَعُ بِالنِّسَاءِ اَنَّهُ يُطْرَحُ عَلَى الْمَرْأَةِ الثَّوْبُ فَيَصِفُهَا لِمَنْ رَأى‏ فَلاَ تَحْمِلِينِى عَلَى سَرِيرٍ ظَاهِرٍ اُسْتُرْنِى سَتَرَكَ اللّهُ مِنَ النَّارِ؛(13) من بسيار زشت مى‏دانم كه [جنازه‏] زنان را [پس از مرگ‏] بر روى تابوت رو باز گذاشته و بر روى آن پارچه‏اى مى‏افكنند كه حجم بدن را براى بينندگان آشكار مى‏سازد. مرا بر روى تابوتى آن‏چنانى مگذار و بدن مرا بپوشان! خداوند ترا از آتش جهنم محفوظ بدارد.»
نمونه‏اى ديگر از حياورزى حضرت زهراعليهاالسلام را در اين حكايت مى‏خوانيم: «روزى آن حضرت به پدرش گفت: آيا اهل دنيا روز قيامت برهنه‏اند؟ فرمود: بلى اى دخترم. گفت: آيا من هم برهنه‏ام؟ فرمود: بلى شما هم؛ ولى آنجا كسى به كسى توجه ندارد.
حضرت زهراعليهاالسلام به پدر گفت: چقدر جاى خجالت است آن روز، مقابل خداى متعال. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد! به فاطمه سلام برسان و بگو به جهت حيا و شرمش از خدا، خدا وعده فرموده كه او را روز قيامت به دو حلّه از نور بپوشاند.
آن‏گاه كه حضرت فاطمه‏عليهاالسلام نزد حضرت على‏عليه‏السلام برگشت، به فاطمه گفت: آيا درباره پسرعمويت نپرسيدى؟ فرمود: چرا، پرسيدم؛ رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: على‏[عليه‏السلام‏] در پيشگاه خداوند بالاتر از اين است كه روز قيامت او را برهنه محشور كند.» (14)
حكيم ابو القاسم فردوسى، در ستايش حيامندى بانوان چنين مى‏سرايد:
به سه چيز باشد زنان را بهى‏
كه باشند زيباى تخت مهى‏
يكى آنكه با شرم و با خواستست‏
كه جفتش بدو خانه آراستست...
سوم آنكه بالا و رويش بوَد
به پوشيدگى نيز مويش بوَد(15)

3. ادب ‏
مولوى در بيان اهميت و آثار ادب مى‏گويد:
از خدا جوييم توفيق ادب‏
بى‏ادب محروم گشت از فيض رب‏
بى‏ادب تنها نه خود را داشت بد
بلكه آتش در همه آفاق زد(16)
در معناى ادب گفته‏اند:
«نگاهداشتن و رعايت شرايط هر چيز؛ و در اصطلاح، ملكه‏اى است در شخص كه او را از كارهاى زشت باز مى‏دارد. همچنين رعايت كردن حدود هر كسى عبارت است از ادب نسبت بدان كس.» (17)
حضرت على‏عليه‏السلام درباره ادب مى‏فرمايند: «اَشْرَفُ حَسَبٍ حُسْنُ اَدَبٍ؛(18) بهترين شرافت [و افتخار خانوادگى‏]، ادب نيكوست.»
همچنين فرمود: «كُلُّ شَىْ‏ءٍ يَحْتاجُ اِلَى الْعَقْلِ وَالْعَقْلُ يَحْتاجُ اِلَى الْاَدَبِ؛(19) هر چيزى نيازمند خرد است و خرد نيازمند ادب.»
اشرف آدميان رسول اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله نيز با افتخار مى‏فرمايند: «اَدَّبَنِى رَبِّى فَاَحْسَنَ تَأْدِيبِى؛(20) خداوند، مؤدّبم كرد و نيكو مؤدّبم ساخت.»
امام صادق‏عليه‏السلام در اين‏باره مى‏فرمايند: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اَدَّبَ نَبِيَّهُ فَاَحْسَنَ اَدَبَهُ فَلَمَّا اَكْمَلَ لَهُ الْاَدَبَ قالَ «وَاِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ» ثُمَّ فَوَّضَ اِلَيْهِ اَمْرَ الدِّينِ وَالْاُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبادَهُ؛(21) خداى بزرگ پيامبر خود را ادب آموخت و نيكو ادب آموخت. و چون ادب را در او به حدّ كمال رساند فرمود: «همانا تو داراى خلق عظيم هستى.» آن‏گاه كار دين و امّت را به او سپرد تا بندگان را اداره كند.»
بى‏گمان يكى از برجسته‏ترين ويژگيهاى حضرت زهراعليهاالسلام نيز ادب آن حضرت بوده است. آن حضرت به عنوان دختر رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله و يك معصوم، ادب را در خويش به حدّ كمال رساند، و آن را در همه مراحل زندگى مراعات مى‏نمود.
در تاريخ آمده است كه يكى از آداب و رسوم زمان آن حضرت اين بود كه يكديگر را به اسم صدا مى‏كردند.
حتى رسول اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله را به نام آن حضرت صدا مى‏زدند؛ در حالى كه اين امر خلاف ادب و به دور از شأن آن حضرت بود.
تا اينكه خداوند براى مؤدّب ساختن اين افراد در پيشگاه رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله، اين آيه شريفه را نازل فرمود: «لَّا تَجْعَلُواْ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُم بَعْضًا »؛(22) «خطاب كردن پيامبر را در ميان خود، مانند خطاب كردن بعضى از خودتان به بعضى [ديگر ]قرار مدهيد.»
از امام صادق‏عليه‏السلام چنين روايت شده است كه حضرت فاطمه‏عليهاالسلام فرمود: «وقتى كه آيه «لَّا تَجْعَلُواْ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُم بَعْضًا» بر رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله نازل شد، من هم تصميم گرفتم از آن پس، آن حضرت را به جاى «اى پدر»، «رسول خدا» خطاب نمايم؛ لذا آن حضرت را «يا رسول اللّه» گفتم. رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله به من فرمودند: «اى فاطمه! اين آيه درباره تو و خانواده‏ات نازل نشده، تو از منى و من از تو هستم. اين آيه درباره درشت‏خويان از قريش و اهل كبر و غرور نازل شد. شما مرا، «پدر» صدا كن كه قلبم را زنده و خدا را خشنود مى‏كند!» (23)
حافظا! علم و ادب ورز كه در مجلس شاه‏
هر كه را نيست ادب لايق صحبت نبوَد(24)

بى‏گمان يكى از برجسته‏ترين ويژگيهاى حضرت زهراعليهاالسلام نيز ادب آن حضرت بوده است. آن حضرت به عنوان دختر رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله و يك معصوم، ادب را در خويش به حدّ كمال رساند، و آن را در همه مراحل زندگى مراعات مى‏نمود.

4. زهد و ساده‏زيستى ‏
تكلّف گر نباشد خوش توان زيست‏
تعلّق گر نباشد خوش توان مرد
زهد و ساده‏زيستى، شرطى است كه خداوند با پيامبران خويش مطرح نموده است؛ همان‏گونه كه در دعاى ندبه مى‏خوانيم: «وَشَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّةِ؛ و با آنها در درجه‏هاى اين دنياى پست زهد را شرط نمودى.»
ساده‏زيستى و بى‏رغبتى نسبت به جاذبه‏هاى دنيوى، افزون بر آنكه آدمى را از بسيارى از لغزشها و گناهان باز مى‏دارد، رمز اصلى آرامش قلبى و شادابى روحى نيز مى‏باشد.
به تعبير زيباى سعدى:
آن كس از دزد بترسد كه متاعى دارد
عارفان جمع نكردند و پريشانى نيست‏
وانكه را خيمه به صحراى فراغت زده‏اند
گر جهان زلزله گيرد غم ويرانى نيست(25)
استاد شهيد مطهرى درباره آثار مثبت و سازنده ساده‏زيستى مى‏گويند: «به هر اندازه كه انسان بيشتر به اشياء عادت داشته باشد، بيشتر به آنها بسته است و اسير آنهاست. و به هر اندازه كه انسان اسير باشد، آزادى ندارد. انسانهايى كه آرزو دارند آزاد زندگى كنند و به آزادى علاقمندند، هميشه كوشش مى‏كنند زنجيرها را تا آنجا كه ممكن است از دست و پاى خودشان برگيرند. ... و لهذا زندگى پيامبران عظام و رهبران بزرگ اجتماع، همواره زندگى ساده‏اى بود. ما در شرح حال رسول اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله مى‏خوانيم: «كانَ رَسُولُ اللَّه خَفِيفَ الْمَؤُونَةِ.» اوّلين چيزى كه در سيره پيغمبر اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله به چشم مى‏خورد، اين است كه مردى بود سبك خرج. لباس و خوراكش و همچنين در نشست و برخاست و مسافرت، بسيار ساده بود. ... گاندى، اين مرد هندو، وقتى مى‏خواهد هند را رهبرى كند و جمعيت هندوستان را از چنگال استعمار رها كند، چاره‏اى ندارد جز اينكه راه پيامبران را در پيش گيرد، يك زندگى ساده براى خودش انتخاب كند، پارچه ساده‏اى روى دوشش بيندازد و تمام دارايى‏اش يك بز باشد و بگويد من با همين مى‏توانم زندگى كنم.
روزى پيغمبر اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله به خانه دخترش زهراعليهاالسلام وارد مى‏شود و مى‏بيند كه او يك دستبند نقره در دست دارد و پرده الوانى را از در آويخته است؛ به علامت اعتراض برمى‏گردد. حضرت زهرا كه از خلق و خوى پدر بزرگوارش آگاه بود، فوراً دستبند را از دست درآورد و پرده را هم از در كند و آنها را خدمت پدر بزرگوارش فرستاد و پيغام داد كه در هر راه كه خودتان صلاح مى‏دانيد، مصرف فرماييد. پيامبر اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله نيز فوراً همه آنها را به اصحاب صفّه بخشيد.» (26)
مقام معظم رهبرى از وانهادن ساده‏زيستى و روى آوردن به مصرف‏گرايى با عنوان «بلاى جامعه» ياد كرده و مى‏فرمايد: «براى جامعه بلاى بزرگى است كه ميل به مصرف، روز به روز در آن زياد شود، و همه به بيشتر مصرف كردن، بيشتر خوردن، متنوّع خوردن، متنوّع پوشيدن و دنبال نشانه‏هاى مد و هر چيز تازه براى وسايل زندگى و تجملات آن رفتن، تشويق بشوند.» (27)
بايد اذعان داشت كه در عصر حاضر، نقش الگويى حضرت زهراعليهاالسلام درباره زهد و ساده‏زيستى بيش از هر زمان ديگر آشكارتر است و ما بيش از پيش به تأثيرپذيرى از اين الگوى مبارك نيازمنديم؛ چرا كه در هيچ روزگارى به اندازه روزگار ما، انسانها در برابر انواع جاذبه‏هاى رنگارنگ دنيا و انبوه كالاهاى مصرفى آن قرار نگرفته‏اند؛ در نتيجه، در هيچ زمانى همانند اين عصر و زمان، دلهاى آدميان - به واسطه تعلّق به اين دستاوردهاى تمدّن مادّى و تكنولوژى - گرفتار اضطراب و دلهره و تشويش نشده است.
پيام ساده‏زيستى حضرت زهراعليهاالسلام، پيام آسودگى خاطر، آرامش و صفاى روحى است كه امروزه مى‏تواند به عنوان يكى از عوامل نجات آدميان از اين گرداب دل بستگيها به شمار آيد.
از سلمان فارسى چنين نقل شده است كه مى‏گويد: «روزى حضرت فاطمه‏عليهاالسلام را ديدم كه چادرى وصله‏دار و ساده بر سر داشت. در شگفتى ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاهان ايران و قيصر روم بر تختهاى طلا مى‏نشينند و پارچه‏هاى زربافت به تن مى‏كنند؛ وه كه اين دختر رسول خداست! نه چادرهاى گران قيمت بر سر دارد و نه لباسهاى زيبا!
فاطمه‏عليهاالسلام پاسخ داد: «اى سلمان! خداوند بزرگ، لباسهاى زينتى وتختهاى طلا را براى ما در روز قيامت ذخيره كرده است.»
حضرت زهراعليهاالسلام سپس خدمت پدر رفت و شگفتى سلمان را مطرح كرد و فرمود: «اى رسول خدا! سلمان از سادگى لباس من تعجب نمود. سوگند به خدايى كه تو را مبعوث فرمود، مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندى است كه روزها بر روى آن شترمان علف مى‏خورد و شبها بر روى آن مى‏خوابيم. و بالش ما چرمى است كه از ليف خرما پر شده است.» (28)
ناگفته نماند كه گرچه در عصر حاضر نمى‏توان همانند حضرت زهراعليهاالسلام زندگى كرد و ساختار ساده زيستى را براساس ساده‏زيستى ايشان پى‏ريزى نمود، اما در اين زمان نيز مى‏توان ساده‏زيستى را متناسب با مقتضيات روز تبيين نمود و براساس آن، زندگى پاكيزه‏اى بنا كرد؛ زندگى‏اى كه در آن از زياده‏روى در مصرف و انباشتن كالاهاى غير ضرورى و پرورش نيازهاى كاذب خبرى نيست و تنها براساس نيازمنديهاى راستين انسان استوار است.

5. توجّه به همسايگان ‏
از نگاه اسلام، همسايه جايگاه والايى دارد و لازم است همواره در حفظ حرمت او كوشيد و از آزار وى پرهيز نمود.
در حقيقت، رضامندى همسايه‏ها به واسطه نيكى در حق آنان، تأثير خوبى بر زندگى فرد به جا مى‏گذارد. چه بسا براى آدمى حوادث و مشكلاتى پيش آيد و نيازمند يارى شود. در چنين احوالى، اين همسايگان هستند كه مى‏توانند زودتر از ديگران به كمك شخص بشتابند. در واقع، ضرب المثل معروف «همسايه از همسايه ارث مى‏برد»، افزون بر آنكه همسايه‏ها را مديون همديگر معرفى مى‏كند، آنها را در حلقه بستگان و فاميل نيز قرار مى‏دهد.
از عبد اللّه بن مسعود روايت شده است كه گفت: «مردى حضور حضرت فاطمه‏عليهاالسلام شرفياب شد و عرض كرد: اى دختر رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله! آيا از پيامبر گرامى اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله نزد شما چيزى مانده است كه به من مرحمت فرماييد؟
حضرت فاطمه‏عليهاالسلام به خدمتكار خانه خود فرمود: آن نوشته را نزد من بياور. خدمتكار به جستجو برآمد و آن را پيدا نكرد.
حضرت فاطمه‏عليهاالسلام فرمود: واى بر تو! آن نوشته نزد من مساوى است با حسن و حسين، آن را پيدا كن!
خدمتگزار دوباره پى‏گيرى كرد و معلوم شد كه آن را جارو كرده بود. آن را برداشت و به خدمت حضرت زهراعليهاالسلام آورد. نوشته اين بود: «قال محمد النبى‏عليهاالسلام لَيْسَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَمْ يَأْمَنْ جارُهُ بَوائِقَهُ وَمَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَلا يُؤْذِى جارَه؛(29) از مؤمنين نيست كسى كه همسايه از بلاى او در امان نباشد. و هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، همسايه‏اش را آزار نمى‏دهد.»
حق همسايه را در دفتر عشق‏
سفارشها نموده دلبر عشق‏
به احسان كوش با همسايه و خويش‏
ز آزار دل آنان بينديش‏
دل همسايه گر شاد از تو باشد
بسى به تا به فرياد از تو باشد(30)
شهيد مطهرى در كتاب داستان راستان در رابطه با توجّه حضرت فاطمه‏عليهاالسلام به همسايگان اين‏گونه مى‏نويسد: «در آن شب، همه‏اش به كلمات مادرش - كه در گوشه‏اى از اطاق رو به طرف قبله كرده بود - گوش مى‏داد.
ركوع و سجود و قيام و قعود مادر را در آن شب كه شب جمعه بود، تحت نظر داشت. با اينكه هنوز كودك بود، مراقب بود ببيند مادرش كه اين همه درباره مردان و زنان مسلمان دعاى خير مى‏كند و يك يك را نام مى‏برد و از خداى بزرگ براى هر يك از آنها سعادت و رحمت و خير و بركت مى‏خواهد، براى شخص خود از خداوند چه چيزى مسألت مى‏كند؟
امام حسن‏عليه‏السلام آن شب را تا صبح نخوابيد و مراقب كار مادرش، صديقه مرضيّه‏عليهاالسلام بود و همه‏اش منتظر بود كه ببيند مادرش درباره خود چگونه دعا مى‏كند و از خداوند براى خود چه خير و سعادتى مى‏خواهد.
شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره ديگران گذشت و امام حسن‏عليه‏السلام حتى يك كلمه نشنيد كه مادرش براى خود دعا كند.
صبح به مادر گفت: مادر جان! چرا هر چه گوش كردم، تو درباره ديگران دعاى خير كردى؛ ولى درباره خودت يك كلمه دعا نكردى؟
مادر مهربان جواب داد: پسرك عزيزم! «الْجارُ ثُمَّ الدَّارُ؛(31) اوّل همسايه، بعد خانه خود.»

6. ايثار
«ايثار به معنى برتر داشتن و مقدم داشتن ديگران نسبت به خود و كرم كردن به آنها است. اين اصطلاح در مقابل خودخواهى قرار دارد. به جاى لفظ ايثار، غير خواهى نيز به‏كار مى‏رود، كه ناشى از خودفراموشى و دوستى و احترام به ديگران و صفاى طبع است.» (32)
در روايتى از حضرت على‏عليه‏السلام مى‏خوانيم: «خَيْرُ الْمَكارِمِ الْاِيثار؛(33) بهترين مكارم [اخلاق‏]، ايثار است.»
و باز از آن حضرت است كه: «الْاِيثارُ اَعْلى‏ مَراتِبِ الْكَرَمِ وَاَفْضَلُ الشِّيَمِ؛(34) ايثار، والاترين درجه كرامت و برترين خصلتهاست.»
در كتاب «عوارف المعارف» آمده است: يكى از عرفا گفت: هيچ كس بر من چنان غلبه نكرد كه جوانى از بلخ. از حج مى‏آمد، مرا گفت: حدّ زهد نزد شما چيست؟ من گفتم: چون بيابيم، بخوريم و چون نيابيم، صبر كنيم.
گفت: سگان بلخ همين صفت دارند. پس من او را گفتم: حدّ زهد نزد شما چيست؟ گفت: ما چون نيابيم، صبر كنيم و چون بيابيم، ايثار كنيم.» (35)
در حكايت است كه عرب تازه مسلمان نيازمندى در مسجد پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله اظهار نياز كرد. سلمان فارسى كه خود هيچ نداشت، او را به در خانه سرچشمه نيكيها، فاطمه زهراعليهاالسلام برد. حضرت فرمود: «اى سلمان! به خدا سوگند سه روز است غذا نخورده‏ايم و فرزندانم گرسنه‏اند؛ ولى نيكى و نيكوكارى را كه درِ خانه مرا كوبيده است، رد نمى‏كنم.» آن‏گاه پيراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون يهودى گرو بگذارد و مقدارى خرما و جو قرض بگيرد. وقتى سلمان اين كار را كرد، مقدارى از همان خرما و جو را به منزل فاطمه‏عليهاالسلام برد؛ ولى آن حضرت فرمود: اى سلمان! اين كار را فقط براى خداى بزرگ انجام داده‏ام و هرگز چيزى از اين غذاها برنمى‏دارم.» (36)
همچنين درباره ايثار آن حضرت چنين نقل مى‏كنند كه مرد گرسنه‏اى در مسجد مدينه بپا خاست و گفت: اى مسلمانان! از گرسنگى به تنگ آمده‏ام، مرا مهمان كنيد!
پيامبر اسلام‏عليهاالسلام فرمود: چه كسى اين مرد را امشب مهمان مى‏كند؟ حضرت على‏عليه‏السلام فرمود: من يا رسول اللّه!
حضرت، اندكى بعد وارد منزل شد و از فاطمه زهراعليهاالسلام پرسيد: آيا غذايى در منزل داريم؟ مهمان گرسنه آورده‏ام. حضرت زهراعليهاالسلام ايثارگرانه فرمود: «ما عِنْدَنا اِلَّا قُوت الصَّبِيَّةِ وَلكِنَّا نُؤْثِرُ بِهِ ضَيْفَنا؛(37) در خانه ما غذايى نيست مگر به اندازه خوراك دختر بچه؛ اما [امشب ايثار مى‏نماييم و گرسنگى را تحمل مى‏كنيم، و] همين مقدار غذا را به مهمان مى‏بخشيم.»

به خلق آسايش آرد، خويش را رنج‏
كه جويد در خراب خويشتن گنج‏
همه راحت بوَد بر خلق، بى‏رنج‏
وجودش خلق را شاديست چون گنج‏
بكوش اى جان كه بر بيگانه و خويش‏
وجودت نوش شايد بود بى‏نيش‏
چو بتوان شد دواى دردمندان‏
نشايد گشت درد مستمندان(38)

7. كار در خانه ‏
يكى از عوامل شادابى، نشاط و تكامل خانواده‏ها، تعيين حدود مسئوليتها در خانواده است. و اينكه هر كدام از زن و مرد، كارهايى را كه با ويژگيهاى جسمى و روحى آنان هماهنگ است به عهده گيرند و از كارهايى كه با ساختار وجودى‏شان ناهماهنگ است، پرهيز نمايند.
در اين‏باره بهترين الگو، زندگى حضرت على‏عليه‏السلام و فاطمه زهراعليهاالسلام مى‏باشد.
امام باقرعليه‏السلام فرمودند: «حضرت فاطمه‏عليهاالسلام كارهاى منزل را اين‏گونه با حضرت على‏عليه‏السلام تقسيم كرد: خمير كردن آرد، نان پختن، تميز كردن و جارو زدن خانه، به عهده فاطمه باشد و كارهاى بيرون خانه، مانند: جمع‏آورى هيزم و تهيه مواد اوليه غذايى به عهده على‏عليه‏السلام باشد. كه اين تقسيم كار، با رهنمود رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله انجام گرفت. آن‏گاه كه رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: كارهاى داخل خانه را فاطمه‏عليهاالسلام و كارهاى بيرون منزل را على‏عليه‏السلام انجام دهد، حضرت زهراعليهاالسلام با خوشحالى فرمود: «فَلا يَعْلَمُ ما داخَلَنِى مِنَ السُّرُورِ اِلَّا اللَّهُ بِاِكْفائِى رَسُولُ اللَّهِ تَحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ؛(39) جز خدا كسى نمى‏داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم؛ زيرا رسول خدا مرا از انجام كارهايى كه مربوط به مردان است، باز داشت.»
بارى، حضرت زهراعليهاالسلام مانند ديگر زنان جامعه كار مى‏كرد، گندم را با آسياب دستى آرد مى‏نمود، نان مى‏پخت، كار روزانه را انجام مى‏داد. تا آنجا كه دستهاى مباركش زخمى شد و روزى اين‏گونه با پدر به درد دل نشست: «قَدْ مَجِلَتْ يَداىَ مِنَ الرَّحى؛(40) هر دو دستم [به علت آرد كردن گندم‏] با آسياب دستى ورم كرده و زخم شده است.»
مقام معظم رهبرى درباره اهميت كار زن در منزل مى‏فرمايد: «وظايف داخل خانه زنان، نه اهميّتش كمتر از وظايف بيرونى است و نه اينكه زحمتش كمتر است. خيلى كار پرزحمتى است، خيلى كار ظريفى است. برخى فكر مى‏كنند اگر زنى مثلا كارش عبارت شد از همان كارِ خانه، اين اهانت به زن است؛ نه! هيچ اهانت نيست؛ بلكه مهم‏ترين كار براى زن اين است كه زندگى را سرپا نگه دارد.» (41)

8. با فرزندان‏
الف. بچه‏دارى‏
هنر بزرگ زن و ميزان شخصيت او را مى‏توان از چگونگى بچه‏دارى او تشخيص داد؛ چرا كه سلامت روحى و جسمى فرزند، در گرو بچه‏دارى درست مادر است. شرايط جسمى و روحى افراد و اينكه آنان در اين‏باره در چه وضعيتى مى‏باشند، نمودارى است كه اندازه تلاش، زحمت، دلسوزى، فرهنگ و انديشه مادر را آشكار مى‏سازد.
در حقيقت، خوشبختى واقعى مادران در پرورش فرزندانى سالم و صالح مى‏باشد. و پرواضح است كه رساندن فرزندان به چنين فرجامى، كارى دشوار و طاقت‏فرسا است كه تنها زن مى‏تواند از عهده آن برآيد. به تعبير مقام معظم رهبرى:
«بعضى از كارهاى خانه خيلى سخت است. شما هر كارى را در نظر بگيريد كه خيلى دشوار باشد، در مقابل بچه‏دارى در واقع آسان است. بچه‏دارى هنر خيلى بزرگى است. مردها يك روز هم نمى‏توانند اين كار را انجام دهند. زنها با دقت، با حوصله و با ظرافت اين كار بزرگ را انجام مى‏دهند. خداى متعال در غريزه آنها اين توان را قرار داده است.» (42)
روزى از روزها حضرت رسول اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله در مسجد به انتظار بلال به سر مى‏بردند كه بيايد و اذان بگويد. بلال با اندكى تأخير به مسجد آمد. حضرت رسول اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله فرمود: چرا دير كردى؟
عرض كرد: هنگام آمدن به مسجد خدمت حضرت فاطمه‏عليهاالسلام رفتم، او مشغول آرد كردن بود و فرزندش حضرت حسن‏عليه‏السلام نزد آسياب روى زمين قرار داشت. گفتم: يا فاطمه! كدام‏يك از پيشنهادهاى مرا قبول دارى؟ يا من بچه را نگاه دارم و شما آسياب كنيد و يا بر عكس.
فرمود: من به فرزند مهربان‏ترم و بهتر مى‏توانم كار بچه‏دارى را انجام دهم. آن‏گاه آسياب را گرفتم و آرد كردم؛ و اين بود علت تأخير من. (43)
ب. بازى با فرزندان‏
هم‏بازى شدن پدر و مادر با كودك، افزون بر اينكه او را غرق لذّت و شادى مى‏كند و بر صميميت ميانشان مى‏افزايد، اعتماد به نفس و احساس ارزش‏مندى را در كودك تقويت مى‏كند. همچنين هنگام بازى، بسيارى از نكته‏هاى اخلاقى را مى‏توان به‏طور مستقيم و غير مستقيم به كودك آموخت و اين فرصت مناسبى است كه نبايد آن را از دست داد.
در شرح حال حضرت زهراعليهاالسلام آمده است كه آن حضرت با كودكان خود بازى مى‏كرد. و البته در اين هنگام فرصت آموزش نكات اخلاقى را از دست نمى‏داد و در كنار پرورش جسمى آنان،از تربيت روحى‏شان باز نمى‏ماند.
به عنوان نمونه، آن حضرت هنگام بازى با امام حسن‏عليه‏السلام اين اشعار اديبانه را مى‏خواند:
1. اَشْبِهْ اَباكَ يا حَسَنُ‏
وَاخْلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَنَ‏
2. وَاعْبُدْ اِلهاً ذَا الْمِنَنِ‏
وَلا تُوالِ ذَا الْاِحَنِ(44)
«حسن جان! مانند پدرت على‏عليه‏السلام باش و ريسمان را از گردن حق بردار! خداى احسان كننده را پرستش كن و با افراد كينه‏توز دوستى مكن!»
يكى از دانشمندان درباره آثار سازنده بازى پدر و مادر با كودك خويش مى‏نويسد: «رمز و كليد تربيت كودك در اين است كه پدر و مادر از نو بتوانند مانند كودكان بشوند و از مقام و درجه‏اى كه دارند پايين بيايند و با برابرى خالصانه با كودك خود بازى كنند. شايد با اين صميميتى كه از روى فروتنى است، بتوانيم اطمينان و محبّت كامل كودك را كه سنگ بناى تربيت است، به دست آوريم.» (45)
چونكه با كودك سر و كارم فتاد
هم زبان كودكان بايد گشاد(46)

9. رعايت عدالت ميان فرزندان‏
هر جا عدالت رعايت شود، پى‏آمدهاى نيكى به دست مى‏آيد. و در مقابل، هر وقت در حق كسى ستم شود، آثار ويران‏گرى به‏جاى خواهد گذاشت.
رعايت عدالت در محبت ورزى و توجه به فرزندان و پرهيز از تبعيض در حق آنان، نمونه‏هاى والاى عدالت به شمار مى‏رود كه اثر بسيار سازنده‏اى در حفظ تعادل روحى فرزندان، وجلوگيرى از كينه‏توزى و احساس حقارت در آنان دارد.
رسول گرامى اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله در اين‏باره مى‏فرمايند: «اِعْدِلُوا بَيْنَ اَوْلادِكُمْ بِالنُّحْلِ كَما تُحِبُّونَ اَنْ يَعْدِلُوا بَيْنَكُمْ فِى الْبِرِّ وَاللُّطْفِ؛(47) ميان فرزندانتان در بخشش، به عدالت رفتار كنيد؛ همان‏گونه كه دوست داريد در نيكى و محبت، با شما به عدالت رفتار كنند.»
باز از آن حضرت است كه: «اِتَّقُوا اللَّهَ وَاعْدِلُوا بَيْنَ اَوْلادِكُمْ كَما تُحِبُّونَ اَنْ يَبَرُّوكُمْ؛(48) از خدا بترسيد و ميان فرزندانتان به عدالت رفتار كنيد؛ همان‏طور كه مى‏خواهيد با شما به نيكى رفتار كنند.»
نقل شده است كه روزى حضرت رسول‏صلى‏الله‏عليه‏وآله مردى را ديد كه يكى از دو كودك خود را بوسيد و ديگرى را نبوسيد. حضرت فرمود: «فَهَلَّا ساوَيْتَ بَيْنَهُما؛ چرا ميان دو كودك مساوات برقرار نكردى؟»(49)
استاد شهيد مرتضى مطهرى درباره پى‏آمدهاى ناگوار تبعيض و بى‏عدالتى ميان فرزندان مى‏گويد: «پدر و مادرى در ميان فرزندانشان هستند. در آن خانه، غذا و ميوه و شيرينى و لباس، ميان اهل خانه تقسيم مى‏شود. فكر و قضاوت بچه‏ها و تأثيراتى كه در اين‏گونه موارد پيدا مى‏شود، با فكر و قضاوت پدر و مادر و نوع تأثرى كه به آنها دست مى‏دهد، فرق دارد. آن احساسى كه بچه‏ها نسبت به يكديگر دارند، اين است كه از آنها، هر كدام ببيند سهم او از ميوه يا غذا يا شيرينى يا لباس، از سهم ديگرى كمتر است، ناراحت مى‏شود، قهر مى‏كند، گريه مى‏كند و چون احساس مظلوميت و محروميت مى‏كند، در صدد انتقام برمى‏آيد؛ بنابراين، لازم است پدران و مادرانى كه به سعادت فرزندانشان علاقمند هستند و ميل دارند بچه‏هايشان از كودكى روحيه سالم داشته باشند، از اوّل هيچ‏گونه تبعيضى ميان آنها قائل نشوند. تبعيض، تخم اختلاف كاشتن است، تخم حسادت كاشتن است، تخم انتقام كاشتن است. تبعيض موجب مى‏شود هم روح آن بچه محروم، فشرده و آزرده و ناراحت بشود و هم آن بچه عزيز كرده، متّكى به غير، ضعيف النفس، زودرنج، لوس و نُنُر بار بيايد.» (50)
در سيره تربيتى حضرت زهراعليهاالسلام نيز مى‏خوانيم كه آن حضرت اهتمام ويژه‏اى نسبت به رعايت عدالت ميان فرزندان و پرهيز از تبعيض در بين آنان مى‏ورزيدند، و در اين‏باره حتى ظريف‏ترين رفتارها را از خود نشان مى‏دادند. حكايت زيباى زير در اين‏باره شنيدنى است:
«روزى [امام‏] حسن‏عليه‏السلام و [امام ]حسين‏عليه‏السلام هر كدام به‏طور جداگانه چيزى را بر صفحه‏اى نوشتند و آن‏گاه آن را براى داورى نزد مادرشان حضرت فاطمه‏عليهاالسلام آوردند.
حضرت زهرا كه دوست نداشت يكى از آنها را برنجاند، فرمود: برويد از پدرتان داورى بخواهيد. حضرت على‏عليه‏السلام نيز آنها را براى داورى نزد رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله فرستاد. رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله هم فرمود: من بين شما قضاوت نمى‏كنم تا آنكه خداوند متعال داورى نمايد. و خداوند نيز - از طريق وحى - داورى بين آن دو را به مادرشان فاطمه‏عليهاالسلام ارجاع داد. در اين هنگام حضرت زهراعليهاالسلام گفت: خدايا! اينك داورى مى‏كنم. و آنگاه گردن‏بندى برداشت و فرمود: بچه‏هاى من! من دانه‏هاى اين گردن‏بند را بر روى زمين مى‏ريزم، هر كس كه بيشترين دانه‏ها را جمع كند، خط او بهتر است. حضرت چنين كرد، و آنها نيز شروع به جمع نمودن دانه‏هاى گردن‏بند نمودند، و سرانجام معلوم شد كه هر دو به يك اندازه آن دانه‏ها را جمع كرده‏اند.»

پي نوشت:
(1) ديوان حكيم آية اللّه الهى قمشه‏اى، روزنه، تهران، 1377، چاپ سوم، ص 352.
(2) ديوان اقبال لاهورى، سنايى، تهران، 1376، چاپ هفتم، ص 142.
(3) سعدى.
(4) نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، خطبه 133.
(5) كليات سعدى، ص 383.
(6) نهج الحياة، محمد دشتى، مؤسسه فرهنگى تحقيقاتى امير المؤمنين‏عليه‏السلام، قم، 1385، چاپ سوم، ص 91.
(7) كليات سعدى، ص 723.
(8) شاهنامه فردوسى، براساس چاپ مسكو، به كوشش: دكتر سعيد حميديان، قطره، تهران، 1379، چاپ پنجم، ج 7، ص 183.
(9) فرهنگ فشرده سخن، دكتر حسن انورى، سخن، تهران، 1382، ج 1، ص 881.
(10) سفينة البحار، شيخ عباس قمى، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1416 ه. ق، چاپ اوّل، ج 1، ص 828.
(11) لذّات فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1385، چاپ هجدهم، ص 128 و 129.
(12) ر. ك: بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، دار احياء التراث، بيروت، 1403 ه. ق، چاپ سوم، ج 43، ص 91.
(13) نهج الحياة، محمد دشتى، ص 84 و 85.
(14) ر. ك: بحار الانوار، ج 43، ص 55.
(15) شاهنامه فردوسى، ج 9، ص 287.
(16) مثنوى معنوى، مولوى، تصحيح: نيكلسون، پژوهش، تهران، 1378، چاپ پنجم، دفتر اوّل، بيتهاى 88 و 89.
(17) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، دكتر سيد جعفر سبحانى، طهورى، تهران، 1375، چاپ سوم، ص 68.
(18) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، مصطفى درايتى و حسين درايتى، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1378، چاپ دوم، ص 248.
(19) همان.
(20) تفسير نور الثقلين، الحويزى، تصحيح: سيد هاشم رسولى محلاتى، دار الكتب العلمية، قم، ج 5، ص 392.
(21) ميزان الحكمة، محمدى رى‏شهرى، دار الحديث، قم، 1379، چاپ دوم، ج 1، ص 104.
(22) نور/63.
(23) بحار الانوار، ج 34، ص 31، به نقل از: فى سيرة النبى وآله الاطهار، عباس الحسن الموسوى، انصاريان، قم، 1384، چاپ اوّل، ص 127.
(24) ديوان حافظ، تصحيح: غنى - قزوينى، ققنوس، تهران، 1377، چاپ اوّل، ص 199.
(25) كليات سعدى، ص 653.
(26) احياى تفكر اسلامى، شهيد مطهرى، صدرا، تهران، چاپ بيست و يكم، 1383، برگرفته از صفحات: 90، 91، 95، 97 و 98.
(27) خطبه‏هاى عيد فطر، 15 آذر 1381، به نقل از باربى،اكبر مظفرى، شاكر، قم، 1384، چاپ اوّل، ص 114 و 115.
(28) ر.ك: بحار الانوار، ج 8، ص 303؛ به نقل از: نهج الحياة، ص 144 و 145.
(29) ر.ك: سفينة البحار، ج 1، ص 555، (ماده حدث).
(30) شكوفه‏هاى عرفان، حكيم الهى قمشه‏اى، امير كبير، ص 57.
(31) داستان راستان، شهيد مطهرى، صدرا، تهران، 1377، چاپ بيست و هفتم، ص 87 و 88.
(32) فرهنگ فلسفى، دكتر جميل صليبا، ترجمه منوچهر صانعى درّه‏بيدى، حكمت، تهران، 1385، چاپ سوم، ص 180 و 181.
(33) غرر الحكم و درر الكلم، آمدى، انتشارات دانشگاه تهران، 1373، چاپ چهارم، ج 3، ص 421، ح 4953.
(34) همان، ج 1، ص 372، ح 1419.
(35) عوارف المعارف، شهاب الدين سهروردى، ترجمه: ابو منصور بن عبد المؤمن اصفهانى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1386، چاپ چهارم، ص 112.
(36) نهج الحياة، ص 119 و 120.
(37) همان، ص 119.
(38) شكوفه‏هاى عرفان، حكيم آية اللّه الهى قمشه‏اى، ص 60.
(39) ر.ك: بحار الانوار، ج 43، ص 81.
(40) احقاق الحق، قاضى نور اللّه شوشترى، ج 10، ص 266؛ به نقل از: نهج الحياة، ص 146.
(41) مطلع عشق، (گزيده‏اى از رهنمودهاى حضرت آيت اللّه سيد على خامنه‏اى به زوجهاى جوان)، گردآورنده: محمدجواد حاج على‏اكبرى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1384، چاپ پنجم، ص 82.
(42) مطلع عشق، ص 82 و 83.
(43) ر.ك: بحار الانوار، ج 43، ص 76؛ به نقل از: اخلاق حضرت فاطمه‏عليهاالسلام، مهدى تاج لنگرودى، ممتاز، تهران، 1377، چاپ هفتم، ص 32 و 33.
(44) نهج الحياة، ص 156.
(45) لذّات فلسفه، ص 188.
(46) مثنوى معنوى، دفتر چهارم، بيت 2577.
(47) نهج الفصاحة، گردآورنده: مرتضى فريد تنكابنى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1380، چاپ ششم، ص 447.
(48) همان.
(49) مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسى، ترجمه سيد ابراهيم ميرباقرى، فراهانى، تهران، 1381، ج 1، ص 432.
(50) بيست گفتار، شهيد مطهرى، صدرا، تهران، 1377، چاپ چهاردهم، ص 102.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 103
/ 1