بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مجالس فاطميه سخنرانيهاى كوتاه به مناسبت دهه فاطميه(سلام الله عليها) ايزد يكتا به طاق عرش اعلى برنگاشت / نام پاك و عزت و شأن و وقار فاطمه .......... ام سبطين است و جفت مرتضى / سلطان دين زهره برج رسالت مَه عِذار فاطمه ......... پيش سرو قامتش شرمنده طوباى بهشت / عرشيان تكبيرگويان بر شعار فاطمه ......... طاهر طُهر مطهّر، ظِلّ نور لم يزل / آيت تطهير نازل شد به دار فاطمه سيد محمود طاهرى مقدمه ايزد يكتا به طاق عرش اعلى برنگاشت نام پاك و عزت و شأن و وقار فاطمه ام سبطين است و جفت مرتضى سلطان دين زهره برج رسالت مَه عِذار فاطمه پيش سرو قامتش شرمنده طوباى بهشت عرشيان تكبيرگويان بر شعار فاطمه طاهر طُهر مطهّر، ظِلّ نور لم يزل آيت تطهير نازل شد به دار فاطمه(1) چه دشوار است سخن گفتن از بانويى كه لباس هستى بر اندامش تنگى مىنمود، و آيينه آفرينش از نماياندن چهره كامل او ناتوان بود. زمين، تنها هيجده سال حضور او را گرامى داشت و به او باليد؛ و تو گويى، بيش از آن تحمل چنان بار سنگين و گرانبهايى را نداشت. چه كسى مىتواند قصه غم رنگ زهراعليهاالسلام را آنگونه كه هست بازگو كند؛ و اينكه چرا، تنها دختر رسول خاتمصلىاللهعليهوآله كه دستش بوسهگاه پدر بود، و خاطرش نزد بابا از همگان عزيزتر، در اوج جوانى و شكوفايى، پنهان و به دور از چشم آدميان دو رو و بىوفا، و در دل شب، براى هميشه در آغوش خاك جاى مىگيرد؛ و بدينگونه برگى خونين از دفتر تاريخ ورق مىخورد. بارى: زمين به پشت خود الوند و بيستون دارد غبار ماست كه بر دوش او گران بود است(2) در اين نوشتار، ضمن ارائه نُه سخنرانى كوتاه، برخى از جلوههاى رفتارى حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام را بيان نموده و نام و ياد مبارك و مقدس او را گرامى مىداريم. * * * 1. بلندهمّتى به هنگام دعا گر مخيّر بكنندم به قيامت كه چه خواهى دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را(3) انسانها در آرزو و درخواست از خداوند، گوناگون مىباشند. همّت و آرزوى برخى از آدميان در همين دنياى زودگذر و ناچيز خلاصه مىشود. آنها جز دنيا نمىخواهند و جز براى دنيا، چيز ديگرى سعى و تلاش نمىكنند. به فرموده زيباى حضرت علىعليهالسلام: «وَاِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْاَعْمَى لاَ يُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئاً وَالْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَيَعْلَمُ اَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِيرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَالْاَعْمَى اِلَيْهَا شَاخِصٌ وَالْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَالْاعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ؛(4) همانا دنيا نهايت ديدگاه كسى است كه ديدهاش كور است، و از ديدنِ جز دنيا مهجور. و آنكه بيناست، نگاهش از دنيا بگذرد و بداند در پَس آن، خانه [آخرت] است. پس بينا از دنيا رخت بردارد و نابينا رخت خويش در آن گذارد. بينا از دنيا توشه گيرد و نابينا براى دنيا توشه فراهم آرد.» و امّا گروه دوم از آدميان، كسانى هستند كه همّت خويش را فراتر از جهان مادى قرار دادهاند. و اگر هم براى دنياى خويش تكاپو دارند، به انگيزه توشه برداشتن براى جهان ديگر، حفظ آبرو و مانند آن است. آنها دنيا را محلّ گذر و پل رسيدن به جهان ديگر مىدانند و همه تلاش خود را بكار مىگيرند تا در جهان ديگر رستگار شده، در بهشت ابدى پروردگار جاى گيرند. سرانجام، اندكى از آدميان نيز هستند كه نه تنها از دام جاذبههاى فريبنده دنيوى رها مىشوند؛ بلكه از نعمتهاى انبوه بهشت نيز مىگذرند و از خداوند، تنها ديدار جمال او را مىطلبند و به جاى بهشت، بهشتآفرين را تمنّا مىكنند؛ همانگونه كه سعدى شيرازى سروده است: ما از تو به غير از تو نداريم تمنّا حلوا به كسى ده كه محبّت نچشيدست(5) در ضمن حكايتى، درباره حضرت فاطمهعليهاالسلام چنين مىخوانيم: «روزى پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله از دخترش زهراعليهاالسلام پرسيد: دخترم! چه درخواست و حاجتى دارى؟ هماكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است كه هر چه بخواهى، تحقق مىپذيرد. حضرت فاطمهعليهاالسلام پاسخ داد: «شَغَلَنِى عَنْ مَسْئَلَتِهِ لَذَّةُ خِدْمَتِهِ لاَ حَاجَةَ لِى غَيْرُ النَّظَرِ اِلَى وَجْهِهِ الْكَرِيمِ؛(6) لذتى كه از خدمت حضرت حق مىبرم، مرا از هر خواهشى باز داشته است. حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم.» غوغاى عارفان و تمنّاى عاشقان حرص بهشت نيست كه شوق لقاى تُست قومى هواى نعمت دنيا همى پزند قومى هواى عُقبى و ما را هواى تست قُوت روان شيفتگان التفات تو آرام جان زندهدلان مرحباى تست(7)
2. شرم و حيا يكى بيم و آزرم و شرم خداى كه باشد ترا ياور و رهنماى(8) «حيا حالتى همراه با احساس شرم، ملاحظه و فروتنى در مواجهه با ديگران، بهويژه در مقابل بزرگتران، يا در مواجهه با امور را مىگويند.» (9) امام صادقعليهالسلام درباره ارزشمندى حيا و آثار آن مىفرمايد: «لَوْلاَهُ (الْحَيَاءُ) لَمْ يُقَر ضَيْفٌ وَلَمْ يُوفَ بِالْعِدَاتِ وَلَمْ تُقْضَ الْحَوَائِجُ وَلَمْ يُتَحَرَّ الْجَمِيلُ وَلَمْ يُتَنَكَّبُ الْقَبِيحُ فِى شَىءٍ مِنَ الْاَشْيَاءِ حَتَّى اِنَّ كَثِيراً مِنَ الْاُمُورِ الْمُفْتَرَضَةِ اِيضاً اِنَّمَا يُفْعَلُ لِلْحَيَاءِ فَاِنَّ كَثَيِراً مِنَ النَّاسِ مَنْ لَوْلاَ الْحَيَاءُ لَمْ يَرْعَ حَقَّ وَالِدَيْهِ وَلَمْ يَصِلْ ذَارَحِمٍ وَلَمْ يُؤَدِّ اَمَانَةً وَلَمْ يَعِفَّ عَنْ فَاحِشَةٍ اَفَلاَ تَرَى كَيْفَ وَفَّى لِلْاِنْسَانِ جَمِيعَ الْخِلاَلِ الَّتِى فِيهَا صَلاَحُهُ وَتَمَامُ اَمْرِه؛(10) اگر حيا نبود، حرمت مهمان نگاه داشته نمىشد، و به وعدهها عمل نمىشد، و حاجتها برآورده نمىشد، زيبايى [و هنجارها] انجام داده نمىشد، و از زشت [و ناهنجاريها] پرهيز نمىشد. حتّى بسيارى از كارهاى واجب نيز تنها به دليل حيامندى انجام مىشود. همانا اگر حيا نبود، بسيارى از مردم حقوق پدر و مادر خويش را رعايت نمىكردند، و صله رحم انجام نمىدادند، و امانت را [به صاحبش ]برنمىگرداندند، و نسبت به فحشا عفّت نمىورزيدند؛ پس آيا نمىبينى كه چگونه [خداوند] به انسان خصلتى را عطا فرمود كه صلاح [دنيا و آخرتش] و كامل كننده امورش در آن است.» ويل دورانت درباره حيا مىنويسد: «شرم، نوعى عقبنشينى مدبّرانه است كه از ترس و پاكى مىزايد. در اقوام متمدّن، حيا يكى از بهترين صوَر تعالى روح عشق است و تا شكوه و درخشندگى بىمانندى بالا مىرود، و گاهى بر عميقترين دواعى نفسانى غالب مىشود. اين رفتار ظريفانه، از لطف و رقّتى عالى خبر مىدهد. حيا پاداشهاى خود را پسانداز مىكند.» (11) يكى از ويژگيهاى آشكار حضرت زهراعليهاالسلام، حيا و آزرم بوده است. در حقيقت، اهتمام فوق العاده ايشان به پوشش و حجاب در برابر نامحرمان، ريشه در حيامندى آن حضرت داشت، تا آنجا كه در اين باره نقل مىكنند: «مردى نابينا پس از اجازه گرفتن، وارد منزل امام علىعليهالسلام شد. پيامبرصلىاللهعليهوآله مشاهده فرمود كه حضرت زهراعليهاالسلام برخاست. فرمود: دخترم! اين مرد نابينا است. پاسخ داد: «اِنْ لَمْ يَكُنْ يَرَانِى فَاِنِّى اَرَاهُ وَهُوَ يَشُمُّ الرِّيحَ؛(12) اگر او مرا نمىبيند، من او را مىنگرم! [اگرچه او نمىبيند] و او بو[ى زن] را استشمام مىكند. رسول خداصلىاللهعليهوآله پس از شنيدن سخنان دخترش فرمود: شهادت مىدهم كه تو پاره تن من هستى.» اسماء بنت عميس مىگويد: «روزهاى آخر زندگانى حضرت زهراعليهاالسلام با او بودم. روزى مرا به ياد چگونگى حمل جنازه توسط مردم انداخت و ابراز نگرانى كرد كه: چرا جنازه زن را روى تختهاى مىگذارند و بالاى دست مردان حمل مىكنند؟! آنگاه فرمود: «اِنِّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ مَا يُصْنَعُ بِالنِّسَاءِ اَنَّهُ يُطْرَحُ عَلَى الْمَرْأَةِ الثَّوْبُ فَيَصِفُهَا لِمَنْ رَأى فَلاَ تَحْمِلِينِى عَلَى سَرِيرٍ ظَاهِرٍ اُسْتُرْنِى سَتَرَكَ اللّهُ مِنَ النَّارِ؛(13) من بسيار زشت مىدانم كه [جنازه] زنان را [پس از مرگ] بر روى تابوت رو باز گذاشته و بر روى آن پارچهاى مىافكنند كه حجم بدن را براى بينندگان آشكار مىسازد. مرا بر روى تابوتى آنچنانى مگذار و بدن مرا بپوشان! خداوند ترا از آتش جهنم محفوظ بدارد.» نمونهاى ديگر از حياورزى حضرت زهراعليهاالسلام را در اين حكايت مىخوانيم: «روزى آن حضرت به پدرش گفت: آيا اهل دنيا روز قيامت برهنهاند؟ فرمود: بلى اى دخترم. گفت: آيا من هم برهنهام؟ فرمود: بلى شما هم؛ ولى آنجا كسى به كسى توجه ندارد. حضرت زهراعليهاالسلام به پدر گفت: چقدر جاى خجالت است آن روز، مقابل خداى متعال. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد! به فاطمه سلام برسان و بگو به جهت حيا و شرمش از خدا، خدا وعده فرموده كه او را روز قيامت به دو حلّه از نور بپوشاند. آنگاه كه حضرت فاطمهعليهاالسلام نزد حضرت علىعليهالسلام برگشت، به فاطمه گفت: آيا درباره پسرعمويت نپرسيدى؟ فرمود: چرا، پرسيدم؛ رسول خداصلىاللهعليهوآله فرمود: على[عليهالسلام] در پيشگاه خداوند بالاتر از اين است كه روز قيامت او را برهنه محشور كند.» (14) حكيم ابو القاسم فردوسى، در ستايش حيامندى بانوان چنين مىسرايد: به سه چيز باشد زنان را بهى كه باشند زيباى تخت مهى يكى آنكه با شرم و با خواستست كه جفتش بدو خانه آراستست... سوم آنكه بالا و رويش بوَد به پوشيدگى نيز مويش بوَد(15)
3. ادب مولوى در بيان اهميت و آثار ادب مىگويد: از خدا جوييم توفيق ادب بىادب محروم گشت از فيض رب بىادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش در همه آفاق زد(16) در معناى ادب گفتهاند: «نگاهداشتن و رعايت شرايط هر چيز؛ و در اصطلاح، ملكهاى است در شخص كه او را از كارهاى زشت باز مىدارد. همچنين رعايت كردن حدود هر كسى عبارت است از ادب نسبت بدان كس.» (17) حضرت علىعليهالسلام درباره ادب مىفرمايند: «اَشْرَفُ حَسَبٍ حُسْنُ اَدَبٍ؛(18) بهترين شرافت [و افتخار خانوادگى]، ادب نيكوست.» همچنين فرمود: «كُلُّ شَىْءٍ يَحْتاجُ اِلَى الْعَقْلِ وَالْعَقْلُ يَحْتاجُ اِلَى الْاَدَبِ؛(19) هر چيزى نيازمند خرد است و خرد نيازمند ادب.» اشرف آدميان رسول اكرمصلىاللهعليهوآله نيز با افتخار مىفرمايند: «اَدَّبَنِى رَبِّى فَاَحْسَنَ تَأْدِيبِى؛(20) خداوند، مؤدّبم كرد و نيكو مؤدّبم ساخت.» امام صادقعليهالسلام در اينباره مىفرمايند: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اَدَّبَ نَبِيَّهُ فَاَحْسَنَ اَدَبَهُ فَلَمَّا اَكْمَلَ لَهُ الْاَدَبَ قالَ «وَاِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» ثُمَّ فَوَّضَ اِلَيْهِ اَمْرَ الدِّينِ وَالْاُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبادَهُ؛(21) خداى بزرگ پيامبر خود را ادب آموخت و نيكو ادب آموخت. و چون ادب را در او به حدّ كمال رساند فرمود: «همانا تو داراى خلق عظيم هستى.» آنگاه كار دين و امّت را به او سپرد تا بندگان را اداره كند.» بىگمان يكى از برجستهترين ويژگيهاى حضرت زهراعليهاالسلام نيز ادب آن حضرت بوده است. آن حضرت به عنوان دختر رسول خداصلىاللهعليهوآله و يك معصوم، ادب را در خويش به حدّ كمال رساند، و آن را در همه مراحل زندگى مراعات مىنمود. در تاريخ آمده است كه يكى از آداب و رسوم زمان آن حضرت اين بود كه يكديگر را به اسم صدا مىكردند. حتى رسول اكرمصلىاللهعليهوآله را به نام آن حضرت صدا مىزدند؛ در حالى كه اين امر خلاف ادب و به دور از شأن آن حضرت بود. تا اينكه خداوند براى مؤدّب ساختن اين افراد در پيشگاه رسول خداصلىاللهعليهوآله، اين آيه شريفه را نازل فرمود: «لَّا تَجْعَلُواْ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُم بَعْضًا »؛(22) «خطاب كردن پيامبر را در ميان خود، مانند خطاب كردن بعضى از خودتان به بعضى [ديگر ]قرار مدهيد.» از امام صادقعليهالسلام چنين روايت شده است كه حضرت فاطمهعليهاالسلام فرمود: «وقتى كه آيه «لَّا تَجْعَلُواْ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُم بَعْضًا» بر رسول خداصلىاللهعليهوآله نازل شد، من هم تصميم گرفتم از آن پس، آن حضرت را به جاى «اى پدر»، «رسول خدا» خطاب نمايم؛ لذا آن حضرت را «يا رسول اللّه» گفتم. رسول خداصلىاللهعليهوآله به من فرمودند: «اى فاطمه! اين آيه درباره تو و خانوادهات نازل نشده، تو از منى و من از تو هستم. اين آيه درباره درشتخويان از قريش و اهل كبر و غرور نازل شد. شما مرا، «پدر» صدا كن كه قلبم را زنده و خدا را خشنود مىكند!» (23) حافظا! علم و ادب ورز كه در مجلس شاه هر كه را نيست ادب لايق صحبت نبوَد(24)
بىگمان يكى از برجستهترين ويژگيهاى حضرت زهراعليهاالسلام نيز ادب آن حضرت بوده است. آن حضرت به عنوان دختر رسول خداصلىاللهعليهوآله و يك معصوم، ادب را در خويش به حدّ كمال رساند، و آن را در همه مراحل زندگى مراعات مىنمود.
4. زهد و سادهزيستى تكلّف گر نباشد خوش توان زيست تعلّق گر نباشد خوش توان مرد زهد و سادهزيستى، شرطى است كه خداوند با پيامبران خويش مطرح نموده است؛ همانگونه كه در دعاى ندبه مىخوانيم: «وَشَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّةِ؛ و با آنها در درجههاى اين دنياى پست زهد را شرط نمودى.» سادهزيستى و بىرغبتى نسبت به جاذبههاى دنيوى، افزون بر آنكه آدمى را از بسيارى از لغزشها و گناهان باز مىدارد، رمز اصلى آرامش قلبى و شادابى روحى نيز مىباشد. به تعبير زيباى سعدى: آن كس از دزد بترسد كه متاعى دارد عارفان جمع نكردند و پريشانى نيست وانكه را خيمه به صحراى فراغت زدهاند گر جهان زلزله گيرد غم ويرانى نيست(25) استاد شهيد مطهرى درباره آثار مثبت و سازنده سادهزيستى مىگويند: «به هر اندازه كه انسان بيشتر به اشياء عادت داشته باشد، بيشتر به آنها بسته است و اسير آنهاست. و به هر اندازه كه انسان اسير باشد، آزادى ندارد. انسانهايى كه آرزو دارند آزاد زندگى كنند و به آزادى علاقمندند، هميشه كوشش مىكنند زنجيرها را تا آنجا كه ممكن است از دست و پاى خودشان برگيرند. ... و لهذا زندگى پيامبران عظام و رهبران بزرگ اجتماع، همواره زندگى سادهاى بود. ما در شرح حال رسول اكرمصلىاللهعليهوآله مىخوانيم: «كانَ رَسُولُ اللَّه خَفِيفَ الْمَؤُونَةِ.» اوّلين چيزى كه در سيره پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله به چشم مىخورد، اين است كه مردى بود سبك خرج. لباس و خوراكش و همچنين در نشست و برخاست و مسافرت، بسيار ساده بود. ... گاندى، اين مرد هندو، وقتى مىخواهد هند را رهبرى كند و جمعيت هندوستان را از چنگال استعمار رها كند، چارهاى ندارد جز اينكه راه پيامبران را در پيش گيرد، يك زندگى ساده براى خودش انتخاب كند، پارچه سادهاى روى دوشش بيندازد و تمام دارايىاش يك بز باشد و بگويد من با همين مىتوانم زندگى كنم. روزى پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله به خانه دخترش زهراعليهاالسلام وارد مىشود و مىبيند كه او يك دستبند نقره در دست دارد و پرده الوانى را از در آويخته است؛ به علامت اعتراض برمىگردد. حضرت زهرا كه از خلق و خوى پدر بزرگوارش آگاه بود، فوراً دستبند را از دست درآورد و پرده را هم از در كند و آنها را خدمت پدر بزرگوارش فرستاد و پيغام داد كه در هر راه كه خودتان صلاح مىدانيد، مصرف فرماييد. پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله نيز فوراً همه آنها را به اصحاب صفّه بخشيد.» (26) مقام معظم رهبرى از وانهادن سادهزيستى و روى آوردن به مصرفگرايى با عنوان «بلاى جامعه» ياد كرده و مىفرمايد: «براى جامعه بلاى بزرگى است كه ميل به مصرف، روز به روز در آن زياد شود، و همه به بيشتر مصرف كردن، بيشتر خوردن، متنوّع خوردن، متنوّع پوشيدن و دنبال نشانههاى مد و هر چيز تازه براى وسايل زندگى و تجملات آن رفتن، تشويق بشوند.» (27) بايد اذعان داشت كه در عصر حاضر، نقش الگويى حضرت زهراعليهاالسلام درباره زهد و سادهزيستى بيش از هر زمان ديگر آشكارتر است و ما بيش از پيش به تأثيرپذيرى از اين الگوى مبارك نيازمنديم؛ چرا كه در هيچ روزگارى به اندازه روزگار ما، انسانها در برابر انواع جاذبههاى رنگارنگ دنيا و انبوه كالاهاى مصرفى آن قرار نگرفتهاند؛ در نتيجه، در هيچ زمانى همانند اين عصر و زمان، دلهاى آدميان - به واسطه تعلّق به اين دستاوردهاى تمدّن مادّى و تكنولوژى - گرفتار اضطراب و دلهره و تشويش نشده است. پيام سادهزيستى حضرت زهراعليهاالسلام، پيام آسودگى خاطر، آرامش و صفاى روحى است كه امروزه مىتواند به عنوان يكى از عوامل نجات آدميان از اين گرداب دل بستگيها به شمار آيد. از سلمان فارسى چنين نقل شده است كه مىگويد: «روزى حضرت فاطمهعليهاالسلام را ديدم كه چادرى وصلهدار و ساده بر سر داشت. در شگفتى ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاهان ايران و قيصر روم بر تختهاى طلا مىنشينند و پارچههاى زربافت به تن مىكنند؛ وه كه اين دختر رسول خداست! نه چادرهاى گران قيمت بر سر دارد و نه لباسهاى زيبا! فاطمهعليهاالسلام پاسخ داد: «اى سلمان! خداوند بزرگ، لباسهاى زينتى وتختهاى طلا را براى ما در روز قيامت ذخيره كرده است.» حضرت زهراعليهاالسلام سپس خدمت پدر رفت و شگفتى سلمان را مطرح كرد و فرمود: «اى رسول خدا! سلمان از سادگى لباس من تعجب نمود. سوگند به خدايى كه تو را مبعوث فرمود، مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندى است كه روزها بر روى آن شترمان علف مىخورد و شبها بر روى آن مىخوابيم. و بالش ما چرمى است كه از ليف خرما پر شده است.» (28) ناگفته نماند كه گرچه در عصر حاضر نمىتوان همانند حضرت زهراعليهاالسلام زندگى كرد و ساختار ساده زيستى را براساس سادهزيستى ايشان پىريزى نمود، اما در اين زمان نيز مىتوان سادهزيستى را متناسب با مقتضيات روز تبيين نمود و براساس آن، زندگى پاكيزهاى بنا كرد؛ زندگىاى كه در آن از زيادهروى در مصرف و انباشتن كالاهاى غير ضرورى و پرورش نيازهاى كاذب خبرى نيست و تنها براساس نيازمنديهاى راستين انسان استوار است.
5. توجّه به همسايگان از نگاه اسلام، همسايه جايگاه والايى دارد و لازم است همواره در حفظ حرمت او كوشيد و از آزار وى پرهيز نمود. در حقيقت، رضامندى همسايهها به واسطه نيكى در حق آنان، تأثير خوبى بر زندگى فرد به جا مىگذارد. چه بسا براى آدمى حوادث و مشكلاتى پيش آيد و نيازمند يارى شود. در چنين احوالى، اين همسايگان هستند كه مىتوانند زودتر از ديگران به كمك شخص بشتابند. در واقع، ضرب المثل معروف «همسايه از همسايه ارث مىبرد»، افزون بر آنكه همسايهها را مديون همديگر معرفى مىكند، آنها را در حلقه بستگان و فاميل نيز قرار مىدهد. از عبد اللّه بن مسعود روايت شده است كه گفت: «مردى حضور حضرت فاطمهعليهاالسلام شرفياب شد و عرض كرد: اى دختر رسول خداصلىاللهعليهوآله! آيا از پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله نزد شما چيزى مانده است كه به من مرحمت فرماييد؟ حضرت فاطمهعليهاالسلام به خدمتكار خانه خود فرمود: آن نوشته را نزد من بياور. خدمتكار به جستجو برآمد و آن را پيدا نكرد. حضرت فاطمهعليهاالسلام فرمود: واى بر تو! آن نوشته نزد من مساوى است با حسن و حسين، آن را پيدا كن! خدمتگزار دوباره پىگيرى كرد و معلوم شد كه آن را جارو كرده بود. آن را برداشت و به خدمت حضرت زهراعليهاالسلام آورد. نوشته اين بود: «قال محمد النبىعليهاالسلام لَيْسَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَمْ يَأْمَنْ جارُهُ بَوائِقَهُ وَمَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَلا يُؤْذِى جارَه؛(29) از مؤمنين نيست كسى كه همسايه از بلاى او در امان نباشد. و هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، همسايهاش را آزار نمىدهد.» حق همسايه را در دفتر عشق سفارشها نموده دلبر عشق به احسان كوش با همسايه و خويش ز آزار دل آنان بينديش دل همسايه گر شاد از تو باشد بسى به تا به فرياد از تو باشد(30) شهيد مطهرى در كتاب داستان راستان در رابطه با توجّه حضرت فاطمهعليهاالسلام به همسايگان اينگونه مىنويسد: «در آن شب، همهاش به كلمات مادرش - كه در گوشهاى از اطاق رو به طرف قبله كرده بود - گوش مىداد. ركوع و سجود و قيام و قعود مادر را در آن شب كه شب جمعه بود، تحت نظر داشت. با اينكه هنوز كودك بود، مراقب بود ببيند مادرش كه اين همه درباره مردان و زنان مسلمان دعاى خير مىكند و يك يك را نام مىبرد و از خداى بزرگ براى هر يك از آنها سعادت و رحمت و خير و بركت مىخواهد، براى شخص خود از خداوند چه چيزى مسألت مىكند؟ امام حسنعليهالسلام آن شب را تا صبح نخوابيد و مراقب كار مادرش، صديقه مرضيّهعليهاالسلام بود و همهاش منتظر بود كه ببيند مادرش درباره خود چگونه دعا مىكند و از خداوند براى خود چه خير و سعادتى مىخواهد. شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره ديگران گذشت و امام حسنعليهالسلام حتى يك كلمه نشنيد كه مادرش براى خود دعا كند. صبح به مادر گفت: مادر جان! چرا هر چه گوش كردم، تو درباره ديگران دعاى خير كردى؛ ولى درباره خودت يك كلمه دعا نكردى؟ مادر مهربان جواب داد: پسرك عزيزم! «الْجارُ ثُمَّ الدَّارُ؛(31) اوّل همسايه، بعد خانه خود.»
6. ايثار «ايثار به معنى برتر داشتن و مقدم داشتن ديگران نسبت به خود و كرم كردن به آنها است. اين اصطلاح در مقابل خودخواهى قرار دارد. به جاى لفظ ايثار، غير خواهى نيز بهكار مىرود، كه ناشى از خودفراموشى و دوستى و احترام به ديگران و صفاى طبع است.» (32) در روايتى از حضرت علىعليهالسلام مىخوانيم: «خَيْرُ الْمَكارِمِ الْاِيثار؛(33) بهترين مكارم [اخلاق]، ايثار است.» و باز از آن حضرت است كه: «الْاِيثارُ اَعْلى مَراتِبِ الْكَرَمِ وَاَفْضَلُ الشِّيَمِ؛(34) ايثار، والاترين درجه كرامت و برترين خصلتهاست.» در كتاب «عوارف المعارف» آمده است: يكى از عرفا گفت: هيچ كس بر من چنان غلبه نكرد كه جوانى از بلخ. از حج مىآمد، مرا گفت: حدّ زهد نزد شما چيست؟ من گفتم: چون بيابيم، بخوريم و چون نيابيم، صبر كنيم. گفت: سگان بلخ همين صفت دارند. پس من او را گفتم: حدّ زهد نزد شما چيست؟ گفت: ما چون نيابيم، صبر كنيم و چون بيابيم، ايثار كنيم.» (35) در حكايت است كه عرب تازه مسلمان نيازمندى در مسجد پيامبرصلىاللهعليهوآله اظهار نياز كرد. سلمان فارسى كه خود هيچ نداشت، او را به در خانه سرچشمه نيكيها، فاطمه زهراعليهاالسلام برد. حضرت فرمود: «اى سلمان! به خدا سوگند سه روز است غذا نخوردهايم و فرزندانم گرسنهاند؛ ولى نيكى و نيكوكارى را كه درِ خانه مرا كوبيده است، رد نمىكنم.» آنگاه پيراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون يهودى گرو بگذارد و مقدارى خرما و جو قرض بگيرد. وقتى سلمان اين كار را كرد، مقدارى از همان خرما و جو را به منزل فاطمهعليهاالسلام برد؛ ولى آن حضرت فرمود: اى سلمان! اين كار را فقط براى خداى بزرگ انجام دادهام و هرگز چيزى از اين غذاها برنمىدارم.» (36) همچنين درباره ايثار آن حضرت چنين نقل مىكنند كه مرد گرسنهاى در مسجد مدينه بپا خاست و گفت: اى مسلمانان! از گرسنگى به تنگ آمدهام، مرا مهمان كنيد! پيامبر اسلامعليهاالسلام فرمود: چه كسى اين مرد را امشب مهمان مىكند؟ حضرت علىعليهالسلام فرمود: من يا رسول اللّه! حضرت، اندكى بعد وارد منزل شد و از فاطمه زهراعليهاالسلام پرسيد: آيا غذايى در منزل داريم؟ مهمان گرسنه آوردهام. حضرت زهراعليهاالسلام ايثارگرانه فرمود: «ما عِنْدَنا اِلَّا قُوت الصَّبِيَّةِ وَلكِنَّا نُؤْثِرُ بِهِ ضَيْفَنا؛(37) در خانه ما غذايى نيست مگر به اندازه خوراك دختر بچه؛ اما [امشب ايثار مىنماييم و گرسنگى را تحمل مىكنيم، و] همين مقدار غذا را به مهمان مىبخشيم.»
به خلق آسايش آرد، خويش را رنج كه جويد در خراب خويشتن گنج همه راحت بوَد بر خلق، بىرنج وجودش خلق را شاديست چون گنج بكوش اى جان كه بر بيگانه و خويش وجودت نوش شايد بود بىنيش چو بتوان شد دواى دردمندان نشايد گشت درد مستمندان(38)
7. كار در خانه يكى از عوامل شادابى، نشاط و تكامل خانوادهها، تعيين حدود مسئوليتها در خانواده است. و اينكه هر كدام از زن و مرد، كارهايى را كه با ويژگيهاى جسمى و روحى آنان هماهنگ است به عهده گيرند و از كارهايى كه با ساختار وجودىشان ناهماهنگ است، پرهيز نمايند. در اينباره بهترين الگو، زندگى حضرت علىعليهالسلام و فاطمه زهراعليهاالسلام مىباشد. امام باقرعليهالسلام فرمودند: «حضرت فاطمهعليهاالسلام كارهاى منزل را اينگونه با حضرت علىعليهالسلام تقسيم كرد: خمير كردن آرد، نان پختن، تميز كردن و جارو زدن خانه، به عهده فاطمه باشد و كارهاى بيرون خانه، مانند: جمعآورى هيزم و تهيه مواد اوليه غذايى به عهده علىعليهالسلام باشد. كه اين تقسيم كار، با رهنمود رسول خداصلىاللهعليهوآله انجام گرفت. آنگاه كه رسول خداصلىاللهعليهوآله فرمود: كارهاى داخل خانه را فاطمهعليهاالسلام و كارهاى بيرون منزل را علىعليهالسلام انجام دهد، حضرت زهراعليهاالسلام با خوشحالى فرمود: «فَلا يَعْلَمُ ما داخَلَنِى مِنَ السُّرُورِ اِلَّا اللَّهُ بِاِكْفائِى رَسُولُ اللَّهِ تَحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ؛(39) جز خدا كسى نمىداند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم؛ زيرا رسول خدا مرا از انجام كارهايى كه مربوط به مردان است، باز داشت.» بارى، حضرت زهراعليهاالسلام مانند ديگر زنان جامعه كار مىكرد، گندم را با آسياب دستى آرد مىنمود، نان مىپخت، كار روزانه را انجام مىداد. تا آنجا كه دستهاى مباركش زخمى شد و روزى اينگونه با پدر به درد دل نشست: «قَدْ مَجِلَتْ يَداىَ مِنَ الرَّحى؛(40) هر دو دستم [به علت آرد كردن گندم] با آسياب دستى ورم كرده و زخم شده است.» مقام معظم رهبرى درباره اهميت كار زن در منزل مىفرمايد: «وظايف داخل خانه زنان، نه اهميّتش كمتر از وظايف بيرونى است و نه اينكه زحمتش كمتر است. خيلى كار پرزحمتى است، خيلى كار ظريفى است. برخى فكر مىكنند اگر زنى مثلا كارش عبارت شد از همان كارِ خانه، اين اهانت به زن است؛ نه! هيچ اهانت نيست؛ بلكه مهمترين كار براى زن اين است كه زندگى را سرپا نگه دارد.» (41)
8. با فرزندان الف. بچهدارى هنر بزرگ زن و ميزان شخصيت او را مىتوان از چگونگى بچهدارى او تشخيص داد؛ چرا كه سلامت روحى و جسمى فرزند، در گرو بچهدارى درست مادر است. شرايط جسمى و روحى افراد و اينكه آنان در اينباره در چه وضعيتى مىباشند، نمودارى است كه اندازه تلاش، زحمت، دلسوزى، فرهنگ و انديشه مادر را آشكار مىسازد. در حقيقت، خوشبختى واقعى مادران در پرورش فرزندانى سالم و صالح مىباشد. و پرواضح است كه رساندن فرزندان به چنين فرجامى، كارى دشوار و طاقتفرسا است كه تنها زن مىتواند از عهده آن برآيد. به تعبير مقام معظم رهبرى: «بعضى از كارهاى خانه خيلى سخت است. شما هر كارى را در نظر بگيريد كه خيلى دشوار باشد، در مقابل بچهدارى در واقع آسان است. بچهدارى هنر خيلى بزرگى است. مردها يك روز هم نمىتوانند اين كار را انجام دهند. زنها با دقت، با حوصله و با ظرافت اين كار بزرگ را انجام مىدهند. خداى متعال در غريزه آنها اين توان را قرار داده است.» (42) روزى از روزها حضرت رسول اكرمصلىاللهعليهوآله در مسجد به انتظار بلال به سر مىبردند كه بيايد و اذان بگويد. بلال با اندكى تأخير به مسجد آمد. حضرت رسول اكرمصلىاللهعليهوآله فرمود: چرا دير كردى؟ عرض كرد: هنگام آمدن به مسجد خدمت حضرت فاطمهعليهاالسلام رفتم، او مشغول آرد كردن بود و فرزندش حضرت حسنعليهالسلام نزد آسياب روى زمين قرار داشت. گفتم: يا فاطمه! كداميك از پيشنهادهاى مرا قبول دارى؟ يا من بچه را نگاه دارم و شما آسياب كنيد و يا بر عكس. فرمود: من به فرزند مهربانترم و بهتر مىتوانم كار بچهدارى را انجام دهم. آنگاه آسياب را گرفتم و آرد كردم؛ و اين بود علت تأخير من. (43) ب. بازى با فرزندان همبازى شدن پدر و مادر با كودك، افزون بر اينكه او را غرق لذّت و شادى مىكند و بر صميميت ميانشان مىافزايد، اعتماد به نفس و احساس ارزشمندى را در كودك تقويت مىكند. همچنين هنگام بازى، بسيارى از نكتههاى اخلاقى را مىتوان بهطور مستقيم و غير مستقيم به كودك آموخت و اين فرصت مناسبى است كه نبايد آن را از دست داد. در شرح حال حضرت زهراعليهاالسلام آمده است كه آن حضرت با كودكان خود بازى مىكرد. و البته در اين هنگام فرصت آموزش نكات اخلاقى را از دست نمىداد و در كنار پرورش جسمى آنان،از تربيت روحىشان باز نمىماند. به عنوان نمونه، آن حضرت هنگام بازى با امام حسنعليهالسلام اين اشعار اديبانه را مىخواند: 1. اَشْبِهْ اَباكَ يا حَسَنُ وَاخْلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَنَ 2. وَاعْبُدْ اِلهاً ذَا الْمِنَنِ وَلا تُوالِ ذَا الْاِحَنِ(44) «حسن جان! مانند پدرت علىعليهالسلام باش و ريسمان را از گردن حق بردار! خداى احسان كننده را پرستش كن و با افراد كينهتوز دوستى مكن!» يكى از دانشمندان درباره آثار سازنده بازى پدر و مادر با كودك خويش مىنويسد: «رمز و كليد تربيت كودك در اين است كه پدر و مادر از نو بتوانند مانند كودكان بشوند و از مقام و درجهاى كه دارند پايين بيايند و با برابرى خالصانه با كودك خود بازى كنند. شايد با اين صميميتى كه از روى فروتنى است، بتوانيم اطمينان و محبّت كامل كودك را كه سنگ بناى تربيت است، به دست آوريم.» (45) چونكه با كودك سر و كارم فتاد هم زبان كودكان بايد گشاد(46)
9. رعايت عدالت ميان فرزندان هر جا عدالت رعايت شود، پىآمدهاى نيكى به دست مىآيد. و در مقابل، هر وقت در حق كسى ستم شود، آثار ويرانگرى بهجاى خواهد گذاشت. رعايت عدالت در محبت ورزى و توجه به فرزندان و پرهيز از تبعيض در حق آنان، نمونههاى والاى عدالت به شمار مىرود كه اثر بسيار سازندهاى در حفظ تعادل روحى فرزندان، وجلوگيرى از كينهتوزى و احساس حقارت در آنان دارد. رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله در اينباره مىفرمايند: «اِعْدِلُوا بَيْنَ اَوْلادِكُمْ بِالنُّحْلِ كَما تُحِبُّونَ اَنْ يَعْدِلُوا بَيْنَكُمْ فِى الْبِرِّ وَاللُّطْفِ؛(47) ميان فرزندانتان در بخشش، به عدالت رفتار كنيد؛ همانگونه كه دوست داريد در نيكى و محبت، با شما به عدالت رفتار كنند.» باز از آن حضرت است كه: «اِتَّقُوا اللَّهَ وَاعْدِلُوا بَيْنَ اَوْلادِكُمْ كَما تُحِبُّونَ اَنْ يَبَرُّوكُمْ؛(48) از خدا بترسيد و ميان فرزندانتان به عدالت رفتار كنيد؛ همانطور كه مىخواهيد با شما به نيكى رفتار كنند.» نقل شده است كه روزى حضرت رسولصلىاللهعليهوآله مردى را ديد كه يكى از دو كودك خود را بوسيد و ديگرى را نبوسيد. حضرت فرمود: «فَهَلَّا ساوَيْتَ بَيْنَهُما؛ چرا ميان دو كودك مساوات برقرار نكردى؟»(49) استاد شهيد مرتضى مطهرى درباره پىآمدهاى ناگوار تبعيض و بىعدالتى ميان فرزندان مىگويد: «پدر و مادرى در ميان فرزندانشان هستند. در آن خانه، غذا و ميوه و شيرينى و لباس، ميان اهل خانه تقسيم مىشود. فكر و قضاوت بچهها و تأثيراتى كه در اينگونه موارد پيدا مىشود، با فكر و قضاوت پدر و مادر و نوع تأثرى كه به آنها دست مىدهد، فرق دارد. آن احساسى كه بچهها نسبت به يكديگر دارند، اين است كه از آنها، هر كدام ببيند سهم او از ميوه يا غذا يا شيرينى يا لباس، از سهم ديگرى كمتر است، ناراحت مىشود، قهر مىكند، گريه مىكند و چون احساس مظلوميت و محروميت مىكند، در صدد انتقام برمىآيد؛ بنابراين، لازم است پدران و مادرانى كه به سعادت فرزندانشان علاقمند هستند و ميل دارند بچههايشان از كودكى روحيه سالم داشته باشند، از اوّل هيچگونه تبعيضى ميان آنها قائل نشوند. تبعيض، تخم اختلاف كاشتن است، تخم حسادت كاشتن است، تخم انتقام كاشتن است. تبعيض موجب مىشود هم روح آن بچه محروم، فشرده و آزرده و ناراحت بشود و هم آن بچه عزيز كرده، متّكى به غير، ضعيف النفس، زودرنج، لوس و نُنُر بار بيايد.» (50) در سيره تربيتى حضرت زهراعليهاالسلام نيز مىخوانيم كه آن حضرت اهتمام ويژهاى نسبت به رعايت عدالت ميان فرزندان و پرهيز از تبعيض در بين آنان مىورزيدند، و در اينباره حتى ظريفترين رفتارها را از خود نشان مىدادند. حكايت زيباى زير در اينباره شنيدنى است: «روزى [امام] حسنعليهالسلام و [امام ]حسينعليهالسلام هر كدام بهطور جداگانه چيزى را بر صفحهاى نوشتند و آنگاه آن را براى داورى نزد مادرشان حضرت فاطمهعليهاالسلام آوردند. حضرت زهرا كه دوست نداشت يكى از آنها را برنجاند، فرمود: برويد از پدرتان داورى بخواهيد. حضرت علىعليهالسلام نيز آنها را براى داورى نزد رسول خداصلىاللهعليهوآله فرستاد. رسول خداصلىاللهعليهوآله هم فرمود: من بين شما قضاوت نمىكنم تا آنكه خداوند متعال داورى نمايد. و خداوند نيز - از طريق وحى - داورى بين آن دو را به مادرشان فاطمهعليهاالسلام ارجاع داد. در اين هنگام حضرت زهراعليهاالسلام گفت: خدايا! اينك داورى مىكنم. و آنگاه گردنبندى برداشت و فرمود: بچههاى من! من دانههاى اين گردنبند را بر روى زمين مىريزم، هر كس كه بيشترين دانهها را جمع كند، خط او بهتر است. حضرت چنين كرد، و آنها نيز شروع به جمع نمودن دانههاى گردنبند نمودند، و سرانجام معلوم شد كه هر دو به يك اندازه آن دانهها را جمع كردهاند.»
پي نوشت: (1) ديوان حكيم آية اللّه الهى قمشهاى، روزنه، تهران، 1377، چاپ سوم، ص 352. (2) ديوان اقبال لاهورى، سنايى، تهران، 1376، چاپ هفتم، ص 142. (3) سعدى. (4) نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، خطبه 133. (5) كليات سعدى، ص 383. (6) نهج الحياة، محمد دشتى، مؤسسه فرهنگى تحقيقاتى امير المؤمنينعليهالسلام، قم، 1385، چاپ سوم، ص 91. (7) كليات سعدى، ص 723. (8) شاهنامه فردوسى، براساس چاپ مسكو، به كوشش: دكتر سعيد حميديان، قطره، تهران، 1379، چاپ پنجم، ج 7، ص 183. (9) فرهنگ فشرده سخن، دكتر حسن انورى، سخن، تهران، 1382، ج 1، ص 881. (10) سفينة البحار، شيخ عباس قمى، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1416 ه. ق، چاپ اوّل، ج 1، ص 828. (11) لذّات فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1385، چاپ هجدهم، ص 128 و 129. (12) ر. ك: بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، دار احياء التراث، بيروت، 1403 ه. ق، چاپ سوم، ج 43، ص 91. (13) نهج الحياة، محمد دشتى، ص 84 و 85. (14) ر. ك: بحار الانوار، ج 43، ص 55. (15) شاهنامه فردوسى، ج 9، ص 287. (16) مثنوى معنوى، مولوى، تصحيح: نيكلسون، پژوهش، تهران، 1378، چاپ پنجم، دفتر اوّل، بيتهاى 88 و 89. (17) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، دكتر سيد جعفر سبحانى، طهورى، تهران، 1375، چاپ سوم، ص 68. (18) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، مصطفى درايتى و حسين درايتى، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1378، چاپ دوم، ص 248. (19) همان. (20) تفسير نور الثقلين، الحويزى، تصحيح: سيد هاشم رسولى محلاتى، دار الكتب العلمية، قم، ج 5، ص 392. (21) ميزان الحكمة، محمدى رىشهرى، دار الحديث، قم، 1379، چاپ دوم، ج 1، ص 104. (22) نور/63. (23) بحار الانوار، ج 34، ص 31، به نقل از: فى سيرة النبى وآله الاطهار، عباس الحسن الموسوى، انصاريان، قم، 1384، چاپ اوّل، ص 127. (24) ديوان حافظ، تصحيح: غنى - قزوينى، ققنوس، تهران، 1377، چاپ اوّل، ص 199. (25) كليات سعدى، ص 653. (26) احياى تفكر اسلامى، شهيد مطهرى، صدرا، تهران، چاپ بيست و يكم، 1383، برگرفته از صفحات: 90، 91، 95، 97 و 98. (27) خطبههاى عيد فطر، 15 آذر 1381، به نقل از باربى،اكبر مظفرى، شاكر، قم، 1384، چاپ اوّل، ص 114 و 115. (28) ر.ك: بحار الانوار، ج 8، ص 303؛ به نقل از: نهج الحياة، ص 144 و 145. (29) ر.ك: سفينة البحار، ج 1، ص 555، (ماده حدث). (30) شكوفههاى عرفان، حكيم الهى قمشهاى، امير كبير، ص 57. (31) داستان راستان، شهيد مطهرى، صدرا، تهران، 1377، چاپ بيست و هفتم، ص 87 و 88. (32) فرهنگ فلسفى، دكتر جميل صليبا، ترجمه منوچهر صانعى درّهبيدى، حكمت، تهران، 1385، چاپ سوم، ص 180 و 181. (33) غرر الحكم و درر الكلم، آمدى، انتشارات دانشگاه تهران، 1373، چاپ چهارم، ج 3، ص 421، ح 4953. (34) همان، ج 1، ص 372، ح 1419. (35) عوارف المعارف، شهاب الدين سهروردى، ترجمه: ابو منصور بن عبد المؤمن اصفهانى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1386، چاپ چهارم، ص 112. (36) نهج الحياة، ص 119 و 120. (37) همان، ص 119. (38) شكوفههاى عرفان، حكيم آية اللّه الهى قمشهاى، ص 60. (39) ر.ك: بحار الانوار، ج 43، ص 81. (40) احقاق الحق، قاضى نور اللّه شوشترى، ج 10، ص 266؛ به نقل از: نهج الحياة، ص 146. (41) مطلع عشق، (گزيدهاى از رهنمودهاى حضرت آيت اللّه سيد على خامنهاى به زوجهاى جوان)، گردآورنده: محمدجواد حاج علىاكبرى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1384، چاپ پنجم، ص 82. (42) مطلع عشق، ص 82 و 83. (43) ر.ك: بحار الانوار، ج 43، ص 76؛ به نقل از: اخلاق حضرت فاطمهعليهاالسلام، مهدى تاج لنگرودى، ممتاز، تهران، 1377، چاپ هفتم، ص 32 و 33. (44) نهج الحياة، ص 156. (45) لذّات فلسفه، ص 188. (46) مثنوى معنوى، دفتر چهارم، بيت 2577. (47) نهج الفصاحة، گردآورنده: مرتضى فريد تنكابنى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1380، چاپ ششم، ص 447. (48) همان. (49) مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسى، ترجمه سيد ابراهيم ميرباقرى، فراهانى، تهران، 1381، ج 1، ص 432. (50) بيست گفتار، شهيد مطهرى، صدرا، تهران، 1377، چاپ چهاردهم، ص 102.