بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اهميت كار و تلاش در اسلام شكوه كار و كارگر سيدمحمود طاهرى مقدمه در اينكه مردمان همه كشورها، پيشرفت و آبادانى ميهن خويش را مديون تلاش و كوشش خستگى ناپذير كارگران آن سرزمين مى باشند، نمى توان ترديد نمود؛ آنها كه - چنانچه از سيره و گفتار رسول اعظم صلى الله عليه وآله استفاده مى شود - دستشان بوسيدنى و حرمتشان، حرمت مجاهدان در راه خداست. از مردمان بيكاره و تنبل، جوامعى سربلند و آبرومند شكل نمى گيرد و از انسانهاى بى تحرّك، بالندگى و شكوفايى به ظهور نمى رسد. كار و تلاش يكى از اصلى ترين رموز تعالى، تكامل و عزتمندى، و ضامن خودكفايى و استقلال كشور است. نوشتار حاضر پاسداشتى است ناچيز از مقام كار و كارگر؛ آنها كه مردان تلاشند و كوشش، و دست مايه هاى كرامتند و عزت.
اهميت كار و تلاش در اسلام انديشه فردايى بهتر در سر هر كه باشد، او را به كار و تلاش وا مى دارد؛ و آينده اى روشن از آن كسانى است كه با سستى و تنبلى، بيگانه و با كار و كوشش، آشنايند. كار، نماد عزت و بالندگى فرد و جامعه، و وسيله حفظ آبروست، و هر جامعه اى كه اهل كار - چه فكرى و چه بدنىِ آن - باشد، بهروزى و پيروزى اش تضمين خواهد شد. در قرآن كريم مى خوانيم: وَ اَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسانِ اِلاَّ ما سَعى * وَ اَنَّ سَعَيَهُ سَوْفَ يُرى »؛(1) و نيست از براى انسان مگر كوشش و تلاشى كه انجام داده است و قطعاً ثمره كوشش و تلاش خود را خواهد ديد.» خداوند در قرآن كريم در بيش از دويست مورد عمل» انسان را ملاك شخصيت او دانسته، و در هفت مورد ماده صُنع» را كه به معناى صورت دادن كار است، بيان فرموده است؛ از اينرو پيداست كه كار و كوشش را ملاك شخصيت آدمى مى داند. (2) همچنين حضرت على عليه السلام در بيان اين سخن خداوند كه فرمود: وَ اَنَّهُ هُوَ اَغْنى وَ اَقْنى »؛(3) و هم اوست كه [شما را ]بى نياز كرد و سرمايه بخشيد»، مى فرمايد: يعنى هر انسانى را به وسيله معيشت او بى نياز كرد و به واسطه كسب و كارش راضى گردانيد. (4) رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله در بيانى دلنشين مى فرمايد: إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لَا يُكَفِّرُهَا صَلَاةٌ وَ لَا صَدَقَةٌ. قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فَمَا يُكَفِّرُهَا؟ قَالَ الْهُمُومُ فِي طَلَبِ الْمَعِيشَةِ(5)؛ همانا گناهانى است كه هيچ نماز و صدقه اى نمى تواند كفاره آن واقع شود [و آن را بپوشاند.] عرض كردند: پس چه كارى كفاره آن مى شود؟ فرمود: اهتمام ورزيدن در طلب معيشت.» محمد بن منكدر مى گويد: روزى از روزهاى گرم به اطراف مدينه رفتم. امام باقرعليه السلام را ديدم، و او مردى تنومند بود و به طرف مزرعه مى رفت. با خود گفتم: سبحان الله! بزرگى از بزرگان قريش در چنين ساعتى و در چنين حالتى به طلب دنيا مى رود، بايد او را موعظه كنم. به او نزديك شدم و سلام كردم. در حالى كه عرق مى ريخت، با گشاده رويى پاسخم داد. گفتم: خدا حال تو را نيكو گرداند؛ بزرگى از بزرگان قريش در چنين ساعتى و با چنين حالتى در طلب دنياست. نمى ترسى كه در اين حالت اجل تو در رسد، در حالى كه در طلب دنيا هستى. فرمود: اگر مرگ در رسد و من در اين حال باشم، مرگم فرا رسيده است در حالى كه به اطاعت و انجام فرمان الهى مشغول هستم تا به وسيله آن، خود و خانواده خود را از تو و مردم بى نياز سازم . من آن گاه مى ترسم كه مرگ من فرا رسد، در حالى كه به گناهى از گناهان مشغول باشم. گفتم: راست گفتى، خدا تو را رحمت كند، مى خواستم موعظه ات كنم؛ اما تو مرا موعظه كردى. (6) همچنين در حكايت ديگرى آمده است كه: مردى نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت: از من بر نمى آيد كه با دست خود كار كنم، نيز نمى توانم به كسب و بازرگانى بپردازم، و مردى بدبخت و نيازمندم. امام عليه السلام فرمود: كار كن و بر سر خود براى اين و آن، بار ببر و خود را از مردم بى نياز ساز. (7) بارى، وانهادن كار و كوشش همان و به تهى دستى و فقر نشستن همان. چنانچه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: مَنْ لَمْ يَصْبِرْ عَلى كَدِّهِ صَبَرَ عَلَى الاِْفْلاسِ(8)؛ آنكه بر زحمت كار كردن صبر نكند، بر تهى دستى و بى چيزى صبر كند.»
كار وظيفه اى اجتماعى انسانها به طور طبيعى، موجوداتى اجتماعى اند و براى دست يابى به بيش تر هدفهاى مادى و معنوى شان، ناگزير از تعامل با يكديگر مى باشند. در حقيقت، هر كدام از انسانها بر سر سفره ديگران نشسته اند و از دست رنج هم نوعان خويش روزى مى خورند. بر اين اساس، بهره مندى از دسترنج و توليدات ديگران، حقى بر گردن مصرف كننده پديد خواهد آورد كه او نيز در برابر بهره هايى كه با تلاش ديگران نصيب وى مى شود، در خود احساس وظيفه كند و پاسخ نيكى را به نيكى دهد، و خود را تافته اى جدا بافته از ديگران نيانگارد؛ بلكه او هم در اثر كار و تلاش، ديگران را مهمان سود دهى خويش كند و وظيفه اجتماعى خويش را به خوبى ادا كند. استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره مى فرمايد: كار در واقع يك وظيفه اجتماعى است و اجتماع، حقى برگردن انسان دارد. يك فرد، هر چه مصرف مى كند، محصول كار ديگران است: لباسى كه مى پوشيم، غذايى كه مى خوريم، كفشى كه به پا مى كنيم، مسكنى كه در آن زندگى مى كنيم، به هر چه نظر مى كنيم، غرق در نتيجه كار ديگران است . كتابى كه جلومان گذاشته ايم و مطالعه مى كنيم، محصول كار ديگران است: آن كه تأليف كرده، آن كه كاغذ ساخته، آن كه جلد نموده و مانند آنها. انسان در اجتماعى كه زندگى مى كند غرق محصول كار ديگران است، و به هر بهانه كه بخواهد از زير بار كار، شانه خالى كند، همان فرموده پيغمبر است كه: سنگينى او روى دوش ديگران است، بدون آنكه كوچك ترين سنگينى از ديگران را به دوش گرفته باشد كه چنين كسى از رحمت خدا دور است. (9)» ويل دورانت نيز مى گويد: تندرستى در كاركردن است، و از اين روى به جوانى، لطف و زيبندگى مى بخشد. سرّ لطف و زيبندگى، در كار كردن است، و اشتغال، نيمى از رمز خرسندى و خوشنودى است. از خدا مال و منال نخواهيم؛ بلكه توفيق كار وعمل بخواهيم. در مدينه فاضله هر كسى بايد خود خانه خود را بسازد. در اين حال دلهاى مردم از نغمه و سرود پر مى گردد، مانند مرغان كه به هنگام ساختن لانه هاى خود مى خوانند و چهچهه مى زنند. (10)»
بى گمان، دست يابى به گوهر عزت نفس، نيازمند ساز و كارهايى ويژه، و پاى بندى به اصول و شرايطى است كه از مهم ترين آنها، فروزان بودن چراغ كار و تلاش است. كار و كوشش از اركان تحقق عزت نفس و حفظ آن است، و بدون آن، آرزوى دست يابى به زندگى اى آبرومندانه و همراه با شرافت، خواب و خيالى بيش نيست.
آثار و بركات كار و كوشش 1. همنشينى با پيامبران عليهم السلام يكى از ثمره هاى كار و تلاش، هم نشينى انسان با پيامبران الهى است. از رسول خداصلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: مَنْ أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ كَانَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي عِدَادِ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَأْخُذُ ثَوَابَ الْأَنْبِيَاءِ(11)؛ آنكه از حاصل دسترنج خود ارتزاق كند، در روز قيامت در جمع پيامبران جاى دارد و ثواب پيامبران را دريافت مى كند.» در حكايت است كه: حضرت داودعليه السلام با حق تعالى مناجات كرد و گفت: خداوندا! مى خواهم كه همنشين خويش را در بهشت ببينم. حق تعالى فرمود: فردا از شهر بيرون شو، اول كسى كه تو را پيش آيد، او بود. چون داودعليه السلام بيرون رفت شخصى را ديد كه پشتوارى هيزم در پشت مى آمد. بر وى سلام كرد و از احوال او پرسيد، كه معامله تو با حضرت خداوند چه چيزى است كه بدان وسيلت، مرتبه موافقت و مجالست انبياء يافته اى در بهشت؟ گفت: من هر روز از اين پشتوارى هيزم به دست خويش جمع مى كنم و بر پشت به شهر آرم و به يك درم بفروشم. مادرى دارم، دودانگ در وجه او نفقه نهم و دو دانگ در وجه عيال و دو دانگ بر درويشان و محتاجان، صرف كنم. پس داودعليه السلام گفت: بيا نزديك من مى باش تا هر روز يك درم به تو دهم و تو چنان كه در بهشت رفيق من خواهى بود، اينجا هم رفيق من باشى. آن درويش گفت: من اين مرتبه، به كسب دست و رنجبرى و باركشى يافته ام، چون دست از آن بدارم، اين مرتبه نماند.» (12)
2. عزتمندى گرايش به عزت نفس، يكى از تمايلات ارزشمند انسانى است كه دست حكمت الهى، آن را با سرشت بشر آميخته است. آدمى به طور طبيعى به شرافت و بزرگوارى نفس، تمايل دارد و از فرومايگى گريزان است. در آموزه هاى دينى ما نيز به موضوع عزت نفس» اهتمام ويژه اى ورزيده شده است؛ تا آنجا كه در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم: إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِيلا(13)؛ خداوند اختيار همه كارهاى مؤمن را به او داده؛ اما اين اختيار را به او نداده است كه ذليل باشد.» بى گمان، دست يابى به گوهر عزت نفس، نيازمند ساز و كارهايى ويژه، و پاى بندى به اصول و شرايطى است كه از مهم ترين آنها، فروزان بودن چراغ كار و تلاش است. كار و كوشش از اركان تحقق عزت نفس و حفظ آن است، و بدون آن، آرزوى دست يابى به زندگى اى آبرومندانه و همراه با شرافت، خواب و خيالى بيش نيست. در ديوان منسوب به امام على عليه السلام در اين باره آمده است: كُدَّ كَدَّ الْعَبْدِ اِنْ اَحْ بَبْتَ اَنْ تُصْبِحَ حُرّاً وَاقْطَعِ الآْمَالَ مِنْ مَا لِ بَنى آدَمَ طُرّاً لا تَقُلْ ذا مَكْتَبٌ يُزْ رى فَقَصْدُ النّاسِ اَزْرى(14) اگر مى خواهى آزاد زندگى كنى چون بردگان تلاش كن و از اموال ديگران قطع طمع نما! و مگو كه اين كار مرا پست مى كند. [چرا] كه ذلت و پستى در درخواست كردن از مردم است.»
3. نشاط زندگى و رهايى از سرمستى از آنجا كه برخى از نعمتهاى خداوند با سختيهايى نيز همراه است، موجب كراهت قلبى آدميان شده و در نتيجه قدر و ارزش حقيقى آنها پنهان مانده است. از آن جمله است كار كردن و تلاش ورزيدن. سختى كار، بسيارى از آدميان را از آن گريزان كرده، و برخى ديگر را با بى ميلى و از سر اجبار به طرف كار رفتن، مواجه نموده است؛ در حالى كه اگر انسانها در زندگى خويش از گوهر كار بى بهره بودند و همه نعمتهاى خداوند بدون كم ترين تلاشى در اختيارشان قرار مى گرفت، زندگى شان بى روح و نشاط مى گشت و به تدريج انگيزه ادامه حيات، در وجود آنان از بين مى رفت و به احساس پوچى و بيهودگى در زندگى گرفتار مى شدند. سخن امام صادق عليه السلام در اين باره شنيدنى است، آنجا كه مى فرمايد: ... اگر همه نيازمنديهاى مردم [بى كوشش و كارى و زحمتى ]برايشان تأمين مى شد، هرگز زندگى شان گوارا نمى شد و لذت آن را در نمى يافتند. مگر نمى بينى هر گاه شخصى مهمان گروهى شود و مدتى نزد آنان بياسايد، به گونه اى كه تمام نيازهايش همچون غذا و نوشيدنى و خدمات تأمين گردد، خود از بى كارى خسته مى شود و به دنبال كار مى گردد تا خود را بدان مشغول دارد؟ پس چگونه است اگر در سراسر عمر، تمام نيازمنديهايش تأمين شده باشد. اگر كار از عهده آدمى بر داشته مى شد، و براى او هيچ كار و شغلى باقى نمى ماند، انسان از ناسپاسى و سرمستى چنان مى شد كه زمين نمى توانست تحملش بكند، و سرانجام به كارهايى دست مى زد كه به تلف شدن او مى انجاميد.» (15)
4. تمركز قوه خيال و سلامت روان اگر قوه خيال آدمى به درستى كنترل نشود، يكى از اصلى ترين ابزارهاى سوق دهنده او به سوى انجام لغزشها و نيز اساسى ترين عامل جذب اندوه و نگرانى وى خواهد شد. به تعبير مولوى: جان، همه روز از لگد كوب خيال وز زيان و سود و از خوف زوال نى صفا مى ماندش نى لطف و فرّ نى به سوى آسمان راه سفر(16) در حقيقت ريشه بسيارى از گناهان اين است كه آدمى ذهن و خيالش را در گناهان متمركز مى كند و سرانجام در دام آنها گرفتار مى آيد. چنانچه حضرت على عليه السلام در سخنى شيوا فرموده اند: مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ مِنَ الْمَعاصى دَعَتْهُ اِلَيْها؛(17) كسى كه درباره گناهان، بسيار بينديشد، سرانجام گناهان، او را به سوى خود مى كشانند.» آن حضرت همچنين فرمود: مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ فِى اللَّذَّاتِ غَلَبَتْ عَلَيْهِ؛(18) هر كه در لذتها، زياد انديشه كند، آن لذتها بر او چيره مى شوند.» از اين رهگذر نقش سازنده و تأثير گذار كار، به خوبى آشكار مى شود؛ چرا كه اشتغال به كار - چه كار فيزيكى و يَدى، و چه كار فكرى مثل مطالعه، تحصيل يا تدريس - يكى از مهم ترين راههاى مهار نيروى خيال و در نتيجه يكى از عوامل اصلى حفظ انسان از لغزشها و بزه ها و در نتيجه ضامن سلامت روانى و روحى است. بر اين اساس، در نگاهى جامعه شناسانه بايد گفت: اشتغال زايى و ايجاد بازار كار، از سلسله عواملى است كه به سلامت اجتماع مى انجامد و به جامعه، بهداشت روانى مى بخشد، و در كنار عوامل معنوى ديگر همانند نماز، روزه، امر به معروف و نهى از منكر و... از جايگاه والايى برخوردار است.
نكته هاى كليدى رعايت نكته هاى زير در زمينه كار و كوشش حائز اهميت است: 1. رعايت ذوق و استعداد دستگاه آفرينش، افراد را با ذوق و استعدادهاى ويژه اى آفريده است. و يكى از رمزهاى پيروزى و پيشرفت نيز آن است كه انسان، سراغ كار و رشته اى برود كه مطابق ذوق و سليقه و استعداد او باشد. به قول مولوى: هر كسى را بهر كارى ساختند ميل آن را در دلش انداختند(19) افرادى كه خود را به اصطلاح، همه فن حريف مى دانند، هيچ گاه استعدادشان در هيچ كارى به طور كامل شكوفا نخواهد شد. آنها سرانجام نه به حرفه اى كه استعداد واقعى آن را دارند دست مى يابند، و نه در كارهايى كه در حال حاضر بدان اشتغال دارند تخصص پيدا مى كنند. افزون بر اين، به جامعه نيز آسيب مى رسانند، چون كارى را بر عهده گرفته اند كه به خوبى انجام نمى دهند و از عهده آن بر نمى آيند. شاعر بلند آوازه، استاد شهريار در اين باره چه زيبا سروده است: چه كنم شاعر آفريد ستم كار ديگر نيايد از دستم جان من! پيروى كن از كارى كه هوايى از او به سر دارى اگر از صد فزون، فنونت هست در يكى ذوق فن فزونت هست گر همان يك فن اختيار كنى همه در كار ابتكار كنى هر كه با ذوق فن، مُجِد گردد در فن خويش مجتهد گردد
با چنان ذوق دكترى پاستور حق هم اين بود كو بود دكتر يا كه مير سخنوران وُلتر چيست غير از سخنور و شاعر ورنه پاستور اگر كمانچه زدى يا اديسون اگر طبيب شدى اين همه راز دهر بود نهان وز نوابغ عقيم بود جهان(20)
2. لزوم تخصص در آموزه هاى دينى به موضوع تخصص» در كار و حرفه، بسيار توجه شده است. در قرآن كريم آن گاه كه يوسف عليه السلام به عزيز مصر مى گويد: اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ»(21)؛ مرا بر خزائن اين سرزمين بگمار»، از تخصص و آگاهى كافى خويش سخن گفته و مى گويد: إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ»؛(22) همانا من نگاهبانى [امين ] و [كاردانى آگاه [به اين كار] هستم.» تخصّص نداشتن در كار، سبب مى شود كه كار، خوب صورت نپذيرد و در نتيجه در بسيارى از وقتها، زيانهاى فراوانى به بيت المال و اقتصاد مسلمين وارد شود، و همچنين فضاى فرهنگى، علمى و سياسى جامعه با آسيبهاى جدى رو به رو گردد. چه بسا اقدام ناآگاهانه در مواردى همچون پزشكى، به قيمت جان اشخاص نيز تمام شود. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله خرابى حاصل از انجام دادن كار بدون تخصّص و آگاهى را بيش تر از اصلاح آن مى داند و مى فرمايد: مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ(23)؛ هر كس بدون دانش و تخصص، كارى انجام دهد، بيش از آنكه [آباد كند و] اصلاح نمايد، خراب مى كند.» همچنين از حضرت على عليه السلام نقل است كه فرمود: اَلنَّاسُ اَبْناءُ مَا يُحْسِنُونَ؛(24) مردمان فرزندان آن چيزند كه آن را نيك انجام مى دهند.» يعنى همان گونه كه انسانها به پدران خويش نسبت دارند و با پدران، قدر و منزلت آنها شناخته مى شود، به همين گونه هم، اشخاص به كار و مهارت و تخصص خود، نسبت داده مى شوند و قدر و منزلت كسب مى كنند. آن حضرت همچنين فرمود: قيمَةُ كُلِّ امْرِءٍ مَا يُحْسِنُهُ؛(25) ارزش هر كس به اندازه همان چيزى است كه در آن خوب وارد است.» شريف رضى، جمع آورى كننده كتاب شريف نهج البلاغه در ذيل اين سخن حكيمانه مى نويسد: اين، سخنى است كه ارزش و قيمتى نمى توان براى آن تعيين كرد، و هيچ حكمتى با آن قابل سنجش نيست و سخنى هم رديف آن نتواند شد.» كارها چون به دست اهل افتد مشكلات حيات، سهل افتد(26) انسان كمال يافته در مهارت و تخصص، از خاك»، زر»، مى سازد، در حالى كه انسان ناقص و فاقد تخصص، حتى اشياء گرانبها را نيز تلف مى كند و از زر»، خاكستر» مى سازد، به تعبير مولوى: كاملى گر خاك گيرد زر شود ناقص ار زر بُرد خاكستر شود(27)
3. كار در حد توان خداوند، انسانها را در حدّ توان و ظرفيت آنان مكلف كرده است و مى فرمايد: لا يُكُلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَها»؛(28) خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى اش تكليف نمى كند.» بدون شك اين سخن زيباى پروردگار، افزون بر آنكه از درياى عدالتش سرچشمه مى گيرد، در مصلحت و حكمت او نيز ريشه دارد؛ چرا كه تكليف نمودن فراتر از توان»، افزون بر آنكه مانع از انجام درست و كامل عمل مى شود، بيزارى نسبت به آن را نيز در پى دارد؛ در نتيجه روح نشاط و سرزندگى را از انسان مى گيرد، و ناخود آگاه آدمى را به سوى افسردگى مى كشاند. مناسب است كه انسانها با الگوگيرى از اين اصل قرآنى، توان و ظرفيت خود را در كارهاى مورد نظرشان ارزيابى كنند تا دچار فرسودگى جسم و جان نگردند. پذيرش كار، متناسب با توان جسمى، فكرى و مديريتى، افزون بر اثر مثبت آن، در سامان دهى امور فردى و اجتماعى، و حفظ كرامت و شخصيت افراد نقش مهمى دارد. امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد: سزاوار نيست مؤمن خود را خوار نمايد.» به امام عليه السلام عرض شد: چگونه ممكن است خود را ذليل سازد؟ فرمود: به كارهايى دست زند كه توان انجام آن را ندارد. (29)» اين مهم به ويژه درباره زنان شاغل كه به طور طبيعى، وضعيت جسمى و روحى متفاوتى نسبت به مردان دارند، بيش تر قابل توجه است. امام على عليه السلام با اشاره به اين حقيقت مى فرمايد: وَ لَا تُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَة؛(30) كارى كه برون از توانايى زن است به دستش مسپار، كه زن گل بهارى است [لطيف و آسيب پذير]؛ نه پهلوانى است [كار فرما و در هر كارى دلير].»
4. پرهيز از كارهاى كاذب يكى از بدترين بلايا و آفات براى هر جامعه، روى آوردن به كارهاى كاذب و دورى از كارهاى مفيد و مولِّد است. در كارهاى كاذب، شخص، تنها سود شخصى خويش را در نظر دارد، و از توجه به منافع ديگران چشم مى پوشد. در اين نوع كارها، معمولاً تلاش و كوشش جايگاهى ندارد، و شخص به دنبال پول باد آورده مى باشد. اهل بيت عليهم السلام پيروان راستين خويش را از دست زدن به چنين كارهايى باز داشته اند؛ چرا كه چنين كارهايى فقط و فقط بوى پول و سود پرستى مى دهد، و در آن از ثمر بخش بودن شخص براى جامعه اثرى به چشم نمى خورد. در اينجا به چند نمونه از كارهاى كاذب كه مورد نهى ائمه معصومين عليهم السلام قرار گرفته اشاره مى كنيم: 1. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: إِنِّي لَأَكْرَهُ أَنْ أَسْتَأْجِرَ رَحًى وَحْدَهَا ثُمَّ أُؤَاجِرَهَا بِأَكْثَرَ مِمَّا اسْتَأْجَرْتُهَا بِهِ إِلَّا أَنْ اُحْدِثَ فِيهَا حَدَثاً أَوْ اُغْرِمَ فِيهَا غَرَامَةً؛(31) دوست ندارم آسيابى را اجاره كنم، و همان آسياب را با قيمتى بيش تر به ديگرى اجاره دهم، مگر اينكه در آن آسياب، كارى انجام داده [و آن را مجهزتر كرده باشم ] يا در آن جهت، خسارتى متحمل شوم.» 2. همچنين امام صادق عليه السلام فرمودند: لَا بَأْسَ أَنْ يَسْتَأْجِرَ الرَّجُلُ الدَّارَ أَوِ الْأَرْضَ أَوِ السَّفِينَةَ ثُمَّ يُؤَاجِرَهَا بِأَكْثَرَ مِمَّا اسْتَأْجَرَهَا بِهِ إِذَا أَصْلَحَ فِيهَا شَيْئاً؛(32) مانعى ندارد كه مردى خانه يا زمين يا كشتى اى را اجاره كند، آن گاه آن را با قيمتى بالاتر به ديگرى اجاره دهد، زمانى كه در آن، اصلاحات [و اقداماتى ] انجام داده باشد.» 3. همچنين محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام يا امام باقرعليه السلام درباره كسى پرسيد كه تعهد مى كند كارى را انجام دهد، ولى بعداً همان كار را - بدون آنكه بخشى از آنرا عهده دار شود به ديگرى واگذار مى كند و از اين راه منافعى تحصيل مى كند. امام عليه السلام فرمود: لَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ قَدْ عَمِلَ فِيهِ شَيْئاً(33)؛ نه [؛ نمى تواند چنين كارى را انجام دهد ]مگر آنكه قسمتى از كار را خود انجام داده باشد.» چنانچه ديده شد، آن دسته از كارهايى [دروغين ] كه در آن خبرى از دگرگونى، كار و تلاش و توليد و بازدهى نيست، مورد ناخشنودى و كراهت قلبى اهل بيت عليهم السلام بوده است.
5. تعادل در كار ارزشمندى و تقدّس كار و توجه فراوان آموزه هاى دينى نسبت به آن، بدان معنا نيست كه آدمى تا آنجا به كار بپردازد كه نه حال و وقتى براى عبادت برايش باقى بماند و نه زمانى براى تفريحات سالم و بهره مندى از لذتهاى حلال. از آنجا كه اسلام دين تعادل است، در عين توصيه فراوان به كار، به رعايت اعتدال و ميانه روى در كار نيز سفارش كرده است. در حديثى ارزشمند از امام موسى بن جعفرعليهماالسلام مى خوانيم: اِجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثَةِ سَاعَات؛(34) بكوشيد كه وقت شما چهار قسمت باشد: قسمتى براى مناجات با خدا، بخشى براى كار و فعاليت، پاره اى براى معاشرت با برادران و افراد مورد اعتماد كه عيبهاى شما را يادآورى كنند و از دل به شما اخلاص ورزند، زمانى را هم به پرداختن به لذتهاى مشروع و حلال اختصاص دهيد كه به وسيله اين ساعات، بر انجام وظايفى كه در سه قسمت پيش گفته شد توانا مى شويد.» چنانچه از بخش پايانى اين حديث شريف استفاده مى شود، اگر آدمى به واسطه كار و فعاليت فراوان، وقتى براى تفريح خود باقى نگذارد، نمى تواند كارهايش را به درستى انجام دهد و توانايى لازم را در انجام درست مسئوليتها نخواهد داشت. افزون بر اين نكته، غرق شدن در كار، فرصتى براى رسيدگى به نيازمنديهاى افراد خانواده به جاى نمى گذارد، و سبب مى شود كه شخص، كم تر بتواند در كنار خانواده خويش حاضر باشد، كه اين خود يكى از عوامل دورى افراد خانواده از يكديگر، و سست شدن نهاد مقدس خانواده مى باشد. بنابراين اگر كار - اين عامل سازنده، پيش برنده و تعالى بخش - از حدّ اعتدال خارج شود، مى تواند به عنصرى بازدارنده و زيانبار تبديل شود.
1) نجم/39 و 40. 2) حكمت، عرفان و اخلاق در شعر نظامى، استاد محمدتقى جعفرى، تهران، سازمان انتشارات كيهان، 1370، چاپ اوّل، ص 32. 3) نجم/48. 4) وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1416 ه . ق، چاپ سوم، ج 17، ص 40. 5) بحارالانوار، علامه مجلسى، بيروت، مؤسّسة الوفاء، 1404 ه . ق، ج 70، ص 157. 6) وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 17، صص 19 و 20. 7) الحياة (ترجمه)، محمدرضا، محمد و على حكيمى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378، چاپ دوم، ج 5، صص 436 و 437. 8) غُرَر الحكم و درر الكلم، آمدى، انتشارات دانشگاه تهران، 1373، چاپ چهارم، ج 5، ص 414، ح 8987. 9) تعليم و تربيت در اسلام، شهيد مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، 1374، چاپ بيست و ششم، ص 413. 10) لذات فلسفه، ويل دورانت، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1385، چاپ هجدهم، ص 460. 11) مستدرك الوسائل، ميرزا حسن نورى، قم، مؤسسة آل البيت، 1408 ه . ق، ج 13، ص 24. 12) مرصاد العباد، نجم الدين رازى، به اهتمام محمد امين رياحى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1386، چاپ دوازدهم، صص 540 و 541. 13) ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، قم، دارالحديث، 1379، چاپ دوم، ج 6، ص 3736؛ به نقل از: تهذيب، شيخ طوسى، ج 6، ص 179. 14) ديوان منسوب به امام على عليه السلام، ترجمه: ابوالقاسم امامى، تهران، اسوه، 1375، چاپ دوم، صص 277 و 278. 15) الحياة، محمد رضا، محمد و على حكيمى، ج 5، صص 426 و 427. 16) مثنوى معنوى، مولوى، تصحيح: نيكلسون، تهران، پژوهش، 1378، چاپ پنجم، دفتر اول، بيتهاى 411 و 412. 17) غرر الحكم و درر الكلم، آمدى، ج 5، ص 321، ح 8561. 18) همان، ص 322، ح 8564. 19) مثنوى معنوى، مولوى، دفتر سوم، بيت 1618. 20) ديوان شهريار، تهران، زرّين: مؤسسه انتشارات نگاه، 1385، چاپ بيست و هفتم، ج 2، صص 666 و 667. 21) يوسف/ 55. 22) همان. 23) تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانى، ترجمه و تحقيق: صادق حسن زاده، قم، انتشارات آل على، 1383، چاپ سوم، ص 78. 24) الحياة، محمدرضا، محمد و على حكيمى، ج 5، صص 456 و 457. 25) نهج البلاغه، ترجمه شهيدى، حكمت 81. 26) ديوان شهريار، ج 2، ص 667. 27) مثنوى معنوى، مولوى، دفتر اول، بيت 1609. 28) بقره/286. 29) الكافى، ثقة الاسلام كلينى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1388ه. ق، چاپ سوم، ج 5، ص 63. 30) نهج البلاغه، ترجمه شهيدى، نامه 31. 31) وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، ج 19، ص 130. 32) همان، ص 129. 33) همان، ص 132. 34) تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانى، ص 748.