با فرزانگان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

با فرزانگان - نسخه متنی

حسن اردشیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
با فرزانگان
شيخ مرتضي انصاري، اسوه فضيلت
حسن اردشيري
تولد
مرتضي، بزرگ‌ترين فرزندِ شيخ محمد امين بود كه در روز عيد غدير سال 1214 هـ .ق در شمال غربي بقعه ي سبز قباي شهر دزفول، در خاندان با فضل و ادب به دنيا آمد. (1) شب قبل از تولدش، مادرش در خواب مي‌بيند كه حضرت صادق‏عليه‏السلام، قرآني مُذَهَّب به وي مي‌دهد، كه خوابش را به «فرزند جليل القدر» تعبير مي‌نمايند. مسلماً اين رؤيايي صادقه بود كه باعث شد مادرش وي را هيچ‌گاه بدون وضو شير ندهد. (2)
پدرش كه از عالمان راستين و مبلغان دين مبين اسلام بود، در سال 1248 هـ .ق در اثر بيماري طاعون در خارج از شهر دزفول درگذشت و مادرش نيز كه دختر شيخ يعقوب و از زنان پرهيزگار روزگار خود بود در سال 1279 هـ . ق در نجف اشرف از دنيا رفت و شيخ را با غم و اندوهي فراوان، تنها گذاشت. (3)
نسب شيخ
در انتساب شيخ و خاندانش به جابربن‌عبدالله انصاري، صحابي معروف پيامبر‏صلي‏الله‏عليه‏وآله هيچ‌گونه شك و ترديدي نيست؛ زيرا گذشته از شجره نامه‌هايي كه در دسترس بعضي از افراد اين خاندان مي‌باشد، شيخ اسدالله انصاري معروف به امين الواعظين تهراني نيز در كتابش به نام «حدائق الادب» به نقل از كتاب «مشيخة‌الجابرية»، پدران شيخ انصاري را تا جابربن عبدالله انصاري نوشته است. (4)
تحصيلات
از همان کودکي، آثار بزرگي،‌نبوغ و هوش سرشارش،‌ هويدا بود.
شيخ پس از فراگيري قرآن، گذراندن دوران مكتب و دروس سطح در نزد عمويش شيخ حسن انصاري، در سال 1232 هـ . ق در سن هجده سالگي به همراه پدربزرگوارش به طرف عتبات عاليات حركت نمود. ايشان بنا به سفارش شيخ حسين انصاري در كربلا با سيد محمد مجاهد، فرزند سيد علي (صاحب رياض) آشنا شد و به مدت چهار سال در محضر ايشان و شريف العلماي مازندراني شاگردي كرد و به درس و بحث پرداخت و در هنگام هجوم داود پاشا به كربلا، به همراه علما به كاظمين مهاجرت نموده و پس از چند روزي به دزفول بازگشت. (5)
شيخ در حدود يك سال و يا بيش‌تر در دزفول ماند و براي بار دوم به كربلا بازگشت و يك سال و اندي از محضر شريف العلماء استفاده كرد و پس از آن به نجف رفته؛ در درس شيخ موسي كاشف الغطاء حاضر شد و بعد به دزفول بازگشت. (6)
شيخ در سال 1240 هـ . ق به قصد زيارت حرم امام رضا‏عليه‏السلام از دزفول خارج شد. وقتي وي به همراه برادرش شيخ منصور به بروجرد رسيد، بنا به درخواست شيخ اسدالله مشهور به حجت الاسلام بروجردي به مدت يك ماه در آنجا ماند و پس از آن به اصفهان رفته، در درس حاج سيد محمد باقر شفتي رشتي معروف به حجت الاسلام رشتي كه رياست ديني اصفهان را بر عهده داشتند، شركت كرد. از اين شركت در كلاس خاطره‌هايي نيز وجود دارد كه به شرح زير است: سيد در هنگام درس اشكالي را بر شاگردان القاء كرد. شيخ مرتضي كه در پايين مجلس نشسته بود، پاسخ اشكال را به يكي از شاگردان گفت و از درس خارج شد. هنگامي كه شاگرد پاسخ اشكال را داد، سيد گفت: «اين جواب را يا حضرت حجت بن الحسن‏عليه‏السلام به تو تلقين كرده است يا شيخ مرتضي نجفي. هنگامي كه آن شاگرد ماجرا را گفت:‌ سيد به جستجوي شيخ پرداخت. وقتي كه مكان اقامت ايشان را يافت، عزم ديدار نمود كه شيخ گفت: «به زحمت ايشان راضي نيستم» و به همراهي برادرش به سوي خانه سيد روانه شد كه در ميانه ي راه با سيد ديدار كرد و سيد ايشان را به منزل برد. شيخ نيز كه اصرارهاي فراوان سيد را در ماندن و اقامت در اصفهان ديد، به بهانه ي ديدار مادر از اصفهان به سوي دزفول حركت كرد. (7)
از ديگر سفرهاي ايشان سفر به كاشان بود كه بواسطه ي عظمت و بزرگي ملا احمد نراقي‏رحمه‏الله، چهار سال در درسهاي وي شركت كرد و پس از آن، وقتي خواست به سوي مشهد حركت كند، ملا اجازه ي [اجتهاد] مبسوطي براي وي صادر نمود و در آن، شيخ را به بهترين عبارتها ستود.
شيخ و برادرش پس از كاشان، چند ماهي را در مشهد مقدس، ماندند و پس از آن به سوي تهران حركت نمودند، مدتي را در مدرسه «مادر شاه» ساكن شدند. (8) شيخ و برادرش پس از 6 سال مسافرت دوباره به دزفول بازگشتند و با استقبال اهالي شهر روبرو شدند. (9)
شيخ پس از 4 سالي كه در دزفول ساكن بود، دوباره به سوي نجف اشرف حركت كرد؛ در حالي كه دو تن از مردان بزرگ علمي شيعه در آن روزگار؛ يعني شيخ علي، فرزند شيخ جعفر كاشف الغطا و شيخ محمد حسن (صاحب جواهر) در رأس حوزه بودند.
اساتيد وي به شرح زير هستند:
1. شيخ حسين انصاري دزفولي؛
2. شريف العلماء؛ ملا محمد يا محمد شريف مازندراني؛
3 و 4ـ شيخ موسي و شيخ علي كاشف الغطاء؛
5. سيد محمد مجاهد، فرزند سيد عليِ صاحب رياض؛
6. حاج ملا احمد نراقي.

شاگردان شيخ
شايد بتوان گفت بيش‌تر مجتهدان و عالمان معروف شيعه در ميانه ي قرن سيزدهم تا اوايل قرن چهاردهم، شخصيتهايي هستند كه از مكتب علمي شيخ انصاري برخاسته‌اند. به قولي در جلسه درس شيخ نزديك به پانصد نفر حاضر مي‌شدند و البته ميرزا محمد همداني، شاگرد شيخ، شمار شاگردان ايشان را تا سه هزار نفر يا بيش‌تر گزارش مي‌كند. (10)

شاگردان درجه اول و ممتاز شيخ چهار نفرند كه عبارتند از:
1. ميرزاي شيرازي (ميرزا محمد حسن شيرازي)؛
2. ميرزاي رشتي (حاج ميرزا حبيب الله رشتي)؛
3. آقا حسن نجم آبادي تهراني؛
4. آقا سيد حسين كوه كمره‌اي.

برخي ديگر از شاگردان شيخ عبارتند از:
1. حاج شيخ جعفر شوشتري؛
2. سيد جمال الدين اسدآبادي؛
3. آخوند محمد كاظم خراساني. (11)

علامه نوري: خداوند بر جابر بن عبدالله انصاري تفضّل نمود و از صُلب او، مردي برون آورد كه ملت و دين را به علم و زهد و عبادت و كياست ياري كرد و علماي گذشته به رتبه او نرسيدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسيد.

آثار علمي
علي‌رغم اينكه چشم شيخ ضعيف بود و همچنين به مسئوليتهاي مرجعيت و رياست علمي حوزه و تدريس اهتمام داشت، بيش از سي جلد كتاب، از آن بزرگوار به يادگار مانده است كه عبارتند از:
رساله‌هايي در ارث، تقيه، تيمم، خمس، زكات، صلاة، تقليد، رضاع، خلل، حاشيه بر استصحاب قوانين، مناسك حج، حاشيه بر نجاة العباد شيخ محمد حسن نجفي، حاشيه بر حاشيه ي بغية‌الطالب، كتاب طهارت، كتاب رجال، رساله‌اي در قطع، ظن، اصالة البرائة، استصحاب، تعادل و تراجيح، (كه در اين پنج رساله) به نام فرائد الاصول يا رسائل به چاپ رسيدند)، رساله‌اي در قاعده «لا ضرر و لا ضرار»، «قضاء‌ عن الميت»، مسئله مشتق، مواسعه و مضايقه، «التسامح في ادلة السنن»، رساله در قاعده «مَنْ مَلِكَ شَيْئاً مَلِكَ الْاِقْرَارُ بِهِ»، ‌مكاسب يا متاجر (كتاب درسي حوزه)، اصول فقه، رساله‌اي در رد كساني كه اخبار را قطعية الصدور مي‌دانند، قرعه، حواشي متفرقه بر عوائد نراقي، رساله‌اي در ردّ حرام بودن متعه. (12)

مقام علمي شيخ
درباره ي مقام علمي شيخ انصاري گفته‌اند: سيد حسين كوه‌كمره‌اي كه از عالمان روزگار شيخ بوده و مجلس درس نيز داشته است، روزي پيش از آمدن شاگردان، در محل درس حاضر شد و در گوشه ي مسجد، شيخ ژوليده‌اي را با چند نفر شاگرد در حال تدريس ديد. سيد حسين به درس او گوش داد و احساس كرد كه وي بسيار محققانه بحث مي‌كند. روز ديگر، زودتر آمد و به درس شيخ گوش داد. وقتي تدريس او را ديد، اعتقادش بيش‌تر شد و احساس كرد كه از خودش فاضل‌تر است و اگر شاگردانش به جاي درس او، در درس اين شيخ حاضر شوند، بهره بيش‌تري خواهند برد، از اينرو، روز ديگر به شاگردانش گفت: اين شيخ كه در آن گوشه با چند نفر شاگرد نشسته است، براي تدريس از من شايسته‌تر است و خود من نيز از او بهره مي‌برم، همه با هم به درس او مي‌رويم». از آن روز سيد حسين و شاگردانش در مجلس درس شيخ حاضر شدند. (13)

شيخ از نگاه ديگران
1. علامه نوري: خداوند بر جابر بن عبدالله انصاري تفضّل نمود و از صُلب او، مردي برون آورد كه ملت و دين را به علم و زهد و عبادت و كياست ياري كرد و علماي گذشته به رتبه او نرسيدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسيد. (14)

2. علامه كاشف الغطاء -‌ استاد شيخ -‌ : «به خدا سوگند! او مجتهد علي الاطلاق است» و در شأن وي به شيخ جعفر شوشتري مي‌گويد: «هر چيزي در هنگام شنيدن بيش از ديدن جلوه مي‌كند، به جز شيخ مرتضي كه ديدنش از شنيدن وصف او عظيم‌تر و والاتر است».(15)

3. آيت الله العظمي آقا موسي زنجاني: «شيخ در حوزه‌هاي علميه به عنوان فقيهي زاهد و عالمي وارسته و اصولي نوآور شناخته شده است تا آنجا كه در ميان متأخران، لقب شيخ مطلق و مؤسس و خاتم الفقهاء و المجتهدين ويژه اوست و در شأن او گفته‌اند: «هو تالِي العصمةِ علماً و عَمَلاً؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد.» (16)

4. ميرزا حبيب الله رشتي: «شيخ سه چيز ممتاز داشت:‌ علم، سياست، زهد. سياست را به حاج ميرزا محمد حسن شيرازي و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد.» (17)

5. ملا احمد نراقي: «بهره‌اي كه من از اين جوان بردم، بيش از بهره‌اي بود كه او از من برد. در سفرهاي گوناگون بيش از پنجاه مجتهد مسلّم ديدم كه هيچ يك مانند شيخ مرتضي نبودند.» (18)

ويژگيهاي نيكو
1. زهدورزي
الف. زهد و عبادت شيخ آنچنان شايع و معروف بوده است كه عامه نيز در شأن وي سخنها گفته‌اند؛ مثلاً سلطان عثماني چون از والي عراق ـ كه از اهل سنت بود ـ احوال شيخ را پرسيد: وي در پاسخ گفت:‌ «والله هو الفاروق الاعظم» به خدا سوگند! او فاروق اعظم است. (19)

ب. باليوز، نماينده ي سياسي انگلستان در بغداد كه دو سال در پي شرف‌يابي به خدمت شيخ بود و موفق نشده بود، سرانجام در بيابان، وقتي كه شيخ براي زيارت حضرت سلمان مي‌رفت، او را ديد. او در توصيف شيخ مي‌نويسد: «به خدا سوگند! وي يا عيسي بن مريم يا نايب خاص او است.» (20)

ج.‌ همچنين در زهد شيخ نقل شده است كه روزي همسر شيخ انصاري از او خواست تا چادرشبي براي پوشانيدن رختخوابهاي منزل خريداري كند. شيخ به دليل تقوا و پارسايي‌اش، بدين كار تن در نداد. همسر شيخ كه از نمايان بودن رختخوابها در گوشه اتاق ناراحت بود، پس از نااميد شدن از جلب موافقت شيخ، در خريد گوشت صرفه‌جويي كرد. وي به جاي سه سير گوشت، تا مدتي دو سير و نيم مي‌خريد و با مبلغ باقيمانده كه پس انداز مي‌شد، توانست يك چادر شب بخرد.
وقتي شيخ، آن چادر را ديد، چگونگي خريد آن را دانست، با ناراحتي گفت: «افسوس كه تا به حال، مقداري از وجوه بيت‌المال بي‌جهت مصرف شده است. من گمان مي‌كردم سه سير گوشت، حداقلي است كه ما مي‌توانيم با آن زندگي كنيم و اكنون به نادرستي اين پندار پي بردم. آنگاه دستور داد تا آن چادر شب را پس دهند و از آن روز به بعد، به جاي سه سير گوشت، دو سير و نيم بخرند. (21)

2. عبادت
عبادتهاي، شيخ از سن بلوغ تا آخر عمر، گذشته از واجبات، نافله‌ها، دعاها و تعقيبات در هر روز به قرار زير بوده است:
الف. قرائت يك جزء كلام الله؛
ب. نماز حضرت جعفر طيار؛
ج. ‌زيارت جامعه و عاشورا. (22)

3. احتياط در مصرف وجوه شرعي
با وجود آن همه وجوه شرعي كه شيعيان براي شيخ مي‌فرستادند، وي مانند يك فقير زندگي را مي‌گذراند. حتي اموالي را كه به عنوان هديه به وي مي‌دادند، ميان طلاب و نيازمندان تقسيم مي‌كرد. (23)

4. عزت نفس
شيخ منصور انصاري‌ـ برادر شيخ ـ در زمان مرجعيت عامه وي، به قصد زيارت راهي مشهد مقدس شد. هنگام حركت، شيخ انصاري به او گفت: «‌در اين سفر، خواه ناخواه ميان تو و شاه و اميران دولت ايران ملاقاتي روي خواهد داد، عزت نفست را از دست مده و از آنها پولي قبول مكن و بدين وسيله خود را بنده ي آنان نساز! وگرنه اگر چيزي از ايشان پذيرفتي، ديگر پيش من نيا و در بازگشت از مشهد، در دزفول بمان».(24)

5. پرهيز از رياست
آيت الله العظمي موسي زنجاني مي‌فرمايد: «با وجود اينكه بسياري از خواص، شيخ را بر صاحب جواهر مقدم مي‌دانسته‌اند؛ ولي هر چه سراغ شيخ مي‌روند كه رساله بنويسد، او مي‌گويد: صاحب جواهر هست و به خود اجازه نمي‌دهد كه در مقابل وي، موجوديتي براي خود قايل شود و رساله بدهد. اين مطلب هم بر عقل و هم بر تقواي فوق‌العاده ايشان دلالت دارد.» (25)

6. مبارزه با نفس
عالم بزرگوار آقا ميرزا محمد تقي اردوبادي از مظفر الدين شاه قاجار و او نيز از عالمي نقل مي‌كند: «وقتي در نجف اشرف، محضر شيخ انصاري حاضر مي‌شدم، شبي در عالم رؤيا، شيطان را ديدم كه چند ريسمان در دست داشت، پرسيدم: اينها را براي چه به دست گرفته‌اي؟ گفت: اينها را به مردم مي‌بندم و به سمت خود مي‌كشم. در روز گذشته يكي از اينها را به گردن شيخ مرتضي انصاري انداختم و از اتاقش تا بيرون كوچه كشيدم؛ ولي در ميان كوچه از قيد رها شد و برگشت. وقتي بيدار شدم، خواب خود را نزد شيخ عرض كردم، شيخ فرمود: شيطان راست گفته است. او ديروز مي‌خواست به لطايف الحيل مرا گول زند؛ زيرا چيزي در خانه لازم ‌شده بود و من پولي نداشتم، با خود گفتم:‌ يك قِران از سهم امام را كه نزد من بي‌مصرف مانده است، به عنوان قرض برمي‌دارم و سپس ادا مي‌كنم، وقتي آن پول را برداشتم و به كوچه آمدم، پشيمان شدم و آن را به جاي اوّلش برگرداندم.» (26)

7. ترس از روز جزا
روزي مادر شيخ با اعتراض به او گفت: «با اين همه وجوهي كه شيعيان نزد شما مي‌آورند، چرا برادرت منصور را كم‌تر رعايت مي‌كني و به او مخارج كافي نمي‌دهي؟» شيخ در اين هنگام، بي‌درنگ كليد اتاقي كه وجوه شرعي را در آن گذاشته بود، به او داد و گفت: «هر قدر صلاح مي‌داني به فرزندت بده؛ ولي در قيامت هم خودت جواب‌گو باش.»
آن زن صالحه چون خود را در مقابل كاري بزرگ ديد، از اين كار خودداري ورزيد و گفت:‌ «هيچ گاه براي رفاه چند روزه فرزندم، خود را در قيامت گرفتار نخواهم كرد.» (27)

8‌‌. احترام به سادات
داستانهاي فراواني از علاقه ي شيخ به خاندان پيامبر‏صلي‏الله‏عليه‏وآله و اهل بيت‏عليهم‏السلام نقل شده است كه ما به نقل دو مورد از آنها اكتفا مي‌كنيم:
الف. شيخ چند روزي ديرتر از وقت هميشگي براي تدريس حاضر شد. وقتي سبب را پرسيدند، فرمود: «يكي از سادات به تحصيل علوم ديني مايل گشته؛ ولي كسي حاضر نشده است كه براي او مقدمات بگويد، به همين دليل، من خودم درس او را به عهده گرفته‌ام.» (28)
ب. سيدعلي دزفولي از يكي از خويشاوندانش نقل كرده است: «در نجف اشرف به سبب فقري كه داشتم، خدمت شيخ رسيدم و او را از حالم آگاه ساختم. شيخ فرمود:‌در حال حاضر از وجوه شرعي چيزي نزد من نيست؛ ولي نزد فلاني برو و بگو دو سال نمازِ استيجاري به تو بدهد، پول آنها را براي خود بردار. نمازها را من مي‌خوانم.» (29)

9. فروتني
با توجه به بزرگي ايشان در دانش و تقوا، بارها پيش مي‌آمد كه وقتي مسئله‌اي از وي مي‌پرسيدند، اگر نمي‌دانست، چند بار «نمي‌دانم» را تكرار مي‌كرد تا شاگردانش نيز از وي ياد بگيرند كه اگر چيزي را نمي‌دانند، از گفتن «نمي‌دانم» اكراه نداشته باشند. (30)

10. احترام به پدر و مادر
الف.‌ شيخ عادت داشت كه در بازگشت از جلسه ي تدريس، نخست نزد مادرش مي‌رفت و براي به دست آوردن دل او، با وي سخن مي‌گفت. هم چنين از حكايتهاي مردم پيشين و زندگي آنان مي‌پرسيد و مزاح مي‌كرد تا مادر را بخنداند، سپس به اتاق عبادت و مطالعه مي‌رفت. (31)
ب. مادر شيخ از زنان عابد بود، به گونه‌اي كه نافله‌هاي شب را تا هنگام مرگ ترك نكرد و شيخ، سحرها نخست مقدمات نماز شب مادر را فراهم مي نمود، حتي آب وضويش را در صورت نياز، گرم مي‌كرد، سپس خود به نماز مي‌ايستاد. (32)

11. احترام به ديگران
وقتي يكي از درباريان سرشناس به خدمت شيخ رسيد و زندگي زاهدانه ي ايشان را مشاهده نمود، با تجليل از شيخ، از حاج ملا علي كني انتقاد كرد كه: «او ثروتمند است و با شما خيلي فرق دارد.» شيخ انصاري خيلي ناراحت شد و فرمود: «بايد از اين حرفها استغفار كني. ميان من و او خيلي فاصله است. من سرو كارم با طلبه‌هاست و اگر بخواهم در رفاه زندگي كنم، طلبه‌ها به درس خواندن رغبتي نشان نمي‌دهند، بايد سطح زندگي من با وضع آنها هماهنگ باشد؛ ولي حاج ملا علي كني سروكارش با شما سلاطين و اشراف است. او بايد آنگونه باشد و من بايد اينگونه زندگي كنم.» (33)

12. شوخ طبعي
شيخ مردي باوقار بود و هميشه هيبت ايشان همه را تحت تأثير قرار مي‌داد، در عين حال لطايفي نيز از ايشان نقل شده است كه دو مورد از آنها نقل مي‌شود:
الف. حاج شيخ مهدي نجفي ـ‌كه از بزرگان عالمان اصفهان بود، و در مسجد امام، نماز جماعت داشت ـ مي‌گويد: «شخصي كتابي نوشته و آن را خدمت شيخ آورده بود و مي‌گفت: در نوشتن اين كتاب زحمتها كشيده و رنجها برده‌ام و آن را به ضريحهاي مقدس متبرك كرده‌ام. حال آورده‌ام تا شما تقريظي بر آن بنويسيد». شيخ پس از قدري سكوت، فرمود: «زيبنده بود آن را با آب فرات هم متبرك مي‌نمودي.» (34)
ب. ‌روزي در طراده (نوعي زورق) بوديم كه جناب استاد و برادرش (شيخ منصور) و جمعي از شاگردان استاد و ملا محمد خليفه (شخصي ساده، پرخور و تنبل)‌ نيز حضور داشتند. اول ظهر، آقا شيخ منصور به شيخ عرض كرد: وقت ناهار رسيده است. شيخ فرمود: زود است. ديگري گفت: آقا وقت است. باز ايشان فرمود: زود است. بنده نيز گفتم: آقا وقت است. باز فرمود: زود است. در اين هنگام ملا محمد خليفه عرض كرد: آقا وقت خوردن است. آن جناب فرمود: حالا اجماع محقق شد. ملا محمد در علم خوردن نظير سيد مرتضي است؛ در عالمان فقه كه هرگاه با فرقه‌اي هم رأي شد، اجماع با آن فرقه محقق مي‌شود.» (35)

13. توجه به اهل علم و محصلين شهرستاني
شيخ اعظم انصاري‏رحمه‏الله براي آن‌كه به اهل علم و محصلين شهرستانها توجه بيش‌تري كند و آنها را به حضورشان در شهرستانها تشويق نمايد، اجازه ي نقل سهم امام‏عليه‏السلام را تجويز نمي‌كرد و مخصوصاً سفارش مي‌نمود تا آن را در همان شهر به مصرف محصلين علوم دينيه برسانند. (36)

14. مجلس روضه‌خواني
يكي از عادتهاي زيباي شيخ كه نشان از محبت ايشان به اهل بيت‏عليهم‏السلام مي‌باشد، مجلس روضه‌اي بود كه هر شب جمعه در منزل خود برگزار مي‌گرد و در آخر مجلس به چند نفر عاجز و فقير اطعام مي‌داد. (37)

15. آگاهي از باطن ديگران
در اين باب دو مورد را ذکر مي‌کنيم:
الف. شيخ محمد حسين كاظمي مي‌گويد: «در نخستين روزهاي رياست عامه ي شيخ، پس از نماز عشا داخل حرم مطهر مي‌شدم و پشت به در حرم و رو به ضريح مطهر، به ديوار تكيه مي‌كردم و زيارت مي‌خواندم. شبي شيخ مرا در حرم ديد. آهسته كيسه ي پولي در دستم نهاد و فرمود: نصف مبلغ براي خودت باشد و بقيه را ميان شاگردانت تقسيم كن. وقتي به خانه بازگشتم و پول را شمردم، ديدم همه آن با قرضي كه بر ذمّه‌ام بود، برابر است. با خود گفتم تمام آن را به طلبكار خود مي‌دهم و كم‌كم نصف آن را به شاگردان مي‌رسانم. اين فكر را به كسي اظهار نكردم. شب ديگر كه به حرم مطهر مشرف شدم، شيخ از نزديك من گذشت و آهسته در گوشم فرمود: شما سهم شاگردان را از اين پول بدهيد، من باز به خود شما پول مي‌دهم. از اين پيشامد، دانستم كه شيخ از ضمير من آگاه شده است. از خيال خود برگشتم و مقام شيخ را بهتر شناختم.» (38)
ب. مردي خدمت شيخ آمد و از وي چيزي خواست. شيخ فرمود: «نخست آن مقدار پولي را كه در فلان جا پنهان و ذخيره كرده‌اي، مصرف كن، سپس هنگام نيازمندي و نداشتن نزد من بيا!» به اين ترتيب، آن مرد از گفته خود پشيمان شد. (39)

مرجعيت
صاحب جواهر در روزهاي پاياني زندگي‌اش، دستور داد تا مجلسي تشكيل شود و همه ي عالمان تراز اول نجف در آن شركت كنند. (40)
مجلس در محضر صاحب جواهر تشكيل شد؛ ولي شيخ در ميان حاضران نبود، صاحب جواهر گفت: «شيخ مرتضي را نيز حاضر كنيد!» پس از جستجو، او را در گوشه‌اي از حرم يا صحن شريف ديدند كه رو به قبله ايستاده و براي شفاي صاحب جواهر دعا مي‌كند. سپس شيخ را به آن مجلس راهنمايي كردند.
صاحب جواهر، شيخ را بر بالين خود نشاند. دستش را گرفت و بر روي قلب خود گذاشت و گفت: «الآن طَابَ لِيَ الْمَوْتُ» اكنون مرگ بر من گوارا است.» سپس به عالمان مجلس فرمود: «هذا مَرْجِعُكُمْ مِنْ بَعدي، ايشان پس از من مرجع شما خواهد بود.» بعد به شيخ فرمود:‌ «تو هم از احتياط كردن ـ‌ در مقام فتوا ـ كم كن؛ زيرا دين مقدس اسلام سهل و آسان است.»
ناگفته نماند اين كار صاحب جواهر، براي معرفي بيش‌تر شيخ بود؛ وگرنه، در مرجع شدن كسي، تعيين مرجع قبلي شرط نيست.
شيخ با سعيد العلماي مازندراني در كربلا هم‌درس بود و او را در آن وقت از نظر علمي بر خود ترجيح مي‌داد. بدين سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از فتوا دادن خودداري كرد و در نامه‌اي به سعيد العلما نوشت: «هنگامي كه شما در كربلا بوديد و با هم از محضر شريف‌العلما بهره مي‌برديم، فهم تو ـ از درس استاد ـ از من بيش‌تر بود، حال سزاوار است به نجف بياييد و اين امر مهم (مرجعيت) را به عهده گيريد». سعيد‌العلما در پاسخ نوشت: «آري، ولي شما در اين مدت در آنجا مشغول تدريس و مباحثه ي ‌علمي بوده‌ايد و من در اينجا گرفتار امور مردم هستم و شما در اين امر از من سزاوارتريد.» (41)
پس از رسيدن نامه سعيدالعلما، شيخ به حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين علي‏عليه‏السلام مشرف شد و از آن حضرت خواست كه او را در اين امر بزرگ ياري كند و از لغزش و خطا نگاه دارد. يكي از خادمان حرم مطهر اميرمؤمنان علي‏عليه‏السلام مي‌گويد: «مثل هميشه، ساعتي پيش از طلوع فجر براي روشن كردن چراغهاي حرم مطهر به انجا رفتم... ناگهان از طرف پايين پاي حضرت امير‏عليه‏السلام صداي گريه‌اي بلند و جان‌كاه و ناله‌اي سوزناك به گوشم رسيد. بسيار شگفت زده شدم كه اين صداي كيست؟ آهسته پيش آمدم تا از جريان آگاه شوم، ناگهان ديدم شيخ انصاري صورتش را بر ضريح مقدس گذاشته است و مي‌گريد و به زبان دزفولي با سوز و گداز به امام‏عليه‏السلام مي‌گويد: آقاي من! مولاي من! يا ابالحسن! يا اميرالمؤمنين! اين مسئوليتي كه اكنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطير است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نكردن به وظيفه نگاه‌دار و در طوفانهاي حوادث روزگار همواره راهنمايم باش، وگرنه از زير بار مسئوليت فرار خواهم كرد و آن را نخواهم پذيرفت.» (42)

وفات شيخ
شيخ اعظم انصاري‏رحمه‏الله در شب 18 جمادي الثانيه سال 1281 هـ .ق در نجف اشرف درگذشت. (43) اين شخصيت بزرگ اسلامي كه تمامي عمر شريفش را در پاسداشت علوم و آثار اهل بيت‏عليهم‏السلام و تعليم و تربيت شاگردان بيشماري صرف كرد، پس از 67 سال زندگي پربار، ديده از جهان فرو بست و دنياي اسلام را داغدار نمود. (44)
فاضل عراقي مي‌نويسد: «نزديك زمان درگذشت شيخ، در خواب ديدم كه از تپه ي بزرگي در سمت قبله صحن مطهر مي‌گذرم و چون براي احترام قبه مطهر به سوي آن توجه كردم، ديگر آن را نديدم، بسيار شگفت‌زده شدم. سپس ديدم سيد جليلي نزد من ايستاده است. او سبب شگفتي مرا پرسيد، وقتي علت آن را گفتم، پاسخ داد كه به زمين فرو شده است. گفتم: پس چه خواهد شد؟ گفت: اشكالي ندارد، آن را بدون عيب از زمين بيرون مي‌آورند. چون برخاستم، دانستم كه شيخ به زودي وفات خواهد كرد. و رياست شرعي هم به كسي همتا و مانند خود شيخ در كمالات علميه و عمليه منتقل خواهد شد. پس از مدتي شيخ درگذشت و جناب ميرزاي شيرازي مرجع شيعه گرديد.» (45)
شيخ راضي علي‌بيك (از شاگردان صاحب جواهر و از عالمان نجف)، ملا محمد طالقاني، مولا علي محمد طالقاني و مولا علي محمد خويي، پيکر شيخ را در كنار رودخانه ي نجف غسل دادند و حاج سيد علي شوشتري كه وصي شيخ نيز بود، بر جنازه‌اش نماز گزارد. پيكر شيخ انصاري در صحن مطهر امام علي‏عليه‏السلام و در جوار آرامگاه شيخ حسين نجفي (از شاگردان علامه بحرالعلوم كه در زهد و تقوا و عبادت مانند شيخ بود) به خاك سپرده شد. (46)
مردم از همه جا براي تشييع جنازه ي‌ شيخ به غسال‌خانه روي آوردند. به گونه‌اي كه از آنجا تا نجف جمعيت انبوهي گرد آمده بود. (47)

(1) فقهاي نامدار، عقيقي بخشايشي، صدر، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، چ2، 1372، ص323.
(2) زندگي و شخصيت شيخ انصاري، حاج مرتضي انصاري، قم، دبيرخانه كنگره بزرگداشت دويستمين سالگرد شيخ اعظم انصاري، چ1، 1373، ص77.
(3) همان، صص78 ـ‌80.
(4) زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص80.
(5) نامداران راحل، كريم جوانشير، سالار، 1375، چ1، ص103.
(6) فقهاي نامدار، ص 324.
(7) درياي فقاهت، سيد عبدالرضا موسوي، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، چ اول، 1382، ص17 ـ 16.
(8) فقهاي نامدار، ص326.
(9) زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص92.
(10) درياي فقاهت، ص23.
(11) درياي فقاهت، ص24.
(12) ريحانة‌الادب، مدرسي تبريزي، محمد علي، چاپ حيدري، انتشارات خيام، چ4، 1374، ج1، ص193.
(13) گلشن ابرار، ص339، «برگرفته از عدل الهي، شهيد مرتضي مطهري».
(14) زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص98.
(15) انديشه‌هاي سياسي شيخ انصاري، مهاجر، محسن، قم، دبيرخانه كنگره دومين ‌سالگرد ميلاد شيخ انصاري، چ اول، 1373، ص5.
(16) ابعاد شخصيت شيخ انصاري، سيد موسي شبيري زنجاني، قم، چ اول، 1373، ص15.
(17) زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص262.
(18) همان، ص91.
(19) زندگي و شخصيت، شيخ انصاري، ص109.
(20) همان، ص109.
(21) سيماي فرزانگان، رضا مختاري، قم، بوستان كتاب، چ 8، 1374، ص430.
(22) قصص العلماء، تنكابني، ميرزا محمد، قم، حضور، چ اول، 1380، ص113.
(23) زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص110، فقهاي نامدار، ص327.
(24) سيماي فرزانگان، ص399.
(25) ابعاد شخصيت شيخ انصاري، شبيري زنجاني، سيد موسي، قم، چ اول، 1373، صص16 ـ ‌15.
(26) زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص114.
(27) سيماي فرزانگان، ص427.
(28) همان، 291.
(29) سيماي فرزانگان، ص361؛ فقهاي نامدار، ص329 (به روايت ديگر).
(30) درياي فقاهت، ص47.
(31) سيماي فرزانگان، ص428.
(32) زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص80.
(33) ابعاد شخصيت شيخ انصاري، ص16.
(34) زندگاني و شخصيت انصاري، ص107.
(35) همان، ص107.
(36) زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص103.
(37) همان، ص106.
(38) زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، شيخ محمود عراقي ميثمي، دار السلام، تهران، اسلاميه، 1374، ص551.
(39) همان، ص126.
(40) همان، ص95.
(41) سيماي فرزانگان، ص136 ـ‌137 و درياي فقاهت، صص59 ـ 58.
(42) همان، ص137.
(43) فقهاي نامدار، ص337.
(44) درياي فقاهت، ص70 (از اين اثر در اين مقاله بسيار بهره برده‌ام.)
(45) زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص169.
(46) همان، ص17 ـ معارف الرجال، حرز الدين، محمد، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1405 هـ .ق، ص404.
(47) معارف الرجال، ص404.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 116
/ 1