شيطان‏ شناسى نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شيطان‏ شناسى - نسخه متنی

محمدتقي مصباح يزدى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
شيطان‏شناسى
شيطان، مبدأ شرارت
سخنرانى آية اللَّه مصباح يزدى
اشاره
آنچه پيش رو داريد گزيده اى از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدى (دامة بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 1/7/86 ايراد فرموده اند و با اندكى تصرف ارائه مى شود.
* * *
شيطان، مبدأ شرارت
شيطان يك معناى عامى دارد كه به صورت صفت ذكر مى شود، يعنى موجودى كه مبدأ شرارت است. گاهى شيطان بر «ابليس» اطلاق مى شود، شيطان با الف و لام عهد كه گفته مى شود يعنى آن شيطان معينى كه معهود است، وگرنه لفظ شيطان اسم خاص نيست بلكه ابليس اسم خاص است. شواهدى هست كه عنوان شيطان بر غيرابليس هم اطلاق مى شود.
ما اين موجود را نمى شناسيم و نمى بينيم. قرآن هم مى فرمايد: «إِنَّهُ و يَراكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ و مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ»؛(1) «به درستيكه شيطان و قبيله اش، شما را مى بينند. از جايى كه شما آنها را نمى بينيد.»
ما نه از دركِ شيطان تجربه حسّى داريم و نه هيچ برهانِ عقلى وجود شيطان را اثبات مى كند. فقط راه شناختش وحى است. اگر انبياء نفرموده بودند كه چيزى به نام ابليس وجود دارد و شيطانى هست كه در انسان وسوسه هايى ايجاد مى كند، هيچ راهى براى اثباتش نداشتيم؛ مگر اينكه كسى از اولياء خدا باشد و ببيند، يا كسى كه خودش از شياطين باشد!

من بهترم!
خداى متعال براى اينكه هم ميزانِ ايمان و تسليم ابليس را آزمايش كند و هم وسيله اى براى آزمايش بنى آدم قرار دهد، او را سالها قبل خلق كرد تا اينكه نوبت به خلقت حضرت آدم عليه السلام رسيد. بعد به ملائكه دستور داد كه سجده كنند. شيطان هم در صف ملائكه بود. همه فرشتگانى كه مورد اين خطاب بودند، اطاعت كردند و در مقابل حضرت آدم سجده كردند، مگر ابليس. خداى متعال فرمود: چرا تو سجده نكردى؟ گفت: خدايا من از انسان بهترم؛ «أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ و مِن طِينٍ »؛(2) «من بهتر از او هستم. مرا از آتش خلق كردى و او را از خاك سفت شده آفريدى.» وجود من كامل تر است، افضل است، صحيح نيست كه موجود كامل تر در مقابل موجود ناقص به خاك بيفتد.
با اين عصيانى كه شيطان كرد، معلوم شد ايمانِ ابليس، مطلق نيست. ايمانى پذيرفته است و موجب كمال مى شود كه شرط و قيدى نداشته باشد. شش هزار سال ملائكه خيال مى كردند ابليس هم مثل خودشان ايمانِ مطلق دارد. اين جريان بايد اتفاق مى افتاد تا معلوم شود ايمان او مطلق نيست. اين هشدار بزرگى براى ما هم هست كه خودمان را بيازماييم، ببينيم ايمان ما مطلق است يا مشروط؟ آيا طورى هستيم كه هرچه خدا امر كند اطاعت كنيم؟ اين بستگى به مراتب امتحان دارد.

شيطان در اين امتحان مردود شد، آگاهانه هم مردود شد! از يك طرف كبر و خود بزرگ بينى كه در دلش بود و از يك طرف حسدى كه نسبت به حضرت آدم داشت، باعث شد سرسختى نشان بدهد. اين موجب شد تا انسانها به وسيله اين ابليس آزمايش شوند.

امتحان الهى
آنهايى كه ظرفيتشان بيش تر باشد، امتحانشان سخت تر است. برخى تكاليف بسيار سخت است و شايد در ميان ميليونها انسان يك نفر هم ظرفيتش را نداشته باشد، ولى خدا ظرفيتهايى در افرادى سراغ دارد و آن تكاليف را متوجه آنها مى كند، تا امتحانشان كند و به درجات عالى برسند. به حضرت ابراهيم عليه السلام دستور مى دهد كه جوانِ شادابِ زيباىِ مؤدّبِ بامعرفتت را به دست خودت سر بِبُر؛ «وَاِذِ ابْتَلَى اِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»؛(3) «و هنگامى كه پروردگار ابراهيم او را به امتحاناتى مبتلا ساخت، ابراهيم آنها را به اتمام رساند.»
اين امتحان براى همه نيست، ما اگر خارى هم توى پاى بچه مان برود نمى توانيم تحمل كنيم. ابليس، امتحان شد فقط به اينكه در مقابل انسان به خاك بيفتد. شيطان گفت: تو من را از اين تكليف معاف كن، من عبادتى مى كنم كه هيچ كس نكرده باشد. به حسب روايت، خداى متعال فرمود: «اِنِّى أُحِبُّ أنْ أُطَاعَ مِنْ حَيْثُ أرِيد؛(4) من دوست دارم به صورتى كه مى خواهم اطاعت شوم.» اگر مى خواهى اطاعت كنى، همان طورى كه من مى گويم انجام بده والاّ تو دلت را اطاعت كرده اى و هرطور دلت خواسته عمل كرده اى.
شيطان در اين امتحان مردود شد، آگاهانه هم مردود شد! از يك طرف كبر و خود بزرگ بينى كه در دلش بود و از يك طرف حسدى كه نسبت به حضرت آدم داشت، باعث شد سرسختى نشان بدهد. اين موجب شد تا انسانها به وسيله اين ابليس آزمايش شوند. بعد از اينكه ابليس مردود شد گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لَاُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * اِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ».(5) قسم خورد به عزت الهى كه همه آدميزادها را گمراه كند. فقط يك استثناء كرد و آن بندگان مخلَص را، يعنى آنهايى را كه خدا براى خودش خالص كرده است.

تسلّط شيطان
اوّلاً شيطان هيچ كس را نمى تواند مجبور كند. اگر كسى روز قيامت بگويد: خدايا! من تحت وسوسه شيطان مجبور شدم اين كار را بكنم، خدا بر او حجت دارد. شيطان بر هيچ كس تسلطى ندارد. روز قيامت جهنميها با هم به تخاصم مى پردازند. او مى گويد تقصير تو بود، ديگرى مى گويد تقصير تو بود. «كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا»؛(6) «هر گروهى داخل [جهنم ] مى شود آن ديگرى را لعنت مى كند»، تا بالاخره مى آيند سراغ ابليس و مى گويند: تو بودى كه همه ما را گمراه كردى، جواب مى دهد: «مَا كَانَ لِى عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ»؛(7) «من تسلّطى بر شما نداشتم»، «اِلاَّ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى»؛ «مگر اينكه من دعوتتان كردم و شما قبول كرديد.»
البته گاهى كار به جايى مى رسد كه افرادى خودشان را در اختيار شيطان قرار مى دهند و مركب شيطان مى شوند. خودشان مى روند در اختيار شيطان، خب او هم تسلّط پيدا مى كند، ولى خدا براى شيطان بر كسى تسلّطى قرار نداده است. «اِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ»؛(8) «تسلط شيطان فقط بر كسانى است كه او را تبعيّت مى كنند.» اگر كسانى ولايت شيطان را بپذيرند و بگويند تو آقا و ما نوكرتيم و هرچه تو مى گويى ما عمل مى كنيم، شيطان هم اين هديه را از ايشان مى پذيرد و سوارشان مى شود. اين طور افراد نه تنها خودشان گمراه مى شوند، بلكه ابزارى مى شوند براى گمراه كردن ديگران. شياطين انس از اينجا پيدا مى شوند.

حكمت خلقت شيطان
چرا خدا شيطان را آفريد و چرا اين طورى شد؟ اين چراها در سطح ساده اى براى افرادى كه با تدبير الهى و با فلسفه آفرينش آشنا نيستند زياد مطرح مى شود. خدا اين عالم را طورى آفريده كه كارها با اسباب انجام بگيرد. اين هم حكمتها دارد، نه اينكه خدا نمى توانست كارها بدون اسباب انجام شود. اصلاً وجود اين اسباب، فلسفه وجود اين عالم است. اگر اين اسباب نباشد، اين عالم جا ندارد. براى مثال، همه ما احتياج به غذا داريم، قرآن هم تصريح مى كند به اينكه روزى شما و فرزندانتان همه با خداست. سؤال مى شود كه خوب بود ظهر كه مى شد خدا روزىِ ما را مى گذاشت سر جانمازمان، چرا آدم بايد اين قدر زحمت بكشد و كار كند؟! اين اسباب براى چيست؟ راحت، خدا يك نان درست مى كرد، مى گفت: نان! موجود شو؛ «كُنْ فَيَكُونَ» براى خدا كه هيچ زحمتى ندارد! اما اين حكمت دارد. از اوّلى كه دنبال غذا مى رويد تا آخر، چقدر براى شما زمينه آزمايش فراهم مى شود. چقدر تكليف براى شما و ديگران پيش مى آيد كه در هر قدمى يا بهشت است يا جهنّم، يا ثواب است يا عقاب. آيا كشاورز در زمين خودش كشت مى كند يا در زمين غصبى؟ آيا زكاتش را مى دهد يا نمى دهد؟ آيا مزد كارگر را درست مى دهد يا نه؟ نانوا نان را درست مى پزد يا نه؟ معامله ها درست است يا نه؟ ربا و كم فروشى هست يا نيست؟
سر يك شكم سير شدن، بايد هزارها زمينه براى تكليف پيش بيايد. زمينه اى كه انسان رشد كند. رشد ما در اطاعت امر خداست، امرى بايد باشد تا اطاعت كنيم. امر به چه؟ هرچه بيش تر زمينه امر و نهى فراهم شود، زمينه تكامل انسان هم بيش تر فراهم مى شود و اين عالم آفريده شده تا ما تكامل پيدا كنيم. درست است كه هواهاى نفسانى خودش عاملى براى امتحان است، كه آيا ما به تمايلات خودمان عمل مى كنيم يا زمينه را براى شكوفايىِ استعدادها و درخواستهاى معنوى و ملكوتى فراهم مى كنيم؟ امّا در خيلى از اين موارد، هر دو طرف، عاملى ضعيف است. احتياج به يك تحريك داريم، يعنى زمينه امتحان بيش تر، عميق تر، لطيف تر و قوى تر بايد فراهم شود. در اين ميان نقش شيطان تقويت هواهاى نفسانى است.

وسوسه؛ همان آش و همان كاسه
نكته ديگر اينكه چرا تصور مى كنيم غذاى حرام لذّتش بيش تر است؟ چرا تصور مى كنيم غذاى دزدى مزه اش بيش تر است؟ چرا فكر مى كنيم نظر به نامحرم لذتش بيش تر است؟ بعد هم مى بينيم، نه، خيلى زشت تر هم بود و هيچ لذت فوق العاده اى هم نداشت، اما باز فردايش همان آش است و همان كاسه! باز خيال مى كند نه خير، اين چيز ديگرى است! انسان در كار خودش تعجب مى كند كه چطور مى شود هر روز فريب مى خورم؟ اين كار شيطان است. موجودى است كه به شما القاء مى كند اين لذتش بيش تر است، «يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ»؛(9) «در قلبهاى مردم وسوسه مى كند.» «لَاُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْاَرْضِ»؛ (10) «در روى زمين براى مردم تزيين مى كنم.»
خودش گفته من چيزهايى را كه ضرر دارد، گناه است و موجب عذاب مى شود، در نظر مردم زينت مى دهم. كارى مى كنم خيال كنند اين چيز ديگرى است!

شك، توهّم، ترس
مجموع كارهايى كه شيطان مى كند چند سنخ است. يكى اينكه در شناختهاى ما با وسوسه ها و القائاتش تصرف و يقين ما را تدريجاً به شك بدل مى كند. گاهى در واضح ترين چيزهايى كه هيچ عاقلى انكار نمى كند، آدم مبتلا به شك مى شود.
در يك دسته چيزهايى كه آدم مى داند ارزش و لذتش چه اندازه هست، توهّماتى مى كند و گمان مى كند كه لذتش فوق العاده است. بعدش هم مى بيند كه نشد، باز هم مرتبه دوم و سوم تكرار مى كند.
نوع ديگر كار شيطان اين است كه در مواردى كه انسان بايد كار و تكليفى انجام بدهد، مى ترسد ضرر كند. مصداق واضحش خمس دادن است. سر سال كه مى شود جانش در مى آيد خمسش را بدهد! با اينكه خرجهاى ديگر مى كند؛ سفر مى كند، سوغاتى مى خرد، خرجهاى الكى مى كند. «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ»؛(11) «وعده فقر به آدم مى دهد، يا تعبير بهترش «يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ»؛(12) دوستانش را مى ترساند.» مى گويد: اگر تكليفت را انجام بدهى فقير مى شوى. اگر روزه بگيرى مريض مى شوى. در صورتى كه بر عكس است. آن دوايش است، همان زكات و خمس باعث رشد مالش مى شود. «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً»؛ «شيطان وعده فقر به شما مى دهد و شما را به فحشا او امر مى كند و خداوند وعده مغفرت از جانب خودش و فضل و بخشش مى دهد.»
شياطين انس هم عيناً همين كار را مى كنند، دست پرورده همين هستند! مى نشينند تعريف مى كنند، ديشب رفتيم فلان جا چقدر حال كرديم، راست و دروغ به هم مى بافد تا اين جوان را تحريك كند فردا شب با او باشد. كار شيطان هم همين است، مى گويد: بيا ببين چقدر لذت دارد. گول اين آخوندها را نخور.
الهى أشكو...
از لطفهاى قرآن اين است كه به صورتهاى مختلف به ما هشدار مى دهد چنين دشمنى داريد؛ «اِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً».(13) اين واقعاً دشمن شماست، شما هم با او دشمنى كنيد. وقتى انسان ديد كسى به اين فكر است كه او را به گناه بكشاند، اين هم شيطان است، نبايد او را دوست خودش حساب كند. «اِلَهِى أَشْكُو اِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنِى؛(14) خدايا از دشمنى كه گمراه مى كند به تو شكايت مى كنم.» آن دشمن، دشمنى نيست كه فقط بخواهد مال من يا خوشى زندگى من كم بشود، نه، او مى خواهد من را گمراه كند. از اين دشمن به تو پناه مى برم و شكايت مى كنم. بعد مصداقش را ذكر مى فرمايد. «وَشَيْطَاناً يُغْوِينِى؛(15) و شيطانى كه مرا اغوا و گمراه مى كند.» چون خودش گفته بود: «لَاُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»،(16) قسم خورده به اغواى من. حالا كار اين دشمن چيست؟
«قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِى»،(17) سينه من را پر از وسواس مى كند. «وَأَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِى»،(18) اين خطوراتى را كه القاء مى كند قلب من را احاطه مى كند. يعنى آنچنان خاطراتى در ذهن آدم ايجاد مى كند و فشار مى آورد كه قوّه ادراكى انسان را احاطه مى كند. تا مى آيم فكر صحيحى بكنم، فوراً خاطرات شيطانى مى آيد، و قلب را احاطه مى كند.
«يُعَاضِدُ لِىَ الْهَوَى(19)؛ هواى من [در گمراه كردنم ] به من كمك مى كند. اين نقش شيطان را درست نشان مى دهد، آنى كه من را به گناه مى كشد، هواى نفس است، اما اين هواى نفس و خواهشها را شيطان تقويت مى كند.
«وَيُزَيِّنُ لِى حُبَّ الدُّنْيَا؛(20) و دوست داشتن دنيا را برايم تزيين مى كند.» انسان به طور طبيعى علاقه هايى به دنيا دارد، ما فرزندِ اين دنيا هستيم، رشدمان در طبيعت است، چيزهاى اين دنيا را دوست داريم؛ اما اين طور نيست كه به آنها عشق بورزيم. هر وقت نيازى احساس مى كنيم غذا مى خوريم؛ اما شيطان اين چيزها را تزيين مى كند. اين باعث مى شود كه تدريجاً آدم نسبت به دنيا عشق بورزد و فريفته دنيا شود. اولياى خدا هم از غذاى خوب خوردن و استفاده از زينتهاى دنيا لذت مى برند، «مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ»؛(21)
«چه كسى زينت خدا را كه براى بندگانش قرار داده، حرام كرده است؟» از معاشرت با همسر خوبشان لذت مى برند، ممنوع نيست؛ اما دلباختگى و فريفته شدن و شيفتگى است كه آدم را به تجاوز و طغيان مى كشاند و بعد هم خداى نكرده به بى ايمانى.
«وَيَحُولُ بَيْنِى وَبَيْنَ الطَّاعَةِ وَالزُّلْفَى»؛(22) و [هواهايم ] بين من و بين اطاعت و نزديكى به تو حايل و مانع ايجاد مى كند.» آن وقت كار به اينجا مى رسد كه من ديگر آن رغبتى كه به اطاعت خدا و به تقرب دارم، ميلى كه به كمالات انسانى و ارزشهاى معنوى دارم، فراموشم مى شود. من مى مانم و همين خواسته هاى حيوانى و همين لذتهاى دنيا كه روز به روز مرا از خدا و از كمالات انسانى دور مى كند. خداوند همه ما را در پناه خودش قرار دهد. ان شاء اللّه

1) اعراف/ 27.
2) اعراف/ 12.
3) بقره/ 124.
4) بحار الانوار، ج 2، ص 262، باب البدعة والسنة، روايت 5.
5) ص/ 82 - 83.
6) اعراف/ 38.
7) ابراهيم/ 22.
8) نحل/ 100.
9) ناس/ 5.
10) حجر/ 39.
11) بقره/ 268.
12) آل عمران/ 175.
13) فاطر/ 6.
14) مناجات الشاكين.
15) همان.
16) همان.
17) همان.
18) همان.
19) همان.
20) همان.
21) اعراف/ 32.
22) مناجات الشاكين.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 104
/ 1