بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تبليغ ديني شيوه هاي جذّاب و اثربخش در تبليغ (1) احمد نادري عفيف هر مکتب و مذهبي براي بقا و دوام خود، حفظ پيروان و جذب ديگران، نياز مبرم به شناساندن اصول، مباني و آموزه هاي خود دارد و بدون عنصر تبليغ و بيان، نمي تواند از آنها پاسداري کرده و حراست نمايد و با تبيين و تبليغِ جهان بيني و ايدئولوژي هر دين و مذهبي، مي توان از مشتبه شدن حق و باطل و ارزشها و ضد ارزشها به يکديگر، در عرصه هاي مختلف جلوگيري کرده و زمينه را براي گسترش آموزه هاي آن دين فراهم کرد. مفهوم تبليغ، در لغت و شرع «ابلاغ» و «تبليغ» در لغت به معناي «رساندن» است؛ راغب در مفردات مي نويسد: «البلوغ و البلاغ الانتها إلي أقصي المقصد والمنتهي مکاناً کان أو زماناً او امراً من امور المقدرة و رب ما يعبر به عن المشارفة عليه وإن لم ينته إليه؛ (1) بلوغ و تبليغ، رسيدن به پايان مقصد از حيث مکان يا زمان و يا هر امر ديگر است و گاهي از مشرف بودن به مقصد مورد نظر نيز به کار مي رود، اگر چه منتهي به آن مقصد نباشد.» سپس در ارتباط با معني اول به آيه «فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلَا تَعَضُلُوهُنَّ»؛ (2) «هنگامي که عدّة خود را به پايان رساندند، مانع آنها نشويد.» و در ارتباط با معني دوم به آيه: «فَاِذَا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَاَمسِکُوهُنَّ بِمَعرُوفِ»؛ (3) «و چون عدّة آنها سر آمد، آنها را به طرز شايسته اي نگه داريد.» استناد مي کند و سپس مي گويد: «بلاغ، به معناي تبليغ و رساندن است؛ مانند: «هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ»؛ (4) «اين [قرآن] پيام [و ابلاغي] براي مردم است.» و «وَ مَا عَلَينَا اِلَّا البَلَاغُ المُبِين»؛ (5) «و بر عهده ما چيزي جز ابلاغ آشکار نيست.» و «عَلَيکَ البَلَاغُ وَ عَلَينَا الحِسَاب»؛ (6) «تو فقط مأمور ابلاغ هستي و حساب [آنها] بر ما است.» و «فَاِن تَوَلَّوا فَاِنَّمَا عَلَيکَ البَلَاغُ المُبِين»؛ (7) «اگر روي برتابند، [نگران مباش] تو فقط وظيفه ابلاغ آشکار داري.» تبليغ و دعوت به سوي ارزشهاي اسلامي و الهي، در فرهنگ قرآن و سير? پيامبران و ائمه معصومين(ع) يک وظيف? همگاني و هميشگي براي مسلمانان بوده و داراي اهميت بسيار زيادي است اهميّت تبليغ آموزه هاي دين تبليغ و دعوت به سوي ارزشهاي اسلامي و الهي، در فرهنگ قرآن و سير? پيامبران و ائمه معصومين(ع) يک وظيف? همگاني و هميشگي براي مسلمانان بوده و داراي اهميت بسيار زيادي است و به دو صورت فردي و گروهي، قابل انجام است که براي هر دو قسم آن، آيات و رواياتي دلالت دارد؛ به عنوان نمونه به مواردي از آنها مي پردازيم: قرآن مجيد، بهترين گفتار را دعوت الي الله دانسته است و مي فرمايد: «وَ مَنْ أَحْسنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ قَالَ إِنَّنى مِنَ الْمُسلِمِينَ»؛ (8) «و چه کسي خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوي خدا مي کند و عمل صالح انجام مي دهد و مي گويد: من از مسلمانانم.» و نيز قرآن کريم برترين امّت را امّتي مي داند که امر به معروف و نهي از منکر مي کنند و مي فرمايد: «وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الخَْيرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ (9) «بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيکي و امر به معروف و نهي از منکر کنند و آنها همان رستگاران اند.» و در آيه «نفر» مي خوانيم: «وَ مَا كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِن كلّ فِرْقَةٍ مِّنهُمْ طائفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ»؛ (10) «شايسته نيست مؤمنان همگي [به سوي ميدان جهاد] کوچ کنند، چرا از هر گروهي طايفه اي از آنان کوچ نمي کند. تا در دين [و معارف احکام اسلام] آگاهي پيدا کنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود، آنها را انذار نمايند تا [از مخالفت فرمان پروردگار] بترسند و خودداري کنند؟!» از اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: «بَعَثَنِي رَسُولُ اللهِ(ص) اِلَي اليَمَنِ وَ قَالَ لِي يَا عَلِيٌّ لَا تُقَاتِلَنَّ اَحَداً حَتَّي تَدعُوهُ وَ اَيمُ اللهِ لَاَن يَهدِي اللهُ عَلَي يَدَيکَ رَجُلاً خَيرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ وَغَرَبَت وَلَکَ وَلَاؤُهُ يَا عَلِِي؛ (11) پيامبر مرا به سوي يمن اعزام کرد و به من فرمود: اي علي! مبارزه را با کسي آغاز نکن، مگر آنکه پيش از آن، او را به اسلام دعوت نمايي. به خدا سوگند! اگر خداوند يک انسان را به دست تو هدايت کند، براي تو بهتر است از تمام آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب مي کند.» امام صادق(ع) نيز در ارتباط با رسالت و نقش اصلي علماي دين مي فرمايد: «عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغرِ الَّذِي يَلِي اِبلِيسُ وَعَفَارِيَتُهُ يَمنَعُونَهُم عَنِ الخُرُوجِ عَلَي ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَن اَن يَتَسَلَّطَ عَلَيهِم اِبلِيسُ وَ شِيعَتُهُ النَّوَاصِبُ اَلَا فَمَنِ انتَصَبَ لِذَلِکَ مَن شِيعَتِنَا کَانَ اَفضَلَ مِمَّن جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرکَ وَ الخَزَرَ اَلفَ اَلفِ مَرَّةِ لِاَنَّهُ يَدفَعُ عَن اَديَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِکَ يَدفَعُ عَن اَبدَانِهِم؛ (12) دانشمندان پيروان ما، همانند مرزداراني هستند که در برابر لشکر ابليس صف کشيده اند و از حمله آنها به افرادي که قدرت دفاع از خود را ندارند جلوگيري مي کنند. آگاه باشيد هر کس از شيعيان ما، خود را به اين مرزداري برگمارد، مقامش از کساني که با روميان جهاد کرده اند هزار هزار بار بالاتر است؛ بدان جهت که اين مرزدار، از دين دوستان ما دفاع مي کند، در صورتي که آنان از بدن ايشان دفاع مي کند.» امام هشتم(ع) فرمود: «رَحِمَ اللهُ عَبداً اَحيَا اَمرَنَا؛ خدا بيامرزد کسي را که امر ما را زنده کند.» راوي حديث گويد: چگونه امر شما زنده مي شود؟ امام فرمود: «يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَاِنَّ النَّاسَ لَو عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا؛ (13) به آموختن علوم تو تعليم دادن آن به مردمان؛ چه اگر مردمان از آن تعاليم والا که در سخنان ما است آگاه گردند، پيرو ما خواهند شد.»
مبارز? با ناداني، وظيف? سنگين دانشمندان يکي از مسئوليتهاي بزرگ علما و مبلّغان اسلامي، مبارزه با جهل، ناداني، خرافات و بدعتها و بيدار کردن انديشه ها و گسترش هوشياري اجتماعي در زمينه هاي مختلف است که گاهي فرد و يا جمعي گرفتار آن مي شوند و زمينه را براي سوء استفاده قدرتهاي استکباري و سلطه بر افکار، اعتقادات و فرهنگ جامعه فراهم مي کنند؛ چنانچه در قرآن راجع به فرعون مي خوانيم: «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطَاعُوهُ اِنَّهُم کَانُوا قَوماً فَاسِقِين»؛ (14) «فرعون قوم خود را سبک شمرد؛ در نتيجه از او اطاعت کردند. آنان قومي فاسق بودند.» پيامبر(ص) فرمود: «اِذَا ظَهَرَتِ البِدَعُ فِي اُمَّتِي فَليُظهِرِ العَالِمُ عِلمَهُ فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللهِ؛ (15) چون بدعتها در امت من پديد آيد بر عالم است که علم خود را آشکار کند، پي هر کس چنين نکند، لعنت خدا بر او باد.» و نيز امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل مي کند که فرمود: «يَحمِلُ هَذَا الدِّينَ فِي کُلِّ قَرنٍ عُدُولٌ يَنفُونَ عَنهُ تَأوِيلَ المُبطِلِينَ وَتَحرِيفَ الغَالِينَ وَانتِحَالَ الجَاهِلِينَ؛ (16) بار حفظ دين را در هر قرن، مردمان عادلي بر دوش دارند که تأويلهاي باطل انديشان و تحريفهاي گزافه کاران و ساخته هاي نادانان را از آن دور و نابود مي کند.»
مبلّغان راستين چه کساني هستند؟ مبلّغ و عالم دين، بايد از لحاظ علمي، اخلاقي، فنّ خطابه و بيان و ... داراي شرايط و ويژگيهايي باشد تا در اين رشت? مهم موفّق گردد و ما از منظر قرآن و حديث به برخي از اين ويژگيها اشاره مي کنيم: 1. فهم و دريافت دين يک عالم و مبلّغ دين، در درجه اول بايد تلاش کند اگر مي خواهد در امر تبليغ دين و آموزه هاي ارزشمند آن موفّق باشد، فهم عميق و جامعي را از آنها کسب نمايد و به عبارت ديگر، اصول و فروع دين را خوب و دقيق بفهمد و نيک فهمي را (فهم عميق و جامع) خود را بالا ببرد. قرآن کريم در اين زمينه مي فرمايد: «وَ مَا كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِن كلّ فِرْقَةٍ مِّنهُمْ طائفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ»؛ (17) «شايسته نيست مؤمنان همگي [به سوي ميدان جهاد] کوچ کنند؛ چرا از هر گروهي طايفه اي از آنها کوچ نمي کند [و طايفه اي بماند] تا در دين [و معارف احکام اسلام] آگاهي پيدا کنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذار نمايند تا [از مخالفت فرمان پروردگار] بترسند و خودداري کنند.» امام علي(ع) مي فرمايد: «لَا خَيرَ فِي دِينٍ لَا تَفَقُّهَ فِيهِ؛ (18) خيري در آن دين [و دينداري] نيست که با تفقه و نيک فهمي همراه نباشد.» و نيز فرمود: «المُتَعَبِّدُ عَلَي غَيرِ فِقهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ يَدُورُ وَ لَا يَبرَحَ؛ (19) عبادت کننده ناآگاه از دين، همچون خر آسياب است، که دور خود مي چرخد، ولي از جايي که هست بيشتر نمي رود.» امام صادق(ع) مي فرمايد: «لَوَدَدتُ اَنَّ اَصحَابِي ضُرِبَت رُءُوسُهُم بِالسِّيَاطِ حَتَّي يَتَفَقَّهُوا؛ (20) دوست دارم تازيانه ها بر سر اصحاب من افراخته بود تا اينکه در حلال و حرام تفقه کنند.» و از امام هفتم(ع) نيز نقل شده که فرمودند: «تَفَقَّهُوا فِي دِينِ اللهِ فَاِنَّ الفِقهَ مِفتَاحُ البَصِيرَةِ وَ تَمَامُ العِبَادَةِ وَ السَّبَبُ اِلَي المَنَازِلِ الرَّفِيعَةِ وَ الرَّتَبِ الجَلِيلَةِ فِي الدِّينَ وَ الدُّنيَا وَ فَضلُ الفَقِيهِ عَلَي العَابِدِ کَفَضلِ الشَّمسِ عَلَي الکَوَاکِبِ وَ مَن يَتَفَقَّه فِي دِينِهِ لَم يَرضَ اللهُ لَهُ عَمَلاً؛ (21) در دين خدا تحقيق و تفقه کنيد که فهم و فقه، کليد بينايي و کامل کننده عبادت و سبب رسيدن به جايگاه هاي بلند و پايگاه هاي بزرگ در دين و دنيا است. برتري فقيه دين شناس بر عابد، همچون برتري خورشيد بر ستارگان است و هر کس در دين تفقه نکند، خدا از هيچ عمل او خرسند نمي شود.» در تفسير نمونه آمده است که: «فقيه» در کاربرد احاديث و اخبار، به معنايي که در سده هاي بعد اصطلاح شده و تا کنون نيز متداول است نيست. فقيه در اين اصطلاح، يعني کسي که علم فقه اصطلاحي را به صورت اجتهادي بداند؛ ليکن فقيه، در منطق احاديث و تعاليم، يعني عالم به ابعاد گوناگون دين و شناختهاي ديني و عامل به موازين اخلاق و اعمال اسلامي [است]؛ يعني کسي که دين را در بعد توحيد و خدا شناسي و حاکميت سياسي و اجتماعي و تربيت و اخلاق و خودسازي و مديريت قضا و حقوق و احکام و اقدام و اعمال، به خوبي بشناسد و خود، نمونه عملي آن باشد. و چون اکنون روزگاري است که جهان بشري دگرگون شده و حيات انساني متحول گشته است و مسائل بي شماري در مفاهيمي نو براي انسان و انسانيت پيش آمده است، فهم همه معاني و مسائل اسلامي، در ارتباط با انسان و جهان و بشريت و حيات، کار فرد نيست. اين است که بايد از اين پس، اين مسائل به وسيله هيئتها و گروه هاي عالم و شايسته و تخصص ديده و انسانگرا و زندگي شناس، شناخته و تبيين و عرضه گردد. (22)
2. عدم وحشت از هيچ کسي جز خدا (شجاعت) در قرآن مي خوانيم: «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسلَتِ اللَّهِ وَ يخْشوْنَهُ وَ لا يخْشوْنَ أَحَداً إِلا اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيباً»؛ (23) «[پيامبران پيشين] کساني بودند که تبليغ رسالتهاي الهي را مي کردند و تنها از او مي ترسيدند و از هيچ کس جز خدا بيم نداشتند و همين بس که خداوند حسابگر و پاداش دهنده اعمال آنها است.» از اين آي? شريفه، دو ويژگي اساسي براي مبلّغان راستين استفاده مي شود: الف. شجاعت و قاطعيت؛ ب. اخلاص. در تفسير نمونه مي خوانيم: منظور از تبليغ در اينجا، همان ابلاغ و رسانيدن است و هنگامي که ارتباط با [رسالات الله] پيدا کند، مفهومش اين مي شود که آنچه را خدا به عنوان وحي به پيامبران(ع) تعليم کرده، به مردم تعليم کنند و آن را از طريق استدلال، انظار، بشارت، موعظه و اندرز، در دلها نفوز دهند. (24)
3. اخلاص و چشم داشت از خدا يک مبلّغ الهي به مقتضاي: «وَ کَفَي بِاللهِ حَسِيباً» تنها به اين مي انديشد که حسابگر اعمال او خدا است و پاداشش به دست او است و همين آگاهي و عرفان، به او در اين راه پر نشيب و فراز مدد مي دهد. (25) يک مبلّغ راستين بايد نه بيمي از مردم داشته باشد و نه ترسي از هيچ مقامي که آن نياز و اين ترس بر افکار و اراده آنها خواه ناخواه اثر مي گذارد. و با وجود اين دو شرط، پيروزي و موفّقيّت در امر تبليغ، قطعي و حتمي است؛ زيرا جهاد هميشه در اسلام، جهاد مسلحانه نيست، بلکه بالاتر از آن، جهاد فکري و فرهنگي و تبليغاتي است؛ چنانچه پيامبر(ص) در زمان رسالتش در مکه و قبل از هجرت به مدينه، چنين جهادي را شيوه خود در امر رسالت الهي قرار داده بود. با توجه به آيه 125 سوره نحل و رواياتي که در ذيل به آنها اشاره مي کنيم، استفاده از اين روشها در تبليغ، بايد مورد اهتمام مبلغ جهت اثربخشي بيشتر قرار گيرد: 1. خودداري کردن از تحريک حس لجاجت از هر چيزي که حس لجاجت طرف مقابل را بر مي انگيزد، بايد خودداري نمود؛ در قرآن مي خوانيم: «وَ لا تَسبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسبُّوا اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِ عِلْمٍ»؛ (26) «معبودهايي را که غير از خدا مي خوانند، ناسزا و دشنام نگوييد. مبادا آنها روي دنده لجاجت بيفتند و به خداوند بزرگ اهانت کنند.» علي(ع) فرمود: «اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْيَ؛ (27) لجاجت، فکر و رأي انسان را سست مي کند
2. رعايت کامل انصاف در تبليغ بايد در مقابل هر کس نهايت انصاف را رعايت کرد تا طرف حس کند گوينده به راستي در صدد روشن کردن واقعيات است؛ في المثل، هنگامي که قرآن سخن از زيانهاي شراب و قمار مي گويد، منافع جزئي مادي و اقتصادي آن را که براي گروهي حاصل مي شود، ناديده نمي گيرد و مي فرمايد: «قُلْ فِيهِمَا اِثْمٌ کَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ اِثْمُهُمَا اَکبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا»؛ (28) «بگو در شراب و قمار گناه عظيمي است و منافع جزئي براي مردم؛ اما گناه آنها از سودشان بيشتر است.» اين طرز سخن گفتن، مسلماً در شنونده تأثير عميق تري مي بخشد.
3. گذشت در برابر بديهاي ديگران يکي از روشهايي که تبليغ را جذاب و فوق العاده مؤثر مي کند، گذشت در برابر بديها و کينه توزيها است. مبلغ بايد طريق محبت و رأفت و گذشت را پيش گيرد تا بتواند قلب دشمنان لجوج و کينه توز را نرم کرده و آنها را جذب دين نمايد. چنانکه قرآن مجيد مي فرمايد: «وَ لا تَسْتَوِى الْحََْسَنَةُ وَ لا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَك وَ بَيْنَهُ عَدَوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ»؛ «هرگز نيکي و بدي يکسان نيست؛ بدي را با نيکي دفع کن، ناگاه [خواهي ديد] همان کس که ميان تو و او دشمني است، گويي دوست گرم و صميمي است.» در تفسير نمونه مي خوانيم: اين روش از مهم ترين و ظريف ترين و پربارترين روشهاي تبليغ، مخصوصاً در برابر دشمنان نادان و لجوج است و آخرين تحقيقات روانشناسان نيز به آن منتهي شده است. (29) پيامبر گرامي اسلام(ص) و پيشوايان معصوم(ع) نيز از اين روش عالي قرآني، بهره مي گرفتند؛ به عنوان نمونه مي بينيم پيامبر(ص) هنگام فتح مکه با همه ظلم و ستمي که آنها روا داشته بودند، مانع انتقام جويي مسلمانان شد و شعار انتقام جويي بعضي از پرچم داران سپاه اسلام را به شعار محبت آميزي تبديل کرد که: «اليوم يوم الرحمة». (30) بديهي است اين يک قانون غالب است، نه دائمي؛ زيرا هميشه اقليتهايي هستند که از اين روش سواستفاده مي کنند و تا زير ضربات خردکننده شلاق مجازات قرار نگيرند، دست از اعمال زشت خود بر نمي دارند. البته حساب اين گروه جدا است و بايد در برابر آنها از شدت عمل استفاده کرد، ولي نبايد فراموش کرد که اين دسته هميشه در اقليت هستند؛ قانوني که حاکم بر اکثريت است، همان قانون «دفع سيئه با حسنه» است.
4 . آشنايي با فنون بحث و استدلال يکي از بهترين روشهاي مناظره و بحث، جهت تسخير دلها و نفوذ در افکار ديگران، اين است که مبلغ مخاطب را به انديشه و خودجوشي وا دارد که اين روش از آيات قرآن (31) و سيره معصومين(ع) در مناظراتشان با ملحدين و زنادقه زمانشان مثل ابن ابي العوجاء (مرد مادي معروف) به وضوح استفاده مي شود. (32) قرآن مجيد ما را به مجادله به احسن دعوت مي کند و در جدال حق، هدف، تحقير طرف و اثبات تفوّق و پيروزي بر او نيست، بلکه هدف، نفوذ در افکار و اعمال روح او است؛ به همين دليل روش «مجادله به احسن» با «جدال باطل» در همه چيز متفاوت است. مبلّغ نبايد اصرار داشته باشد که مخاطب مطلب حق را به عنوان گفته او بپذيرد، بلکه اگر بتواند، کاري کند که طرف مقابل، آن مطلب را نتيجه فکر خود بينديشد، بسيار مؤثّرتر بوده و به تعبير ديگر، طرف مقابل فکر کند، اين انديشه از درون وجود خودش جوشيده و فرزند روح او است. سؤال از عقل و فطرت بهترين شيوه تبليغ و ارشاد است. (33)
5. صبر و شکيبايي در مقابل ناملايمات خداوند در قرآن خطاب به پيامبر اکرم(ص) مي فرمايد: «وَ اصبِر عَلَي مَا يَقُولُونَ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمِيلاً»؛ (34) «در برابر آنچه آنها مي گويند، شکيبا باش و به طرزي زيبا از آنها دوري نما.» در مسير دعوت به سوي حق، بدگويي دشمنان و آزار از آنان فراوان است و اگر باغبان بخواهد گلي را بچيند، بايد در برابر زبان خار، صبر و تحمل داشته باشد. مرحوم طبرسي در مجمع البيان در ذيل اين آيه مي گويد: «و في هذا دلالة علي وجوب الصبر علي الاذي، لمن يدعوا الي الدين والمعاشرة باحسن الاخلاق و استعمال الرفق ليکونوا اقرب الي الاجابة؛ (35) اين آيه دلالت مي کند که مبلغين اسلام و د عوت کنندگان به سوي قرآن، بايد در مقابل ناملايمات، شکيبايي پيشه کنند و با حسن خلق و مدار، با مردم معاشرت نمايند تا سخنان آنها زودتر پذيرفته شود.» و نيز در قرآن مي خوانيم: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِض عَنِ الجَْهِلِينَ»؛ (36) «به هر حال با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذير و به نيکيها دعوت نما و از جاهلان روي بگردان [و با آنها ستيزه مکن].» در اين آيه، شرايط تبليغ و رهبري و پيشوايي مردم، به طرز بسيار جالب و فشرده بيان شده و به سه قسمت از وظايف رهبران و مبلّغان، به صورت خطاب به پيامبر(ص) اشاره شده است: الف. عفو، گذشت و آسان گرفتن؛ ب. دعوت به حق و نيکيها؛ ج. تحمل و بردباري در برابر جاهلان.
6. عامل بودن مبلّغ و دعوت عملي آن يکي از شيوه هاي بسيار مؤثّر در جذابيت و تأثيرگذاري تبليغ بر مخاطب، عامل بودن خود مبلّغ است به آنچه را که مي گويد و اين يک برنامه اساسي، به ويژه براي علما و مبلغين و داعيان راه حق است که بيش از سخن، مردم را با عمل خود تبليغ کنند؛ همان گونه که خداوند، علما و دانشمندان يهود را ـ که قبل از بعثت پيامبر(ص) مردم را به ايمان به وي دعوت مي کردند و بشارت ظهورش را مي دادند، ولي خود هنگام ظهور آن حضرت، از ايمان آوردن خودداري کردند ـ سرزنش مي کند و مي فرمايد: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاس بِالْبرِّ وَ تَنسوْنَ أَنفُسكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَب أَ فَلا تَعْقِلُونَ»؛ (37) «آيا مردم را به نيکي دعوت مي کنيد، امّا خودتان را فراموش مي نماييد؟ با اينکه شما خودتان کتاب [آسماني] را مي خوانيد، آيا هيچ فکري نمي کنيد؟» گرچه روي سخن در اين آيه، قوم بني اسرائيل و علما و دانشمندان يهود است، ولي مسلماً مفهوم آن گسترده است و ديگران را نيز شامل مي شود. (38) و نيز در حديث معروف از امام صادق(ع) مي خوانيم: «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِاَعمَالِکُم وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِألسِنَتِکُم؛ (39) مردم را با عمل خود به نيکيها دعوت کنيد نه با زبان خود.» تأثير عميق «دعوت عملي» از اينجا سرچشمه مي گيرد که هرگاه شنونده بداند که گوينده از دل سخن مي گويد و به گفته خويش صد در صد ايمان دارد، گوش و جان خود را به روي سخنانش مي گشايد. به عبارت ديگر: سخن که از دل برخيزد، بر دل مي نشيند و در جان اثر مي گذارد و بهترين نشانه ايمان گوينده به سخنش اين است که خود، قبل از ديگران عمل کند؛ همان گونه که علي(ع) مي فرمايد: «اَيُّهَا النَّاسُ اِنِّي وَ اللهِ مَا اَحُتُّکُم عَلَي طَاعَةٍ اِلَّا وَ اَسبِقُکُم اِلَيهَا وَ لَا اَنهَاکُم عَن مَعصِيَةٍ اِلَّا وَ أتَنَاهَي قَبلَکُم عَنهَا؛ (40) اي مردم! به خدا سوگند! شما را به هيچ طاعتي تشويق نمي کنم، مگر قبلاً خودم آن را انجام دهم و از هيچ کار خلافي باز نمي دارم، مگر اينکه پيش از شما از آن دوري جسته ام.» و نيز فرمود: «مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنَّاسِ اِمَاماً فَعَلَيهِ اَن يَبدَأ بِتَعلِيمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلِيمِ غَيرِهِ وَ ليَکُن تَأدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبلَ تَأدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا اَحَقُّ بِالاِجلَالِ مِن مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم؛ (41) کسي که خود را در مقام پيشوايي و امام مردم قرار مي دهد، بايد پيش از آنکه به تعليم ديگران بپردازد، به تعليم خويش بپردازد و بايد تأديب کردن او به عملش، پيش از تأديب کردن به زبانش باشد.» کسي که معلم و ادب کننده خويش است، به احترام، سزاوارتر است از کسي که معلم و مربي مردم است. در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم: «مِن اَشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً يَومَ القِيَامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً وَعَمِلَ بِغَيرِهِ؛ (42) از کساني که در روز قيامت عذابشان از همه شديدتر است، کسي است که سخن حقي بگويد و خود به غير آن عمل کند.»
خطر عالمان فاسد و بي عمل بدعت، دين سازي، دين فروشي و استحمار مردم، از جمله خطراتي است که از ناحيه دانشمندان فاسد، متوجه مردم مي شود و شديدترين عذابها، متوجه چنين کساني است که به تفکر و اعتقاد مردم خيانت مي کنند. (43) مردم نيز وظيفه دارند با بالا بردن بصيرت ديني خود، فريب چنين عالمان دنياپرستي را نخورند. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: «المُستَأکِلُ بِدِينِهِ حَظُّهُ مِن دِينِهِ مَا يَأکُلُهُ؛ آنکه دينش را وسيله خوردن سازد، نصيبش از دين، همان باشد که مي خورد. و نيز فرمود: «اَنَّ اَشَدَّ النَّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيَامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خَالَفَهُ اِلَي غَيرِهِ؛ (44) به راستي، افسوس خورنده ترين مردم در رستاخيز، بنده اي است که عدالت را توصيف کند و آن گاه خود در حق ديگري بر خلاف عدالت عمل نمايد.» کتمان علم، بزرگ ترين گناه است. قرآن درباره کتمان کنندگان مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فى الْكِتَبِ أُولَئك يَلْعَنهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُمُ اللَّعِنُونَ»؛ (45) «کساني که دلايل روشن و وسيلة هدايتي را که نازل کرده ايم، بعد از آنکه در کتاب براي مردم بيان نموديم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مي کند و همه لعن کنندگان نيز، آنها را لعن مي کنند.»
1) المفردات في غريب القرآن، ص 60. 2) بقره/ 232. 3) طلاق / 2. 4) ابراهيم / 52. 5) يس / 17. 6) الرعد / 40. 7) نحل / 82. 8) فصلت / 33. 9) آل عمران / 104. 10) توبه / 122. 11) الاصول من الکافي، محمد بن يعقوب کليني، دار الکتب الاسلاميه آخوندي، 1381 ق، چاپ چهارم، ج 5، ب 28. 12) بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان، 1303 ق، چاپ دوم، ج 2، ص 5؛ الاحتجاج، طبرسي، مطبعة النعماني، النجف الاشرف، 1386 ق، ج 2، ص 155. 13) بحار الانوار، ج 2، ص 30؛ معاني الاخبار، ج1، ص 174. 14) زخرف / 54. 15) اصول کافي، ج 1، ص 54. 16) بحار الانوار، ج 2، ص 92. 17) توبه / 122. 18) بحار الانوار، ج 70، ص 307. 19) الاختصاص، شيخ مفيد، چاپ کنگره، 1413 ق، ص 238. 20) بحار الانوار، ج 1، ص 213. 21) تحف العقول، حسن بن علي حرّاني، منشورات المکتبه بصيرتي، قم، 1394 ق، چاپ پنجم، ص 303 ـ 302. 22) ترجمه فارسي الحيات، احمد آرام، انتشارات دليل ما، تهران، چاپ ششم، بهار 1384 ش، ج1، ص 102. 23) احزاب / 39. 24) تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1382 ش، ج 17، ص 355. 25) همان، ص 360. 26) انعام / 108. 27) نهج البلاغه، ص 501. 28) تفسير نمونه، ج 20، ص 38. 29) تفسير نمونه، ج 20، ص 300. 30) بحار الانوار، ج 21، ص 109. 31) مثل آيات 22 تا 27 سوره سباء، آيه 72 سوره نحل و آيه 28 سوره بقره. 32) ذکر داستان در کتاب: توحيد مفضل، (سخنان امام صادق(ع) اوائل کتاب. 33) تفسير نور، محسن قرائتي، مؤسسه در راه حق، قم، چاپ دوم، 1376 ش، ج 1، ص 90. 34) طه / 10. 35) مجمع البيان، طبرسي، چاپ افست رشديه، لبنان، بيروت، 1379 ق، ج 10، ص 379. 36) اعراف / 199. 37) بقره / 44. 38) تفسير نمونه، ج 1، ص 215. 39) سفينة البحار، ماده «عمل». 40) نهج البلاغه، خطبه 170. 41) نهج البلاغه، حکمت 73. 42) نور الثقلين، ج 1، ص 75. 43) تفسير نور، ج 1، ص 79. 44) همان، ص 530. 45) بقره / 159.