عدالت اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدالت اسلامی - نسخه متنی

ياسر جهاني پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
عدالت اسلامي
عدالت اجتماعي در كلام و سيره اميرمؤمنان‏ عليه السلام
ياسر جهاني پور
مقدمه
عدالت از رسالتهاي اصلي تمام پيامبران الهي و از آرمانهاي همه انسانها در طول حياتشان است. عدالت از جمله اموري است كه خوبي آن به وسيله عقل، قابل تشخيص است و اجراي آن تابع شرط و مصلحت نيست و خود بالاترين مصلحتها است؛ به همين علت است كه عدالت، دوست و دشمن و مؤمن و كافر نمي شناسد و همه را به يك چشم مي نگرد. اينجاست كه خداوند در قرآن مي فرمايد: «لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»؛(1) «مبادا دشمني با قومي شما را وادارد كه عدالت نورزيد، به عدالت رفتار كنيد كه به تقوا نزديك تر است.»
عدالت، محوري ترين، استوارترين، بنيادي ترين و شامل ترين مسأله سياست و حكومت علوي است. نام مقدس امام علي عليه السلام، آن چنان با عدالت در آميخته است كه نام علي عليه السلام عدالت را تداعي مي كند. عدالت، همواره سرمشقي مهم در زندگي اميرمؤمنان عليه السلام بود و او در راه اجراي عدالت و گسترش قسط، شهد شهادت نوشيد.
تأكيد بر اين نكته، از آن روست كه بگوييم حكومتي مي تواند ادّعا كند از امام علي عليه السلام الگو گرفته است و سنّت شناسانه به سيره آن بزرگوار اقتدا مي كند كه سردمداران آن، به عدالت، بيش از هر چيز، اهميّت دهند و براي گسترش، توسعه و همه گير ساختن آن، از هيچ كوششي دريغ نورزند؛ نه در بيان و كلام؛ بلكه در عمل، كردار و تعامل با مردم.
تأمل در كلام حضرت علي عليه السلام جايگاه عدالت را بيش از پيش در اذهان روشن خواهد كرد. فردي از آن جناب پرسيد: «أَيُّهُمَا أَفْضَلُ؟ اَلْعَدْلُ اَوْ الجُودُ؟(2)؛ آيا عدالت، [شريف تر و] بالاتر است يا بخشندگي؟» در واقع، پرسشگر از دو صفت والاي انساني پرسيده است كه تنها در انسانهاي متعالي وجود دارد. بشر، همواره از ستم، گريزان بوده و احسان به ديگران را در حق خويش، تحسين كرده و ستوده است. پاسخ پرسش بالا شايد در وهله اول، خيلي آسان به نظر برسد. جود و بخشندگي از عدالت بالاتر است؛ زيرا عدالت، رعايت حقوق ديگران و تجاوز نكردن به حدود و حقوق آنهاست؛ اما جود، اين است كه آدمي با دست خود، حقوق مسلم خود را نثار غير مي كند. فردي كه با عدالت رفتار مي كند به حقوق ديگران تجاوز نمي كند و يا حافظ حقوق ديگران است؛ اما آنكه جود مي كند فداكاري مي كند، وحق مسلم خود را به ديگري واگذار مي كند. پس جود بالاتر است؛ ولي حضرت علي عليه السلام به دو دليل مي فرمايد كه عدل از جود بالاتر است؛ نخست اينكه: «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا عَنْ جِهَتِهَا؛ عدل، امور [و جريانها] را در مسير [و مجراي طبيعي] خود قرار مي دهد؛ اما جود، آنها را از مجراي [طبيعي] خود خارج مي سازد.»
ديگر اينكه مي فرمايد: «الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ عدالت، قانوني است عام [كه همه اجتماع را در برمي گيرد]؛ اما بخشش، يك حالت عارضي و خاص است» كه اگر جنبه قانوني و عمومي پيدا كند و كليت يابد، ديگر جود نيست.
حضرت علي عليه السلام آن گاه نتيجه مي گيرد: «فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا؛ پس از ميان آن دو (عدالت و جود)، عدالت، اشرف و افضل است.
آن اصلي كه مي تواند تعادل اجتماع را حفظ كند و به پيكر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع، آرامش بدهد؛ عدالت است.

تعريف عدالت اجتماعي
با آنكه امروزه از عدالت اجتماعي، بسيار سخن گفته مي شود؛ اما اين واژه، يكي از مفاهيم مبهم در عرصه مطالعات علوم اجتماعي و انساني است؛ زيرا هم مي توان حوزه اجتماع را در عرض حوزه هاي سياست، اقتصاد و فرهنگ قرار داد و هم مي توان آن را ـ با توجه به پيچيدگي امور جامعه ـ مجموعه اي گسترده تر از موارد مذكور و شامل عرصه هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي قلمداد كرد. امروزه غالباً وقتي سخن از عدالت به ميان مي آيد، بعد اجتماعي آن مدّ نظر است؛ زيرا عدالت در هيچ يك از مفاهيم و عناوين خود به گستردگي و اهميت عدالت اجتماعي به معناي دوم كه شامل عرصه هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي مي شود، نخواهد بود.
عدالت از نگاه شهيد مطهري رحمه الله به معناي دقيق كلمه در عرصه اجتماعي آن مطرح است. او مي گويد: عدالت در مفهوم وسيعش، عبارت است از: دادن حق صاحبان استحقاق بدون هيچ تبعيضي به آنها. اگر حق هيچ صاحب حقي ادا نشود، برخلاف عدالت است؛ همچنان كه اگر تبعيض باشد و حق بعضي داده شود و حق بعضي ديگر داده نشود، باز بر خلاف عدالت است. عدالت از اين منظر، ملازم با مساوات است؛ يعني به همه به چشم مساوي نگريستن و تبعيض قائل نشدن. لازمه اين گونه مساوات، عدالت است؛ يعني اينكه به هر كسي طبق استحقاقش داده شود؛ اگر زياد استحقاق دارد، زياد داده شود و اگر كم استحقاق دارد، كم داده شود و در اين جهت تبعيضي صورت نگيرد. (3)
بنابراين تعابير، عدالت اجتماعي در واقع، ارزشي است كه با رعايت آن، هر كس در جامعه به حق شايسته خويش مي رسد.

عدالت اجتماعي در گفتار اميرمؤمنان عليه السلام
اميرمؤمنان علي عليه السلام حكومت را براي تحقق عدالت پذيرفت و آن را جز در اين مسير نمي خواست.
امام عليه السلام فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يَقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا؛(4)اگر حضور [فراوان] بيعت كنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نمي كردند و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته [رهايش مي كردم] و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مي ساختم.»
آن حضرت نقش عدالت را چنين بيان كرده است: «جَعَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ اَلْعَدْلَ قِوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِم وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلاَمِ؛(5)خداي سبحان عدالت را مايه برپايي انسانها [و ستون زندگاني آنها] و سبب پاكي از ستمكاريها و گناهان و روشني چراغ اسلام قرار داده است.» و نيز فرموده است: «بِالْعَدْلِ تَصْلَحُ الرَّعِيَّ?ُ؛(6) با عدالت رعيّت اصلاح مي شوند.»
در واقع، جامعه اي كه عدالت در آن برپا نيست، فاقد حيات انساني و زندگاني معنوي است و ديانتي كه در آن اهتمام به برقراري عدالت نيست، مايه گمراهي است و حكومتي كه عدالت، هدف آن نيست و در راه برقراري عدالتي همه جانبه و فراگير گام نمي زند، در مسير هلاكت است؛ زيرا اصلاح دين و دنياي مردمان به وسيله عدالت، ممكن است.
در سخنان علي عليه السلام چنين وارد شده است:
«اَلْعَدْلُ حَيَا?ٌ؛(7) عدالت زندگي است.»
«اَلْعَدْلُ حَيَا?ُ الْاَحْكَامِ؛(8) عدالت حيات احكام [دين] است.»
«عَدْلُ السُّلْطَانِ حَيَاةُ الرَّعِيَّةِ وَ صَلاَحُ الْبَرِيَّةِ؛(9) عدالت زمامدار، حيات مردمان و مايه صلاح [احوال] خلق است.»
اميرمؤمنان عليه السلام در راه تحقق اين هدف والا، همه سختيها و مخالفتها را به جان خريد و در همين راه به شهادت رسيد كه درباره اش گفته اند: «قُتِلَ فِي مِحْرَابِهِ لِشِدَّ?ِ عَدْلِهِ؛(10) او در محراب عبادت خويش به سبب شدت عدالتش كشته شد.»
در ادامه، بخشهايي از كلام ايشان را كه روشنگر ابعاد مختلف مهم ترين ركن عدالت (عدالت اجتماعي) است بيان مي كنيم.
الف. رعايت انصاف با بندگان خدا
حضرت علي عليه السلام در فرمان خود به مالك اشتر چنين فرمود: «نَصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ وَ لَيْسَ شَيْ ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَاد؛ِ(11) نسبت به خداوند و نسبت به مردم از جانب خود، و از جانب افراد خاص خاندانت، و از جانب رعايايي كه به آنها علاقه مندي انصاف به خرج ده! كه اگر چنين نكني، ستم كرده اي! و كسي كه به بندگان خدا ستم كند، خداوند پيش از بندگان، دشمن او خواهد بود، و كسي كه خداوند، دشمن او باشد، دليلش را باطل مي سازد و با او به جنگ مي پردازد تا دست از ظلم بردارد يا توبه كند، هيچ چيز در تغيير نعمتهاي خدا و تعجيل انتقام و كيفرش، از اصرار بر ستم، سريع تر [و زودرس تر] نيست؛ چرا كه خداوند، دعا و خواست? مظلومان را مي شنود و در كمين ستمگران است.»

ب. ظلم نكردن به مردم
امام علي عليه السلام به استاندار فارس فرمود: «اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْف؛(12) عدالت را پيشه كن و از تعدي و ظلم [به مردم] دوري گزين؛ زيرا [تجاوز و] تعدي، سبب فرار و دوري [مردم] از تو خواهد شد و ستم، سبب [قيام مردم و] توسل به شمشير [عليه تو] مي شود.»

ج. توجه به نيازمندان
خدايي كه مردم را آفريده، رزق و روزي همه آنها و هر موجود زنده ديگر را به عهده گرفته است. خداوند در اين باره مي فرمايد: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»؛(13) هيچ جنبده اي در زمين نيست، جز آنكه رزق و روزي اش بر خداوند است.» اين روزي، در دل هستي نهفته است. پس بر هر انسان، لازم است روزي و سهم خود را از اين گنجهاي الهي، به دست آورد؛ اما فردي كه موقعيتي از نظر جسمي و اجتماعي براي او فراهم نيست كه بتواند كار كند و نتواند سهم و روزي خود را به طور مستقيم از گنجهاي طبيعت به دست آورد، آيا بايد حق او از بين برود و زندگي توأم با محروميت داشته باشد و يا اينكه از شدت گرسنگي، جان بسپارد؟ خير ... زيرا خداوند منّان بر توانمندان بر كار و دارندگان ثروتهاي هستي، واجب كرده است كه آن ناتوان مستمند و عاجز را در به دست آوردن روزي و انجام كار كمك كنند.
خداوند در اين باره مي فرمايد: «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ . لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»؛(14) «كساني كه در [اموال و] ثروتشان، حقي معيّن جهت [تأمين] درخواست كنندگان و محرومان قرار داده شده است.» پس اگر ثروتمندان از كمك و تأمين معيشت مستمندان و نيازمندان، سر باز زنند، خداوند به اين، راضي نخواهد شد، و شريعت عدالت خيز اسلام، آن را نمي پسندد.
اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى جَدُّهُ سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِك؛(15) خداوند سبحان، غذا [و نياز] فقيران را در اموال ثروتمندان معين كرده است. پس هيچ فقيري گرسنه نيست؛ مگر آنكه ثروتمندي از آن استفاده كرده باشد، و خداوند متعال در اين باره از آنها خواهد پرسيد.»
امام عليه السلام در نامه اي به «قثم بن عباس» فرماندار خود در مكه چنين نوشت: «وَ انْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذِي الْعِيَالِ وَ الْمَجَاعَةِ مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقِ?ِ وَ الْخَلَّات؛(16) نظري افكن به مال الله كه نزد تو جمع شده است. و آن را به مصرف عيالمندان و گرسنگان اطرافت برسان؛ به طوري كه به دست فقرا و نيامندان برسد.»
آن حضرت در فرمان خود به مالك اشتر نيز چنين مي فرمايد: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسِ وَ الْزَمْنَى؛(17)خدا را! خدا را! درباره ي طبقه پايين [رعايت كن]. آنها كه راه چاره ندارند؛ يعني مستمندان، نيازمندان، كساني كه دچار سختي شده اند و از كارافتادگان.»

د. برابري فرصتها
يكي از مهم ترين مسائل در عدالت اجتماعي، برابر كردن فرصتها براي همه است. به طوري كه فرصت استفاده از امتيازات مالي و اقتصادي جامعه به دست گروه مشخصي قرار نگيرد كه بر اساس رابطه با دستگاه حكومت و نزديكي به شخص حاكم بالا آمده اند.
حضرت علي عليه السلام در اين باره موضعي سرسختانه اتخاذ كرد و به مجرّد دستيابي به خلافت، فرمود تمام امتيازات و اموال ناحق را از نزديكان، دوستان و اقوام خليفه سابق، خواهد گرفت. آن حضرت در اين باره فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ؛(18) به خدا سوگند! آنچه [بيهوده] از بيت المال در كابين زنان قرار داده اند و يا به واسطه آن كنيزاني را مالك شده اند، اگر بيابم، به مستحق آن بر مي گردانم؛ زيرا عدالت، گشايش مي آورد، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد، تحمل ظلم و ستم بر او گران تر خواهد بود.»
امام علي عليه السلام در آغاز زمامداري خود، تمام فرمانداران سابق را از كار بركنار كرد كه در بين آنها معاويه، والي نيرومند شام بود. همچنين در مقابل خواسته هاي نامشروع طلحه و زبير براي به دست آوردن مقام در حكومت، به خاطر بي كفايتي آنها براي احراز اين پستها، سرسختانه ايستادگي كرد. او در سياست، مساوات را اجرا كرد، و در توزيع اموال ميان مردم ـ با اينكه آنها از نظر فضيلت يكسان و در يك سطح نبودند ـ فرقي نگذارد. و هنگامي كه از آن حضرت در اين باره گلايه كردند، ايشان در مقام تشريح سياست عادلانه خود بر آمده و فرمود: «أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه؛(19) آيا به من دستور مي دهيد كه براي پيروزي خود از جور و ستم، در حق كساني كه بر آنها حكومت مي كنم، استمداد جويم؟! به خدا سوگند تا عمر من باقي[، و شب و روز برقرار،] و ستارگان آسمان در پي هم طلوع و غروب مي كنند هرگز به چنين كاري دست نمي زنم. اگر اموال از خودم بود، به طور مساوي در ميان آنها تقسيم مي كردم تا چه رسد به اينكه اين اموال، اموال خدا [و متعلق به بيت المال] است.»
آن امام همام حتي در برابر خواسته هاي نادرست برادر خويش، عقيل بن ابي طالب ايستادگي كرد. او نزد آن حضرت آمد تا از بيت المال مقدار زيادتري طلب كند؛ اما امام، درخواست برادر خود را رد كرد. امام علي عليه السلام اين ماجرا را چنين تشريح فرمود:
«به خدا سوگند عقيل، برادرم را ديدم كه به شدت فقير شده بود و از من مي خواست كه يك من از گندمهاي شما را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگي موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون شده، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود. عقيل اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار كرد. من به او گوش فرا دادم. خيال كرد دينم را به او مي فروشم، و به دلخواه او قدم برمي دارم و از راه و رسم خويش دست مي كشم (اما من براي بيداري و هشداري اش) آهني را در آتش گداختم. سپس آن را به بدنش نزديك ساختم تا با حرارت آن، عبرت گيرد. ناله اي سرداد همچون بيماراني كه از شدت درد مي نالند و چيزي نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان اي عقيل! زنان سوگمند در سوگ تو بگريند. از آهن تفتيده اي ناله مي كني كه انساني آن را به صورت بازيچه سرخ كرده است؛ اما مرا به سوي آتشي مي كشاني كه خداوند جبّار آن را با شعله خشم و غضبش برافروخته است. تو از اين رنج مي نالي و من از آتش سوزان نالان نشوم؟»(20)
فرصت برابر يعني همين كه فرد در اجراي عدالت بين خود و خانواده و آشنا و غريبه فرقي نگذارد.

هـ . اجراي قانون براي همه
نبايد قانون، فقط براي مستضعفان، اجرا شود؛ ولي صاحبان مقام و ثروت، در مقابل آن مصونيت داشته باشند. امام علي عليه السلام با اين شيوه از ظلم و ستم قاطعانه مبارزه كرد و در اين باره فرمود: «الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْه؛(21) [ستمديدگاني كه در نظرها] ذليل و پست [هستند،] از نظر من عزيز و محترم اند تا حقشان را بگيرم، و نيرومندان [ستمگر] در نظر من حقيرند تا حق [ديگران] را از آنها بستانم.»
در آن هنگام كه يك افسر و يا درجه دار ارتش، از مقام خويش كه او را در مقابل قانون مصون مي داشت، سوء استفاده و مردم را تهديد مي كرد، حضرت، اين مصونيت، سوء استفاده و تهديد را حتي در كوچك ترين موارد از ميان برداشت. آن حضرت در اين باره، نامه اي به اهالي مسير حركت ارتش و سپاه نوشت و فرستاد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ قَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ كَفِّ الْأَذَى وَ صَرْفِ الشَّذَا وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَيْكُمْ وَ إِلَى ذِمَّتِكُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ لَا يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَى شِبَعِهِ فَنَكِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ وَ كُفُّوا أَيْدِيَ سُفَهَائِكُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ وَ التَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيمَا اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ وَ أَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ الْجَيْشِ فَارْفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَكُمْ وَ مَا عَرَاكُمْ مِمَّا يَغْلِبُكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَا لَا تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَ بِي فَأَنَا أُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ اللَّه؛(22) اما بعد! من سپاهياني [را براي نبرد] فرستادم كه با خواست خدا از [آباديهاي] شما مي گذرند، و آنها را به آنچه خداوند بر آنها واجب كرده، توصيه كرده ام. [به آنان گفته ام كه] از آزار مردم و ايجاد ناراحتيها و مشكلات خودداري كنند و من [بدين وسيله] در برابر شما و كساني كه در پناه شما هستند از مشكلاتي كه سپاهيان به وجود مي آورند از خود رفع مسئوليت مي كنم، (كه آنها حق رساندن هيچ گونه زيان را به كسي ندارند)، جز اينكه آنها سخت گرسنه شوند و راهي براي سير كردن خود نيابند. بنابراين، اگر كسي از آنها، چيزي را از روي ستم از افراد گرفت [وظيفه داريد] او را در برابر عملش كيفر كنيد. [و به شما نيز توصيه مي كنم كه] جلوي زيانهاي بي خردان منطقه خود را نسبت به سپاهيان بگيريد و جز در آن موارد كه استثنا كردم، متعرض آنان نشويد. من خود، پشت سپاه در حركتم. شكايات خود را پيش من آوريد. در آن مواردي كه آنها بر شما چيره شده اند و شما قدرت دفع آن را جز با كمك خداوند و من نداريد به من مراجعه كنيد، كه من به كمك خداوند، آن را تغيير مي دهم.» بدين سان امام بزرگوار در مقابل انحراف و تجاوز به قانون، براي حفظ و عظمت آن، حدي قائل مي شود و آن را صيانت مي بخشد.

و. تجاوز نكردن به حقوق ديگران
هر فردي در جامعه، كرامت و حقوقي دارد و تجاوز به كرامت، آزادي و حقوق افراد جامعه، شكلي از انواع ظلم به حساب مي آيد. خداوند متعال، ظالم را به اين دليل مجازات خواهد كرد و رنج اين مجازات به مراتب بدتر از درد ظلمي است كه به مظلوم رسيده است. حضرت علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُوم؛(23) روز [انتقام] مظلوم از ظالم، شديدتر از روز [ستم كردن] ظالم بر مظلوم است.»
چقدر زشت و ناپسند است كه فقرا و مستضعفان، قرباني ظلمي باشند كه نتوانند در برابر آن مقاومت و از حقوق خويش دفاع كنند.
امام عليه السلام مي فرمايد: «ظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ؛(24) ستم بر ناتوان، بدترين ستم است.»
و نيز مي فرمايد: «وَيْلٌ لِمَنْ خَصِمَهُ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ؛(25) بدا به حال آنكه فقرا و مساكين، خصم او باشند.» حكّام و افراد جامعه بايد در مقابل ظالم بايستند و او را بر سر جاي خود بنشانند و حقوق مظلومان را از دست او بگيرند. حضرت علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِه؛(26) [به خدا سوگند!] داد مظلوم را از ظالم مي گيرم.»
و نيز مي فرمايد: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِع؛(27)ملتي كه در آن حق ضعيف از زورمند با صراحت گرفته نشود، هرگز پاك و پاكيزه نمي شود.»

از نمونه موارد قاطعيت علي عليه السلام درباره ي كارگزاران، نامه اي است كه به زياد بن ابيه نوشته است. آن حضرت در آن نامه فرموده است: «به خدا سوگند ياد مي كنم، سوگندي راستين، كه اگر به من خبر رسد كه در ثروت مسلمانان خيانت كرده اي، كم يا زياد، چنان بر تو سخت بگيرم كه مالت بسيار اندك شود، و بارِ هزينه عيال بر دوشت سنگيني كند و خوار و پريشانْ حال شوي. والسلام.»

عدالت اجتماعي در سيره علوي
مهم ترين برنامه هاي امام علي عليه السلام براي اجراي عدالت اجتماعي را مي توان به شرح ذيل دانست:
الف. رئوس كلي اجراي عدالت
1. پايبندي به حقوق؛(28)
2. توسعه آزاديهاي سازنده؛(29)
3. مهرباني و دوستي با مردم؛(30)
4. ارتباط مستقيم با مردم؛(31)
5. تاب آوردن در دشواريهاي مردم؛(32)
6. دوري از خشم؛(33)
7. پرهيز از پي جويي عيبها؛(34)
8. آشكار ساختن عذرها براي دفع بدگماني؛(35)
9. كمك به ستمديدگان؛(36)
10. بنياد نهادن صندوق شكايتها؛(37)
11. بازرسي براي برچيدن ستم لشكريان؛(38)
12. كوشش براي اتحاد جامعه اسلامي؛(39)
13. اهتمام به خشنودسازي مردم؛(40)
14. توسعه آموزش و پرورش و تعليم همگاني؛(41)
15. بازداشتن مردم از برهم زدن سنتهاي پسنديده و ستيز با سنتهاي ناپسند. (42)

ب. تعيين دستگاه قضاوت براي احقاق حق مردم (در بخش قضايي)
از عهد خلافت عثمان كه كارها به دست بني اميه افتاده بود، دستگاه دادرسي ضعيف شد و تبعيض، خويش پرستي، برتري جويي و قوميت عرب دوباره احيا شد. وقتي اميرمؤمنان، علي عليه السلام به خلافت رسيد، اعاده قدرت قوانين اسلامي و كوتاه كردن دست قاضيان نادرست و بازگرداندن اموال مغصوبه بيت المال را وجهه همت خود قرار داد. ايشان از همان روز اول زمامداري اعلام داشت كه عدالت مطلق بين همه شهروندان كشور اسلامي اعم از قرشي و غير قرشي و عرب و عجم و سياه و سفيد و مسلم و ذمي، برنامه كار خلافت اوست و با دقت اجرا خواهد شد.
امام علي عليه السلام راه نجات مسلمانان و عظمت اسلام را در تعميم عدالت و اصلاح محاكم و بنيانگذاري «سيستم دادرسي» مي دانست.
او آيين دادرسي را در اسلام به وجود آورد و محكمه ي قضا را نظم و سر و صورت داد و ضوابط و اصولي براي آن وضع كرد كه همه بي سابقه بود. در عهد او براي نخستين بار، قوانين محاكمات مدون شد و يكنواختي در محاكم اسلام به وجود آمد؛ زيرا بعضي خلفاي گذشته نوشتن احكام و جمع احاديث را اجازه نمي دادند. همچنين در عهد علي عليه السلام اصول محاكمات به صورت علمي رواج يافت. براي مثال، او بود كه مقرر كرد براي احتراز از تباني، بايد شهود از يكديگر جدا شوند و بايد براي اداي شهادت تك تك نزد قاضي حاضر شوند. آرائي كه شخص علي عليه السلام صادر كرده است از بس ماهرانه و عادلانه است تا به امروز زبانزد قضات و راهنماي ايشان است.
«قضاياي علي عليه السلام» يعني حكمهايي كه آن حضرت صادر فرموده است، نام كتابهايي است كه فقهاي مذاهب مختلف جمع آوري كرده اند.
اقدام اساسي ديگر حضرت علي عليه السلام براي اصلاح محاكم، آموزش قضات و امتحان ايشان بود. حافظ ابونعيم اصفهاني روايت كرده است كه آن حضرت، قضات را در كوفه جمع آورد و آنان را آزمود و به افرادي اجازه دادرسي داد كه به پرسشهاي آن حضرت، پاسخ درست دادند. اين اقدام در آن زمان كه هر قاضي بنا بر استنباط و درك شخصي از كتاب و سنت به صدور رأي مي پرداخت، مكمل اصلاح دستگاه عدالت در عهد اميرمؤمنان علي عليه السلام بود. (43)
براي حصول اطمينان از حسن جريان عدالت، امام علي عليه السلام همان گونه كه شخصاً به امور شهري، قيمتها، سنگ ترازوها و پيمانه فروشندگان غلات، كار قصابان، بقالان، خرمافروشان و پارچه فروشان و ... رسيدگي مي كرد، محاكم كوفه را نيز بخصوص زير نظر داشت و كار دادرسان را شخصا بازرسي مي كرد.
طبقه بندي مشاغل از ابتكارات آن حضرت است و آن جناب، در آن طبقه بندي، شغل دادرسي را از مشاغل اساسي شمرده و در دستور جامع خود به مالك اشتر، صفات قاضي لايق و با ايمان و وظايف او را به صورتي بيان داشته است كه تا امروز در مترقي ترين جوامع بشري، سرمشق دستگاههاي عدالت است. آن حضرت در آن دستور چنين فرموده است:
«براي داوري بين مردم، كسي را انتخاب كن كه شخصا او را از بين ساير مسلمانان برتر مي داني. كسي كه امور پيچيده و دشوار، او را در تنگنا نگذارد و دادخواهان و اصحاب دعوا، او را به لجاجت نكشانند و دچار اشتباه و لغزش نكنند. كسي كه چون حق را باز شناخت، از بازگشت به آن دلتنگ نشود و نفس او به طمع نگرايد و به انديشه كوتاه و بررسي مختصر، قناعت نكند و هنگام پيدا شدن شبهه، بيش از ديگران حوصله كند و فكر به كار برد و بيش از ساير مردم، اهل استدلال و حجت باشد و هنگام مراجعه دادخواهان، دلتنگ نشود و در پژوهش مسائل، شكيبايي بيش تري به خرج دهد و در وقت صدور حكم، قاطعيت داشته باشد. بايد قاضي را از بين كساني برگزيني كه تعريف و ستايش بسيار، آنها را به خودپسندي نكشاند و مغرور و فريفته نسازد و تحت تأثير قرار ندهد.
البته چنين اشخاصي اندك اند. وقتي چنين قاضي را پيدا كردي، بايد شخصا كار او را زير نظر بگيري و از او حمايت كني. بايد با دستي گشاده به او عطا بخشي تا هيچ كمبود و بهانه اي نداشته باشد و نيازش به ديگران اندك شود. بايد نزد خود چنان منزلت و مقامي به او بدهي كه ساير خواص و نزديكان تو در او طمع نكنند و او را تحت تأثير قرار ندهند و در پرتو اين تقرب، از كارشكني ساير رجال دولت ايمن شود. در كار استقرار عدالت و اصلاح حال قضات به دقت نظر كن و درست بينديش؛ زيرا اين دين در دست اشرار اسير بوده است كه در آن به هواي نفس خود كار مي كرده اند و آن را وسيله دنياجويي خود ساخته بودند.» (44)

ج. برنامه اصلاحي كامل درباره بيت المال (در بخش اقتصادي)
پس از آنكه هدف علي عليه السلام در به دست گرفتن حكومت و اساس برنامه حكومت علي عليه السلام را دانستيم و دريافتيم كه آن حضرت، تنها حرف نمي زند؛ بلكه به گفته هايش عمل مي كند، اكنون به بررسي برنامه اصلاحي كامل علي عليه السلام مي پردازيم كه درباره بيت المال اجرا كرد.
در گفتار امام علي عليه السلام و نامه هاي نهج البلاغه، درباره ي بيت المال يك سلسله برنامه هاي كلي به چشم مي خورد كه مي توان همه آنها را به هفت موضوع ذيل، خلاصه كرد:
1. كوشش در آباد كردن زمينها و گسترش توليدات اقتصادي و حفاظت جدي از آنها؛
2. چگونگي گردآوري و نگهداري بيت المال؛
3. شرايط كساني كه بيت المال تحت نظر آنها اداره مي شود؛
4. مصارف بيت المال؛
5. تقسيم بيت المال به طور مساوي و جلوگيري از تبعيضات؛
6. دقت در حفظ بيت المال و هشدار به كساني كه بيت المال در اختيار آنها است؛
7. كيفر جنايتكاران به بيت المال.

يكي از شئون حكومت و وظايف خطير رهبر، پاسداري از اموال عمومي و بيت المال است؛ زيرا خيانت به بيت المال علاوه بر عواقب شوم معنوي آن، باعث درهم شكستن نظام حكومت و عدالت اجتماعي و به وجود آمدن هرج و مرج و تبعيضات ضد بشري و اختلافات طبقاتي مي شود؛ از اينروست كه رهبران الهي در انجام اين وظيفه و مسئوليت بزرگ، سخت كوشا و جدي بوده اند.
پس از آنكه حضرت، در روز دوم خلافتش بر بالاي منبر رفت و آن خطبه را ذكر فرمود (كه در بالا به آن اشاره شد)، فرداي آن روز، مردم، طبق دستور امام، بر گرفتن سهم خود نزد امام حاضر شدند. علي عليه السلام به خزانه دارش عبيدالله بن ابي رافع فرمود: «از مهاجران آغاز كن و آنان را به حضور بطلب و به هر يك سه دينار بده. سپس انصار را به حضور بطلب و به آنان نيز هر يك سه دينار بده. پس از آنها هر يك از مردم كه حاضر شدند، چه سرخ پوست باشند يا سياه پوست به همين مقدار بده.»
سهل بن حنيف كه به غلام سابقش همين مبلغ داده شده بود، به اعتراض برخاست و گفت: «اين شخص، ديروز غلام من بود و امروز او را آزاد كرده ام. به او برابر من، سهم مي دهي؟» علي عليه السلام فرمود: «هر چه به او داديم به تو نيز مي دهيم.»
آن حضرت به همه افراد سه دينار داد؛ بي آنكه بين آنها فرقي بگذارد. افرادي چون: طلحه، زبير، عبدالله بن عمر، سعيد بن عاص، مروان، عده اي از قريش و ... با اين روش مخالفت كردند و دنبال آن را گرفتند. (45) آنها كه به سبب موقعيت مصنوعي خود، از عثمان، چندين برابر بيش تر از ديگران مي گرفتند، از اين تقسيم عادلانه علي عليه السلام به خشم آمدند. سپس با هم به خلوت نشستند و ساز مخالفت با علي عليه السلام را نواختند. اين روش و زمزمه به گوش آن امام همام رسيد. آن بزرگمرد الهي در پاسخ آنها و كساني كه چنين مي انديشيدند، فرمود: «به خدا سوگند! اگر بخشيده هاي عثمان را بيابم؛ حتي در جايي كه با آن همسراني گرفته اند (و آن را كابين همسران قرار داده اند) و يا كنيزاني خريده باشند، به صاحبشان بر مي گردانم؛ زيرا در عدالت گشايشي است. هر كسي كه عدالت او را به تنگ آورد، ستم بر او تنگ تر خواهد بود.»
اميرمؤمنان عليه السلام با اين بيان، در حقيقت به قانون «از كجا آورده اي» ـ كه امروز از آن دفاع مي شود ـ اشاره مي كند، تا در پرتو آن جلو تجاوز و حيف و ميل در بيت المال گرفته شود. (46)

د. سختگيري بر كارگزاران (در بخش اداري)
اميرمؤمنان عليه السلام در برابر فرمانداراني كه از راه راست تخلف مي كردند، سختگيري بسيار و در بعضي مواقع، آنها را از سمت خود بركنار مي كرد. براي نمونه به چند مورد ذيل اشاره مي شود:
1. از نمونه موارد قاطعيت علي عليه السلام درباره ي كارگزاران، نامه اي است كه به زياد بن ابيه نوشته است. آن حضرت در آن نامه فرموده است: «به خدا سوگند ياد مي كنم، سوگندي راستين، كه اگر به من خبر رسد كه در ثروت مسلمانان خيانت كرده اي، كم يا زياد، چنان بر تو سخت بگيرم كه مالت بسيار اندك شود، و بارِ هزينه عيال بر دوشت سنگيني كند و خوار و پريشانْ حال شوي. والسلام.» (47)

2. همچنين وارد شده است كه وقتي امام علي عليه السلام خيانت ابن هَرمَه، مأمور بازار اهواز را دريافت، به رفاعه چنين نوشت: «هنگامي كه نامه ام را خواندي، ابن هرمه را از بازار بركنار كن و او را به خاطر [حقوق] مردم از كار، باز دار و سپس زنداني و خبر آن را اعلان عمومي كن و به كارگزارانت بنويس و نظرم را به آنان ابلاغ كن. درباره ابن هرمه، غفلت يا كوتاهي نكني كه نزد خداوند، هلاك شوي و من هم تو را به بدترين شيوه بركنار خواهم كرد كه از اين كار، تو را به خدا پناه مي دهم. هنگامي كه جمعه شد، او را از زندان بيرون بياور و 35 تازيانه بر او بزن و در بازارها بچرخان. اگر كسي از او شكايت كرد و شاهد آورد، او را سوگند ده و از درآمد ابن هرمه آن را پرداخت كن. فرمان بده تا او را با خواري و زشتي و فرياد كشيدن بر سرش، به زندان ببرند. با طنابي پاهايش را ببند و وقت نماز او را بيرون آور. اگر كسي برايش غذا، آشاميدني، لباس و زيراندازي آورد، مانع مشو. مگذار كسي بر او وارد شود تا به او چاره اي تلقين كند يا وي را به آزادي اميدوار سازد. اگر برايت روشن شد كه كسي مطلبي را به او القا كرده است كه به مسلماني زيان مي رساند، او را با تازيانه تأديب و زنداني كن تا توبه كند. شبها زندانيان را براي هواخوري به حياط زندان بياور؛ جز ابن هرمه را؛ مگر آنكه ترس از تلف شدنش باشد كه او را نيز شبها آزاد بگذار. اگر در او طاقت و توان ديدي، پس از سي روز، 35 تازيانه ديگر، افزون بر 35 تازيانه قبلي بر او بزن. براي من گزارش كارت را در بازار بنويس و اينكه چه كسي را پس از آن خائن برگزيدي. حقوق ابن هرمه خائن را هم قطع كن.» (48)

3. همچنين نقل شده است كه علي عليه السلام، اشعث بن قيس را احضار كرد. وي از سوي عثمان، فرماندار آذربايجان بود و صد هزار درهم به دست آورد. برخي گويند كه عثمان آن را به وي بخشيد و برخي ديگر گويند كه آن را در كارش به دست آورد. امام علي عليه السلام فرمان داد كه آن را آماده سازد؛ ولي وي سرباز زد و گفت: «اي اميرمؤمنان! اين ثروت را در دوران حكومت تو به دست نياورده ام.» امام فرمود: «به خدا سوگند! اگر آن را در بيت المال مسلمانان حاضر نسازي، اين شمشير را چنان بر تو فرود آورم كه هر چه خواست، از تو باز ستانَد.» پس اشعث، اموال را آورد و امام، آنها را از او گرفت و در بيت المال قرار داد. اين جستجو و پيگيري را براي كارگزاران عثمان انجام داد و هر چه از ثروت در دستشان بود، باز ستاند و در آنچه از ميان برده بودند، آنها را ضامن كرد. (49)

4. گماشتن ديده بان براي كارگزاران از ديگر كارهايي بود كه علي عليه السلام براي عدالت پيشگي فرمانداران خود انجام مي داد. طبق فرمايش خود حضرت، وي، اين كار را براي آن مي كرد كه فرمانداران، عدالت را بهتر براي مردم اجرا كنند و حق آنها را پايمال نكنند. امام علي عليه السلام در عهدنامه اش به مالك اشتر نوشت: «آن گاه درامر كارگزارانت بنگر و آنان را با آزمودن، به كار گير ... و رفتار آنان را وارسي كن. ديده باناني صداقت پيشه و وفادار به سويشان گسيل دار؛ چرا كه وارسي پنهاني، آنان را به امانتداري و ملايمت با شهروندان وا مي دارد؛ اگر يكي از آنها دست به خيانتي زد و گزارش ديده بانان تو آن را تأييد كرد، به اين گواه، بسنده كن و كيفر او را با تنبيه بدني، بدو برسان و آنچه را به دست آورده است، از او بستان. پس او را خوار بدار و خيانتكار شمار و طوق بدنامي را در گردنش بياويز.» (50)

وظيفه ما در برابر بي عدالتي
با عنايت به سيره و كلام اميرمؤمنان عليه السلام آيا در برابر بي عدالتي در جامعه وظيفه اي داريم؟ آري. وظايفي داريم و نخستين و كم ترين وظيفه ما، احساس همدردي با مظلوم است.
آن حضرت در اين باره مي فرمايد: «وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ... فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً؛(51) به من خبر رسيده است كه يكي از آنان (اهل شام) به خانه زن مسلمان و زن غير مسلماني وارد شده است كه جان و مالش در پناه اسلام محفوظ بوده و خلخال، دستبند، گردن بند و گوشواره هاي آنها را از تنشان بيرون آورده است؛ در حالي كه هيچ وسيله اي براي دفاع جز گريه و التماس كردن نداشته اند... .اگر مسلماني براي اين حادثه، از روي تأسف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.»
وظيفه ديگر ما، قرار گرفتن در كنار مظلوم، عليه ظالم در حدّ توان است. امام عليه السلام در آخرين وصيتش به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا؛(52) دشمن [سرسخت] ظالم، و ياور [و همكار] مظلوم باشيد.»
جامعه اي كه عدالت در آن برپا نيست، فاقد حيات انساني و زندگاني معنوي است و ديانتي كه در آن اهتمام به برقراري عدالت نيست، مايه گمراهي است و حكومتي كه عدالت، هدف آن نيست و در راه برقراري عدالتي همه جانبه و فراگير گام نمي زند، در مسير هلاكت است؛ زيرا اصلاح دين و دنياي مردمان به وسيله عدالت، ممكن است
همچنين وظيفه داريم طبق فرمايش اميرمؤمنان عليه السلام كه پيش از خلافت خود درباره ي علت قبول خلافت مي فرمايد، براي تحقق عدالت اجتماعي و مبارزه با ستم، كوشش كنيم؛ چنان كه حضرت عليه السلام مي فرمايد: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ؛(53)خداوند پيماني از علما و دانشمندان [هر جامعه] گرفته است كه در برابر شكمخواري ستمگران و گرسنگي ستمديدگان، سكوت نكنند.»
آنچه لازم است در پايان اين مقاله تذكر داده شود، لزوم الگو قرار دادن اميرمؤمنان در تمام شئون و عرصه هاي زندگي، به ويژه عدالت خواهي و عدالت جويي است. مسئولان حاكم در جامعه ما بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه تنها در سايه عدالت و عنايت است كه مي توان رشد و بالندگي را در جامعه انتظار داشت؛ هر چند رسيدن به اين مرتبه، همتي عالي، عزمي قوي و اراده اي پولادين مي طلبد كه دور از دسترس نيست.

(1) مائده/8.
(2) بحار الانوار، علامه مجلسي، دارالاحياء التراث، 1403 ق، ج72، ص350.
(3) مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي، مرتضي مطهري، انشتارات صدرا، 1372ش، ج6، ص46 و 47.
(4) نهج البلاغه، شرح محمد عبده، دار الذخائر، قم، 1412 ق، ج1، ص36، خطبه سوم (خطبه شقشقيه).
(5) غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد الآمدي، مؤسه الاعلمي للمطبوعات، 1407ق، ج1، ص335.
(6) همان، ص292.
(7) همان، ج1، ص64.
(8) همان، ص104.
(9) همان، ج4، ص363.
(10) بيست گفتار، ص3.
(11) نهج البلاغه، نامه 53.
(12) همان، حكمت 476.
(13) هود/6.
(14) ذاريات/19.
(15) نهج البلاغه، حكمت 328.
(16) همان، نامه 67.
(17) همان، نامه 53.
(18) همان، خطبه 15.
(19) همان، خطبه 126.
(20) همان، خطبه 224.
(21) همان، خطبه 37.
(22) همان، نامه 60.
(23) همان، حكمت 241.
(24) همان، نامه 36.
(25) همان، نامه 26.
(26) همان، خطبه 136.
(27) همان، نامه 53.
(28) همان، خطبه 216.
(29) همان، خطبه97 و 125 و نامه 31.
(30) همان، نامه 18 و 53.
(31) همان، نامه 50 و 53 و 67.
(32) غرر الحكم، ش772.
(33) نهج البلاغه، نامه 76.
(34) دعائم الانسان، قاضي نعمان المغربي، دارالمعارف، قاهره، 1383 ق، ج1، ص335.
(35) نهج البلاغه، نامه 53.
(36) همان، خطبه 3، 37 و 136.
(37) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج17، ص87.
(38) نهج البلاغه، نامه 60.
(39) همان، نامه 78، خطبه هاي 25، 121، 127، 151، 176 و 192.
(40) همان، نامه 53.
(41) همان، خطبه 34.
(42) همان، نامه 53 و خطبه 164 و كافي، ج5، ص318.
(43) نظرات سياسي در نهج البلاغه، محمد حسين مشايخ، انتشارات بنياد نهج البلاغه، 1374 ش، ص55 ـ59.
(44) نهج البلاغه، نامه 53.
(45) شرح نهج البلاغه، ج7، ص35 ـ38.
(46) بيت المال در نهج البلاغه، حسين نوري، انتشارات بنياد نهج البلاغه، 1376 ش، ص48 و49.
(47) نهج البلاغه، نامه 20.
(48) دعائم الاسلام، ج2، ص532.
(49) همان، ج1، ص396.
(50) نهج البلاغه، نامه 53.
(51) همان، خطبه 27.
(52) همان، نامه 47.
(53) همان، خطبه 3.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 119
/ 1