پرسش از محضر بزرگان‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرسش از محضر بزرگان‏ - نسخه متنی

ناصر مكارم شيرازى‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
پرسش از محضر بزرگان‏
عصمت پيامبران و امامان ‏عليهم ‏السلام‏
آيت الله العظمى مكارم شيرازى‏
اشاره: برخى از سؤالاتى كه مردم از بزرگان جويا مى‏شوند، جنبه عمومى دارد و اكثر مخاطبين شما مبلّغ گرامى، نيز در صدد يافتن پاسخ آنها هستند. از اينرو قصد داريم در هر شماره، تعدادى از آن پرسش و پاسخها را درج نماييم. مطالب اين شماره، پاسخهاى آيت اللَّه العظمى مكارم شيرازى دامت بركاته به پرسشهايى در باب عصمت پيامبران و ائمه‏عليهم‏السلام است.
آيا عصمت، نيرويى است كه به انسان در برابر هر نوع گناه و انحراف و خطا مصونيّت مى‏بخشد؟ بنابر اين، چنين افرادى با توجّه به اين نيروى نهفته قادر به گناه نيستند و سرانجام پاكى و قداست آنان، افتخارى نخواهد بود.
مصونيّت پيامبران در برابر گناه هرگز يك «مصونيّت غيرارادى و غيراختيارى» نيست، بلكه عصمت آنان از گناه، كاملاً يك حالت ارادى و اختيارى است كه سرچشمه آن، علم و ايمان است.
توضيح اينكه: عصمت و مصونيّت در برابر گناه، از شؤون و لوازم علم و ايمان به مفاسد گناه است. البتّه اين مطلب نه به اين معنا است كه هر نوع علم به لوازم گناه، پديد آورنده مصونيّت و عصمت مى‏باشد، بلكه بايد واقع نمايى علم به قدرى شديد و نيرومند باشد كه لوازم و آثار گناه، آن چنان در نظر وى مجسّم و روشن گردد كه آنها را با ديده دل موجود و محقّق ببيند و در اين موقع صدور گناه از وى به صورت يك «محال عادى» و نه «محال عقلى» در مى‏آيد. براى روشن شدن اين حقيقت به مثال زير توجّه فرماييد:
هر يك از ما در برابر يك سلسله اعمال خارجى كه به قيمت جانمان تمام مى‏شود يك نوع عصمت و مصونيّت داريم و اين نوع مصونيّت زاييده علم ما به لوازم اين گونه اعمال است؛ مثلاً دو كشور متخاصم كه با يكديگر هم مرز مى‏باشند و سربازان هر دو طرف به فاصله كوتاهى به وسيله دوربينهاى قوى و نورافكنهاى نيرومند و سگهاى كارآزموده مراقب اوضاع و امور مرزى و بالاخص عبور افراد به طرف افراد ديگر مى‏باشند؛ به طورى كه يك گام تجاوز از خطوط مرزى باعث مرگ و كشته شدن افراد مى‏گردد، در اين صورت هيچ انسان عاقلى فكر عبور از آن چنان مرزى را در مغز خود نمى‏پروراند تا چه رسد كه عملاً به آن اقدام كند. بنابراين، نسبت به اين عمل يك نوع عصمت دارد.
راه دور نرويم، هر فرد عاقل و خردمندى در برابر زهر كشنده‏اى كه نوشيدن آن به قيمت جان او تمام مى‏شود و يا سيم لخت برق كه تماس با آن، انسان را مى‏كشد و يا باقيمانده غذاى بيمار مبتلا به مرض «جذام» و «سل» با علم به اينكه خوردن آن موجب سرايت بيماريهاى مزبور مى‏گردد، يك نوع مصونيّت و عصمت دارد؛ يعنى، هرگز به هيچ قيمتى اين اعمال را انجام نمى‏دهد و صدور اين اعمال از وى يك محال عادّى مى‏باشد و عامل اين مصونيّت همان تجسّم لوازم اين اعمال است. اين لوازم آن چنان در نظر وى مجسّم و محقّق و از نظر ديده عقل، آن چنان مسلّم و موجود مى‏باشد كه در پرتو آن فكر، اقدام به چنين كارهايى را در مغز خود نمى‏پروراند تا چه رسد كه عملاً به اين كار اقدام نمايد.
ما ملاحظه مى‏كنيم كه برخى از افراد، از خوردن مال يتيم بينوا كوچك‏ترين پروايى ندارند؛ ولى در مقابل، گروهى از خوردن دينارى از حرام امتناع مى‏ورزند. چرا اوّلى با كمال بى‏پروايى مال يتيم را حيف و ميل مى‏كند؛ ولى دوّمى از كوچك‏ترين تصرّف خوددارى مى نمايد؟ علّت آن اين است كه شخص اوّل، يا اساساً معتقد به لوازم و تبعات اين نوع نافرمانى نيست و يا اگر هم ايمان و اعتقاد ضعيفى داشته باشد، علاقه به اين مادّيات، آن چنان حجاب غليظى ميان ديده دل او و عواقب شوم آن به وجود آورده است كه از اين آثار جز شبحى در برابر ديده خرد او چيزى منعكس نيست؛ ولى دومى آن چنان ايمان قوى و نيرومند به آثار اين گناه دارد كه هر قطعه‏اى از مال يتيم در نظر او با قطعه‏اى از آتش مساوى و برابر است. و هيچ عاقل و خردمندى به خوردن آتش اقدام نمى‏كند؛ زيرا او با ديده علم و بصيرت مى‏بيند كه چگونه اين اموال به آتشهاى سوزنده مبدّل مى‏گردد و روى اين اصل، در برابر عمل، مصونيّت پيدا مى‏كند. (1)
قرآن كريم درباره كسانى كه طلا و نقره را به صورت گنج در مى‏آورند - بدون اينكه حقوق واجب آن را بپردازند - مى‏گويد: اين فلزهاى گرانبها در روز رستاخيز به صورت توده آتش در آمده و پيشانى و پهلو و پشت دارندگان گنج را با آن داغ مى‏كنند. (2)
اكنون اگر برخى از دارندگان گنج، اين منظره را با ديدگان خود مشاهده كنند و ببينند كه چگونه همكاران آنها به كيفر اعمال خود رسيدند، سپس اخطار شود كه اگر شما نيز ثروت خود را به صورت گنج نگاه داريد هم اكنون به همين سرنوشت دچار مى‏شويد، مسلّماً روش خود را تغيير مى‏دهند.
گاهى برخى از افراد در همين جهان بدون مشاهده منظره كيفر الهى آن چنان به مفادّ اين آيه ايمان پيدا مى‏كنند كه اثر آن كم‏تر از شهود آن نمى‏باشد، تا آنجا كه اگر پرده‏هاى دنيوى از برابر ديدگان آنها برداشته شود تفاوتى در ايمان آنها به وجود نمى‏آيد. در اين صورت چنين فردى در برابر اين گناه (ذخيره كردن طلا و نقره) يك نوع مصونيّت و عصمت پيدا مى‏كند.
حال اگر يك فرد يا گروهى نسبت به كيفر تمامى معاصى يك چنين حالتى پيدا كنند و قهر و خشم و كيفر الهى، آن چنان بر آنها روشن شود كه برطرف شدن حجاب و از بين رفتن فواصل زمانى و مكانى كوچك‏ترين اثرى در ايمان و اعتقاد آنان نگذارد، در چنين صورتى اين فرد يا آن گروه در برابر تمام معاصى، يك نحوه مصونيّت و عصمت صد در صد پيدا مى‏كنند و نه تنها گناه از آنان سر نمى‏زند، بلكه به فكر گناه هم نمى‏افتند.
بنابراين، عصمت در اين موارد اثر مستقيم ايمان و علم قاطع به كيفر اعمال مى‏باشد و هر فردى يك نوع عصمت در برخى از موارد دارد، چيزى كه هست پيامبران بر اثر احاطه علمى به كيفر قطعى اعمال و آگاهى كامل از عظمت خداوند، در برابر تمام گناهان عصمت جامع و كامل دارند. و روى همين علم، تمام دواعى گناه و غرايز سركش انسانى در آنها مهار شده و لحظه‏اى از مرزهايى كه از طرف خداوند تعيين شده است تجاوز نمى‏كنند.
اين همان مقام شامخ عصمت و مصونيّت از گناه است كه پيامبران و امامان‏عليهم‏السلام داراى آن مى‏باشند و سرچشمه اصلى آن، ايمان، علم و دانش، تسلّط بر نفس، همّت والا و فكر بلند آنهاست.
آيا اين مصونيّت فضيلت نيست؟ آيا آنها نمى‏توانند مرتكب گناه شوند؟ بديهى است آنها مى‏توانند و قدرت دارند؛ امّا هرگز از اين قدرت خود استفاده نمى‏كنند. يك شخصيت برجسته مى‏تواند براى دزديدن يك آفتابه از ديوار خانه مردم بالا رود؛ ولى هرگز اين كار را انجام نمى‏دهد. يك طبيب مى‏تواند آب مملوّ از ميكروبهاى خطرناك را بخورد امّا نمى‏خورد؛ در عين حال، اين افراد از انجام اعمال مزبور عاجز نيستند.
علل و ريشه‏هاى ايمان، علوم و كمالات روحانى پيامبران كه منجر به معصوم بودن ايشان شده است چه بوده؟ و آيا آنها صرفاً بر اثر موهبت مخصوص الهى معصوم بودند يا خودشان اين حالت را در پرتو اعمالشان تحصيل مى‏كردند؟
پيدايش اين كمالات روحانى معلول چند عامل عمده و اساسى بوده است:

عامل دوم در پيدايش كمالات روحى براى پيامبران همان بوده كه از آن به «تربيت» تعبير مى‏كنيم. كمالات و فضايلى در خاندان پيامبران وجود داشت كه قهراً از راه تربيت به آنها نيز منتقل مى‏شد و مكمل استعداد وراثتى آنها براى كسب كمالات روحى مى‏گرديد، آنها در خاندان خويش افرادى كاملاً با ايمان، امانتدار، باهوش، شجاع و با كمال بار مى‏آمدند

1. وراثت‏
در علم زيست‏شناسى به ثبوت رسيده كه استعداد و آمادگى روحى براى كسب فضايل و كمالات انسانى و حتّى پاره‏اى از خود صفات و كمالات، از راه وراثت از نسلى به نسل ديگر منتقل مى‏شود. خاندانى كه پيامبران در آن متولّد مى‏شدند عموماً خاندانى پاك و اصيل بودند كه با گذشت زمان كمالات و فضايل روحى برجسته‏اى در آنها متراكم شده، نسل به نسل به حكم وراثت در خاندان آنها جريان داشته است.
تاريخ در موارد زيادى اين واقعيت اساسى را نشان مى‏دهد، مثلا در مورد خاندان پيامبر اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله تاريخ نشان مى‏دهد كه آن حضرت در اصيل‏ترين خاندان عرب (قريش) و در ميان قريش هم از شريف‏ترين تيره (بنى هاشم) متولّد شد. اين خاندان به راستى و درستى، شجاعت، مهمان نوازى، غيرتمندى، دادخواهى، پاكى و امانت معروف بودند و به همين جهت در ميان قبايل مختلف عرب از احترام مخصوصى برخوردار بودند. پدران پيامبر اسلام تا آنجا كه تاريخ اسم آنها را ضبط نموده، عموماً افرادى برجسته و شريف و با ايمان بودند.
بنابراين، مسئله «وراثت» زمينه يك آمادگى و استعداد خاصّى را براى دريافت كمالات روحى در پيامبران ايجاد نموده بود و اين زمينه به منزله اساسى بود كه مى‏شد با ضميمه نمودن عوامل ديگرى چون «تربيت عالى و روحانى» فضايل را در مورد اين افراد بارور ساخت.

2. انتقال فضايل و كمالات روحى از راه تربيت‏
عامل دوم در پيدايش كمالات روحى براى پيامبران همان بوده كه از آن به «تربيت» تعبير مى‏كنيم. كمالات و فضايلى در خاندان پيامبران وجود داشت كه قهراً از راه تربيت به آنها نيز منتقل مى‏شد و مكمل استعداد وراثتى آنها براى كسب كمالات روحى مى‏گرديد، آنها در خاندان خويش افرادى كاملاً با ايمان، امانتدار، باهوش، شجاع و با كمال بار مى‏آمدند.

3. يك رشته علل ناشناخته‏
علم روان‏شناسى و زيست‏شناسى در تحقيقِ علل شخصيّت روحى افراد - غير از وراثت و تربيت - به يك سلسله علل ناشناخته معتقد شده است كه اين علل گاهى تأثير خاصى در ذرّات نطفه «ژنها»ىِ تشكيل دهنده افراد مى‏گذارد و موجب بسيارى از حالات و نيروهاى فوق العاده روحى در آنها مى‏گردد. پاره‏اى از روان‏شناسان و زيست شناسان معتقدند اين علل جهشهايى است كه درنطفه رخ مى‏دهد و نتيجه اين جهشها حالات فوق العاده‏اى است كه در افراد پيدا مى‏شود و اين حالت به آنها از نظر روحى امتيازات خاصّى مى‏بخشد.

4. موهبت مخصوص الهى‏
در ماوراى اين عوامل سه گانه، عامل مهمّ ديگرى وجود دارد كه همان فيض و عنايت مخصوص الهى در حقّ پيامبران است. عوامل گذشته به شخص معصوم اين شايستگى و آمادگى را مى‏دهد كه مشمول فيض و توجّه خاصّى از طرف خداوند شود. در پرتو اين فيض ربّانى و الهى نيروهاى روحى موجود او شديدتر و مؤثرتر مى‏گردد.
اين افاضه، كمالات روحى او را تقويت مى‏كند و كمالات تازه‏اى هم به آن اضافه مى‏نمايد. اين لطف خاصّ الهى موجب تشديد ايمان و دانش و بصيرت شخص پيامبر مى‏گردد و دو عامل «ايمان قوى و دانش فوق العاده» كه گفتيم موجب محكوميت عوامل گناه در وجود معصوم است، حالت فوق العاده‏اى پديد مى‏آورد و به اين ترتيب با دست به دست دادن عوامل متعدّد، شخص معصوم، از آلودگى به گناه و انحراف مصون مى‏ماند.
نكته قابل توجّه اينكه در تمام اين مراحل، شخص معصوم از آزادى اراده برخوردار است و معصوم بودن او يك حالت كاملاً اختيارى است.
با اينكه مى‏دانيم پيغمبران و امامان‏عليهم‏السلام، معصوم از گناه هستند و هيچ گاه گناه از آنها صادر نمى‏شود، در عين حال در برخى از دعاهايى كه از آن بزرگواران رسيده است، ديده مى‏شود كه آنان در ظاهر اقرار به گناه خود كرده و از پيشگاه پروردگار خواستار آمرزش گناهان خويش شده‏اند.
مثلا در دعاى معروف «كميل» على‏عليه‏السلام به پيشگاه خدا عرض مى‏كند: « اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِى كُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ وَ كُلَّ خَطيئَةٍ اَخْطَأْتُها؛ بارالها! هر گناه و خطابى كه از من سر زده همه را بيامرز!...».
آيا منظور آنها از اين گونه تعبيرات، اين بوده كه مردم طرز مكالمه با خدا و طريق طلب آمرزش را ياد بگيرند و يا آنكه حقيقت ديگرى در اين نوع تعبيرات نهفته است؟
دانشمندان اسلامى، از دير زمانى به اين ايراد توجّه داشته و پاسخهاى گوناگونى به آن گفته‏اند كه شايد روح همه آنها يك چيز باشد و آن اينكه، گناه و معصيت در اين گونه موارد همه جنبه «نسبى» دارد نه اينكه از قبيل گناهان مطلق و معمولى باشد.
توضيح اينكه: در تمام امور اجتماعى، اخلاقى، علمى، تربيتى و دينى، انتظاراتى كه از افراد مختلف مى‏رود همه يكسان نيست.
ما از ميان صدها مثالى كه ممكن است براى روشن شدن اين مطلب آورد، تنها به نمونه زير اكتفا مى‏نماييم:
هنگامى كه عدّه‏اى براى انجام يك خدمت «اجتماعى» پيش قدم مى‏شوند و تصميم مى‏گيرند مثلا يك بيمارستان براى مستمندان بسازند، اگر يك كارگر معمولى كه درآمدش براى مخارج خودش كافى نيست مبلغ مختصرى به اين كار كمك كند بسيار شايان تقدير است؛ امّا اگر همين مبلغ را يك فرد بسيار ثروتمند و پولدار بدهد، نه تنها شايان تقدير نيست بلكه ايجاد يك نوع نفرت و ناراحتى و انزجار مى‏كند؛ يعنى، همان چيزى كه نسبت به يك فرد، خدمت قابل تحسينى محسوب مى‏شد، از يك فرد ديگر كار ناپسندى شمرده مى‏شود؛ با آنكه از نظر قانونى، چنين شخصى به هيچ وجه مرتكب جرم و خلافى نشده است.
دليل اين موضوع همان طورى كه در بالا تذكّر داده شد اين است كه: انتظاراتى كه از هر كس مى‏رود بسته به امكانات او از قبيل عقل، دانش، ايمان و بالاخره قدرت و توانايى اوست.
چه بسا كارى كه انجام آن از يك نفر عين ادب، خدمت، محبّت و عبادت شمرده مى‏شود؛ امّا از فرد ديگرى عين بى‏ادبى، خيانت، خلاف صميميّت و كوتاهى در بندگى و اطاعت محسوب مى‏گردد.
اكنون با توجّه به اين حقيقت، موقعيّت پيامبران و امامان را در نظر بگيريم و اعمال آنها را با آن موقعيّت فوق العاده عظيم مقايسه نماييم.
آنها مستقيماً با مبدأ جهان هستى مربوطند و شعاع علم و دانش بى‏پايان او بر دلهاى آنها مى‏تابد، حقايق بسيارى بر آنها آشكار است كه از ديگران مخفى است، علم و ايمان و تقواى آنها در عالى‏ترين درجه قرار دارد، خلاصه آنها به اندازه‏اى به خدا نزديكند كه يك لحظه سلب توجّه از خداوند براى آنها لغزش محسوب مى‏شود.
بنابراين، جاى تعجّب نيست افعالى كه براى ديگران مباح و مكروه شمرده مى‏شود، براى آنها «گناه» ناميده شود.
گناهانى كه در آيات قرآن و سخنان پيشوايان بزرگ دينى به آنها نسبت داده شده و يا خود در مقام طلب آمرزش از آنها بر آمده‏اند، همه از اين قبيل است؛ يعنى، مقام و موقعيّت معنوى و علم و دانش و ايمان آنها، آن قدر برجسته است كه يك غفلت جزئى در يك كار ساده معمولى - كه بايد توجّه خاص و هميشگى به خداوند داشته باشد - براى آنها «گناه» شمرده شده است. و جمله معروف «حَسَناتُ الاَبْرار سَيِّئاتُ الْمُقَرَّبين؛(3) اعمال نيك خوبان، گناه مقرّبان خدا محسوب مى‏شود» نيز ناظر به همين حقيقت است.
فيلسوف عالى قدر شيعه، مرحوم خواجه نصير الدّين طوسى نيز در يكى از كتابهاى خود پاسخ فوق را اين طور توضيح مى‏دهد:
«هرگاه كسى مرتكب كار حرامى شود و يا امر واجبى را ترك كند معصيت كار است و بايد توبه كند، اين نوع گناه و توبه مربوط به افرادى عادّى و معمولى است.
ولى هرگاه امور مستحب را ترك كند و كارهاى مكروه را به جا آورد، اين نيز نوعى گناه شمرده مى‏شود و بايد از آن توبه نمايد، اين نوع گناه و توبه مربوط به افرادى است كه از قسم اوّل معصومند.
گناهانى كه در قرآن و روايات به برخى از انبياى گذشته مانند آدم، موسى، يونس... نسبت داده شده از اين نوع گناهان است؛ نه از نوع اوّل.
هرگاه كسى التفات به غير خدا پيدا كند و با اشتغال به امور دنيا از توجّه به خدا آنى غافل شود، اين نيز براى اهل حقيقت نوعى گناه به شمار مى‏آيد و بايستى از آن توبه كند و از خداى براى آن طلب آمرزش نمايد.
پيامبر اسلام و پيشوايان دين ما كه در دعاها اقرار به گناهان خود كرده و از خدا آمرزش و بخشش خواسته‏اند، گناهان آنان از اين نوع گناهان است، نه از نوع اوّل و دوم.» (4)
بد نيست براى تكميل اين پاسخ، موضوعى را كه دانشمند بزرگوار شيعه مرحوم «علىّ بن عيسى اربلى» در جلد سوّم كتاب نفيس «كشف الغمّة فى معرفة الائمّة» ضمن بيان تاريخ زندگانى حضرت موسى بن جعفرعليهماالسلام نوشته در اينجا نقل نماييم.
او مى‏نويسد: «امام هفتم دعايى دارد كه آن را هنگام سجده شكر مى‏خوانده و در آن اقرار به انواع گناهان كرده و از خدا پوزش خواسته است. (5)
من هنگامى كه آن دعا را ديدم در فهم معناى آن زياد فكر كردم و با خود گفتم: چگونه از كسى كه شيعه عقيده به «عصمت» او دارد، اين گونه كلماتى كه اقرار به انواع گناهان است صادر مى‏شود؟!
هر چه فكر كردم، فكرم به جايى نرسيد تا روزى فرصتى دست داد و با «رضىّ الدين ابى الحسن علىّ بن موسى بن طاووس» در يك جا بوديم، اين مشكل را از او پرسيدم، او فرمود: مؤيّد الدّين علقمى وزير، همين سؤال را چندى پيش از من كرد و من در جواب او گفتم: اين نوع دعاها براى تعلم مردم بوده است.

من بعد از اين پاسخ كمى فكر كردم و با خود گفتم: آخر اين دعا را حضرت موسى بن جعفرعليهماالسلام در سجده‏هاى نيمه شب خود مى‏خواند و در آن ساعتها كسى كنارش نبوده تا منظور تعليم آنها باشد!
مدّتى از اين واقعه گذشت، روزى «مؤيّد الدين محمّد بن علقمى وزير» همين سؤال را از من كرد و من همان پاسخ اوّل و ايرادى كه به آن داشتم را به او گفتم، آن گاه اضافه كردم كه «شايد معناى صحيح اين دعا جز اين نباشد كه حضرت آن را از باب تواضع و فروتنى نسبت به پروردگار عرضه داشته باشد.
ولى بيان ابن طاووس مشكل مرا، حل نكرد و اين عقده همچنان در دلم ماند تا معظّم له دار فانى را بدرود گفت. پس از گذشت روزگار درازى از توجّهات امام موسى بن جعفرعليهماالسلام مشكلم حل شد و پاسخ صحيح آن را يافتم كه اينك براى شما مى‏نويسم:
«اوقات پيامبران و ائمّه‏عليهم‏السلام مشغول به ذكر خداست و دلهاى آنها بسته به جهان بالاست، آنها هميشه - همچنان كه معصوم فرموده است: خدا را آن چنان عبادت كن مثل اينكه تو او را مى‏بينى كه اگر تو او را نبينى او تو را مى‏بيند، - مراقب اين حقيقتند.
آنها هميشه متوجّه او و به تمام معنا، رو به سوى او دارند كه هرگاه لحظه‏اى از اين حالت غافل شوند و كارهاى مباحى از قبيل خوردن و آشاميدن، آنها را از اين حالت توجّه باز دارد، آنها همين مقدار غفلت را براى خود گناه و خطا مى‏دانند و از خدا طلب آمرزش مى‏نمايند.
و گفته پيامبر اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله كه فرمود: «اِنَّهُ لَيَرانُ عَلَى قَلْبى وَ اِنّى اَسْتَغْفِرُ بالنَّهارِ سَبْعينَ مَرَّةً؛ به درستى كه زنگارى بر قلبم مى‏نشيند و من در روز هفتاد مرتبه استغفار مى‏كنم.» و جمله معروف «حَسَناتُ الاَبْرار سَيِّئاتُ الْمُقَرَّبينَ» و نظاير اينها اشاره به همين واقعيّت است كه ما توضيح داديم.» (6)

1) إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً»؛ «كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى‏خورند، [در حقيقت ]تنها آتش مى خورند. و به زودى در شعله‏هاى آتش (دوزخ) مى‏سوزند.»
2) يَومَ يُحْمى‏ عَلَيْها فى‏ نار جَهَنَّمَ فَتُكْوى بها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لاَنْفُسكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ» (توبه/ 35).
3) رهبران بزرگ، ص 232 - 238.
4) اوصاف الاشراف، ص 17.
5) براى اطلّاع از اصل دعا رجوع شود به كشف الغمّه، ص 43.
6) كشف الغمّه، ج‏3، ص 42 - 44.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره112
/ 1