بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
هويت واقعي ما فرزندان ابا عبداللَّه عليه السلام هستيم سخنران: آية اللَّه جوادى آملى
(1)اگر از ما سؤال بكنند شما چه حق داريد كه خونبهاى حسين بن على را طلب بكنيد، پاسخش اين است كه ما بچه هاى ابا عبداللَّه هستيم، او پدر ما است. اين دين، ما را فرزند امام معرفى مى كند. هر كدام از ماها يك شناسنامه اى داريم كه پدر و مادر ما آن شناسنامه را براى ما گرفته است. آن نه دليل فخر است، نه دليل وهن؛ براى اينكه هر كسى با هويت خودش ساخته مى شود، كارى به پدر و مادر ندارد. اين پدر و مادر مال اين مقطع است؛ وقتى انسان مُرد، ديگر اين رابطه كُلاً قطع مى شود. يك هويت و شناسنامه ديگرى است كه خود ما بايد با دست خودمان تدوين بكنيم؛ او را ديگر اداره ثبت احوال به ما نمى دهد. آن را عقائد و اخلاق و علوم و افكار خود ما تدوين مى كند؛ كه ما فرزند چه كسى هستيم؟ پدر ما چه كسى است؟ مادر ما چه كسى است؟ و مانند آن. اين دوّمى را كه هويت واقعى ما و شناسنامه اصلى ماست، ائمه عليهم السلام به ما آموختند كه ما حاضريم شما را به عنوان فرزندى قبول كنيم. شما بيائيد بچه هاى ما بشويد. در پايان سوره مباركه حج اينچنين آمده است: «مِلَّةَ اَبيكُمْ اِبراهيم، هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قبلُ وَ فى هَذَا»؛(2) «از آئين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد. خداوند شما را در كتابهاى پيشين و در اين كتاب آسمانى مسلمان ناميد.» اين مِلَّةَ اَبيكُمْ، منصوب است به اِقراء، يعنى خُذُوا مِلَّةَ اَبيكُمْ؛ دين پدرتان را بگيريد. «ابراهيم خليل» را قرآن كريم به عنوان پدر ما معرفى كرده است: قهراً ما مى توانيم فرزند ابراهيم خليل باشيم. وقتى فرزند ابراهيم خليل شديم، [از آنجا كه تمامى پيامبران اولوالعزم مُبلّغ دين و شريعت واحد (اسلام) هستند و مى توانند پدران معنوى اُمت اسلام باشند بنابراين ] فرزند موساى كليم خواهيم بود تا مى رسيم به وجود مبارك پيامبر و حضرت اميرعليهم السلام. وجود مبارك رسول خدا فرمودند: «أَنَا وَ عَلىٌّ اَبَوا هذِهِ الاُمَّة(3)؛ من و على بن ابى طالب پدران اين امّت هستيم.» اين جوانها و اين مردها و اين دخترها را به عنوان فرزندى قبول داريم... . پس ما مى توانيم در اين شناسنامه، بشويم فرزند على بن ابى طالب. اين راه باز است. اگر ما شديم فرزند على بن ابى طالب، وجود مبارك فاطمه زهراعليهاالسلام هم مى شود مادر ما! سطور و كلمات اين شناسنامه را عقائد ما، اخلاق ما، اعمال ما مشخص مى كند. آن وقت ما مى شويم فرزند پيغمبر، فرزند على بن ابى طالب. ما به جايى مى رسيم، با اينكه سيّد نيستيم، مى توانند به ما بگويند: اَلسَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ رَسُولِ اللَّه! اين فخر نيست؟! پس اين راه باز است. اگر اين راه باز است، بيائيم اين راه را برويم. راهى نرويم كه تمام هويت ما با مرگ باطل بشود. راهى برويم كه با هويت ما آن شناسنامه شفاف تر بشود... .
چگونه فرزند پيامبر بمانيم وجود مبارك رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: شما براى اينكه به اين مقام وزين بار يابيد، اوّلاً بايد شستشو كنيد. هر چه غبار هست از صحنه دلتان بيرون كنيد. كينه كسى، حسد كسى، عداوت كسى، تكبّر بر كسى، بخل بر كسى، تهمت كسى؛ اينها را در دلتان راه ندهيد. اين صحنه را شفاف كنيد! لكه گيرى كنيد، بعد بيارائيد. آدم مى تواند در رأى آزاد باشد، در انتخاب آزاد باشد؛ امّا مواظب باشد اين را آلوده نكند، كينه كسى را در دل نگيرد. وجود مبارك حضرت رسول صلى الله عليه وآله فرمود: «اِيَّاكُمْ وَ الْبَغْضاءَ فَاِنَّهَا الحالِقَةُ وَ لَيْسَتْ حالِقَةَ الشَّعْر، بَلْ هِىَ حالِقَةُ الدِّينْ؛ از كينه و عداوت بر حذر باشيد؛ زيرا كينه، تراشنده و زايل كننده است. مو را نمى تراشد؛ بلكه دين را مى تراشد و زايل مى كند.» اين كينه و عداوت نسبت به يكديگر، مثل تيغ تيز است؛مى تراشد. فرمود: اين نظير تيغى نيست كه سلمانيها دارند، كه مو را مى تراشد! اين، دين را تيغ مى زند. فرمود: كينه نسبت به ديگرى، اختلاف نسبت به ديگرى، مثل اين تيغ است. حضرت فرمود: اين اختلاف و كينه، حالقه است، مى تراشد. اينها كه در روز دهم سرشان را تيغ كردند، تا مدّتها مو روئيده نمى شود. بعد از يك مدّتى، كم و بيش مويى ظاهر مى شود و... اين كار تيغ زدن است. حالا اگر كسى تيغ تيز دستش باشد، هر روز سرش را تيغ كند، ديگر مويى روئيده نمى شود! فرمود: اين اختلاف و كينه، دين را تيغ مى زند، نمى گذارد دينى برويد! انسان ناچار است دروغ بگويد، ناچار است تهمت بزند، ناچار است صبّ و لعن كند، ناچار است توطئه كند، ناچار است... . فرمود: اين صحنه دلتان را از كينه تطهير كنيد. وقتى انسان كينه و عداوت و دشمنى را نسبت به برادر دينى برطرف كرد، اين قلب شفاف مى شود. حالا كه صاف شد، دين روئيده مى شود. اينجا مى شود چمن، اينجا مى شود گلزار، اين مى شود «رُوضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ؛ باغى از باغهاى بهشت.» اين روضه، ميوه هاى فراوانى دارد، گلهاى فراوانى دارد. همان خدايى كه رفيعُ الدّرجات است، ذو العرش است، در درجه نازله و ميانى هم با انسان هست، چه اينكه در درجه عالى هم هست. ارتباط با خدا وجود مبارك حضرت سجادعليه السلام فرمود: يا بايد كارى كنى كه خدا را نزد خود بيابى، يا كارى كنى كه تو را نزد خدا بيابند. جمعش هم ممكن است. كمك كردن به مؤمنان يك بابى است در اين موضوع. حضرت فرمود: اگر كسى كمكى از شما خواست، مثلا تشنه اى از شما آب خواست، اگر اين كارها را كرديد، در بخشى از اينها دارد: «لَوَجَدْتَنى عِنْدَ ذلِكْ؛ مرا در نزد اين كار مى يابى.» و در بخشى دارد: «لَوَجَدْتَ ذلِكَ عِنْدى (4)؛ اين كار را در نزد من مى يابى.» حالا تا آن عمل كننده كى باشد؟ چى باشد؟ با پايين مأنوس باشد، يا با بالا مأنوس باشد. اين جزء بيانات نورانى امام سجادعليه السلام است كه در وصف خداى سبحان مى فرمايد: «دانٍ فى عُلُوِّهِ وَ عالٍ فِى دُنُوِّهِ؛ [خداوند] در عين بلندمرتبگى، نزديك است و در عين نزديكى بلندمرتبه است.» همان خدايى كه رفيعُ الدّرجات است، ذو العرش است، در درجه نازله و ميانى هم با انسان هست، چه اينكه در درجه عالى هم هست. اينكه در حديث قُدسى آمده: «اَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ(5)؛ من در كنار دل شكسته ها هستم،» همين است. اينكه گفته: در دلهاى شكسته فيض خدا ظهور مى كند، همين است. اين ترجمه همان «اَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُمْ» است. يك قلبى كه با تكبّر و با ناز و با غرور زندگى مى كند كه جاى خداى سبحان نيست! فرمود: چرا من بيمار شدم، به عيادت من نيامدى! اين در مناجاتهاى انبياء هست، در نهج الفصاحة وجود مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله هم هست: من كه بيمار شدم، چرا به عيادت من نيامدى؟! عرض كردند: ذات أقدس إله كه منزّه از مرض است. فرمود: آن بنده مؤمن كه بيمار شد، تو اگر او را عيادت مى كردى، مى ديدى من آنجا حضور دارم. چرا كه خدا پيش دلهاى شكسته است. اگر آن مريض را عيادت مى كردى، مى ديدى در كنار دل شكسته، خداى سبحان حضور دارد. آن وقت اين راه موجب مى شود كه ما بشويم فرزند پيامبر، فرزند ابى عبداللَّه. آن وقت فرزند ابى عبداللَّه كه شديم حق داريم قيام بكنيم؛ براى اينكه پدر ما را كشتند. ديگر كسى نمى تواند بگويد: به شما چه كه روز عاشورا اين همه به سر و سينه مى زنيد... . شما مطمئن باشيد اين دفاع مقدّس را، اين كشور را، اين جهاد 8 ساله را، كربلا اداره كرده است. اين بچّه ها كه شناسنامه ها را بالا مى بردند به شوق جبهه، فقط به شوق شهادت بود. نام مبارك أبى عبداللَّه عليه السلام بود، كربلا بود. در جنگ جهانى اوّل، ايران تسليم شد. در جنگ جهانى دوم، ايران تسليم شد. هر وقت گفتند: مثلا 17 شهر به ما بايد بدهيد؛ گفتيم: چشم! هر وقت گفتند: نفت و گاز بايد بدهيد، گفتيم: چشم! هر وقت گفتند: بايد نوكر ما بشويد، گفتيم: چشم! پس چطور شد انقلاب اسلامى، همين مردم بودند؛ اما 8 سال جنگيدند، با دنيا هم جنگيدند. روى كره زمين كسى نبود به داد ما برسد، مگر همين يا حسين، يا حسين! ما يك چنين شناسنامه اى داريم؛ وقتى فرمود: «أَنَا وَ عَلِىٌّ اَبَوا هذِهِ الاُمَّة.» آنها رسما اعلام كردند كه ما شما را به عنوان فرزندى قبول داريم؛ ما هم اينها را به عنوان پدرى قبول كرديم. حيف است اين مكتب از ما گرفته بشود. آزادى و استقلال در همين است، عظمت و سازندگى در همين است.
1) سخنرانى آيت اللَّه جوادى آملى (مد ظلّه العالى) در جلسه درس اخلاق، قم، 13/12/1383. 2) حج/78. 3) بحار الانوار، ج 16، ص 95. 4) وسائل الشيعه، ج 2، ص 418. 5) منية المريد، ص 123.