بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
نكات اخلاقى مبارزه با خودبينى و خودخواهى ما اگر ساعتى تفكر كنيم در موجودات عالم، - كه خود نيز از آنهائيم - و بيابيم كه هيچ موجودى از خود چيزى ندارد و آنچه به او و همه رسيده، الطافى است الهى و موهبتهايى است عاريت، و الطافى كه خداوند منان به ما فرموده - چه قبل از آمدن ما به دنيا و چه در حال زيستن، از طفوليت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدايت كنندگانى كه مأمور هدايت ما بودهاند، شايد بارقهاى از حب او - جل و علا - كه محجوب از آن هستيم، در ما پيدا شود. و پوچى و بىمحتوايى خود را دريابيم و راهى به سوى او - جل و علا - براى ما باز شود يا لااقل از كفر جحودى نجات يابيم و انكار معارف الهى و جلوههاى رحمانى را براى خود مقامى محسوب نكنيم و به آن افتخار نكنيم كه تا ابد محبوس در چاه ويل خودخواهى و خودبينى شويم. در نقلى است كه «خداوند تعالى به يكى از انبياء خود خطاب كرد كه يكى را [كه] از خود بدتر مىدانى به ما عرضه كن، و او لاشه مردار حمارى را چند قدم كشاند كه عرضه كند و پشيمان شد، خطاب شد كه اگر آورده بودى از مقام خود سقوط كرده بودى.» من نمىدانم كه اين نقل اصلى دارد يا نه، لكن در آن مقام كه اولياء هستند شايد نظر [كردن] به برترى خود، سقوط آورَد؛ كه آن خودبينى و خودخواهى است، اگر چه به اين گونه. راستى چرا پيمبر خاتمصلىاللهعليهوآله از ايمان نياوردن مشركان آن گونه تأسف و تأثر جان فرسا داشت كه مخاطب شد، به خطاب «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ اِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذا الْحَديثِ اَسَفاً»(1)؛ «گويى مىخواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند.» جز آنكه به همه بندگان خدا عشق مىورزيد و عشق به خدا عشق به جلوههاى او است. او از حجابهاى ظلمانى خودبينيها و خودخواهيهاى منحرفان كه منجر به شقاوت آنان و منتهى به عذاب اليم جهنم كه ساخته و پرداخته اعمال آنان است رنج مىبرد و سعادت همه را مىخواست، چنانچه براى سعادت همه مبعوث شده بود و مشركان و منحرفان كوردل با او كه براى نجات آنان آمده بود دشمنى مىكردند. ما و تو اگر توفيق يابيم كه بارقهاى از اين عشق به جلوههاى حق كه در اولياى اوست در خود ايجاد كنيم و خير همه را بخواهيم به يك مرتبه از كمال مطلوب رسيدهايم. خداوند تعالى دلهاى مرده ما را به فيض رحمت خود و رحمت برگزيده خود كه رحمة للعالمين است حيات بخشد. (2) نگذاريد كسى در حضور شما غيبت كسى را بكند توبه يك امرى نيست كه انسان با لفظ «اتوب الى الله» كارش درست بشود! ندامت است. اين ندامت به اين زوديها نمىآيد براى يك اشخاصى كه پنجاه سال غيبت كرده؛ پنجاه سال فحش داده، ريشش را سفيد كرده در فحش و غيبت! او نمىتواند. او تا آخر عمر مبتلاست، [اما] شما جوانها كه گاهى اتفاق مىافتد - و نگذاريد كه اتفاق بيفتد - اگر يك مجلسى ديديد كه غيبت مىكنند، در يك روايتى مثل اينكه هست كه حضرت مىفرمايد: پاشو از اين مجلس. مىگويد نمىشود. گفت: اگر به پدرت فحش مىداد تو پا نمىشدى كه جلو بگيرى؟ پا مىشدى ديگر! مثل اينكه يك همچو روايتى هست؛ نگذاريد غيبت بشود «السَّامِعُ اَحَدُ الْمُغْتابِين؛(3) گوشدهنده به غيبت هم جزو غيبت كنندگان محسوب مىشود.» اين جور نيست كه او غيبت مىكند؛ منى هم كه گوش مىكنم «احد المغتابين» هستم. نگذاريد كه اين مفسده ها پيدا بشود؛ خودتان را نصيحت كنيد. (4) خدمت به خلق، خدمت به حق است پسرم! از زير بار مسئوليت انسانى كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مكن كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان، كمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولين و دستاندركاران نيست و دست و پا براى بهدست آوردن مقام - هرچه باشد، چه مقام معنوى و چه مادى - مزن، به عذر آنكه مىخواهم به معارف الهى نزديك شود يا خدمت به عباد اللَّه نمايم، كه توجه به آن از شيطان است، چه رسد كوشش براى بهدست آوردن آن. يكتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذير و در آن خط سير نما: «قُلْ اِنَّما اَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى و فُرادى».(5) ارزش انسان به خانه نيست، به باغ نيست، به اتومبيل نيست. اگر ارزش انسان به اينها بود، انبيا بايد همين كار را مىكردند روحانيون بايد ساده زندگى كنند يكى از امور مهم هم اين است كه روحانيون بايد ساده زندگى كنند. آن چيزى كه روحانيت را پيش برده تا حالا و حفظ كرده است، اين است كه ساده زندگى كردند؛ آنهايى كه منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى كردند؛ آنهايى كه در بين مردم موجه بودند كه حرف آنها را مىشنيدند، آنهايى [بودند كه] ساده زندگى كردند... ارزش انسان به خانه نيست، به باغ نيست، به اتومبيل نيست. اگر ارزش انسان به اينها بود، انبيا بايد همين كار را مىكردند. (6)
1) كهف/ 6. 2) وعده ديدار، نامههاى امام خمينىقدس سره، ص 90 و 89، به نقل از صحيفه، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ش 17. 3) بحار الانوار، ج 72، ص 226. 4) نجف اشرف، مسجد شيخ مرتضى انصارى، صحيفه امام، ج2، ص 22 و 23. 5) نامه حضرت امام به حاج سيداحمد خمينى، صفحات 16 و 17 به نقل از كيهان، 23/6/87. 6) امام خمينىرحمه الله 16/1/1364، به نقل از كيهان، 3/7/87.