نكات اخلاقى‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نكات اخلاقى‏ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
نكات اخلاقى‏
مبارزه با خودبينى و خودخواهى‏
ما اگر ساعتى تفكر كنيم در موجودات عالم، - كه خود نيز از آنهائيم - و بيابيم كه هيچ موجودى از خود چيزى ندارد و آنچه به او و همه رسيده، الطافى است الهى و موهبتهايى است عاريت، و الطافى كه خداوند منان به ما فرموده - چه قبل از آمدن ما به دنيا و چه در حال زيستن، از طفوليت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدايت كنندگانى كه مأمور هدايت ما بوده‏اند، شايد بارقه‏اى از حب او - جل و علا - كه محجوب از آن هستيم، در ما پيدا شود. و پوچى و بى‏محتوايى خود را دريابيم و راهى به سوى او - جل و علا - براى ما باز شود يا لااقل از كفر جحودى نجات يابيم و انكار معارف الهى و جلوه‏هاى رحمانى را براى خود مقامى محسوب نكنيم و به آن افتخار نكنيم كه تا ابد محبوس در چاه ويل خودخواهى و خودبينى شويم.
در نقلى است كه «خداوند تعالى به يكى از انبياء خود خطاب كرد كه يكى را [كه‏] از خود بدتر مى‏دانى به ما عرضه كن، و او لاشه مردار حمارى را چند قدم كشاند كه عرضه كند و پشيمان شد، خطاب شد كه اگر آورده بودى از مقام خود سقوط كرده بودى.»
من نمى‏دانم كه اين نقل اصلى دارد يا نه، لكن در آن مقام كه اولياء هستند شايد نظر [كردن‏] به برترى خود، سقوط آورَد؛ كه آن خودبينى و خودخواهى است، اگر چه به اين گونه.
راستى چرا پيمبر خاتم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله از ايمان نياوردن مشركان آن گونه تأسف و تأثر جان فرسا داشت كه مخاطب شد، به خطاب «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ اِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذا الْحَديثِ اَسَفاً»(1)؛ «گويى مى‏خواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند.» جز آنكه به همه بندگان خدا عشق مى‏ورزيد و عشق به خدا عشق به جلوه‏هاى او است.
او از حجابهاى ظلمانى خودبينيها و خودخواهيهاى منحرفان كه منجر به شقاوت آنان و منتهى به عذاب اليم جهنم كه ساخته و پرداخته اعمال آنان است رنج مى‏برد و سعادت همه را مى‏خواست، چنانچه براى سعادت همه مبعوث شده بود و مشركان و منحرفان كوردل با او كه براى نجات آنان آمده بود دشمنى مى‏كردند.
ما و تو اگر توفيق يابيم كه بارقه‏اى از اين عشق به جلوه‏هاى حق كه در اولياى اوست در خود ايجاد كنيم و خير همه را بخواهيم به يك مرتبه از كمال مطلوب رسيده‏ايم.
خداوند تعالى دلهاى مرده ما را به فيض رحمت خود و رحمت برگزيده خود كه رحمة للعالمين است حيات بخشد. (2)
نگذاريد كسى در حضور شما غيبت كسى را بكند
توبه يك امرى نيست كه انسان با لفظ «اتوب الى الله» كارش درست بشود! ندامت است. اين ندامت به اين زوديها نمى‏آيد براى يك اشخاصى كه پنجاه سال غيبت كرده؛ پنجاه سال فحش داده، ريشش را سفيد كرده در فحش و غيبت! او نمى‏تواند. او تا آخر عمر مبتلاست، [اما] شما جوانها كه گاهى اتفاق مى‏افتد - و نگذاريد كه اتفاق بيفتد - اگر يك مجلسى ديديد كه غيبت مى‏كنند، در يك روايتى مثل اينكه هست كه حضرت مى‏فرمايد: پاشو از اين مجلس. مى‏گويد نمى‏شود. گفت: اگر به پدرت فحش مى‏داد تو پا نمى‏شدى كه جلو بگيرى؟ پا مى‏شدى ديگر! مثل اينكه يك همچو روايتى هست؛ نگذاريد غيبت بشود «السَّامِعُ اَحَدُ الْمُغْتابِين؛(3) گوش‏دهنده به غيبت هم جزو غيبت كنندگان محسوب مى‏شود.» اين جور نيست كه او غيبت مى‏كند؛ منى هم كه گوش مى‏كنم «احد المغتابين» هستم. نگذاريد كه اين مفسده ها پيدا بشود؛ خودتان را نصيحت كنيد. (4)
خدمت به خلق، خدمت به حق است‏
پسرم! از زير بار مسئوليت انسانى كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مكن كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان، كم‏تر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولين و دست‏اندركاران نيست و دست و پا براى به‏دست آوردن مقام - هرچه باشد، چه مقام معنوى و چه مادى - مزن، به عذر آنكه مى‏خواهم به معارف الهى نزديك شود يا خدمت به عباد اللَّه نمايم، كه توجه به آن از شيطان است، چه رسد كوشش براى به‏دست آوردن آن.
يكتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام توان بپذير و در آن خط سير نما: «قُلْ اِنَّما اَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى و فُرادى».(5)
ارزش انسان به خانه نيست، به باغ نيست، به اتومبيل نيست. اگر ارزش انسان به اينها بود، انبيا بايد همين كار را مى‏كردند
روحانيون بايد ساده زندگى كنند
يكى از امور مهم هم اين است كه روحانيون بايد ساده زندگى كنند. آن چيزى كه روحانيت را پيش برده تا حالا و حفظ كرده است، اين است كه ساده زندگى كردند؛ آنهايى كه منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى كردند؛ آنهايى كه در بين مردم موجه بودند كه حرف آنها را مى‏شنيدند، آنهايى [بودند كه‏] ساده زندگى كردند... ارزش انسان به خانه نيست، به باغ نيست، به اتومبيل نيست. اگر ارزش انسان به اينها بود، انبيا بايد همين كار را مى‏كردند. (6)

1) كهف/ 6.
2) وعده ديدار، نامه‏هاى امام خمينى‏قدس سره، ص 90 و 89، به نقل از صحيفه، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ش 17.
3) بحار الانوار، ج 72، ص 226.
4) نجف اشرف، مسجد شيخ مرتضى انصارى، صحيفه امام، ج‏2، ص 22 و 23.
5) نامه حضرت امام به حاج سيداحمد خمينى، صفحات 16 و 17 به نقل از كيهان، 23/6/87.
6) امام خمينى‏رحمه الله 16/1/1364، به نقل از كيهان، 3/7/87.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره111
/ 1