بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سيد ميثم سانچاركى مبلّغان مسيحى در افغانستان اشاره متأسفانه امروز - به هر دليل - كشورهاى غربى با هدف تاراج منابع و مقابله با مخالفان جهانى خود، و با شعارهاى حاكميت مردم، دفاع از حقوق بشر، مبارزه با تروريسم، محو كشت خشخاش و... با همه توان خويش، وارد افغانستان مظلوم شده اند. در پرتو حمايت نيروهاى نظامى موسوم به «ناتو» و «آيساف» در اين كشور، صدها مؤسسه فرهنگى - تبليغى از كشورهاى مختلف آمريكايى، اروپايى و آسيايى به اين كشور، سرازير گشته اند و به تبليغ وهابيت، مسيحيت و حتى يهوديت مى پردازند. اين مبلّغان با بهره گيرى از جديدترين فناوريهاى رسانهاى و تبليغاتى، و با سوء استفاده از فقر فرهنگى و اقتصادى مردم، در زير چتر نيروهاى ناتو، با آسودگى خاطر بيشتر به تبليغ باورهاى غير اسلامى و ترويج فساد و منكرات مىپردازند. البته فعاليت هاى دشمنان اختصاص به افغانستان ندارد و در جاجاى كشورهاى اسلامى مى توان تهاجم بىامان آنان را مشاهده نمود كه يكى از نمونه هاى آن ايران اسلامى است و دشمنان كينه توز اسلام هر روز با ترفندى جديد تلاش مى كنند تا نور پرفروغ حكومت اسلامى را خاموش نمايند. آنچه در اين مقاله مى خوانيد گذرى است بر فعاليتهاى مبلغان مسيحى در افغانستان. فعاليت هاى مؤسسات فرهنگى از بين گروهها و فرقههايى كه براى رسيدن به اهداف خود در افغانستان فعّاليت مىكنند، در برخى مناطق، حضور مناديان و مبلّغان مسيحى، پررنگتر و پرجاذبهتر از رقيبان ديگر به نظر مىرسد؛ براى مثال، حضور ايشان در شهرهاى شمالى به علت بهره مندى از امنيت نسبى، ملموستر و آشكارتر است. برخى مؤسسههاى فرهنگى - تبليغى آمريكايى و اروپايى در اين مناطق، فعاليت گستردهاى دارند. «پت» و «امگا» از مهمترين و مشهورترين اين مراكز هستند. اين نهادهاى فرهنگى به ترويج عقايد خويش مىپردازند. برجستهترين فعاليتهاى اين گروهها عبارتاند از: 1. ارسال كتب مذهبى: در اين باره، ذكر نكات ذيل ضرورت دارد: الف. اين كتابها كه چاپ مسيحيان افغانستان، پاكستان، ايران، آمريكا، اروپا و... است، گاهى بدون ذكر مشخصات كامل به فارسى نگاشته و يا ترجمه شدهاند. ب. اين كتابها با بهترين كيفيت و حجم كم (در قطع رقعى، جيبى، تقويمى و...) با عناوين فريبنده و داراى جاذبه عمومى، تهيه و بدون مزاحمتهاى رسمى و دولتى، ميان مردم، بهويژه جوانان به صورت رايگان پخش مىشود. ج. اين كتابها داراى تصاوير هدفدار و محتواى خاص براى ترويج مسيحيت است. عناوين برخى از اين كتابها عبارتاند از: كتاب پيدايش (اوّلين كتاب تورات)، مژده براى عصر جديد (انجيل مقدس، عهد جديد)، مبانى مسيحيت، مهر و صفا، من او را نمىكشم، گنجينه طلايى از حكمت سليمان، ديوان محبت، قربانى، راه به سوى نجات ابدى، زندگى تازه (دوره زندگى مسيحى)، در جستجوى حقيقت، مرد آسمانى، 1 ده حكم شرعى موسىعليهالسلام، به كجا با اين بارم؟، كمك آسمانى، بخشايش واقعى و... . د. پشت جلد و در صفحات اوّل و دوم اين كتابها، جملات كوتاه، جذّاب و بااهميتى را با خطّ درشتتر مىنويسند تا خواننده با يك نگاه، شيفته آن شود و آن را بخواند. گاهى اين مطالب، نه يك كشور كه ساير كشورها و حتى جهان اسلام را نشانه مىرود. براى نمونه، جملاتى از پشت جلد كتاب «مرد آسمانى» را با هم مىخوانيم كه داستان مردى مسيحى به نام برادر «يون» است. اين عبارات را كشيشى به نام «سام يقنظر» نگاشته است: «... ايشان (برادر «يون») در تابستان سال 2005 در كنفرانسى با شركت قريب به 1000 ايرانى مسيحى حضور يافتند و براى آنها صحبت كردند. برادر «يون» با شور و حرارت فراوان از ايرانيان مسيحى خواستند براى خداوند، غيرت داشته باشند و از شرير نهراسند؛ زيرا او كه خود تا به حال، جفاهاى بسيارى را متحمل شده است، ثابت نموده كه آنچه در نهايت، سرنوشت كليسا را رقم مىزند، نه حُكّام سياسىِ مستبد، بلكه تنها خدا است. » يادآورى اين نكته، لازم است كه براساس برخى آمارها، تنها در سال 86 حدود 000/40 كتاب مذهبى وارد نواحى شمالى شده است.
از بين گروه ها و فرقه هايى كه براى رسيدن به اهداف خود در افغانستان فعّاليت مى كنند، در برخى مناطق، حضورمبلّغان مسيحى، پررنگتر از رقيبان ديگر به نظر مى رسد؛ براى مثال، حضور ايشان در شهرهاى شمالى به علت بهره مندى از امنيت نسبى، ملموس تراست. 2. تجهير كتابخانهها: از ديگر اقدامهاى مؤسسات فرهنگى مسيحى، تأسيس، تجهيز و تكميل كتابخانه در شهرهاى بزرگ اين كشور، بهويژه در شمال است. كتابخانههاى معروف «دقيق بلخى» و «اميرعلى شيرنوايى» از جمله آنها است كه در شهر مزار شريف، فعاليتى گسترده دارند. 3. تأسيس مراكز فرهنگى و آموزشى: آنان در قالب آموزشگاههاى زبان، كامپيوتر و... به نشر عقايد خويش مىپردازند. مؤسسههاى «پت»، «امگا»، «جگ لندن» و... از جمله آنها است. 4. پخش نوار، سى دى و... : نام برخى از آنها عبارتاند از: نور خدايى، انجيل مقدس (عهد جديد)، مژده (خبر خوش) و... . عنوان ديگر اين مجموعههاى شنيدارى، «صداى زنگى» است.
چگونگى عملكرد مبلّغان مسيحى شايان ذكر است كه اين مبلّغان، بسيار دقيق و كارشناسانه فعاليت مىكنند. مخاطبان واقعى اين افراد، كودكان، نوجوانان، جوانان و نيز افراد فاقد علم و آگاهى هستند كه در منجلاب فقر و گرفتاريهاى مالى سقوط كردهاند. آنان در برخى مناطق از والدين مىخواهند تا فرزند خردسال خويش را در اختيار آنها بگذارند و در مقابل، ايشان نيز تمام نيازهاى مادى آن كودك و خانوادهاش را تأمين مىكنند. تأسّفبارتر از همه، اينكه مبلّغان مسيحى، برعكس وهابيت، بيشتر، شيعيان اين كشور را نشانه گرفتهاند. آنچه در ذيل مىآيد، گوشهاى از چگونگى عملكرد اين مبلّغان است و از زبان فردى نقل مىشود كه براى بار نخست به مجالس خصوصى آنها راه يافته است: «اطلاع يافتم كه به خاطر تجليل از روز عيد كريسمس، محفل جشنى در دفتر «اُمگا» برگزار مىشود. فكر كردم كه يك مجلس عادى است و در حالى كه آدرس در دستم بود، راه افتادم. هر طور بود، خودم را به داخل حياط دفتر رساندم. افراد بسيارى آمده بودند. دخترها و پسرها، بعضى با پوشش نامناسب و رفتارهاى غيراخلاقى. تا آن زمان، چنين صحنههايى را نديده بودم. برگزاركنندگان، مثل ديگران از من هم پذيرايى كردند؛ زيرا فكر مىكردند كه من هم از دعوتشدگان هستم. وارد سالن شديم. سالنى شيك و مزين با فرشها و تابلوهاى رنگارنگ. تقريباً سالن، پر شده بود. زنها و مردها در كنار هم نشسته بودند. تعداد خانمها تقريباً به اندازه مردها بود. من هم در جايى كه راهنمايى كردند، نشستم. هنوز مراسم شروع نشده بود. مقابلم مردى نشسته بود كه رنگ زرد و چشمان سبزى داشت. اطرافش گيتار، طبل و ديگر ابزار و لوازم موسيقى بود. هر كسى كه داخل سالن مىشد، اوّل پيش او مىرفت و به او عرض احترام مىكرد و دستش را مىبوسيد؛ مثل اينكه كشيش بود. بار اوّل بود كه من او را مىديدم. از موقعيتش هم اطلاع نداشتم. به همين دليل بدون هيچ عكس العملى در جايم نشستم. او هم فهميده بود كه من از همه چيزى بىخبرم و رفتارم، ناشيانه است. به همين دليل، گاه گاهى زير چشمى به من نگاه مىكرد. گاهى انگليسى سخن مىگفت و گاهى فارسى. فارسى را بسيار روان حرف مىزد. اگر زردى سر و صورتش نبود، شايد نمىفهميدم كه خارجى است. مراسم جشن، شروع شد. پسر جوانى، اجراى جلسه را به عهده داشت. در آغاز از دختر جوانى به نام «مريم» خواست تا با خواندن آياتى از انجيل، محفل را آغاز كند. اين دختر با موسيقى ملايمى، آيات انجيل را خواند. حاضران به افتخارش كف زدند و يك چيزهايى را با هم زمزمه مىكردند. هرچه مى گفتند، من نمى فهميدم. بعد از آن، جوان ديگرى كه نامش سلطانى بود، به عنوان ميزبان، سخن گفت و از خوشامد گفتنش پيدا بود كه شركتكنندگان از ولايت هرات، كابل، سرپل، جوزجان و حتى از ايران آمدهاند. چند نفر، يكى بعد از ديگرى به جاى مخصوص آمدند و به نمايندگى از مردم ولايت خود سخنرانى كردند و هر يك نكاتى برجسته در باره آيين مسيح بر زبان راندند و ديگران را به پذيرفتن مسيحيت تشويق كردند. جالب آن بود كه به خانمى نوبت رسيد كه براى انجام وظيفه دعوت شد تا پشت تريبون حاضر شود. او را «بىبى شيرين» معرفى كردند. تقريباً 50 ساله به نظر مىرسيد. خيلى بريده بريده، غيرمنظم، لرزان و با لكنت سخن مىگفت. وى در عين حال، اظهار شادمانى و خوشوقتى نيز مىكرد. از ظاهرش پيدا بود كه بىسواد است و به دام مبلّغان مسيحى افتاده و به نان و نوايى رسيده است. اين را زمانى فهميدم كه او در بخشى از سخنانش افزود: «ماه رمضان را گرسنه روزه گرفتم. هيچ كس به من كمك نكرد. مجبور شدم، گدايى كنم. اين كار را هم مناسب خود نمىديدم. در اين فكرها بودم كه يك روز پايم به اين دفتر كشيده شد و از كمكهاى خوب اين دفتر بهرهمند شدم. خيلى زود، وضعيت اقتصادىام تغيير كرد... . » او در ضمن، از فردى كه زمينه راهيابى او به اين دفتر را فراهم و او را معرفى كرده بود، تشكر كرد و گفت: «او چند خانواده فقير ديگر را نيز شناسايى كرده و پس از من به اين دفتر معرفى كرده است. ما از او به سبب شجاعت و فعاليتهايش تقدير و تشكر مىكنيم... . » همچنان، مجلس ادامه داشت. نوبت به دختر خردسالى رسيد كه «معصومه» نام داشت. از ظاهرش پيدا بود كه وضعيت او نيز شبيه همان خانمى بود كه جلوتر از او مأموريتش را انجام داد. او در باره حضرت عيسىعليهالسلام و مسيحيت، سخن گفت؛ براى مثال مىگفت: «چرا همه مردم به كودكانشان، مسيحيت را ياد نمىدهند؟» سپس با لحنى كودكانه و جذّاب، ترانهاى را در باره حضرت مسيح اجرا كرد. همگان او را تشويق كردند و بر شجاعت و شهامتش آفرين گفتند. فضاى برنامه، طورى شده بود كه همه به مسيح، عشق مىورزيدند. گويا شنيدن اين جملات از زبان يك دختر خردسال و به اصطلاح معصوم، دلهاى همه را جلا داده و همگان را به سوى سعادت ابدى و هميشگى كشانده بود! البته واضح بود كه قهرمان پيروز اين صحنه، فقر بود، نه آيين مسيح؛ ولى هرچه بود، اكنون به نام مسيح و مسيحيت ختم مىشد و آمريكاييها و اروپاييها را مهربان، فرشتههاى نجات و مردمانى مهربان و قدّيس به تصوير مىكشيد. سپس آن مرد خارجى - كه در سطور قبل گفته شد - از جايش برخاست، دختر را دعوت كرد، نزدش نشاند و با او خيلى مهربانى كرد. همچنين، مقدارى پول براى تشويق به او داد و جرئت و شهامت او را ستايش كرد. او اينگونه به همگان آموخت كه راه اين دخترك را بپيمايند تا همچون او از چنين هدايايى برخوردار شوند. هنوز جلسه ادامه داشت. يك خارجى آمد و پشت تريبون حاضر شد. مثل اينكه شاعر بود. او شروع كرد به شعر خواندن. بيشتر سرودههايش در باره مسيحيت بود. موسيقى نرم و دلنوازى نيز او را در خواندن شعر همراهى مىكرد. زمينه شادمانى حاضران، بيش از قبل فراهم شده بود. تقريباً همگان از شور و شوق يك نوع موسيقى به عالمى كه به حضرت مسيح نسبت مىدادند، سفر كرده بودند. شور و هيجان، مجلس را فرا گرفته بود. بعد از آن مرد شاعر، فرد خارجى ديگرى برخاست. او آخرين فردى بود كه برنامه اجرا مىكرد. از اينكه برنامه رو به اتمام بود، خوشحال شدم. همگان، همزمان با او از جايشان بلند شدند. البته حق هم داشتند. او انسانى معمولى نبود؛ بلكه يك كشيش مسيحى بود كه از كشورهاى ديگر آمده بود. قدر و منزلتش نزد حاضران بيش از ديگران بود. به هر صورت، پشت تريبون قرار گرفت. مثل اينكه زبانش، فارسى بود. البته نه فارسى درى، بلكه فارسى معمول در ايران. وى با لحن آرام و شيرين سخنگفتن را آغاز كرد و در بخشى از سخنانش، پس از تشكر از حاضران گفت: «چند روز پيش از كشور ايران آمدهام. از برخى ولايات افغانستان، ديدن كردهام. اكنون براى شركت در اين محفل نورانى، نزد شما و به شهر شما آمدهام... . ما فعاليتهاى زيادى در ايران داريم. در ولايت هرات نيز دفتر داريم. در آنجا بهطور گسترده فعاليت مىكنيم. از شما نيز تقاضا مىكنم، مانند برادران ايرانى و هراتى خودتان، فعاليت گستردهاى داشته باشيد، ايمان خود را حفظ كنيد و استوار و باغيرت باشيد. ما در حال بنياننهادن كليساى مسيحيت در افغانستان هستيم. خيلى هوشيار و دقيق باشيد؛ زيرا دوست ندارم در روند كار و تبليغ خود ناموفق باشيد. پيروزى مسيحيت در افغانستان به نوع رفتار و عملكرد شما بستگى دارد. سعى كنيد فعاليتهايتان مخفى باشد و ديگران را حسّاس نكنيد. مىدانم كه در حال حاضر، از نبود كليسا در اينجا رنج مىبريد. اميدوارم در آينده كليسايى داشته باشيد؛ البته تا آن زمان مىتوانيد محلى را بهطور مخفيانه به عنوان كليسا در نظر بگيريد. اگر نشد، در خانههايتان، اتاق مشخصى را به عنوان كليسا انتخاب كنيد و عبادات و مراسم خود را در آنجا انجام دهيد. » به هر صورت او به اين شكل، مشكل كليسا را حل كرد و فقط مسئله كشيش و روحانى كليسا مانده بود كه آن نيز حل شد. او در بخش پايانى سخنانش به چند نفر از حاضران كه نامشان را ذكر نكرد، مقام كشيشى را تبريك گفت. پيدا بود كه چند نفر از حاضران تا مرحله كشيشى با معارف و آداب مسيحيت آشنايى دارند. آنگاه شعرى خواند كه به مجلس، حالتى معنوى بخشيد. سپس او به تك تك حاضران، يك هديه داد. هديه او اوراقى از سرودههايش بود كه باعث شعف و خرسندى حاضران شد. او به حاضران گفت: «سعى كنيد اين اشعار را به كودكان خود بياموزيد. » محفل جشن، به پايان رسيد. هنگام خارج شدن از سالن، همان روحانى خارجى نزدم آمد و با لحن دلسوزانهاى پرسيد: «فرزندم! چرا صليب به گردنت آويزان نكردهاى؟! در پاسخ گفتم: «جناب! من تازه آمدهام و در اين دفتر سابقهاى ندارم، حتماً... »؛ نگذاشت سخنم تمام شود، دستم را گرفت، به گوشهاى برد كه كمى خلوتتر بود و با لحنى شيرين و مهربانانه، من را به «ايمان!» دعوت كرد. آنگاه به عنوان تبرّك عيد كريسمس، شيرينى به من داد و گفت: «از اين به بعد به اينجا رفت و آمد داشته باش. با ما در ارتباط باش... . » سپس يك ورق از سروده هايش را نيز به من داد و افزود: «در اين باره با خانواده و دوستان مورد اطمينانت صحبت كن و زمينه آشنايى آنها را با ما فراهم ساز. برو پسر كه خدا يار و ياورت باد. »
با يك دنيا حرف و سؤال، از دفتر خارج شدم. به افرادى مى انديشيدم كه با آشنايى با اينگونه دفاتر، دنياى خودشان را آباد و آخرتشان را خراب مى ساختند. همچنين به حاكمان و مسئولان فرهنگى فكر مى كردم كه چگونه اين هجوم فرهنگى را تماشا مى كنند.
پي نوشت: 1) كتابهاى «در جستجوى حقيقت» و «مرد آسمانى» چاپ ايران هستند كه اولى پيش از انقلاب و دومى پس از انقلاب چاپ شدهاند. افزون بر اين، نويسندگان كتابهاى «من او را نمىكشم» (نصر اللّه غفارى)، و «ديوان محبت و مهر و صفا» (دكتر عباس آريانپور) ايرانى هستند. اين نشان مىدهد كه مسيحيان ايرانى فعال و پرتحركاند و زير سايه حكومت دينى در ايران به تبليغ مسيحيت مىپردازند و اين، هشدارى است به همه افرادى كه به دين و مكتبشان، علاقه و حساسيت دارند.