نکاتی در مورد معاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نکاتی در مورد معاد - نسخه متنی

اكبر اسد عليزاده‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
نکاتي در مورد معاد
معاد جسماني (2)
امام صادق‏عليه‏السلام فرموده است:‏ «‏محققاً آن كسى كه در انشاى خلق اوّليه، قدرت داشته است كه بدنِ انسان را از هيچ بسازد و او را مصوّر كند، بدون آنکه مثالى قبل از خلقت از او داشته باشد، چنين كسى مى‏تواند و قادر بر اين است که اين انسان را اعاده و بازگشت دهد، همان‏گونه كه در ابتدا او را از نيست و بدون مثال قبلى، هست و موجود كرده است.»...

اکبر اسد عليزاده
اشاره:
جهت اثبات معاد جسماني،‌بخشي از دلايل نقلي را که آيات قرآن کريم است در شماره پيشين بررسي کرديم.
در اين شماره دلايل ديگر از جمله دلائل روايي و دليل عقلي را مطرح مي‌کنيم.

روايات و معاد جسماني
در اين ‏باره روايات فراوانى از پيشوايان معصوم‏عليهم‏السلام وارد شده است كه هر كدام از آنها دليل محكمى بر جسمانى بودن معاد است كه به سبب اختصار به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم‏:
1. «رُوِىَ أنّ جَمَاعَةً مِنْ كُفَّارِ قُرَيْشَ مِنْهُمْ اُبَى بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِى وَ اَبُو جَهْلٍ وَالْعَاصِى بْنِ وَائِلٍ وَالْوَليدُ بْنُ الْمُغَيْرَةِ تَكَلَّمُوا فِى ذَلِكَ فَقَالَ لَهُمْ اُبَى بْنُ خَلَفِ الْجَمْحِى: أَلاَ تَرَوْنَ اِلَى مَا يَقُولُ مُحَمَّدٌ اَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ الْاَمْوَاتَ، ثُمَّ قَالَ: وَاللَّاتِ
وَالْعُزَّى لَاُ صَيِّرَنَّ اِلَيْهِ وَلَاُخَصِّمَنَّهُ، وَ اَخَذَ عَظْماً بَالِياً فَجَعَلَ يفته بِيَدِهِ وَ هُوَ يَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ اَتَرَى اللَّهَ يُحْيِى هَذَا بَعْدَ مَا قَدْ رَمَّ؟ قَالَ‏صلي‏الله‏عليه‏وآله: نَعَمْ وَ يَبْعَثُكَ وَيُدْخِلُكَ جَهَنَّمَ؛1 نقل شده که جماعتى از کفّار قريش مانند: ابي ابن خلف جمحى، ابو جهل، عاصى بن وائل و وليد بن مغيره، (يكجا نشسته و درباره حالات پيغمبر اسلام‏صلي‏الله‏عليه‏وآله و پيشرفت آيين پاك آن حضرت با ناراحتى تمام صحبت مى‏كردند و در جستجوى آن بودند كه جمله‏اى از گفتار پيامبر اسلام‏صلي‏الله‏عليه‏وآله را دست‏آويز قرار دهند و به آن حضرت اعتراض كنند،) در مورد داستان معاد جسمانى مى‏گفتند: آيا نديديد محمد‏صلي‏الله‏عليه‏وآله چه مى‏گويد: خداوند انسان را بعد از مرگ دوباره زنده خواهد کرد؛ آن‏گاه اُبى بن خلف گفت‏: قسم به «لات» و «عزّى» كه من براى جدال پيش پيغمبر مى‏روم!
پس استخوان پوسيده‏اى را به دستش گرفت و نزد پيغمبر رفت و گفت: اى محمد‏صلي‏الله‏عليه‏وآله آيا فکر مي‌کني خداوند اين استخوانها را پس از پوسيدن و ريز ريز شدن، زنده خواهد کرد؟! حضرت فرمود: بله اينها را زنده مي‌کند و تو را مبعوث مي‌کند و در جهنم داخل مي‌کند.»
اين حديث در شأن نزول آيه 78 سوره شريفه يس است كه مى‏فرمايد: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ‏ قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَمَ وَ هِىَ رَمِيمٌ »؛ و براي ما مثالي زد و آفرينش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسي اين استخوانها را زنده مي‌کند در حالي که پوسيده است؟!»
تفسير نور الثقلين2 در حديث ديگر با كمى تفاوت عبارت، در شأن نزول آيه شريفه فوق همين مطلب را آورده است كه هر دو مبيّن معاد جسمانى است.

2. در احتجاج از حضرت صادق‏عليه‏السلام روايت شده است كه سؤال‏كننده‏اى از آن حضرت پرسيد: «‏آيا روح، بعد از خروج از قالب خود متلاشى مى‏شود و از بين مى‏رود يا باقى مى‏ماند؟» حضرت صادق‏‏عليه‏السلام فرمود: «‏آرى، روح بعد از خروج از بدن، باقى مى‏ماند تا هنگام نفخه در صور. در اين هنگام، تمام چيزها كه يكى از آنها روح است فانى مى‏شوند و ديگر نه حاسّه‏اى هست و نه حسّى و نه محسوسى! پس از آن مدبّر اين عالم، اشيا را به صورت اوّليه بازگشت مى‏دهد؛ همچنان‏كه در ابتداى امر، آنان را ابداع و انشا فرمود و اين امر، پس از گذشتن چهارصد سال از نفخه اوّل صور كه نفخه ممات است در نفخه حيات انجام مى‏شود.
سؤال‏كننده ‏پرسيد: «‏چگونه بعث واقع مى‏شود و حال آنكه بدن پوسيده و اجزا و اعضاى آن متفرق شده و هر عضوى به جايى رفته است. عضوى از بدن را حيوانات درنده و قسمتى از آن را وحوش و قسمتى ديگر را گياهان خورده‏اند و عضوى از آنها خاك شده و از آن خاك ديوارها و بناها ساخته شده است؟!!»
امام صادق‏عليه‏السلام فرموده است:‏ «‏محققاً آن كسى كه در انشاى خلق اوّليه، قدرت داشته است كه بدنِ انسان را از هيچ بسازد و او را مصوّر كند، بدون آنکه مثالى قبل از خلقت از او داشته باشد، چنين كسى مى‏تواند و قادر بر اين است که اين انسان را اعاده و بازگشت دهد، همان‏گونه كه در ابتدا او را از نيست و بدون مثال قبلى، هست و موجود كرده است.»
سؤال‏كننده عرض مى‏كند: «بيش‌تر توضيح دهيد.» آن حضرت مى‏فرمايد: «‏به‏درستى كه روح پس از خروج از بدن در مكان خود مقيم مى‏شود. روح شخص نيكوكار در روشنى كامل و وسعت، و روح شخص بدكار در تنگنا و ظلمت به سر مى‏برند و بدن، خاك مى‏شود؛ چنان‏كه انسان از خاك خلق شده است. آنچه درّندگان خورده‏اند و يا تغذيه گياهان شده است، همگى اينها مجدّداً به خاك برمى‏گردند كه اصل و منشأ او است و نزد آن كسى كه مثقال ذرّه‏اى در ظلمات زمين از او پنهان نيست محفوظ‌اند (يعنى در آن وقت كه بخواهد آنان را مانند اوّل اعاده دهد، از همه آنها و مكان آنها، با‌خبر است) و قادر است همگى را مانند مرتبه اوّل بازگرداند.»
سپس حضرت صادق‏عليه‏السلام در ادامه‏ مى‌فرمايد: «هنگامى كه بعث و برانگيختن مردگان مى‏خواهد شروع شود، خداوند بارانى كه باران نشور و برانگيختن است بر زمين مى‏باراند. پس همان‏گونه كه كاشفان طلا، طلا را از دل خاك بيرون مى‏آورند و با آب، اجزاى ريز طلا را از خاك جدا مى‏كنند، اجزاى خاك‌شدة هر بدنى از ساير خاكها كه آنها نيز اجزاى بدنهاى ديگرى هستند، جدا و با هم جمع مى‏شوند. پس روح در اين هنگام دوباره به اذن خداوند توانا به بدن خاكى و عنصرى خود ملحق مى‏شود و به اذن پروردگار، اين بدن به همان صورت اوّليه برمى‏گردد و هيچ عضوى از اعضاى آن نقصان ندارد. پس در اين هنگام كه مجدّداً به اذن خدا به دنيا آمده است، هيچ چيز را كه قبلاً به جا آورده است، نمى‏تواند منكر شود.» 3
حضرت صادق‏عليه‏السلام، در اين حديث، به طور تلويحي به شبهه‌هاي اعاده معدوم و آکل و مأکول که از سوي منکران معاد جسماني مطرح مي‌شود، پاسخ داده است.


صفوان بن جمّال از حضرت جعفر بن محمّد‏عليهماالسلام نقل مى‏كند كه «روزى» رسول خدا ‏صلي‏الله‏عليه‏وآله به جبرئيل گفت‏: «‏اى جبرئيل! به من نشان بده خداوند تبارك و تعالى، بندگان را در روز قيامت چگونه مبعوث مى‏كند؟» جبرئيل عرض كرد: «اى رسول خدا‏صلي‏الله‏عليه‏وآله الآن نشان مى‏دهم.» سپس با حضرت به سوى مقبره بنى ساعده خارج شدند. جبرئيل آمد بر سر يكى از قبرها ايستاد و به صاحب آن قبر گفت‏: «‏به اذن خداوند از قبرت خارج شو.»
پس، از آن قبر، مردى بيرون آمد؛ در حالى كه خاك سرش را پاك مى‏كرد و مي‌گفت‏: «‏وا حسرتا! وا حسرتا! و او معذب و هلاك بود.»‏

3. «عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسى‏، عَنْ اَبِى عَبْدِ اللَّه‏‏عليه‏السلام قالَ: سُئِلَ عَنِ الْمَيِّتِ يَبْلى?‏ جَسَدُهُ؟ قالَ: نِعَمْ، حَتّى‏ لا يَبْقَى لَحْمٌ وَلا عِظْمٌ اِلَّا طِينَتَهُ الَّتِى خُلِقَ مِنْها، فَاِنَّها لا تَبْلى‏?، تَبْقَى فِي الْقَبْرِ مُسْتَدِيرَةً حَتّى‏ يَخْلُقَ مِنْها كَمَا خَُلِقَ أَوَّلَ مَرَّةٍ؛4 از عمّار بن موسى ساباطى، از حضرت امام صادق‏‏عليه‏السلام نقل شده است كه از آن حضرت درباره پوسيدن جسد ميت سؤال شد. امام صادق‏عليه‏السلام فرمود: آرى [مى‏پوسد]؛ حتّى ديگر گوشتى و استخوانى از او باقى نمى‏ماند؛ مگر طينت او كه از آن طينت، خلق شده است. پس به‏درستى‏كه طينت او در قبر نمى‏پوسد تا آنكه دوباره مثل خلقت اولش از همان طينت، خلق [و محشور] شود.»

4. صفوان بن جمّال از حضرت جعفر بن محمّد‏عليهماالسلام نقل مى‏كند كه «روزى» رسول خدا ‏صلي‏الله‏عليه‏وآله به جبرئيل گفت‏: «‏اى جبرئيل! به من نشان بده خداوند تبارك و تعالى، بندگان را در روز قيامت چگونه مبعوث مى‏كند؟» جبرئيل عرض كرد: «اى رسول خدا‏صلي‏الله‏عليه‏وآله الآن نشان مى‏دهم.» سپس با حضرت به سوى مقبره بنى ساعده خارج شدند. جبرئيل آمد بر سر يكى از قبرها ايستاد و به صاحب آن قبر گفت‏: «‏به اذن خداوند از قبرت خارج شو.»

پس، از آن قبر، مردى بيرون آمد؛ در حالى كه خاك سرش را پاك مى‏كرد و مي‌گفت‏: «‏وا حسرتا! وا حسرتا! و او معذب و هلاك بود.»‏
سپس به او گفت كه داخل قبر بشود، پس او به قبرش داخل شد.
سپس به سراغ قبر ديگرى رفت و به صاحب آن نيز گفت: «‏به اذن خدا از قبر برخيز.» پس جوانى در حالى كه خاك سرش را پاك مى‏كرد و مى‏گفت: «‏ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ.» 5 سپس جبرئيل گفت: «‏اى محمد‏صلي‏الله‏عليه‏وآله! پروردگار، بندگان را در روز قيامت، اين‏چنين مبعوث مى‏كند.
حديث شماره 8 و 9 بحار‌الانوار با كمى اختلاف عبارت، مانند حديث پيشين وارد شده است. 6

ديدگاه فيلسوفان و متكلمان
از نظر فيلسوفان و متكلمان شيعه، جسمانى بودن معاد، يك امر مسلم و اجماعى است.
ابن سينا مى‏گويد: «بايد دانست معاد همان است كه از شرع انور به ما رسيده است و راهى براى اثبات چگونگى آن، جز تصديق گفتار پيغمبر اسلام‏صلي‏الله‏عليه‏وآله نيست‏؛ يعنى معاد براى بدن و جسم انسان است و در روز قيامت، محل رسيدن به خيرات و عذابها همان بدن خواهد بود و نيازى به بحث نيست؛ زيرا در شريعت سيّد و مولاى ما محمّد بن عبد‌اللّه ‏صلي‏الله‏عليه‏وآله مفصّل شرح داده و حالات بدن در رسيدن به سعادت و شقاوت بيان شده است. 7
نگارنده تجريد الاعتقاد مى‏گويد: «الضَرُورَةُ قاضِيَةٌ بِثُبُوتِ الْجِسْمانِى مِنْ دِينِ النَبِى‏‏صلي‏الله‏عليه‏وآله مَعَ اِمْكانِه؛8 در دين پيغمبر اسلام معاد جسماني،‌ ضروري است،‌ علاوه بر اينکه امکان هم دارد.»
علامه حلى‏رحمه‏الله در شرح ياقوت مى‏گويد: «اِتَّفَقَ الْمُسْلِمُونَ عَلى‏ اِعادَةِ الْاَجْسادِ خِلافاً لِلْفَلاسَفَة؛9 مسلمانان بر خلاف فلاسفه، اتفاق بر اين نظر دارند اينکه اجسام بازگردانده مى‏شوند.»
محقق دوانى مى‏گويد: «آنچه از اطلاق كلمات متشرعه فهميده مى‏شود، همان معاد جسمانى است؛ زيرا معاد جسمانى است كه اعتقاد به آن واجب، و منكر آن كافر است و همان حق است؛ به اجماع اهل ملّت سه‏گانه (يعنى يهود و نصارى و مسلمانان)؛ چون آيات فراوانى در موارد گوناگون به‏گونه‏اى غير‌قابل تأويل بر آن دلالت دارد.
خلاصه اينكه: معاد جسمانى، عبارت است از اينكه روح به بدن اخروى برگردد، بدنى كه طبق شرع و عرف، همين بدن دنيوى باشد و تبدّلات و تغييراتى كه از نظر شرع و عرف در دنيا به وحدت بدن ضرر نمى‏زند و به اين واقعيت هم كه بدن، دنيوى است، آسيب نمى‏رساند.» 10
مرحوم علّامه حلى‏رحمه‏الله در كتاب نهج الحق مى‏گويد: «اِنَّ الْحَشْرَ فِى الْمَعادِ هُوَ لِهذَا الْبَدَنِ الْمَشْهُودِ، هذا اَصْلٌ عَظِيمٌ وَ اِثْباتُهُ مِنْ أَرْكانِ الدِينِ، وَجاحِدُهُ كافِرٌ بِالْاِجْماعِ وَهُوَ اَصْلُ الدِينِ وَ رُكْنِهِ؛11 حشر در معاد با اين بدن مشهود است. اين اصل بزرگ و اثبات آن از اركان دين و منكر آن، به اجماع مسلمانان، كافر است و معاد جسمانى، اصل دين و ركن دين است.»
علّامه مجلسى‏‏رحمه‏الله در بحار الانوار مى‏گويد: بدان که قول به معاد جسماني از اموري است که تمام مسلمانان بر آن اتفاق داشته و از ضروريات دين است و مُنکرش، از شمار مسلمانان خارج است. و آياتي که در اين زمينه است، صراحت دارد و تأويل و برگرداندن آن، معقول نيست. و روايات در اين خصوص متواترند به صورتي که رد کردن آنها ممکن نيست.
خواجه نصير الدين الطوسى در تلخيص المحصل مى‏گويد: «مسلمانان برخلاف فلاسفه، به اين اتفاق نظر دارند كه معاد جسمانى حق است؛ معاد به اين معنا كه اجزاى بدن بعد از تفرقشان جمع شده و بازگردانده مى‏شود. دليل ما بر اين مسئله، اين است كه اين امر فى نفسه ممكن بوده، و مخبر صادق به آن خبر داده است. پس قائل شدن به معاد جسمانى واجب است.» 12
علامه فيض كاشانى مى‏گويد: «آنچه كه در معاد برمى‏گردد و در آخرت محشور مى‏شود از نظر روح و جسم عيناً همين شخص انسان است كه در دنيا بوده است؛ هر چند كه بر اثر اخلاق به صورت خر و خوك درآمده باشد. در حديث امام صادق‏‏عليه‏السلام كه درباره انسان برزخى فرموده است‏: اگر او را ببينى مى‏گويى فلانى است‏؛ ناظر به همين امر است. منشأ اين وحدت و عينيت، نفس آدمى است‏؛ چون طبق تحقيق استادمان صدر المحققين، تشخيص بدن هر انسانى به نفس او است و جز در پرتو نفس، امتياز و تعيّنى ندارد. به همين سبب است كه بدن زيد و اعضاى او به نفس منتسب مى‏شود و به نفس، معرفى مى‏گردد و نفس است كه معيار وحدت آدمى است‏؛ اگر چه در طول زندگى با انواع تبدّل و دگرگونى مواجه مى‏شود. 13
صدر المتألهين مى‏گويد: «محققان از فلاسفه و صاحبان مذاهب، بر اصل وجود معاد و جهان باقى، اتّفاق نظر دارند؛ امّا در چگونگى آن اختلاف كرده‏اند. اكثر مسلمانان و عموم فقها و محدثان بر آن باورند كه معاد، فقط جسمانى است؛ زيرا روح به اعتقاد آنان، جسمى است كه در بدن سريان دارد؛ همانند سريان آتش در زغال، آب در گُل و روغن در زيتون؛ ولى اكثر فلاسفه و پيروان حكمت مشا معتقدند كه معاد، تنها روحانى است؛ زيرا كه بر اثر قطع علاقه نفس، بدن با صورتها و اعراضش از بين مى‏رود و نمى‏توان شخصِ آن را دوباره بازگرداند؛ زيرا آنچه از بين رفته است، قابل اعاده نيست؛ امّا نفس جوهر، مجردى است كه باقى مى‏ماند و نابودى بدان راهى ندارد؛ و آن‏گاه كه بر اثر مرگ طبيعى تعلّقاتش به بدن و عالم ماده بريده شود، به عالم مجردات باز خواهد گشت.»
در برابر اين دو گروه، بسيارى از حكما و عرفاى بزرگ و گروهى از متكلمان، مانند: غزالى، كعبى، حليمى، راغب اصفهانى و نيز بسيارى از بزرگان شيعه؛ مانند: شيخ مفيد، ابى جعفر طوسى، سيد مرتضى، محقق طوسى و علامه حلّى5 هر دو معاد را پذيرفته‏اند و معتقدند كه روح مجرد (در سراى قيامت) به بدن باز مى‏گردد.» 14
نتيجه اينكه: با توجه به كلمات متكلّمان و فلاسفه، اعتقاد به جسمانى بودن معاد از اركان دين است و منكر آن بنابر اجماع مسلمانان، كافر است.

دلايل عقلى
دليل اوّل: صدر المتألهين در كتاب شواهد الربوبية براى اثبات معاد جسمانى، هفت اصل را بيان كرده است و در نتيجه مى‏گويد: «چون اصول هفت‏گانه مسلم و مبرهن و ثابت شد كه شخص مُعاد در روز قيامت، هم از حيث نفس و هم از حيث بدن، عيناً همان شخص است كه در دنيا مى‏زيسته است و اينكه تبدل خصوصيات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سايه امور، به بقاى شخص بدن ضررى نمى‏رساند؛ زيرا تشخيص و تعيين هر بدنى، فقط مرهون بقاي نفس او با مادة عام و نامعلوم است؛ هر چند خصوصيات هر يک تبديل يابد؛ حتى اينكه اگر انسان را در زمان سابقى ديده باشى و سپس او را پس از گذشت زمانى طولانى ببينى در حالى كه كليه احوال و اوضاع و خصوصيات جسمانى او تغيير يافته، مى‏توانى به اين حكم كنى كه اين شخص، همان انسانى است كه قبلاً ديده‏اى، پس با فرض بقاى نفس، اعتبار و اعتنايى به تبدل ماده بدن نيست. پس حاصل برهان، اين است كه نفس انسان پس از مرگ و قطع علاقه از بدن طبيعى باقى خواهد بود.» 15
دليل دوم: براساس انسان‌شناختى، انسان، يك حقيقت دوبعدى و موجودى دوساعتى است كه از بعد جسمانى و روحانى فراهم آمده است؛ به‏گونه‏اى كه هر دو، در حقيقت او دخالت دارد و چنين نيست كه يكى (مثلاً بعد جسمانى) جنبه عارضى و موقتى و ديگرى ذاتى و دائمى باشد؛ البته بعد روحانى انسان در مقايسه با ساحت جسمانى او از نوعى اصالت برخوردار است؛ امّا فرعيّت بعد جسماني، لزوماً به معناي خروج آن از حقيقت ذات آدمي نيست.
بنابراين، اگر هر دو جنبه (جسمانى و روحانى) را در ذات انسان دخيل بدانيم، چاره‏اى جز پذيرفتن معاد جسمانى و روحانى نخواهيم داشت؛ زيرا حضور حقيقت هر فرد در سراى آخرت، ضرورى است؛ چون در غير اين صورت، حاضران در رستاخيز موجوداتى مغاير با انسانهايى خواهند بود كه مدت زمانى در دنيا به سر برده‏اند و ديگر نمى‏توان گفت اين همان شخصى است كه در دنيا بوده است، اكنون در پيشگاه الهى حاضر مى‏شود و پاداش يا كيفر اعمال خود را مى‏بيند. بنابراين، لزوم حضور انسان با تمام حقيقت وجودى خود در آخرت، اقتضا مى‏كند كه معاد هم جسمانى و هم روحانى باشد. 16
دليل سوم: هر انسانى به كالبد جسمانى خويش علاقه‏مند است؛ چون ساليان درازى از جسم استفاده مى‏كند و به كمك آن، رنجها و شاديها را احساس و مجهولات را فهميده، و تكامل پيدا كرده است؛ چون او مى‏داند با مرگ، ميان روح و بدن جدايى مى‏افتد و كالبد، دستخوش حوادث مى‏شود، هنگام احتضار، درباره حفظ بدن، سفارشهايى مى‏كند؛ مثلاً در سرزمين مقدسى دفن و يا با پارچه مخصوصى كفن شود.
مصريان قديم وصيت مى‏كردند بدنشان را در جايگاههاى مطمئنى نگه دارند و اين نوع انديشه‏ها از علاقه و توجه شديد انسانها به بدن و كالبد حكايت دارد. به عبارت ديگر: آدمى به همان اندازه كه به بقاى روح علاقمند است، به بقاى جسم نيز مشتاق است، و ميان روح و بدن جدايى مشاهده نمى‏كند. اين احساس طبيعى در انسان، بى‏دليل نيست و از واقعيت نهانى او حكايت دارد.
روشن است كه توجه به جسم و تن ناشى از اين تصور است كه همين حالت دنيايى، بعد از مرگ هم قابل اجرا است؛ يعنى در حقيقت، جسم و روح در كنار هم، زندگى جديدى را آغاز مى‏كنند. اين توضيحات نشان مى‏دهد كه انديشه معاد جسمانى و روحانى، موافق فطرت و خواست درونى انسانها است. 17

چگونگى معاد جسمانى
درباره چگونگى معاد جسمانى نظريات متفاوتى مطرح شده است كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:
1. برخى محققان در چگونگى معاد جسمانى مى‏گويند: «صورت هر موجودى در وعاء و ظرف زمان، و روح مفارق در عالم ملكوت باقى است. پس هيچ صورت و نفسى معدوم نشده است تا اعاده آن محال باشد و نفس، به ذات خود داراى نيروى شنيدن، ديدن و چشيدن است، و قواي واهمه و متخيّله از شئون نفس ناطقه و مجردند. پس آنچه را نفس ناطقه در زمين خيال و حسّ مشترك خويش كاشته و در صندوق توهّم خود انباشته است، به حكم «كَمَا بَدَاَکُمْ تَعُودُونَ» بعد از رفع حجاب طبيعت و كشف اسرار حقيقت، به واسطه راه طى شده طريقت و مواعيد صادقه شريعت، نتيجه اعمال و افكار دنيوى خود را خواهد يافت، و به سرمنزل اصلى و مرتبه لايق خويش خواهد شتافت.
كسانى كه روح و نفس ناطقه را جسم شمرده‏اند، دانسته يا ندانسته، معاد تجردى را انكار كرده و حشر را به جسم منحصر دانسته، گويند: در قيامت روح كه جسمى است لطيف به بدن خاكى از گور برآمده ـ كه جسمى است كثيف ـ داخل مى‏شود، و براى دريافت جزاى كردار دنيوى خويش محشور مى‏گردد.» 18
برخى متكلّمان مانند: پيروان نظام و مقلدان ذيقراطيس، جسم را از جواهر فرد (جزء لايتجزّى) مركب پنداشته، مى‏گويند: «پس از مفارقت روح، بدن متلاشى مى‏گردد؛ ولى اجزاى اصلى (جواهر فرد) آن در علم خداوند قادر مختار محفوظ مى‏ماند تا هنگامى كه مشيّت الهى بر عود انسان تعلّق گيرد؛ آن‏گاه اجزاى منتشر شده از نو به يكديگر اتصال يافته، به صورت شخص سابق متشكل مى‏شود، و نفس ناطقه، مانند دوران زندگى دنيوى به آن باز مى‏گردد و محشور مى‏شود.» 19
برگشتن اجسام، بعد از پوسيدن آنها، امرى ممكن است و مخبر صادق هم به وقوع آن خبر داده است پس يك امر حقيقى و وقوعش حتمى است؛ امّا امكان آن، پس به اين دليل است كه اجزاى ميّت قابليت براى جمع شدن را دارد تا روح در آن دميده شود و اگر قابل نبود، از اوّل امر نيز بدن از آن اجزا مركب نمى‏شد. پس تركيب ابتدايى قوى‏ترين دليل براى امكان وقوع حشر است. خداوند متعال به ا جزاى هر شخصى عالِم است و مى‏داند كه اجزاى متفرّقه ابدان، جزو كدام بدن بوده است و در بحث صفات، علم خداوند بر تمام معلومات ثابت شده است. پروردگار، قادر است آن اجزاى پراكنده را جمع كند و به آن روح بدمد و آن را به هيئت اوّل بگرداند؛ چون در مبحث قدرت خداوند، قدرت خدا بر تمام ممكنات به اثبات رسيده است. پس اين مطلب ثابت شد كه بازگشت اجسام به حالت اوّليه خود ـ كه در دار دنيا داشته‏اند ـ امرى ممكن است. 20
اشراقيان، معاد جسمانى را با بدنهاى مثالى پذيرفته‏اند و نزد همه، نفوس همان نفوس دنيوى هستند.
توضيح: اشراقيان مى‏گويند: ميان عالم عقلى كه مجرد محض و فعليت صرف است، و عالم حسّى كه مادّه مخلوط و طبيعت ممزوج و قوّت مشوب است، عالمى است كه موجودات آن از حيث تجرد و قائم به ذات خود بودن، شبيه عالم محتول، و از جهت مشكل و مقدار داشتن، مانند عالم محسوس است؛ زيرا موجودات آن مثل صورتهايى كه در آب يا آينه يا خيال يا عالم خواب ديده مى‏شود وزن و ماده ندارند، آن عالم را مثال و خيال منفصل، و برزخ و عالم اشباح مجرّده مى‏نامند. موجودات عالم مثال به سبب سير نزولى وجود مجرد، داراى شكل و مقدارند و به سبب سير صعودى اجسام، از وزن، ماده و لوازم آن مانند: كون و فساد، زمان و مكان مجردند. و گاهى آن موجودات را در عالم طبيعت مى‏توان يافت؛ مانند: صورتهايى كه در خواب و مكاشفات يا هيئت و اشكالى كه در آب و آيينه و عالم خيال مشاهده مى‏شود. 21

خلاصه و نتيجه بحث
از مطالب گذشته چنين به دست مى‏آيد:
1. جسمانى و روحانى بودن معاد با هم از راه عقل و نقل ثابت است؛
2. طبق نظر اكثر علما، جسمانى بودن معاد حتمى است؛
3. در چگونگى معاد جسمانى نظريات متعددى ارائه شده است:
الف. روح، جسمى لطيف است كه به بدن خاكى انسان ـ كه از قبر بيرون مى‏آيد ـ داخل مى‏شود و براى دريافت جزاى اعمال دنيوى خويش با بدن دنيوى محشور مى‏شود؛
ب. نفس و روح مانند دوران زندگى دنيوى به بدن باز مى‏گردد و محشور مى‏شود؛
ج. خداوند، اجزاى پراكنده را جمع مى‏كند و دوباره به آن روح مى‏دهد و آن را به هيئت اوّل برمى‏گرداند و اجسام به حالت اوّليه برمى‏گردد؛
د. معاد جسمانى فقط با بدنهايى مثالى امكان دارد.

پي نوشت:
1) تفسير كشّاف، زمخشرى، بيروت، دار المعرفة، ج 3، ص 331.
2) تفسير نور الثقلين، عروسى الحويزى، قم، افست علميه، ج 4، ص 395 و 396، ح 88 و89.
3) احتجاج، ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرى، بيروت، منشورات مؤسسه اعلمى للمطبوعات، ج 2، ص 350.
4) بحار الانوار، محمّدباقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، ج 7، ص 43، ح 21.
5) بحارالأنوار، ج83، ص 246.
6) همان، ص 39، ح 40، ح 8 و 9، و نوادر الاخبار، فيض كاشانى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى پژوهشگاه، 1372 ش، ص334، ح 2.
7) الهيات الشفا، فصل هفتم از مقاله نهم، با مقدمه دكتر ابراهيم مذكور، اوّل، 1363 ش، آرمان، تهران، انتشارات ناصرخسرو، ص 423. و نيز در ترجمه الهيات نجات، ص 251.
8) كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، خواجه نصير الدين طوسى، شارح: علّامه حلى‏رحمه الله، قم، مؤسسه مطبوعات دينى، ص 320.
9) بحار الانوار، محمّدباقر مجلسى‏رحمه الله، بيروت، مؤسسة الوفاء، ج 7، ص 48، به نقل از: شرح الياقوت، ص 191.
10) بحار الانوار، ج7، ص48 و 50، به نقل از: شرح العقائد،‌ العضديّة، ‌ج2، ‌ص 247.
11) نهج الحق و كشف الصدق، علاّمة حلّى، قم، مؤسسة دار الهجرة، تعليقة الشيخ عين اللّه الحسنى الارموى وقدّم له السيد رضا الصدر، 1407 ق، ص 376.
12) تلخيص المحصّل، معروف به نقد المحصل، خواجه نصير الدين طوسى، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامى، دانشگاه شعبه تهران، ص 392.
13) علم اليقين، فيض كاشانى، قم، انتشارات بيدار، ج 2، ص 902 و 903.
14) الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، صدر الدين محمّد شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، چهارم، 1410 ق، ج 9، ص 165؛ المبدء والمعاد، صدر المتألهين، قم، مكتبة مصطفوى، ص 273؛ و با كمى تفاوت عبارت، شرح المقاصد، سعد الدين تفتازانى، انتشارات شريف رضى، قم، مطبعة امير، ج 5، ص 89 و 90.
15) شواهد الربوبية، ترجمه: جواد مصلح، دوم، انتشارات سروش، ص 381 و 383. صدر المتألهين بر اثبات معاد جسمانى در كتاب اسفار، ج9، ص 185 - 198 و در كتاب مفاتيح الغيب استدلال كرده است.
16) ر.ك: قواعد المرام، ابن ميثم بحرانى، ص 149.
17) ر.ك: معاد از نگاه عقل و دين، محمّدباقر شريعتى، بوستان كتاب، 1382 ش،ص 180.
18) شرح منظومه فارسى، زين الدين (جعفر) زاهدى، قم، انتشارات مصطفوى، ج 3، ص 245.
19) شرح منظومه، قسمت فلسفه، ص 342 و اسرار الحكم، حكيم سبزوارى، با مقدمه و حواشى ميرزا ابو الحسن شعرانى، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، دوم، 1362 هـ. ش، ص 341.
20) شرح باب حادى عشر، فاضل مقداد، مترجم: محمّدعلى حسينى شهرستانى، قم، انتشارات علّامه، ص 276.
21) ر.ك: شرح منظومه (قسمت فلسفه)، ص 342 و شرح منظومه فارسى، ج 3، ص 254.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 113
/ 1