بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
از علي آموز اخلاص عمل موانع نهى از منكر از منظر شهيد رمضان اقدام به امور ناپسند و منكرات به خاطر تصور منافع و مزيت هايي است كه شخص يا نهادي مدني دارد.
محمد عابدي
مقدمه اقدام به امور ناپسند و منكرات به خاطر تصور منافع و مزيت هايي است كه شخص يا نهادي مدني دارد. از اين رو ايستادن در مقابل اعمال و برنامه هاي آنان به قصد بازداري از منكرات و خلاف ها، در تعارض مستقيم با منافع متصوره يا تخيلي آنان قرار دارد و ممكن است مخاطبان را به واكنش جهت دفاع از منافع و به تبع آن توجيه كردار خود وادار سازد. از سوي ديگر شهروندان مكلف به اعمال امر به معروف و نهي از منكر نيز به دلايل متعدد مانند احساس ضرر و... اين فريضه را ترك مي كنندو سرانجام با متروك ماندن امر به معروف و نهي از منكر، آموزه هاي ديني به مرور از متن جامعه ديني رخت بر مي بندد. در اين مقاله به مناسبت 21 رمضان سال روز شهادت امام علي عليه السلام به بازخواني علل مهجور ماندن اين فريضه از ديدگاه امام علي عليه السلام مي نشينيم.
1 - جو سازي و جو زدگي علاقمندان به اجراي اعمال خلاف و ناپسند، با هر انگيزه اي كه باشد، در صدد فضاسازي برمي آيند تا پوششي امن براي خلافكاري هاي خود بيابند، از مزاحمت وجدان عمومي در امان باشند، زمينه پذيرش اعمال و كردار خود را فراهم آورند و هرگونه اقدام و تلاش آمران به معروف و ناهيان از منكر را خنثي و يا به حداقل كاربرد برسانند. فرآيند طبيعي پديده جوسازي نيز جوزدگي است كه معمولا توده هاي عمومي را گرفتار و مشغول مي سازد و آنان را به سكوت عملي وا مي دارد. لذا آنان از ترس رسوايي، تمسخر، ملامت و... در مقابل منكرات و ترك واجبات سكوت مي كنند. امام علي عليه السلام آمران و ناهيان را به هوشياري در مقابل اين پديده ناپيدا و در عين حال مخرب فرا مي خواند. از جمله در سفارشي به امام حسن عليه السلام مي فرمايد: «و امر بالمعروف تكن من اهله و انكر المنكر بيدك و لسانك و باين من فعله بجهدك و جاهد في الله حق جهاده و لا تاخذك في الله لومة لائم و خض الغمرات للحق حيث كان و تفقه في الدين و عود نفسك التصبر علي المكروه; (1) امر به معروف كن تا اهل آن شوي و با دست و زبان در نهي از منكر بكوش و با سعي تمام از هر كسي كه به آن دست زند، فاصله بگير، در راه خدا چنان جهاد كن كه شايسته اوست و مبادا در اين راه از جوسازي و ملامت گران تاثيرپذيري و براي حق هر جا كه لازم بود در موج هاي خطر فرو برو. شناخت خود را از دين ژرفتر كن و مقاومت در برابر ناملايمات را خوي خويش ساز.» امام در اين سخن علاوه بر هشدار دادن پيرامون تاثيرپذيري از فضاسازي و جوزدگي ها، به موضوع شناخت معروف ها و منكرها، پايداري در برابر عكس العمل ها و در نهايت پناه به خداوند اشاره مي كند و در حقيقت ابزارهاي مبارزه با اين پديده شوم را يادآور مي شود و طبيعي است در عصر ما كه اين پديده به مراتب پيچيده تر شده و متخصصين و مهندسان روان شناسي و جامعه شناسي به شيوه اي تخصصي وظيفه دستكاري افكار عمومي، قلب حقايق، واژگون سازي باورها و... را بر عهده گرفته اند و طبق منافع قدرتمندان، باورها و ارزش هاي جوامع را جابه جا مي كنند، شهروندان جامعه ديني، نهادهاي نگاهبان و مبلغان وظيفه اي حساس تر و ظريف تر بر دوش دارند.
2 - نگراني هاي فكري (ترس از ضرر و...) اصولا امر به معروف و نهي از منكر نقطه تقاطع حق و باطل و مركز تعارض صالحان و منكرگرايان است و هر چند آمر و ناهي وظيفه دارند با استفاده از شگردهاي مختلف، عكس العمل منفي و مقاومت مخاطب را به حداقل برسانند، ولي اساس اين تعارض منافع همچنان باقي است و در مواردي مي تواند مخاطب را به عكس العمل وا دارد. لذا اين ذهنيت همواره در آمر و ناهي وجود دارد كه مبادا خطري از سوي مخاطب، جان، مال و حيثيت و موقعيت او را به خطر اندازد. اين احساس خطرها كه معمولا در مواجهه با قدرتمندان و طبقه هاي حاكم بيشتر است، اساس متروك ماندن و تعطيلي اين فريضه مي باشد. در مواجهه با چنين احساسي است كه اميرمؤمنان علي عليه السلام مي كوشد زمينه اعتماد به نفس را در پاسداران معروف و شهروندان احيا كند و مي فرمايد: «اعلموا ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر لا يقربان من اجل ولاينقصان من رزق. فان الامر ينزل من السماء الي الارض كقطر المطر الي كل نفس بما قدر الله لها من زيادة او نقصان في نفس او اهل او مال; (2) بدانيد امر به معروف و نهي از منكر اجلي (حادثه اي) را نزديك و روزي اي را ناقص نمي كند. زيرا اين امر (اجل و روزي) مانند قطره هاي باران، به هر شخص به همان اندازه كه خداوند در نظر گرفته زياد يا كم، در جان يا اهل يا مالش از آسمان فرود مي آيد. »
3 - سوء استفاده از موقعيت ها به تناسب جايگاه هايي كه اشخاص در يك نظام اجتماعي دارند، موقعيت هايي نيز مي يابند كه شامل دسترسي به امكانات، در امان ماندن از آسيب ها و... است. اما اين موقعيت ها كه در حقيقت پوشش و بستري براي انجام بهينه وظايف است، گاه در معرض استفاده هاي شخصي و گروهي قرار مي گيرد و در نهايت به جاي خدمت به نظام اجتماعي، پايه هاي تبعيض و ظلم را پي مي ريزد. امام علي عليه السلام نه تنها خود اين موقعيت را در اختيار ايجاد عدالت قرار مي داد كه منسوبانش را نيز در سوء استفاده از موقعيت ها ناكام مي گذاشت. ابي رافع نمونه اي از اين رفتار علوي را اين گونه به تصوير مي كشد: گردن بندي از مرواريد در بيت المال بود كه از بصره آورده بودند، دختر علي بن ابي طالب شخصي را فرستاد و از من خواست گردن بند را به عنوان عاريه به او بدهم تا در عيد قربان از آن استفاده كند. من هم به شرط اين كه ضامن نقص يا تلف باشد، پذيرفتم. چند روزي نگذشته بود كه علي عليه السلام مرا احضار كرد و فرمود: ابو رافع به مسلمانان خيانت مي كني؟ با شگفتي پاسخ دادم: از خيانت به خدا پناه مي برم! معلوم شد گردن بند را نزد دخترش ديده و فهميده بود من به او دادم. امام از من پرسيد: پس چگونه بدون اجازه من و رضايت مردم، گردن بندي را از بيت المال به دخترم عاريه داده اي؟! گفتم: يا اميرالمؤمنين او دختر شماست، و من هم با ضمانت به او داده ام. فرمود: همين امروز آن را پس بگير و به بيت المال باز گردان و ديگر چنين كاري نكن و گرنه مجازات خواهي شد. موضوع برخورد امام در اندك زماني دهان به دهان گشت و به گوش دختر امام رسيد. او پرسيد: پدر! من دختر شما هستم، چه كسي از من شايسته تر است كه از اين گردن بند استفاده كند؟ حضرت فرمود: دخترم! از راه حق خارج نشو! آيا همه زنان در روز عيد با چنين زيوري خود را مي آرايند؟ (3)
4 - مداراي درون گروهي شرط بقاي ارزش ها، برخورد فراگروهي و خارج از منفعت طلبي ها با متعرضان به آن هاست، در غير اين صورت عناوين مختلف از كوچك ترين عنوان «هم محله اي » گرفته تا عناوين فراگير گروه، قبيله، حزب و... محل امني براي هنجارشكنان و وقوع بي دغدغه منكرات خواهد شد كه فرآيند نهايي آن انباشت منكرها در جامعه است. در اين نوع از رفتار، اصالت به گروه و حزب داده مي شود و براي حفظ آن با تمام ناهنجاري ها به ديده اغماض و مدارا نگريسته مي شود. اين نگرش و آفت يكي از مشخصه هاي اصلي دوره خلفاي سه گانه بود و آنان نه تنها در بكارگيري اشخاص براي مشاغل، ديدگاه كاملا حزبي و جناحي و نژادي داشتند، كه در برابر خلاف هاي آنان نيز چشم بر هم مي نهادند. همين سياست عامل اساسي شيوع فساد در اركان حكومتي بود تا آن جا كه در سال 34 ه. ق مهاجران و انصار گرد علي عليه السلام جمع شدند و از او خواستند عثمان را نسبت به خلاف كاري هاي كارگزارانش كه عموما از قبيله و نژاد او و بدون در نظر گرفتن شايستگي انتخاب شده بودند، به اطلاع او برساند. امام نزد خليفه رفت و نسبت به وضعيت موجود اعتراض كرد. اما خليفه پاسخ داد: خليفه هاي قبلي نيز بستگانشان را بر مسند مي نشاندند. چرا به آنان اعتراض نكرديد؟ امام پاسخ داد: خليفه قبل اگر كسي را حاكم مي كرد، او را توبيخ هم مي نمود و مي فهماند كه در صورت تخلف عزل خواهد شد ولي تو با خويشانت مدارا مي كني.
طايفه بني اسد شگفت زده از اين سخن، سراسيمه نزد امام بازگشتند و متوجه شدند حد بر او جاري شده است. رو به امام كردند و پرسيدند: مگر شما به ما قول نداده بوديد! امام فرمود: به شما قول دادم اگر چيزي در اختيار من بود، كوتاهي نخواهم كرد، اما حد، تكليفي الهي است و در اختيار من نيست. «لقد وعدتكم بما املكه و هذا شي ء لله لست املكه. »
عثمان گفت: مگر همين معاويه استاندار خليفه قبل نبود؟ امام فرمود: معاويه از غلام عمر، بيشتر از عمر مي ترسيد. ولي اكنون معاويه به جاي تو فرمان صادر مي كند و با اين كه گزارش آن به تو مي رسد، او را مؤاخذه نمي كني.» (4) نمونه اي ديگر مربوط به طايفه بني اسد است كه به رغم علم به گناهكار بودن فردي از طايفه خود، همچنان به رهايي او از مجازات پاي مي فشرد، اما امام زير بار نمي رفت. نقل شده است كه وقتي مي فهميدند امام حد او را جاري خواهد كرد، نزد امام حسين عليه السلام آمدند و درخواست كردند با اميرمؤمنان گفت و گو كند تا از اجراي حد صرف نظر نمايد. اما او نپذيرفت و به ناچار همگي نزد امام علي عليه السلام آمدند و تقاضاي خود را مطرح كردند. امام فرمود: تا آن جا كه در اختيار من باشد، خواسته شما را اجابت خواهم كرد. بني اسد خوشحال از اين موفقيت از محضر امام خارج شدند و در مسير امام حسين عليه السلام را ديده و ماجرا را به ايشان گفتند. امام حسين عليه السلام فرمود: اگر نيازي به رفيقتان داريد زود برگرديد شايد تا حالا حد بر او جاري شده است! طايفه بني اسد شگفت زده از اين سخن، سراسيمه نزد امام بازگشتند و متوجه شدند حد بر او جاري شده است. رو به امام كردند و پرسيدند: مگر شما به ما قول نداده بوديد! امام فرمود: به شما قول دادم اگر چيزي در اختيار من بود، كوتاهي نخواهم كرد، اما حد، تكليفي الهي است و در اختيار من نيست. «لقد وعدتكم بما املكه و هذا شي ء لله لست املكه. » (5)
5 - امتياز طلبي ها هرگاه سخن از امتيازدهي و امتيازطلبي به ميان آيد، بساط ارزش گرايي برچيده شده، معروف ها قرباني بده و بستان ها خواهند شد. حقيقت اين است كه برخي مديران و زمامداران به دلايل متعدد مانند اداي دين، ساكت كردن يا همراه ساختن، امتيازهايي به برخي اشخاص مي دهند و گروهي نيز با اطلاع از اين نقطه ضعف همواره به اميد طعمه اي چرب مي كوشند مديران را وامدار خود سازند. اميرمؤمنان بر خلاف زمامداران متعارف، جايي براي امتيازخواهان نمي گذاشت و هرگز شايستگي ها را فداي امتيازها نمي كرد تا روزهاي بعد ناچار شود در مقابل منكرات و بي عدالتي هايي كه به دليل نالايقي مرتكب شده اند، سكوت كند. از اين منظر يكي از راه هاي ممانعت از مرگ ارزش ها، پيشگيري از نفوذ نالايق هايي است كه در سايه امتيازطلبي ها به بدنه نظام اجتماعي وارد و به دليل طبيعت پليد خود معروف ها را نابود و پليدي ها را احيا مي كنند. حكايت طلحه و زبير در اين باره خواندني است. آن دو كه هنگام بيعت با علي عليه السلام اولين و دومين بيعت كننده بودند (به طمع دستيابي به موقعيت) نزد امام آمدند و بعد از چيدن مقدماتي چند گفتند: ستمگري هاي عثمان را در امور حكومتي مشاهده كردي، و ديدي كه او جز بني اميه را بر مصدر امور نمي نشاند، حال كه خداوند خلافت را به شما عنايت كرده است، ما را به فرمانروايي بصره و كوفه نصب بفرماييد. آن دو كه فكر مي كردند مي توانند اينك ثمره موقعيت سازي خود را بچشند با اين جملات امام رو به رو شدند: «به آن چه خداوند نصيب شما كرده راضي باشيد تا من در اين باره فكر كنم. البته بدانيد من اشخاصي را به حكومت مي گمارم كه به دين و امانت آنان اطمينان داشته باشم و روحياتشان را بشناسم. » (6)
6 - حاشيه امن، وابستگي به قدرت حاشيه امنيتي از دلايل اصلي مهجور ماندن امر به معروف و نهي از منكر در هر مقطع زماني بوده است. مردم نيز به طور طبيعي با مشاهده اطرافيان قدرتمند منكرگرايان اعم از امكانات قانوني و فراقانوني، دست از انجام اين فريضه مي شويند و مي كوشند خود را از گزند آنان حفظ كنند. ماجراي شراب خواري وليد بن عقبه، برادر مادري عثمان كه در قرآن با لفظ فاسق «يا ايها الذين امنوا ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا» از وي ياد شده، از اين نمونه است. او به رغم ناشايستگي ها، چون از منسوبين خليفه بود به استانداري كوفه منصوب شد. وي چنان فسق و فجوري از خود بروز داد كه يك روز ازشدت مستي، نماز صبح را چهار ركعت خواند و به دليل زياده روي در مشروب خواري، محراب را آلوده ساخت. او حتي رو به مردم كرد و گفت: اگر بخواهيد مي توانم نماز صبح را بيشتر هم بخوانم. گروهي از مردم، خشمگين از اين فضاحت، خود را به مدينه رساندند و خليفه را متوجه ساختند، ولي خليفه مسلمين نه تنها به سخن آنان ترتيب اثر نداد، حتي آنان را تهديد كرد و گفت: مگر شما ديديد كه او شراب خورد؟! گفتند: اگر شراب خوردنش را نديديم، مستي اش را ديديم، محرابي را كه به خاطر زياده روي در مستي آلوده كرد، ديديم. حتي انگشترش را درآورديم و او نفهميد. آيا اين ها كافي نيست؟ معلوم بود كه خليفه به دليل ملاحظات خاص حاضر نيست اقدامي كند، به ناچار علي عليه السلام و عايشه را خبردار كردند. عايشه كه نفرت عميقي از عثمان داشت، گفت: عثمان احكام خدا را تعطيل مي كند. علي عليه السلام بعد از شنيدن سخنان گواهان و اطمينان به آن چه روي داده بود، نزد عثمان رفت و فرمود: فرزندان اميه را بر مردم مسلط نكن، بايد وليد را عزل و حد الهي را بر او جاري سازي. در هر صورت خليفه به دليل سيل فشارهاي افكار عمومي و اعتراض رهبران مردمي، ناچار شد او را عزل و سعيد بن عاص را كه او هم از بني اميه بود به جاي او نصب كند. اما عزل او براي فرو نشاندن خشم عمومي كافي نبودو مردم خواستار اجراي حد الهي بودند. خليفه مسلمانان هم چاره اي انديشيد و ساعتي بعد لباسي فاخر بر وليد پوشاند و او را در اطاقي مجلل نشاند. آن گاه اعلام كرد هر كس مي خواهد بيايد و بر وليد حد جاري كند. شگرد خليفه كار خودش را كرد و وليد در آن لباس و خانه چنان هيبتي يافت كه كسي جرات حد زدن بر او نيافت و اگر هم كسي وارد مي شد به خاطر تهديدهاي وليد بي درنگ برمي گشت. حتي طلحه كه از مردان شجاع بود، به ناچار برگشت. در آن لحظات حساس كه مي رفت حاشيه امنيتي وليد او را از طعم تلخ اجراي حد الهي برهاند و به تعطيلي حدود الهي بينجامد، تنها امام علي عليه السلام بود كه تازيانه اي به دست گرفت و با فرزندش حسن عليه السلام وارد اطاق شد. وليد امام را قسم داد كه از حد زدن صرف نظر كند ولي امام قبول نكرد و لباس وليد را درآورد و فرمود: «اسكت يا ابا وهب فانما هلك بنواسرائيل بتعطيلهم الحدود; ساكت باش اي ابا وهب! بني اسرائيل چون حدود را تعطيل كردند، نابود شدند. » آن گاه بي محابا با تازيانه بر پيكرش كوبيد و فرمود: «بعد از اين قريش مرا شلاق زن [و خشونت گرا] خواهند ناميد.» (7)
7 - بي تفاوتي توده ها بي تفاوتي توده ها در مقابل وقوع ضد ارزش ها و از سوي منكرگرايان و مهجور ماندن معروف ها، و سلب مسؤوليت اجتماعي از خود فرآيندي جز سرايت گناهان به لايه هاي وسيع تر اجتماع ندارد و در صورت تداوم بي تفاوتي ها، فضاي جامعه ديني مسموم خواهد شد، زيرا هر گناهي زمينه پيدايش تعدادي از گناهان و گناهكاران مي شود و سرانجام نظام اجتماعي و ديني را از توازن خارج و به ناعدالتي ها و ناهنجاري در تمام بخش ها دامن خواهد زد و روزي فرا خواهد رسيد كه كشتي سوراخ شده اجتماع با تمام سرنشينان گناهكار و بي گناه بي تفاوت به قعر نابودي فرو خواهد رفت. از اين رو اميرمومنان به بروز چنين وضعيتي هشدار مي دهد و مي فرمايد: «اذا عملت الخاصة بالمنكر جهارا فلم يغير لذلك العامة استوجب الفريقان العقوبة من الله تعالي; (8) وقتي خواص آشكارا گناه كنند و عامه مردم آن را اصلاح نكنند، هر دو گروه شايسته عقاب از سوي خداوند خواهند شد. »
جايگاه سكوت تا كنون از مواردي سخن گفتيم كه امام موانع ايجاد شده را رفع مي كرد و براي مبارزه با مرگ ارزش ها تلاش مي كرد. اما مواردي نيز در زندگي آن حضرت سراغ داريم كه امكان اجراي امر و نهي نبود و يا در صورت اجرا، فلسفه مورد انتظار از امر و نهي تامين نمي شد. اين وضعيت گاه به دليل مصالح مهم تر پيش مي آيد كه امري منطقي است و ترك امر و نهي به دليل حفظ يا احياي ارزشي والاتر صورت مي گيرد. اما زماني هم نداشتن توان لازم، نبود پذيرش عمومي و... عامل مهجور ماندن امر و نهي و مرگ ارزش هاست كه امام تمام تلاش خود را براي تغيير شرايط انجام مي داد و در صورت ناتواني تن به سكوت مي داد. ما در اين بخش پيرامون هر دو قسم سخن خواهيم گفت.
الف - مصالح مهم تر 1 - حفظ اساس اسلام امام علي عليه السلام 25 سال مهر سكوت بر لب زد. راز اين سكوت چيزي جز آن چه خود مي فرمايد نيست. او مي گويد: «فلما رايت راجعة من الناس قد رجعت عن الاسلام تدعوا الي محو دين محمد و ملة ابراهيم خشيت ان لم انصر الاسلام و اهله اري فيه ثلما و هدما. تلك المصيبة علي فيه اعظم من فوت ولاية اموركم اللتي انما هي متاع ايام قلائل ثم تزول و تنقشع كما يزول و ينقشع السحاب فنهضت مع القوم في تلك الاحداث حتي زهق الباطل و كانت كلمة الله هي العليا; (9) وقتي ديدم گروهي از دين اسلام روي برگردانده اند و مردم را به نابودي دين محمد و كيش ابراهيم فرا مي خوانند، (10) ترسيدم اگر من به اسلام و مسلمانان ياري نرسانم، در بنيان دين رخنه و ويراني پديد آيد [و اين بناي عظيم فرو بريزد.] اين مصيبت نزد من بزرگ تر از آن بود كه زمامداري شما از دستم برود كه متاع اندك و چند روزه دنياست و مانند ابر از ميان مي رود و از هم مي پاشد. پس در اين هنگام با مردم همراه و با مسلمانان همگام شدم تا باطل از ميان رفت و بلندي كلام خدا آشكار شد. » البته در اين مرحله امام ابتدا امكان اجراي مراحل قبل را بررسي و حتي آزمايش كرد مانند فراخواني 44 نفر براي مبارزه با حكومت ناصالحان، و زماني كه در اجراي آن مراحل نتيجه اي حاصل نشد، براي حفظ اساس اسلام، از اقدام شديدتر مانند آن چه امام حسين عليه السلام انجام داد، پرهيز كرد.
2 - حفظ حكومت اسلامي زماني كه اميرمؤمنان احساس كرد امر و نهي او موجب از هم پاشيدن سپاه اسلام و از بين رفتن اصل اسلام است، از اين كار ست برداشت و فرمود: «والله لو ناديت في عسكري هذا بالحق الذي انزل علي نبيه و اظهرته و دعوت اليه و شرحته و فسرته علي ما سمعت من نبي الله ما بقي فيه الا اقله و اذله و ارذله و لاستوحشوا منه و لتفرقوا عني و لو لا ما عهده رسول الله الي و سمعته منه و تقدم الي فيه لفعلت و لكن رسول الله قد قال: كلما اضطر اليه العبد فقد احله الله و اباحه اياه و سمعته يقول ان التقية من دين الله و لا دين لمن لا تقية له; (11) سوگند به خدا! اگر در بين لشگرم فرياد برآورم و بخواهم حقي را كه خدا بر پيامبر فرستاد، بيان كنم، مردم را به آن فرا بخوانم و شرح و تفسيرش را آن گونه كه از رسول خدا شنيدم بيان كنم، از لشكرم جز كمترين پست ترين و خوارترين آنها باقي نخواهد ماند. همه از آن بيمناك شده از اطرافم دور خواهند شد و اگر پيمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سخني كه از او شنيدم نبود، اين كار را مي كردم ولي رسول خدا فرمود: آن چه را بنده به آن ناچار شود، خدا حلال كرده است و شنيدم كه فرمود: تقيه از دين خداست و كسي كه تقيه ندارد، دين ندارد. »
ب - نداشتن توان و كارآيي گاهي هم امام از باب نداشتن توان لازم يا نبود كارآيي لازم در امر و نهي، اين دو فريضه را انجام نمي داد و اساسا به دليل نقص شرايط اين دو به مرحله اجرا نمي رسيد. 1 - كارآيي نداشتن امر و نهي پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله عده اي نمازهاي مستحبي را به جماعت مي خواندند. وقتي امام علي عليه السلام به كوفه آمد، از امام حسن خواست به مردم اطلاع دهد كه در ماه رمضان نمازهاي مستحبي را به جماعت نخوانند. امام حسن عليه السلام نيز دستور پدر را رساند ولي مردم فرياد واعمراه سردادند، وقتي امام از اين واقعه مطلع شد، فرمود: برو به آنان بگو هرگونه مي خواهند نماز بخوانند. (12)
2 - نداشتن قدرت لازم وقتي با انتخاب خليفه اول، امام در برابر عمل انجام شده قرار گرفت، به اعتراض پرداخت و زماني كه اين عمل تاثيري نبخشيد به سراغ مردم رفت و به روشنگري آنان پرداخت. سلمان مي گفت: علي عليه السلام، فاطمه عليها السلام را سوار بر الاغي كرد و دست دو فرزندش حسن وحسين را گرفت و به در خانه اهل بدر برد و حق خود را يادآوري و طلب ياري كرد. تنها چهل و چهار نفر جواب مثبت دادند. امام دستور داد صبح هنگام با سرهاي تراشيده و سلاح بر دوش براي بيعت با ايشان تا حد مرگ آماده شوند. صبح تنها من، ابوذر، مقداد و زبير حاضر بوديم. امام سه بار اين كار را كرد و هر بار تنها ما حاضر شديم. (13) بنابراين امام در برابر اين منكر، به اقدامات متعددي حتي اقدام نظامي متوسل شد و بر خلاف گمان عده اي كه فكر مي كنند حضرت بدون طي مراحل قبلي، به سكوت و همكاري (در راستاي حفظ اسلام) روي آورد، تنها بعد از آزمودن تمام راه ها و نداشتن قدرت لازم براي مبارزه، به سكوت روي آورد، به اين اميد كه اين سكوت حداقل موجب بقاي اساس اسلام باشد و البته در مسير دستيابي به اين هدف حداقلي نيز از هيچ كوششي از جمله راهنمايي، مشاوره و... كوتاهي نكرد.
1)-نهج البلاغه، نامه 31; تحف العقول، ص 68. 2)-الغارات، ج 1، ص 49 و اعلام الدين، ص 104. (با تفاوت) 3)-بنا به نقلي ابو رافع خود ضامن شده بود. علي عليه السلام به دخترش فرمود: اگر عاريه مضمونه نگرفته بودي، به خدا قسم دستت را قطع مي كردم. نام دختر را رقيه يا ام كلثوم ثبت كرده اند. (التهذيب، ج 10، ص 151). 4)-شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 9، ص 265. 5)-دعائم الاسلام، ج 2، ص 443. 6)-بحارالانوار، ج 32، ص 21. 7)-بحارالانوار، ج 76، ص 99; المناقب، ج 2، ص 148: (عن علي عليه السلام انه نهي عن تعطيل الحدود و قال انما هلك بنواسرائيل لانهم كانوا يقيمون الحدود علي الوضيع دون الشريف) دعائم الاسلام، ج 2، ص 442. 8)- قرب الانساد، ص 26 و 27; علل الشرايع، ج 2، ص 522; ثواب الاعمال، ص 261. 9)- بحارالانوار، ج 30، ص 10; در نهج البلاغه، نامه 62 مي خوانيم: «فامسكت بين يدي حتي رايت راجعة الناس قد رجعت »; الغارات، ج 1، ص 199; شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 151. 10)- به جنگ هاي اهل رده اشاره دارد. سجاح با سي هزار نفر از بني تميم، مسيلمه كذاب با هفتاد هزار نفر از بني حنيف و اسود عنس در يمن و طليحة بن خويلد در بني اسد، رهبران ارتجاع در صدد هجوم به مدينه بودند. 11)- كتاب سليم، ص 702; بحارالانوار، ج 72، ص 413 و ج 30، ص 325. 12)- نهج الحق، ص 290; شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 283. 13)- كتاب سليم، ص 577. (فلما ان كان الليل حمل علي فاطمة علي حمار و اخذ بيدي ابنيه الحسن والحسين فلم يدع احدا من اهل بدر من المهاجرين و لا من انصار....)