ترسناک اما مفید برای بچه ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترسناک اما مفید برای بچه ها - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
ترسناک اما مفید برای بچه ها
کتابهای رعب آور و ترسناکی که برای بچه ها تألیف می شوند، در ایران با استقبال قابل توجهی مواجه شده اند. هرچند برخی خانواده ها نگران علاقه فرزندان شان به این کتاب هایند، اما برخی کارشناسان معتقدند این کتاب ها می تواند برای بچه ها مفید هم باشند.
بچه های امروز نه تنها ترسو نیستند بلکه به طور مستقیم به استقبال وحشت می روند! بازار کتاب ایران این روزها لبریز از کتاب هایی است که حتی نام شان مو به تن آدمی سیخ می کند. به راستی آیا این داستان های ترسناک برای بچه ها خطرناک نیستند؟ قدیمی ترها، افسانه های «جن وپری» را دوست داشتند. نسل های بعدی هم با دراکولا و خون آشام بزرگ شدند و از تونل های وحشت شهربازی عبور کردند، اما شاید کسی فکر نمی کرد بچه های امروزی عاشق سینه چاک کتاب های مدرن وحشت آفرین از آب دربیایند!
تنها با بررسی آثار یکی از نویسندگان سبک وحشت به نام آر. ال استاین (نویسنده آمریکایی کتاب های وحشت آفرین ویژه نوجوانان) در فهرست کتاب های منتشر شده کتابخانه ملی ایران، مشخص می شود در چهار سال گذشته ۱۰۵ کتاب (گاه یک کتاب با چند ترجمه) ثبت شده اند. این آمار با توجه به وضعیت بازار کتاب ایران بسیار تعجب آور است، بیش از صد کتاب از یک نویسنده تنها در چهار سال!
استاین، تنها یکی از این نویسندگان است. از آنتونی هورویتس، نویسنده بریتانیایی کتاب های سبک وحشت و فانتزی در پنج سال اخیر ۳۰ عنوان کتاب چاپ و تقریباً تمام کتاب های نویسنده ای به نام «دارن شان» (که خودش می گوید غیر از وحشت به چیز دیگری فکر نمی کند) به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده اند.
حرف دل خودمان
عصر یکی از روزهای آخر آبان ماه است و هوای تهران اندکی رنگ و بوی پاییزی گرفته، خیابان انقلاب و کوچه های اطراف دانشگاه تهران مثل همیشه شلوغ و پر از آدم است. اینجا قلب کتاب تهران است. از کتابفروشان سراغ کتابفروشی ویژه نوجوانان را می گیرم. نشانی یک کتابفروشی را در ضلع شمالی خیابان انقلاب، بعد از دانشگاه تهران می دهند. زیاد طول نمی کشد تا این کتابفروشی را پیدا کنم. ظاهر کتابفروشی اصلاً ربطی به کتاب های ترسناک ندارد، زیرا با یک تابلوی قرمز رنگ شاد تزیین شده و همه چیز نوجوانانه، و شاد به نظر می رسد اما این تنها ظاهر ماجراست. داخل این کتابفروشی و قفسه های آن پر است از همان کتاب هایی که دنبالشان می گردم. چند دختر نوجوان با لباس مدرسه هم توی کتابفروشی سر و صدا می کنند. گویا اینجا حسابی پاتوق آن ها شده و در آن احساس راحتی دارند. نگاهی به قفسه کتاب های جدید می اندازم. روی جلد کتاب ها (که اکثراً با جلدهای مشکی تزیین شده اند) اسم های عجیبی می بینم. نام هایی مثل: «تلفن مرده ها»، «جام نحس»، «روح در آینه» ، «مدرسه شوم»، «وحشت در خیابان شوک»، «گذرگاه اسکلت»، «به خانه مردگان خوش آمدید»، «اسرار هیولایی»، «قصه های سرزمین اشباح»، «جشن وحشت»، «روح همسایه»، «هیچ کس زنده نمی ماند» و «نفرین اردوگاه سرد». نام هایی که خواندید واقعی بودند و این کتاب ها در ایران چاپ شده اند.
خانم جوانی پشت قفسه نشسته و بی توجه به سروصدای بچه ها، مجله ای را ورق می زند. به او نزدیک می شوم و بدون توضیح اضافه می گویم که گزارشی درباره کتاب های ترسناک تهیه می کنم، از او می پرسم مشتری هایش چه کسانی اند و آیا واقعاً بچه ها از این کتاب ها استقبال می کنند؟
خانم فروشنده اصلاً از سؤالم خوشحال نمی شود. حتی حاضر نمی شود نامش را بگوید. گویا اندکی تردید دارد که این سؤال را برای چه می پرسم و نگران است مبادا برای کسب و کارش مشکلی ایجاد شود. با این حال به سردی پاسخ می دهد: «می بینید که! بچه ها خودشان این کتاب ها را دوست دارند. گاهی بعد از مدرسه می آیند و کتاب های جدید را می خرند، اصلاً بروید از خودشان بپرسید.»
احتیاجی به توصیه فروشنده نبود. مطمئنم بچه ها با اشتیاق بیشتری از این کتاب ها صحبت خواهند کرد. به آن ها نزدیک می شوم کمی گپ می زنم و موضوع را در میان می گذارم یکی از دخترها خیلی مشتاق است صحبت کند.
ترانه توحیدی، مهرماه به کلاس اول دبیرستان رفته است. او یکی از طرفداران پر و پا قرص ادبیات وحشت است. اکثر اوقات فراغت خود را یا در حال مطالعه کتاب های جدید است یا در سایت های اینترنتی ویژه ادبیات ترس، به خواندن و نوشتن می پردازد. از او پرسیدم آخر چرا او و هم سن و سالانش تا این اندازه علاقه مند این کتاب ها شده اند؟ پاسخش این بود: «شخصیت های این داستان ها، هم سن من هستند. احساسات، فکرها و حرف هایشان را درک می کنم. مشکلاتشان شبیه من است و من از آن ها یاد می گیرم چطور با مشکلات خودم رو به رو شوم. آن ها در یک محیط افسانه ای سعی می کنند با بدی ها بجنگند و من در زندگی طبیعی.»
مونا علیزاده دختر دیگری است که با تکان دادن سر، همه حرف های ترانه را تأیید می کند او دوست ترانه است و البته یک سال بزرگ تر از او، مونا به حرف های ترانه این جمله ها را هم اضافه می کند: «من که فکر می کنم این کتابها فوق العاده اند. خیلی بهتر از کتاب های کسل کننده درسی اند. حتی شب های امتحان برای این که سر ذوق بیایم چند صفحه «بچه های بد شانس» را می خوانم. بعد همه درس ها و معلم هایی را که خوب نیستند، مثل آدم های بد کتاب می بینم و به جنگشان می روم.» از ترانه خواهش می کنم اجازه بدهد با یکی از والدینش صحبت کنم. ابتدا تمایلی ندارد بعد شماره ام را می گیرد تا از مادرش خواهش کند با من تماس بگیرد. ترانه واقعاً خوش قول است. چون مادرش شب با تلفن من تماس می گیرد و خودش را معرفی می کند: «طاهره، الف هستم، مادر ترانه. دخترم گفت برای یک تحقیق به مدرسه شان آمده بودید و می خواستید با من صحبت کنید.»
بلافاصله می فهمم ترانه به مادرش همه چیز را نگفته. شاید نخواسته کتابفروشی که برایش حکم یک پاتوق ممنوع را دارد لو برود یا نخواسته مادرش بداند با یک غریبه، خارج از محیط مدرسه هم صحبت شده است! من حتی نمی دانم نام مدرسه ترانه چیست، اما نمی گذارم مادرش متوجه شود به هر حال از او برای این که تماس گرفته، تشکر می کنم و می گویم: «بله، درباره کتاب های ترسناک تحقیق می کنم و گویا دخترخانم شما از علاقمندان سرسخت این کتاب هاست. آیا این مسئله شما را نگران می کند؟
مثل این است که نمک روی زخم یک مادر سخت گیر پاشیده باشم. دیگر نیاز نیست سؤالی مطرح کنم. مادر ترانه خودش همه چیز را توضیح می دهد: «ترانه مرا حسابی کلافه کرده است. توی اتاقش پر است از پوستر موجودات تخیلی و اشیای ترسناک. حتی از کارهای مدرسه اش عقب می افتد گاهی نصف شب ها بیدار می شوم و می بینم چراغش روشن است و دارد کتاب غیردرسی می خواند. یک بار هم خواهر کوچک ترش را با تعریف داستان یکی از کتاب هایی که خوانده بود حسابی ترساند.»
وحشتی به نام ادبیات خشونت
«تخیل خلاقه برای کودکان و نوجوانان امری لازم و حیاتی است. این قدرت تخیل و خلاقیت است که در نهایت به علم یا هنر می انجامد، از آن شعر و داستان می روید یا فرضیه و نظریه شکل می گیرد از آن گذشته، نوجوان بی تردید نیاز به هیجان و تعلیق دارد» این ها حرف های شهرام اقبال زاده است، مترجم و عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان.
وقتی از او در مورد فواید و احیاناً ضررهای ادبیات ترسناک برای بچه ها می پرسم، پاسخ می دهد: «این سودمندی تا جایی است که برای خواننده کم سن و سال آشنایی با ترس و آسودگی خاطر را به ارمغان بیاورد، او را در برابر ناشناخته ها ایمن کند و به وی اعتماد به نفس ببخشد! چرا که ممکن است برخی از داستان های ترسناک به تثبیت وحشت بینجامد و ترس را در وجود نوجوان نهادینه کند و این مورد آخر می تواند خطرناک باشد.»
ماندانا قهرمان مترجم دیگری است که هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالان کتاب های ژانر وحشت را ترجمه می کند، اما او یک نگرانی بزرگ دارد: «خشونت نباید جای ماجراجویی را بگیرد. منظور از ادبیات وحشت، هرگز ترویج خشونت و زشتی ها نیست.» این مترجم البته نگران است که بعضی ها سودجویی کنند و به جای ادبیات هراس آور، که به عقیده او می تواند خیلی هم مفید باشد ادبیات خشونت را به بچه ها تحمیل کنند.
مقابله با ترس به کمک کتاب
عصر یک روز پاییزی است. چند نشریه ویژه نیازمندی های محله را برای یافتن یک روان پزشک زیر و رو کرده ام فایده ای ندارد به ساختمان پزشکانی در منطقه سعادت آباد تهران می روم. متن تابلوهای سفید و نورانی شان نشان می دهند در این ساختمان مطب یک روان پزشک هم وجود دارد. شش طبقه را با پله بالا می روم تا نظر دکتر ناصر فیوضی را هم پرسیده باشم. به منشی نمی گویم به طور دقیق از دکتر فیوضی چه می خواهم. می ترسم جوابم کند او حتماً خیال می کند از ناراحتی روانی خاصی رنج می برم! وقتی بعد از چند مریض نوبت به من می رسد هنوز نمی دانم با چه واکنشی رو به رو خواهم شد. بعید می دانم تا کنون کسی از این روان پزشک پرسیده باشد: «کتاب های ترسناک برای بچه ها مفیدند یا نه؟»
پزشک میانسالی پشت میز نشسته، لوحی قاب شده به دیوار زده که نشان می دهد فارغ التحصیل یکی از دانشگاههای اروپایی است. اول، او شروع می کند و نام و سنم را می پرسد. بی درنگ جواب می دهم، وقتی از شغلم می پرسد، مثل این است که توپ را به میدان من انداخته باشد. حالا من رشته کلام را در دست می گیرم. به او می گویم کتاب های ترسناک ویژه نوجوانان در بازار زیاد شده و من گزارشی در مورد آن تهیه می کنم. از پشت عینک نگاهی به من می اندازد. انگار دوباره کشفم کرده باشد. همه تلاشم را می کنم تا بگویم این یک مصاحبه است و از او می خواهم به عنوان یک کارشناس به سؤال هایم جواب بدهد، آیا به موردی برخورده که کتاب های ترسناک برای کودکان مضر بوده باشد؟ درباره این گونه آثار نظرش چیست؟ چه توصیه ای به والدین بچه های علاقمند به این کتاب ها دارد؟
با دقت یک پزشک همه حرف هایم را گوش می دهد. کمی فکر می کند و بعد می گوید: «دلهره، اضطراب، خیالبافی و ترس از مشکلات ویژه سنین نوجوانی اند برای درمان این مشکلات پزشکان و متخصصان از روش های درمانی متفاوتی سود می جویند. یکی از پرکاربردترین روش های مقابله با ترس های غیرمنطقی رویارویی مکرر و تعمدی فرد با موقعیت ترسناک است. اگر به نوجوان فرصت داده شود تا به تدریج با موقعیت ترسناک خو گرفته و آشنا شود، روند شرطی شدن از این موقعیت رنگ می بازد و با شکستن این روند ترس نیز از بین می رود.»
از این که او هم از ادبیات ترسناک دفاع می کند، تعجب می کنم. انتظار داشتم مانند پزشکان دیگر، محافظه کاری کند و هشدارهایی بدهد. خجالت را کنار می گذارم و می گویم: «آقای دکتر، راستش من قبل از شما با چند مترجم صحبت کردم که همه از این کتاب ها دفاع کردند. می خواستم برای این که گزارشم بی طرفانه باشد، یک نظر مخالف یا یک هشدار هم در آن بیاورم، با مادر یکی از بچه های علاقمند به این کتاب ها هم صحبت کردم و او خیلی نگران فرزندش بود می گوید: «به نظر می رسد هنر و ادبیات راهکار مناسبی را در روند رویارویی با ترس و تجربه آن برای کودکان و نوجوانان پدید آورده است. نوجوان می تواند با مطالعه آثار دلهره آور، با مشکلات و ترس های قهرمان داستان شریک شود و موقعیت کم خطر و به اصطلاح آزمایشگاهی رویارویی با ترس را تجربه کند.»
دکتر فیوضی بالاخره کمی هم محافظه کار می شود می گوید: «همه این ها به شرطی اند که این قصه ها به رشد بیمارگونه تخیل نینجامند و ترس و اضطراب غیرمنطقی ایجاد نکند. در واقع بهتر است خانواده ها با احتیاط بیشتری این کتاب ها را برای بچه ها تهیه کنند . شاید هم مناسب باشد مرکزی درباره این کتاب ها قضاوت کند و به هر اثری اجازه انتشار ندهد.»
منبع:
آرمان اسلامبولچی، "ترسناک اما مفید برای بچه ها"، کتاب هفته، ش ۲۰۹ آذر ۱۳۸۸: ص ۱۴.
/ 1