بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
چرا نوجوانان به کتاب هاي ترسناک روي مي آورند؟
نهضت قريشي آموزگار و مروج پر تلاش چندي است که به سبب گرايش دانش آموزان خود به کتاب هاي ترسناک بر آن شده است که در باره اين موضوع به پژوهش بيشتر بپردازد. حاصل بخشي از مطالعات او مقاله زير است . اين مقاله به تاثيرات مثبت و منفي داستان هاي ترسناک بر نوجوانان مي پردازد و نظر گروهي از دوستداران و مخالفان نوجوان اين گونه داستان ها را نيز بازتاب داده است. نخست بهتر است به تأثيرات مثبت و منفي اين کتاب ها بپردازيم. تأثيرات مثبت اين گونه کتاب ها را که در واقع علّت روي آوردن نوجوانان به آن هاست، مي توان چنين برشمرد: - امروزه احساس شگفتي و کنجکاوي که لازمه ي خلّاقيت است، در نوجوانان کاهش يافته است. اطّلاعات آماده اي که آن ها از رسانه ها دريافت مي کنند، سبب مي شود کمتر اين حس را تجربه کنند.. اما کتاب ها ي ترسناک آن ها را به دنيايي مي برند که احساس شگفتي مي کنند، کنجکاوي آن ها براي دانستن بقيّه ي داستان تحريک مي شود و از اين شگفتي و احساس کنجکاوي لذّت مي برند. - فرار از تکرار و روزمرّگي: درس خواندن به شکلي که اکنون در مدرسه ها رواج دارد، بيشتر از آنچه فکرش را مي کنيم براي نوجوانان خسته کننده و يکنواخت و تکراري است. اما اين کتاب ها خواننده را به متن داستان مي برند به گونه اي که احساس مي کند در آن وضعيت متفاوت و در جريان دگرگوني هاقراردارد. گذشت زمان را نمي فهمد و ساعاتي از محيط کسل کننده ي پيرامونش دور مي شود و از اين نظر ازخواندن کتاب هاي ترسناک لذت مي برد، چون زندگي اش را هيجان انگيزتر مي کند. . - هيجان: درمحيط يکنواخت درس و تحصيل، اضطراب امتحان هاي مکرر و دلهره ي نمره و گذشتن از سدّ آزمون هاي ورودي، هيجان هاي کوچک روزانه جمع مي شوند و فرصت آزادشدن نمي يابند. خواندن اين کتاب ها به اين هيجان ها فرصت بروز مي دهد. هيجان بيش از حدّ اين کتاب ها چيزي است که نوجوانان کم دارند.. با خواندن اين کتاب ها به نوعي تخليه مي شوند و سپس احساس آرامش و گشادگي مي کنند. - تجربه ي ترس و چيزهاي ترسناک: انسان هميشه درگير ترس و به دنبال وضعيتي است که با امنيت زندگي کند. اودر زندگي عادي ، بيشتر وقت ها از چيزهاي ترسناک فرار مي کند و کمتر حاضر به تجربه ي آن هاست. امّا در کتاب هاي ترسناک چيزي را که در زندگي واقعي نمي تواند تجربه کند، تجربه مي کند و از اين تجربه ي غيرمستقيم هم لذّت مي برد و هم احساس توانايي مي کند. - احساس قدرت و شجاعت: گروهي ازنوجوانان درتجسّم صحنه هاي ترسناک و درگيري با خود براي چيرگي بر اين ترس ها، احساس قدرت و شجاعت مي کنند وبه اين نتيجه مي رسند که در برخورد با چيزهاي ترسناک در زندگي، قادر به مقابله و ارائه ي راه حل براي آن ها خواهند بود. - ارضاي حسّ ماجراجويي و بروز اضطراب ها و ناآرامي ها: نو جوانان، ماجراجويي را دوست دارند و اين کتاب ها اين فرصت را براي آن ها فراهم مي کنند تا با همراهي با ماجراجويي هاي قهرمانان داستان، احساس اضطراب و ناآرامي خود را نيز تخليه کنند.. امّا کتاب هاي ترسناک اثرات منفي بسياري هم دارند که در زير به آن ها مي پردازيم: - ايجاد آشفتگي فکري و عدم تمرکز: اين کتاب ها ذهن نوجوانان را به خود مشغول مي کنند. تصوّرات و تخيّلاتي را که گاه واهي هستند، با قدرت نويسنده بزرگ و باور پذير جلوه مي دهند.. هجوم افکار ترسناک و عجيب و غريب به ويژه که زمينه ي واقعي هم نداشته باشند، نوجوانان را دچار آشفتگي فکري و عدم تمرکز مي کنند و از پرداختن به کارهاي جدّي و اصلي باز مي دارند. . - ايجاد ترس: گروهي که با شخصيّت هاي داستان خيلي همانند سازي مي کنند و قدرت تجسّم و تصوير سازي قوي دارند، دچار ترس مي شوند. ترس از اينکه اين ماجراها براي خودشان هم پيش بيايد. کابوس مي بينند و دلهره پيدا مي کنند. - ايجاد احساس شک و بي اعتمادي: در گروهي از نوجوانان، کتاب هاي ترسناک آن ها را نسبت به محيط و افراد پيرامون بي اعتماد مي کنند و سبب مي شوند همواره به واقعيّت هاي موجود شک داشته باشند.، اين شک و بي اعتمادي سبب تغيير رفتار آن ها نسبت به اطرافيان خود مي شود ودرنتيجه روابط اجتماعي آن ها را تضعيف، و انگيزه و توانايي نوجوان را در ايجاد ارتباط با ديگران کم مي کند. - ايجاد احساس نا امني و ناآرامي: برخي نوجوانان با تجسم صحنه هاي کتاب هاي ترسناک هميشه احساس مي کنند کسي در اتاق شان است، کسي آن ها را تعقيب مي کند، در معرض حمله ي يک موجود نامرئي هستند و... بنابراين نمي توانند درخانه تنها بمانند و دچار بي خوابي مي شوند که براي رشد شخصيتي و ذهني آن ها زيانبار است. - احساس نفرت، خشونت، کينه، جنگ طلبي و تمسخر ارزش هاي انساني از ديگر احساس هايي است که با خواندن اين گونه کتاب ها در گروهي از نوجوانان پديد مي آيد.. - احساس ناتواني دربرابر نيروهاي خارج ازاراده ي انسان و جبرگرايي ازجمله ديگر اثرات منفي خواندن اين گونه کتاب هاست. در اين کتاب ها نيروهاي جادويي تعيين کننده ي روند زندگي اند نه اعمال و رفتار انسان ها و بنابراين، در سن نوجواني خواندن اين کتاب ها سبب انفعال و ناتواني در نوجوانان در برابر رخدادهاي زندگي مي شود. - احساس غم و اندوه: نوجوانان با خواندن اين کتاب ها و تجربه ي اين همه نيروهاي خارج از اراده ي انسان به ويژه اگر پايان داستان خوش نباشد، اندوهگين مي شوند و اين اندوه آن هارا آزار مي دهد و چون در سن شکل گيري شخصيّت شان هستند، ممکن است خواندن بعضي از اين کتاب ها حتي آن ها را به پوچ گرايي بکشاند. درباره ي کتاب هاي ترسناک از حدود ??? نفر دانش آموزان کلاس هاي دوّم و سوّم راهنمايي نيز نظر خواهي کردم با اين پرسش ها: آيا کتاب هاي ترسناک خوانده ايد؟ آيا کتاب هاي ترسناک را دوست داريد؟ در صورت پاسخ بله يا نه، علّت آن را بنويسيد و توضيح دهيد اين کتاب ها به شما چه مي دهند؟ حدود دوسوم دانش آموزان کتاب هاي ترسناک نخوانده بودند و يک سوم بقيه درباره ي فيلم هاي ترسناک نظر داده بودند. تنها يک چهارم داانش آموزان، کتاب هاي ترسناک را دوست نداشتند و بقيّه اگر هم نخوانده بودند، دوست داشتند بخوانند. در زير، بعضي از نظرها و دلايل کساني که کتاب هاي ترسناک را دوست داشتند و آن هايي که دوست نداشتند را مي آورم، شايد براي کارشناسان راهگشا باشد.: "دوست دارم چون ترس کاذبي به وجود مي آورد که انسان، پس از آن احساس شجاعت مي کند و قوّه ي تخيّلش فعّال مي شود." "علاقه ي من به اين کتاب ها به اين خاطر است که عاشق هيجان هستم. هيجان، يعني تمام معناي اين کتاب ها که سبب مي شود همه ي شخصيّت ها را با ويژگي هاي شان پيش روي خود مجسّم کنم واين کار قوّه ي تخيّلم را تقويت مي کند." "وقتي اين کتاب ها را مي خوانم، آن قدر محو خواندن مي شوم که ديگر هيچ صدايي نمي شنوم و آن قدر لذّت مي برم که دلم نمي خواهد از خواندن دست بردارم. تا مدّت ها حتّي شب ها به ماجراهاي داستان فکر مي کنم. در حال خواندن فکر مي کنم که چه اتّفاقي ممکن است بيفتد و براي فهميدن آن لحظه شماري مي کنم." "در هر انساني هيجاني نهفته است که بايد آن را بيرون بريزد.، يکي توي شهربازي روي ترن يا در تونل وحشت جيغ مي زند و لذّت مي برد، يکي فيلم ترسناک مي بيند، يکي هم مثل من کتاب هاي ترسناک مي خواند." "نوعي احساس هيجان در من به وجود مي آورد، يکنواختي زندگي ام را از بين مي برد و در هر مکاني قرار مي گيرم بيشتر به اطرافم توجه مي کنم. گاهي با شنيدن صدايي دچار وحشت مي شوم." " پيش از اين، کتاب ها ي ترسناک را دوست داشتم. موقع خواندن شان نمي ترسيدم. امّا بعد ها وقتي به رفتارم دقيق شدم، فهميدم ناخودآگاه از بعضي چيزها دوري مي کنم. (بعد از خواندن تالار وحشت و مور مور [مجموعه داستان هاي ترسناک از آر ال استاين]). بعد از خواندن کتاب، "طالع نحس" تا مدّت ها فقط از خودم عکس مي گرفتم تا خطي را روي گردنم ببينم." "ترس، ذهن بيشتر انسان ها را به خود مشغول مي کند. آن ها به دنبال آرامشي هستند که بتوانند به راحتي تفکّر و زندگي کنند. خيلي از ما وحشت داريم ترس را تجربه کنيم و به دنبال ماجراجويي نمي رويم. امّا سراغ کتاب هايي مي رويم که در آن ماجراجويي و ترس هست، چون دوست داريم ترس را به شکل مجازي تجربه کنيم تا اگر با آن روبه رو شديم، شيوه ي مقابله با آن را بلد باشيم." "با اينکه پس از خواندن اين کتاب ها يا ديدن اين نوع فيلم ها بسيار به فکر فرو مي روم يا از چيزهاي مسخره اي مثل تاريکي اتاق، سايه ي درختان، يا ... مي ترسم، امّا باز هم برايم جالب و دوست داشتني هستند." "وقتي به خواندن آن ها مي پردازم، احساس مي کنم آنجا هستم. قلبم تند تند مي زند و صداي تپش آن را مي شنوم، مي فهمم، درک مي کنم و تمام کارهايي را که اتّفاق مي افتد حس مي کنم. جريان خون در رگ هايم را حس مي کنم، نفسم را حبس مي کنم و تا آخرين لحظه نگه مي دارم. اين کتاب ها حس عجيب و غير قابل تصوري به من مي دهند که نمي توانم توصيف کنم." "آدم دچار هيجان مي شود، ذهنش فعال و مغزش درگير معمّاهاي زيادي مي شود و به فکر کردن در باره ي راه هاي احتمالي حلّ آن ها مي پردازد" "کتاب هاي پليسي و جنايي را دوست دارم، چون وقتي آن هارا مي خوانم، از به هم ربط دادن سرنخ ها و حل يک مساله لذّت مي برم. بسيار هيجان انگيز است. جذب متن کتاب مي شوم و بعد از تمام شدن آن احساس مي کنم تجربه هاي جالبي به دست آورده ام. انگار خودم در گير جريان هاي داستان بوده ام و جان سالم به در برده و به موقعيت آرام خود باز گشته ام." "دوست دارم از وحشتناک ترين موجود دنيا بشنوم که دنيا را چگونه مي بيند.، يک خون آشام، يک موجود مرموز يا يک هيولا." "من عاشق وحشت و ترس اين کتاب ها هستم و از هيجان بيش از حد آن ها خوشم مي آيد.. تا به حال براي من تأثير منفي نداشته اند، امّا گاهي شب تا صبح خوابم نبرده است.." "اين کتاب ها را دوست دارم، چون مي توانم با دنياي تخيّلي و ترسناکي غير از دنيايي که در آن زندگي مي کنم، آشنا شوم. ترسناک بودن و به دست آوردن اطلاعات مرا جذب مي کند." "دوست دارم اين کتاب هارا بخوانم، چون فکرم را مشغول مي کنند و سبب مي شوند به ناراحتي ها فکر نکنم و ياد بگيرم که با مشکلات مقابله و آن ها را حل کنم." "اين کتاب ها گاهي به حدي روي من تأثير داشتند که خواهرم را به نام قهرمان داستان ها صدا مي کردم. با وجودي که سبب حواس پرتي من مي شوند و نمي توانم درس هايم را عميق بخوانم و ياد بگيرم و از روزگار عقب بمانم، امّا خواندن آن ها را دوست دارم." "بعضي وقت ها آن قدر مي ترسم که نمي توانم حرکت کنم و تصميم مي گيرم از خواندن کتاب دست بردارم، ولي برايم جذاب است. وقتي تمام مي شود، مي ترسم، امّا بعد شاد و خوشحال مي شوم، روحيه ي خوبي پيدا مي کنم و اشتهايم بيشتر مي شود. .امّا عشق به کتاب هاي ترسناک نمي گذارد به کارم برسم. "خواندن اين کتاب ها به من جرأت مي دهد. لحظه هاي خوش فراواني را مي شود با اين کتاب ها تجربه کرد، حتّي لحظه هاي ناخوش آن ها خوشايند است." "خواندن اين کتاب ها سبب شد تا يک ماه تبديل به آدمي ترسو و حسّاس شوم و از کوچکترين چيزي بترسم. وقت هايي که تنها بودم، از ترس ديوانه مي شدم و با بلند کردن صداي تلويزيون از ترسم مي کاستم." "شايد اگر بخوانم، نتوانم بخوابم، نتوانم در خانه تنها بمانم، امّا ترس در برابر ماجراهارا در من از بين مي برد." "هنگام خواندن کتابي ترسناک در رختخوابم، پتو را روي سرم کشيدم، چون خيلي ترسيده بودم. در مواقع حسّاس جيغ هم مي زدم ." "اين داستان ها، خواننده را به ادامه ي خواندن مي کشانند و به عمق متن مي برند، به طوري که خود را در زمان و مکان داستان حس مي کند. به نظر من هيچ کتابي ترسناک نيست. انسان با ديدن و شنيدن مي ترسد ( فيلم)." "با وجود همه ي پيامد هايش: ترس، دلهره، بي خوابي و ... کتاب ترسناک را دوست دارم، چون هيجاني که پيدا مي کنم به تحمّل همه ي اين ها مي ارزد." "من علاقه ي زيادي به ماجراجويي هاي پر از ترس و دلهره دارم." "کتاب هاي ترسناکي را دوست دارم که رمز و راز داشته باشند. نشانه هاي کليد داستان را در فصل هاي آن بدهند، مثل فصل آخر کتاب "روون" که اژدها به خاطر يک تکّه استخوان که در لثه اش گير مي کند، نمي تواند بغرد و آتش بيرون بدهد و جالب تر آنکه روون با آن جثه ي ضعيف و رفتار خجالتي اش که ترس از آن مي بارد، مي تواند آن استخوان را بيرون بياورد." " من بيشتر از داستان هاي وحشتناکي خوشم مي آيد که در باره ي حيوانات خيالي است که مردم در ذهن خود مي پرورانند." "وقتي کتاب هاي هيجاني مي خوانم، نمي توانم از آن ها دل بکنم. متوجه گذشت زمان نمي شوم، قلبم تند تند مي زند. روي تختم زانو به بغل مي گيرم و بدنم مور مور مي شود. گاهي هم گريه مي کنم. امّا از اينکه در دنياي کتاب غرق شوم لذّت مي برم و خوشحال مي شوم." "اين کتاب ها سبب مي شوند ترس آدم بريزد و اين خوب است. چون هميشه دور آدم شلوغ نيست. تنهايي هم وجود دارد و ترس همراه تنهايي است. "ترس و دلهره انسان را قوي مي سازد و باعث تقويت اراده مي شود." "مي توان گاهي با بيان احساسات به اين گونه ، انرژي دروني خود را تخليه کرد.. تخليه ي انرژي دروني، بيرون آمدن از فکر مسائل تکراري و فکر کردن درباره ي مسائل جديد و ماجراجويي، از اثرات کتاب هاي ترسناک است." "اين کتاب ها رادوست ندارم، چون ترس بر مي انگيزند و آدم ترسو مي شود. روحيه ي خوب آدم را خراب مي کنند." " هيجان و شور مي آفريند. امّا من دوست ندارم. چون فکر مي کنم يک جور ماجراجويي و مشغله ي ذهني است و وقتي من کارهاي زيادي دارم، وقت گير است." "داستان هاي ترسناک در روح و روان من تأثير منفي مي گذارند. کتاب يک معلّم است و معلّم مي تواند خوب يا بد باشد. وقتي کتاب آرامش بخش و سرشار از دوستي و مهر باني هست، چه دليلي دارد کتاب ترسناک بخوانم. " "خواندن اين کتاب ها رادوست ندارم چون نمي گذارد با ذهن راحت زندگي کنم." "به جز هجوم افکار ترسناک و عجيب و غريب، چيز ديگري از اين جور کتاب ها دستگيرم نمي شود و از اينکه اين اتّفافات براي خودم پيش بيايد، مي ترسم. " "من اين کتاب ها را دوست ندارم، چون همه چيز آن ها در قالب ترسناک است.. از کتاب هايي که در کمال آرامش، حقيقتي را بازگو مي کنند خوشم مي آيد، با وجودي که ماجرا را دوست دارم. " "چون قطور و پر نوشته و بدون هيچ تصويري است دوست ندارم." "من اگر مطلبي در باره ي جن، شيطان و يا ... بشنوم، تا يک هفته نمي توانم در اتاق تنها بنشينم. .بنابراين، دوست ندارم اين کتاب ها را بخواانم." "از همانند سازي با شخصيّت هاي کتاب هاي ترسناک خوشم نمي آيد و مي ترسم. در خواب کابوس مي بينم و بنابراين، چنين کتاب هايي را نمي خوانم." "خوشم نمي آيد. شايد به اين دليل که آدم ترسويي هستم و از هر چيزي مي ترسم. به نظر من کتاب هاي ترسناک را بايد اشخاص شجاع بخوانند. روي آدم ترسويي مثل من اثر منفي دارد." "آرامش را بر ترس ترجيح مي دهم. امّا با توجه به اينکه فکر مي کنم بعضي ترس ها بسيار آموزنده و سازنده هستند، اگر کتاب ترسناک خوبي به من معرفي شود، حرفي ندارم آن را بخوانم و تجربه کنم. " "موقع خواندن به جاي اينکه بترسم و خود را پنهان کنم، گريه ام مي گيرد، چون خودم را جاي کسي که دارد مي ترسد يا در حال شکنجه شدن است مي گذارم و حالت بدي به من دست مي دهد. دوست ندارم اين کتاب ها را بخوانم. " "چرا تا چيزهاي زيبا در دنيا وجود دارند، سراغ هيولاي دوسر و اژدهاي دهان آتشين برويم؟ من اصلاً کتاب هاي ترسناک را دوست ندارم چون ذهن را مشغول و تصورات و تخيّلات را با چيزهاي بد زندگي و حوادث تلخ پر مي کند و پيامدهاي آن بي خوابي و کابوس، لرزه و سيخ شدن موهايم است" "يک بار شب به مار فکر کردم. سه بار از خواب پريدم. هر بار خوابي مي ديدم که به مار مربوط مي شد." "حتّي اسم اين کتاب ها مرا مي ترساند. " "دوست ندارم. چون در روحيه ي من اثر مي گذارد و سبب تغييراتي در رفتار و کردارم مي شود، مرا از واقعيّات زندگي دور مي کند، امکان موفقيّت در زندگي اجتماعي و شخصي را محدود مي کند و ميان افراد جامعه بي اعتمادي به وجود مي آورد." "کتاب ترسناک اصلاً جذاب نيست: هيچ پيام جالبي ندارد. فقط انسان ها را به سخره مي گيرد." "انرژي منفي مي دهد و خشن است. " "ذهن آدم منحرف و پرت مي شود. دوست ندارم اين جور کتاب ها را بخوانم. به نظر من مسخره اند." من به طور کلّي به عنوان يک مروّج و آموزشگر هرگز خواندن کتاب هاي ترسناک را توصيه نمي کنم و با در دسترس کودکان قرار دادن اين کتاب ها مخالفم. چون: کودکان هر چيز غير واقعي را باور مي کنند و قادر به تحليل محتواي اين کتاب ها و درک تناقض ماجرا هاي اين کتاب ها با واقعيّت بيرون نيستند. به علاوه، روح ظريف و حسّاس کودک را در کودکي نبايد با ترس و خشونت و ... اين کتاب ها آلوده کرد. خواندن اين کتاب ها در سنين پايين ممکن است به احساسات و شخصيت آن ها آسيب برساند و بسياري از رخداد هاي غير عادي را براي آن ها عادي کند. پدران و مادران و مربيان و مروجان بايد تا جايي که امکان دارد، بدون منع مستقيم که به تحريک بيشتر حس کنجکاوي کودک مي انجامد، اين کتاب ها را از دسترس کودکان دور بدارند. فيلم هايي که کودکان در تلويزيون يا اينترنت مي بينند نيز در روي آوردن آن ها به اين کتاب ها مؤثر است. بيشتر دانش آموزاني که از آن ها نظر خواهي کردم، با اين داستان ها از طريق فيلم هاي ترسناک آشنا شده اند و فيلم را بر کتاب ترجيح مي دهند، به اين دليل که خسته نمي شوند، وقت زيادي از آن ها نمي گيرد، بيشتر در ذهن شان مي ماند و هيجان انگيز تر است. براي دانش آموزان کلاس هاي راهنمايي و بالاتر هرگز کتاب هاي ترسناک را ترويج نمي کنم. امّا بسياري از اين کتاب ها منتشر مي شوند و نمي توان آن ها را ناديده گرفت. من معتقدم کتاب هاي ترسناک را نيز مانند همه ي کتاب ها بايد گزينش کرد و آن هايي را که همراه هيجان هاي مورد نياز نوجوان و تجربه ي ترس که احساس شجاعت به نوجوان مي دهد، تأثيرات مثبت شان از منفي بيشتر است، برگزيد تا نوجوان وقتي از دنياي کتاب به جهان واقعي بر مي گردد، دست خالي نباشد و همراه لحظات دلهره و ترس وهيجان، راه مقابله با ترس را نيز که ايمان به قدرت و نيروي روان انسان است، به دست آورده باشد. "خانه اشباح" نوشته ي دارن شان به نظرمن کتابي ضد ارزش و پر از صحنه هاي خشونت بار و به سخره گرفتن انسان است. گر چه نويسنده در پايان کوشيده است ارزشي برخورد کند، بيش از 1???? صفحه ي کتاب و صحنه هاي رقت انگيز و خشن، براي ده صفحه ي آخر که آن هم براي نوجوانان کمتر قابل درک است، ارزش خواندن ندارد. امّا در مقايسه "سرزمين دلتورا"، "کتاب هاي روون" نوشته ي اميلي رودا و بنا به نظر دانش آموزان "بچّه هاي بد شانس" نوشته ي لموني اسنيکت با ارزش ترند. در پايان اين کتاب ها شما انسان را هدفمند، قدرتمند و اراده ي او را در شکل دادن به زندگي اش مؤثر مي يابيد و اگر مبارزه اي هست، ميان نيکي و بدي است. در بررسي اثرات مثبت و منفي کتاب ها ي ترسناک، نوع مخاطبان و وضعيت روحي آن ها نيز مهم است. گروهي از نوجوانان طبعي احساساتي و لطيف دارند، کمتر منطقي اند و داراي روحيه اي شکننده اند. کتاب هاي ترسناک و مطرح شدن مرگ و خون و ... آرامش را از آن ها مي گيرد. براي اين گروه، کتاب هايي که واقعيت ها را با آرامش وملايمت بيان مي کنند و سبب تخليه ي عاطفي آن ها مي شوند، مناسب تر ند . کتاب هاي ترسناک ممکن است به روح و روان لطيف آن ها آسيب وارد کند. خوشبختانه اين گروه از نوجوانان علاقه اي هم به خواندن اين داستان ها ندارند. دانش آموزي نوشته بود: "بعد از آنکه دارن شان يک هفته شير گرگ خورد تا قوي شود و به کوهستان اشباح برگردد، من يک هفته نتوانستم شير بخورم." يا "تحمل شنيدن ماجراي تهيّه ي پيراشکي از گوشت انسان را ندارم. " گروهي از نوجوانان نيز شخصيت هايي سهل گير و شوخ دارند و بيشتر با خوش باشي سازگارند. اينان نيز سراغ اين کتاب ها نمي روند، چون مي انديشند چرا تا کتاب طنز و رمان هاي عشقي جذاب هست، سراغ شبح ها و شبح واره ها بروند. گروهي از نوجوانان منطقي ترند و کتابخوان نيز هستند. کتاب هاي ترسناک هم مي خوانند. اين گروه به دنبال اتفاق هاي نو و ارضاي حس ماجراجويي دروني شان هستند و خواهان تخليه ي هيجانات خود هستند.. به نظر من نه بايد آن ها را از خواندن اين کتاب ها منع کرد و نه تشويق. بگذاريم اين جريان بگذرد. تنها با گفت و گو و استدلال و نقد مطالب اين کتاب ها، اثرات تخريبي آن را کم، و از همه گير شدن مطالعه ي آن ها جلو گيري کنيم. من در عمل اين روش را مؤثرتر يافته ام. بيشتر کتاب هاي پليسي بسياري از زيان هاي کتاب هاي ترسناک را ندارند، ذهن را تقويت مي کنند، قدرت تفکر و تخيل و ابتکار را پرورش مي دهند، نوجوانان را در مشاهده و استفاده از حواس دقيق تر مي کنند، بدون آنکه بي اعتمادي ايجاد کنند و در ضمن هيجان هاي مورد نياز نوجوان را هم به او مي دهند. او لحظات ترس و اضطراب را در آن ها تجربه، و احساس شجاعت مي کند و ماجرا جويي اش ارضا مي شود. اگر اين نوع کتاب ها، نوشته يا ترجمه و ميان نوجوانان ترويج شوند، بي گمان، کمتر به کتاب هاي ضد ارزشي و پر خشونت روي خواهند آورد. مؤثرترين راه رويارويي با کتاب هاي ترسناکي که زيان بار هستند، اين است که به ارزيابي اين کتاب ها بپردازيم، فعالانه با خوانندگان نوجوان آن وارد بحث و گفت و گو شويم و انتقادات و نظريات خود را مطرح کنيم.