بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
علامه اميني؛ زمانه و زندگي شيخ عبدالحسين تبريزي نجفي معروف به علامه اميني به سال 1320 قمري در تبريز،[1] در بيت علم و تقوا، ديده به جهان گشود. پدرش آيتاللَّه ميرزا احمد نجفي (1287 - 1370 ق.) از علماي پارساي تبريز بود.[2] عبدالحسين، از همان آغاز کودکي، در بين همگنان، فردي ممتاز مينمود. مادرش ميگويد: شيردادن من به فرزندم عبدالحسين، با شيردادن به ديگر فرزندانم فرق داشت؛ زيرا هر گاه ميخواستم به وي شير دهم، گويي نيرويي مرا وا ميداشت که وضو سازم و با وضو، سينه در دهانش بگذارم.[3] عبدالحسين، تحصيلات مقدماتي و دوره سطح علوم ديني را در مدرسه طالبيه تبريز نزد افاضل آن شهر، از جمله پدر بزرگوارش (ميرزا احمد نجفي) فراگرفت.[4] سپس در پانزده سالگي به نجف اشرف رفت و پس از گذراندن دوره سطح، دوباره به تبريز بازگشت و به پيشنهاد استادش آيتاللَّه حاج ميرزا محمود دوزدوزاني به کسوت روحاني درآمد. از آن پس، چند سالي را در زادگاه خويش به تدريس و تحقيق پرداخت؛ ولي ديري نپاييد که جذبه ملکوتيِ نجف، ديگربار او را به سوي خود کشانيد. عبدالحسين که اينک طلبهاي فاضل و قريب الاجتهاد بود، به نجف رفت و براي هميشه در آن سرزمين رحل اقامت افکند. آيات عظام ميرزا محمدحسين نائيني، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، شيخ محمدحسين آلکاشف الغطاء، شيخ محمدحسين غروي اصفهاني و ميرزا علي شيرازي از جمله استادان مهم وي در اين شهر به شمار ميروند.[5] جديت و تلاش خستگيناپذير عبدالحسين، با توفيق الهي، خيلي زود او را به مقام والاي فقاهت رسانيد. پس از نيل به اجتهاد، به طور مستمر و شبانه روزي، در باره مسائل گوناگون علمي در رشتههاي فقه، کلام، تفسير و تاريخ، دست به پژوهش و تحقيق زد که حاصل آن، به صورت تأليفات ارزشمندي چون شُهَداءُالفَضيلَة و الغَدير، در اختيار ما است. افزون بر اين، بايد از اقدام وي به تأسيس «مکتبة الامام اميرِالمؤمنين العامه» (کتابخانه عمومي امام اميرالمؤمنين) در نجف اشرف ياد کرد، که ميعادگاه طالبانِ حقيقت بود و محققانِ کوشا و ولايتشعارِ معاصر، همچون حاج سيد عبدالعزيز طباطبايي،[6] حاج شيخ محمدباقر محمودي، شيخ محمدرضا جعفري، سيد محمدنوري و اسد حيدر، پرورده اميني در آن بوستان معرفتند. جناب حجتالاسلام حاج سيد کاظم حکيم زاده - از حواريون علامه اميني، و کتابدار کتابخانه ايشان در نجف اشرف[7] - ميگفت: علامه اسد حيدر - محقق بزرگ شيعه در نجف، و مؤلف کتاب ارزشمند الامام الصَّادق والمَذاهبُالاربعه، در شش جزء - آن زمان که هنوز کار تأليف اين کتاب را آغاز نکرده بود، براي نگارش مقالهاي مختصر درباره امام ششم، به کتابخانه آمد و از اميني درخواست رهنمود کرد. اميني با لحني پرخاش گونه از وي پرسيد: «درباره پيشواي مذهب تشيع، چه چيزي ميخواهي بنويسي؟» و افزود: «اگر ميخواهي، همچون برخي کسان، چند کتاب را زير و رو کني و با رونويسي از آنها و افزود و کاستهايي از خويش، کتاب يا مقالهاي سرهم آوري و به خامه چاپ سپاري، بهتر است اين کار را وانَهي و به کار ديگر پردازي، که هم تکرار مکررات است و هم شأن امام، فراتر از اين گونه کارهاي خُرد و تُنُکمايه ميباشد، و مرا نيز با تو کاري نيست؛ ولي اگر ميخواهي کاري کارستان کني و در اعماق زمان و زندگيِ پربار آن امام هُمام فرو روي و براي دستيابي به حقايق مکتومِ حيات علمي و سياسيِ وي، به همه جا سر کشي و همه متون و مآخذ کهن را ببيني و بکاوي، اهلاً و سهلاً؛ کاري نيکو و بجا است و من نيز به قدر وسعِ خويش، در خدمت تو خواهم بود...!» اين سخن اميني، فکر و ذهنِ اسد حيدرِ جوان را - زلزلهوار - تکاني سخت داد و از همانجا، فکرِ برآوردنِ کتابِ گرانسنگِ اَلامامالصادقُ والمذاهبُالاربعه را در سر وي انداخت. خود وي بعدها ميگفت که اميني او را به اين راه کشانْد.[8] جناب حکيمزاده همچنين نقل ميکند: اميني، در حق محققاني که به کتابخانه ميآمدند، پيوسته به من سفارش ميکرد که هر چه ميخواهند در اختيارشان بگذار؛ من نيز از خدمتْ دريغ نداشتم. يکي از آن محققان، همين جناب محمدباقر محمودي[9] بود که به کتابخانه ميآمد و بر زمين مينشست و در ميان انبوه کتابهايي که درخواست ميکرد و برايش ميبرديم، غوطه ميخورد و يادداشت برميداشت. بخشي عظيم از مايهاي که اندوخته و يادداشتهايي که برداشته، از همانجا است.[10] حضور ذهن بسيار، اُنس شديد به مطالعه، علاقه وافر به پژوهش و تحقيق، همراه با منش والا را، از خصوصيات علامه شمردهاند.[11] اميني، تحقيقات و مطالعات خود را در نجف، از کتابخانه حسينيه شوشتريها که تنها کتابخانه عمومي نجف شمرده ميشد، آغاز کرد و چند هزار کتاب چاپي و خطي داشت. وي روزها بهطور مستمر به کتابخانه مزبور ميرفت و از آنجا که ساعات رسميِ کارِ کتابخانه، عطش سيري ناپذيرِ وي را براي پژوهش و تحقيق فرو نمينشانْد، کتابدار کتابخانه را راضي کرد که هنگام رفتن، در به روي او ببندد و او را با کتابها تنها گذارد. کتابدار، در لحظه تعطيل کتابخانه، در را به روي اميني قفل ميکرد، و او در ميان کتابها غوطه ميخورد و غرق در مطالعه ميشد. اين نکته را شادروان سيد عبدالعزيز طباطبايي (محقق و کتاب شناس فقيد) از خودِ اميني و کتابدار مزبور، شنيده و گزارش کرده است.[12] حجتالاسلام حکيمزاده نيز در آذر 1379 شمسي اينگونه نقل کرده است: ساعاتي که من در کتابخانه اميرالمؤمنين بيکار بودم و مراجعه کنندهاي نداشتم، به خواندن کتاب ميپرداختم. يک روز مشغول مطالعه جلد ششم الغدير بودم، که اميني از راه رسيد و گفت: هان! چه ميخواني؟ گفتم: جلد ششم کتاب شما است. گفت: «بخوان، که خدا ميداند چقدر زحمت کشيدهام تا مطالب اين کتابها را درآوردهام!» و افزود: «آن وقتها، در نجف نه پنکه بود و نه وسايل سردکننده ديگر. در آن شرايط سخت، من هر روز براي مطالعه به حسينيه شوشتريها ميرفتم که تعدادي کتب ارزشمند کهن در آن يافت ميشد. زماني که کتابخانه تعطيل ميشد به کتابدار ميگفتم که مطالعه من هنوز تمام نشده است. تو ميخواهي بروي، برو؛ ولي اجازه بده من بمانم و مطالعهام را ادامه بدهم. او درب حسينيه را بسته، ميرفت، و مرا در کتابخانه تنها ميگذاشت. من ساعتهاي دراز روي کتابها ميافتادم و مطالعه ميکردم و يادداشت بر ميداشتم. غرق شدن در مطالعه، مرا بهکلي از گذشت زمان غافل ميساخت و تنها زماني به خود ميآمدم که ميديدم، فرشي که روي آن نشستهام [از ريزش مداومِ عرق] کاملاً خيس شده و بدنم [همچون بيمارِ تبزده] از گرمايِ شديدِ فضايِ بسته کتابخانه، يک پارچه آتش مينمايد!».[13] اين - به گفته آقاي حکيم زاده - در حالي بود که مزاج اميني، در فضاي سردِ تبريز پرورش يافته و به هيچوجه با هواي به شدت گرمِ نجف در آن روزگار، سازگار نبود.[14] ويژگيِ ديگر اميني، سفرهاي پربار وي به شهرها و بلاد مختلف اسلامي است که با اهداف علمي، فرهنگي و اصلاحيِ زير صورت ميگرفت: تحقيق و پژوهش در کتابخانهها و يادداشت برداري و استنساخ از کتب شيعه و سني - بهويژه مآخذ خطي کهن - براي الغدير و ساير آثار خويش، برخورد و ملاقات با استادان حوزه و دانشگاه، اصلاح و ارشاد مردم، تربيت اهل علم و تأثير در آنان، و گاه نيز اقامه جماعت، ايراد سخنراني براي توده مردم و دانشگاهيان، القاي بحث و ايجاد زمينههاي فکري در باره فلسفه حکومت در اسلام و نشر پيام غدير. شهرهايي که علامه با اين خصوصيات به آنها سفر کرده است، گذشته از شهرهاي عراق، از قرار زير است: حيدر آباد دکن، عليگره، بمبئي، لکهنو، کانپور، پتنه، رامپور، جلالي (در هند) ، اصفهان، قم، مشهد، همدان، کرمانشاه، تبريز، بيروت، دمشق، مکه، مدينه، فوعه، کفريه، معرة مصرين، نبل، حلب و...، که گزارشي از اين سفرها انتشار يافته است.[15]
پي نوشت : [1]. اميني نجفي، محمد، سيري درالغدير، ص 7. [2]. براي شرح حال او ر.ک: تهراني، آقا بزرگ، نقباءالبشر؛ علامه اميني، عبدالحسين، شهداءالفضيله، مقدمه شيخ محمد خليلالزين عاملي؛ کحاله دمشقي، عمررضا، معجمالمؤلفين، ج 2، ص 193؛ حکيمي، محمدرضا، يادنامه علامه اميني، ص 20. [3]. اميني، محمدهادي، «يادنامه علامه اميني»، ضميمه روزنامه رسالت، 12 تير 67، ص 3. [4]. اميني، محمدهادي، «يادنامه علامه اميني»، ضميمه روزنامه رسالت، 12 تير 67، ص 3 - 4. استادان ديگرش: سيدمحمد شهير به مولانا، سيدمرتضي خسروشاهي، شيخ حسين توتونچي و ميرزا علياصغر ملکي بودند. (ر.ک: شاکري، حسين، همان، ص 17 - 18). [5]. براي استادان علامه اميني در نجف ر.ک: شاکري، همان، ص 19 - 26. براي آشنايي با مشايخ روايت او نيز، ر.ک: همان، ص 26 - 30. [6]. وي در زندگينامه خودنوشت، به استفاده کلانِ خود از اميني تصريح کرده است. ر.ک: محقق طباطبايي، سيدعبدالعزيز، الغدير فيالتراثالاسلامي، ص 234 - 236. [7]. مدير کتابخانه، حاج شيخ رضا اميني (فرزند علامه) بود و آقاي حکيمزاده نيابت وي را بر عهده داشت. [8]. دکتر محمدهادي اميني نيز، اسد حيدر را از شاگردان علامه ميداند که «شبانهروز مرتباً... به کتابخانه» و نيز منزل علامه «ميآمد و رهنمودهايي از ايشان ميگرفت و ميرفت و مينوشت و روز بعد ميآمد و آنچه نوشته بود، ميخواند.» (يادنامه علامه اميني، ضميمه روزنامه رسالت، همان، ص 4). [9]. محقق کوشا و شهير معاصر، و مصحح کتابهاي «بحارالانوار» جلد مربوط به معاويه، تاريخ مدينة دمشق جلدهاي مربوط به امام علي (ع) ، حسن مجتبي (ع) ، حسين (ع) ، زينالعابدين (ع) و مؤلف نهجالسعادة في مستدرک نهجالبلاغه و آثار ماندگار ديگر.... [10]. تأسيس کتابخانه اميرالمؤمنين - به گفته فرزند علامه - درپي تأليف الغدير صورت گرفت و ثمره آن کتاب بود. قفسههاي کتابخانه، به همت اميني، هزاران کتاب فارسي، عربي و...، در رشتههاي تاريخ، ادب، حکمت و تَراجِم را در خود جاي داده بود. افزون بر اين، چنانچه نويسندهاي، کتابي ميخواست و در کتابخانه وجود نداشت، مرکزي در کتابخانه بود که ظرف دو روز، کتاب را براي وي تهيه ميکرد. (يادنامه علامه اميني، ضميمه روزنامه رسالت، ص 5، اظهارات دکتر محمدهادي اميني) آقاي محمدرضا حکيمي، شمار کتابهاي کتابخانه را در اوايل دهه 50 شمسي، بالغ بر حدود 42000 کتاب گزارش کرده است. (حماسه غدير، ص 307) به گفته همو، علامه اين کتابخانه عظيم و گرانسنگ را وقف آستان قدس رضوي کرد؛ از اينرو، اين کتابخانه اکنون يکي از ثروتهاي ملي و معنوي ايران در نجف است، و مايه سرافرازي ملت ايران در يکي از مهمترين مراکز علمي و ديني اسلام ميباشد. (همان، ص 319 - 320) براي آشنايي بيشتر با کتابخانه اميرالمؤمنين، ر.ک: همان، ص 305 به بعد. [11]. براي داستانهايي درباره يکايک اين نمونهها، ر.ک: صفاخواه، محمدحسين، قطرهاي از دريا، ج 1، ص 16 - 21. [12]. محقق طباطبايي، سيد عبدالعزيز، الغدير فيالتراثالاسلامي، ص 174 - 175. [13]. براي داستاني مشابه و عجيب از اهتمام اميني به غوطه خوردن در ميان کتابهاي گردآلود براي يافتن و نسخه برداشتن از کتب خطي و چاپي جهت تکميل مطالب الغدير، ر.ک: شاکري، ربع قرن معالعلامةالامينيص 60 - 63. [14]. براي اساميِ کتابخانههاي ديگري که اميني در عراق (نجف، کربلا، سامرا و...) به آنها مراجعه کرد، ر.ک: همان، ص 40 - 41. [15]. حکيمي، محمدرضا، حماسه غدير، ص 337 - 338. براي آگاهي از نمونهاي از نماز جماعت و منبر باشکوه اميني، و استقبال کم نظير طبقات مردم از آن، ر.ک: همان، ص 341 - 343.