نام کتاب :اخلاق خانواده
موضوع : اخلاق اسلامي
مولفان : سيد عليرضا فاخري _ محمد حسين منتظري
تهيه کننده :مرکز تحقيقات اسلامي سپاه
تاريخ انتشار : 1378 تابستان
ازدواج
مـساءله ازدواج و انتخاب جفت ، يكى از امور لازم در زندگى جانداران ، از جمله گياهان و جانوران اسـت . خـلقـت مـوجودات زنده بگونه اى است كه هر كدام آنها، آگاهانه يا ناخودآگاه به انتخاب جـفـت پـرداخـتـه ، بـراى بـقاى نسل و توليد و تكثير نوع اقدام مى كنند و يا هدايت و رهبرى مى شوند.
بـراسـاس تـعـاليـم قـرآنـى ـ كـه در تـحـقـيـقـات عـلمـى دانشمندان نيز به اثبات رسيده است ـ آفريدگار جهان ، همه موجودات عالم مادّه را جفت آفريده است :
(وَ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)(1)
و از هر چيز جفتى آفريديم ، شايد متذكّر شويد!
قرآن ، درباره جفت آفرينى گياهان فرمود:
(اَوَ لَمْ يَرَوْا اِلَى الاَْرْضِ كَمْ اَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَريمٍ)(2)
آيا آنان به زمين نگاه نكردند كه چقدر از انواع گياهان ، جفتِ پر ارزش در آن رويانديم ؟!
عـلاوه بـر آيـات مـذكـور، آيـاتـى ديگر بر آفرينش جفت گونه حيوانات و انسان دلالت دارند، مانند:
(جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً وَ مِنَ الاَْنْعامِ اَزْواجاً...)(3)
از جنس شما، همسرانى براى شما قرار داد و جفتهايى از چهارپايان آفريد.
جـفـت آفـريـنـى جـانـداران و وجـود غـريـزه جـنـسـى در آنـهـا، وسـيـله اى جـهـت مـحـفـوظ مـانـدن نـسـل جـانـدار بـه شـمار مى رود. دستِ آفرينش ميان زن و مرد، گرايش و كششى طبيعى نسبت به يـكـديـگـر قـرار داده تـا آنـهـا بـه زنـدگـى مـشـتـرك روى آورنـد و مـيـل جـنـسـى را هـمـچون ساير اميال و غرايز، بطور صحيح ارضا نموده ، هسته اصلى خانواده را تشكيل دهند.
از ايـن رو، بـا پـيـدايـش انـسـانـهـاى نـخستين در كره زمين ، ازدواج و مراسم خاص مربوط به آن شـكـل گـرفـت . بـراسـاس گـفته صاحبان اديان ، نخستين ازدواج بين آدم و حوا ـ اوّلين مرد و زنِ نـسـل بـشـر كـنـونـى ـ بـه وقـوع پـيـوسـت و سـپـس در سـايـه ازدواجِ فـرزنـدان آنـهـا، نسل انسان تكثير يافت .
در اين باره روايت زير از امام صادق (ع ) نقل شده است :
پس از آنكه خداوند، حوّا را خلق نمود، آدم عرض كرد:
ـ پروردگارا! اين پديده نيكو (حوّا) چيست كه دوست دارم در كنارش باشم و به او بنگرم ؟
ـ اى آدم ! اين كنيز من حوّاست . آيا مى خواهى ماءنوس ، همراه ، همزبان و مطيع فرمان تو باشد؟
ـ پروردگارا، بلى ، من در ازاىِ اين نعمت همواره به شكر و سپاس تو خواهم پرداخت .
ـ او را از من خواستگارى كن ؛ زيرا وى كنيز من و برآورنده نياز جنسى توست و شايستگى همسرى تو را دارد.
ـ مـن او را از تـو خـواسـتـگـارى مـى كنم ، در اين مورد به چه رضايت مى دهى ؟ (چه مَهرى بر او تعيين مى كنى ؟)
ـ رضايت و خشنودى من به اين است كه برنامه هاى دين و آيينم را به او بياموزى .
ـ پروردگارا! اگر تو چنين خواسته باشى ، من نيز آن را مى پذيرم .
ـ اين خواست و اراده من است . حوّا را به ازدواج تو درآوردم ، پس او را در بر بگير.(4)
ازدواج ، گامى در مسير فطرت
ازدواج و زنـاشـويـى از جـمـله آداب اجـتـماعى است كه در تمام جوامع بشرى ـ آن طور كه تاريخ نـشـان مـى دهـد ـ هـمـچـون يـك سـنـت فـطـرى ، تـا بـه امـروز مـتداول بوده است . قويترين دليل بر فطرى بودن زناشويى ، مجهّز بودن زن و مرد به اندام و نـيـز غريزه توليد نسل است و هر دو جنس به يك اندازه داراى اين غريزه هستند؛ گر چه زن از عواطف فطرى متناسب با تربيت و تغذيه فرزند نيز برخوردار است .
اصـل پـيوستگى مرد و زن ، از چيزهايى است كه طبيعت انسانى ، بلكه حيوانى به بهترين وجه آن را آشكار نموده و اسلام نيز كه دين فطرت است آن را پذيرفته و ترغيب و تشويق كرده است .
توليد نسل در زندگى بشر، مهمترين عاملى است كه اين پيوستگى را در قالب ازدواج ريخته ، آن را از صورت اختلاط بى بند و بار و كامجويى آزادانه زن و مرد خارج ساخته و به صورت نكاح و زناشويى درآورده است .(5)
ازدواج ، گـامـى اسـت در مـسـيـر فطرت انسانى كه پيامبر اسلام (ص ) پيروانش را نسبت به آن ترغيب كرده ، فرمود:
(مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَكُونَ عَلى فِطْرَتى فَلْيَسْتَنَّ بِسُنَّتى وَ اِنَّ مِنْ سُنَّتىِ النِّكاحَ)(6)
هـر كـس دوسـت دارد كـه بر فطرت (و آيين و مذهبِ همگام با فطرت ) من باشد، بايد به روش و سنت من رفتار كند و يكى از سنّتهاى من ازدواج است .
اهميت ازدواج در قرآن
در ديـدگـاه قـرآن ، زنـدگـى زنـاشـويـى و خـلقت انسان بر مبناى (زوجين ) (زن و شوى )، از نـشـانـه هـاى خداوند در آفرينش به شمار مى رود. در سوره روم ، شش مساءله در عالم خلقت به عـنوان نشانه هاى وحدانيّت خداوند در ربوبيت و الوهيت شمرده شده كه يكى از آنها، خلقت (زوج ) براى آدمى است :
(وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً...)(7)
و از نشانه هاى او اين [است ] كه همسرانى از نوع خودتان براى شما آفريد... .
جـفـت آفـريـنـى زن و مـرد، از اهـدافِ بـلنـدِ آفـريـنـش و زمـيـنـه رشـد و كمال آنهاست ، چه اينكه ، هر يك از زن و مرد، به تنهايى ناقص بوده و به ديگرى نيازمند است و هـمـيـن نـقـص و احـتـيـاج است كه آنها را به سوى هم جذب مى كند و با رسيدن به يكديگر به آرامش و سكون دست مى يابند.
اين امر، اختصاص به انسانهاى عادى و معمولى ندارد، بلكه پيامبران نيز ـ كه وارستگان جامعه هـسـتـنـد ـ بـراى رعـايـت اصـولى تـكـويـنىِ خويش و ارضاى مشروع نيازهاى جنسى ، به ازدواج روآورده ، جامعه كوچكِ (خانواده ) را تشكيل مى دادند. قرآن كريم ، پيامبر اسلام (ص ) را مخاطب قرار داده ، مى فرمايد:
(وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ اَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً)(8)
پيش از تو (نيز) پيامبرانى فرستاديم ؛ و براى آنها همسران و فرزندانى قرار داديم .
ازدواج ، از نـظـر قـرآن از چـنان ضرورت و اهميّتى برخوردار است كه هيچ چيز، حتّى تهيدستى نمى تواند مانع انجام آن شود:
(وَ اءَنـْكـِحـُوا الاَْيـامـى مِنْكُمْ وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّهُ واسِعٌ عَليمٌ)(9)
مـردان و زنـان بـى هـمـسـر و غـلامـان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد؛ اگر تنگدست باشند، خداوند به لطف خود آنان را بى نياز مى سازد، خداوند گشايش دهنده اى آگاه است .
اهميت ازدواج از ديدگاه پيشوايان دين
مـسـاءله ازدواج در سـخـن و سـيـره پـيـشـوايان معصوم (ع ) از جايگاه بلندى برخوردار است . آن بـزرگـواران ، بـراى نـشـان دادن اهـمـيـّت مـسـاءله ، عـلاوه بـر آن كـه خـود ازدواج مـى كردند و تشكيل خانواده مى دادند، با سخنان ارزنده خود نيز، امّت اسلامى را به اجراى اين سنّت اجتماعى ترغيب و تشويق مى كردند و در صورت مشاهده انحراف و افراط و تفريط در مساءله ازدواج به روشنگرى پرداخته ، افراد را از روش نادرستشان برحذر مى داشتند.
رسـول گـرامـى اسلام (ص ) ، ازدواج را يكى از سنتهاى خود دانسته ، مردم را به پيروى از اين روشِ نـيـكـو فـرا مـى خـوانـد. ايـشـان بـه اندازه اى به آن اهميت مى داد كه خوددارى كنندگان از ازدواج را جزو پيروان خويش قلمداد نمى كرد.(10)
امـيـر مـؤ مـنـان (ع ) نـيـز، جوانان را به ازدواج توصيه نموده ، اهميّتى را كه پيامبر(ص ) به ازدواج مى داد، به مردم گوشزد مى كرد:
(تـَزَوَّجـُوا فـَاِنَّ رَسـُولَ اللّهِ(ص ) كـَثـيـراً مـّا كـانَ يـَقـُولُ: مَنْ كانَ يُحِبُّ اَنْ يَتَّبِعَ سُنَّتى ، فَلْيَتَزَوَّجْ فَاِنَّ مِنْ سُنَّتىِ التَّزْويجَ)(11)
ازدواج كنيد بدرستى كه رسول خدا(ص ) بسيار مى فرمود: هر كس دوست دارد از سنّت من پيروى نمايد، ازدواج كند؛ زيرا ازدواج سنّت من است .
در روايتى ، رسول اكرم (ص ) تشكيل خانواده در سايه ازدواج را محبوبترين سازمان بنيان نهاده در اسلام معرّفى كرده است :
(ما بُنِىَ فِى الاِْسْلامِ بِناءٌ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ اَعَزُّ مِنَ التَّزْويجِ)(12)
در اسلام ، هيچ سازمانى به وجود نيامده كه نزد خدا، محبوبتر و شريفتر از ازدواج باشد.
روزى پـيـامبر اكرم (ص ) به مردى به نام (عكّاف ) كه توانايى مالى براى ازدواج داشته ، ولى زن نگرفته بود، فرمود:
(تَزَوَّجْ وَ اِلاّ فَاَنْتَ مِنَ الْمُذْنِبينَ)(13)
ازدواج كن و گرنه از گناهكاران خواهى بود.
با تشويق و ترغيب زياد پيامبر(ص ) نسبت به گزينش همسر و ترك تجرّد، پرورش يافتگان مـكـتـب آن حـضرت ، به ازدواج آن قدر اهميت مى دادند كه روا نمى دانستند، هيچ مردى هر چند براى مـدّتـى كـوتـاه ، بـدون هـمـسـر بـماند و اين نكته را حتّى در موقعيتهاى بحرانى فراموش نمى كردند. حضرت فاطمه (س ) پيش از شهادتش به امير مؤ منان (ع ) اين گونه وصيّت كرد:
(... يـَا بـْنَ عـَمِّ رَسـُولِ اللّهِ(ص ) اُوصـيـكَ اءَوَّلاً اَنْ تـَتـَزَوَّجَ بَعْدى بِاِبْنَةِ اُخْتى اَمامَةَ، فَاِنَّها تَكُونُ لِوُلْدى مِثْلى فَاِنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ)(14)
اى پـسـر عموى پيامبر! اوّلين وصيت من به تو اين است كه : پس از من با دختر خواهرم (اَمامه ) ازدواج كنى ؛ زيرا او براى فرزندانم مانند من است ، همانا مردان چاره اى جز ازدواج ندارند.
اهميت اجتماعى ازدواج
مساءله ازدواج را مى توان از دو جنبه مورد توجه قرار داد:
1 ـ جنبه فردى
2 ـ جنبه اجتماعى
از آنـجـا كـه زن و شـوهر براى ارضاى تمايلات شخصى و برآوردن نيازهاى فردى ، تن به ازدواج مـى دهـنـد، امر ازدواج ، يك مساءله شخصى و فردى محسوب مى شود و از آن جهت كه بنيان جـامـعـه انـسـانـى بـا زنـاشـويـى زن و مـرد شـكـل مـى گـيـرد و آنـان بـراى تـشـكـيـل خانواده ناچارند از ضوابط و نظام حقوقى خاصى پيروى كنند، ازدواج يك امر اجتماعى به حساب مى آيد.
تـاءمـيـن رفـاه ، آرامش و گسترش مدنيت بشرى در سايه ازدواج ميسّر است و تاءمين رفاه ، بدون تـشكيل خانواده اى متعهّد و مسؤ ول امكان ندارد. بر اين اساس ، ازدواج يكى از اركان مدنيت و راهى مهم براى آسايش جامعه و رفاه بشر به شمار مى رود. امام رضا(ع ) ضمن خطبه اى ، با اشاره به اهميت اجتماعى ازدواج فرمود:
(لَوْ لَمْ تـَكـُنْ فـِى الْمُناكَحَةِ وَالْمُصاهَرَةِ آيَةٌ مُنَزَّلَةٌ، وَ لا سُنَّةٌ مُتَبَّعَةٌ، لَكانَ ما جَعَلَ اللّهُ فيهِ مـِنْ بـِرِّ الْقـَريـبِ وَ تـَاءَلُّفِ الْبـَعـيـدِ مـا رَغـِبَ فـيـهِ الْعـاقـِلُ اللَّبـيـبُ وَ سـارَعَ اِلَيـْهِ الْمـُوَفَّقُ الْمُصيبُ)(15)
اگـر دربـاره ازدواج دسـتـورى هـم از خـدا صـادر نـشـده بـود و سـنّتى هم از سوى پيامبر(ص ) نـرسـيـده بـود، بـاز بـه خـاطـر هـمـان فـوايـد (اجـتـماعى ) كه خدا در آن نهاده ، مانند نيكى به نـزديـكـان و پـيـوند با بيگانگان ، انسان خردمند و مصلحت انديش به آن رغبت مى كرد. و شخص كامروا و درستكار بدان پيشى مى گرفت .
عزوبت در اسلام
بـه همان اندازه كه ازدواج داراى اهميّت و آثار فراوان است و نسبت به آن تاءكيد و تشويق شده است ، تجرد امرى ناشايسته و زيانبار بوده و مورد نكوهش شديد قرار گرفته است . در سخنان پيشوايان دين (ع ) نكوهش عزوبت به صورتهاى مختلف مطرح شده است :
الف ـ بـرتـرى عـبـادت هـمـسـرداران : در بـعـضـى از روايـات ارزش و بـرتـرى اعـمـال و عبادات همسرداران بيان شده و در مقابل ، كارهاى افراد مجرّد كم ارزش تلقّى شده است . امام صادق (ع ) فرمود:
(رَكْعَتانِ يُصَلّيهِمَا الْمُتَزَوِّجُ اَفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ رَكْعَةً يُصَلّيها اَعْزَبُ)(16)
دو ركعت نمازِ مردِ متاءهّل ، از هفتاد ركعت نمازِ فرد مجرّد برتر است .
مـردى بـه حضور امام باقر(ع ) شرفياب شد. آن حضرت از وى پرسيد: زن دارى ؟ گفت : نه . حـضـرت فرمود: من دوست ندارم همه دنيا را داشته باشم ، ولى يك شب مجرّد زندگى كنم . سپس فرمود:
دو ركعت نماز مردِ متاءهّل با فضيلت تر است از مرد عزبى كه شب را با عبادت به صبح رساند و روز را روزه بدارد.
آنـگـاه حـضـرت هـفـت ديـنـار بـه آن مـرد داد و فـرمـود: ايـن پول را صرف ازدواج كن .(17)
ب ـ بـدتـريـن مـردگان : مسلمانى كه در طول زندگى ، همسرى را انتخاب نكند و از دنيا برود، مورد مذمت و نكوهش پيامبر اسلام (ص ) قرار گرفته است :
(رُذالُ مَوْتاكُمُ الْعُزّابُ)(18)
بدترين مردگانِ شما، عزبهايند.
در روايتى ديگر آمده است كه آن حضرت فرمود:
(لَوْ خَرَجَ الْعُزّابُ مِنْ مَوْتاكُمْ اِلَى الدُّنْيا لَتَزَوَّجُوا)(19)
اگـر كسانى كه بدون همسر از دنيا رفتند، بار ديگر به دنيا باز گردند، حتماً ازدواج خواهند كرد.
ج ـ بـرادران شـيطان : همان گونه كه قرآن كريم ، اسراف كنندگان را برادران شيطان قلمداد كرده (20)؛ پيامبر گرامى اسلام (ص ) ، نيز عزبها را برادران شيطان خوانده است :
(شِرارُكُمْ عُزّابُكُمْ، وَالْعُزّابُ اِخْوانُ الشَّياطينِ)(21)
بدترين شما، عزبهايند، عزبها برادران شيطانند.
د ـ لعـنـت و نـكـوهش : پيامبر اكرم (ص ) آن دسته از مردان و زنانى را كه مى گويند: (ما ازدواج نمى كنيم )، لعنت كرده است .(22)
همچنين مسلمانان را از ترك دنيا و فرار از زن گرفتن باز داشته ، زنانى را كه از شوهركردن امتناع مى ورزند، مورد مذمّت و نكوهش قرار داده است .(23)
ه ـ برترى نداشتن عزوبت : گاهى بعضى از افراد، براى توجيه مجرد ماندن خودشان ، از راه ديـن وارد مـى شـونـد و خـيـال مـى كـنـنـد عـزوبـت نـوعـى ارزش و فـضـيـلت اسـت ، غافل از آنكه اگر چنين بود، رهبران دين و وارستگان جامعه چنان مى كردند. امام رضا(ع ) فرمود:
روزى امام باقر(ع ) از زنى درباره وضعيت زندگى اش پرسيد.
زن گفت : من (متبتّله ) هستم .
حضرت پرسيد: مقصودت از (تبتّل ) چيست ؟
جواب داد: اصلاً نمى خواهم ازدواج كنم .
حضرت فرمود: چرا؟
عرض كرد: مى خواهم با مجرّد ماندن ، به فضيلت (و اجر و ثواب ) دست يابم .
حضرت فرمود: برگرد، (و چنين سخن مگوى )، اگر در عزوبت ارزش و فضيلتى بود، حضرت فـاطـمـه (س ) در دسـتـيـابـى بـه آن از تـو سـزاوارتر بود، چون هيچ زنى برتر از او نيست .(24)
اهداف ازدواج
جـهان آفرينش ، بى هدف و بيهوده نيست و خلقت آن بحق و براساس حكمت است . انسان كه جزئى از نـظـام عالم هستى است ، هم با هدف آفريده شده و هم بايد داراى هدف و مقصد باشد. زندگى بدون هدف ، مايه آشفتگى ، سرگردانى ، ناراحتى و عقب ماندگى است .
براين اساس ، هر يك از غرايز به وديعت گذاشته شده در انسان ، داراى حكمت و هدف است . وجود غـريـزه جـنـسـى در انـسـان بـراى تـاءمـيـن اهـداف و مـصـالحـى اسـت كـه اعـمـال آن بـه شـكـل صـحـيـح و مـشـروع ، تـضـمـيـن كـننده حيات مادى ، معنوى ، فردى و اجتماعى نسل بشر است .
ازدواج نيز كه تنها راه طبيعى ، فطرى و مشروع ارضاى غريزه جنسى است ، بايد داراى هدف يا اهـداف پـايـدار، سـنـجيده و اصيل باشد. اگر در زندگى زناشويى هدفهاى ناپايدار، سست و لرزان مـطـرح بـاشـد و زن و مـرد، راه آيـنـده را بـا آگـاهـى و هـدف حـسـاب شـده دنبال نكنند، به سعادت و خوشبختى و آثار ارزنده ازدواج دست نخواهند يافت .
در ايـن درس ، بـرخـى از اهـداف ازدواج را كـه در آيـات قـرآن و روايـات اهل بيت (ع ) آمده است ، بيان مى كنيم .
ارضاى غريزه جنسى
وقـتـى كـه آثـار رشـد و بـلوغ در پـسـران و دخـتـران ظـاهـر گـردد، صـدايى از درون آنان جهت بـرقرارى روابط زناشويى و ارتباط با جنس مخالف برخاسته ، آنان را به اطفاى شعله هاى غـريـزه جـنـسـى دعـوت مـى كـنـد. در ايـن مـيـان ، بـراى حـل مشكل جنسى سه راه وجود خواهد داشت :
الف ـ روابـط زن و مـرد بـدون هـيـچ قـيـد و شـرطـى در جامعه روا باشد و انسانها همچون ديگر حيوانات ، آزادانه از يكديگر كام گرفته ، به خواسته هاى جنسى پاسخ دهند.
ب ـ راه تفريط را پيموده ، همچون رهبانان مسيحى و برهمنان و... هرگونه روابط زناشويى را مـحـكـوم نـمـوده ، آن را بـرخـلاف شـؤ ون و اهـداف والاى انـسـانـى بـدانـنـد و بـا زحمت زياد به سركوبى خواسته هاى جنسى پرداخته ، همواره در مبارزه با اين خواسته درونى باشند.
ج ـ بـه مـنـظـور تـحـكـيـم بـنـيان اجتماعى اقوام و ملل ، بهره بردارى صحيح از غريزه جنسى و جـلوگـيـرى از مـفـاسـدِ زياد بى بند و بارى و زيانهاى ناشى از عزوبت ، به تحكيم و تنظيم مبانى ازدواج و تشكيل خانواده براساس قوانين هماهنگ با نظام خلقت پرداخته شود.
اسـلام ، راه سـوّم را در پـيـش گـرفته است ؛ بدين معنا كه از سويى بهره گيرى از تمايلات درونـى را بـطور معتدل و بدون افراط و تفريط از اهداف ازدواج دانسته ، به آن سفارش كرده اسـت و از سوى ديگر، آزادى مطلق در روابط جنسى زن و مرد و نيز رهبانيت را محكوم كرده ، آن را در جامعه اسلامى ناروا و نكوهيده مى شمارد. قرآن كريم مى فرمايد:
(... وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ)(25)
رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم .
پـيـامـبـر گـرامـى (ص ) بـا جـمله معروف (لا رَهْبانِيَّةَ فِى الاِْسْلامِ، تَزَوَّجُوا)(26) امت اسـلامـى را مـتـوجـّه تـاءمـيـن هـدف والاى انـسـانـى در سـايـه ازدواج و تـشـكـيـل كـانـون گـرم خـانواده كرده و (عثمان بن مظعون ) را كه شبها به عبادت مى پرداخت و روزهـا را بـا روزه بـه پـايـان مـى رسـانـد و زن و فـرزنـد را تـرك كرده بود، بشدّت نكوهش نمود.(27)
نـاگـفـته نماند كه ارضاى غريزه جنسى به تنهايى هدف ازدواج نيست ، چون اگر هدف نهايى ازدواج ، رسـيـدن بـه امـيـال جـنـسـى بـاشـد، بـعد از دستيابى به آن ، كانون زناشويى از هم گسسته ، به جدايى و طلاق منجر خواهد شد. در اسلام ، طلاق به خاطر نتايج تلخ و ناگوارى همچون سست شدن بنيان اخلاقى جامعه و متلاشى شدن محيط مناسب پرورش فرزندان ، در زمره منفورترين حلالها نزد خدا شمرده شده است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(ما اَحَلَّ اللّهُ شَيْئاً اَبْغَضُ اِلَيْهِ مِنَ الطَّلاقِ)(28)
خداوند هيچ چيزى را حلال نكرد كه به اندازه طلاق مورد غضب او باشد.
آرامش روانى
آفـريـنـش انـسـان بـگـونـه اى اسـت كـه بـراى رسـيـدن بـه آرامـش روحـى ، نـيـاز بـه ازدواج وتـشـكـيـل خـانواده دارد. زندگى زناشويى به علت ايجاد محبّت ، تفاهم و همدردى ، بسيارى از نـيـازهـاى روحـى انـسـان را تـاءمين مى كند. انسان در سايه تاءمين اين نيازها كه نيازهاى اصلى اوست ، به آرامش روحى مى رسد.
قـرآن كـريم تصريح مى كند كه يكى از ثمرات ازدواج و اهداف بلند آن ، تسكين خاطر و آرامش روحـى اسـت كـه در پـرتـو دوسـتى و محبتى كه خداوند در قلب زن و شوهر قرار داده است ، به دست مى آيد:
(وَ مـِنْ آيـاتـِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَ ياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ)(29)
و از نـشـانـه هـاى اوسـت كـه هـمـسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يـابـيـد و مـيـان شـمـا دوسـتـى و مـهـربـانى قرار داد؛ همانا در اين كار، نشانه هايى است براى گروهى كه تفكّر مى كنند.
در جـاى ديـگر با بيان كنايه اى جالب ، همسران را براى يكديگر به عنوان لباس و پوشش معرفى مى كند:
(هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ اَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ)(30)
زنان ، لباس همسران ، و شما (همسران ) لباس آنها هستيد.
اگر لباس موجب پوشش عيوب ظاهرى بدن و يا حفظ از سرما و گرما و احساس آرامش و امنيت و يا زيـبـايى و كمال است ، همسران نيز يكديگر را از فساد و تباهى و انحراف جنسى حفظ مى كنند و در كنار هم به آرامش و كمال دست مى يابند.
امام رضا(ع ) با تصريح به اين نكته كه زنان مايه آرامش شوهرانند، فرمود:
(مِنَ السُّنَّةِ التَّزْويجُ بِاللَّيْلِ؛ لاَِنَّ اللّهَ (جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً)(31) وَالنِّساءُ اِنَّما هُنَّ سَكَنٌ)(32)
از سـنـّتهاى اسلام ، برگزارى مراسم ازدواج در شب است ؛ زيرا خداوند شب را مايه آرامش قرار داده ، و زنها نيز مايه آرامش (شوهران ) هستند.
حفظ دين
ازدواج بـه خـودى خـود امـرى مـستحب است ، ولى گاهى به جهت نذر، عهد، قسم و يابراى رسيدن بـه واجـب ديـگـر، يـا جـلوگيرى از ضرر و معصيت و... واجب مى شود.(33) پس ، از جمله اهـداف ازدواج ، رعـايت امور شرعى و انجام وظيفه دينى اعمّ از واجب و مستحب است (34) تا بـديـن وسـيـله ، پـاكـى و طـهـارتِ نـفـس و آرامـش روحـى و روانـى بـطـور كـامـل حـاصـل گـردد و آدمـى از خـطـر انـحـراف ، آلودگى و گناه حفظ شود. پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
(مَنْ اَحَبَّ اءَنْ يَلْقَى اللّهَ طاهِراً مُطَهَّراً فَلْيَلْقَهُ بِزَوْجَةٍ)(35)
هر كس دوست دارد خدا را با طهارت و پاكيزگى ملاقات كند، با داشتن همسر او را ملاقات كند.
بـهـتـريـن راه بـراى حـفـظ عـفـت ، ازدواج كـردن در اوليـن فـرصـت مـمـكـن اسـت و هـرگـونـه سـهـل انـگـارى در ايـن مـورد بـه زيان انسان تمام مى شود. اين ضرورت در دوره جوانى بيشتر احـسـاس مـى شـود، چـون در دوره جـوانـى كـه هـنـگام هيجان غريزه جنسى است ، بهترين راه براى مـنـحـرف كردن يك جوان ، استفاده از اين غريزه و جاذبه هاى جنسى است . انسان با داشتن همسر و بـا تـسـكين غريزه جنسى ، جاذبه هاى منحرف كننده را كمرنگ مى بيند، و براحتى مى تواند عفت خود را حفظ كند. پيامبر اكرم (ص ) در اين باره فرمود:
(اَيُّما شابٍّ تَزَوَّجَ فِى حَداثَةِ سِنِّهِ عَجَّ شَيْطانُهُ: يا وَيْلَهُ! عَصِمَ مِنّى دينَهُ)(36)
هـر جوانى كه در ابتداى جوانى ازدواج كند، شيطان او فرياد مى كشد: اى واى ! دينش را از دست من در امان داشت .
البـتـّه ، تـاءثـيـر ازدواج در حـفـظ ديـن بـه ايـن مـعـنـا نـيـست كه تمام زمينه هاى فساد در انسان متاءهل از بين مى رود، بلكه او نيز بايد در حفظ پاكدامنى خود بكوشد. پيامبر(ص ) در اين باره فرمود:
(اِذا تَزَوَّجَ الْعَبْدُ فَقَدْ اَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللّهَ فِى النِّصْفِ الْباقى )(37)
هـرگـاه بـنـده ازدواج كـنـد نيمى از دينش را حفظ كرده است ، پس در نيم ديگر بايد تقواى الهى پيشه كند.
حفظ نسل
بـقـاى نـوع بـشـر، وابـسـتـه بـه ازدواج و تـكـثـيـر نـسـل اسـت . انـسـانـهـا بـا مـيـل بـه جـاودانـگـى از طـريـق فـرزندان خود، به تشكيل خانواده مى پردازند. وجود فرزند در خـانـواده ، بـاعـث آرامـش ، دلگـرمـى و تحكيم نظام خانوادگى است ؛ اگر جز اين بود، انسان از تشكيل خانواده و قبول مسؤ وليت سنگين آن شانه خالى مى كرد.
قـرآن كـريـم بـا اشـاره بـه حـكـمـت تـشـريـع و ايـجـاد ايـن سـنـت در جـهـان خـلقـت و تـكـثـيـر نسل انسان در سايه (جفت آفرينى ) فرمود:
(يا اَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً)(38)
اى مردم ! از (مخالفتِ) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد؛ و هـمـسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين ) منتشر ساخت .
و نـيـز در جـاى ديـگـر، هـدف از خـلقـت زوج گـونـه انـسـان را تـكـثـيـر نسل دانست :
(وَاللّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَزْواجِكُمْ بَنينَ وَ
حَفَدَةً...)(39)
خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد؛ و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه هايى به وجود آورد.
در ديدگاه قرآن ، زنان فقط وسيله ارضاى غريزه جنسى نيستند، بلكه آفريدگار جهان آنان را بـگـونـه اى آفـريـده كـه وسـيـله اى بـراى بـقـاى نـسـل و حـفـظ حـيـات نـوع بـشـر و مـركـز ثقل پرورش و تربيت فرزندان صالح و شايسته باشند:
(نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَاءْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ)(40)
زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد، مى توانيد نزد آنان برويد و (سـعـى نـماييد از اين فرصت بهره گرفته ، با پرورش فرزندان صالح ) اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد!
انتخاب همسر
از آنـجـا كـه مرد و زن با زندگى زناشويى ، وارد مرحله جديدى مى شوند و تا پايان عمر در غـم و شـادى يـكـديـگـر شـريـك خـواهـنـد بـود، بـايـد بـراى انـتـخـاب هـمـسـر اهـمـيـّت زيـادى قائل باشند.
زن و شوهر براى همديگر، لباس و پوششى هستند و انتخاب اين پوشش در زشتى و زيبايى ، كـمـال و جـمـال آنـان اثـر مى گذارد. علاوه بر آن ، اخلاق و صفات همسر، بر روحيات ، عواطف و افـكـار انسان تاءثير داشته ، در جهت گيرى زندگى و رسيدن به خوشبختى يا بدبختى نقش مهمّى دارد.
آزادى در انتخاب همسر
يـكـى از اصول ازدواج كه در اسلام مورد تاءكيد و توجّه قرار گرفته ، آزادى در انتخاب همسر براى زن و مرد است .
اگـر زندگى زناشويى مايه آرامش ، آسايش ، خوشبختى و سعادت است ، رسيدن به آن هنگامى مـيـسـّر اسـت كـه طـرفـيـن در انـتـخـاب هـمـسـر از آزادى و اخـتـيـار كـامل برخوردار باشند و با مطالعه و تحقيق تصميم به ازدواج گرفته ، همسر مورد نظرشان را انتخاب كنند.
در اسـلام ، بـراى اجـراى صيغه (عقد) و صحت آن ، شرط شده است كه زن در (ايجاب ) يعنى پـيـشـنـهـاد ازدواج بـا هـمـسـر دلخـواه و مـورد عـلاقـه خـود، و شـوهـر در (قـبـول ) يـعـنـى پـذيـرفـتـن ايـن پـيـشـنـهـاد، رضـايـت و اخـتـيـار كامل داشته باشند.
پـيـشـوايـان ديـن بـه مـنـاسـبـتهاى مختلف ، بر آزادى انتخاب همسر براى طرفين تاءكيد كرده ، هرگونه تحميل و اجبار در ازدواج را منع نموده اند.
مردى به حضور امام ششم (ع ) شرفياب شد و عرض كرد:
مـن مـى خـواهـم بـا دخـتر مورد علاقه ام ازدواج كنم ، ولى پدر و مادرم مى خواهند دختر ديگرى كه مورد علاقه ام نيست به ازدواج من درآورند؛ اينك وظيفه ام چيست ؟
امام فرمود:
(تَزَوَّجِ الَّتى هَوَيْتَ وَدَعِ الَّتى هَوى اَبَواكَ)(41)
با زنى كه خودت دوست دارى ازدواج كن و زنى را كه پدر و مادرت پسنديده اند، رها كن .
در جـريـان ازدواج حـضـرت فـاطـمه (س ) ، آزادى انتخاب همسر بگونه اى زيبا از سوى پيامبر اكـرم (ص ) تـرسـيـم شـد. هـنـگـامـى كـه امـام عـلى (ع ) از دخـتـر پيامبر(ص ) خواستگارى كرد، پيامبر(ص ) به مشورت و تبادل نظر با دخترش پرداخت و فرمود:
دخترم ! پسر عمويت على (ع ) از تو خواستگارى نموده است ، پاسخ تو چيست ؟
حضرت فاطمه (س ) به پدر احترام كرده ، مى گويد: نظر شما چيست ؟
پيامبر فرمود:
(اَذِنَ اللّهُ فيهِ مِنَ السَّماءِ)
خداوند از آسمان به اين امر، اجازه داده است .
فاطمه (س ) گفت :
(رَضيتُ بِما رَضِىَ اللّهُ لى وَ رَسُولُهُ)(42)
به آنچه خداوند و پيامبر او براى من پسنديده اند، خشنودم .
نـمـونـه اى ديـگـر: يـكـى از يـاران امـام جـواد(ع ) در ضـمـن نامه اى از آن حضرت پرسيد: دختر خـردسـالى ، بـه وسـيـله عمويش به ازدواج شخصى درآمد، ولى وقتى بزرگ شد با آن ازدواج موافقت نكرد، تكليف آنها چيست ؟ امام جواد(ع ) در پاسخ نوشت :
(لا تُكْرَهُ عَلى ذلِكَ، وَالاَْمْرُ اءَمْرُها)(43)
نبايد آن دختر را اجبار كرد، صحت ازدواج بستگى به توافق او دارد.
دقت مرد در انتخاب همسر
مـيـزان تـاءثير همسر در زندگى انسان را نمى توان با معيارهاى مادى سنجيد. يك همسر خوب و شايسته مى تواند مسير زندگى انسان را همواره در جاده سعادت قرار دهد و او را به پيمودن راه درسـت ، پـاكـى و قـنـاعت تشويق كند. برعكس ، همسر ناشايست مى تواند صفات نادرستى چون بـى بند و بارى ، حرص ، شيّادى و ناپاكى را در او رشد داده و وى را به درّه ذلّت و ناپاكى سقوط دهد.
امـام صـادق (ع ) هـمـسـر را جـهـت دهـنـده زنـدگـى مـعـرفـى كـرده ، قـيـمـت او را بـا مـعيارهاى مادى قـابـل ارزيـابـى نـمـى دانـد. آن حـضـرت زن صـالح را از هـر كـالاى بـاارزشـى بـرتر و زن نـاشـايـسـتـه را از هر كالاى بى ارزشى پست تر دانسته ، بر دقت مرد در انتخاب همسر تاءكيد كرده ، فرموده است :
(اِنَّمـَا الْمـَرْاءَةُ قِلادَةٌ فَانْظُرْ ما تَتَقَلَّدُ، وَ لَيْسَ لِلْمَرْاءَةِ خَطَرٌ، لا لِصالِحَتِهِنَّ وَ لا لِطالِحَتِهِنَّ. فَاَمّا صالِحَتُهُنَّ فَلَيْسَ خَطَرُهَا الذَّهَبَ وَالْفِضَّةُ، هِىَ خَيْرٌ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، وَ اَمّا طالِحَتُهُنَّ فَلَيْسَ خَطَرُهَا التُّرابَ، اَلتُّرابُ خَيْرٌ مِنْها)(44)
زن هـمـچـون گـردنـبـنـد اسـت . پـس دقّت كن كه چه گردنبندى بر گردن خود آويزان مى كنى . براى زن شايسته و ناشايست هيچ قيمتى نمى توان مشخص كرد؛ زيرا ارزش زنان شايسته طلا و نـقـره نيست ، بلكه چنين زنانى از طلا و نقره بهترند و ارزش زنان ناشايسته برابر خاك هم نيست ، چه اينكه خاك از اينان بهتر است .
زن ، شـريـك زندگى ، صاحب اسرار و انيس مرد مى باشد و روشن است كه چنين شخصى تا چه اندازه در زندگى او مؤ ثّر است . با توجه به اهميّت اين مساءله ، امام صادق (ع ) فرمود:
(اُنـْظـُرْ اَيـْنَ تـَضـَعُ نـَفـْسـَكَ وَ مـَنْ تـُشـْرِكـُهُ فـى مـالِكَ وَ تـَطَّلِعـُهُ عـَلى دِيـنـِكَ وَ سـِرِّكَ)(45)دقـت كـن كـه شـخصيت خود را در چه جايگاهى قرار مى دهى و چه كسى را در ثروت خود شريك مى كنى و بر كيش و راز خويش آگاه مى سازى .
نقش همسر و تاءثير آن در زندگى ، انسانِ جوياىِ سعادت را وا مى دارد كه در انتخاب وى شتاب نـكـنـد و بـا دقـّتـى بـايـسـتـه بـه جـسـتجوى همسرى شايسته بپردازد، چرا كه به دست آوردن گـوهـرى ارزنـده بـه غوّاصى در اعماق دريا مى ارزد و دست يافتن به همسرى شايسته ، تلخى ناملايمات و مشكلات گزينش مناسب را به كام انسان شيرين مى سازد، بويژه با توجّه به اين نكته كه زنان شايسته و صالح در هر زمان اندكند و دسترسى به آنان تنها در سايه تحقيق و جستجو ميسّر است . پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
(اِنَّما مَثَلُ الْمَرْاءَةِ الصّالِحَةِ مَثَلُ الْغُرابِ الاَْعْصَمِ الَّذى لا يَكادُ يُقْدَرُ عَلَيْهِ)(46)
مـَثـَلِ زن شـايـسـتـه ، مـَثـَلِ كـلاغ پـاسـفـيـد اسـت كـه دسـتـرسـى بـه آن بـسـيـار مشكل است .
دقّت زن در انتخاب همسر
انـتـخاب شوهر براى زنان نيز بسى سخت و مشكل است . زن بايد بداند كه تن به ازدواج دادن براى مدت كوتاهِ يك سال و دو سال نيست ، بلكه عمرى بايد با شوهر زندگى كند و اگر در انـتـخـاب فـردى كـه مـى خـواهـد پـدر فرزندان آينده اش باشد، دقت كافى نكند و در اين امر از عـقـل ، بـيـش از احـسـاس و عـاطـفـه كـمـك نـگـيـرد و بـا بزرگترها بويژه پدر و مادرش مشورت نكند(47) و نظر آنان را در امر ازدواج دخالت ندهد، چه بسا دچار مشكلات و ناهنجاريهاى سـخـت شـده ، بـنـاى زنـاشويى او لرزان گردد و براى نجات از شعله هاى آتش كينه و اختلاف دست به طلاق و جدايى دراز كند و آنگاه با جريحه دار شدن احساسات و عواطف ، تا پايان عمر احساس سرافكندگى و شرمسارى خواهد كرد.
وقـتـى زنـى شـوهـر مـى كـنـد تا حد فراوانى در اختيار شوهر قرار گرفته ، در امور مشروع و مسائل مربوط به خانه و خانواده ، بايد از او اطاعت كند. از اين رو، پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
(اِنَّمـَا النِّكـاحُ رِقُّ، فـَاِذا اَنـْكـَحَ اَحـَدُكـُمْ وَليـدَةً فـَقـَدْ اَرَقَّهـا فـَلْيـَنـْظـُرْ اَحـَدُكـُمْ لِمـَنْ يـَرِقُّ كَريمَتَهُ)(48)
ازدواج نوعى فرمانبرى است ، پس هر گاه دخترى را شوهر مى دهيد، دقت كنيد كه او را به اطاعت چه كسى وامى داريد.
انتخاب همسر در سيره پيشوايان دين
دقـت ائمـه معصومين (ع ) در انتخاب همسر، نشانگر توجه آنان به اهميّت و تاءثير اين انتخاب ، در زندگى خانوادگى است . آن بزرگواران در مواردى كه ازدواج آنها جنبه سياسى يا اجتماعى نـداشـت و نـفـس ازدواج براى آنان مطرح بود، درباره فرد مورد نظر، تحقيقات لازم را انجام مى دادنـد، تـا از اخـلاق ، ايـمـان و خـصـوصـيـات فـردى و خـانـوادگـى او بـطـور كامل آگاه شده ، همسرى شايسته و مناسب انتخاب كنند.
پـيـامـبـر اسلام (ص ) عموماً در مواردى كه قصد ازدواج داشت ، ابتدا تحقيق مى كرد و كسى را مى فرستاد تا بانوى مورد نظر را ببيند.(49)
امـيـر مـؤ منان (ع ) نيز قبل از ازدواج تحقيق مى كرد تا همسرى شايسته انتخاب كند كه از هر جهت خـصـوصـيـات لازم و مـورد نـظـر را داشـتـه بـاشـد. ايـن دقـت تـا آنـجـا پـيـش مـى رفـت كـه از احـوال پـدران زن نـيـز مـى پـرسـيـد، تـا بـا شـنـاخـت صـفـات مـوروثـى آنـان ، همسر خويش را برگزيند.
روزى آن حضرت به برادرش عقيل كه به انساب عرب آگاهى داشت ، فرمود:
تو به انساب عرب آگاهى ، براى من زنى اختيار كن كه فرزندى شجاع بياورد.)
عقيل عرض كرد:
بـا (فـاطـمـه كـلابـيـه ) ازدواج كـن كـه در عـرب كـسـى از پـدران او شـجـاعـتـر نـبـوده اسـت .(50)
ملاكهاى انتخاب همسر
كوشش و تلاش آدمى براى انتخاب همسر همراه با ملاك و معيارهاى درست و اساسى ، نقش ارزنده اى در زندگى زناشويى داشته ، موجب خوشبختى و سعادت خانواده خواهد بود.
اگـر انـتـخـاب هـمـسـر بـا مـعـيـارهـاى درسـت صـورت پـذيـرد و بـه مـسـائل سطحى و زودگذر، احساسات و عواطف صورى توجّه نگردد، ريشه بسيارى از اختلافات خـانـوادگـى بـرطـرف مى شود. از اين رو، توجّه به ملاكهاى ارزشمند در انتخاب همسر، بسيار ضرورى است . مهمترين معيارهاى ازدواج بدين شرح است :
مذهب و ايمان
اگـر مـذهـب و ايـمـان عـميق و ريشه دار به عنوان يكى از ملاكهاى انتخاب همسر، مورد توجّه قرار گـيـرد، زنـدگـى بـا صـفـا و صـمـيـمـيـت تـواءم مـى گـردد، هـر يـك از زن و مرد، خدا را در همه حال شاهد و ناظر بر اعمال خود مى بينند و با ايمان به حساب و رستاخيز و تشخيص حق و ناحق و... به انجام وظايف مى پردازند.
ايـمـان هـمـسـر، تـاءثـير بسزايى در التزام به دستورات دينى مانند رعايت حجاب ، پرهيز از معاشرتهاى آلوده ، خوددارى از مصرف مال حرام و... دارد. روشن است زندگى خانوادگى دو فرد كه از نظر ديندارى در دو قطب مخالف قرار گرفته اند، چه وضعى پيدا مى كند؛ از كوچكترين مسائل زندگى تا مهمترين آن ، كشمكش و درگيرى مستمر و پايان ناپذيرى وجود خواهد داشت كه جملگى از رعايت نكردن ملاك مذهب و ايمان در انتخاب همسر نشاءت مى گيرد.
در روايات اسلامى تاءكيد شده كه در انتخاب همسر، كفو بودن در دين و ايمان مورد توجه قرار گيرد و مردان با زنان ديندار پيمان زناشويى ببندند. پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
(... عَلَيْكُمْ بِذاتِ الدّينِ)(51)
بر شما باد به ازدواج با زنان ديندار.
مـرد مـسـلمـان نـمـى تـوانـد زن كـافـر، مـرتـد، نـاصـبـى (52) (دشـمـن اهـل بيت پيامبر(ص ) و اهل كتاب را براى پيمان زناشويى برگزيند، گرچه ازدواج موقّت با زنان اهل كتاب اشكال ندارد.(53)
زن مـسـلمـان نـيـز كـه داوطـلب ازدواج است ، بايد شوهر مسلمان انتخاب كند و نمى تواند با مرد كـافـر، اهـل كـتـاب و نـاصبى پيمان زناشويى ببندد، زيرا غلبه مرد بر زن ممكن است زمينه را براى انحراف فكرى و عقيدتى او فراهم سازد و وى تحت تاءثير عقايد شوهر قرار گرفته ، دست از مذهبش بردارد. امام صادق (ع ) فرمود:
(تـَزَوَّجـُوا فـِى الشَّكـاكِ وَ لا تـُزَوِّجـُوهـُمْ، لاَِنَّ الْمـَرْئَةَ تـَاءْخـُذُ مـِنْ اَدَبِ الرَّجـُلِ وَ يـُقـْهِرُها عَلى دينِهِ)(54)
از مردم سست ايمان زن بگيريد، ولى به آنها زن ندهيد؛ زيرا زن در اخلاق و آداب تحت تاءثير شوهر است و مرد عقايد خود را بر او تحميل مى كند.
اخـلاق
اخـلاق هـر انـسـانى تاءثير مستقيم در زندگى او دارد. اين تاءثير در محيط خانواده محسوستر و نـقـش آفـريـن تـر اسـت ؛ زيـرا مـسـائل عـاطـفـى در خـانـواده بـر مـسـائل ديـگـر غـلبـه دارد و مـحـيـط خـانـواده بـيـشـتـر بـر مـبناى خصوصيات اخلاقى اعضاى آن شـكـل مـى گـيـرد، تـا عـوامـل ديـگر. اگر اعضاى خانواده از اخلاقى نيكو بهره مند باشند، محيط خـانـواده تـبديل به بهشتى سرورانگيز مى شود و چنانچه به بداخلاقى خو گرفته باشند، همواره خود را در جهنّمى سوزان گرفتار خواهند ديد. امام على (ع ) فرمود:
(بِحُسْنِ الاَْخْلاقِ يَطيبُ الْعَيْشُ)(55)
با خوش اخلاقى ، زندگى نيكو و مطلوب مى گردد.
هـمـسرِ بداخلاق و ناسازگار، مايه غم و اندوه و كدورت گرديده ، طراوت و شادابى را از آدمى مى ربايد. پيامبر گرامى (ص ) در دعا چنين مى گفت :
(اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ... مِنْ زَوْجَةٍ تُشيبُنى قَبْلَ اَوانِ مَشيبى )(56)
خدايا! به تو پناه مى برم از همسرى كه قبل از رسيدن پيرى ، پيرم كند.
زنـدگـى مشترك زناشويى ، داراى فراز و نشيبهايى است كه برخورد صحيح با آنها نياز به روحـيـه اى قـوى و اخـلاقـى پسنديده دارد. زن و مرد اگر از اين مزيّت بهره اى نداشته باشند، نـمـى تـوانند با تفاهم و همكارى متقابل ، بر مشكلات زندگى چيره شده ، بار سنگين آن را به مقصد برسانند. چنانچه هر يك از طرفين از اخلاقى نيكو و رفتارى شايسته برخوردار نباشد، طرف ديگر هر چند خوش اخلاق هم باشد، زندگى به كامش تلخ خواهد شد.
از آنـجـا كـه اصـلاح صـفـات نـاپـسند، در صورت ريشه دار بودن آنها، نياز به تلاش طاقت فـرسـا و زمـانـى طـولانـى دارد، بايد از همان ابتدا به صفات اخلاقى همسر توجّه كرد، تا در سايه انتخاب همسرى خوش اخلاق ، زندگى سعادتمندانه اى پى ريزى شود.
در روايات ، ازدواج با افراد بداخلاق منع گرديده است . حسين بن بشّار (يكى از ياران امام هشتم (ع ) دخـتـرى داشـت و يـكـى از خـويشانش كه اخلاق نيك نداشت ، از دختر او خواستگارى كرد. وى نـامـه اى براى حضرت رضا(ع ) نوشت كه چنين فردى براى خواستگارى دخترم آمده ، آيا جواب مثبت بدهم يا جواب منفى ؟
حضرت رضا(ع ) در پاسخ نوشت :
(لا تُزَوِّجْهُ اِنْ كانَ سَيِّى ءَ الْخُلْقِ)(57)
اگر (خواستگار) بداخلاق است ، دخترت را به ازدواج او درنياور.
هماهنگى فكرى و فرهنگى
آگـاهـى از طـرز فـكر و فرهنگ همسر آينده در جنبه هاى گوناگون زندگى مانند: سطح علمى ، فداكارى ، گذشت ، ولخرجى ، اسراف ، راحت طلبى ، مقام دوستى ، جاه طلبى ، چشم و هم چشمى ، تـدبير منزل ، عقل معاش ، معرفت و دانش و... بسيار مهم است ؛ زيرا در موارد زيادى ، اختلافات زن و شـوهر ناشى از اختلاف روحيه ها و ناهماهنگى فكرى است ، بويژه آنگاه كه هر يك از آنها در اِعـمـال سـليـقـه خود اصرار و سماجت ورزند و حق را همان بدانند كه خود فكر مى كنند. از اين رو، توجه به هماهنگى فرهنگى بين زن و مرد يكى از معيارهاى انتخاب همسر قلمداد مى شود. امام صادق (ع ) فرمود:
(اِنَّ الْعارِفَةَ لا تُوضَعُ اِلاّ عِنْدَ عارِفٍ)(58)
زن آگاه و با معرفت ، بايد همسر مرد آگاه و با معرفت گردد.
در روايـات ، ازدواج بـا افـراد كـج رفـتـار، لجباز، ناسازگار، ساده لوح ، كوته فكر و احمق نهى شده است .(59)
اصالت خانوادگى
مـحـيـط خـانـواده اوّليـن عـرصـه شـنـاخت انسان از جهان است و روحيات و اخلاق انسان از اين محيط تـاءثـيـر مـى پذيرند. بنابراين ، براى شناخت همسر بايد از خانواده او آگاهى كافى داشت . بـر ايـن اسـاس ، تـوجـّه بـه نـجـابـت ، ايـمـان ، عـفـاف و ديـگـر صـفـات خـانـواده همسر كه در شكل گيرى شخصيّت او مؤ ثّر هستند، ضرورت پيدا مى كند.
البـتـّه نـمـى توان منكر وجود افراد شايسته در ميان خانواده هاى ناصالح بود، اما چنين افرادى بندرت يافت مى شوند؛ زيرا به هر حال ، بقاياى آثار منفى خانواده در زواياى وجود انسان مى مـانـد و بگونه اى او را تحت تاءثير قرار مى دهد. پيامبر اسلام (ص ) درباره اهميّت توجّه به خانواده همسر فرمود:
(اَيُّهـَا النـّاسُ اِيـّاكـُمْ وَ خـَضـْراءَ الدِّمـَنِ قـيـلَ يـا رَسـُولَ اللّهِ! وَ مـا خَضْراءُ الدِّمَنِ؟ قالَ: الْمَرْاءَةُ الْحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السُّوءِ)(60)
اى مـردم ! از سـبـزه اى كـه در لجـنـزار رويـيـده اسـت ، پـرهـيـز كـنـيـد. سـؤ ال شد: اى پيامبر خدا! سبزه روييده در لجنزار چيست ؟ فرمود: زن زيبايى كه در خانواده اى بد، تربيت شده باشد.
در روايات ، يكى از ويژگيهاى همسر خوب ، عزيز و سربلند بودن زن در ميان بستگانش بيان شـده اسـت (61) و نـيـز تـوصـيـه شده كه براى ازدواج ، زنان هاشميه را ترجيح دهيد؛ زيـرا ايـنـان از نـظـر نـسـل بـه خـانـدان كـريـم پـيـامـبـر(ص ) مـتـصـل مى شوند، به شوهران خود مهربانتر،به فرزندان خويش دلسوزتر، در برابر اغيار خودنگهدارتر و نسبت به شوهر خويش مطيع ترند.(62)
معيارهاى ديگر
عـلاوه بـر مـعـيـارهـاى يـاد شـده ، بـراى هر يك از زن و مرد ملاكهاى اختصاصى ديگرى از لحاظ جـسمى ، سنّى و اقتصادى در لا به لاى روايات معصومين (ع ) وجود دارد كه خلاصه اى از آنها را در زير مى آوريم :
الف ـ شرايط اختصاصى انتخاب همسر براى مردان
مـردان بـراى انـتـخاب همسرى شايسته ، بايد كوشش كنند تا سراغ زنانى روند كه از صفات زير برخوردار باشند:
از نـظـر فـكـرى ، ضعيف العقل و داراى كمبود ذهنى ، بلاهت و حماقت نباشند؛ زيرا ضمن اينكه اين خـصـايـص و صـفـات بـه نـسـل بـعـدى مـنتقل مى شود و در عين اينكه زندگى همواره با كمبودها، نـارسـايـيـها و درگيريها رو به روست ، تربيت و پرورش فرزندانى كه از آنها به دنيا مى آيد، نيز دچار مخاطره است .(63)
از لحـاظ جـسـمـى ، تـوصـيـه شـده اسـت كه همسر بسيار بلند قد و يا بسيار كوتاه قد نباشد، بـلكـه مـتـوسـط القـامـه و تـا حـدود امـكـان نـقـص جـسـمـى نـداشـته ، عاجز، كور، زمينگير و به بيماريهاى مزمن مبتلا نباشد.(64)
رهـبـران اسـلام ، در بـرخـى از روايـات ، ازدواج بـا سـالخـوردگـان و زنـان بچه دار را مناسب ندانسته اند و توصيه ها اغلب متوجه ازدواج با دوشيزگان است .(65)
و نـيـز سـفارش شده است كه همسرى وَلود و از خاندانى پر زاد و ولد انتخاب كنيد. پيامبر(ص ) فرمود:
(اِنَّ مـِنْ خـَيـْرِ نـِسـائِكـُمُ الوَلُودَ الْوَدُودَ السَّتـيـرَةَ الْعـَزيـزَةَ فـى اءَهـْلِهـَا الذَّليـلَةَ مـَعـَ بَعْلِها...)(66)
بـى شـك ، از بـهـتـريـن زنـهـايتان ، كسى است كه زايا، مهربان ، پاكدامن ، در نزد خانواده اش عزيز و در نزد شوهرش فروتن باشد.
هـمـچـنـيـن ، داراى وفـا، تـدبـيـر، حـيـا، آزادمـنـشـى ، زيـبـايـى ، كـمال ، قدرت همسردارى ، مهربانى ، خودآرا براى شوهر، موقّر، پارسا و كابينش سبك باشد. و از لحاظ خويشاوندى دور باشد كه فرزندى ضعيف مى زايد. علاوه بر آن بايد:
تا حدودى متكبر و بزرگ فروش باشد، تا تسليم غير شوهر نشود.
تا حدودى بخيل باشد، تا مال و دارايى شوهر را حفظ كند.
تا حدودى بيمناك باشد، تا به دام صياد نيفتد،(67) و... .
ب ـ شرايط اختصاصى انتخاب شوهر براى زنان
زنـانـى كـه مـى خواهند شوهر انتخاب كنند شايسته است به شرايط و معيارهاى زير نيز توجه كنند:
از لحـاظ جـسـمـى تـوصـيه شده است كه شوهر بيماريهاى مزمن بدنى نداشته ، قادر به انجام وظيفه همسرى باشد.(68)
از لحاظ سنّى ، بهتر است تفاوتهاى سنّى در حد تفاوت دو بلوغ (شرعى ) و (جنسى )، يعنى حدود 3 تا 6 سال باشد.(69)
از لحـاظ اقتصادى ، با مردى ازدواج كند كه بتواند كار شرافتمندانه براى خود انتخاب كرده ، چرخ زندگى را بچرخاند.(70)
عوامل سعادت خانواده
تـوجـّه بـه خـوشـبـخـتـى خـانـواده ، نـيـاز بـه شـنـاخـت جـامـع و فـراگـيـر نـسـبـت بـه عـوامـل سـعـادت بـخـش آن دارد. شـناخت اين عوامل و به كارگيرى آنها، در شؤ ون مختلف زندگى خانوادگى اثر داشته ، اركان سعادت خانواده را حفظ و مستحكم مى سازد.
بـرخـوردارى از اين عوامل ، نياز به تجربه فراوان ، عبرت از زندگى ديگران و آموختن و به كـارگـيـرى دسـتورات دينى دارد و هر اندازه بتوان به نكات بيشترى در اين زمينه دست يافت ، بـهـتـر مـى تـوان سـعـادت خـانـواده را تـضـمـيـن كـرد. ايـنـك تـعـدادى از ايـن عوامل :
1 ـ احترام متقابل
بـراى بـرخـوردارى از خـانـواده بـهـنـجـار، نـيـاز بـه سـازش ، تـوافـق و هـمـكـارى مـتـقـابـل در خـانـواده اسـت . در زنـدگـى خـانـوادگـى هـيـچ يـك از زن و مـرد نـبـايـد خـود را مـسـتـقـل از ديـگرى بداند. هر دو به يكديگر نيازمندند و بايد نيازهاى مختلف همديگر را تاءمين كنند.
احـتـرام مـتـقـابـل زن و مـرد در مـحـيـط خـانـوادگـى ، يـكـى از اصول مهمّ سعادت خانواده است . بر اين اساس ، در روايات اسلامى آمده كه هر يك از مرد و زن ، بايد به ديگرى احترام بگذارد. امام باقر(ع ) به مردان چنين سفارش كرده است :
(مَنِ اتَّخَذَ امْرَاءَةً فَلْيُكْرِمْها)(71)
هر كس زن گرفت ، بايد او را گرامى دارد.
زن نـيـز بـايـد نـهـايـت احـتـرام را نـسـبـت به شوهرش روا داشته ، با او خوشرفتار باشد، تا خوشبختى خود و همسر و فرزندانش را تضمين كند. امام صادق (ع ) فرمود:
(... سَعيدَةٌ سَعيدَةٌ، اِمْرَاءَةٌ تُكْرِمُ زَوْجَها وَ لا تُؤْذيها وَ تُطيعُهُ فى جَميعِ اَحْوالِهِ)(72)
بـسـيـار سـعـادتـمند است زنى كه به همسرش احترام گذارد و او را آزار ندهد و همواره از اواطاعت كند.
الف ـ ضرورت احترام به زنان
گـرچـه زن نـسبت به شوهر وظايف ويژه اى همچون اطاعت و فرمانبرى و... دارد ـ كه در درسهاى آيـنـده خـواهيم گفت ـ ولى به خاطر احساس و عاطفه ، تاءثير پذيرى ، رقّت قلب و نياز شديد بـه مـحـبـت و مـهـرورزى و... بـايـد از احـتـرام شايسته شوهر در محيط خانه و خانواده برخوردار باشد.
رعـايـت احترام زن از سوى شوهر، موجب رشد و تعالى شخصيّت او و نيز بهبود و تحكيم روابط عاطفى او با شوهر و ساير اعضاى خانواده خواهد بود و در نتيجه سعادت خانواده در پرتو چنين احترامى تاءمين مى گردد.
بـرعـكـس ، خـانـواده اى كـه احـتـرام بـه هـمسر در آن رعايت نشود، نمى توان اميدى به سعادت و خوشبختى آن داشت و زمينه بروز اختلافات ، همواره در آن مهيّاست .
ضـرورت رعـايـت احترام زنان از سوى مردان ، موجب سفارش بسيار پيشوايان دينى در اين زمينه شده است . پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
بـرادرم جـبـرئيـل بـه مـن خبر داد ـ و همواره سفارش زنان را به من مى كرد، تا آنجا كه من گمان كـردم جـايـز نـيـسـت شـوهر به زنش (اُف ) بگويد ـ اى محمد! در مورد زنان تقواى الهى پيشه كـنـيـد... بـا آنـان مـهربان باشيد و رضايت خاطرشان را فراهم كنيد، تا در كنار شما باشند و ايشان را به كارى مجبور نكنيد و بر آنان خشم نگيريد و اموالى را كه به آنان داده ايد، جز با رضايت و اجازه آنها پس نگيريد.(73)
بـى احـتـرامـى بـه هـر كـس در حـقـيقت تضييع شخصيت انسانى اوست . زنى كه از همسر خود بى احترامى ببيند و مورد اهانت او قرار گيرد، رنجيده خاطر مى گردد و نشاط و شكوفايى خود را از دسـت مـى دهـد و بـتـدريـج بـاور مـى كـنـد كـه نـزد شـوهـرش ارزش نـدارد و قـابـل احترام نيست . اگر در زن چنين روحيه درهم شكسته اى پيدا شود، نمى تواند فرزندان با شخصيت و محترمى را پرورش دهد و از عهده مسؤ وليت تربيت كودكان و اداره خانه به شايستگى برآيد و احساس خوشبختى و سعادت كند. پيامبر گرامى (ص ) فرمود:
(اِسْتَوْصَوْا بِالنِّساءِ خَيْراً فَاِنَّهُنَّ عَوانٌ عِنْدَكُمْ)(74)
با زنان خوشرفتارى كنيد، اينان در دست شما امانت (و اسير) هستند.
امام على (ع ) فرمود:
(لا يَكُنْ اَهْلُكَ اَشْقَى الْخَلْقِ بِكَ)(75)
(بـا خـانـواده ات بـگـونـه اى رفـتـار كـن كـه ) مبادا همسرت به واسطه تو بدبخت ترين مردم باشد.
ب ـ علل بى احترامى به زن
گاهى بعضى از مردان ، آن گونه كه شايسته است به همسر خود احترام نمى گذارند و آنان را مـورد تـوجـّه قـرار نـمى دهند، در حالى كه سِمَت سرپرستى خانواده ايجاب مى كند كه مرد به هـمـسـر خـود احترام گذاشته ، از اهانت ، ناسزاگويى ، فرياد زدن ، ابراز خشونت ، تحقير و... خوددارى كرده ، كاستيهاى اخلاقى همسرش را با بزرگوارى و گذشت جبران كند.
بى احترامى به زن توسط شوهر، معلول عواملى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
# انديشه برترى مرد بر زن
پندار برترى مرد بر زن و طفيلى پنداشتن وجود او، احساس تسلّط مطلق مرد را بر زن به وجود مـى آورد و مـوجـب مـى شود تا به او به عنوان موجودى ناقص نگاه شود و اين امر، زمينه پيدايش بـى احـتـرامـى بـه او را فـراهـم مـى كـنـد، در حـالى كـه تـفاوتهاى موجود ميان زن و مرد، لازمه زندگى مشترك آنهاست و دليلى بر كمبود شخصيت مرد يا زن نيست .
اگـر مـردى در بـيرون از خانه داراى موقعيت و شخصيّتى اجتماعى ، سياسى ، نظامى و... است ، نـبـايـد ايـن روحـيـه را بـه مـحـيط خانه بكشاند و با برترى جويى ، ديگر اعضاى خانواده را تحقير كند. لقمان حكيم گفت :
(يَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ يَكُونَ فى اَهْلِهِ كَالصَّبِىِّ، فَاِذَا كانَ فِى الْقَوْمِ وُجِدَ رَجُلاً)(76)
مـرد خـردمـنـد بـايـد در بـيـن خـانـواده اش مـانـنـد كـودك بـاشـد و در خـارج از منزل ، رفتار مردانه داشته باشد.
# خوى استبدادى
داشـتـن خـوى اسـتـبـدادى و اِعـمال اين صفت نادرست در قالب خشونت و ايجاد ترس در همسر، موجب شـكـسـته شدن حرمت و شخصيت زن مى شود. چنين افرادى ، بى احترامى به همسر را لازمه تسلّط خود بر زندگى مى دانند. در عوض ، انتظار احترام بسيار از همسر خويش دارند و سعى مى كنند آن را از طريق استبداد و ابراز خشونت كسب كنند. آنان از اين نكته غافلند كه احترام برخاسته از تـرس و وحـشـت ، هـيـچ گـونـه ارزشـى نـدارد. ايـنـان مـشـمـول سـخـن رسول خدا(ص ) هستند كه فرمود:
(شَرُّ النّاسِ يَوْمَ الْقِيامَةِ الَّذينَ يُكْرَمُونَ اتِّقاءَ شَرِّهِمْ)(77)
بـدتـرين مردم در روز قيامت كسانى هستند كه به جهت در امان ماندن از شرّشان مورد احترام قرار مى گيرند.
# توقّع كار زياد
تـوقـّع بـيـجـايـى كـه بـعـضـى از مـردان نـسـبـت به انجام تمامى كارهاى خانه از زنان دارند، عـامـل ديـگر بى احترامى به آنان است . چنين افرادى گمان مى كنند كه كار در خانه تنها وظيفه زن اسـت و بـه خـود حق مى دهند كه در اين مورد، او را مورد توبيخ و سرزنش قراردهند، در حالى كـه زن چـنـيـن وظـيـفه اى ندارد و فقط علاقه او به همسر و امور خانه دارى مشوّق او در اين زمينه است و آنچه كه در اين باره بر عهده مرد است ، تقدير و تشكّر است ، نه توبيخ و بازخواست .
2 ـ مهربانى و محبّت
يـكى ديگر از عوامل سعادت خانواده كه اميد و حركت را به ارمغان مى آورد، محبّت زن و شوهر به يكديگر است . انسان ، نيازهاى عاطفى فراوانى دارد كه نياز به محبّت ، يكى از اساسى ترين آنهاست . او دوست دارد هم مورد محبّت ديگران واقع شود و هم نسبت به آنها ابراز محبت كند، زيرا زندگى بدون محبت براى هيچ كس جاذبه ندارد.
از آنجا كه زن موجودى عاطفى است و عواطف و احساسات او بر جنبه هاى ديگرش غلبه دارد، نياز او بـه مـحـبـّت ، بـيـش از مـرد اسـت و شـايـد بـه همين سبب ، خداوند نسبت به زنان بيش از مردان مهربان است . پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى النِّساءِ اَرْاءَفُ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ)(78)
خداوند متعال نسبت به زنان بيش از مردان مهربان است .
درباره رفتار پيامبر گرامى اسلام (ص ) با زنان گفته شده است :
(كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص ) اَرْحَمَ النّاسِ بِالنِّساءِ وَالصِّبْيانِ)(79)
پيامبر خدا(ص ) مهربانترين مردم نسبت به زنان و كودكان بود.
بـنـابـرايـن ، بـهتر است شوهر، آغازگر ابراز محبّت و تداوم بخش آن باشد. در اين صورت ، علاقه زن نسبت به او شدّت يافته ، او نيز درصدد ابراز محبت برمى آيد.
ساختار وجودى و خصوصيات فطرى زن ، او را بشدّت ، نيازمند محبّت همسر قرار داده است . زنى كـه از ايـن مـوهـبـت بى بهره باشد، همواره با حسرت تمام درصدد جبران اين كمبود روحى خواهد بود. امام صادق (ع ) فرمود:
(اِنَّ الْمَرْاءَةَ خُلِقَتْ مِنَ الرَّجُلِ وَ اِنَّما هِمَّتُها فِى الرِّجالِ، فَاءَحِبُّوا نِساءَكُمْ)(80)
همانا زن از مرد آفريده شده ، و توجه او به مردان معطوف است ، پس زنانتان را دوست بداريد.
مـحـبـّت بـايـد از درون آدمـى سـرچشمه گيرد و از صميم قلب برخيزد، تا در قلب ديگرى اثر بـگـذارد، بـا اين حال ، اظهار محبت و ابراز آن به دو صورت انجام مى گيرد: ابراز محبّت عملى كـه در بـرخـورد مـلايـم و محبت آميز فرد نمايان مى شود و بدين گونه زن ، محبت مرد نسبت به خـود را از رفـتـار او درمـى يـابـد. ديـگرى ابراز محبّت زبانى و گفتارى كه نقش ويژه اى در تحكيم پيوند خانوادگى دارد.
زن بـه ابـراز محبت زبانى شوهر نياز دارد و به وسيله آن از محبّت قلبى شوهر نسبت به خود اطمينان يافته ، آرامش خاطر پيدا مى كند و هرگز شيرينى آن را فراموش نمى كند. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْاءَةِ اِنِّى اُحِبُّكِ لا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً)(81)
سخن مرد به همسرش كه (دوستت دارم ) هرگز از قلبش بيرون نخواهد رفت .
ابراز محبّت به همسر نشانگر رشد ايمان و انسانيت است . امام صادق (ع ) در اين زمينه فرمود:
(اَلْعَبْدُ كُلَّمَا ازْدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً ازْدادَ فِى الاِْيمانِ فَضْلاً)(82)
هر اندازه محبّت انسان به همسر بيشتر شود، ايمان او افزونتر خواهد شد.
هـمـان گـونـه كـه مـحبّت مرد به همسرش مايه خوشبختى خانواده است ، مهربانى و محبت زن به شـوهـرش نـيـز مـوجـب استحكام روابط زناشويى خواهد بود. در سخنان پيشوايان دين به زنان سفارش شده كه با محبّت و مهربانى ، رضايت و خشنودى شوهر را به دست آورند. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
آيـا مـى خـواهـيـد بهترين زنان بهشتى را به شما معرّفى كنم ؟ زنى كه وَلود (زايا) و مهربان بـاشـد، هـرگـاه شـوهـر را بيازارد، يا شوهر به او آزارى رساند به پوزش و عذرخواهى نزد شوهر آيد، دست او را بگيرد و بگويد: به خدا تا تو راضى نشوى ، خواب به چشم من نخواهد رفت .(83)
3 ـ گذشت و بخشش
يـكـى ديـگـر از عـوامـل سـعادت خانواده كه تاءثير زيادى در ايجاد جوّ تفاهم ميان زن و شوهر و حُسن روابط خانوادگى دارد، گذشت آنها نسبت به يكديگر است .
بـطـور طـبـيـعـى هـر انـسـانـى لغزشها و اشتباهاتى دارد كه نشانگر نقص ذاتى اوست و جز با گـذشـت زمان و كسب تجارب فراوان ، برطرف نمى شود. زندگى خانوادگى نيز از اين قاعده بـيـرون نيست . اگر خطاها و اشتباهات تعقيب گردد و هر روز به رخ كشيده شود، آسايش و آرامش مـحـيـط خـانـه بـه اخـتـلاف ، عـيـبـجـويـى ، نـزاع و كـشـمـكـش تبديل خواهد شد. زن فداكار و علاقه مند به زندگى ، از لغزش شوهرش مى گذرد و عذرش را مى پذيرد و به اين وسيله بر محبّت شوهرش مى افزايد. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(اِنَّ مِنْ شَرِّ نِسائِكُمْ... [مَنْ] لا تَقْبَلُ مِنْهُ عُذْراً وَ لا تَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً)(84)
بدترين زنان ، زنى است كه عذر شوهرش را نمى پذيرد و خطاهايش را نمى بخشد.
اهميّت گذشت
گـذشـت هـر يـك از زن و شـوهـر از لغـزشها و كارهاى ناپسند ديگرى ، در محيط خانواده از چنان اهميّتى برخوردار است كه بى توجّهى نسبت به آن ، جوّ صميميّت و آسايش حاكم بر خانواده را بـه مـحـيـط اضـطـراب ، بـدبينى ، عصبانيت و عيبجويى مستمرّ هر يك از اعضا نسبت به يكديگر تبديل خواهد كرد.
مـرد يـا زنـى كه از خوى گذشت ، بهره اى ندارد و با وقوع كوچكترين خطا و لغزشى از طرف هـمسر، درصدد انتقام و مجازات او برمى آيد، خوشبختى خود را تباه كرده ، سراسر زندگى اش را تيره و تار مى كند. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(قِلَّةُ الْعَفْوِ اَقْبَحُ الْعُيُوبِ وَالتَّسَرُّعُ اِلَى الاِْنْتِقامِ اَعْظَمُ الذُّنُوبِ)(85)
كم گذشت بودن ، زشت ترين عيب و شتاب در انتقام ، بزرگترين گناه است .
بـى نـصـيب بودن از روحيه گذشت ، موجب تسريع در انتقام ـ كه از بزرگترين آفات زندگى خـانـوادگـى اسـت ـ مـى شـود. هـمسرانى كه از لغزش ديگران گذشت نكرده ، از عيوب آنان چشم پوشى نمى كنند، در زمره بدترين مردم محسوب مى شوند؛ چرا كه صفا و صميميت كانون گرم خانواده را فداى اين صفت ناپسند خويش مى كنند. حضرت على (ع ) فرمود:
(شَرُّ النّاسِ مَنْ لا يَعْفُو عَنِ الزَّلَّةِ وَ لا يَسْتُرُ الْعَوْرَةَ)(86)
بدترين مردم كسى است كه از لغزش ديگران گذشت نمى كند و عيوب آنان را نمى پوشاند.
پـذيـرفـتـن عـذر و عـفـو كـسـى كـه پـوزش خواسته است بقدرى اهميّت دارد كه امير مؤ منان (ع ) درباره آن فرمود:
(اِقْبَلِ الْعُذْرَ وَ اِنْ كانَ كِذْباً)(87)
عذر را بپذير گرچه دروغ بوده باشد.
آثار عفو و گذشت
گذشت و بخشش در بيشتر امور، بويژه در مسائل مربوط به خانه و خانواده ، داراى آثار ارزنده و فراوانى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف ـ افزايش عزّت :
شـخـصـيت انسانِ باگذشت در اجتماع بالا رفته ، نظرها متوجّه او مى گردد. عفو، سبب بالا رفتن قـدر و مـنـزلت انـسـان نـزد مـردم مى شود. در محيط خانوادگى نيز، گذشت از خطاها و اشتباهات هـمـسـر، مـوجب عزّت انسان شده ، بر احترام او نزد همسر مى افزايد. برعكس ، عدم گذشت و خرده گـيرى و عيبجويى ، موجب كاهش عزت ، درگيرى و ريختن آبروى انسان و مايه پايين آمدن ارزش شخص و ذلّت او مى شود.
كـسـانـى كـه از رفـتار همسر خويش خرده مى گيرند، نه تنها به اصلاح رفتار او موفّق نمى شـونـد، بـلكـه مـمـكـن اسـت موجب لجبازى و واكنش منفى او گردند، در حالى كه با گذشت و چشم پـوشـى از خـطـا در نـظر او بزرگ و محترم جلوه كرده ، از نفوذ كلام بيشترى برخوردار خواهند شد. از امام صادق (ع ) نقل شده است كه پيامبر(ص ) فرمود:
(عَلَيْكُمْ بِالْعَفْوِ فَاِنَّ الْعَفْوَ لا يَزيدُ الْعَبْدَ اِلاّ عِزّاً فَتَعافَوْا يُعِزَّكُمُ اللّهُ)(88)
بـر شـمـا بـاد به عفو كردن ؛ زيرا عفو و گذشت جز بر عزّت انسان نمى افزايد، پس گذشت كنيد، تا خدا شما را عزيز كند.
ب ـ آمرزش پروردگار:
يـكـى از راهـهـاى رسـيدن به آمرزش پروردگار، گذشت از لغزشهاى ديگران است . چه زيبا و زيـبـنـده اسـت كـه انـسـان در سـايه گذشت به چنين مقام و منزلت بزرگى دست يابد! قرآن مى فرمايد:
(وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ)(89)
(مـؤ مـنـان ) بـايـد عـفـو كـنـنـد و چـشـم بـپـوشند؛ آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟! و حال آنكه خداوند آمرزنده و مهربان است .
ج ـ زدودن كينه :
ريـشـه بسيارى از اختلافات و درگيريهاى خانوادگى كينه اى است كه زن و شوهر از يكديگر بـه دل مـى گـيـرنـد كه با كوچكترين بهانه اى تازه شده ، موجب بروز درگيريهاى لفظى و تـيرگى روابط خانوادگى مى شود، در حالى كه با گذشت از بديهاى همسر درباره خود، مى تـوان ريـشـه تـمـامـى كـيـنـه هـا را سـوزانـد و بـذر مـحـبـت را در دل كاشت . پيامبر گرامى اسلام (ص ) فرمود:
(تَعافَوْا تَسْقُطِ الضَّغائِنُ بَيْنَكُمْ)(90)
نسبت به يكديگر گذشت كنيد، تا كينه هايتان برطرف شود.
با داشتن روحيه گذشت و اغماض ، بذر كينه در دل نخواهد روييد و بدين گونه كانون خانواده از چنين آفت بزرگى در امان مى ماند.
د ـ ايجاد آرامش :
اثـر ديـگـر گذشت ، ايجاد آرامش و آسايش روحى در كانون گرم خانواده است . كسى كه گذشت نـدارد، هـمـواره مـنـتظر فرصتى است تا انتقام بگيرد، بدين جهت هميشه داراى دغدغه روحى بوده آرامـش از او سـلب مـى شود. برعكس ، كسى كه با گذشت است از اين دغدغه روحى مصون بوده ، بـدون هـيـچ كـيـنـه و نـاراحـتـى در كـنـار همسرش زندگى مى كند و از بهانه جوييهاى بيهوده و زيانبار دورى مى جويد.
زيباترين گذشت
عـلاوه بـر ايـنـكـه نـفـس گـذشـت بـسـيـار ارزنـده و زيـبـاست ، نوع گذشت نيز از اهميّت خاصى بـرخـوردار اسـت . گذشت از بديهاى ديگران را مى توان به صورتهاى گوناگون نشان داد. بعضى از افراد حتّى بعد از مجازات افراد خطاكار نيز آنها را نمى بخشند و رفتار خصمانه اى بـا آنـان دارنـد. چنين افرادى در زمره بدترين انسانها به شمار مى آيند. بعضى ديگر، افراد خـطـاكـار را مـجـازات مـى كـنـنـد، امـّا بـعـد از آن ، كـيـنـه اى از آنـان در دل نـگـه نمى دارند. بهتر از اين افراد كسانى هستند كه بدون مجازات كردن شخص خطاكار، از بدى و ظلم او در حق خود، مى گذرند و بزرگوارانه او را مى بخشند. قرآن كريم چنين گذشتى را به مردم توصيه كرده ، مى فرمايد:
(فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميلَ)(91)
گذشت كن ، گذشتى نيكو.
امام صادق (ع ) در تفسير اين آيه فرمود:
(وَالصَّفْحُ الْجَميلُ اَنْ لا تُعاقِبَ عَلَى الذَّنْبِ)(92)
گذشت زيبا اين است كه كسى را به خاطر خطايش مجازات نكنى .
هنگامى كه گذشت از همسر بدون سرزنش باشد، تاءثير نيكوى خود را در زندگى مى گذارد. امام رضا(ع ) نيز در مورد گذشت زيبا فرمود:
(اَلْعَفْوُ مِنْ غَيْرِ عِتابٍ)(93)
گذشت (زيبا) آن است كه بدون سرزنش باشد.
نـتـيـجـه مـداومـت بـر چـنـيـن گـذشـتـى در زندگى خانوادگى ، ايجاد روابطى سالم ، انسانى ، پـسـنـديـده و قـابـل سـتـايـش اسـت كـه زن و شـوهر در پرتو آن از سعادت خانوادگى بيشترى برخوردار مى شوند.
عفو و گذشت در سيره پيشوايان دين
تـوجـه بـه گـذشـت فراوانى كه ائمّه معصومين (ع ) نسبت به ديگران داشته اند، تشويق كننده خوبى براى پيروى از اين صفت والاى انسانى و مؤ ثر دانستن آن است .
زنـدگـى پـيـامـبـر(ص ) و امـامـان مـعـصـوم (ع ) نـشـانـگـر گـذشـت و اغـمـاض قـابل توجّهى است كه نسبت به خانواده و افراد جامعه خود داشتند. آنان با كوچكترين بهانه اى از لغـزش ديـگـران چـشم پوشى كرده ، آن را در محيط خانواده و اجتماع با لطف خاصى همراه مى كردند.
اينك سيره چند تن از بزرگان دين را بيان مى كنيم :
الف ـ سيره پيامبر اسلام (ص ) :
در زنـدگـى پـيـامبر اكرم (ص ) موارد بسيارى يافت مى شود كه آن حضرت از كنار اشتباهات و اعـمـال نـاپـسـنـد هـمسران خود، بزرگوارانه مى گذشتند؛ ايشان درباره رفتار خود با خانواده فرموده است :
(خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لاَِهْلِهِ وَ اَنَا خَيْرُكُمْ لاَِهْلى )(94)
بـهـترين شما كسى است كه با خانواده اش رفتار نيكو داشته باشد و من بهترين شما در رفتار با خانواده خود هستم .
بـرخـورد مـحـبـّت آمـيـز رسـول گـرامـى اسـلام (ص ) نـسـبـت بـه زيـردسـتـان ـ اعـم از اهـل خانه و ديگران ـ بگونه اى بود كه حتى بعضى از كوتاهيهاى آنان را بازگو نمى كرد و به رخ آنان نمى كشيد و دوست نداشت كه آنان خجل و شرمنده گردند.
انس بن مالك مى گويد:
مـن مـدّت ده سال به رسول خدا(ص ) خدمت كردم و حتّى يك كلمه اُفّ هم به من نگفت و هرگز به من نفرمود چرا اين كار را كردى ، يا آن كار را نكردى .(95)
ب ـ سيره امام سجّاد(ع ) :
وظـيـفـه خـدمـتـكـار در خـانـه ، اجـراى فـرمـان صـاحـب خـانـه و اطـاعت از اوست . از اين رو، هرگاه نافرمانى كند، مستحق عقوبت و سرزنش است . آنان كه در روابط خانوادگى با هر بهانه اى از شـريـك زنـدگـى شـان انـتـقـام گـرفـتـه ، او را سـرزنـش و تحقير مى كنند، به گوشه اى از زندگى پر از عفو و گذشت امام سجاد(ع ) بنگرند و ببينند، آن حضرت چگونه در محيط خانه ، با خدمتكارش برخورد مى كرد:
امـام سجاد(ع ) خدمتكار خود را دو مرتبه صدا زد و او جواب نداد، در مرتبه سوّم فرمود: فرزندم آيا صداى مرا نشنيدى ؟! گفت : چرا. فرمود: پس چرا جواب ندادى ؟ گفت : چون ترسى نداشتم و احـسـاس امنيت مى كردم . امام فرمود: سپاس خدايى را كه مملوك و خدمتكار مرا اين گونه قرار داده كه از من در امان است و در دل خود نسبت به من هراسى ندارد.(96)
ج ـ سيره امام صادق (ع ) :
روش پسنديده گذشت از خطاهاى ديگران به اندازه اى در ميان آن بزرگواران رواج داشت كه امام صادق (ع ) فرمود:
(اِنّا اَهْلُ بَيْتٍ مُرُوَّتُنَا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنَا)(97)
ما خاندانى هستيم كه جوانمردى ما گذشت از كسانى است كه به ما ستم كرده اند.
دربـاره امـام صـادق (ع ) نوشته اند، همسرى داشت كه همواره آن حضرت را آزار مى داد و امام (ع ) لغزشهاى او را مى بخشيد.
آرى ، الگو قرار دادن پيشوايان دين ، راهنما و ترغيب كننده خوبى براى خو گرفتن انسان به اين صفت والاى اخلاقى در محيط گرم خانواده است .
4 ـ مسؤ وليت پذيرى
از جـمـله عـوامـل مـؤ ثـر در تـاءمـيـن سـعـادت خـانـواده ، مـسـؤ وليـّت پـذيـرى مـتـقـابـل هـمـسـران اسـت . هـر يـك از زن و مـرد بـايـد بـدانـنـد كـه بـا قـبـول زنـدگـى مـشـتـرك ، مـسـؤ وليـتـهـايـى بـرعـهـده آنـان قـرار مـى گـيـرد كـه پـيـش از تشكيل خانواده از آن آسوده بودند. اين مسؤ وليتها با توجّه به اختيارات ، تواناييها و شرايط خاص هر يك از زن و شوهر تقسيم شده است .
رسول خدا(ص ) مى فرمايد:
(اَلرَّجـُلُ راعٍ عـَلى اَهـْلِ بَيْتِهِ، وَ كُلُّ راعٍ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، وَالْمَرْاءَةُ راعِيَةٌ عَلى مالِ زَوْجِها وَ مَسْؤُولَةٌ عَنْهُ)(98)
مـرد نـگـهـبـان اهـل بـيـت خـود است ، و هر نگهبانى در مورد آنچه كه بايد از آن نگهبانى كند مسؤ ول اسـت ، و زن نـگـهـبـان مـال هـمـسـرش اسـت و نـسـبـت بـه آن مـسـؤ ول مى باشد.
و نيز مى فرمايد:
(اَلا كُلُّكُمْ راعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ... وَالرَّجُلُ راعٍ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ
مَسْئُولٌ عَنْهُمْ؛ فَالْمَرْاءَةُ راعِيَةٌ عَلى اَهْلِ بَيْتِ بَعْلِها وَ وُلْدِهِ وَ هِىَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ)(99)
هـمـه شـمـا نـگـهـبـان و مـسـؤ ول هـسـتـيـد، مـرد بـر خـانـواده اش نگهبان است و نسبت به آنان مسؤ ول مـى بـاشـد و زن نـيـز نـسـبـت بـه خـانـدان هـمـسـر و فـرزنـدان او مـسـؤ ول است .
اين مسؤ وليت در جانب مرد از اهميّت خاصّى برخوردار است ، زيرا وى عهده دار
سـرپـرسـتـى خـانـواده اسـت و در نـتـيـجـه در بـرابـر هـمـه مـسـائل و مـشـكـلات فـكـرى ، روحـى ، اخـلاقـى و اقـتـصـادى هـمـسـر و فـرزنـدان خـود مـسـؤ ول اسـت و طـفره رفتن و شانه خالى كردن از زير بار اين مسؤ وليتها و بى تفاوتى نسبت به آنها آفت بزرگى براى زندگى خانوادگى محسوب مى شود.
غـفـلت از شـنـاخت مسؤ وليتهاى گوناگون خانوادگى ، آثار زيانبار بسيارى در پى دارد و در نـهـايـت ، مـوجـب پـشـيـمـانـى و حـسـرت انسان خواهد شد. بدين جهت ، ضرورت دارد كه هر انسان پـيـوسـتـه دربـاره مـسـؤ وليـتـهـاى خـانـوادگـى خـود بـيـنـديـشـد و بـا شـنـاخـت كامل به انجام دقيق آنها همّت گمارد.
جلوه هاى مسؤ وليّت پذيرى
بعضى از نمودهاى مسؤ وليّت پذيرى زن و شوهر در زندگى خانوادگى عبارتند از:
الف ـ تاءمين هزينه زندگى
شـوهـر وظـيـفـه شـنـاس و مـسـؤ ول نـسـبـت بـه خـانـواده مـى كـوشـد تـا هـزيـنـه زنـدگـى از قـبيل غذا، لباس ، مسكن ، اسباب و اثاثيه منزل و ساير مخارج لازم براى همسر و فرزندانش را فـراهـم كـنـد. او كـار كـردن را شـرف انـسـان ، جـوهـر زنـدگـى و جـهـاد فـى سـبـيـل الله مـى دانـد. از ايـن رو، از تـنـبـلى بـشـدّت مـى پـرهـيـزد و در راه تـحـصـيـل روزى حـلال تـلاش مـى كـنـد، تا زندگى را با آبرومندى اداره كند و نيازهاى همسر و فرزندان خود را با شرافت تاءمين كند و از اين راه ، خشنودى خدا را فراهم آورد؛ امام باقر و امام صادق (ع ) در اين باره مى فرمايند:
كـسـى پـيـش خـدا خـشـنـودتـر و رفـتارش پسنديده تر است كه براى خانه و خانواده اش نعمت و آسايش بيشترى ـ دور از اسراف و تبذير ـ فراهم كند.(100)
ب ـ مديريّت خانواده
شـوهر وظيفه شناس با تدبير و دورانديشى ويژه خود سياستهاى كلّى خانواده را تعيين مى كند و در ايـفـاى مـسـؤ وليت سرپرستى و جلب اطاعت همسر ـ از پيش ـ زمينه پذيرش و اطاعت را در او فـراهم مى كند، به امكانات و روحيات همسر خويش توجّه كرده ، در حدّ توان ، از او انتظار خواهد داشـت . وى تـنها در كار نيك و معروف به او فرمان مى دهد و از خودراءيى در اين زمينه دورى مى كند و مى داند كه اگر فرمانى برخلاف فرمان خدا باشد، پذيرش و اطاعت همسر لازم نيست .
او طـورى زنـدگى را رهبرى مى كند و به خانواده ، نشاط، خرّمى ، نظم و انضباط مى بخشد كه هـمـسـر و فرزندانش او را به عنوان سرپرست واقعى مى شناسند و اطاعت او را بر خود لازم مى شمارند.
زن وظـيـفـه شـنـاس نيز قدر زحمتهاى شوهرش را مى داند، به رهنمودها و دستورهاى او احترام مى گـذارد، مـديـريـت او را در امـور زنـدگـى مـى پـذيـرد و مـطـابـق دسـتـوراتـش عمل مى كند و از اين طريق ادامه زندگى مشترك را ميسّر مى سازد.
ج ـ همسردارى
مـرد مـسـؤ ول ، زن را در دسـت خـود امـانـت الهـى دانسته ، و نسبت به او احساس وظيفه مى كند، به شخصيّت ، افكار و اعمال او احترام مى گذارد، به نشاط و غذاى روحى او و ديگر اعضاى خانواده مـى رسـد، در امـور خـانـه و زنـدگى مشترك با همسر و فرزندان خود مشورت مى كند و به آنها بـال و پـر مـى دهـد. زن وظـيـفه شناس نيز به نظريات شوهر احترام مى گذارد، از او اطاعت مى كـنـد، از صـفـات خـوب او تـشـكـّر كرده ، و با او مدارا مى كند، از توقّع خود مى كاهد، و در حفظ مال ، ناموس و آبروى شوهر مى كوشد.
د ـ تربيت اولاد
نـمـود ديـگـر مسؤ وليت پذيرى ، در تربيت اولاد آشكار مى شود؛ زن و شوهر وظيفه شناس ، در تـربـيـت صـحـيـح و اسـلامـى فـرزنـدان خـود نـهـايـت تـلاش را بـه كـار مى گيرند و در تمام مـراحـل رشد فرزند، دوران حمل ، شيرخوارگى و پس از آن خود را نسبت به تربيت صحيح اولاد مـسـؤ ول دانـسـته و دستوراتى را كه اسلام براى تربيت صحيح فرزند ارائه نموده ، اجرا مى كنند.
اهـميّت اين مسؤ وليت به اندازه اى است كه امام سجّاد(ع ) از خداوند سبحان براى اداى اين تكليف استمداد طلبيده ، عرض مى كند:
(... وَ اَعِنّى عَلى تَرْبِيَتِهِمْ وَ تَاءْديبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ)(101)
[بار خدايا] مرا در تربيت ، تاءديب و نيكى به فرزندانم يارى كن .
و نيز آن حضرت در بيان حق فرزند نسبت به پدر و مادر مى فرمايد:
(وَ اَمـّا حـَقُّ وَلَدِكَ فـَاَنْ تـَعـْلَمَ اَنَّهُ مـِنـْكَ وَ مُضافٌ اِلَيْكَ فى عاجِلِ الدُّنْيا بِخَيْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ اَنَّكَ مَسْؤُولٌ عَمّا وَلَّيْتَهُ بِهِ مِنْ حُسْنِ الاَْدَبِ)(102)
حـقّ فـرزند بر تو، اين است كه بدانى وجود او از توست و نيك و بدهاى او در اين دنيا به تو وابـسـتـه اسـت و بـدانـى كـه در سـرپـرسـتـى او مـسـؤ ولى ، و موظّفى او را به آداب و اخلاق پسنديده پرورش دهى .
آثار مسؤ وليت پذيرى
ايـن ويـژگـى اخـلاقـى داراى آثـار فـراوانـى اسـت كـه گـسـتـره آن بـيـشـتـر مـسـائل زنـدگـى را در بـرمـى گـيـرد. ايـنك به دو اثر كلّى كه نقش ويژه اى در تاءمين سعادت خانوادگى دارد، مى پردازيم :
الف ـ استحكام پيوند خانوادگى
از آثار مستقيم احساس مسؤ وليت ، به دست آوردن موفّقيت در امور زندگى است . كسى كه تمامى وظـايـف خانوادگى خود را مى شناسد و يكايك آنها را با علاقه فراوان انجام مى دهد، بدون شك در زنـدگـى خـود مـوفـّق مى شود. همسر وى نيز از اينكه او از وظايف و تكاليف خود آگاه است ، خشنود مى گردد.
بـسـيـارى از عـقـب مـانـدگـيـهـا در زنـدگى ، معلول نشناختن مسؤ وليتها و گريز از انجام وظايف خـانـوادگـى اسـت . اگر هر يك از زن و شوهر وظايفى را كه برعهده آنان است ، تشخيص داده ، به آن عمل كنند، چرخ زندگى آنها در مسير مطلوب قرار گرفته ، امور زندگى آنها رونق خواهد يافت ، برعكس هرگونه سرپيچى از آن به استحكام اين كانون ، ضربه خواهد زد.
مـردى كـه در قـبـال مـسـؤ وليـتـهـاى خانوادگى سهل انگارى كرده ، از زير بار اداره زندگى ، شـانه خالى مى كند و با تن آسايى خود، خانواده اش را در معرض فقر اقتصادى قرار مى دهد و آنان را در برآوردن نيازهاى اوّليه خود يارى نمى رساند. در حقيقت بزرگترين ضربه را به سعادت خانوادگى خود وارد ساخته است .
ب ـ آسايش روحى
ايـفاى وظيفه متقابل همسران ، موجب اطمينان خاطر يكديگر گشته ، دغدغه هاى روحى ناشى از عدم مـسـؤ وليـت پـذيـرى همسر را از بين مى برد؛ بدين جهت با آسايش فكرى و روحى به زندگى ادامه داده ، روح آنان دچار تشويش و اضطراب نمى شود.
عـلاوه بـر ايـن ، بـا وجـود روحـيـه مـسـؤ وليـت پـذيـرى مـتـقـابل در همسران ، ريشه اختلافات خانوادگى از بين رفته ، زن و شوهر در جوّى سالم و با روحيه اى اميدوار به انجام وظايف خود مى پردازند.
عوامل پيدايش روحيه مسؤ وليت پذيرى
بـا تـوجـّه به آثار ارزنده اى كه روحيه مسؤ وليت پذيرى بر سعادت خانوادگى انسان دارد، شـايـسته است كه هر يك از زن و مرد در صورت كمبود اين روحيه ، درصدد جبران آن برآيند. در اين زمينه عوامل فراوانى مؤ ثر است كه به دو عامل اشاره مى كنيم :
الف ـ اعتماد به نفس
يـكـى از عـوامل مهمّ تقويت روحيه مسؤ وليت پذيرى ، اعتماد به نفس است . افرادى كه داراى چنين روحـيـه اى هستند، در توانايى خود براى انجام مسؤ وليت ، شك و ترديد ندارند و همواره از مسؤ وليتها استقبال مى كنند و موفقيّت خود را در گرو آن مى دانند. برعكس ، كسانى كه فاقد اعتماد بـه نـفـس هـسـتند، از قبول مسؤ وليت طفره مى روند، زيرا در توانايى خود در انجام مسؤ وليت ، دچار شك و ترديد هستند و قبول مسؤ وليت را با شكست ، مساوى مى دانند؛ بدين جهت از پذيرفتن مسؤ وليت ، شانه خالى كرده ، از آن دورى مى كنند.
بـراى اصـلاح چـنـيـن افرادى بايد روحيه اعتماد به نفس و مسؤ وليت پذيرى را در آنان تقويت كـرد. چـنين افرادى با انجام كارهايى كه در توان آنهاست و كسب موفقيّت در آن ، بتدريج اعتماد بـه نـفـس پـيـدا مـى كـنـنـد، زيـرا ايـفاى مسؤ وليت منجرّ به استحكام شخصيت و موفقيّت آنها در زنـدگـى مـى شـود و زندگى را در كام آنها شيرين مى كند. در نتيجه ، در انجام مسؤ ليت شتاب بيشترى از خود نشان مى دهند.
ب ـ تاءثير پذيرى از همسر
عـامـل ديـگـرى كـه موجب تقويت روحيه مسؤ وليت پذيرى انسان مى شود، معاشرت با افراد مسؤ وليـت پـذيـر اسـت ، زيـرا بـه واسـطـه تـاءثـيـرپذيرى از روحيات ديگران ، صفت مسؤ وليت پـذيـرى بـتـدريـج در او تـقـويـت مـى شـود. روشن است كه وجود چنين روحيه اى در انسان ، موجب سـرايـت ايـن صـفـت بـه هـمـسـر او خـواهـد شـد و هـمـچنين تاءثير فراوانى در مسؤ وليت پذيرى فـرزنـدان آن خانواده مى گذارد. بر عكس ، اگر انسان فاقد چنين روحيه اى بوده ، از همسر خود انتظار داشته باشد كه تمام مسؤ وليتهاى خود را بخوبى انجام دهد، توفيقى در اين زمينه به دست نخواهد آورد.
بنابراين ، لازمه ايجاد روحيه مسؤ وليت پذيرى در محيط خانواده اين است كه مرد خانواده ، بيش از هـر كـس اين روحيه را در خود تقويت كند تا با گذشت زمان در همسر و فرزندان خود تاءثير گذارد.
آفات سعادت خانواده
هـمـان گـونـه كـه مـوفـّقـيـت و خـوشـبـخـتـى خـانـواده مـرهـون عـوامـل سعادت بخش است و با دستيابى به آن ، نور صفا و صميميت محيط زندگى را روشن مى كند، اختلافات و تيره روزى خانواده نيز معلول آفات گوناگونى است كه دامنگير آن مى شود.
براى برخوردارى از زندگى سالم و خانواده اى ارزشمند، بايد در زمينه پيراستن كانون گرم خانواده از آفات مختلف تلاش كرد و اجازه نداد كه خانواده در معرض بيماريهاى خانمان برانداز قرار گيرد.
اگـر عـوامـلى نـظـيـر احـتـرام ، مـحـبـت و مـودّت ، تـفـاهـم و گـذشت ، مشورت و مسؤ وليت پذيرى مـتـقـابـل زن و شـوهـر مـوجـبـات سـعـادت خـانـواده را فـراهـم مـى كـنـد، عـوامـل ديـگـرى نـيـز وجـود دارد كـه زمـينه هاى اختلاف و درگيرى ، كينه و خشم و در نتيجه از هم پاشيده شدن خانواده را به دنبال دارد كه بايد پيش از پيدايش و گسترش آن ، درصدد دفع آن باشيم . اينك برخى از آفات خانواده را برمى شمريم :
1 ـ بد خلقى
آدمـى بـايـد سعى كند تا اخلاق و سيرت درونى خود را همچون ظاهر خود زيبا و پسنديده سازد. بدخلقى صفت ناپسندى است كه زندگى انسان را تيره و تار مى كند. ورود بدخُلقى در محيط زنـدگـى خـانـوادگـى مـوجـب عـوارض مـنـفـى بـى شـمـارى مى گردد كه در قالب تند خويى ، گرفتگى چهره ، بى حوصلگى ، اخم و بهانه گيرى نمايان مى شود.
بداخلاقى يكى از آفات ويرانگر زندگى خانوادگى است ؛
حضرت على (ع ) فرمود:
(مَنْ ساءَ خُلْقُهُ مَلَّهُ اَهْلُهُ)(103)
هـر كـس بـداخـلاق بـاشـد، خـانـواده اش از او نـاراحـت و ملول مى شود.
آثار بدخلقى
بدخلقى ، محيط خانه را به جهنّم سوزانى تبديل مى كند كه ثمره اى جز از دست دادن خوشبختى و سعادت افراد خانواده ندارد. اينك برخى از آثار منفى بدخلقى را ذكر مى كنيم :
الف ـ ضايع شدن شخصيت انسانى
اوّليـن اثـر مـنـفـى بـدخـلقـى بـطـور مـسـتـقـيم متوجه شخص بداخلاق مى گردد؛ بدين معنى كه بداخلاقى چنان چهره زشت و نامطلوبى از انسان ارائه مى دهد كه با مشاهده آن ، خوبيها، صفات ارزشمند و ساير ارزشهاى اجتماعى او از ياد رفته ، شخصيت وى ضايع و در نظر ديگران خوار و ذليل مى گردد. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(رُبَّ عَزيزٍ اَذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ رُبَّ ذَليلٍ اَعَزَّهُ خُلْقُهُ)(104)
چـه بـسـا عـزيـزى كه اخلاق بد، مايه ذلّت و خوارى او شده و چه بسا خوار و ذليلى كه اخلاق خوب ، او را به عزّت و بزرگى رسانده است .
عـلاوه بـر آن ، بـدخـلقـى مـايـه تـبـاهـى و ضـايـع شـدن آثـار اعمال نيك انسان مى شود. امام صادق (ع ) در اين باره فرمود:
(اِنَّ سُوءَ الْخُلْقِ لَيُفْسِدُ الْعَمَلَ كَما يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ).(105)
بـدخـويـى ، كـردار را تـبـاه مـى سـازد، چـنـان كـه سـركـه عسل را.
ب ـ ايجاد ترس و اضطراب
بدخلقى در خانه و يا در محيط كار و زندگى ، زمينه تفاهم و همدلى و صميميت را از بين برده ، موجب دورى از مردم و در نتيجه آشفتگى روحى و احساس تنهايى و دلهره مى شود. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(مَنْ خَشُنَتْ عَريكَتُهُ اَقْفَرَتْ حاشِيَتُهُ)(106)
هر كس درشت خوى باشد، دور و برش خالى گردد (و كسى در كنار او نمى ماند).
مـحـيـط خـانه و زندگى بايد محل آرامش و آسايش زن و مرد و فرزندان آنان باشد. بداخلاقى ، آرامـش و صـفـاى مـحـيط خانواده را از بين برده ، ترس و دلهره را جايگزين آن مى كند. بعلاوه ، آنـگـاه كـه شـوهـر بـا بدخلقى عرصه زندگى را براى همسرش تنگ كرده و به جاى ملاطفت و نـيـكـى ، خـشـونـت كـنـد، اضـطـراب و تـرس را بـر وى چـيـره سـاخـتـه و تـعـادل روحى او را از بين مى برد. در اين هنگام است كه زن احساس وحشت مى كند و خويشتن را در برابر ديو بدخلقى گرفتار مى يابد. امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
(لا وَحْشَةَ اَوْحَشُ مِنْ سُوءِ الْخُلْقِ)(107)
هيچ وحشتى ، ترسناك تر از بدخلقى نيست .
ج ـ زوال محبّت
اثـر ديـگـر بـدخـلقى ، كاهش مهر و محبّت و از بين رفتن مهربانى و دوستى است . رفتار انسان بـدخـلق ، بـراى هـيـچ كـس خوشايند نيست ؛ همه از خوى ناپسند، در رنج و عذابند و از آن نفرت دارند.
خوشرويى كمترين بهايى است كه زن در مقابل تلاش شبانه روزى خود، از شوهر انتظار دارد و در حـقـيـقـت ، جـبـران كـنـنـده بـسـيـارى از كـمـبـودهـاى مـادى زنـدگـى بـوده ، تحمّل ناهمواريهاى آن را براى او ميسّر مى سازد. زنى كه همواره با تندخويى شوهرش رو به رو مـى شـود، زنـدگى در نظرش تيره و تار شده ، از معاشرت با همسر بى حوصله و بدخلقِ خود خسته و درمانده خواهد شد.
گـاهـى تـندخويى و بداخلاقى افراد چنان خسته كننده و نفرت انگيز است كه عدّه اى به انتظار مرگ آنان نشسته و بدين وسيله شاد مى شوند. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(مَنْ ساءَتْ سَجِيَّتُهُ سَرَّتْ مَنِيَّتُهُ)(108)
هر كس بداخلاق باشد، مرگش مايه شادى گردد.
2 ـ بدگمانى
از ديگر آفات سعادت خانواده ، بدگمانى زن و شوهر به يكديگر است كه آثار منفى بسيارى را بـه هـمـراه دارد. شـخـص بـدگمان داراى روحيه منفى بافى و بيمارگونه است . او از سلامت روحى و تعادل روانى برخوردار نبوده ،به رفتار وگفتار ديگران با ديده ترديد مى نگرد.
انـسـانـى كـه بـر اثـر روحيه بدبينى ، به همسر خود اعتماد و اطمينان ندارد، از آرامش و صفاى زنـدگـى خـانـوادگى محروم خواهد بود. چنين افرادى در روابط اجتماعى نيز موفق نخواهند شد؛ چـرا كه در نتيجه بدگمانى به ديگران ، دوستان خود را از دست داده ، تنها خواهند ماند. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(شَرُّ النّاسِ مَنْ لَمْ يَثِقْ بِاءَحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ وَ لَمْ يَثِقْ بِهِ اَحَدٌ لِسُوءِ فِعْلِهِ)(109)
بدترين مردم كسى است كه به علت بدگمانى به هيچ كس اعتماد ندارد و به جهت رفتار بدش ، كسى به او اطمينان نمى كند.
براى از بين بردن صفت ناپسند بدگمانى ، بايد از عواملى كه مايه بروز يا ايجاد بدبينى است ، پرهيز كرد. رفتار مشكوك ، قرار گرفتن در موضع تهمت و نيز همنشينى با بدگويان و افراد شرور، از جمله اسباب بدبينى است (110) كه بايد در محيط زندگى بويژه در كانون گرم خانواده از آنها دورى جست .
آثار بدگمانى
هـمـسـر بـدبـيـن بـه علت روحيه منفى بافى اش ، سلامت زندگى خانوادگى را در معرض خطر قـرار مى دهد و آن را با عواقب زيانبارى رو به رو مى سازد كه در نهايت ممكن است به نابودى كانون گرم خانواده منجر شود. در اين بخش دو اثر منفى بدگمانى را ذكر مى كنيم :
الف ـ برانگيختن بديها
يـكـى از نـتـايـج زيـانـبـار بـدگـمـانـى ، كـاهـش انـگـيـزه نـيـكـوكـارى و ارتـكـاب اعـمـال ناپسند است . اگر مردى در مسائل خانوادگى نسبت به همسرش بدگمان باشد، اتهامات واهـى و بـى اسـاسـى را بـه وى نـسـبـت مـى دهـد كـه سـبـب نـاچـيـز جـلوه دادن زشـتـى اعـمـال بـد گـرديـده ، انـجـام اعمال ناشايست را براى او آسان مى كند و در نتيجه ، رفتار او را بـتـدريـج بـه سـمـتـى انـحـرافـى و نـامـطـلوب سـوق داده ، مـوجـب ظـهـور اعمال ناپسند از او خواهد شد. امير مؤ منان على (ع ) در اين مورد فرمود:
(سُوءُ الظَّنِّ يُفْسِدُ الاُْمُورَ وَ يَبْعَثُ عَلَى الشُّرُورِ)(111)
بدگمانى كارها را فاسد مى كند و بديها را برمى انگيزد.
ب ـ اختلافات خانوادگى
از ديـگـر آثـار مـنـفـى بدگمانى به همسر، ايجاد زمينه وسيع درگيرى و اختلافات خانوادگى اسـت . از نـظـر فـرد بـدبـيـن ، اغـلب رفـتـارهـاى هـمـسـر، مـشـكـوك و نـادرسـت اسـت و هـمـيـن خـيـال واهـى ، مـوجب اعتراضات بى اساس ، پرخاشهاى بيجا، دخالتهاى ناروا، اتهامات پوچ و واكـنـشـهـاى نـاپـسـنـد او در مـقـابـل رفـتـار هـمـسـر مـى شـود. تـحمّل چنين وضعى در دراز مدت براى انسان مشكل و طاقت فرساست . همسر چنين فردى هر اندازه كـه صـبـور و خـويـشتندار باشد، پس از گذشت مدت زمانى ، كاسه صبرش لبريز شده ، به مقابله با او خواهد پرداخت .
در نـتـيـجـه ، بـر اثـر غـلبـه روحـيـه بـدگـمـانـى ، هـمـواره بـه خـاطـر مسائل جزئى و غير قابل اعتنا، درگيريهاى مستمر خانوادگى ايجاد مى شود، صلح و آرامش از اين خـانـه رخـت بـرمـى بـنـدد و دوسـتـى و مـحـبـت زن و شـوهـر، بـه جـدايـى روحـى از يـكـديـگـر تبديل خواهدشد. حضرت على (ع ) فرمود:
(مَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ سُوءُ الظَّنِّ لَمْ يَتْرُكْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَليلٍ صُلْحاً)(112)
بدگمانى بر هر كس چيره شود، بين او و هيچ دوستى صلح و آرامش باقى نخواهد گذاشت .
3 ـ بد زبانى
سـوّمـيـن عـامـلى كه سلامت و سعادت خانواده را تهديد مى كند و موجب بروز نگرانيها و اختلافات ميان زن و شوهر مى گردد، بدزبانى است .
(زبـان ) كـه وسيله تكلّم و تفهيم خواسته هاى درونى است ، اگر به صورت صحيح به كار گـرفـته نشود و بيماريهاى ناشى از آن معالجه نگردد، آثار منفى و زيانبارى به همراه خواهد داشت . بدين جهت ، روايات فراوانى درباره پرهيز از آزادى بى حد و حصر زبان و تاءكيد بر محافظت آن وارد شده است .
شـخـصـى حـضـور پـيـامـبـر اكـرم (ص ) شـرفياب شد و تقاضاى پند و اندرز كرد. آن حضرت فرمود:
(اِحْفَظْ لِسانَكَ)
زبانت را حفظ كن .
سپس در برابر تقاضاى مكرّر او تا سه مرتبه اين جمله را تكرار كرده ، فرمود:
(وَيْحَكَ وَ هَلْ يُكِبُّ النّاسَ عَلى مَناخِرِهِمْ فِى النّارِ اِلاّ حَصائِدُ اَلْسِنَتِهِمْ)(113)
واى بر تو! آيا مردم را جز درو شده هاى زبانشان به رو در آتش دوزخ مى اندازد؟
بـدزبـانى كه از هواها و انگيزه هاى متنوع نفسانى سرچشمه مى گيرد، از صفات رذيله و اخلاق ناپسند در وجود انسان است و او را به گفتار بى فايده و بيجا و ارتكاب سخنان ناروا و حرام وادار مى كند. بسيارى از جرايم و گناهان از زبان نشاءت مى گيرد. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(بَلاءُ الاِْنْسانِ فى لِسانِهِ)(114)
گرفتارى انسان در زبانش است .
آثار بدزبانى
بـخـشـى از اخـتلافات و درگيريهاى خانوادگى ، در سايه بدزبانى زن يا شوهر است . و چه بسيار ناراحتيها و طلاقها برخاسته از سخن بد و نارواست . امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(رُبَّ فِتْنَةٍ اَثارَها قَوْلٌ)(115)
بسا فتنه اى كه سخنى آن را برانگيخته است .
بدزبانى هر يك از زن و شوهر در محيط زندگى خانوادگى ، موجب كاهش محبّت و رنجش خاطر و مايه سرزنش و ملامت ديگران است . حضرت على (ع ) فرمود:
(مَنْ ساءَ كَلامُهُ كَثُرَ مَلامُهُ)(116)
هر كس سخنش بد باشد، بيشتر سرزنش مى شود.
علاوه بر آن ، بيمارى (بدزبانى ) غضب الهى و آتش جهنم را به همراه خواهد داشت . امام صادق (ع ) در اين باره فرمود:
(مَنْ خافَ النّاسُ لِسانَهُ فَهُوَ فِى النّارِ)(117)
كسى كه مردم از زبان او بترسند، در آتش دوزخ خواهد بود.
(مولوى ) در وصف زبان و آثار بدزبانى گفته است :
اين زبان چون سنگ و فم آهن وش است
و آنكه بجهد از زبان چون آتش است
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روى نقل و گاه از روى لاف
زانكه تاريك است و هر سو پنبه زار
در ميان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومى كه چشمان دوختند
زان سخنها عالَمى را سوختند(118)
بـد زبـانـى در خـانـواده ، بـه صورتهاى گوناگونى ظاهر مى شود كه برخى از آنها بدين شرح است :
الف ـ سرزنش
هرگاه سرزنش به صورت يك عادت ريشه دار درآمده باشد، جزو آفات زبان محسوب مى شود. عـادت بـه سـرزنـش كـردن ديـگـران ، تـوجـّه بـه واقعيات زندگى و موقعيت ديگران را بشدّت تضعيف كرده ، زمينه برخورد خصمانه و عتاب آميزى را فراهم مى كند.
چـه بـسـيـار از نـارسـايـيـهـا و اشـتـبـاهـات را مى توان با پند و اندرز و خوش زبانى ، بدون سـرزنـش و خـرده گـيـرى حـل كـرد؛ هـرگـاه سـرزنـش افـراد بـويـژه سـرزنـش هـمسر در محيط خـانـوادگـى ضـرورت پـيـدا كـند، نبايد در اين باره افراط و زياده روى كرد، بلكه بايد به حدّاقل آن اكتفا نمود؛ چرا كه زياده روى در سرزنش ديگران به جاى تاءثير نيكو، آثار منفى در پى دارد.
امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
(اَلاِْفْراطُ فِى الْمَلامَةِ يَشُبُّ نارَ اللَّجاجَةِ)(119)
زياده روى در نكوهش ، آتش لجاجت را شعله ور مى سازد.
يـكـى از اصـول تـربـيـتـى ، پـرهيز از تكرار سرزنش است ؛ چرا كه موجب بى اثر شدن آن و پافشارى شخص در رفتار نادرست مى گردد. حضرت على (ع ) فرمود:
(اِيّاكَ اَنْ تُكَرِّرَ الْعَتْبَ فَاِنَّ ذلِكَ يُغْرى بِالذَّنْبِ وَ يُهَوِّنُ الْعَتْبَ)(120)
از تكرار ملامت بپرهيز كه حرص بر گناه مى آورد و سرزنش را بى ارزش مى كند.
اثر منفى ديگر در زياده روى سرزنش ، ايجاد كينه و دشمنى است . به فرموده همان امام :
(لا تُكَثِّرَنَّ الْعِتابَ، فَاِنَّهُ يُورِثُ الضَّغينَةَ وَ يَدْعُو اِلَى الْبَغْضاءِ)(121)
زياد سرزنش مكن كه موجب كينه و دشمنى مى شود.
ب ـ ناسزاگويى
گـاهى بدزبانى به صورت ناسزاگويى و فحّاشى است كه موجب نارضايتى ، اختلافات و ناراحتيهاى عميق مى شود. بعضى از افراد در هنگام ناراحتى و خشم و غضب از همسر، به فحّاشى مـى پـردازنـد. چـنـيـن كـارى نـه تـنها مشكلى را حل نخواهد كرد، بلكه از شخصيت اجتماعى انسان كاسته ، محبّت و صميميت را از بين مى برد.
شـخـص نـاسـزاگـو در خـانـواده ، بـه عـنـوان فردى نامتعادل شناخته مى شود كه مى خواهد همه مـشـكـلات را بـا زبـان درشـت خـود حـل كـنـد و بـه جـهـت بـى احـتـرامى مكرّر به افراد خانواده و ناسزاگويى به آنان حرمت خويش را نيز ضايع خواهد كرد. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(سُوءُ الْمَنْطِقِ يُزْرى بِالْقَدْرِ وَ يُفْسِدُ الاُْخُوَّةَ)(122)
سخن بد، ارزش آدمى را كم و برادرى را از بين مى برد.
امـيـر مؤ منان على (ع ) ، دشنام دادن افراد به يكديگر را به منقار زدن دو خروس يا نزاع دو سگ تـشـبـيـه كـرده كـه آن قـدر با يكديگر مى ستيزند تا مجروح و يا خسته و درمانده شوند. سپس هـشـدار داده كـه دانـايان و عاقلان چنين كارى نكنند و هر كس دست از فحّاشى بردارد، با شخصيت تر و ارزشمندتر از ديگرى خواهد بود.(123)
در بـرخـى خـانواده ها، درگيريهاى لفظى زن و شوهر با ناسزاگويى به پايان مى رسد و در نتيجه زن ـ كه غالباً مورد هتّاكى و ناسزاگويى شوهر خود قرار مى گيرد ـ كينه همسرش را بـه دل گرفته ، نفرت از او سراسر وجودش را فرا مى گيرد، و بدين جهت ، محبوبيت و احترام معمول خانوادگى را از دست خواهد داد. حضرت على (ع ) فرمود:
(اِحْذَرْ فُحْشَ الْقَوْلِ وَالْكِذْبَ فَاِنَّهُما يُزْرِيانِ بِالْقائِلِ)(124)
از فحّاشى و دروغ بپرهيز كه اين دو گوينده خود را بى ارزش مى كنند.
ج ـ عيبجويى
يـكـى از صـفـات زشـت و نـاپـسـنـد اخلاقى ، عيبجويى است كه از آفات زبان محسوب مى شود. عـيـبـجـويـى مـوجـب پـيـدايـش نـاراحـتـيـهـاى گـوناگون ، آزار و اذيت روحى و روانى و خجالت و شرمسارى است . قرآن كريم ، هر نوع عيبجويى و طعنه زدن را مورد نهى قرار داده ، مى فرمايد:
وَ لا تَلْمِزُوا اَنْفُسَكُمْ)(125)
يكديگر را مورد طعن و عيبجويى قرار ندهيد.
و نيز در مورد عيبجوى مسخره كننده مى فرمايد:
(وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ)(126)
واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى .
كسى كه به عيبجويى عادت كرده است ، هرگز به اصلاح عيوب خود و ديگران اهمّيتى نمى دهد و هـمـواره درصـدد اسـت كـه از ديـگـران عـيبى مشاهده كرده ، آن را به جهت سرزنش ، زخم زبان ، حـسـادت ، كـوچـك شمردن ، انتقامجويى يا اغراض ديگر بازگو كند. اين گونه افراد ـ بويژه اگـر در مـيان كانون گرم خانواده باشند ـ قبل از ديگران ، خود نيازمند اصلاح هستند و بايد در مـرحـله اول خـود را اصـلاح كـنـنـد كـه پرداختن به عيوب ديگران و غفلت از عيوب خويش يكى از لغزشگاههاى بزرگ انسان است . حضرت على (ع ) در اين زمينه فرمود:
جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُيُوبِهِ مِنْ اَكْبَرِ ذُنُوبِهِ)(127)
ناآگاهى شخص به عيبهاى خويش ، از بزرگترين گناهان است .
سعادت و خوشبختى در خانه اى است كه اهل آن در جستجوى عيب يكديگر نبوده ، به فكر اصلاح و بـازنـگـرى در اخـلاق خـويش و يافتن نقص و لغزشهاى خود باشند و در صورت مشاهده عيبى در اعضاى خانواده ، براى حلّ آن با لحنى ملايم ، محترمانه و بدون هيچ گونه تحقير و اهانت و با تـوجـه بـه شرايط و ظرفيت روحى افراد، به اصلاح آنان بپردازند، بگونه اى كه آنان با رضـايـت خـاطـر درصـدد اصـلاح خـويـش بـرآيـنـد و از نـصـيـحـت و انـدرز استقبال كنند و سخن امام صادق (ع ) را آوازه گوش قرار دهند كه فرمود:
(اَحَبُّ اِخْوانى اِلَىَّ مَنْ اَهْدى اِلَىَّ عُيُوبى )(128)
محبوبترين برادرانم نزد من كسى است كه عيوبم را به من هديه كند.
د ـ نام زشت نهادن
يكى ديگر از نمودهاى بدزبانى كه گناه محسوب مى شود و موجب ناراحتى و آزار ديگران است ، نـام زشـت نـهـادن بـر افـراد اسـت . عدّه اى از افراد بى بند و بار سعى دارند كه بر ديگران القاب زشت بگذارند و از اين طريق آنها را تحقير و مسخره كنند، شخصيتشان را بكوبند و يا از آنان انتقام گيرند.
بـرخـى نـيـز در مـحـيـط خانوادگى براى تفريح و شيرين زبانى به صورتى تمسخر آميز، لقبى بد بر همسر نهاده ، گاه و بى گاه با صدا زدن آن نام ، او را آزرده خاطر مى كنند.
چـنـيـن صـفـت نـاپـسـنـدى ، مـغـايـر بـا شـؤ ون اخـلاقـى خـانـواده اسـت و اسـلام بـصـراحت از اين عـمـل زشـت نهى مى كند و هر اسم و لقبى را كه كوچكترين مفهوم نامطلوبى داشته و مايه تحقير مسلمانى باشد، ممنوع شمرده است . قرآن كريم مى فرمايد:
(وَ لا تَنابَزُوا بِالاَْلْقابِ)(129)
يكديگر را با القاب زشت صدا نزنيد.
بـه هـر حـال ، بـايـد مـراقـب بـود تـا در هـمـه مـواقع ، بويژه هنگام شوخى و بذله گويى يا عـصـبـانيت و انتقاد و نيز نزد دوستان و آشنايان ، از نام زشت نهادن بر همسر خوددارى گردد تا موجب ناراحتى و آزردگى وى فراهم نشود و سعادت خانواده همچنان پا بر جا باشد.
وظايف متقابل همسران
بـراى اداره بـهتر زندگى و تاءمين آسايش و حفظ كيان خانواده ، هر يك از زن و شوهر نسبت به يـكـديـگـر مـسـؤ وليـتـهـا و وظـايـفـى بـه عـهـده دارنـد. گـرچـه وظـايـفـى كـه هـمـسـران در قـبـال هم دارند متفاوت است ، ولى متناسب و هماهنگ با ساختار وجودى آنهاست و مايه تحكيم و حفظ خـانـواده مـى گـردد؛ بـديـن تـرتـيـب هـر كدام از آنها، در انجام وظيفه خود كوشاتر باشد، نقش بيشترى در تحكيم خانواده خواهد داشت و اگر هر دو، با احساس مسؤ وليت شايسته ، وظايف ويژه خـود را بـدرسـتى انجام دهند، كشتى خانواده را در برابر امواج حوادث و ناگواريهاى اجتماعى ، با سلامتى به ساحل مى رسانند.(130)
وظـايـف هـمسران گوناگون است ؛ بخشى ، واجب و تكليف شرعى است ، بخشى مستحب و توصيه هـاى اخـلاقـى اسـت و بـخـشـى از آن مـربوط به توافق و قرارداد زن و شوهر است . ما در اينجا، وظـايـفـى را كـه جـنـبـه اخـلاقى دارد و ويژه زن يا شوهر و يا مشترك ميان آن دو مى باشد، مورد تـوجـه قرار مى دهيم ، پايبند بودن به اين وظايف ، زمينه هاى اختلاف و ناراحتى را در زندگى مـشـتـرك كـاهـش داده ،خـوشـبـخـتـى و سـعـادت را بـه ارمـغـان مـى آورد.بـرعـكـس ، سـهـل انـگارى و بى اعتنايى نسبت به آنها، پيامدهاى ناگوار و اثرات نامطلوبى در پى خواهد داشت .
1 ـ جلب محبّت همسر
زنـدگـى مـشـتـرك خـانـوادگى نياز شديد به علاقه ، محبّت ، مهربانى و عشق زن و شوهر به يكديگر دارد و هر كدام از آنان بايد بگونه اى رفتار كنند كه مجذوب همديگر باشند و كانون خانواده را گرم نگه دارند.
گر چه دوستى و محبت از ابتداى تشكيل خانواده وجود دارد، اما براى تداوم و افزايش آن ، بايد تلاشى دو جانبه صورت گيرد، تا علاقه و محبت زن و شوهر به يكديگر افزايش يابد. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(بِالتَّوَدُّدِ تَتَاءَكَّدُ الَْمحَبَّةُ)(131)
با ابراز دوستى ، محبّت محكمتر مى شود.
راههاى جلب محبّت
بـراى ايـجـاد مـحبّت و توجه بيشتر زن و شوهر به يكديگر، راههايى وجود دارد كه با توجه بـه شـرايـط گـونـاگـون روحى و اخلاقى افراد، مختلف است و ما به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف ـ برخورد نيكو
در فـراز و نـشـيب زندگى و در محيط كار و خانواده ، با روى گشاده و خوش اخلاقى و برخورد نـيـكـو، مـى تـوان مـحـيـطى سالم و آكنده از محبّت و صميميت به وجود آورد. امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
(بِحُسْنِ الْعِشْرَةِ تَدُومُ الْوُصْلَةُ)(132)
برخورد شايسته و نيكو، مايه تداوم پيوند است .
بـرخـورد زن و شوهر در هنگام ورود يا خروج از خانه ، تاءثير زيادى در روند اخلاقى آنها مى گـذارد. ايـن بـرخـورد اگر منفى و ناشايست باشد، موجب آزردگى همسر و اگر نيكو و شايسته باشد، موجب دلخوشى و جذب او مى شود.
بـراى جـلب مـحـبـت هـمـسـر بـايـد هـر كـار مـعـقـول و پـسـنـديـده اى را انـجـام داد. بـراى مثال از ابتداى ورود به خانه ، زن و شوهر با سلام و روى خوش با يكديگر برخورد كنند.
در بـعـضـى از روايـات ، رفـتار نيكوى زن در هنگام ورود شوهر به خانه ـ كه مايه جذب همسر است ـ از حقوق مرد شمرده شده است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(حَقُّ الرَّجُلِ عَلَى الْمَرْاءَةِ... اَنْ تَسْتَقْبِلَهُ عِنْدَ بابِ بَيْتِها فَتُرَحِّبَ)(133)
حـق مـرد بـر زن ايـن است كه ... هنگام ورودِ شوهر، تا درِ خانه استقبالش كند و به وى خوش آمد گويد.
چـنـين برخوردى ، محبّت به زن را در قلب شوهر افزايش داده ، خستگى كار روزانه را برطرف مى كند و زندگى دلپذير و جذّاب خواهد شد.
ب ـ تشكر و قدردانى
سـپـاسـگـزارى از كارهاى شايسته افراد، يكى از راههاى جلب محبت است و مايه تشويق و ترغيب آنـان بـه ادامـه كـار اسـت و بـى تـوجـّهـى و عـدم قـدردانـى از اعـمـال پـسـنـديـده ، روحـيه نااميدى و دلسردى به وجود مى آورد و نشانه پستى و خوارى است . حضرت على (ع ) فرمود:
(اَللُّؤْمُ اَنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ)(134)
پستى آن است كه از نعمت قدردانى و سپاسگذارى نكنى .
در زنـدگـى خـانـوادگـى ، هـر كـدام از زن و شـوهـر، در جـهـت ايـفـاى وظـايـف خـود، متحمّل رنج و زحمت مى شوند و تمام تلاش خود را وقف زندگى مى كنند. از اين رو، سزاوار است كـه هـر دو نـسـبـت بـه كـار يـكديگر سپاسگذار باشند. در اين صورت با دلگرمى بيشتر به تلاش خود ادامه داده ، لطف و احسان خود را با حرارت زيادترى تقديم اعضاى خانواده مى كنند؛ بر عكس اگر زحمات هر كدام ناديده گرفته شود، بتدريج شور و نشاط زندگى به دلسردى و پژمردگى تبديل خواهد شد. امام صادق (ع ) فرمود:
(مَكْتُوبٌ فِى التَّوْراةِ: اُشْكُرْ مَنْ اَنْعَمَ عَلَيْكَ وَ اَنْعِمْ عَلى مَنْ شَكَرَكَ فَاِنَّهُ لا زَوالَ لِلنَّعْماءِ اِذا شَكَرْتَ وَ لا بَقاءَ لَها اِذا كَفَرْتَ)(135)
در تـورات نـوشته است : از كسى كه به تو احسان كرد سپاسگزارى كن و به كسى كه از تو سپاسگزارى كرد احسان كن ، زيرا نعمتها با سپاسگزارى پايدارند و با ناسپاسى ناپايدار.
تشكر و قدردانى از زحمات ، بخشى از ناراحتيهاى خانوادگى و خشم و غضب همسران را برطرف مـى كـنـد؛ چـرا كه سپاسگذارى نقش مهمّى در جذب افراد داشته ، مايه خشنودى و مهربانى است . امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(شُكْرُكَ لِلرّاضِى عَنْكَ يَزيدُهُ رِضاً وَ وَفاءً، شُكْرُكَ لِلسّاخِطِ عَلَيْكَ يُوجِبُ لَكَ مِنْهُ صَلاحاً وَ تَعَطُّفاً)(136)
تـشـكـر تـو از كـسـى كـه نـسـبـت بـه تـو راضـى باشد، خشنودى و وفادارى را زياد مى كند و سپاسگزارى ات نسبت به كسى كه به تو خشمناك است ، موجب صلاح و مهربانى است .
ج ـ هديه دادن
هـديـه دادن كـه نـشـانگر محبّت و ارادت قلبى افراد نسبت به يكديگر است ، در زندگى مشترك خـانـوادگـى از اهميّت بيشترى برخوردار است و موجب افزايش محبّت همسر نسبت به شوهرش مى شـود و كـيـنـه هـا و دشـمـنـيـهـا را از بين مى برد. از اين رو، شايسته است كه شوهر به تناسب امـكـانـاتِ خـود، هـدايـاى مناسبى تهيّه كرده و در مناسبتهاى گوناگون و نيز پس از بازگشت از مـسـافـرت ـ كـه بـطـور مـعمول همسر در انتظار آن نشسته است ـ به او تقديم كند. پيامبر گرام اسلام (ص ) فرمود:
(اَلْهَدِيَّةُ تُورِثُ الْمَوَدَّةَ وَ تَجْدِرُ الاُْخُوَّةَ وَ تَذْهَبُ الضِّغينَةَ، تَهادُوا تُحابُّوا)(137)
هـديـه مـوجـب مـودّت و پايدارىِ برادرى مى شود و كينه ها را از بين مى برد، به يكديگر هديه دهيد تا همديگر را دوست بداريد.
د ـ آراستگى به ديگر فضايل اخلاقى
بـعـضـى از صـفـات ارزشـمـند اخلاقى مانند: صبر، گذشت ، ملايمت و نرمى ، احسان ، سخاوت ، انصاف ، تواضع و... در جلب محبّت همسر بسيار مؤ ثّر است . امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(ثَلاثَةٌ يُوجِبْنَ الَْمحَبَّةَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ حُسْنُ الرِّفْقِ وَالتَّواضُعُ)(138)
سه چيز موجب محبّت مى شود: نيك خلقى ، نيك رفتارى و تواضع .
فـضـايـل اخـلاقـى در جلب محبّت همسر و تاءمين سعادت خانوادگى تاءثير بسزايى دارد. زن و شوهر به منظور تداوم سعادتمندانه زندگى مشترك و در امان ماندن از آفات فراوان آن ، بايد نـهـايـت سـعـى خـود را در تـحصيل فضايل اخلاقى به كار گيرند. امام صادق (ع ) در اين باره فرمود:
(إ نَّ الْمـَرْءَ يـَحْتاجُ فى مَنْزِلِهِ وَ عِيالِهِ اِلى ثَلاثِ خِصالٍ يَتَكَلَّفُها وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ فى طَبْعِهِ ذلِكَ: مُعاشَرَةٌ جَميلَةٌ وَ سِعَةٌ بِتَقْديرٍ وَ غَيْرَةٌ بِتَحْصينٍ)(139)
هـر مـردى نـيـازمـنـد اسـت كـه در خانه و خانواده اش سه خصلت را برعهده گيرد گر چه عادتش نباشد: معاشرت شايسته ، گشاده دستى حساب شده و غيرت و حفظ ناموس .
آثار جلب محبّت همسر
آثـار ارزشـمـنـد جلب محبّت همسر بقدرى گسترده و فراگير است كه نمى توان همه موارد آن را بـرشـمـرد، چـرا كـه اجـراى ايـن روش بـه خط مشى اخلاقى خانواده كيفيتى نوين و به زندگى مـشـتـرك شـيـريـنـى خـاصـى مى بخشد و آن را از بى روحى و پژمردگى و يكنواختى خارج مى سازد. در اينجا تنها به بيان دو اثر ارزنده آن بسنده مى كنيم :
الف ـ نشاط روحى
انـديـشـه جـلب مـحـبـّت ، سـبـب مـى شـود كـه انـسـان هـمـواره مـلاحـظـه احوال همسر را نموده ، از افراط و تفريط در رفتار و نيز از خودخواهيهاى جاهلانه بپرهيزد و در رفتار و گفتار خود، تعادل و دقّت داشته باشد. مرد وقتى علاقه مندىِ همسر به شوهرش و نيز سعى او را در كسب رضايت اعضاى خانواده احراز كرد، دلگرمى خاصى به زندگى خانوادگى پيدا مى كند و با اميد بيشتر و نشاط روحى افزونتر، تمام سرمايه هاى معنوى و مادى خود را در راه تـاءمين سعادت خانواده اش به كار مى گيرد. بعكس ، كسى كه بى توجّهى همسرش را نسبت به خود حس كند و از سوى او، تمايلى به جذب خويش مشاهده نكند، روز به روز بر ناراحتى و نـارضـايـتـى اش افـزوده مـى شـود و در صـورت تـداوم ، نـشـاط روحى خود را از دست داده ، در زندگى مشترك ، دچار دلسردى و افسردگى خواهد شد.
ب ـ تحكيم بنيان خانواده
بهترين راه تحكيم بنيان خانواده و جلوگيرى از فروپاشى آن ، سعى در ايجاد صفا و صميميت و جلب محبت همسر است .
وقـتـى رابـطـه زن و شـوهـر بـر اسـاس جـذب يـكـديـگـر و ايـجاد علاقه و محبّت باشد، اخلاق خانوادگى ، رشد و كمال پيدا مى كند، ميزان تاءثير پذيرى مثبت از اندرزهاى همسر افزايش مى يـابـد. زمـيـنـه اخـتـلاف و برخوردهاى نامناسب از بين مى رود، در نتيجه بنيان خانواده از گزند فروپاشى مصون مى ماند.
1 ـ خوش اخلاقى
ريشه بسيارى از خوبيها و اعمال پسنديده در نيكخويى و خوش رفتارى نهفته است . امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
(حُسْنُ الْخُلْقِ رَاءْسُ كُلِّ بِرٍّ)(140)
خوش خلقى ، سرچشمه هر نيكى است .
مـحـيـط دوسـتـانـه و محبّت آميز و نيز زندگى فاقد نگرانيهاى روحى در سايه خوش رفتارى و گـشـاده رويـى ايـجـاد مـى شـود. در ايـن درس ، مـطـالبـى درباره موجبات ، مظاهر و آثار خوش اخلاقى بيان مى كنيم .
الف ـ موجبات خوش اخلاقى
بـعـضـى از صـفـات اخلاقى ، ريشه در توارث و تربيت خانوادگى دارند. از نشانه هاى كرامت نفس و اصالت خانوادگى و بزرگ منشى ، خوش اخلاقى است . حضرت على (ع ) فرمود:
(حُسْنُ الاَْخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ الاَْعْراقِ)(141)
نيكخويى نشانه كرامت ريشه (خانواده ) است .
با اين وصف ، كسانى كه بداخلاق بوده يا از صفات ارزشمند اخلاقى كم بهره اند، مى توانند در پـرتـو سـعـى و كـوشـش و بـا ايـجـاد و پـرورش فضايل اخلاقى به اصلاح رفتار و كردار خود پرداخته ، موجبات خوش اخلاقى را فراهم كنند. در اينجا به بيان دو عامل مهم كه در زمينه رشد و پرورش خوش اخلاقى مؤ ثر است مى پردازيم .
# ايمان
گـرچـه خـوش رفـتـارى ، يـكـى از صفات پسنديده انسانى است ، ولى از آنجا كه (دين ) به بارورى بيشتر صفات اخلاقى ، كمك شايانى مى كند و سفارشها و توصيه هاى زيادى در جهت نـيـكـخـويـى بـه مـتـديـّنـان دارد، هـر كس كه از ايمان بيشتر برخوردار باشد از رفتار نيكو و كرامتهاى اخلاقىِ بيشترى بهره مند است .(142) پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ نِصْفُ الدّينِ)(143)
خلق نيكو، نصف دين است .
در سخنى ديگر، اسلام و مسلمانى را در خوش اخلاقى معرفى كرده و فرمود:
(اَلاِْسْلامُ حُسْنُ الْخُلْقِ)(144)
دين اسلام ، خوش اخلاقى است .
انسانى كه براساس توصيه هاى دينى ، باور دارد كه بداخلاقى با همسر و فرزندان ، موجب عـذاب الهـى و از آن جـمـله فشار قبر مى شود، بطور قطع در برخورد و روش اخلاقى خود دقّت خواهد كرد و خوش اخلاق و گشاده رو خواهد بود تا خشنودى خدا را به دست آورد.
در روايـتـى چـنين مى خوانيم : به پيامبر اكرم (ص ) خبر دادند كه فلان شخص زن خوبى است . روزهـا روزه دارد و شـبـهـا عـبادت مى كند، ولى بداخلاق است و با زبانش همسايگانش را آزار مى دهد. آن حضرت فرمود:
(لا خَيْرَ فيها، هِىَ مِنْ اَهْلِ النّارِ)(145)
در او خيرى نيست ، وى از اهل دوزخ است .
بـراى روشـن شـدن تـاءثـيـر بـداخـلاقـى در گـرفـتـار شـدن انـسـان بـه عـذاب الهـى ، تاءمّل در ماجراى دفن (سعد بن معاذ) سودمند است . پيامبر اكرم (ص ) در مراسم تدفين آن مجاهد و يـار بـا وفـاى خـود از او تـجـليـل كـرد و احـتـرام زيـادى بـرايـش قائل شد. مادر سعد وقتى رفتار پيامبر(ص ) را مشاهده كرد، گفت : پسرم ! بهشت بر تو گوارا بـاد. رسـول خدا(ص ) فرمود: اى مادر سعد! اين گونه قضاوت مكن ! زيرا سعد اكنون گرفتار فـشـار قـبـر اسـت . اصـحـاب بـا تـعـجـّب پـرسـيـدنـد: بـا ايـن هـمـه احـتـرام و تجليل شما، چرا او دچار فشار قبر است ؟ حضرت فرمود:
(اِنَّهُ كانَ فى خُلْقِهِ مَعَ اَهْلِهِ سُوءً)(146)
او با خانواده اش (قدرى ) بد رفتار بود.
# تمرين
تـمـريـن يـكـى از عـوامـل رشـد و پـرورش صفات اخلاقى است . اگر بخواهيم به اخلاق نيكو و كـردار پـسـنـديـده آراسته شويم ، بايد تمرين كنيم تا به آن عادت نماييم . حضرت على (ع ) فرمود:
(عَوِّدْ نَفْسَكَ فِعْلَ الْمَكارِمِ)(147)
خويشتن را به انجام اعمال پسنديده عادت بده .
تـمـريـن و تكرار نسبت به يك خصلت زيبا يا زشت ، آن را به صورت عادت يا طبيعت دوّم انسان در مى آورد. همان حضرت فرمود:
(اَلْعادَةُ طَبْعٌ ثانٍ)(148)
عادت ، طبيعت دوم است .
وقـتـى چـيـزى به صورت عادت انسان جلوه گر شد، بتدريج بر وجود او مسلّط مى شود، و به فرموده امير مؤ منان (ع ) :
(لِلْعادَةِ عَلى كُلِّ اِنْسانٍ سُلْطانٌ)(149)
عادت بر هر انسانى حكومت مى كند.
در هـر ازدواجـى ، زن و شـوهر به محيطى قدم مى گذارند كه زندگى در آن برايشان تازگى دارد. از ايـن رو، بـر آنـان لازم اسـت كـه در رفـتـارشـان بـا يـكـديـگـر بـه فـضـايـل اخـلاقى و آداب متناسب با زندگى خانوادگى توجّه داشته باشند و با تمرين براى ايـجـاد و كسب ارزشهاى اخلاقى بكوشند تا آن ارزشها به صورت ملكه درآيند، بگونه اى كه بـدون هـيچ زحمت و تكلّفى با همسر و فرزندان خويش ، رفتار نيك داشته باشند. همان امام همام فرمود:
(كَفى بِفِعْلِ الْخَيْرِ حُسْنَ عادَةٍ)(150)
عادت نيكو براى انجام عمل نيك ، كفايت مى كند.
ب ـ مظاهر خوش اخلاقى
در محيط خانه و خانواده ، به صورتهاى گوناگون مى توان خوش اخلاقى را نشان داد و محبّت و صـمـيـمـيـت را بـه زن و فـرزنـد هـديـه كرد. اينك دو جلوه زيباى خوش اخلاقى را كه تاءثير شگرفى در ايجاد انس و مودّت ميان همسران دارد، توضيح مى دهيم .
# نرمخويى
از ويژگيهاى افراد مؤ من ، نرمخويى و رفتار تواءم با ملاطفت و فروتنى است . امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(اِنَّ الْمُؤْمِنِينَ هَيِّنُونَ لَيِّنُونَ)(151)
همانا مؤ منان ، فروتن و نرمخويند.
رفـتـار زن و شـوهـر بـراسـاس نـرمـخـويـى ، بـذر دوسـتـى و صـفـا را در دل مى كارد و كينه و اختلاف را از بين مى برد. حضرت على (ع ) فرمود:
(وَ مَنْ تَلِنْ حاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةُ)(152)
هر كس خوى نرم دارد، از محبّت دايمى دودمانش برخوردار خواهد بود.
بـا نـرمـخـويـى ، تـوفـيـق انـسـان در زنـدگـى تـواءم با صلح و آرامش بيشتر مى شود؛ زيرا بازتاب منفى نداشته ، موجب همكارى ديگران با انسان نرمخو خواهد بود. گاهى نيز نرمخويى بـا افـراد خـشـمـنـاك و درشـتـخو، مايه تحول آنها و در نتيجه خوش رفتارى آنان مى گردد. اين مـسـاءله در مـحيط خانواده به شكل بارزترى خودنمايى مى كند. بدين جهت نرمخويى در خانواده بـهـتـريـن روش بـراى مـوفـّقـيـت و پـرهـيز از اختلافات و درگيرى است . امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
(لِنْ لِمَنْ غالَظَكَ فَاِنَّهُ يُوشَكُ اءَنْ يَلينَ لَكَ)(153)
در بـرابـر كـسـى كـه بـا تو درشتى مى كند، نرمخو باش ، زيرا زود باشد كه نسبت به تو نرمخويى كند.
البـتـّه مـقـصـود از نـرمـخـويـى ، سـسـتـى و بـى تـفـاوتـى نـيـسـت ، چـرا كـه مـؤ مـنـان در عـيـن حال كه نرمخو هستند، از سستى و كسالت بدورند و در حالى كه قاطع و جدّى هستند، از خشونت و تندخويى بركنارند. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(كُنْ لَيِّناً مِنْ غَيْرِ ضَعْفٍ، شَديداً مِنْ غَيْرِ عُنْفٍ)(154)
نرم باش بدون ضعف ، سخت باش بدون خشونت .
# نرم زبانى
مـقـصـود از نـرم زبـانـى ايـن اسـت كـه انـسـان بـراى بيان مقاصد خود از سخنان ملايم و گفتار محترمانه استفاده كند و از خشونت و تندى در گفتار بپرهيزد.
نـرم زبـانـى در مـحـيـط خـانـواده ، اغـلب زمـيـنـه درگـيـرى و نـاراحـتـى را از بـيـن بـرده ، مسائل اختلافى را حل مى نمايد و محبّت و سازگارى را در كانون خانواده حكمفرما مى كند. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(عَوِّدْ لِسانَكَ لينَ الْكَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ يَكْثُرْ مُحِبُّوكَ وَ يَقِلَّ مَبْغِضُوكَ)(155)
زبانت را به گفتار نرم و سلام دادن عادت بده ، تا دوستانت زياد و دشمنانت كم شوند.
بـين اخلاق انسان و گفتار او ارتباط كامل وجود دارد و هرگونه تغيير در اخلاق ، تاءثير عميقى در شـيـوه بـيـان و نـوع گـفـتـار او مـى گـذارد. بـه عـنـوان مـثـال ، در گـفـتار شخص بداخلاق ، تندى و خشونت موج مى زند و قسمت زيادى از بدخلقى او از مجراى گفتارش بروز پيدا مى كند. بر عكس ، اخلاق نيكو در گفتار نيز تاءثير نيكويى خواهد گذاشت و سخن را از لطافت خاصى برخوردار مى سازد. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(إِذا حَسُنَ الْخُلْقُ لَطُفَ النُّطْقُ)(156)
هنگامى كه اخلاق نيكو شود، سخن لطيف گردد.
ج ـ آثار خوش اخلاقى
نـقـش گـشـاده رويـى ، در تـاءمين سعادت زندگى بسيار عميق و فراگير است و در تمام شؤ ون خانواده ، مثل روابط اخلاقى زن و شوهر و نيز شيوه تربيت فرزندان ، اثر مى گذارد. در اينجا به بيان دو اثر ارزنده آن بسنده مى كنيم .
# ايجاد انس و محبّت
انـس و مـحـبـّت از نـيـازهـاى ابـتـدايـى و ضـرورى كـانـون خانواده است و زندگى بدون آن دچار نـابسامانيهاى فراوان مى شود. انس زن و شوهر نسبت به يكديگر، جز در پرتو خوش اخلاقى و نـيـك رفـتـارى حـاصـل نـمـى شـود. هـر كـس كـه دوسـتـدار مـحـبـت و خـواهـان نـفـوذ در دل ديگران است ، هيچ راهى بهتر از خوش اخلاقى ، نخواهد داشت . امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(عَلَيْكَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ فَاِنَّهُ يُكْسِبُكَ الَْمحَبَّةَ)(157)
خوش خلق باش كه برايت محبّت جلب مى كند.
انـسـان خـوش اخـلاق هـمـواره با زبانى نرم با ديگران سخن مى گويد، بدين جهت آنان را تحت تاءثير قرار داده ، محبتشان را به خود جلب مى كند. همان حضرت فرمود:
(بِلينِ الْجانِبِ تَاءْنِسُ النُفُوسُ)(158)
بر اثر نرمخويى ، ديگران با انسان ماءنوس مى شوند.
كـسى كه همواره با همسرش بداخلاقى و بدرفتارى مى كند و با زبانى تند و خشن با او سخن مـى گـويـد، نـبـايـد انـتـظار داشته باشد كه همسرش با او ماءنوس شده ، نسبت به او عواطف و احـسـاسات دوستانه اى ابراز كند. بداخلاقى و خشونت ، ارمغانى جز دورى همسران از يكديگر و سـركـوبـى عواطف محبت آميز آنها ندارد. تنها در پرتو خوش اخلاقى با همسر است كه مى توان انس و محبت را در محيط خانواده به وجود آورده و رشته دوستى را محكم نمود.
# از بين رفتن زمينه اختلافات
خـوش اخـلاقـى يـكـى از بـهـتـريـن روشـهـاى حلّ مشكلات و درگيريهاى خانوادگى است و با آب نـيـكـخويى مى توان آتش خشونت و كدورت را خاموش ساخت و محيطى آكنده از صفا و دوستى به وجود آورد و زندگى را شيرين نمود؛ بدين جهت امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
(بِحُسْنِ الْخُلْقِ يَطيبُ الْعَيْشُ)(159)
با خوش اخلاقى زندگى شيرين و نيكو مى شود.
همچنين فرمود:
(مَنْ حَسُنَتْ خَليقَتُهُ طابَتْ عِشْرَتُهُ)(160)
هر كس اخلاقش نيكو شود، زندگى اش پاكيزه و نيك مى گردد.
3 ـ رفق و مدارا
رفق و مدارا در زندگى خانوادگى ، يكى ديگر از وظايف اخلاقى همسران نسبت به يكديگر است ، بـديـن مـعـنـا كه همسران در برابر عيوب و كاستيهاى اخلاقى و ناملايمات رفتارى و گفتارى يـكـديـگر، تندخو و خشن نباشند و بزرگوارانه از رفتار ناپسند يكديگر چشم پوشى كرده ، با صميميت و دوستى رفتار كنند.
البـته معناى مداراى با همسر اين نيست كه نسبت به عيوب و رفتار ناپسند او بى اعتنا باشيم ، بلكه بدين معناست كه در مورد اصلاح همسر، ظرفيت او را در نظر گرفته ، بيش از توانش از او انـتـظـار نداشته باشيم و بطور كلى در مورد ويژگيهاى نامطلوب او رفتارى بزرگوارانه پيشه كنيم . بديهى است كه برخوردهاى صميمى و دوستانه ، منشاء خير و بركت و مايه عزّت و آبروى خانواده هاست . پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(اِذا اءَرادَ اللّهُ بِاءَهْلِ بَيْتٍ خَيْراً اَدْخَلَ عَلَيْهِمُ الرِّفْقَ)(161)
هرگاه خداوند به خانواده اى از راه لطف و عنايت بنگرد، رفق و مدارا را به آنان عطا مى كند.
حضرت على (ع ) در مورد رعايت حال زنان و سخت نگرفتن بر آنان فرمود:
(اِنَّ النِّسـاءَ عـِنـْدَ الرِّجـالِ لا يـَمـْلِكـْنَ لاَِنـْفـُسـِهـِنَّ ضـَرّاً وَ لا نـَفـْعاً وَ اِنَّهُنَّ اءَمانَةٌ عِنْدَكُمْ فَلا تُضارُّوهُنَّ وَ لاتَعْضُلُوهُنَّ)(162)
همانا كه زنان در خانه شوهران اختيار سود و زيان خود را ندارند، آنان در دست شما امانتند، پس برايشان سخت نگيريد و (بلاتكليف ) رهايشان نسازيد.
ايـنـك بـا تـوجـّه بـه اهـمـّيت مساءله رفق و مدارا در زندگى خانوادگى ، نكاتى را در اين باره بيان مى كنيم :
الف ـ مداراى زن نسبت به شوهر
زنـى كـه جـويـاى مـحـبـّت شـوهر است و مى خواهد از خرمن پربار زندگى زناشويى ، آرامش و سـكـون ، عشق و صميميت ، دوستى و آشتى درو كند بايد كمك كار شوهر و مشوّق او در زندگى و كـارهـاى اجـتـمـاعى باشد، در گرفتاريها، رنجها و اضطرابها همراه شوهر و تسلّى دهنده و آرام بـخـش وى بـاشـد؛ در تـنـگـدسـتـى هـا مـددكـارش بـوده و حـتـّى از مـال و دارايى شخصى خود براى ايجاد دلگرمى و برطرف كردن كمبودهاى مالى او استفاده كند و چـنـانـچـه مـال و ثروت خويش را صرف زندگى كرد، با زبان طعنه و كنايه او را نيازارد و بر وى منّت نگذارد. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(اَيُّمـَا امْرَاءَةٍ مَنَّتْ عَلى زَوْجِها بِمالِها، فَتَقُولُ: اِنَّما تَاءْكُلُ اَنْتَ مِنْ مالى ، لَوْ اءَنَّها تَصَدَّقَتْ بِذلِكَ الْمالِ فى سَبى لِ اللّهِ لا يَقْبَلُ اللّهُ مِنْها اِلاّ اءَنْ يَرْضى عَنْها زَوْجُها)(163)
زنـى كه با مال و ثروتش بر شوهر خويش منّت گذارد و بگويد: تو از ثروت من مى خورى ، اگـر تمام دارايى خود را در راه خدا صدقه دهد، خدا از او نمى پذيرد، مگر آنكه شوهرش از وى راضى شود.
زنى كه شوهرش را به عنوان تنها مرد محبوب پذيرفته است ، هيچ چيزى را به اندازه او دوست نـمـى دارد، از هـيـچ نـوع گذشت و فداكارى دريغ نخواهد كرد و سعى دارد كه احترامش را از بين نـبـرد و عـيـب پـوش او بـاشـد، بـا شـغـل و درآمـد او بـسـازد و در هـزيـنـه زنـدگـى ، معتدل و وظيفه شناس باشد و با سرزنش ، شوهرش را به رقابت و انجام كار طاقت فرسا وادار نكند. رسول گرامى اسلام (ص ) فرمود:
(اَيُّمـَا امـْرَاءَةٍ لَمْ تـَرْفـَقْ بـِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ ما لا يُطيقُ، لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوْ عَلَيْها غَضْبانُ)(164)
هـر زنـى كـه بـا شـوهـرش رفـيـق نـبـاشـد و مـدارا نـكـنـد و او را بـه انـجـام كـارى كه توان و تـحـمـّل آن را نـدارد وادار كـنـد، هـيـچ عمل نيكى از او پذيرفته نمى شود و خداوند روز قيامت با نگاهى غضب آلود به او مى نگرد.
و در سخن ديگر فرمود:
(لا تَحِلُّ لِلْمَرْاءَةِ اءَنْ تُكَلِّفَ زَوْجَها فَوْقَ طاقَتِهِ)(165)
جـايـز نـيـسـت زن بـيـش از قـدرت و تـوانـايـى شـوهـرش چـيـزى بـر او تحميل كند.
زن بـايد با فكر و سليقه ، تيزهوشى و ابتكار، تردستى و زيركى ، خوش زبانى و خوش رفـتـارى نـظـر شـوهـر را به خود جلب كند و در سختيها، صبور و بردبار باشد و در برابر رنـج و زحـمـت زنـدگـى ، جـزع و بـيـتـابـى نـكـنـد و با كژيهاى اخلاقى شوهر، بزرگوارانه برخورد كند. همان حضرت فرمود:
(مـَنْ صـَبـَرَتْ عـَلى سـُوءِ خـُلْقِ زَوْجـِهـا اءَعـْطـاهـَا اللّهُ مـِثـْلَ ثـَوابِ آسـِيـَةَ بـِنـْتـِ مُزاحِمَ)(166)
هـر زنـى كـه بـداخـلاقـى شـوهـرش را تـحـمـّل كـنـد، خـداونـد پـاداشـى هـمـچـون پـاداش آسيه (167) دختر
مزاحم به او عطا مى كند.
ب ـ مداراى شوهر نسبت به زن
زن در اداره زنـدگـى و سـر و سـامـان دادن آن سـهـم بـسـزايـى دارد. مـسـائلى از قـبـيـل پـخـت و پـز، نـظـافـت و آراسـتـگـى و نـگـهـدارى خانه ، تنظيم امور خانوادگى و تربيت فـرزنـدان كـارى بس دشوار است و معمولاً زنان اين بار را به دوش مى كشند؛ بدون شك انجام امور ياد شده برخوردارى از حمايت بى دريغ شوهران را مى طلبد.
از طرف ديگر، زن در مواردى از زندگى دچار اضطرابها، نوميديها و بحرانهايى مى شود و از نـظـر روحـى و جسمى ضربه مى بيند. در اين صورت نياز به حمايت جدّى و دلگرمى و مداراى شوهر با وى دارد. شوهر بايد وضعيت او را درك كند و با او خوشرفتارى كند. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(اِنَّ الْمـَرْاءَةَ رَيـْحـانـَةٌ وَ لَيـْسـَتْ بـِقـَهـْرَمـانـَةٍ، فـَدارِهـا عـَلى كـُلِّ حـالٍ وَ اَحـْسِنِ الصُّحْبَةَ لَها فَيَصْفُو عَيْشُكَ)(168)
زن ، دسته گل است نه قهرمان ، پس در هر صورت با او مدارا كن و با وى معاشرت نيكو داشته باش كه زندگى ات صفا و صميميت پيدا مى كند.
مرد از توان جسمى و روحى بيشتر و تحمّل و سعه صدر افزونترى برخوردار است ،از اين رو، مـداراى بـا هـمـسر از طرف وى بيشتر مورد انتظار است . ظرافت روح و لطافت طبع زن اقتضا مى كند كه شوهرش با وى مدارا كند و شخصيت او را زير بار فشار روحى و آزردگيهاى روانى خُرد نكند.
رعـايـت ظـرفـيـت هـمـسـر در زنـدگـى مـشـتـرك بـسـيـار مـهـم اسـت و بـايـد بـطـور كـامـل مورد توجه قرار گيرد. تحكّم و اجحاف بر زن ، نه تنها مايه پيشرفت و بهبود زندگى نمى شود، بلكه در روحيه او و ديگر اعضاى خانواده اثر معكوس مى گذارد.
از حـقوق اوليه زن اين است كه همسرش با او محترمانه رفتار كند و رفاقت و مداراى با او را در زنـدگـى پـيـشـه خـود سازد و به او مهر و محبّت ورزد. در اين صورت زندگى خانوادگى معنا پيدا كرده ، سر و سامان مى گيرد. امام صادق (ع ) فرمود:
(وَ اءَمّا حَقُّ الزَّوْجَةِ فَاءَنْ تَعْلَمَ اءَنَّ اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ جَعَلَها لَكَ سَكَناً وَ اَنْ تَعْلَمَ اءَنَّ ذلِكَ نِعْمَةٌ مـِنَ اللّهِ عـَلَيـْكَ فـَتـُكـْرِمـَهـا وَ تـَرْفـَقَ بـِهـا وَ اِنْ كـانَ حـَقُّكَ عَلَيْها اَوْجَبَ، فَاِنَّ لَها عَلَيْكَ اَنْ تَرْحَمَها)(169)
حق زن اين است كه بدانى خداوند بزرگ او را مايه آرامش و انس تو قرار داده و اين نعمتى است از جانب خدا پس بايد او را بزرگ دارى و با وى به نرمى و مدارا رفتار كنى ، گرچه حق تو بر او واجبتر است ، ولى بر توست كه با او مهربان باشى .
رسول خدا(ص ) خود نمونه بارز و الگوى نيكوى مداراى با همسر بود. آن حضرت به همسران خـود حـق اظـهـار نـظـر مـى داد و از خـشونت و تندى به آنها پرهيز مى كرد، بحدّى كه بعضى از هـمـسـران ايشان ، در زندگى خانوادگى به خود جراءت مى دادند با پيامبر(ص ) مخالفت كنند. روزى بـيـن آن حـضـرت و يـكـى از هـمـسـرانـش بـر سـر مـوضـوعـى اخـتـلاف نظر به وجود آمد، پـيـامبر(ص ) پدر او را به عنوان داور بين خودشان برگزيد و به همسرش فرمود: تو سخن مـى گـويـى يـا مـن بـگويم ؟ او گفت : تو بگو، امّا چيزى جز حق مگو. پدر از سخن دخترش چنان بـرآشـفـت كـه بـر صـورت او سـيـلى نواخت و دهانش را خونين كرد و گفت : اى دشمن خويش ! آيا رسـول خـدا(ص ) غير از حق سخن مى گويد؟! آن زن از خشونت پدر به پيامبر(ص ) پناه برد و پشت سر آن حضرت نشست . رسول خدا(ص ) به پدر آن بانو فرمود:
ما تو را براى چنين كارى دعوت نكرده و اين (واكنش ) را از تو نخواسته بوديم .(170)
ج ـ آثار مدارا
نقش سازنده رفق و مدارا در خانواده را مى توان تحت دو عنوان زير مطرح كرد:
# سلامت خانواده
زنـدگـى پر از ناگواريهايى است كه انسان با آن رو به رو مى شود. اگر انسان بنا را بر مدارا كردن با مردم نگذارد و در مشكلات و ناهمواريها، با ديگران به تندى و خشونت رفتار كند، هـم بـه اعـتـبـار اجـتـمـاعـى و هـم بـه سلامت دينى و اخلاقى خود لطمه خواهد زد. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(سَلامَةُ الدّينِ وَالدُّنْيا فى مُداراةِ النّاسِ)(171)
سلامت دين و دنيا در مداراى با مردم است .
در زنـدگـى خانوادگى اگر رفق و مدارا نباشد، تندى و خشونت سراسر زندگى را فراخواهد گـرفـت ، چـرا كـه در طـول زنـدگى مشترك ، موارد فراوانى يافت مى شود كه رفتار و گفتار همسر، مطابق ميل انسان نيست و در صورت عدم مداراى با همسر، هر يك از اين موارد مى تواند زمينه اى بـراى بـروز خـشـونـت و درگـيـرى مـيان زن و شوهر باشد، در حالى كه با رفق و مدارا مى تـوان بـسـيـارى از اخـتلافات را حل كرده ، آرامش و صميميت را در محيط خانه حاكم ساخت . امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(سَلامَةُ الْعَيْشِ فى مُداراةِ النّاسِ)(172)
سلامت زندگى در مداراى با مردم است .
# صميميّت و دوستى
شخصيّت اخلاقى انسان در طول زمان شكل مى گيرد، بنا بر اين ، تغيير اخلاق منفى اونيز محتاج فرصت است و نمى توان انتظار داشت كه با يك نصيحت و موعظه ، تحوّلى عميق در اخلاق همسر ايـجـاد شـود؛ گـذشـتـه از ايـنـكـه بـعـضـى از حـالات و صـفـات اخـلاقـى ، بـه عـلل وراثـتـى و ويـژگـيـهـاى جـسـمـى و روحـى ، گـاه غـيـر قابل تغيير مى نمايد. بدين خاطر، بهترين راه براى بهره مندى از زندگى مشترك ، مدارا كردن بـا خـلق و خوى ناپسند همسر است . پافشارى نابجا براى تغيير اخلاق همسر، چه بسا وضعيت روحـى و اخـلاقـى او را وخـيـمتر گرداند. اين نكته در مورد زنان ، بيشتر صدق مى كند و ظرافت روحـى آنان ، لطافت خاصى را در برخورد با آنها مى طلبد و در صورت عدم رعايت اين نكته و وارد سـاخـتـن فـشـار روحـى بـيـش از حـد بـر زن ، مـمكن است او را چون فنر به واكنش تخريبى شـديـدى وادار سازد كه اولين قربانى آن ، سلامت روانى زن و در پى آن سعادت خانواده خواهد بود.
امـام صـادق (ع ) فـرمـود: حـضـرت ابراهيم (ع ) از بداخلاقى همسرش (ساره ) به پيشگاه خدا شكوه كرد. خداوند به او وحى كرد:
(اِنَّمـا مـَثـَلُ الْمـَرْاءَةِ مـَثـَلُ الضِّلْعِ الْمـُعـْوَجِ اِنْ اَقـَمـْتـَهُ كَسَرْتَهُ وَ اِنْ تَرَكْتَهُ اسْتَمْتَعْتَ بِهِ، اِصْبِرْ عَلَيْها)(173)
بـدرسـتـى كه مثل زن مانند استخوان كجى است اگر بخواهى راستش كنى ، آن را خواهى شكست و اگر آن را به حال خود بگذارى از آن بهره مند خواهى شد، (پس ) با اخلاق همسرت صبر و مدارا كن .
امير مؤ منان (ع ) صميميت و دوستى را از آثار رفق دانسته ، فرمود:
(بِالرِّفْقِ تَدُومُ الصُّحْبَهُ)(174)
با رفق و مهربانى ، دوستى پايدار خواهد شد.
4 ـ عفّت (عفاف )
از ديگر وظايف متقابل همسران ، برخوردارى از صفت ارزشمند (عفّت ) (عفاف ) است .
عـفـاف (بـه فـتـح عـيـن ) و نـيـز تعفّف آن است كه انسان ، نفس خود را از ارتكاب كارهاى حرام و درخـواسـت از مـردم بـاز دارد و بـه كـسـى كـه خـويـشـتـن را در مقابل محرّمات و در خواست چيزى از مردم حفظ مى كند، (عفيف ) مى گويند.(175)
در عـلم اخـلاق ، عـفـت را يـكـى از اقـسـام خـلقـيـات و از فـضـايـل نـفـس شـهـويه شمرده اند(176) كه آدمى به مدد آن مى تواند بر بسيارى از نـاپاكيها چيره گردد و دامنش را از فساد و تباهى حفظ كند. از اين رو، عفّت به معناى پاك بودن از كليّه آلودگيهاى جنسى و مسائل شهوانى است . امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(اَلصَّبْرُ عَنِ الشَّهْوَةِ عِفَّةٌ)(177)
خويشتندارى در مقابل شهوت ، عفت است .
اهميت عفت
آراستگى هر يك از زن و مرد به ملكه عفت ، موجب پاكى ، صداقت و سلامت در زندگى خانوادگى خواهد بود و نيكيها و صفاى زندگى را گسترش مى دهد. حضرت امير(ع ) فرمود:
(اَلْعِفَّةُ رَاءْسُ كُلِّ خَيْرٍ)(178)
عفت ، ريشه هر نيكى است .
مـلكـه عـفـت كـه بـر اثـر انـجـام دسـتـورات ديـنـى و بـنـدگـى خـدا حاصل مى شود، از برترين عبادتها به شمار مى آيد. امام صادق (ع ) فرمود:
(اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الْعَفافُ)(179)
برترين عبادت ، عفت (و پاكدامنى ) است .
عفاف ، جهادى پيگير با نفس امّاره است و انسان را در رديف مجاهدان شهيد و فرشتگان الهى قرار مى دهد. حضرت على (ع ) فرمود:
(مَا الُْمجاهِدُ الشَّهيدُ فى سَبيلِ اللّهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكادَ الْعَفيفُ اَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَةِ)(180)
پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، از كسى كه قدرت بر فساد دارد، امّا عفّت مى ورزد، بيشتر نيست . نزديك است كه انسان عفيف ، فرشته اى از فرشتگان باشد.
عوامل حفظ عفت
دسـتـيـابـى به ملكه عفت ، با شناخت و به كارگيرى و تقويت عواملى است كه در ايجاد، رشد و شكوفايى آن نقش اساسى دارد. برخى از اين عوامل عبارت است از:
الف ـ غيرت :
صـفت پسنديده غيرت ، عاملى است كه انسان را از ارتكاب فساد و تباهى حفظ كرده ، موجب پاكى او مـى گـردد. اين امر نشانگر رابطه مستقيم صفت غيرت و مردانگى با پاكدامنى انسان است ؛ از ايـن رو، هر كس به قدر بهره مندى از مردانگى ، از پاكدامنى نيز برخوردار خواهد بود. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ... وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غَيْرَتِهِ)(181)
ارزش مرد به اندازه همت او... و عفتش به اندازه غيرت اوست .
انـسـانـهـاى بـى غـيرت در پى آلودگى جنسى و خيانت به ناموس ديگران هستند و عفت عمومى را جريحه دار مى كنند، ولى غيرتمندان نه خود را به هوسرانيهاى زودگذر سرگرم مى كنند، نه زمـيـنـه فـسـاد را بـراى ديـگران آماده مى كنند و نه نسبت به بى عفتى خانواده هايشان بى اعتنا هستند.
در زنـدگـى خـانـوادگـى ، زن و مـرد وظـيـفـه دارند كه با ديگر مردان و زنان نامحرم ، رابطه برقرار نسازند و از چشم چرانى ، هوسرانى و پيروى از خواهشهاى نفسانى خوددارى كنند و با داشتن غيرت ، خود را به صفات زيباى اخلاقى بيارايند. حضرت امير(ع ) فرمود:
(ما زَنى غَيُورٌ قَطُّ)(182)
غيرتمند، هرگز زنا نمى كند.
در نظام خانواده ، شوهر غيرتمند بايد علاوه بر حفظ خود، همسرش را نيز از انجام كارهايى كه مـوجـب لكـّه دار شـدن عـفـت خـانـواده مى گردد، باز دارد و گفتگوها، حجاب و پوشش ، رفت و آمد، مـعـاشـرت و مـهـمـانـيـهـا را كـنـتـرل كـند تا با مراقبت صحيح ـ نه افراطى ـ از خطرات احتمالى جلوگيرى شود.
ب ـ تاءمين نيازهاى جنسى :
بـدون شـك كـسى كه در محيط خانواده ، نيازهاى غريزى خود را از طريق صحيح و مشروع تاءمين كـنـد، بـراحـتـى مـى تواند در محيط بيرون و در برخورد با زمينه هاى فساد جنسى ، خويشتن را كنترل كرده ، پاسدار عفت فردى و عمومى گردد و در رفع مشكلات اخلاقى جامعه سهيم باشد.
گـر چـه تـاءمـين نيازهاى جنسى از وظايف مشترك زن و مرد در زندگى زناشويى است ، ولى اين وظيفه بيشتر بر دوش زن قرار دارد، زيرا مرد به علّت حضور بيشتر در جامعه و تهاجمى بودن غـريـزه اش در مـعـرض خطر بيشترى قرار دارد و اگر از طرف همسرش بدرستى ارضا نشود، خـطر انحراف و آلودگى ، او را تهديد مى كند. بدين جهت ، امام صادق (ع ) يكى از وظايف زن را چنين بيان مى كند:
(تَعْرِضُ نَفْسَها عَلَيْهِ غُدْوَةً وَ عَشِيَّةً)(183)
زن بايد صبح و شب خود را در اختيار همسرش قرار دهد.
ارضـاى غـرايـز در محيط خانواده ، داراى فوايد فردى و اجتماعى فراوان است . ايجاد توانايى بـيـشتر براى حفظ عفت ، پيشگيرى از ابتلا به بيماريهاى روحى و ناراحتيهاى روانى عميق ـ كه از عـقـده جـنـسـى نـاشى مى شود ـ تحكيم علاقه زناشويى زن و مرد و تداوم محبّت آميز زندگى خانوادگى ، از آثار تاءمين نيازهاى جنسى است .
ج ـ آراستگى همسر:
زيبادوستى و زيباطلبى از امور فطرى انسانهاست . هر انسانى از زيبايى و آراستگى لذّت مى بـرد و ژوليدگى و زشتى را بر خود روا نمى دارد. يكى از راههاى عفيف ماندن زن و مرد آن است كـه هـر يـك خـود را بـراى ديـگـرى بـيـارايـد. لبـاس تـمـيـزتـر، آرايش بيشتر، خوشخويى و خـوشـبـويى افزونتر، زيبايى و نشاط محيط خانواده را دوچندان مى كند. از اين رو، زياد سفارش شده است كه زن ، براى همسرش آرايش كند. امام صادق (ع ) فرمود:
(وَ لا يـَنـْبـَغـى لِلْمـَرْاءَةِ اءَنْ تـُعَطِّلَ نَفْسَها وَ لَوْ اَنْ تَعَلَّقَ فى عُنُقِها قِلادَةً وَ لا يَنْبَغى اَنْ تَدَعَ يَدَها مِنَ الْخِضابِ وَ لَوْ اَنْ تَمْسَحَها مَسْحاً بِالْحَناءِ وَ اِنْ كانَتْ مُسِنَّةً)(184)
شـايـسـته نيست زن ، خود را [بدون زينت ] رها كند، گر چه با آويزان كردن گردنبندى باشد و سـزاوار نيست دستش را بدون رنگ بگذارد، اگر چه با كمى حنا باشد، هر چند آن زن سالخورده باشد.
در مـقـابـل ، زن نـيـز از شـوهـرش انـتظار دارد كه به وضع ظاهرى خود رسيدگى كند؛ لباس پـاكـيـزه بـپـوشـد، بـوى خـوش اسـتعمال كند و همواره آراسته و زيبا باشد. اين آراستگى نقش بـسـزايـى در پـاكـدامنى زن خواهد داشت ؛ و در مقابل ، بى توجهى مرد به آراستگى و نظافت ، بـتـدريـج زمـيـنـه تـبـاهـى و بـى عـفـتـى را در هـمـسـرش ايـجـاد خـواهـد كـرد. رسول خدا(ص ) مى فرمايد:
(اِغْسِلُوا ثِيابَكُمْ وَ خُذُوا مِنْ شُعُورِكُمْ وَاسْتاكُوا وَ تَزَيَّنُوا وَ تَنَظَّفُوا، فَإِنَّ بَنى اِسْرائى لَ لَمْ يَكُونُوا يَفْعَلُونَ ذلِكَ، فَزَنَتْ نِساؤُهُمْ)(185)
لباسهاى خود را بشوييد، موهاى خود را اصلاح كنيد، مسواك بزنيد و آراسته و پاكيزه باشيد؛ زيرا بنى اسرائيل چنين نكردند و زنانشان زناكار شدند.
امام رضا(ع ) نيز مى فرمايد:
(اِنَّ التَّهِيَّةَ مِمّا يَزيدُ فى عِفَّةِ النِّساءِ وَ لَقَدْ تَرَكَ النِّساءُ الْعِفَّةَ بِتَرْكِ اَزْواجِهِنَّ
التَّهِيَّةَ)(186)
آمـادگـى (و آراسـتـگـى مـرد) بـر عفت و پاكدامنى زن مى افزايد و گروهى از زنان ، عفت خود را ترك كردند؛ زيرا شوهرانشان خود را براى نيازهاى آنها آماده نكردند.
د ـ حيا:
حـيـا، حـالت شرمسارى و خجلت در ارتكاب اعمال ناپسند را گويند. هرگاه ، صفت نيكوى حيا در انسان باشد، مايه دورى جستن وى از كارهاى زشت خواهد بود. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(اَلْحَياءُ يَصُدُّ عَنْ فِعْلِ الْقَبيحِ)(187)
حيا از ارتكاب كار زشت جلوگيرى مى كند.
صـفـا، پـاكـى و عـفـت ، يـكـى از ثـمـره هـاى برخوردارى از صفت ارزشمند حيا در محيط زندگى خانوادگى است ، و بعكس ، پرهيز نكردن از كارهايى كه شرم و حيا را در انسان ضعيف و كمرنگ مـى كـنـد، مـانند شوخيهاى زننده ، سخنان زشت و ناروا، توصيف مفاسد اخلاقى ديگران و... منجر بـه خـدشـه دار شـدن عـفـت انـسان مى شود. بنابراين ، انسان هر اندازه به حياى خود و همسرش اهميّت دهد، بر عفت و پاكدامنى اعضاى خانواده اش مى افزايد. حضرت على (ع ) فرمود:
(عَلى قَدْرِ الْحَياءِ تَكُونُ العِفَّةُ)(188)
عفت به اندازه حيا[ى انسان ] است .
آثار حفظ عفت
حـفـظ عـفـت نتايج گرانبهايى در تاءمين سعادت خانوادگى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف ـ پاكدامنى همسر:
عفّت ، بهترين وسيله براى مبارزه با هواهاى نفسانى است كه دريچه آلودگى جنسى را به روى انسان مى بندد. حضرت امير(ع ) فرمود:
(ضادُّوا الشَّرَهَ بِالْعِفَّةِ)(189)
به واسطه عفت ، با خواسته هاى نفسانى مخالفت ورزيد.
و نيز فرمود:
(اَلْعِفَّةُ تُضَعِّفُ الشَّهْوَةَ)(190)
عفت ، شهوت را تضعيف مى كند.
در محيط خانوادگى ، يكى از آثار عفت ، پاكدامنى همسر است . اگر شوهر عفيف باشد، پاكدامنى او در اخـلاق و رفـتـار هـمـسـرش تـاءثـيـر مى گذارد و او را به سوى خوبيها سوق مى دهد. امام صادق (ع ) فرمود:
(عَفُّوا عَنْ نِساءِ النّاسِ تَعُفَّ نِساؤُكُمْ)(191)
از زنان مردم چشم بپوشيد تا همسرانتان عفيف بمانند.
ب ـ جلب اعتماد همسر:
اعـتـمـاد بـه هـمـسـر يكى از ضروريات زندگى خانوادگى است و بدون آن نمى توان زندگى خـوش و بـاصـفـايـى داشـت . عـفـت انسان موجب مى شود كه همسرش به پاكى و سلامت اخلاقى او اطـمـيـنان پيدا كند و با دلى خوش و خاطرى آسوده به انجام وظايف خانوادگى بپردازد، چرا كه مى داند، همواره عفت مانع آلودگى همسرش به زشتيهاست . حضرت على (ع ) فرمود:
(اَلْعَفافُ يَصُونُ النَّفْسَ وَ يُنَزِّهُها عَنِ الدَّنايا)(192)
عفت ، انسان را حفظ مى كند و او را از پستيها نگه مى دارد.
انـسـان غـيـر عـفـيـف ، هـمـواره نـگـرانـى و بـى اعـتـمـادى هـمـسـرش را بـه دنبال دارد و اين خود،موجب ناراحتيها و مشكلات فراوان روحى و گسترش اختلافات خانوادگى مى شود.
ج ـ تحكيم پيوند خانوادگى :
بـراى تـداوم مـحـبـّت و تـحـكيم پيوند خانوادگى بايد از عواملى كه موجب اختلافات در كانون گـرم خـانواده مى گردد، دورى گزيد. عدم رعايت عفت از سوى همسران پايه هاى محكم خانواده را لرزان مـى كـنـد و بـعـكـس ، بـر اثـر خـويـشـتـنـدارى و عفاف است كه محيط خانواده از اختلافات ويـرانـگـر و فـسـاد اخـلاقـى در امـان مـى مـانـد، چـرا كـه عـفـت ، بـزرگـتـريـن عامل حفظ انسان از غلتيدن به ورطه فساد و تباهى است . حضرت على (ع ) فرمود:
(ثَمَرَةُ الْعِفَّةِ الصِّيانَةُ)(193)
نتيجه پاكدامنى ، خويشتندارى است .
انـسـان عـفيف ، بيش از حدّ لازم طلب نمى كند و در زندگى زناشويى به همسر خود قانع بوده ، در پى هوسرانى نمى رود. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(لَمْ يَتَحَلَّ بِالْعِفَّةِ مَنِ اشْتَهى ما لا يَجِدُ)(194)
هر كس آنچه را نمى يابد بخواهد، به [زينت ] عفت آراسته نيست .
5 ـ درك همسر
زن و شـوهـر بـايـد بـراى دسـتـيـابـى بـه ارزشـهـا و اهـداف تـشـكـيل خانواده ، رفتارى محترمانه نسبت به يكديگر داشته ، تكاليف و حقوق همديگر را رعايت كنند و مقام و منزلت ، موقعيت خانوادگى ، شخصيّت اجتماعى و وضعيت كارى يكديگر را بخوبى درك نمايند.
درك هـمـسـر و انـتـظـار هـمـدلى و هـمـكـارى از او، تـوقّعى بجا و امرى طبيعى است و بدين وسيله بسيارى از نارساييها برطرف شده ، زندگى صفا و صميميت مى يابد.
نقش درك همسر در زندگى
سـعـادتِ زنـدگـى زنـاشـويـى ، بـراسـاس كـمـك و تـعـاون زن و مـرد شـكـل مـى گـيـرد؛ ريـشـه بـسـيارى از درگيريها، اختلافات ، جداييها و از هم پاشيدگى بنيان خـانـواده در عـدم درك هـمـسـر نـهـفـته است . هرگاه همسران همديگر را درك كنند و بدين گونه از مـشـكـلات و گـرفـتـاريـهاى يكديگر با خبر باشند و در صدد رفع آن برآيند، كانون خانواده گرم و با صفا خواهد بود.
بـى تـوجـّهـى بـه نـيازهاى همسر در محيط خانواده و اختصاص ندادن وقتى از شبانه روز براى هـمـدلى ، و هـمـدردى ، زنـدگـى را بـى روح و ملال آور مى كند. از اين رو، سفارش شده است كه شـوهـر اوقـات فراغت را در كنار همسر و فرزندان خود بگذراند تا با توجّه بيشتر به آنان و اهـتـمـام بـه امور خانواده ، تفاهم ، صفا و صميميت ، دوستى و مودّت را افزايش دهد. پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
(جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيالِهِ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ تَعالى مِنْ اِعْتكافٍ فى مَسْجِدى هذا)(195)
بـودن مـرد در مـيـان خـانـواده اش ، در پـيـشـگـاه خـدا از اعتكاف در مسجد من (مسجدالنّبى ـ مدينه ) محبوبتر است .
چگونگى درك همسر
گـرچـه وجـود ويـژگـيـهـا و صـفـات مـخـتـلف و نـيـز پـيـچـيـدگـيـهـا و شـگـفـتـيـهـاى مـسـائل روحـى و روانـى ، درك كـامـل روحـيـات افـراد را مـشـكل و حتى غيرممكن مى سازد، اما مى توان با استفاده از مشتركات روحى و اخلاقى تا اندازه اى به درون افراد پى برد و از وضعيت روحى آنان آگاه شد.
لازمه آشنايى با روحيات ديگران اين است كه انسان از حالات روحى خود آگاهى داشته باشد تا بـتـوانـد دركـى صـحـيـح از روحـيات ديگران پيدا كند. كسى كه شناخت درستى از خود ندارد، از شناخت ديگران عاجز خواهد بود. امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(كَيْفَ يَعْرِفُ غَيْرَهُ مَنْ يَجْهَلُ نَفْسَهُ)(196)
آن كس كه خود را نمى شناسد، چگونه ديگران را بشناسد؟
از طـرف ديـگـر، مى توان با شناخت روحيات و اخلاق خاص افراد، تصوير دقيقترى از شخصيت آنان ترسيم كرد؛ از اين رو آگاهى از رفتار و اخلاق همسر، رهگشاى درك او خواهد بود.
موانع درك همسر
الف ـ روحيه خودبرتربينى :
ايـن روحـيـه باعث مى شود كه انسان همسرش را بخوبى درك نكند و مشكلات و خواسته هاى او را ناديده بگيرد. چنين انسانى اگر هم در فكر همسر باشد، فقط در جهت بهره بردارى از او براى رسـيـدن بـه امـيـال نـفـسـانـى و خـواسته هاى حيوانى خويش است . او توقّع دارد كه تمام توجّه هـمـسـرش بـه وى بـوده ، هـمـيـشـه در خـدمـت خـواسـتـه هـا و امـيـال او بـاشـد و تـا پـاى جـان بـرايـش تـلاش كـنـد، ولى خود هيچ دركى از نيازها، مشكلات ، احساسات و سخنان همسرش نداشته باشد و از روى بى اعتنايى با او برخورد كند.
البـتـه بـرترى در بعضى از صفات و ويژگيها، انسانهاى وارسته را به سوى غرور و بى اعـتنايى به همسر سوق نمى دهد، بلكه اين انسانهاى كم ظرفيت هستند كه بر اثر برتريهاى واقـعى يا خيالى چنان غرور و سركشى پيدا مى كنند كه نمى توانند هيچ دركى از موقعيت و مسؤ وليـت هـمـسـر خـود داشـتـه بـاشـنـد. ايـن گـونـه افراد در واقع گرفتار صفت ناپسند تكبّر و خـودبرتربينى هستند، ذليلند و خود نمى دانند. امير مؤ منان (ع ) حالت آنان را چنين ترسيم مى كند:
(اَلتَّكَبُّرُ فِى الْوِلايَةِ ذُلُّ فِى الْعَزْلِ)(197)
خود بزرگ بينى در سرپرستى و ولايت ، خوارى در انزواست .
چـنـين افرادى در چشم ديگران و حتى همسران تحقير شده خود، هيچ گونه ارج ومنزلتى ندارند؛ زيرا به فرموده همان حضرت :
(تَكَبُّرُ الْمَرْءِ يَضَعُهُ)(198)
خودبزرگ بينى مرد، او را كوچك مى كند.
شـخـص خـودبين ، فقط به فكر خواسته ها و منافع خويش است و به صورت جدّى به نيازها و مـسـائل شـخـصـى و خـانـوادگـى شـريـك زنـدگـى اش نمى انديشد. بنابراين ، خودبينى مانع اسـاسـى درك هـمـسـر اسـت و تـا اين مانع بزرگ از بين نرود، انسان قادر به درك همسر خويش نـخـواهـد بـود. و در ايـن صورت ، خودبينى انسان محصولى جز ايجاد اختلاف و افزايش كينه و مشكلات خانوادگى نخواهد داشت . همان امام فرمود:
(ثَمَرَةُ الْعُجْبِ الْبَغْضاءُ)(199)
نتيجه خودبينى ، دشمنى [و كينه ] است .
ب ـ بى توجّهى به نقش همسر:
بـعـضـى افـراد فـقـط به كار و تلاش خود توجه داشته ، از رنج و كوششى كه همسر آنها در زنـدگـى مـشـتـرك مـتـحمّل مى شود غافلند و در واقع نقش مهم همسر را در خانواده درك نكرده اند. ايـنـان ، از ايـن نـكـتـه كـه آرامـش و سلامت خانواده و روال مطلوب آن ، نتيجه تلاش دوجانبه زن و شوهر است و هيچ يك بدون همكارى صميمانه ديگرى قادر به تاءمين سعادت خانواده نيست ، غفلت دارنـد. ايـن مـسـاءله ، زمينه ساز عدم درك همسر و بى اعتنايى به نقش او و صفات ناپسند ديگر مـى شـود، در حـالى كـه زنـدگـى سـعـادتمندانه خانوادگى فقط در سايه همدلى و توجّه به مـسـائل يـكـديـگـر و سـعـى در رفـع مـشـكـلات هـمـسـر مـيسّر است . توجه به اين نكته ضرورت تحصيل رضايت همسر را براى همكارى صميمانه او آشكار مى كند.
ايـن حالت زشت ، مصداق بارز كفران نعمت يا (ناسپاسى ) است كه در اسلام از آن سخت نكوهش شده است . قرآن مجيد مى فرمايد:
(لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابِى لَشَديدٌ)(200)
اگر شكرگزارى كنيد، بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى كنيد، مجازاتم شديد است .
فوايد درك همسر
الف ـ هماهنگى و همكارى :
فـراز و نـشـيـب زنـدگى بگونه اى است كه همه افراد به تناسب موقعيت شغلى و اجتماعى خود داراى گـرفـتـارى و مـشـكـلات هـسـتـنـد. اگـر رفـتـار زن و شـوهـر بـا يـكـديـگـر بـراسـاس تـحـمـّل سختيها و همكارى در رفع مشكلات نباشد، در محيط خانواده آرامش و سعادت و سلامت وجود نـخـواهـد داشـت . امـّا درك هـمسر موجب آن مى شود كه زن و شوهر نه تنها بر مشكلات فايق آيند، بـلكـه از روى هـمـكـارى و هـمـدردى بـيـشتر به اندازه توان خود در يارى رساندن به يكديگر تـلاش كنند و با تقويت روحيه و از بين بردن ناراحتى ، پشتيبان روحى يكديگر در محيط خانه باشند.
مـردى خـدمـت پيامبر اكرم (ص ) آمد و عرض كرد: همسرى دارم كه هرگاه وارد خانه مى شوم ، به اسـتـقـبالم مى آيد و چون خارج مى شوم ، بدرقه ام مى كند و زمانى كه مرا اندوهگين مى بيند مى گويد: اگر براى روزى غصّه مى خورى ، بدان كه ديگرى آن را به عهده گرفته است و اگر بـراى آخـرت غـصـّه مـى خـورى خـدا انـدوهـت را زيـاد كـنـد. رسول خدا(ص ) فرمود: خداوند كارگزارانى دارد و چنين زنى از كارگزاران خداست و نصف اجر شهيد را دارد.(201)
زنـى كـه هـمـسر خود را درك مى كند، نه تنها خدمت به همسر را با تكلّف و زحمت انجام نمى دهد، بـلكـه با رغبت به امور خانه رسيدگى مى كند؛ بدين گونه هم در تاءمين سعادت خانواده نقش بسزايى دارد و هم از اجر معنوى و پاداش اخروى آن بهره مند مى شود. امام صادق (ع ) فرمود:
هـر زنـى كـه يـك بـار بـه شـوهـرش آب دهـد، از عـبـادت يـك سـال كـه روزش بـه روزه و شـبـش بـه نـمـاز بـگـذرد، بـرايـش بـهـتـر اسـت و خـداونـد در مـقـابـل هـر آب دادن بـه شـوهـر، شـهـرى در بـهـشـت بـرايـش مـى سـازد و شـصـت جـرمـش را مـى بخشد.(202)
رسـول خـدا(ص ) پـيـرامـون كـمـك مـرد بـه هـمـسـرش در منزل فرمود:
(يـاعـَلِىُّ مـَنْ لَمْ يـَاءْنـِفْ مـِنْ خـِدْمـَةِ الْعـَيـالِ فـَهـُوَ كـَفـّارَةُ الْكـَبـائِرِ وَ يـُطـْفـِى ءُ غَضَبَالرَّبِّ)(203)
اى على ! هر كس از خدمت به خانواده اش ننگ نداشته باشد، اين موجب بخشش گناهان بزرگ است و [آتش ] غضب پروردگار را خاموش مى كند.
و نيز درباره ارزش خدمت به خانواده فرمود:
(لا يَخْدِمُ الْعِيالَ اِلاّ صِدّيقٌ اَوْ شَهيدٌ اَوْ رَجُلٌ يُريدُ اللّهُ بِهِ خَيْرَ الدُّنْيا وَالاَّْخِرَةِ)(204)
بـه خـانـواده خـدمـت نـمـى كـنـد، مـگـر صـدّيق يا شهيد يا مردى كه خداوند خير دنيا و آخرت او را بخواهد.
ب ـ كم شدن توقّعات :
يـكـى از عـلل شـكـسـتـهـا و ناكاميها در زندگى ، توقّعات بيجا و انتظارات غير واقع بينانه از هـمـسـر اسـت . گـاهـى زن از شـوهـرش انـتـظار دارد كه در مجموعه زندگى امكانات متناسب و همه وسـايـل مـورد نـيـاز را فـراهم كند و شوهر نيز از همسرش توقع دارد كه براى وى بهترين زن خـانه دار و كدبانو و... باشد. با چنين توقّعاتى اگر هر يك از آنان نتواند انتظارات ديگرى را بـرآورده سـازد، اخـتـلافات و كشمكشها شروع مى شود و آرامش و آسايش خانه به نگرانيها و عدم سازگارى تبديل مى شود، اما اگر همسران يكديگر را بخوبى درك كنند، از وضعيت روحى ، درآمـدهـا و تـوانـايـيها شناخت كافى داشته باشند، براساس آن ، توقعات و انتظارات خود را تـنـظـيـم خـواهـنـد كرد بدين صورت ، با كم شدن توقّعات ، آسايش و سعادت در محيط خانه و خانواده تاءمين مى شود.
در زنـدگـى خـانـوادگـى ، درك شـرايـط و مـوقعيت همسر و نيز شناخت روحيات او مى تواند به هـمـدلى و هـمـاهنگى بيشتر منجر شود. چنين همسرانى در زندگى پشتيبان يكديگر و در مشكلات ، غمخوار همديگرند.
روزى رسول خدا(ص ) به خانه على (ع ) وارد شد. او و فاطمه (س ) را ديد كه با كمك يكديگر بـا آسـيـاب دسـتـى غلّه آرد مى كنند. پيامبر(ص ) فرمود: كدام يك خسته تريد؟ على (ع ) عرض كـرد: فاطمه خسته تر است . پيامبر(ص ) به فاطمه (س ) فرمود: دخترم ! برخيز. او برخاست و پيامبر(ص ) به جاى وى نشست و به على (ع ) در آرد كردن غلّه كمك كرد.(205)
وظايف اختصاصى همسران
عـلاوه بـر وظـايف متقابل و مشترك همسران ، تعهّدات و تكاليف فردى و اختصاصى ديگرى نيزى وجود دارد كه بر عهده هر يك از آنهاست كه بعضى از آنها را ذكر مى كنيم .
وظايف مرد
برخى از وظايف اختصاصى مرد نسبت به همسر و فرزندانش عبارت است از:
الف ـ سرپرستى خانواده
خـانـواده يـك واحـد كـوچـك اجـتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد داراى رهبر و سرپرست واحدى باشد؛ زيرا سرپرستى دسته جمعى كه زن و مرد بطور مشترك آن را به عهده بگيرند، كـارسـاز نـخـواهـد بـود. در زنـدگـى خـانـوادگـى ، مرد يا زن يكى بايد رئيس و سرپرست و ديـگـرى مـعـاون و تـحـت نـظـارت او بـاشـد. مردان به خاطر دارا بودن بعضى از خصوصيتها و تـوانـايـى بـيـشـتـر در امـر مـديـريـت و نيز به خاطر تفاوتهايى كه خداوند از نظر آفرينش ـ براساس مصلحت نوع بشر ـ ميان مردان و زنان قرار داده ، براى سرپرستى خانواده مناسب تر هستند. قرآن كريم ، تصريح مى كند كه مقام سرپرستى و مديريت در خانواده بايد به مرد داده شود:
(اَلرِّجـالُ قـَوّامـُونَ عـَلَى النِّسـاءِ بـِمـا فـَضَّلَ اللّهُ بـَعـْضـَهـُمْ عـَلى بَعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ)(206)
مـردان ، سـرپـرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتريهايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع ) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است ، و به خاطر انفاقهايى كه از اموالشان (در مورد زنان ) مى كنند.
تـرجـيـح قدرت تفكّر مرد بر نيروى عاطفه و احساسات (بعكس زن كه از نيروى سرشار عاطفه بـرخـوردار اسـت ) و نـيز داشتن بنيه و نيروى جسمى بيشتر، زمينه سرپرستى او را فراهم مى كـنـد تا وى بتواند با ويژگى اول بينديشد و نقشه طرح كند و با صفت دوم ، بتواند از حريم خانواده خود دفاع كند.
بـعـلاوه تـعـهـّد مـرد نـسـبـت بـه پـرداخـت هـزيـنـه هـاى زنـدگى و نيز مهريه و تاءمين زندگى آبـرومـنـدانـه هـمـسـر و فـرزنـد، ايـن حـق را بـه او مـى دهد كه وظيفه سرپرستى به عهده اش باشد.(207) امام صادق (ع ) فرمود:
(مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ اَنْ يَكُونَ الْقَيِّمَ عَلى عِيالِهِ)(208)
سرپرستى خانواده ، از سعادت مرد است .
مـديـريـت و سـرپرستى مرد در خانواده منحصر به امور مالى و نظم و انضباط خاص خانوادگى نـيـسـت ، بـلكـه مـسـؤ وليـت نـظـارت و هـدايـت هـمـسـر و فـرزنـدان در مسائل اخلاقى و معنوى و جلوگيرى از فساد و تباهى آنان نيز به عهده مرد است . قرآن كريم مى فرمايد:
(يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَالْحِجارَةُ)(209)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست ، نگه داريد.
از امام صادق (ع ) درباره كيفيت حفظ خانواده از آتش الهى پرسيده شد، آن حضرت فرمود: (آنها را امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر كـنـيـد) گـفـتـنـد: ايـن كـار را مـى كـنـيـم ، امـا آنـهـا قبول نمى كنند. فرمود: (در اين صورت وظيفه خود را انجام داده ايد.)(210)
رسول اكرم (ص ) فرمود:
(اَلرَّجُلُ راعٍ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ وَ كُلُّ راعٍ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ)(211)
مـرد سـرپـرسـت و عـهـده دار امـور خـانـواده اش اسـت و هـر سـرپـرسـتـى مـسـؤ ول كارهاى زيردستان است .
بـنـابـرايـن ، مرد بايد با نظارت بر كارهاى افراد خانواده ، آنان را از ارتكاب گناه و مفاسد اخـلاقـى بـاز دارد و چـنانچه نسبت به تعهّداتى كه در جهت هدايت خانواده دارد كوتاهى كند، مسؤ ول خـواهـد بـود. پـيـامبر(ص ) مردانى را كه به زنان خود اجازه پوشيدن لباسهاى بدن نما و رفتن به مجالس مفسده انگيز مى دهند، وعده عذاب الهى داده است .(212)
ب ـ تاءمين نفقه
مقصود از نفقه ، هزينه هاى مورد نياز زن براى غذا،لباس ، مسكن ، سفر [در صورت نياز] و حتّى لبـاسـهـاى زيـنـتـى و تـجـمـّلى (بـه انـدازه شـاءن ) اسـت كه شوهر موظف است براى او هزينه كـند(213) و زن در اين زمينه طلبكار، و شوهر بدهكار است . بر اين اساس ، به منظور بـرخـوردارى از خـانـواده اى سـالم و آرام ، بـايـد، شـوهـر از عـهده نفقه برآيد و زن نيز وظايف اختصاصى خود را انجام دهد. تا تعادل و آرامش خانواده فراهم گردد. پيامبر اسلام (ص ) در مورد حقوق زن بر مرد فرمود:
(يَكْسُوها مِنَ الْعُرى وَ يُطْعِمُها مِنَ الْجُوعِ وَ اِذا اَذْنَبَتْ غَفَرَ لَها)(214)
مرد بايد زن را بپوشاند و سير كند و از لغزش او چشم بپوشد.
رنج و تلاش مرد، براى تاءمين مخارج خانواده ، علاوه بر ساماندهى زندگى ، داراى اجر معنوى و پاداش اخروى است . امام صادق (ع ) فرمود:
(اَلْكادُّ عَلى عَيالِهِ كَالُْمجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ)(215)
مردى كه براى خانواده اش رنج ببرد، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد مى كند.
ج ـ توسعه بر خانواده
توسعه بر خانواده به معناى رفتار بر اساس اقتصاد و ميانه روى است ، نه اسراف و تبذير و نـه اقـتـار و اكـتـفـا در حـدّ زنـده مـانـدن . از امـام رضـا(ع ) دربـاره نـفـقـه خـانـواده سـؤ ال شـد، ايـشـان پـاسـخ داد: نـفـقه بر خانواده بين دو مكروه است . پرسيدند: آن دو مكروه چيست ؟ فـرمـود: خـداونـد اسـراف و اقتار را دوست ندارد.(216) سپس اين آيه شريفه را تلاوت نمود:
(وَالَّذينَ إِذا اَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً)(217)
و كـسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مى نمايند و نه سخت گيرى ؛ بلكه در ميان اين دو، حدّ اعتدالى دارند.
مـردى كـه بـا داشـتـن قـدرت مـالى ، به تهيّه امكانات مناسب زندگى و تنوّع و فراخىِ آن اقدام نـكـنـد، خـوشـى و آسـايش را از خانواده سلب مى كند و زمينه بدبينى و بيزارى از او فراهم مى شود.
حضرت رضا(ع ) فرمود:
(يَنْبَغى لِلرَّجُلِ اَنْ يُوَسِّعَ عَلى عِيالِهِ لِئَلاّ يَتَمَنَّوا مَوْتَهُ)(218)
شايسته است كه مرد بر خانواده اش توسعه دهد، تا آنان آرزوى مرگ او را نكنند.
تـوسـعـه امـكـانـات زنـدگى بايد متناسب با استطاعت و درآمد مالى مرد باشد، نه آنكه همسر و ديـگـر اعـضـاى خـانـواده ، چـنـان پـرتـوقـّع بـاشـنـد كه مرد به رنج و زحمت بيفتد و گرفتار مشكل مالى و وام خواهى گردد. پيامبر اكرم (ص ) در اين باره فرمود:
(إِنَّ الْمـُؤْمـِنَ يـَاءْخـُذُ بـِاءَدَبِ اللّهِ،إِذا اءَوْسـَعـَاللّهُ عـَلَيـْهِ اتَّسـَعَ وَ إِذا اءَمـْسـَكَ عـَنـْهـُ اءَمْسَكَ)(219)
مـؤ مـن به تربيت الهى اقتدا مى كند؛ هرگاه خداوند به او وسعت بخشد، او هم (بر خانواده اش ) توسعه مى دهد، و هرگاه خداوند از او باز گيرد، او هم باز مى گيرد.
وظايف زن
زن نـيـز وظـايـف خـاص خـود را دارد كه بايد آنها را به كار بندد و اگر از آن تخطّى و تخلّف كند، مرتكب گناه خواهد شد. در اينجا برخى از تكاليف زن نسبت به شوهر را بيان مى كنيم .
الف ـ اطاعت از شوهر
مـقـصـود از اطـاعـت از شـوهر، فرمانبردارى در امور حقوقى و اخلاقى خانواده است ، نه امورى كه مـخـالف دسـتورات دينى باشد. اگر شوهر برخلاف حكم خدا، دستورى دهد، وظيفه زن تخلّف و يا به صورتى فرار از آن است .
رعـايـت ايـن وظـيـفـه و سـايـر حـقـوقـى كـه شـوهـر بـر زن دارد، تـا آنـجـا اهـمـيـّت دارد كـه رسول خدا(ص ) فرمود:
(لا تُؤَدِّى الْمَرْئَةُ حَقَّ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتّى تُؤَدِّىَ حَقَّ زَوْجِها)(220)
زن تا حق شوهر را نپردازد، حق خداى متعال را ادا نكرده است .
ب ـ تدبير منزل
حـفـظ و اداره خـانـه گـرچـه تـكـليفى الزام آور براى زن نيست و عدم رعايت آن عقوبتى براى او ندارد، ولى شايسته است كه زن براساس سنّت اسلامى و وظيفه اخلاقى به تدبير امور خانه بـپـردازد و بـرخـى از كـارهـاى داخـل خـانه را انجام دهد تا شوهرش در بيرون خانه و در تاءمين هزينه هاى زندگى آسوده خاطر باشد. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(حـَقُّ الرَّجـُلِ عـَلَى الْمـَرْئَةِ إِنـارَةُ السِّراجِ وَ اِصْلاحُ الطَّعامِ وَ اَنْ تَسْتَقْبِلَهُ عِنْدَ بابِ بَيْتِها فَتُرَحِّبَ، وَ اءَنْ تُقَدِّمَ اِلَيْهِ الطَّسْتَ وَالْمَنْديلَ...)(221)
حـق مـرد بـر زن ايـن اسـت كه زن چراغ خانه را روشن كند، به تهيّه غذا و آشپزى بپردازد، هنگام ورود شوهر از او استقبال كند، به او خوشامد بگويد، آب و حوله حاضر كند... .
در زندگى مشترك خانوادگى لازم است كه زن جايگاه خويش را بازيابد و بداند كه وجودش در تـدبـيـر امور خانه ضرورى و مفيد است و همسرش در اداره زندگى به او نيازمند است . از طرف ديـگـر، بـه عـهـده گـرفـتـن مـديـريت داخلى منزل متناسب با روحيه و وضعيت جسمانى اوست . امام صادق (ع ) فرمود:
عـلى (ع ) و فـاطـمـه (س ) از رسـول خـدا(ص ) درخواست كردند كه كارِ خانه را بين آنان تقسيم كند. پيامبر(ص ) انجام كارهاى داخل خانه را به عهده فاطمه (س ) و كارهاى بيرون خانه را به عـهـده عـلى (ع ) گـذاشـت . فـاطـمـه (س ) فرمود: جز خدا كسى نمى داند كه چقدر مسرور شدم از اينكه پيامبر خدا(ص ) مرا از وظايفى كه برعهده مردان است ، معاف كرد.(222)
امـام بـاقـر(ع ) دربـاره كـار حـضـرت فـاطـمـه (س ) در داخل خانه فرمود:
فـاطـمـه (س ) در خـانـه عـلى (ع ) كـارهـاى داخـل مـنـزل [از قبيل ] خمير كردن ، نظافت و شستشو را به عهده داشت و على (ع ) كارهاى بيرون خانه مانند تهيّه هيزم و مواد خوراكى را انجام مى داد.(223)
ج ـ پاسدارى از حريم خانواده
گـرچـه حـفـظ كـيـان خـانـواده و صـيـانت از شخصيت اجتماعى و آبروى خانواده بر عهده هر يك از اعـضـاى خـانـه اسـت ، امـا زن بـه عـنـوان نـامـوس مـرد و نـمـايـنـده او در مـنـزل ، در حفظ حريم و ارزشهاى خانواده ، مسؤ وليت بيشترى دارد. زن بايد خود را از نامحرمان بپوشاند، با بيگانگان ارتباط معاشرتى نداشته باشد و در برخورد با نامحرم ، رفتارش مـتـكـبـّرانـه و بـزرگ مـنـشـانـه بـاشـد تـا بـيـن او و مـردان نـامـحـرم نـوعـى حـجـاب اخـلاقـى و حايل معنوى به وجود آيد و كسى به او طمع نكند. امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
بـهـتـريـن صـفـات زنـان ، بـدتـريـن صـفـات مـردان اسـت (كـه عـبـارتـنـد از:) تـكـبـّر، ترس و بخل ؛ زيرا وقتى زن متكبّر باشد (از كلام نرم و دلنشين با نامحرم خوددارى مى كند و به كسى جـز شـوهـرش ) سـر فـرود نـمـى آورد و اگـر بـخـيـل بـاشـد مال خود و شوهرش را حفظ مى كند و اگر ترسو باشد در هر حادثه اى كه پيش آيد، احتياط مى كند.(224)
زن حـق نـدارد بـدون اجـازه شـوهرش از خانه خارج شود(225) اگر چه به قصد ديدار دوسـتـان و حـتـى پـدر و مـادر بـاشـد. زن امـيـن شـوهـر اسـت و بـايـد از مـال و دارايـيـهـاى شـوهـر مـراقـبـت و مـحـافـظـت كـنـد و بـا اسـراف و تجمّل گرايى ، ثروت همسرش را ضايع نسازد. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(اَلْمَرْئَةُ راعِيَةٌ عَلى مالِ زَوْجِها وَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُ)(226)
زن نسبت به مال شوهر نگهبان و مسؤ ول است .
افـزون بـر آنـچه كه آورديم ، زن وظايف ديگرى هم دارد كه رعايت آن موجب استحكام دوستى بين زن و مرد و استوارى كانون گرم خانواده مى گردد و از فروپاشى نظام خانوادگى جلوگيرى مى كند، از جمله :
نبايد بدون عذر شرعى از تمكين جنسى شوهرش خوددارى كند.
نبايد بدون رضايت شوهر، تنها يا در اتاق جداگانه بخوابد.
مجاز نيست بدون اجازه و رضايت شوهر، از مال او به كسى ببخشد، صدقه دهدو يا نذر كند.
نبايد كارى كند كه موجب تضييع حق شوهر گردد، گرچه نماز و يا روزه مستحبى باشد و... .
عوامل رشد كودك
هـمـان گـونـه كـه بـراى پـرورش يـك نـهـال ، عـوامـلى از قـبـيـل آب ، خـاك ، نـور و دمـاى مـنـاسـب لازم اسـت ، بـراى تـربـيـت و رشد صحيح كودك نيز به عـوامـل مـتعدّدى نيازمنديم تا با به كارگيرى آنها شخصيت روحى و عقلى كودك در كنار پرورش جـسـمـى او رشـد يـابـد. قـبل از پرداختن به اين عوامل ابتدا به نقش خانواده در تربيت كودك مى پردازيم .
نقش خانواده در تربيت كودك
عوامل متعددى در تربيت و رشد عقلى و جسمى كودك دخالت دارند. خانه و خانواده ، قانون وراثت ، مـحـيـط زنـدگـى و نـظـم اجـتـمـاعـى ، مـدرسه ، فعّاليت گروهى ، برگزارى جلسات موعظه و كنفرانس ، دوستان و رفقايى كه كودك با آنها بازى مى كند، كتاب ، مجلّه و داستانهايى كه مى خـوانـد، حـرفـه و هـنرى كه پيش گرفته ، نوع حكومت و برنامه هايى كه كودك در برابر آن خاضع است ، معلّم و مربّيانى كه به امر تعليم و تربيت او پرداخته اند و... همگى در تربيت و رشد كودك و رفتار و اخلاق او مؤ ثّرند.
در ميان عوامل تربيت كودك ، خانواده جايگاه ويژه اى دارد و نقش آن بگونه اى است كه مى تواند ساير عوامل را تحت تاءثير قرار دهد.
تاءثيرپذيرى كودك از رفتار پدر و مادر، تا جايى است كه حتى در اعتقادات كودك نيز تجلّى مى كند. پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
(كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتّى يَكُونَ اَبَواهُ يُهَوِّ دانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ)(227)
هـر كـودكـى بـراسـاس فـطـرت (توحيدى ) به دنيا مى آيد، و اين پدر و مادرش هستند كه او را يهودى يا نصرانى بار مى آورند.
خانواده ، نخستين آموزشگاهى است كه شالوده اخلاقى كودك را بنيان گذارى مى كند و مى تواند استعدادهاى درونى كودكان را شكوفا سازد. ارزشهاى اخلاقى مانند علاقه به راستى و درستى ، تـنـفـّر از دروغ و نـادرسـتـى ، عـزت نـفـس و شـخـصـيت ، رشادت و شهامت ، بخشش و سخاوت ، مـيـل بـه تـعـاون و هـمـكـارى ، عـلاقـه بـه هـمـنـوع و دوسـت داشـتـن فضايل و مبارزه با رذايل و... از طريق محيط خانه و خانواده به كودك آموخته مى شود.
شخصيت بزرگى همانند امام على (ع ) ، با صراحت به پرورشهاى دوران كودكى خود تكيه مى كـنـد و از تربيتهاى عاطفى و عقلى خويش كه در خردسالى فراگرفته ، سخن مى گويد و به پيامبر(ص ) ـ كه مربّى لايق و بزرگوار وى بود ـ مباهات مى كند:
(شـمـا قـرابت مرا با پيامبر(ص ) و منزلت مخصوصى كه نزد آن حضرت داشتم ، بخوبى مى دانيد. طفل خردسالى بودم كه پيامبر(ص ) مرا در دامن خويش پرورش داد، در آغوشم مى گرفت ، بـه سـيـنه خود مى چسبانيد، گاهى مرا در استراحتگاه مخصوص خويش جاى مى داد، بدنش را به بـدنـم مـى چـسـبـانـيـد و بـوى خـوش او را اسـتـشـمـام مـى كـردم ... مـن هـمـچـون سـايـه اى بـه دنـبـال آن حـضـرت حـركت مى كردم و او هر روز نكته تازه اى از اخلاق نيك را براى من آشكار مى ساخت و به من فرمان مى داد كه از او پيروى كنم .(228)
پـدر و مـادر بـايد بكوشند تا پيش از آنكه كودك به صحنه اجتماع وارد شود و الگوى جديد، توجّه او را جلب كند، وى را تربيت كنند و ارزشهاى اخلاقى را ملكه او سازند.
بـا روشـن شـدن نـقـش اسـاسـى خـانـواده در تـربـيـت كـودك و وظـايـف پـدر و مـادر در قبال فرزندان ، به تبيين عوامل رشد كودك مى پردازيم :
محبت به كودك
يـكـى از عـوامـل مـهـم تربيت و رشد كودك ، محبّت است . محبّت و ابراز عواطف پدر و مادر و ديگر مـربـيـان نـسـبـت بـه كـودكـان ، بـسـيـارى از مـشـكـلات و نـاسـازگـاريـهـا را حـل مـى كـنـد و مـوجـب الفـت و دوستى مى گردد. اينك نكاتى را درباره محبت به كودك يادآور مى شويم .
الف ـ نياز كودك به محبّت
كودك بيش از هر كس تشنه محبّت پدر، لبخند مادر و نوازش مربّى است .
تـاءمـين نيازهاى عاطفى كودكان بايد بطور جدّى پيگيرى شود. پيامبر اكرم (ص ) به بازى و حركات طبيعى كودكان حتى در لحظات عبادت اهميت مى داد و آنان را از محبت محروم نمى كرد.
عبدالله بن شداد گويد:
پـبـامـبـر(ص ) در مـسـجـد بـا مـردم نـمـاز مـى خـوانـد. امـام حـسـيـن (ع ) كـه كـودكـى خـردسـال بـود ـ بـه مـسجد آمد و هنگامى كه پيامبر(ص ) در سجده بود، بر گردن ايشان سوار شد. پيامبر(ص ) سجده را طولانى كرد، بگونه اى كه مردم گمان كردند پيشامدى رخ داده است . بـعـد از پـايـان نـماز، مردم به آن حضرت عرض كردند: سجده را بقدرى طولانى كرديد كه ما تـصـوّر كرديم حادثه اى رخ داده است . پيامبر(ص ) فرمود: فرزندم ـ حسين ـ بر دوش من سوار شد، نخواستم پيش از آنكه به مقصود برسد، شتابزدگى كنم .(229)
ب ـ اهميت و مظاهر محبت به كودك
تـاءمـيـن مـحـبـت كـودك ، همانند تغذيه بدنى و برآوردن نيازهاى جسمانى وى از اهميّت بسزايى برخوردار است . غذاى روحى و عاطفى بيش از غذاى مادى در رشد و نمو كودك نقش دارد.
بدون شك اساس اوّليه محبّت ، لذّتى است كه با تحريك مناطق حسّاس بدن ، گرمى بدن مادر، شير خوردن از پستان مادر و نوازش كردن و غنودن در آغوش مادر همراه مى باشد.(230)
وقـتـى مـادر، نـوزاد خود را در آغوش مى گيرد و موجبات راحتى او را فراهم مى كند، نخستين درس مـهـرورزى را بـه او مى آموزد. براى آنكه حيات كودك سرآغاز خوبى داشته باشد، لازم است از محبّت و اطمينان سيراب شود.(231)
كـودكـانـى كـه در مـحـيط خانه و خانواده از محبت والدين به اندازه كافى برخوردارند، اغلب از كودكانى كه با بهداشت و تغذيه خوب در محيط سرد و بى عاطفه پرورش يافته اند، سالمتر و باهوشترند.
كـودكـى كـه از مـحـبـت خـانوادگى محروم است ، براى جلب آن به سوى ديگران كشيده مى شود، سـعـى دارد بـه هـر گـونـه اى نظر ديگران را به خود جلب كند و حتى در مواردى خود را مظلوم نـشـان دهـد، تـسـليـم خـواسـتـه هـاى بـحـق يـا نـامـشروع ديگران شود و اين خود رمز بسيارى از انحرافات در افراد است .(232)
محبت به كودك ، مايه رشد شخصيت انسانى و تاءمين نيازمنديهاى روحى او مى گردد. در روايات تـوصـيه شده است كه پدر و مادر به كودكان محبت كنند و آنان را مورد ترحّم قرار دهند. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَارْحَمُوهُمْ)(233)
كودكان را دوست بداريد و نسبت به آنها مهربان باشيد.
امام صادق (ع ) فرمود:
(اِنَّ اللّهَ لَيَرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ)(234)
خداوند به انسان به خاطر شدّت محبتش به فرزند، ترحّم مى كند.
محبت ورزيدن به كودك بايد در رفتار و گفتار پدر و مادر و مربّيان تربيتى تجلّى پيدا كند. بـوسـيـدن ، در آغـوش گرفتن ، تبسّم ، نوازش و دست بر سر و صورت كودك كشيدن از مظاهر محبّت به كودك است . امام صادق (ع ) فرمود:
(اَكْثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ اَوْلادِكُمْ فَاِنَّ لَكُمْ بِكُلِّ قُبْلَةٍ دَرَجَةً فِى الْجَنَّةِ)(235)
كودكانتان را بسيار ببوسيد، زيرا براى شما در برابر هر بوسه ، درجه اى در بهشت است .
روزى حـضـرت مـحمّد(ص ) امام حسن و حسين (ع ) را مى بوسيد، (اَقْرَع بن حابس ) ـ كه از مهر و عـطـوفـت پيامبر(ص ) نسبت به كودكان شگفت زده شده بود ـ گفت : من ده فرزند دارم و تا كنون هـيـچ كـدام از آنـهـا را نـبـوسـيده ام . رسول خدا(ص ) فرمود: كسى كه ترحّم نكند، به او ترحم نـخـواهد شد. حفص مى گويد: پيامبر(ص ) با شنيدن سخنان اقرع بن حابس ، خشمگين شد، حتى رنـگـش تـغـيـير كرد، سپس به وى گفت : چه كنم كه خداوند محبّت را از قلب تو گرفته است ! كسى كه به كودكان ما رحم نكند و به بزرگان ما احترام نگذارد، از ما نيست .(236)
ج ـ آثار محبّت به كودك
بـا بـرخـى از نـتايج ارزشمند محبت به كودك و اهميّت آن آشنا شديم . برخى از آثار آن عبارت اسـت از: رشـد عـاطـفـى كـودك ، تـاءمـيـن سـلامـت جـسـمى و روحى ، احساس شخصيت و بزرگى ، برخوردارى از صفات پسنديده اخلاقى ، دگردوستى و... .
كودكى كه از محبت اشباع شده باشد، روانى شاد و دلى با نشاط دارد، احساس محروميت نمى كند تـا عكس العمل بد، نشان دهد، خوشبين و خوش قلب و با اعتماد مى باشد. او يك انسان طبيعى است و عـقـده روانـى نـدارد، خيرخواه و انسان دوست بار مى آيد؛ چون طعم شيرين محبت را چشيده حاضر اسـت ايـن آب حـيـات را بـه ديـگـران ايـثار كند. او با مردم چنان رفتار مى كند كه ديگران با او رفـتار نموده اند. كودكى كه در محيط مهر و محبّت پرورش يافته ، بهتر مى تواند با مشكلات و حوادث سهمگين دوران بلوغ و تغييرات جسمى و روانى رو به رو گردد. جوانى كه در كانون مـهـر و مـودّت پـرورش يـافـتـه ، احساس محروميت نمى كند تا براى تسكين خاطر به كانونهاى فـسـاد... پـنـاهـنـده گـردد. ... مـنـشـاء بـسـيـارى از تندخوييها، خشونتها، لجبازيها، بدبينى ها، زورگوييها، حسّاسيتها، نااميديها، افسردگيها، گوشه گيريها، ناسازگاريها، محروميت از محبت مى باشد.(237)
د ـ افراط در محبت
از نكات بسيار مهم در مورد محبت به كودك ، پرهيز از زياده روى و افراط در محبت است . بديهى اسـت كـه غـذاى روحـى كودك ، بسان غذاى جسمى او، هرگاه كم و زياد شود، عوارضى در جسم و روح او ايجاد مى كند.
مـحبت زياد و بيجا، موجب ناز پروردگى ، لوس بار آمدن و از خود راضى شدن كودك مى گردد. كـودكـى كـه بـه خاطر مهر و محبت بيش از اندازه به تمام خواسته هاى خوب و بد خود مى رسد، بـه خـود مـغرور شده ، حالت ديكتاتورى پيدا مى كند و در برابر مصايب ، محروميتها و فراز و نشيب زندگى تاب مقاومت و قدرت مبارزه ندارد.
پـدر و مـادرى كه به ابراز عواطف افراطى و محبتهاى ناپسند مبتلا هستند و تنها هدفشان راضى نگه داشتن كودك و برآوردن خواسته هاى خوب و بد اوست ، در حقيقت زمينه ضعف و سستى كودك و عدم شكيبايى و پايدارى او در مقابل مشكلات را فراهم مى كنند. امام باقر(ع ) فرمود:
(شَرُّ الاَّْب اءِ مَنْ دَع اهُ الْبِرُّ اِلَى الاِْفْر اطِ)(238)
بدترين پدران ، كسى است كه در نيكى [به فرزندان ] از حدّ تجاوز مى كند.
بـنـابـرايـن ، والديـن و مـربـّيـان تـربـيـتـى بـايـد مـحـبـت و عـواطـف خـود را نـسبت به كودكان تـعـديـل كـرده و از مـحـبـت بيجا يا محبت بيش از اندازه پرهيز كنند تا كودكان را از خود راضى ، مغرور و لوس بار نياورند.
احترام به كودك
احـتـرام بـه كـودك از مـوارد اسـاسـى رشـد شـخـصـيـت او و عامل مهمّى براى سازندگى است .
كودكان همانند بزرگسالان براى خود شخصيت قائل بوده ، از ديگران انتظار دارند كه به آنها احترام بگذارند. پيامبر اسلام (ص ) به پدران و اولياى كودكان دستور داده كه به آنان احترام بگذارند:
(اِذا سـَمَّيـْتـُمُ الْوَلَدَ فـَاَكـْرِمـُوا لَهُ وَ اَوْسـَعـُوا لَهُ فـِى الَْمـجـْلِسِ وَ لا تـُقـَبِّحـُوا لَهـُ وَجْهاً)(239)
هـرگاه نام فرزندتان را مى بريد، او را گرامى داريد و جاى نشستن را براى او توسعه دهيد، و نسبت به او ترشرو نباشيد.
اگـر كـودك دريـابـد كـه پـدر و مـادر بـرايـش احـتـرام قائل نبوده و در محيط خانواده شخصيت او را به رسميت نمى شناسند، براى اينكه توجه ديگران را بـه خـود جـلب كـنـد، به رفتارهاى خاصى تن مى دهد و در مواردى ممكن است سر از انحراف و تبهكارى درآورد. كودك براى اينكه مورد توجّه قرار گيرد و شخصيت فردى خويش را بازيابد مـمـكـن اسـت در مـواردى شـرارت به خرج داده ، لوس شود، سخن ديگران را قطع كند، خود را به بـيـمـارى زنـد يـا از بـلنـدى پـرت كـنـد و... . بـعـكـس ، كـودكـى كـه مـورد تجليل و احترام باشد، بزرگوار، شريف و با شخصيت بار مى آيد و براى حفظ شخصيت خويش از كـارهـاى زشـت اجـتناب خواهد كرد. او سعى مى كند با انجام كارهاى نيك ، شخصيت خودش را در نـظـر ديـگـران كـامـلتـر گـردانـد تـا بـيـشـتـر و بـهـتـر مـورد تـجـليـل قـرار گـيـرد. مـحـيـط خـانـواده ، بـهـتـريـن جـايـگـاه بـراى ارضـاى كـامـل تمايلات باطنى كودك و توجّه به تمام شخصيت اوست و اگر كودك در محيط خانواده مورد احـتـرام بـاشـد و باور كند كه عضو مستقل خانواده و مورد تكريم است ، كمتر از اوامر پدر و مادر سرپيچى مى كند و به طغيان و تمرّد و انتقام رومى آورد.(240)
امّ فضل مى گويد: روزى رسول خدا(ص ) فرزندش حسين (ع ) را كه طفلى شيرخوار بود، از من گـرفـت و در آغـوش كـشـيـد. كـودك روى لبـاس پـيـامـبـر(ص ) ادرار كـرد. من او را به تندى از پيامبر(ص ) گرفتم ، بگونه اى كه كودك گريه كرد. پيامبر(ص ) فرمود: آرام باش اى (امّ فـضـل )! آب ، ايـن آلودگـى را پـاك مـى كـنـد امـا چـه چـيـزى ايـن كـدورت را از دل حسين (ع ) مى زدايد؟!(241)
بدين جهت ، رفتار پيامبر اسلام (ص ) در برخورد با كودكان ، رفتارى محترمانه بود. در سيره آن حضرت آمده است :
مـوقـعـى كـه رسول اكرم (ص ) از سفر برمى گشت و در راه به كودكان مردم برخورد مى كرد، بـه احـتـرام آنـهـا مـى ايستاد و دستور مى داد، كودكان را بياورند و به آن حضرت بدهند، سپس بـعـضـى را در پـيش و بعضى را بر پشت مركب خود سوار مى كرد و به اصحاب خويش نيز مى فرمود چنين كنند.(242)
آثار احترام به كودك
احـتـرام بـه كـودك در مـحـيـط خانواده ، نتايج و آثار فراوانى دارد كه بعضى از آنها را بطور اجمال بيان مى كنيم :
الف ـ رشد شخصيّت كودك
شخصيت هر كودك به تناسب وضع عمومى بدن ، مهارتها، رغبتها، اميدها، وضع ظاهر، احساسات ، هـيـجـانـهـا، عـادتـهـا، هـوش ، خـصـوصـيـّات اخـلاقـى ، فـعـّاليـت ، مـعـتـقـدات و افـكـار شـكـل مـى گـيـرد، چـنان كه مى توان گفت : شخصيت هر فرد، خصايص بدنى و ذهنى و عاطفى و اجتماعى و اخلاقى ـ اعم از موروثى و اكتسابى ـ هستند كه او را بطور آشكارا از ديگران مشخّص مى كند.(243)
رفـتـار و گـفـتـار پـسنديده پدر و مادر در برخورد با فرزندان سبب رشد شخصيت و پرورش درسـت آنـان خـواهـد بـود. احترام به كودك موجب مى شود كه وى در خود احساس ارزشمندى كند و چـنـيـن احـساسى مايه آن خواهد شد كه كودك در زندگى تن به پستى و خوارى ندهد. احترام به كودك ، او را يك انسان با شخصيت مى سازد. كودكى كه در ابتداى زندگى ارزش خويش را درك كـنـد، و جـايـگـاه مـنـاسـب خـود را در مـحـيـط خـانـواده بـبـيـنـد، روزى كـه بـزرگ شد، بر اساس اسـتـقـلال ، اراده و اعـتـمـاد بـه نـفـس تـصـمـيـم گـيـرى مـى كـنـد و عـضـو مستقل و مفيد اجتماع خواهد بود.
پـدران و مـادرانـى كـه در خـانواده با فرزندان ، مهربانند و ميدان را براى فعاليتهاى فطرى آنـهـابـاز مـى گـذارنـد و آنـان را در كـارهـاى كـودكـانـه خـود تمسخر و تحقير نمى كنند، [چنين كـودكـانـى ] خـيـلى زود بـه رشـد مـعـنـوى و شـخـصـيـت روانـى نـائل مى شوند. برعكس ، پدران و مادران مستبدى كه در خانواده به خشونت رفتار مى كنند و با كـارهـا و سخنان ناپسند خود محيط وحشت و ترس به وجود مى آورند، استعدادهاى درونى كودكان را، از رشد طبيعى خود باز مى دارند و اين كودكان به علت ضعفى كه همواره در خود احساس مى كنند، بى شخصيت و زبون بار مى آيند.(244)
ب ـ پرورش فضايل اخلاقى
احـتـرام بـه شـخـصـيـت كـودك ، سـبب ايجاد ارزشهاى اخلاقى و زمينه سهولت زندگى و اعتماد و دلگـرمى وى مى شود. كودكى كه مورد احترام ديگران قرار مى گيرد، به سازگارى فردى و جـمـعـى مـى انـديـشد و بدين وسيله از اختلافات كناره گيرى مى كند و به نصيحتها و اندرزهاى پدر و مادر گوش داده ، به تكامل اخلاقى و اصلاح كژيها مى پردازد.
پـدران و مادرانى كه به فرزندان خود احترام مى كنند و شخصيّت آنان را بزرگ مى دارند، با ادب و اخلاق با آنها معاشرت و برخورد مى نمايند، قادرند كودكان خود را با اخلاق پسنديده و صـفـات حـميده تربيت كنند. اگر اتفاقاً فسادى در آنها بروز كند، به آسانى مى توانند از آن جـلوگـيـرى نـمـايـنـد. كـودك ، مـانـنـد بـزرگسالان ، خودخواهى و حبّ ذات دارد، وقتى بفهمد كار نـاپـسـنـد، بـه شخصيّت او ضربه مى زند و از عزّت و محبوبيت وى مى كاهد و در محيط خانواده پـسـت و حـقـيـرش مـى نمايد، فوراً براى حفظ مقام خود، آن را ترك مى گويد و عملاً به اصلاح خويش قيام مى كند.(245)
امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
(مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْها بِالْمَعْصِيَةِ)(246)
هر كس بزرگى و كرامت نفس داشته باشد گناه پست و موهونش نمى كند.
وقتى كودك خود را مورد احترام ديگران ببيند، خوشحال مى شود و سرور و نشاطى او را فرا مى گـيـرد و عـمـلاً سـعـى خـواهـد كـرد كـه خـود را كوچك نكند و به سوى كسانى كه به وى احترام بيشترى مى گذارند جذب شود.
خـلاصـه آنـكـه ، اگـر كـودكـان بـراى خـود شـخـصـيـتـى قـائل بـاشند، سعى خواهند كرد وجود خود را گرامى بدارند و از پستيها و رذالت اجتناب كنند و اين همان امرى است كه از نظر تربيت ، مورد انتظار است .
ج ـ برطرف شدن احساس حقارت
احـترام به كودك ، مبتلايان به احساس حقارت را از شكست روحى نجات مى دهد و سبب آن مى شود كـه آنـان ، ارزش و شـخـصـيـتى براى خود قائل شوند. براين اساس ، احترام به كودك ، عاملى براى بازپرورى و براى ديگران وسيله بهپرورى به شمار مى رود.
احـتـرام بـه كـودك ، احـسـاس امنيت ، استقلال و اعتماد را در او زنده مى كند و كودك درمى يابد كه پـدر و مـادر بـراى او ارزش و جـايـگاه خاصّى قائلند و در نتيجه ، چنين رفتارى مايه استقامت و كارآيى وى در امور، و تلاش در جهت همكارى و دورى از انزوا و بيگانگى مى گردد.
هـر گـاه كودكى مورد بى مهرى و كم محبّتى قرار گيرد و به شخصيت او احترام گذارده نشود، بـراى عـقـده تـكـانـى و انـتـقـام گـيرى از پدر و مادر و يا هر كسى كه سبب چنين موقعيتى شده و مـوجـبـات حـقـارت و شـكـسـت روحـى او را فـراهـم كـرده ، تـن بـه خـرابـكـارى و شـرارت مـى دهد.(247)
روش احترام به كودك
پدر و مادر بايد در محيط خانواده بگونه اى با كودك رفتار كنند كه ضمن حفظ شخصيت كودك ، احـتـرام بـه او را در عـمـل اظـهـار كـنـنـد. از اين رو، لازم است به روشهاى احترام به كودك توجّه كامل داشته باشند. اينك توجه شما را به چند روش جلب مى كنيم :
الف ـ بازى و رفاقت
بـراى رشـد و پـرورش شـخـصـيت اطفال مى توان از همبازى شدن با كودك استفاده كرد و از اين طريق او را اقناع نموده ، راه را براى حل بسيارى از مشكلات جسمى و روانى هموار ساخت .
يـكـى از طرق پرورش شخصيت در كودكان ، شركت بزرگسالان در بازى آنهاست . كودك از يك طـرف بـه سبب ضعفى كه در خود و قوّتى كه در بزرگسالان حس مى كند و از طرف ديگر به عـلت عـشقى كه فطرةً به تكامل و تعالى دارد، مايل است كارهاى بزرگترها را مو به مو تقليد كـنـد و عـمـلاً خـود را شـبـيـه آنـهـا بـنـمـايـد... مـوقـعـى كـه پـدر يـا مـادر خـود را تنزّل مى دهد و در بازى كودكان شركت مى كند و آنان را در كارهاى كودكانه مساعدت مى نمايد، جـان طـفـل از مـسـرّت و شـادى لبريز مى شود و از خوشحالى به هيجان مى آيد، در باطن خويش احـسـاس مـى كـنـد كـه كـارهاى كودكانه او آنقدر ارزنده و مورد توجه است كه پدر و مادر با وى هـمـكـارى مـى كـنـنـد و خـود را هـم سـطـح او قـرار مـى دهـنـد. چـنـيـن احـسـاسـى ، شـخـصـيـت را در طفل زنده مى كند و حسّ استقلال و اعتماد، در باطن او شكفته مى شود.(248)
امـير مؤ منان (ع ) درباره رفتار لايق كودكان و اينكه والدين در ارتباط با كودكان خود را تا حدّ طفوليت و كودكى تنزل دهند، فرمود:
(مَنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ، صَبا)(249)
كسى كه فرزند (كوچك ) دارد، با او رفتار كودكانه داشته باشد.
مـطـالعـه در زنـدگـى عـملى رسول خدا(ص ) و ديگر پيشوايان اسلام نيز نشان مى دهد كه آنها كـودك را بـه بازى واداشته و حتى خود با آنها بازى مى كردند. داستان بازيهاى پيامبر(ص ) بـا نـوه هـايـش معروف است . در روايات مى خوانيم : آن حضرت آنان را بردوش خويش سوار مى كرد.(250)
امام صادق (ع ) اين گونه سفارش مى كند:
(دَعِ ابْنَكَ يَلْعَبَ سَبْعَ سنينَ)(251)
بگذار فرزندت تا هفت سالگى بازى كند.
كـودك در بـازى نـيـاز بـه هـمبازى دارد؛ هرگاه كودك همبازى مناسب نداشته باشد و يا در محيط خـانـه تـنـهـا بـاشـد، افـسـرده مـى گـردد. در مـواردى كـه كـودكـان مشغول بازى اند، مشاركت پدر و مادر و يا بزرگترها در بازى موجب خشنودى و سرافرازى آنان مى گردد. پدر و مادر مى توانند با مشاركت مناسب در بازيهاى كودكان ، ضمن بالا بردن مهارت و حـس كـنـجـكـاوىِ آنـها، كودكان را براى تحمّل شرايط آينده زندگى براساس ضوابط نظام هستى ، آماده كنند و خواهشهاى آنان را تعديل كنند و بتدريج آنان را از حالت كودكانه خارج كرده ، وارد دنياى بزرگتران سازند.
البـتـّه ، در بـازى بـا كـودك بـايـد بـه امـكـانـات و تـوان جـسـمـانـى و تـعـديـل انتظارات كودك توجه داشته باشيم تا همبازى شدن با آنها لطمه اى به حرمت پدر و مادر وارد نسازد.(252)
ب ـ افشاى سلام
پـدر و مـادر و مـربـّيـان تربيتى بايد در محيط خانواده و اجتماع با استفاده از روشهاى عملى و آموزشى ، كودك را با وظيفه اخلاقى سلام كردن آشنا سازند.
اگـر كـودك بـه بـزرگـتـرهـا سـلام كـرد، لازم اسـت بـه گـرمى جواب او را بگويند و با اين عـمـل ، شـخصيت او را مورد احترام قرار دهند. اگر به كودك اعتنا نشود و جواب سلام او داده نشود، عـمـلاً كـودك مـورد تـحـقـيـر قـرار گـرفـتـه و از ايـن بـى احـتـرامـى ، ملول و آزرده خاطر خواهد شد.
سلام كردن به كودكان يكى از شيوه هاى پسنديده پيامبر اكرم (ص ) بود و آن حضرت به همه مردم اعم از خردسال و بزرگسال سلام مى كرد.(253)
سلام كردن به كودك دو اثر روانى دارد: براى سلام كننده باعث تقويت خوى پسنديده تواضع و فـروتـنـى اسـت ، و بـراى كـودك وسـيـله احـيـاى شـخـصـيـت و ايـجـاد اسـتـقـلال اسـت . طـفـلى كـه بـزرگـسـالان بـه او سـلام كـنـنـد و بـديـن وسـيـله از وى تجليل نمايند، لياقت و شايستگى خود را باور مى كند و از كودكى معتقد مى شود كه جامعه او را به عنوان يك انسان قابل احترام مى شناسد و مردم به او اهميت مى دهند.(254)
اهـمـيـّت سلام به كودك و حفظ شخصيت و احترام او، بگونه اى مورد تاءكيد است كه پيامبر اكرم (ص ) لازم مى ديد آن را به صورت سنّت رايجى در ميان مسلمانان درآورد. آن حضرت فرمود:
(خـَمـْسٌ لا اَدَعـُهـُنَّ حـَتَّى الْمـَمـاتِ... وَالتَّسـْليـمَ عـَلَى الصِّبـْيـانِ لِتـَكـُونَ سـُنَّةً مـِنْ بـَعـْدى )(255)
پـنـج چـيـز است كه تا لحظه مرگ آنها را ترك نمى كنم ، يكى از آنها سلام كردن به كودكان است (در انجام اين اعمال مراقبت دارم ) تا بعد از من به صورت سنّت درآيد.
ج ـ وفاى به عهد
كـودك انـتـظـار دارد كـه در مـحيط زندگى ، پدر و مادر و ديگر افراد جامعه براساس صداقت و درسـتـى و وفاى به عهد با او برخورد كنند و اگر به وى وعده اى دادند، به آن وفا كنند. هر گـاه كـودكى دريابد كه عهد و پيمان پدر و مادر، وفا مى شود و به وعده اى كه دادند، تخلف نـمى كنند، احساس شخصيت مى كند و خود را مورد اعتماد و احترام ديگران مى بيند؛ اما اگر پدر و مـادر، خـود عـهـدشـكـن بـاشـند و با وعده هاى دروغ ، كودك را بفريبند، احساس حقارت و ياءس و نوميدى سراسر وجود كودك را فرا گرفته و دروغ گفتن و فريب دادن را مى آموزد. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
(إِذا واعَدَ اَحَدُكُمْ صَبِيَّهُ فَلْيُنْجِزْ)(256)
وقتى يكى از شما به فرزند خود وعده اى داد، حتماً به آن وفا كند.
برقرارى عدالت ميان كودكان
براى رشد و تربيت صحيح كودك ، بايد حقوقى كه كودكان بر پدر و مادر دارند، بطور دقيق رعـايـت گـردد. از جمله حقوق كودكان بر والدين اجراى عدالت ميان فرزندان است . كودك انتظار دارد كـه پـدر و مـادر در زندگى با وى به عدالت رفتار كنند و از هرگونه تبعيض و تفاوت نـابـجـا در مـورد فـرزنـدان پرهيز كنند. عدم توجّه به عدالت ، موجب نا آرامى روانى و انحراف اخـلاقـى كـودك مـى شـود و حسادت و انتقام او را برمى انگيزد. اينك چند نكته درباره عدالت ميان كودكان بيان مى كنيم :
الف ـ اهميّت عدالت ميان كودكان
عـدالت خـواهـى و مـسـاوات طـلبـى در انـسـان ريـشـه فـطـرى و درونـى دارد. خـداوند توجه به عـدل را در درون هـر انـسـانى به وديعت گذارده است ، تا از اين طريق ، موجبات خير و سعادت او تاءمين گردد.
فـطـرت پـاك كـودكـان و لطـافـت طـبـع و حـسّاسيت روح آنان اقتضا دارد كه پدر و مادر و ديگر افـرادى كـه در زندگى با آنان سر و كار دارند، رفتارى عادلانه و دور از هرگونه تبعيض و ترجيح نابجا داشته باشند. پيامبر اكرم (ص ) در تاءكيد اين نكته مهم فرمود:
(اِعْدِلُوا بَيْنَ اَوْلادِكُمْ كَما تُحِبُّونَ اَنْ يَعْدِلُوا بَيْنَكُمْ فِى البِرِّ وَاللُّطْفِ)(257)
ميان فرزندانتان ، عدالت را رعايت كنيد، چنان كه دوست داريد آنان در احسان و لطف به شما به عدالت رفتار كنند.
پـدر و مـادر بـايـد در هـمـه امـور كـودكـان ، بـه عـدالت تـوجـه كـامـل داشـتـه بـاشـنـد و در محبّت و تشويق و يا تنبيه و سرزنش ، عادلانه رفتار كنند و هرگز بـراى كـارى كـه كـودك انجام نداده ، او را تنبيه نكنند و درباره امرى كه در آن مقصّر نيست او را سـرزنـش نـكنند و اگر بين فرزندان دعوايى صورت گرفت ، تنها مقصّر تنبيه شود و پدر و مادر جانب فرزند ديگر را نگيرند، اگر چه او خردسالتر و ضعيفتر باشد.
رعـايـت عـدالت مـيـان كـودكـان بـقـدرى دقـيـق و ظـريـف اسـت كـه حـتـى شامل نگاهها و نوازش و بوسه پدر و مادر نسبت به فرزندان نيز مى شود.
پـدرى بـا فـرزنـدان خـود بـه مـحـضـر رسـول اكرم (ص ) شرفياب شد. به صورت يكى از فـرزنـدان بوسه زد و به فرزند ديگر، اعتنايى نكرد. پيامبر(ص ) كه اين رفتار نادرست را مشاهده كرد، به او فرمود:
چرا با فرزندان خود بطور مساوى رفتار نمى كنى (258)؟!
پـدر و مـادر عـادل و بـا انصاف ، با همه فرزندان ، بطور يكسان رفتار مى كنند و هيچ كدام را بـر ديـگـرى تـرجيح نمى دهند. دختر و پسر، زشت و زيبا، بزرگ و كوچك ، خوش استعداد و كم اسـتـعـداد، سـالم و مـعـيـوب ، هـمـه را فـرزنـد خـويـش مـى دانـنـد و بـيـن آنـهـا تـفـاوتـى قائل نمى شوند، و در نوازش و اظهار محبت ، در بزرگداشت و احترام ، در خوراك و پوشاك ، در حـمـايـت و طـرفـدارى ، در بـخـشـش و پـول تـوجـيـبـى ، در تـقـسـيـم كـارهـاى مـنـزل و در كـليـّه امـور، هـمـه فـرزنـدان را يـكسان مى بينند و با همه بطور يكنواخت رفتار مى كنند.(259)
ب ـ جلوه هاى بى عدالتى
رفـتـار دوگـانـه بـا فـرزنـدان و تـبـعـيـض در محيط خانواده به شكلهاى مختلفى جلوه مى كند، طرفدارى از يك كودك بويژه در هنگام درگيرى ، ايجاد مسابقه و رقابت بدون در نظر گرفتن ظـرفـيـت روحـى و تـوان كـودكـان ، مـيـزان تـنـبـيـه و كـيـفـيـت اعـمـال آن نـسبت به كودكان ، مضايقه در محبّت نسبت به كودكان بزرگتر در برابر فرزندان خـردسـال ، نوازش يكى و عدم توجه به ديگرى و حساسيت نسبت به جنسيت فرزندان ... از جلوه هاى تبعيض و بى عدالتى به شمار مى رود.
اغـلب خانواده ها به فرزند پسر، بيش از داشتن دختر اهميّت مى دهند و ناخرسندى خويش را نسبت به فرزند دختر در رفتار و برخورد نشان مى دهند. اين گونه رفتار، مورد پسند قرآن و سيره پـيـشوايان دين نيست . قرآن مجيد، وقتى از فرزند سخن مى گويد، آن را هديه اى الهى مى داند كـه كـسى حقِ چون و چرا در جنسيت و بود و نبود آن ندارد. سپس در ارائه سخن ، نخست از فرزند دختر ياد مى كند:
(يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ اِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ اَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ اِناثاً وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقيماً...)(260)
(خـداونـد متعال ) به هر كس بخواهد دختر مى بخشد و به هر كه بخواهد پسر مى بخشد و يا هم پسر مى دهد و هم دختر و هر كس را بخواهد عقيم مى كند.
جارود بن منذر مى گويد: امام صادق (ع ) به من فرمود: شنيده ام كه تو دخترى دارى ،ولى خيلى از او خوشت نمى آيد! او چه زيانى به تو مى رساند؟ گلى است كه او را مى بويى و روزىِ او نيز مى رسد. براستى كه پيامبر خدا(ص ) پدر چندين دختر بود.(261)
از ايـن رو، بـراى دسـت يـافـتـن به تربيت صحيح كودكان ، پدر و مادر بايد از تبعيض و بى عدالتى نسبت به فرزندان خوددارى كنند و علل و انگيزه هاى تبعيض مانند: تعصب و حساسيت در مـورد دخـتـر، خوشمزگيها و شيرين زبانيهاى كودكان ، تبعيت يا نافرمانى كودكان از والدين ، غـرور و خـودبـيـنى و در نتيجه بى اعتنايى به كودكان ، غفلت و بى خبرى از نحوه برخورد و بالاخره جهل پدر و مادر و مربيان به حقوق كودك (262) را از بين ببرند، و زمينه رشد كودك را فراهم سازند.
ج ـ آثار و عوارض بى عدالتى
بى عدالتى ميان كودكان ، به هر علت و دليلى كه باشد، پيامدهاى ناگوارى دارد: برخى از آنها عبارتند از:
احساس بدبينى
هـرگـاه در مـحيط خانواده و يا اجتماع ، پدر و مادر و مربّيان تربيتى و افراد جامعه ، نسبت به كـودكـان تـبـعـيض روا دارند و در محبت و نوازش ، و يا ارائه خدمات و... عدالت را مراعات نكنند، تخم بدبينى در دل كودك كاشته مى شود و با احساس محروميت از امكانات و مزاياى مربوط به خـود، بـه پدر و مادر و ديگر سرپرستان امور بدگمان شده ، سر از نافرمانى و طغيان درمى آورد و براى جبران كمبودهاى ناشى از بى عدالتى ، سراغ پناهگاه ديگرى مى گردد، گر چه نامطمئن باشد.
احساس حقارت و فرومايگى
هر گاه كودك در زندگى روزمرّه ، با بى عدالتى مواجه شود، خود را نسبت به ديگران حقير و پست تر مى بيند؛ اگر اين احساس فرومايگى در او عميق و ريشه دار گردد، آرامش روحى خويش را از دست مى دهد و با افسردگى و چهره اى آزرده در اجتماع ظاهر مى شود.
حسادت
وقتى كودك مشاهده كند كه در مقايسه با ساير كودكان و يا نسبت به برادر و خواهرش ، به او توجّهى نمى شود، و همانند ديگران از مهر و محبّت برخوردار نيست ، زمينه پيدايش حسادت در او فراهم مى شود.
انتقام
بى عدالتى ميان فرزندان ، مايه احساس محروميت از عشق و علاقه مى شود و موجبات كينه ، خشم و عصيان آنان را پديد مى آورد و بتدريج كينه توز و انتقامجو خواهند شد. از اين رو، گفته اند: بـسـيـارى از جـرمها و بزهكاريها، ناشى از بى عدالتى پدر و مادر در دوران كودكى است و چه بـسـيـارنـد جـنـايـتـكـارانـى كـه تـوجـيـه جـنـايـت آنـان جز عقده سازيهاى ناشى از تبعيض نيست .(263)
آزادى كودك
يـكـى ديـگـر از عـوامـل رشـد كـودك كـه در اعـتـمـاد بـه نـفـس ، اسـتـقـلال و شـخـصـيـت فـردى و اجتماعى او تاءثير بسزايى دارد، آزادى كودك در انجام كارهاى كـودكـانه ، رهايى او از ضوابط خشك و بى روح و مقررات دست و پاگير و غيرضرورى است . كـودكـان بـايـد آزاد بـاشـنـد تا بتوانند جست و خيزى داشته ، با حركت و تلاش جهت اهداف مورد نظر، به رشد جسمانى و شادابى لازم دست يابند.
البـتـه آزادى كـودك بـه مـعـنـاى بـى بـنـد و بـارى ، عصيانگرى ، قانون شكنى و فرار او از محدوديتها و قوانين اجتماعى نيست ، بلكه به معناى فقدان اجبارهاست .
كودك براى رفع دشواريها و نيازهاى فردى و به راه انداختن فكر و اراده ، و تجربه آموزى و دفـاع از خـويـشـتـن نـياز ضرورى به آزادى دارد و اگر از آزادى لازم برخوردار نباشد و هميشه تـحـت انـضـبـاط شـديـد پـدر و مـادر قـرار گـيـرد و چـرخ عمل و انديشه او با زنجيرهاى گوناگون بسته شود، از رشد طبيعى خود بازمانده ، دچار ركود و عقب ماندگى مى شود و ضربه اساسى به سعادت و خوشبختى او وارد مى آيد.
الف ـ حدود آزادى كودك
گـرچـه آزادى كـودك دامـنـه اى وسـيـع دارد و شـامـل آزادى جسم و روح ، فكر و عقيده ، معاشرت و رفاقت ، بازى و استراحت و... مى شود و هر يك از آنها براى مجموعه شخصيت كودك مايه رشد و كـمـال اسـت ، ولى آزادى مـطـلق بـراى كـودكـان پـسـنـديـده نيست . همان گونه كه سلب آزادى و محدوديتهاى افراطى در آزادى براى كودك زيانبخش است و موجبات سركوبى خواسته ها، تسليم او، ايـجـاد خـشـونـت ، از كار افتادن ابتكار و فراهم آمدن زمينه ناراحتى عصبى او مى شود، آزادى مـطـلق نـيـز بـراى او زيـانـبـار اسـت ، چـون چـنـيـن روشـى مـوجـب پـديـد آمـدن تزلزل در رفتار، از بين رفتن آزادى ديگران و ايجاد هرج و مرج در بين كودكان مى گردد.
آزادى بـيـش از حـدّ در انـجام كارها، كودك را فردى خودخواه ، ديكتاتور و زورگو، بار مى آورد، كه براى ديگران حقى نمى شناسد، آسايش را از پدر و مادر سلب مى كند، به برادر و خواهر و خـويـشـان و دوسـتـان و هـمسايگان اذيت و آزار مى رساند، غرايز و خواسته هاى او به افراط مى گـرايـد و او را به فساد و تباهى مى كشاند، تمايلات وى عنان گسسته مى شود و در آينده اى نه چندان دور غلام حلقه به گوش شهوات خواهد شد.
كودكى كه آزادى مطلق داشته باشد، حق دخالت و نظارت پدر و مادر را ضايع خواهد كرد، آنچه را كه او به نفع خود تشخيص دهد، عمل مى كند و اين امر بتدريج سبب مى شود كه او از برخورد با واقعيتهاى زندگى خوددارى نمايد و پا را از گليم خود درازتر كند.(264)
نـاگـفـتـه نـمـانـد كه كودك بايد در سايه برخورد منطقى و رفتار حساب شده پدر و مادر به رعـايـت ضـوابـط در مـحـيـط خـانـواده عادت كند و با واگذارى مسؤ وليت به تناسب رشد، سن و سـال ، جـنـس ، درك و فـهـم ، قدرت جسمانى و ظرفيت روحى به انجام كارهاى قانونمند تشويق گـردد. عـلاوه بـر آن ، رعايت حدود آزادى با رشد تدريجى كودك سازگار است ، چون كودك با طبع آزاد خود ميل دارد، هر جا كه مى خواهد برود و هر چه را كه مى بيند بردارد و هر چيزى را كه مـايل است بخورد و از مزاحمت مربّى داناى خود خشمگين مى گردد. ولى وقتى از بلندى پرت مى شـود و آسـيب مى بيند، وقتى دست به آتش مى زند و مى سوزد، وقتى خود را به آب مى افكند و نـفـسـش قـطـع مـى شـود، وقتى كه بر اثر غذاى نامناسب دچار بيمارى شده و از درد و تب اظهار نـاراحـتـى مـى كند، مى فهمد آن طورى كه مايل است آزاد نيست و نمى تواند به همه خواسته هاى خود جامه عمل بپوشاند. او به هر نسبتى كه رشد مى كند و فهمش افزايش مى يابد به محدوديت خود بيشتر پى مى برد.(265)
از نـظـر تـعـاليـم ديـنـى ، كودك بايد از بردگيها و قيدهاى بى حساب آزاد باشد، كسى از او تـوقـع نامشروع نداشته باشد، خود را ارباب و صاحب اختيار او نداند و در راه پيشروى او به سوى خواسته هاى بحق كودكانه اش ، مانعى ايجاد نكند. پيامبر اسلام (ص ) براى نفى مقررات و محدوديتهاى بى مورد در دوران طفوليت و برخوردارى كودكان از آزادى فرمود:
(اَلْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنينَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنينَ وَ وَزيرٌ سَبْعَ سِنينَ)(266)
كـودك هـفـت سـال اول فرمانده ، هفت سال دوم فرمانبردار و هفت سال سوم مشاور و ياور پدر و مادر ا ست .
ب ـ شرايط و موانع آزادى كودك
آزادى كـودك بـايـد به تناسب محيط زندگى ، روحيه و مصلحت فردى و خانوادگى او باشد. از ايـن رو، پـدر و مـادر در آزاد گـذاشتن كودك بايد حدّ وسط از افراط و تفريط را ملاحظه كنند و شرايط زير را در نظر بگيرند:
1 ـ آزادى در زمينه غرايز، شهوات ، تمايلات نفسانى ، مشروط و مقيد باشد.
2 ـ اعطاى آزادى به ميزان لياقت و ظرفيت كودك باشد.
3 ـ ارضـاى خـواسـتـه هـا بـا اسـتـفـاده از آزادى تـحـت كنترل و نظارت پدر و مادر باشد.
4 ـ تناسب سنّ، جنس ، درك ، استعداد كودك در اعطاى آزادى بايد مورد نظر باشد.
5 ـ تشخيص عقلانى كودك در زمينه رفع نياز فردى او، حدّى براى آزادى او خواهد بود.
6 ـ آزادى كـودك بـايـد در شـرايـط و امـكاناتى صورت گيرد كه او را نيرومندتر، در برابر امور مقاومتر و در تصميم گيريها و به كار بردن تصميمات موفقتر سازد.
بـا تلاش در تاءمين آزادى كودك ، بايد كوشش نمود كه موانع آزادى و كارهايى كه باعث سلب آزادى او مى گردد، برطرف شود. برخى از موانع آزادى مشروع و متناسب كودك بدين شرح است :
1 ـ افراط در محبّت كه زمينه را براى وابستگى شديد و اسارت كودك فراهم مى آورد.
2 ـ اسـيـر تـمـايـلات و خـواسـتـه هـا شـدن بـگـونـه اى كـه هـر چـه دلش خـواسـت عمل كند. اين كار، در مراحل بعدى موجبات گناه را فراهم مى آورد.
3 ـ سـوء اسـتـفـاده از آزاديـهـاى اعـطـايـى و بـهـره مـندى غلط و نادرست از آن ، كه مانعى براى دستيابى به آزاديهاى بعدى است .
4 ـ عدم رعايت ضوابط و مقررات و مسائل انضباطى در خانه و نافرمانى از آنچه كه بايد اطاعت كند.
5 ـ تباهى و فساد و بى توجّهى به ضوابط اخلاقى .
6 ـ جهل و نادانى نسبت به كيفيت مصرف آزاديهاى اعطايى .(267)
امور ياد شده و موارد ديگر، مانع آزادى هستند و پدر و مادر با مشاهده هر يك از موارد مزبور بايد بر دامنه آزادى كودك گرهى بزنند و او را دوباره بر سر مرز آورند تا با رعايت حدود آزادى و كيفيت كاربرد آن ، شخصيت كودك و رشد و بالندگى او تاءمين شود.
پرورش استعدادهاى كودك
براى تربيت صحيح كودك ، لازم است به استعدادهاى درونى او توجّه نمود و تواناييهاى مختلف وى را بـه فـعـليـت درآورد. بـا شـناسايى استعدادهاى فطرى كودك ، مى توان آن را در جهت مثبت پرورش داد و به اين وسيله ، گامهاى بزرگى در تربيت كودك برداشت .
استعدادهاى گوناگونى در انسان وجود دارد، مانند استعداد دينى ، علمى ، اخلاقى ، عاطفى و غيره كه به تبيين برخى از آنها مى پردازيم .
1 ـ استعداد دينى
بـا بـرخـوردارى از فـطـرت خداجو ـ كه برگرفته از وجود نفخه اى از روح خدا در ذات انسان اسـت ـ مـبانىِ بسيارى از باورهاى مذهبى با اندك تذكّر و آگاهى بخشيدن رشد مى كند. فطرت پاك كودك ، او را به پذيرش مذهب و مسائل دينى فرا مى خواند؛ اين گرايش فطرى بقدرى در وى قوى است كه مى توان گفت : كودك خردسال مفهومى از مذهب ندارد، جز آنچه كه در فطرت او به امانت گذارده شده و او را به سوى رشد و تعالى آن سوق مى دهد.
حـسّ مـذهـبى و چگونگى تلقّى كودك از مفاهيم و تعاليم دينى ، از سنين دو تا سه سالگى آغاز مى گردد. تقليد از پدر و مادر در اداى مراسم مذهبى ، و سپس علاقه نشان دادن به انجام رفتار دينى ، حاكى از وجود استعداد دينى در اوست كه بايد بطور صحيح هدايت گردد.
البـتـه در سـنـيـن چـهـار سـالگـى ، كـنـجـكـاوى كـودك و ميل او به سردرآوردن از اسرار طبيعت و راهيابى به سوى خدا، جلوه مى كند، و در حدود سنين پنج سالگى علاقه به خدا در او شديد مى شود و پرسشهاى او بيشتر اوقات در اين باره است كه خدا چه شكلى دارد؟ كجاست ؟ چرا او را نمى بينيم ؟ و... از حدود شش سالگى در پى كشف منابع قـدرت اسـت و در رابـطـه با پدر كه منبع قدرتى عظيم در خانه است تصور مى كند كه براى آسمان هم قدرتى و عظمتى بايد مطرح باشد كه آن خداست .
از حـدود سـنـيـن هـشـت سـالگـى بـه بـعـد شـوقـى در كـودكـان پـديـد مـى آيـد كـه بـراى تـكـامـل روانـى خـود تـلاش كـنـنـد و جـنـبه هايى از ابعاد وجودى خويش را كه مخفى است ، آشكار سـازند. تلاش آنان ، متوجّه ايجاد روابط استوار و جاودان با خداست و اين تلاش در سنين دوازده سـالگـى بـه صـورت عـالى مـتـجـلّى مـى شـود، و عـشـقِ نـيرومندى به خدا پيدا مى كنند و حتى عـبـادتهاى خوبى انجام مى دهند. اين تلاشها بيشتر اوقات در اين زمينه است كه هويت خود را به دسـت آورنـد و بـراى جـاودانـگـى خـود فـكـرى كـنـنـد و زنـدگـى ارزنـده اى را براى خود پديد آورند.(268)
بر همين اساس است كه هدايت و راهنمايى صحيح پدر و مادر در شكوفايى استعداد دينى كودك و پرورش حسّ مذهبى نقش بسزايى دارد.
امام سجّاد(ع ) در تبيين اين وظيفه دينى پدر فرمود:
(اِنَّكَ مَسْؤُولٌ عَمّا وَلَّيْتَهُ بِهِ مِنْ حُسْنِ الاَْدَبِ وَالدَّلالَةِ عَلى رَبِّهِ)(269)
تـو (پـدر) در سـرپـرسـتـى فـرزنـد خـود مسؤ ول هستى كه كودك را با ادب و اخلاق پسنديده پرورش دهى و او را به سوى پروردگارش راهنمايى كنى .
پـدر و مـادر در تـربـيـت و شـكوفايى استعداد دينى كودك مسؤ وليت بزرگى به عهده دارند و بـايـسـتـى نـكـات دقيق تربيتى و آموزشى را رعايت كنند. در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الف ـ آغاز تربيت دينى
از زمـان پـيوند زناشويى مرد و زن ، امورى در تربيت كودك (آينده آنان ) مؤ ثّر خواهد بود. از ايـن رو، چـگـونـگـى انـتـخاب همسر از جهات : ديندارى ، حسن خلق ، زيبايى ، شادابى ، اصالت خـانـوادگـى ، و نيز دورى جستن از ازدواج با خويشاوندان نزديك و زنان كم هوش ، رواياتى از پيشوايان دين نقل شده است (270) و از تاءثيرگذارى اخلاق ، رفتار و وراثت آنان بر روحيه فرزندان و كيفيت تربيتشان سخن رفته است . پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
(اُنْظُرْ فى اَىِّ شَىْءٍ تَضَعُ وَلَدَكَ فَاِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌ)(271)
بـنـگـر فـرزنـدت را در چـه جـايـگـاهـى قـرار مـى دهـى ؛ زيـرا صـفـات ارثـى بـه كـودك منتقل مى شود.
در اسـلام ، بـه مـراقـبـتـهـاى پـيـش از تـولّد، عـنـايـتـى ويـژه شـده و دسـتـورهـايـى از قبيل ، ذكر نام خدا هنگام آميزش ، به ياد غير نبودن ، با تمام وجود به يكديگر سرگرم بودن ، افكار و انديشه ناصواب نداشتن ، دعا براى داشتن نسلى صالح و پاك ، داشتن ايده هاى عالىِ انسانى و غيره ، از جمله توصيه هاى اين دوره است .
از ايـن رو، زمـان تـربـيـت كودك را بايد از زمان تصميم گيرى ازدواج مرد و زن و سپس از زمان انـعـقـاد نطفه تا زمان تولّد، در نظر گرفت . توجّه به رشد كودك در مرحله پيش از تولد، از مـهـمـتـريـن و حـسـاسـتـريـن دوره هـاى رشـد اسـت و تـا حـدود قابل ملاحظه اى ساختمان روانى و جسمانى كودك در اين زمان پى ريزى مى شود.
سـهـم تـربـيـتى مادر، در اين دوران بيش از پدر است ؛ چون فعّاليت و كار مادر هنگام باردارى ، علاوه بر تاءثير در كيفيت و كمّيت رشد جسمانى بر جنبه عقلى و روانى او نيز اثر مى گذارد.
تـحـقـيـقـات و تـجـارب عـلمـى نـشـان داده اسـت كـه غـذاهـا، داروهـا، مـناظر زشت و زيبا، هيجانات ، اضـطـرابـهـا، تـرسـهـا، نـگـرانـيها، خشمها و كينه ها، افكار و انديشه هاى مادر در جنين اثر مى گذارد. بيماريهايى چون قند، سرخچه ، تب شديد در جنين مؤ ثر است . خواسته ها و تمايلات ، ايـده هـاى پـسـت و بـلند مادر، طرز برخورد او با همسر، با ديگران ، با پديده ها، با تحوّلات طبيعى و تغييرات اجتماعى در جنين مؤ ثر است .(272)
بـا درك هـمـيـن نـكـات اسـت كـه به مفهوم بلند سخن پيامبر اسلام (ص ) پى مى بريم كه مبداء سعادت و شقاوت بشر را زمان رشد در رحم مادر معرفى كرده ، فرمود:
(اَلشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ اُمِّهِ وَالسَّعيدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ اُمِّهِ)(273)
بـدبـخـت كـسـى است كه در شكم مادر بدبخت شد و خوشبخت كسى است كه در شكم مادر خوشبخت شد.
ب ـ انجام آداب اسلامى
شايسته است كه پدر و مادر مسلمانى كه صاحب فرزند مى شوند، نخست آداب ويژه ولادت را كه اسـلام بـيان كرده ، درباره او اجرا كنند و از روزهاى نخست زندگى ، او را با آداب اسلامى آشنا سازند.
از آنـجـا كـه نوزاد از اولين لحظات حيات ، از محيط و اطرافيان خويش تاءثير مى پذيرد و اين ارتـبـاط، بـيـشـتـر از طـريـق صـداهايى است كه به گوش او مى رسد، بهتر است از همان ابتدا گـوش او را بـا نـغـمـه هـاى روحـانـى و الهـى آشـنـا كـرد. بـديـن جـهـت مـسـتـحـب اسـت بـعـد از غسل ولادت ، در گوش راست نوزاد، اذان و در گوش چپ او اقامه گفته شود.(274)
ايـن سـنـّت حسنه اى است كه پيامبر(ص ) به آن عمل كرده است . ابو رافع مى گويد: پيامبر را ديدم كه در گوش حسن (ع ) بعد از تولّدش اذان گفت .(275)
مـسـتـحب است كام نوزاد را با آب فرات و تربت سيّد الشهدا(ع ) برگيرند و سر كودك را روز هـفـتـم بـتراشند و به اندازه وزن موى او، طلا يا نقره صدقه دهند. ختنه كردن پسرها واجب است و مـسـتـحـب است فرزند پسر را روز هفتم ختنه كرده ، در همان روز، وليمه اى داده شود. از مستحبات اكيد، عقيقه (276) براى مرد و زن است . مستحب است كه عقيقه در روز هفتم باشد و هرگاه تـاءخـيـر بـيـفـتـد، در هر فرصت ديگر، انجام شود، و نيز مستحب است كه مادر، بچه اش را شير دهـد(277)، و دوران شـيـرخـوارگـى را تـا دو سال تكميل كند.(278)
علاوه بر اين ، شايسته است نام نيكويى براى كودك انتخاب شود، چرا كه نام هر كس ، تاءثير زيادى در شخصيت او دارد. هر اسمى تداعى كننده معنايى خاص و ارائه دهنده الگويى ويژه است ، بـخـصـوص اگـر از نـام شـخـصيتى ممتاز گرفته شده باشد. بهترين اسمها براى فرزند، اسـمـى اسـت كـه مـتـضـمـّن معناى عبوديت براى خداوند باشد. مانند: عبدالله ، عبدالرحيم و غيره . هـمـچـنـيـن بـهـتـر اسـت در نـامگذارى از اسامى پيامبر و ائمّه (ع ) استفاده شود.(279) امام رضا(ع ) فرمود:
(اَوَّلُ ما يَبِرُّ الرَّجُلُ وَلَدَهُ اَنْ يُسَمِّيَهُ بِاسْمٍ حَسَنٍ فَلْيُحْسِنْ اَحَدُكُمْ اِسْمَ وَلَدِهِ)(280)
نـخستين نيكى مرد به فرزندش اين است كه نام نيكويى براى او برگزيند، پس شايسته است هر يك از شما نام نيكى بر فرزندش گذارد.
ج ـ آموزش دينى
بـراى رشـد و پيشرفت فرد و جامعه ، عامل كنترلى لازم است تا افراد را در مرز قانون دينى و اخـلاقـى حـفـظ كـنـد. مـذهـب بهترين عامل براى رسيدن به اين مقصد است . وجود فساد و تباهى در جوامع انسانى ، درگيريها و جنگها، ستمگرى و بزهكارى در جامعه هاى مدعى تمدّن و پيشقراولان نـظـام مـادى و سـرمـايـه دارى ، حـاكـى از آن اسـت كـه قـدرتـِ كنترل كننده آنان ضعيف است و نمى توانند جامعه بشرى را بخوبى هدايت كنند.
از ايـن رو، بـايـد آموزش دينى را از زمان كودكى آغاز نمود تا مذهب و تعاليم دينى بطور جدّى بـا زنـدگـى فـرد آمـيـخـتـه شـود و كـودك هم در سايه آن ، اعتماد به نفس ، آرامش روان ، نظم و انـضـبـاط، صلاح و خوبيها، روحيه ايثار و فداكارى به دست آورد و از جرم و جنايت و بزهكارى دورى جويد.
اگـر پـدر و مـادر در زمـان مـناسب با آموزشهاى دينى به هدايت كودكان نپردازند، خطر انحراف دينى ، و فساد عقيده ، آنان را تهديد خواهد كرد. امام صادق (ع ) فرمود:
(بادِرُوا اَوْلادَكُمْ بِالْحَديثِ قَبْلَ اَنْ يَسْبِقَكُمْ اِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ)(281)
پـيـش از آنـكـه مـرجئه (282) از شما پيشى گيرند، به حديث آموزى فرزندانتان اقدام كنيد.
پـيـشـوايـان ديـن ، بـه امـر آمـوزش ديـنـى كـودكـان در مسائل اعتقادى و احكام عملى تاءكيد داشتند. امام باقر(ع ) فرمود:
در دو سـالگـى كـلمـه تـوحـيـد (لا اله الاّ اللّه ) را و در چـهـار سـالگـى (مـحـمـد رسول الله ) را به او (كودك ) ياد دهند و در پنج سالگى روى او را به قبله متوجه كنند و به او بـگـويـند كه سر به سجده بگذارد. بعد از شش سالگى ، ركوع و سجود صحيح را به او بـياموزند و در هفت سالگى به طفل بگويند كه دست و رويت را بشوى و نماز بگذار و چون نه ساله گردد، وضو يادش دهند.(283)
امام صادق (ع ) فرمود:
مـا كـودكـان خـود را در سـن پـنـج سـالگـى بـه نـمـاز وامـى داريم ، شما نيز آنها را در سنّ هفت سالگى به نماز واداريد. همچنين ما به فرزندانمان در سنّ هفت سالگى دستور مى دهيم كه به اندازه طاقتشان روزه بگيرند، يك روز، نصف روز، كمتر يا بيشتر و هرگاه تشنگى و گرسنگى بـر آنـهـا غـلبـه كـرد، افـطـار مـى كـنند، تا به روزه عادت كنند، ولى شما اطفالتان را در نه سالگى به روزه واداريد، هر مقدار از روز را كه توانستند و هرگاه تشنگى بر آنها چيره شد، افطار كنند.(284)
پدر و مادر و نيز مربيان تربيتى بايد توجه داشته باشند كه آموزش دينى كودكان ، با سنّ و مقتضاى سنّى و عقلى آنان مطابقت داشته باشد. آنچه كه به يك دختر ده ساله آموخته مى شود، هـرگـز بـه پـسـر آمـوخـتـه نـمـى شـود. و نـيـز دخـتـر ده سـاله (بـراى مـثـال ) بـايـد بـيـش از پـسـر ده سـاله بـه مـسـائل دينى خود آگاه باشد؛ پس به آموزش دينى بيشترى نياز دارد.
2 ـ استعداد علمى
بـراى پـرورش اسـتـعـداد عـلمـى كودك بايد از هر وسيله و زمينه اى استفاده كرد و به جنبه هاى گـوناگون آن پرداخت . پدر و مادر بايد به فرزندان خود فرصت دهند تا بارقه هاى خلاّقيت و سـازنـدگى را، پيش از آنكه به خاموشى گرايد، در درون خود شعله ور سازند و به وسيله كـمـك فـكـرى و عـمـلى ، انـگـيـزه هـاى خلاّقيت را در آنها متبلور سازند. در اين مبحث به دو جنبه از استعداد علمى كودكان اشاره مى كنيم :
الف ـ پرورش استعداد حقيقت جويى
كـودكـان بـه تـنـاسـب سـن ، سـعـى دارنـد از حـقـايـق اشـيـا سـردرآورنـد. هـدايـت كـودك در مراحل مختلف سنّى و پاسخ صحيح به پرسشهاى حقيقت جويانه و به كار گرفتن قدرت تفكّر و قـوّه خلاّقيت و نوآورى وى ، در پرورش استعداد حقيقت جويى او بسيار مؤ ثّر است . امير مؤ منان (ع ) در مورد ارزش تفكّر فرمود:
(لا عِلْمَ كَالتَّفَكُّرِ)(285)
هيچ علمى مانند تفكّر نيست .
همچنين درباره مطلوب بودن علمى كه آميخته با دانش فطرى باشد، فرمود:
(اَلْعـِلْمُ عـِلْمـانِ، عـِلْمٌ مـَطـْبـُوعٌ وَ عـِلْمٌ مـَسـْمـُوعٌ وَ لا يـَنـْفـَعُ الْمـَسـْمـُوعُ إِذا لَمْ يـَكـُنـِ الْمَطْبُوعُ)(286)
علم دو گونه است : دانش فطرى (طبيعى ) و دانش اكتسابى ، اگر دانش فطرى نباشد، اكتسابى هم سود نمى دهد.
ب ـ آموزشهاى علمى و مهارتهاى اجتماعى
از نـظـر اسـلام ، بـا تـوجـّه بـه شـرايـط سـنـّى و آمادگى ذهنى كودك ، آموزش او در زمينه هاى گوناگون توصيه و تاءكيد شده است . امام صادق (ع ) فرمود:
(اَلْغـُلامُ يـَلْعـَبُ سـَبْعَ سِنينَ وَ يَتَعَلَّمُ الْكِتابَ سَبْعَ سِنينَ وَ يَتَعَلَّمُ الْحَلالَ وَالْحَرامَ سَبْعَ سِنينَ)(287)
كـودك تـا هـفـت سـالگـى بـازى كـنـد، هـفـت سـال دوم قـرآن بـيـامـوزد و هـفـت سال ديگر حلال و حرام را فراگيرد.
در زمـيـنـه آمـوزش عـلمـى كـودك ، اگر وى قادر به حفظ مطالب و دريافت آن از طريق ذهن نيست ، بايد مسائل مورد نياز را به رشته تحرير درآورد تا از آن در موقع مناسب بهره گيرد. امام حسن مجتبى (ع ) به فرزندان و برادر زادگانش فرمود:
(اِنَّكـُمْ صِغارُ قَوْمٍ وَ يُوشَكُ اَنْ تَكُونُوا كِبارَ قَوْمٍ آخَرينَ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ اَنْ يَحْفَظَهُ فَلْيَكْتُبْهُ وَلْيَضَعْهُ فى بَيْتِهِ)(288).
هـمـانـا شما (امروز) فرزندان گروهى هستيد و اميد مى رود كه فردا رهبران و بزرگان گروهى ديـگـر (آيـنـدگـان ) بـاشـيـد، بنابراين ، دانش بياموزيد و هر كدام حافظه قوى نداريد، آن را بنويسيد و نوشته ها را نگهدارى كنيد.
يادگيرى مهارتهاى مختلف اجتماعى كه در هر عصرى ضرورت خاص خود را دارد،امرى مهم تلقّى مـى شـود. بـه عـنـوان مـثـال سـواركارى ، تيراندازى و شناگرى از ضروريات زندگى صدر اسلام بود و اسلام بدان اهميّت ويژه اى مى داد و براى رونق دادن به آن ، برد و باخت را در آنها جايز مى داند.(289) امير مؤ منان (ع ) فرمود:
(عَلِّمُوا اَوْلادَكُمُ السَّباحَةَ وَالرِّمايَةَ)(290)
به فرزندانتان ، شنا و تيراندازى بياموزيد.
3 ـ استعداد اخلاقى
بـراى رشـد شـخـصـيـت كـودك ، احـيـاى ارزشـهـاى اخـلاقـى ، عـادت دادن وى به خوبيها و دورى گـزيـدنـش از زشـتـيها، بايد به پرورش استعدادهاى كودك اهميت لازم داده شود. همچنين شايسته اسـت بـه كـودك تـفهيم گردد كه اخلاق نيكو سبب سرافرازى و زندگى شرافتمندانه او خواهد شد، همان گونه كه اخلاق زشت ، سرافكندگى و خوارى زندگى را در پى دارد.
از آنـجـا كـه تـاءثير پذيرى كودك از رفتار پدر و مادر و محيط زندگى بسيار سريع و نقش آفرين است ، بايد شيوه زندگى و آموزش اخلاقى او بگونه اى باشد كه موجبات سعادت دنيا و آخرت وى تضمين گردد.
نـقـش پدر و مادر و محيط خانواده در پرورش اخلاقى كودكان بسيار مهم و اساسى است . در حقيقت بايد پذيرفت كه خانواده نخستين مدرسه و پدر و مادر مهمترين مربّيان اخلاقى كودكان هستند.
پـايـه هـاى اخلاقى و شخصيت انسان ، در خانه شكل مى گيرد؛ در حقيقت رفتار، شخصيت و خلق و خوى هر كودك انعكاس كاملى از رفتار پدر و مادر است . لبخند و ترشرويى ، مهربانى و بى مهرى ، وفا و بى وفايى ، صدق و كذب ، شرافت و جنايت ، عدالت و بى عدالتى و هرگونه گفتار و عملكرد پدر و مادر براى كودك آموزنده راه و رسم زندگى است .
بـه مـنـظـور پـرورش اخـلاقـى كودك بايد آگاهيهاى لازم در اختيار او قرار داده شود. بخشى از آگـاهـيـهـا دربـاره اصـول مـعـاشـرت و بـراساس رعايت حقوق انسانها، احترام به آنها و مراعات عـدل و انـصاف است . بخشى ديگر در مورد فضايلى است كه بايد خود را بدان آراسته ساخت و ارزش صـفـات نـيـك را شـنـاخـت . قـسـمـتـى ديـگـر از اخـلاق مـربـوط بـه رعـايـت آداب ، رسوم و تـشـريـفاتى است كه صحت آن مورد تاءييد قرار گرفته و افراد جامعه ، خود را به رعايت آن ملزم مى دانند: مثل آداب غذا، معاشرت ، آمد و شد، تعارف ؛ همچنين قسمتى ديگر نيز درباره صفات نـكـوهـيـده اى اسـت كـه مـوجبات گمراهى فرد و ديگران را فراهم مى آورد، مانند: ريا و تزوير، دروغ و نـفـاق ، كـينه و خصومت ، بدخواهى و حسادت ، تجاوز و حقارت ، انتقامجويى ، بى بند و بارى و غيره .
پـدر و مـادر وظـيـفـه دارنـد زمـيـنـه سـازى لازم در جـهـت پـايـبـنـدى فـرزنـدان بـه فـراگـيـرى اصـول و ضـوابـط اخـلاقـى را فـراهـم سـازنـد و در جـهـت تـقـويـت فضايل و سازندگى كودك گام بردارند.
ايـنـك بـه ذكـر بـعـضـى از مـهـمـتـريـن صـفـات اخـلاقـى كـه تـاثـيـر زيـادى در شكل گيرى و رشد شخصيت كودك دارد، مى پردازيم :
الف ـ راستگويى
از بـزرگـتـريـن وظايف پدر و مادر در تربيت فرزند، پرورش خصلت راستگويى كودك است . كـودك در نـخـسـتين روزهايى كه لب به سخن مى گشايد، چيزى جز راست نمى گويد، بطورى كـه راسـتـگـويـى او ضـرب المـثـل شـده ، مـى گـويـنـد: (سـخن راست را بايد از كودك شنيد.) راسـتـگويى و كردار درست پدر و مادر در محيط خانواده به كودك مى آموزد كه صداقت و راستى را پـيـشـه خـود سـازد و از دروغـگـويـى پـرهيز كند كه نتيجه اى جز بدنامى و بى آبرويى و روسياهى نخواهد داشت . پيامبر اسلام (ص ) فرمود:
(اِيّاكَ وَالْكِذْبَ فَاِنَّهُ يُسَوِّدُ الْوَجْهَ)(291)
از دروغگويى بپرهيز؛ زيرا دروغ باعث روسياهى است .
كـودك از خـانـواده و اجتماع و از كسانى كه در محيط زندگى او هستند، دروغ را مى آموزد. روزهاى نـخـست هنگامى كه اراده مى كند دروغى ببافد، دچار لكنت زبان و آشفتگى و نابسامانى درون مى شـود، ولى بـتـدريـج بـر اثـر عـادت و تـمرين در اين زمينه ، حرفه اى خواهد شد. پدر و مادر وظـيـفـه دارنـد عـوامـلى را كـه بـاعـث دروغـگـويـى كـودك مـى شـود از بـيـن بـبـرنـد. بـرخـى از عـوامـل و انـگيزه هاى دروغ عبارتند از: ترس از مجازات ، حسادت و رقابت ، انتقام ، كينه جويى ، خودخواهى ، تمايلات اجتماعى و سياسى و اقتصادى ، خودنمايى ، شرم و حيا، ضعف و عجز، حفظ شـخـصـيـت ، جـلب نـظـر ديـگـران ، پـوشـانـدن لغـزش ، تخيّل و بازى كودكانه ، الگوى غلط، آزمون پدر و مادر و تشويق نادرست .
بـراى درمان و اصلاح صفت ناپسند دروغگويى در كودكان راههايى ارائه شده ، از جمله : شناخت علل و انگيزه هاى دروغگويى ، آگاهى دادن نسبت به عواقب دروغ ، ايجاد محيط سالم و دورى جستن از بـدآمـوزيـها و الگوهاى فاسد، رعايت انصاف از طرف پدر و مادر در ملامت و سرزنش ، عفو و بـخـشـش ، مـحـدود كـردن تـوقّعات از كودكان ، ايمن كردن از مجازات و به وجود آوردن احساس و آرامـش و اطـمـيـنـان ، پـنـد و انـدرز و هشدار به كودك ، اعلام و تفهيم نارضايتى و دوست نداشتن دروغـگـو، ايـجـاد سـرگـرمـى و مـچ گـيـرى در مـوارد حـادّ و بـالا خره تنبيه و تهديد به اندازه ضرورت .(292)
ب ـ شادابى و نشاط
شادابىِ كودك يكى از عوامل رشد و موفقيّت اوست . كودكى كه شاداب است ، با آرامش و اطمينان خـاطر به كار و فعاليّت مى پردازد، دچار اضطراب و تشويش نمى شود و در اجتماع با خوش بينى و نشاط زندگى مى كند. بعكس ، افسردگان و كودكان محروم از شادابى ، هميشه خسته و فـرسوده به نظر مى رسند و در برابر مسؤ وليتهاى فردى و اجتماعى ، ناتوان بوده و قادر نيستند به وظايف دينى و دنيايى خود عمل كنند. امام باقر(ع ) فرمود:
(اَلْكَسَلُ يَضُرُّ بِالدّينِ وَالدُّنْيا)(293)
كسالت براى دين و دنياى انسان زيان آور است .
پـدر و مـادر وظـيـفـه دارنـد، محيط زندگى كودك را سرشار از شادى و طراوت كنند و براى اين مـقـصـود مـى توان از عواملى مانند: مشاركت در امور خانواده و اجتماع ، گردش و تفريح در باغ و صـحـرا و كـوه و دشـت ، پـر كردن اوقات فراغت ، رفع نيازهاى كودك ، ديد و بازديد فاميلى ، معاشرت و رفاقت سالم و غيره كمك گرفت .
سـيـره پـيـامـبـر اكـرم (ص ) در خـانواده اين بود كه همه روزه صبح دست محبت و نوازش بر سر فـرزنـدان خـود مـى كـشيد و بدين وسيله ، موجبات شادمانى آنان را فراهم مى ساخت . آن حضرت درباره شادمان كردن كودك فرمود:
(... مَنْ فَرَّحَهُ، فَرَّحَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ)(294)
هر كس ، فرزندش را خوشحال كند، خداوند او را در قيامت شاد مى كند.
و نيز فرمود:
(مـَنْ فـَرَّحَ ابـْنـَتـَهُ فـَكَاَنَّما اَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ اِسْماعيلَ وَ مَنْ اَقَرَّ عَيْنَ ابْنٍ فَكَاَنَّما بَكى مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ)(295)
كـسـى كـه دخـتـر بـچـه خـود را شـادمـان كـنـد، گـويـا بـنـده اى از فـرزنـدان اسـمـاعـيـل را آزاد كـرده اسـت و آن كـس كـه ديـده پـسـر بـچـه خود را روشن كند (مسرورش سازد) مثل آن است كه از خوف خداگريسته است .
براى حفظ شادابى و نشاط كودك ، بايد عوامل از بين برنده شادابى را از ميان برد. برخى از اين عوامل عبارتند از:
ترسها، اخطارها، توبيخها، اضطرابها، غم و اندوه ها.
مساءله طلاق ، متاركه ، اختلافات خانوادگى ، نزاعها و كشمكشهاى پدر و مادر.
خـسـتـگـى افـراطـى ، كـم خـوابـى ، بـيـخـوابـى ، دلواپـسـى ، بـيـمـارى ، تحمّل درد مداوم .
احـسـاس فـشـار و تـحـمـيـل در زنـدگـى ، بويژه تحميلى كه امنيت او را به خطر اندازد و آرامش روانى او را بر هم زند.
يـكـنـواخـتـى زنـدگـى و عـدم تـنـوّع كـه ضـمـن از بـيـن بـردن شـادابـى و نـشـاط بـر ملال خاطر مى افزايد.
عدم موفقيت مداوم در انجام كارها.
مـواجـه بـودن بـا فـقر و محروميت غير قابل علاج بگونه اى كه كودك معنى و مفهوم فقر را لمس كند.
احساس بى پناهى هنگام درد و بيمارى و در موقعى كه كودك نياز به حمايت دارد.(296)
ج ـ اعتماد به نفس
كـودك بـايـد بـه اتـّكاى توان و امكاناتش به انجام كارها بپردازد و با پرورش اراده و اعتماد به نفس ، عزّت و بزرگوارى خود را حفظ نموده ، با اطمينان و جراءت ، تصميم گيرد.
پـدر و مـادر بـايـد مـقـدّمـات ايـجـاد اعـتـمـاد بـه نـفـس ـ از قـبـيـل آگـاه كردن كودك نسبت به تواناييهاى خود، و بر ملا نكردن عيبهايش و ايجاد برنامه در زندگى و نظم در امور ـ را براى كودك فراهم كنند.
آشـنـا سـازى كـودك بـا مـشكلات و سپردن مسؤ وليت ، تشويق و تشجيع وى براى پيشروى به سوى انجام كار، تاءييد و تحسين كودك براى ارضاى غرور و سربلندى او و تكيه به دانايى و تـوانـايـى كـودك در تسلّط بر خود، از جمله راههاى ايجاد اعتماد به نفس در كودكان به شمار مى رود.
بـا اعـتـمـاد بـه نـفـس ، پـيـشـرفـت در امـور، سـريـعـتـر حاصل مى شود و آدمى براساس مسؤ وليت فردى براى سعادت و خوشبختى خود انجام وظيفه مى كند و در حقيقت به مقدار اعتماد به نفس ، به فضيلت و ارزش دست مى يابد.
بـعـضـى گـفـتـه اند: (از سن چهار سالگى تا هفت سالگى بهترين دوران پرورش شخصيت و ايـجـاد اسـتـقـلال و اعـتـمـاد بـه نـفـس اسـت . كـودك در ايـن دوران تـمـايـل بـه اسـتـقـلال پـيـدا مـى كـنـد و خود را براى مواجهه با مشكلات آماده مى گرداند. بچه خـردسـال در عـيـن ايـنـكـه احـسـاس نـاتـوانـى مـى كـنـد و مـيـل دارد در پـنـاه نـيـروى بـرتـرى آرامـش يـابـد و بـه او تـعـلق داشـتـه بـاشـد، امـا تمايل به استقلال نيز در باطن ذاتش نهفته است .)(297)
از ايـن رو، پـدر و مـادر بـايـد كـودكـان را بـه سـوى اسـتـقلال و به خود تكيه كردن سوق دهند و استعداد اعتماد به نفس آنان را شكوفا سازند. آنان مـى تـوانـنـد از طـريـق سـپـردن مـسـؤ وليت به كودك ، و درگير كردن او با بعضى از مشكلات فـردى ، اعتماد به نفس او را تقويت كنند و بدين گونه به او بياموزند كه چگونه با مشكلات ، دست و پنجه نرم كند و براى رسيدن به موفقيّت تلاش نمايد. امام كاظم (ع ) فرمود:
(يُسْتَحَبُّ غَرامَةُ الْغُلامِ فى صِغَرِهِ لِيَكُونَ حَليماً فى كِبَرِهِ)(298)
كودك بهتر است در كودكى سختى ببيند تا در بزرگسالى بردبار شود.
منابع و مآخذ
1 ـ قرآن كريم .
2 ـ نهج البلاغه (فيض الاسلام ).
3 ـ صحيفه سجّاديه .
4 ـ آيين تربيت ، ابراهيم امينى ، انتشارات اسلامى .
5 ـ اُسد الغابه ، ابن اثير، انتشارات اسلاميه ـ تهران .
6 ـ اسلام و تعليم و تربيت ، سيد محمدباقر حجّتى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى (1358).
7 ـ اصول روان شناسى ، نرمال ل . مان ، ترجمه و اقتباس محمود ساعتچى ، اميركبير (1366).
8 ـ اصـول كـافـى ، ثـقـة الاسـلام كـليـنـى ، تـرجـمـه سـيـد هـاشـم رسول ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى .
9 ـ بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسى ، مؤ سسة الوفاة ـ بيروت .
10 ـ پرورش مذهبى و اخلاقى كودكان ، على قائمى ، انتشارات رشاد.
11 ـ تاريخ يعقوبى ، احمد به ابى يعقوب معروف به يعقوبى ، دار صادر ـ بيروت .
12 ـ تحريرالوسيله ، امام خمينى قدس سره ، چاپ نجف .
13 ـ تحف العقول ، حسن بن علىّ الحرّانى ، مؤ سسه اعلمى ـ بيروت .
14 ـ تـربـيـت آسـيـب زا، عـبـدالعـظـيم كريمى ، انتشارات انجمن اولياء و مربيان ـ تهران ، چاپ اول ، (1373).
15 ـ تربيت و بازسازى كودكان ، على قائمى ، دفتر تبليغات اسلامى ـ قم .
16 ـ تشكيل خانواده در اسلام ، على قائمى ، انتشارات اميرى .
17 ـ جامع الا خبار، شيخ صدوق .
18 ـ جـوان از نـظـر عقل و احساسات ، محمدتقى فلسفى ، هياءت نشر معارف اسلامى ، چاپ هفدهم (1363).
19 ـ چهل حديث ، امام خمينى ، مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره )، (1371).
20 ـ خـانـواده و نـيـازمـنـديـهـاى كـودكـان ، عـلى قـائمـى ، انـتـشـارات امـيـرى ، چـاپ اول (1366).
21 ـ روان شناسى رشد، على اكبر شعارى نژاد، انتشارات اطلاعات ، تهران (1372).
22 ـ سالهاى حسّاس رشد، مريم امينايى ، چاپ پنگوئن .
23 ـ سنن النبىّ(ص ) ، علامه محمدحسين طباطبايى ، اسلاميه .
24 ـ شرح غررالحكم و دررالكلم ، آمدى ، انتشارات دانشگاه تهران .
25 ـ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، دار احياء الكتب العربيه ، قاهره ، مصر.
26 ـ عروة الوثقى ، سيد محمدكاظم طباطبايى يزدى .
27 ـ فرهنگ معارف اسلامى ، سيد جعفر سجادى ، انتشارات كومش .
28 ـ فروع الكافى ، محمد بن يعقوب كلينى ، دار الا ضوا ـ بيروت .
29 ـ كليات مثنوى معنوى ، نشر طلوع .
30 ـ كنز العمّال ، على المتقى بن حسام الدين هندى ، مؤ سسة الرسالة ـ بيروت .
31 ـ كودك ، محمدتقى فلسفى ، هياءت نشر معارف اسلامى .
32 ـ لسان العرب ، ابن منظور، دار احياء التراث العربى ـ بيروت .
33 ـ لغت نامه ، على اكبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران .
34 ـ محجّة البيضا، ملاّ محسن فيض كاشانى ، دفتر انتشارات اسلامى ـ قم .
35 ـ مجموعه ورّام ، ابن ابى فراس ، بيروت .
36 ـ مختصر تاريخ دمشق ابن عساكر، ابن منظور، بيروت .
37 ـ مستدرك سفينة البحار، على نمازى شاهرودى ، چاپخانه خراسان .
38 ـ مستدرك الوسائل ، محدّث نورى ، مؤ سسه آل البيت ـ قم .
39 ـ مكارم الا خلاق ، حسن بن فضل طبرسى ، مؤ سسه اعلمى ـ بيروت .
40 ـ منتهى الا مال ، شيخ عباس قمى ، انتشارات اسلاميه .
41 ـ الميزان فى تفسير القرآن ، علاّمه سيد محمدحسين طباطبايى ، انتشارات اسلاميه ـ تهران .
42 ـ وسـائل الشيعه ، شيخ حرّ عاملى ، دار احياء التراث العربى ـ بيروت .
43 ـ هدية الا حباب ، شيخ عباس قمى ، انتشارات امير كبير ـ تهران (1363).