الروضه من الكافى يا گلستان آل محمد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الروضه من الكافى يا گلستان آل محمد - نسخه متنی

ابى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحق كلينى رازى؛ مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حديث شماره : 23


(خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع ) )
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ وَ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّا بُويِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى عَلَا فَاسْتَعْلَى وَ دَنَا فَتَعَالَى وَ ارْتَفَعَ فَوْقَ كُلِّ مَنْظَرٍ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعَالَمِينَ مُصَدِّقاً لِلرُّسُلِ الْأَوَّلِينَ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفاً رَحِيماً فَصَلَّى اللَّهُ وَ مَلَائِكَتُهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّ الْبَغْيَ يَقُودُ أَصْحَابَهُ إِلَى النَّارِ وَ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ بَغَى عَلَى اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ عَنَاقُ بِنْتُ آدَمَ وَ أَوَّلَ قَتِيلٍ قَتَلَهُ اللَّهُ عَنَاقُ وَ كَانَ مَجْلِسُهَا جَرِيباً [ مِنَ الْأَرْضِ ] فِى جَرِيبٍ وَ كَانَ لَهَا عِشْرُونَ إِصْبَعاً فِى كُلِّ إِصْبَعٍ ظُفُرَانِ مِثْلُ الْمِنْجَلَيْنِ فَسَلَّطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا أَسَداً كَالْفِيلِ وَ ذِئْباً كَالْبَعِيرِ وَ نَسْراً مِثْلَ الْبَغْلِ فَقَتَلُوهَا وَ قَدْ قَتَلَ اللَّهُ الْجَبَابِرَةَ عَلَى أَفْضَلِ أَحْوَالِهِمْ وَ آمَنِ مَا كَانُوا وَ أَمَاتَ هَامَانَ وَ أَهْلَكَ فِرْعَوْنَ وَ قَدْ قُتِلَ عُثْمَانُ أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص ‍ وَ الَّذِى بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَةَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كَذِبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِى النَّارِ أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُهَا وَ وَجَدُوا رِيحَهَا وَ طِيبَهَا وَ قِيلَ لَهُمْ ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ أَلَا وَ قَدْ سَبَقَنِى إِلَى هَذَا الْأَمْرِ مَنْ لَمْ أُشْرِكْهُ فِيهِ وَ مَنْ لَمْ أَهَبْهُ لَهُ وَ مَنْ لَيْسَتْ لَهُ مِنْهُ نَوْبَةٌ إِلَّا بِنَبِيٍّ يُبْعَثُ أَلَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ص أَشْرَفَ مِنْهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِى نَارِ جَهَنَّمَ
حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ أَنَّكُمْ سُعَدَاءُ وَ مَا عَلَيَّ إِلَّا الْجُهْدُ وَ إِنِّي لَأَخْشَى أَنْ تَكُونُوا عَلَى فَتْرَةٍ مِلْتُمْ عَنِّى مَيْلَةً كُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِى غَيْرَ مَحْمُودِى الرَّأْيِ وَ لَوْ أَشَاءُ لَقُلْتُ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ سَبَقَ فِيهِ الرَّجُلَانِ وَ قَامَ الثَّالِثُ كَالْغُرَابِ هَمُّهُ بَطْنُهُ وَيْلَهُ لَوْ قُصَّ جَنَاحَاهُ وَ قُطِعَ رَأْسُهُ كَانَ خَيْراً لَهُ شُغِلَ عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارُ أَمَامَهُ ثَلَاثَةٌ وَ اثْنَانِ خَمْسَةٌ لَيْسَ لَهُمْ سَادِسٌ مَلَكٌ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ وَ نَبِيٌّ أَخَذَ اللَّهُ بِضَبْعَيْهِ وَ سَاعٍ مُجْتَهِدٌ وَ طَالِبٌ يَرْجُو وَ مُقَصِّرٌ فِى النَّارِ الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا يَأْتِي الْكِتَابُ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خَابَ مَنِ افْتَرَى إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِالسَّيْفِ وَ السَّوْطِ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ عِنْدَ الْإِمَامِ فِيهِمَا هَوَادَةٌ فَاسْتَتِرُوا فِى بُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ
خطبه ديگرى از اميرمؤ منان على (عليه السلام ):
((23- على بن رئاب و يعقوب سراج از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند كه چون پس از كشته شدن عثمان مردم با اميرمؤ منان (عليه السلام ) بيعت كردند آن حضرت به منبر رفته و فرمودند:
ستايش خدائيرا است كه برتر است و برترى جويد (از تشبيه مخلوقين و صفاتشان ) و نزديك است و برتر (از مكان و جايگاه ) و بالاتر از هر ديدگاه ، و گواهى دهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست كه شريكى ندارد، و گواهى دهم كه همانا محمد بنده و رسول او خاتم پيغمبران و حجت خدا بر جهانيان است ، و تصديق كننده همه پيمبران پيشين و نسبت به مؤ منان مهر ورز و مهربان بود و خدا و فرشتگانش بر او درود فرستند:
اما بعد اى مردم به راستى كه ستم و ظلم ، پيروان خود را به دوزخ كشاند، و نخستين كسى كه نسبت به خداى جل ذكره تجاوز روا داشت (عناق ) دختر آدم بود و نخستين كسى را نيز كه خدا به كيفرش كشت همان عناق بود، جاى نشيمن در روى زمين يك جريب در يك جريب بود، و داراى بيست انگشت بود كه هر انگشتى دو ناخن داشت ، و خداى عزوجل شيرى را همانند فيل ، و گرگى را بمانند شتر و لاشخورى را بمانند قاطر بر او مسلط كرد و آنها او را كشتند، و خداوند گردنكشان را در بهترين حال و آسوده ترين وضعى كه داشتند بكشت ، و جان هامان را بگرفت ، و فرعون را هلاك ساخت ، و عثمان را نيز بكشت (فيض (رحمة الله عليه ) گويد: شايد مقصود از هامان و فرعون اولى و دومى باشند) آگاه باشيد كه بلا و آزمايش شما دوباره باز گشت مانند همان روزى كه خدا پيغمبرش (صلى الله عليه و آله ) را بر انگيخت ، و سوگند بدانكه آن حضرت را به حق و راستى فرستاد حتما (در غربال آزمايش ) به هم آميخته خواهيد شد و حتما شما غربال خواهيد شد (و خوب و بدتان از هم جدا شود) و زير و رو شويد مانند زير و رو شدن آن چه در يك سر آتش است بوسيله كفگير، تا اينكه زيرترين شما بالاترين شما گردد و بالاترين شما در زيرترين جايگاه رود، و پيشى گيرند آنانكه در حقشان كوتاهى شد (و به ستم عقب رفتند يا آنانكه به عقب رفتند) و بدنبال افتند پيش تازانى كه (بناحق ) جلو افتادند، به خدا سوگند كلمه اى را (از آنچه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در اين باره شنيده ام ) كتمان نكنم ، و يك دروغ هم نگفته ام ، و همانا مرا به اين جايگاه و اين روز خبر داده اند، آگاه باشيد كه به راستى خطاكاريها همانند اسب سركش و چموشى است كه خطاكاران را بر آنها سوار كرده اند و دهنه شان را رها كرده اند و (همچنان بروند تا) سواران خود را در آتش اندازند، و همانا تقوى و پرهيزكارى (براى هر كس ) مركب رامى است كه پرهيزكاران را بر آن سوار كرده و مهارش را بدست آنها داده اند تا آنها را به بهشت ببرند، و درهاى بهشت را براى آنها گشوده اند و نسيم جانبخش و بوى خوش آن را بيابند، و بدانها گفته شود: (آسودگى و تندرستى بدينجا در آئيد.
آگاه باشيد كه پيشى جست بر من در اين امر خلافت كسى كه من او را شريك در اين كار نساختم و اين منصب را به او نبخشيدم و آن كسى كه نوبت و سهمى از اين مقام نداشت مگر آنكه بر فرض محال پيامبرى برانگيخته شود (و به او گزارش دهد كه او را از خلافت سهمى است ) و آگاه باشيد كه پيغمبرى بعد از محمد نباشد.
اين (غصب كننده خلافت ) بر لب پرتگاه سست بنيانى بر آمد و همان پرتگاه او را در آتش دوزخ انداخت حق و باطلى در كار است ، و براى هر كدام اهلى است ، پس اگر باطل فراوان (يا فرمانروا) شد از قديم چنين بوده و چيز تازه اى نيست ، و اگر حق اندك شد پس چه بسا كه چنين بوده ، و شايد! (شايد چيزى نگذرد كه حق بسيار گردد، و طرفداران حق عزيز گردند، و خدا آنانرا يارى دهد.. و..)
و بندرت اتفاق افتد كه چيزى برود و دوباره رو كند، و اگر به راستى (در اين زمان نيز كه كار بدست من افتاده و حق رو كرده ) كار شما را بخودتان واگذارند شما سعادتمند و خوشبخت هستيد (ولى مگر دنيا پرستان مغرض ‍ كه نقشه غصب حكومت را در سر مى پرورانند دست بردار هستند) و بر من جز اين نيست كه كوشش كنم (يعنى من تلاش خود را مى كنم ) و من به راستى ترس آنرا دارم كه شما دوران فترت را بگذرانيد (يعنى مانند ملتهائى كه در ما بين دو پيغمبر قرار مى گرفتند و كارها برايشان مشتبه مى گشت و به بدبختى دچار مى گشتند، و ممكن است مقصود از فترت در اينجا معناى لغوى آن باشد كه از فتور و سستى گرفته شده يعنى مى ترسم كه شما سستى ورزيد).
شما (در زمان گذشته و هنگام بيعت با ابى بكر) از من روى گردانديد و انحرافى پيدا كرديد كه در آن كارتان نزد من پسنديده راى نبوديد، و اگر بخواهم (كه وضع ناهنجار گذشته را تشريح كنم ) مى توانم گفت ، و خدا از گذشته ها بگذرد، آن دو نفر در خلافت پيشى جستند، و سومى چون كلاغى كه همواره در فكر شكم خويش است به اينكار قيام كرد، واى بر او كه اگر دو بالش چيده شده بود و سرش جدا گشته بود (و به تصدى منصب خلافت نمى رسيد) برايش بهتر بود، از بهشت بازماند و (اينك ) دوزخ در جلوى او است . سه و دو روى هم مى شود پنج و ششمى ندارد (يعنى مخلوق خدا از اين پنج دسته خارج نيستند):
1- فرشته ايكه با دو بال خود (در درجات كمال ظاهرى و معنوى ) پرواز مى كند.
2- پيامبرى كه خدا زير بازويش را گرفته (و او را از خلق برگزيده و از گناه حفظ كرده ).
3- كوشاى پرتلاشى كه نهايت كوشش خود را (در راه كسب كمالات يا در اقامه حق و از بين بردن باطل و واداشتن مردم بپرستش حق ) مى كند (فيض ‍ (رحمة الله عليه ) گويد: مقصود از اين دسته امام معصوم (عليه السلام ) است ، و اين سه دسته اهل عصمت و مقرب در گاه حق هستند.
4- جوينده اميدوار (بلطف خدا)
5- تقصير كار (گمراه ) كه در آتش است .
راست و چپ (راه ) گمراه كننده است ، و راه ميانه آن جاده اى است كه كتاب خدا و آثار نبوت بر آن قرار گيرد، به هلاكت رسيد هر آنكه ادعاى (بيجا) كرد، و نوميد گشت هر كه دروغ بست ، خداوند اين امت را بوسيله شمشير و تازيانه ادب فرمود، و در پيشگاه امام به حق هيچكس را در آندو رخصت و مسامحه نيست (يعنى امام هر گاه براى اجراى حد خدا لازم داند كسى را با شمشير و تازيانه ادب كند كسى نتواند در اجراى آن مسامحه نموده و شانه خالى كند و مسامحه و سازش با كسى نشود) پس در خانه هاى خود پنهان شويد (و از اعمال تعصب و ستيزه جوئى پرهيز كنيد) و ميان يكديگر را اصلاح كنيد، و توبه پشت سر شما است (و شما را از آلودگى به گناه به عقب مى كشد مانند طنابى كه به گردن حيوان بيندازند و كسى از عقب او را بكشد كه به سوى مال مردم نرود) و هر كه رو در روى حق ايستاد و بستيزه با آنان برخاست هلاك گردد. ))


حديث شماره : 24


(حَدِيثُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع ) )
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِلَالِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ كَانَ يَقُولُ إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحْسَنُكُمْ عَمَلًا وَ إِنَّ أَعْظَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَمَلًا أَعْظَمُكُمْ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ رَغْبَةً وَ إِنَّ أَنْجَاكُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَشَدُّكُمْ خَشْيَةً لِلَّهِ وَ إِنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنَ اللَّهِ أَوْسَعُكُمْ خُلُقاً وَ إِنَّ أَرْضَاكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَسْبَغُكُمْ عَلَى عِيَالِهِ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عَلَى اللَّهِ أَتْقَاكُمْ لِلَّهِ
حديث على بن الحسين (عليه السلام ):
((24- ابوحمزه ثمالى گويد: حضرت على بن الحسين (عليه السلام ) مى فرمود: به راستى محبوبترين شما در نزدخداى عزوجل آنكسى است كه كردارش بهتر باشد، و همانا بزرگترين شما در پيشگاه خدا از نظر كردار آنكسى است كه رغبت و اشتياقش بدانچه نزد خدا است بزرگتر باشد (مجلسى (رحمة الله عليه ) گويد: يعنى نشانه زيادى شوق به حق زيادى عمل و كردار است ) و آنكسى بهتر از عذاب خدا نجات يابد كه ترسش از خدا بيشتر و بهتر باشد، و همانا نزديكترين شما به خدا كسى است كه خلقش نيكوتر باشد، و پسنديده ترين افراد شما در نزد خدا كسى است كه بر عيال (و نانخوران ) خود فراختر گيرد، (و بهتر بزندگى آنها توسعه دهد) و گرامى ترين شما در پيشگاه خدا پرهيزكارترين شما از خدا است . )


حديث شماره : 25


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ الصَّيْقَلِ عَنْ أَبِى شُعَيْبٍ الْمَحَامِلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يُظْرَفُ فِيهِ الْفَاجِرُ وَ يُقَرَّبُ فِيهِ الْمَاجِنُ وَ يُضَعَّفُ فِيهِ الْمُنْصِفُ قَالَ فَقِيلَ لَهُ مَتَى ذَاكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ إِذَا اتُّخِذَتِ الْأَمَانَةُ مَغْنَماً وَ الزَّكَاةُ مَغْرَماً وَ الْعِبَادَةُ اسْتِطَالَةً وَ الصِّلَةُ مَنّاً قَالَ فَقِيلَ مَتَى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ إِذَا تَسَلَّطْنَ النِّسَاءُ وَ سُلِّطْنَ الْإِمَاءُ وَ أُمِّرَ الصِّبْيَانُ
خبرى كه اميرمؤ منان (عليه السلام ) از آينده زمان خود مى دهد:
((25- امام صادق (عليه السلام ) فرموده كه اميرمؤ منان (عليه السلام ) فرمود: همانا روزگارى بر مردم بيايد كه شخص گنه پيشه و بد كار را ظريف و زيرك شمارند، و شخص پر رو و بى شرم را به خود نزديك كرده و مقرب نزد اشخاص واقع گردد، و شخص با انصاف را ناتوان شمرند! بدانحضرت گفتند: اى اميرمؤ منان در چه زمان اين جريان پيش آيد؟ فرمود: هرگاه امانت را غنيمتى دانند (و بصاحبش نپردازند) و زكوة را غرامت (تاوان و زيان ) دانند، و عبادت را وسيله اى براى گردنفرازى و برترى بر مردم گيرند، وصله رحم (يا دستگيرى از مستمندان ) را وسيله براى منت گذارى قرار دهند (و به اينكار بر مردم يا بر برخويشان و مستمندان منت گذارند)؟ عرض ‍ كردند:اى اميرمؤ منان اين جريان چه وقت خواهد بود؟ فرمود: آنوقتى كه زنان (برمردان ) تسلط يابند، و كنيزكانرا (بر كارها) تسلط دهند، و كودكان را فرمانروائى دهند. ))


حديث شماره : 26


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَقَبِيِّ رَفَعَهُ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَارٌ وَ لَكِنَّ اللَّهَ خَوَّلَ بَعْضَكُمْ بَعْضاً فَمَنْ كَانَ لَهُ بَلَاءٌ فَصَبَرَ فِى الْخَيْرِ فَلَا يَمُنَّ بِهِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَا وَ قَدْ حَضَرَ شَيْءٌ وَ نَحْنُ مُسَوُّونَ فِيهِ بَيْنَ الْأَسْوَدِ وَ الْأَحْمَرِ فَقَالَ مَرْوَانُ لِطَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ مَا أَرَادَ بِهَذَا غَيْرَكُمَا قَالَ فَأَعْطَى كُلَّ وَاحِدٍ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ وَ أَعْطَى رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ وَ جَاءَ بَعْدُ غُلَامٌ أَسْوَدُ فَأَعْطَاهُ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ فَقَالَ الْأَنْصَارِيُّ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا غُلَامٌ أَعْتَقْتُهُ بِالْأَمْسِ تَجْعَلُنِى وَ إِيَّاهُ سَوَاءً فَقَالَ إِنِّى نَظَرْتُ فِى كِتَابِ اللَّهِ فَلَمْ أَجِدْ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلَى وُلْدِ إِسْحَاقَ فَضْلًا
((26- محمدبن جعفر عقبى در حديثى مرفوع روايت كرده كه اميرمؤ منان (عليه السلام ) خطبه اى ايراد فرمود و در آن خدايرا ستايش و ثناء كرد سپس ‍ فرمود:
اى گروه مردم آدم (ابوالبشر) فرزند بنده و يا كنيزى به جاى ننهاده و مردم همگى آزاد (خلق شده )اند، ولى خداوند برخى از شما را زير دست ديگرى قرار داده پس هر كه آزمايش و بلاء (و سابقه اى از نظر جهاد اسلام ) داشته و در كار خير شكيبائى ورزيده نبايد بر خداى عزوجل منتى داشته باشد آگاه باشيد كه اينك چيزى (از اموال ) براى ما فراهم شده و ما در مورد (تقسيم ) آن برابر تقسيم مى كنيم و فرقى ميان سياه پوست و سرخ ‌پوست نگذاريم . مروان رو بطلحه و زبير كرده گفت : از اين سخن مقصودى جز شما دو نفر ندارد، پس اميرمؤ منان (دست بكار تقسيم شد) و به هر يك نفر سه دينار داد، (تا رسيد) به مردى از انصار (به او) نيز سه دينار داد، و پس از او غلام به سياهى آمد حضرت به او نيز سه دينار داد، مرد انصارى گفت : اى اميرمؤ منان اين غلامى است كه من ديروز او را آزاد كردم به من و او برابر مى دهى ؟ فرمود: من در كتاب خدا نگريستم و نديدم كه فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق برترى و فضيلتى داشته باشند.
(مجلسى (رحمة الله عليه ) گويد: شايد غلام مزبور از بنى اسرائيل بوده چنانچه اغلب اينطور بوده ). ))


حديث شماره : 27


(حَدِيثُ النَّبِيِّ ص حِينَ عُرِضَتْ عَلَيْهِ الْخَيْلُ)
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى الْقَاسِمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِى قَتَادَةَ جَمِيعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَرْضِ الْخَيْلِ فَمَرَّ بِقَبْرِ أَبِى أُحَيْحَةَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ لَعَنَ اللَّهُ صَاحِبَ هَذَا الْقَبْرِ فَوَ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَيَصُدُّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يُكَذِّبُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ خَالِدٌ ابْنُهُ بَلْ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا قُحَافَةَ فَوَ اللَّهِ مَا كَانَ يُقْرِى الضَّيْفَ وَ لَا يُقَاتِلُ الْعَدُوَّ فَلَعَنَ اللَّهُ أَهْوَنَهُمَا عَلَى الْعَشِيرَةِ فَقْداً فَأَلْقَى رَسُولُ اللَّهِ ص خِطَامَ رَاحِلَتِهِ عَلَى غَارِبِهَا ثُمَّ قَالَ إِذَا أَنْتُمْ تَنَاوَلْتُمُ الْمُشْرِكِينَ فَعُمُّوا وَ لَا تَخُصُّوا فَيَغْضَبَ وُلْدُهُ ثُمَّ وَقَفَ فَعُرِضَتْ عَلَيْهِ الْخَيْلُ فَمَرَّ بِهِ فَرَسٌ فَقَالَ عُيَيْنَةُ بْنُ حِصْنٍ إِنَّ مِنْ أَمْرِ هَذَا الْفَرَسِ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَرْنَا فَأَنَا أَعْلَمُ بِالْخَيْلِ مِنْكَ فَقَالَ عُيَيْنَةُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِالرِّجَالِ مِنْكَ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى ظَهَرَ الدَّمُ فِى وَجْهِهِ فَقَالَ لَهُ فَأَيُّ الرِّجَالِ أَفْضَلُ فَقَالَ عُيَيْنَةُ بْنُ حِصْنٍ رِجَالٌ يَكُونُونَ بِنَجْدٍ يَضَعُونَ سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ وَ رِمَاحَهُمْ عَلَى كَوَاثِبِ خَيْلِهِمْ ثُمَّ يَضْرِبُونَ بِهَا قُدُماً قُدُماً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَذَبْتَ بَلْ رِجَالُ أَهْلِ الْيَمَنِ أَفْضَلُ الْإِيمَانُ يَمَانِيٌّ وَ الْحِكْمَةُ يَمَانِيَّةٌ وَ لَوْ لَا الْهِجْرَةُ لَكُنْتُ امْرَأً مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ الْجَفَاءُ وَ الْقَسْوَةُ فِى الْفَدَّادِينَ أَصْحَابِ الْوَبَرِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ مِنْ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّمْسِ وَ مَذْحِجُ أَكْثَرُ قَبِيلٍ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ حَضْرَمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ خَيْرٌ مِنَ الْحَارِثِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ بَجِيلَةُ خَيْرٌ مِنْ رِعْلٍ وَ ذَكْوَانَ وَ إِنْ يَهْلِكْ لِحْيَانُ فَلَا أُبَالِى ثُمَّ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُلُوكَ الْأَرْبَعَةَ جَمَداً وَ مَخْوَساً وَ مَشْرَحاً وَ أَبْضَعَةَ وَ أُخْتَهُمُ الْعَمَّرَدَةَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُحَلِّلَ وَ الْمُحَلَّلَ لَهُ وَ مَنْ يُوَالِى غَيْرَ مَوَالِيهِ وَ مَنِ ادَّعَى نَسَباً لَا يُعْرَفُ وَ الْمُتَشَبِّهِينَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ الْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَالِ وَ مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً فِى الْإِسْلَامِ أَوْ آوَى مُحْدِثاً وَ مَنْ قَتَلَ غَيْرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَيْرَ ضَارِبِهِ وَ مَنْ لَعَنَ أَبَوَيْهِ فَقَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يُوجَدُ رَجُلٌ يَلْعَنُ أَبَوَيْهِ فَقَالَ نَعَمْ يَلْعَنُ آبَاءَ الرِّجَالِ وَ أُمَّهَاتِهِمْ فَيَلْعَنُونَ أَبَوَيْهِ لَعَنَ اللَّهُ رِعْلًا وَ ذَكْوَانَ وَ عَضَلًا وَ لِحْيَانَ وَ الْمُجْذَمِينَ مِنْ أَسَدٍ وَ غَطَفَانَ وَ أَبَا سُفْيَانَ بْنَ حَرْبٍ وَ شَهْبَلًا ذَا الْأَسْنَانِ وَ ابْنَيْ مَلِيكَةَ بْنِ جَزِيمٍ وَ مَرْوَانَ وَ هَوْذَةَ وَ هَوْنَةَ
حديث پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) در جريان سان ديدن از اسبان :
((27- جابر از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه آنحضرت فرمود: روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى سان ديدن از اسبان بيرون آمد پس عبورش به قبر ابى احيحة افتاد، ابوبكر (كه همراه آن حضرت بود) گفت : خدا لعنت كند صاحب اين قبر را به خدا سوگند، شيوه اش جلوگيرى از راه خدا و تكذيب رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بود، خالد پسر ابواحيحه گفت : بلكه خدا ابوقحافه را لعنت كند كه به خدا، نه مهمان نوازى داشت و نه با دشمنان اسلام مى جنگيد، خدا هر كداميك از آن دو را كه در تيره و تبار خود پست تر و بى مقدارتر بود لعنت كند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه گفتگوى آن دو را شنيد افسار شتر را بگردنش انداخت و فرمود: هر گاه شما به مشركين بد مى گوئيد بطور عموم بگوئيد و شخص ‍ معينى را نام نبريد كه فرزند آن شخص خشمناك گردد، سپس ايستاد و اسبان را از جلوش عبور دادند، در اين ميان اسبى را آوردند عيينة بن حصن گفت : اين اسب چنين و چنان است (و شروع كرد بتوصيف كردن آن اسب ) رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ما را واگذار كه من بخصوصيات اسبان از تو داناترم عيينة گفت : من نيز به حال مردان و انساب (آنان ) از تو داناترم ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) خشمگين شد بطوريكه چهره اش ‍ سرخ شد و به او فرمود: (بگو) كدام مردان برترند؟ عيينة گفت : مردانى كه در نجد هستند، آنها شمشيرهاى خود را روى شانه ها مى گذارند و نيزه هاشانرا روى شانه اسبان مى نهند، و در ميدان جنگ با آنها پيكار مى كنند و هم چنان پيش مى روند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: دروغ گفتى بلكه مردان اهل يمن بهترند، ايمان يمنى است (و از يمن آمده ، ابن اثير گفته چون ايمان از مكه طلوع كرد و مكه نيز جزء سرزمينهاى تهامة است و تهامة نيز از زمينهاى يمن محسوب مى گردد) و حكمت و فرزانگى نيز از يمن است ، و اگر موضوع هجرت من (از مكه به مدينه ) نبود من نيز مردى از اهل يمن بودم .
جفا و سنگدلى در سرو صدا كنندگان (يا شترداران و گاو داران ) چادرنشين است كه همان قبائل ربيعة و مضر هستند و در طرف برآمدنگاه خورشيدند، و قبيله مذحج (كه از اهل يمن هستند) بيشتر قبيله اى هستند كه به بهشت روند، و قبيله حضر موت بهتر از تيره عامربن صعصعة هستند، - و برخى روايت كرده اند كه فرمود: بهتر از تيره حارث بن معاويه هستند - و تيره بجيلة بهتر از قبائل رعل و ذكوران مى باشند، و اگر تيره لحيان هلاك گردد من باكى ندارم .
سپس فرمود: خدا لعنت كند فرمانروايان چهارگانه : (جمد) و (مخوس ) و (مشرح ) (هر دو بر وزن منبر) و (ابضعة ) و خواهرشان (عمردة ) را (اين پنج نفر فرزندان معديكرب هستند كه چنانچه مورخين گويند مردان آنها به همراه اشعث بن قيس به مدينه آمده و اسلام آوردند، ولى چون برفتند به حال كفر برگشته و در جنگ حنين بدست لشگر اسلام كشته شدند).
و خدا لعنت كند (محلل ) و (محلل له ) را (شرح آن در آخر حديث بيايد) و هركه (يعنى هر بنده اى كه ) بغير از مواليان (و آقايان خود) خويش را منتسب كند، و هر كس براى خود مدعى نسبى گردد كه آنرا نشناسد (و به دروغ خود را به فاميلى يا شخصى منتسب سازد). و آن مردانى كه خود را بزنان شبيه سازند و زنانى كه خود را به مردان شبيه سازند، و هر كه در اسلام چيز تازه آورد (و بدعتى گزارد) و هر كه بدعت گزارى را پناه دهد، و هر كه جز قاتل خود ديگرى را (به عنوان قصاص ) بكشد، يا بزند ضارب خود را، و هر كه پدر و مادرش را لعنت كند.
مردى عرض كرد: اى رسول خدا مگر كسى پيدا مى شود كه پدر و مادر خود را لعنت كند؟! فرمود: آرى پدر و مادر مردم را لعنت مى كند و آنها نيز پدر و مادر او را لعنت مى كنند.
و خدا لعنت كند قبائل رعل ، و ذكوران و لحيان را، و جذيمة را از تيره اسد، و غطفان ، و ابوسفيان بن حرب ، و شهبل ذوالاسنان را، و دو فرزند مليكه بن جزيم و مروان و هوذة و هونة را.
(توضيح : مجلسى (رحمة الله عليه )در معناى محلل و محلل له چند معنا كرده يكى همان معناى متبادر آن كه مقصود از محلل كسى است كه زنى را كه شوهرش سه طلاقه كرده بزنى بگيرد و با او نزديكى كند تا بر شوهر اولى آن زن حلال شود و پس از نزديكى طلاقش دهد و مقصود از (محلل له ) همان شوهر آن زن است و از طيبى نقل كرده كه گفته است شوهر آن زن ملعونست چون حاضر شده تا سه بار زنش را طلاق دهد و راضى شده دوباره با اين حيله شرعى آن زن را بگيرد و محلل ملعونست چون مانند بز نر خود را اجير كرده تا كار ديگرى را اصلاح كند. و وجه ديگر آنست كه مقصود عمل مردمان جاهليت باشد كه ماههاى حرام را حلال و ماههاى حلال را حرام مى كردند و در قرآن به (نسى ء) تعبير شده ، و وجه سوم آنكه مقصود حلال كردن هر حرام الهى باشد). ))


حديث شماره : 28


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ مَوْلًى لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع سَأَلَهُ مَالًا فَقَالَ يَخْرُجُ عَطَائِى فَأُقَاسِمُكَ هُوَ فَقَالَ لَا أَكْتَفِى وَ خَرَجَ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَوَصَلَهُ فَكَتَبَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع يُخْبِرُهُ بِمَا أَصَابَ مِنَ الْمَالِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَا فِى يَدِكَ مِنَ الْمَالِ قَدْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ قَبْلَكَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى أَهْلِهِ بَعْدَكَ وَ إِنَّمَا لَكَ مِنْهُ مَا مَهَّدْتَ لِنَفْسِكَ فَآثِرْ نَفْسَكَ عَلَى صَلَاحِ وُلْدِكَ فَإِنَّمَا أَنْتَ جَامِعٌ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ وَ لَيْسَ مِنْ هَذَيْنِ أَحَدٌ بِأَهْلٍ أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا تُبَرِّدَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ فَارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللَّهِ وَ ثِقْ لِمَنْ بَقِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ
((28- امام صادق (عليه السلام ) فرمود: يكى از موالى (بندگان آزاد شده ) اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) از او مالى درخواست كرد، حضرت به او فرمود: (صبر كن تا) بهره من كه از بيت المال به من مى رسد آن را با تو تقسيم كنم ! آن شخص گفت : من بدان مقدار اكتفا نمى كنم (و كفايت كار مرا نمى كند) و (براى بدست آوردن مال بيشترى ) بنزد معاويه رفت ، معاويه نيز او را بهره مند ساخت (و آنچه مى خواست به وى داد) او نامه اى به اميرالمؤ منين نوشت و از مالى كه (در نزد معاويه ) بدست آورده بود حضرت را به خبر ساخت امير مؤ منان در پاسخ او نوشت :
اما بعد بدانكه اين مالى كه اكنون در دست تو است پيش از تو در دست ديگران بوده و پس از تو نيز به دست ديگرى مى رسد، و تنها آن مقدار از اين مال بهره تو است كه بوسيله آن براى خويش كارى آماده كنى ، پس خود را بر فرزندانت در آنچه بكار آنها مى خورد مقدم دار، زيرا (اگر فرزندانت را در نظر داشته باشى و بوسيله آن براى خود كارى صورت ندهى در اين صورت ) براى يكى از دو نفر مال جمع كرده اى : مردى كه (پس از تو) آن مال را در راه اطاعت خدا مصرف كند و او سعادتمند شده ولى تو بدبخت گشته اى ، و مردى كه آنرا به مصرف گناه و نافرمانى خدا برساند و بوسيله مالى كه تو براى او جمع آورى كرده اى بدبخت شود، و هيچيك از اين دو دسته شايسته آن نيستند كه تو آنها را بر خويشتن مقدم دارى ، و به خاطر اين مال بار خودت را سنگين مكن ، پس نسبت به آنكه گذشته (مجلسى (رحمة الله عليه ) گويد: يعنى از فرزندانت ) به رحمت خدا اميدوار باش ، و براى آنكه بجاى ماند به روزى خدا اعتماد كن . ))   
 

/ 57