الروضه من الكافى يا گلستان آل محمد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الروضه من الكافى يا گلستان آل محمد - نسخه متنی

ابى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحق كلينى رازى؛ مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حديث شماره : 175


مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُتَّكِئاً مُنْذُ بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا رَأَى رُكْبَتَيْهِ أَمَامَ جَلِيسِهِ فِى مَجْلِسٍ قَطُّ وَ لَا صَافَحَ رَسُولُ اللَّهِ ص رَجُلًا قَطُّ فَنَزَعَ يَدَهُ مِنْ يَدِهِ حَتَّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذِى يَنْزِعُ يَدَهُ وَ لَا كَافَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِسَيِّئَةٍ قَطُّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ فَفَعَلَ وَ مَا مَنَعَ سَائِلًا قَطُّ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ أَعْطَى وَ إِلَّا قَالَ يَأْتِى اللَّهُ بِهِ وَ لَا أَعْطَى عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً قَطُّ إِلَّا أَجَازَهُ اللَّهُ إِنْ كَانَ لَيُعْطِى الْجَنَّةَ فَيُجِيزُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ذَلِكَ قَالَ وَ كَانَ أَخُوهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ الَّذِى ذَهَبَ بِنَفْسِهِ مَا أَكَلَ مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى خَرَجَ مِنْهَا وَ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَيَعْرِضُ لَهُ الْأَمْرَانِ كِلَاهُمَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَةٌ فَيَأْخُذُ بِأَشَدِّهِمَا عَلَى بَدَنِهِ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ لِوَجْهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ دَبِرَتْ فِيهِمْ يَدَاهُ وَ اللَّهِ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ بَعْدِهِ أَحَدٌ غَيْرُهُ وَ اللَّهِ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا قَدَّمَهُ فِيهَا ثِقَةً مِنْهُ بِهِ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص ‍ لَيَبْعَثُهُ بِرَايَتِهِ فَيُقَاتِلُ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ ثُمَّ مَا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ
((175- معاوية بن وهب از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هيچگاه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از روزى كه خدا او را به پيامبرى برانگيخت تا وقتى كه از اين دنيا رفت در حال تكيه زدن خوراك نخورد و اين به خاطر فروتنى و تواضع براى خداى عزوجل بود، و هيچگاه دو زانوى او جلوتر از هم نشين (بغلى ) او ديده نشد (يعنى جلوتر از ديگران نمى نشست ، و مجلسى (رحمة الله عليه ) احتمال ديگرى نيز داده و گفته : يعنى هيچ گاه زانويش را گرچه مورد حاجت هم بود به رفيقش كه در مجلس ‍ نشسته بود نشان نمى داد به خاطر شرمى كه از او داشت ...) و هيچگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با مردى دست نداد كه پيش از رها كردن او دست خود را از دستش بكشد تا وقتى كه آنمرد دستش را مى كشيد، و هيچگاه بدى را به بدى مكافات نكرد، خداى تعالى بدو فرمود: (بدى را به آنچه نيكوتر است دفع كن ) (سوره مؤ منون آيه 96) و او نيز اين دستور را بكار بست .
و هيچگاه كسى چيزى از او نخواست كه او را رد كند (بدين ترتيب كه ) اگر داشت به او ميداد، و اگر نداشت مى فرمود: خدا مى دهد، و هرگز از طرف خدا چيزى نبخشيد و تعهد نكرد جز آنكه خداوند آن را امضاء مى فرمود، اگر بهشت را نيز به كسى مى بخشيد خدا به او مى داد.
و برادرش على (عليه السلام ) نيز - سوگند بدانكه جانش را گرفت - هرگز چيز حرامى از مال دنيا نخورد تا وقتى كه از اينجهان رفت و به خدا سوگند هرگاه دو كار براى او پيش مى آمد كه هر دوى آنها مورد اطاعت و فرمانبردارى خداى عزوجل بود آنكه انجام آن بر تنش سخت تر بود آن را انتخاب مى فرمود، و به خدا قسم هزار بنده در راه خدا آزاد كرد كه براى پيدا كردن پول خريد آنها دستش تاول زده و مجروح شده بود، و به خدا سوگند كسى تاب عمل و كار رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را پس از آنحضرت (صلى الله عليه و آله ) جز على نداشت ، و به خدا سوگند هيچگاه براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پيش آمد ناگوارى رخ نداد جز آنكه على (عليه السلام ) را روى اطمينان و اعتمادى كه به او داشت براى انجام آن كار جلو مى انداخت و روانه مى كرد، و چنان بود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پرچم جنگ خود را بدست او ميداد و جبرئيل از طرف راست و ميكائيل از سمت چپش مى جنگيدند، و از جنگ باز نمى گشت تا خداى عزوجل او را پيروز و فاتح سازد. ))


حديث شماره : 176


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زَيْدِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ عَلِيٌّ ع أَشْبَهَ النَّاسِ طِعْمَةً وَ سِيرَةً بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَ يَأْكُلُ الْخُبْزَ وَ الزَّيْتَ وَ يُطْعِمُ النَّاسَ الْخُبْزَ وَ اللَّحْمَ قَالَ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَسْتَقِي وَ يَحْتَطِبُ وَ كَانَتْ فَاطِمَةُ ع تَطْحَنُ وَ تَعْجِنُ وَ تَخْبِزُ وَ تَرْقَعُ وَ كَانَتْ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً كَأَنَّ وَجْنَتَيْهَا وَرْدَتَانِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهَا الطَّاهِرِينَ
((176- زيد بن حسن گويد: شنيدم از امام صادق (عليه السلام ) كه مى فرمود: على (عليه السلام ) در خوراك و روش خود شبيه ترين مردم بود به رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، و چنان بود كه خودش نان و زيتون مى خورد و به مردم نان و گوشت مى داد، و على (عليه السلام ) آب مى كشيد و هيزم مى آورد و فاطمه (سلام الله عليها) آرد آسيا مى كرد و خمير مى ساخت و نان مى پخت و جامه وصله مى زد، و از همه مردم زيباتر بود و گوئى دو گونه اش دو گل شكفته بود، درود خدا بر او و شوهر و فرزندان پاكش باد. ))


حديث شماره : 177


سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ يُونُسَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا صَاحِبَ مِرَّةٍ سَوْدَاءَ صَافِيَةٍ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ حَتَّى يُقِرَّ لَهُ بِالْبَدَاءِ
((177- يونس بطور مرفوع از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: همانا خداى عزوجل پيامبرى را نفرستادجز آنكه داراى خلط سوداء پاكى بود (يعنى درباره خداى عزوجل و پيشرفت دستورات خداوند تند خو و سخت بود، و هم تيز هوش و خوش فهم بود) و هيچگاه خداوند پيامبرى را نفرستاد جز آنكه به (بداء) اقرار داشت .
شرح :
مجلسى (رحمة الله عليه ) گويد: اينكه خلط سوداء را در حديث به صفا و پاكى توصيف فرموده براى اين است كه بفهماند آثار بد اين خلط كه غالبا ملازم آن است در انبياء (عليهم السلام ) نبوده ... (پايان ).
و بداء در لغت به معناى آشكار شدن و رخ دادن كارى و دست كشيدن از كارى در حين انجام آن و امثال آن آمده است ، و در اينكه آيا بداء در مورد خداى تعالى بچه نحو است و بچه معنا است احتياج به بحث مفصلى دارد كه در باب اصول عقايد علماى شيعه تحقيقاتى در اين باب فرموده اند و در اصول كافى نيز بابى در بداء عنوان كرده و قسمتى از اخبار بداء را نقل مى كند هر كه اطلاع كافى از آنها خواهد به كتب مفصله اى كه در اين باره نوشته شده و يا به شروح اصول كافى مراجعه كند. ))


حديث شماره : 178


سَهْلٌ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا نَفَّرُوا بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَاقَتَهُ قَالَتْ لَهُ النَّاقَةُ وَ اللَّهِ لَا أَزَلْتُ خُفّاً عَنْ خُفٍّ وَ لَوْ قُطِّعْتُ إِرْباً إِرْباً
((178- از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: هنگاميكه (منافقين در عقبه ) شتر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را رم دادند شتر (به سخن آمده ) به رسول خدا گفت : به خدا سوگند گام برندارم و گرچه تكه تكه شوم (و به هيچ وجه شما را به مخاطره نمى اندازم ).
توضيح :
داستان رم دادن شتر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را كه به وسيله منافقين مكه انجام شد طبرسى (رحمة الله عليه ) بطور تفصيل در كتاب احتجاج نقل كرده كه هر كه خواهد بدانجا مراجعه كند. ))


حديث شماره : 179


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ يَا لَيْتَنَا سَيَّارَةٌ مِثْلُ آلِ يَعْقُوبَ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ خَلْقِهِ
((179- مردى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: اى كاش ‍ ما را هم كاروانى بود مانند خاندان يعقوب تاخداوند ميان ما و مردم حكم و مى كرد و قضاوت مى فرمود.
شرح :
در اين كلام آرزو كرده كه كاش مانند اولاد يعقوب در شهرها مسافرت مى كرد به خاطر آزار و صدمات بسيارى بود كه در شهر خود از دست فاميل و حاكم ستمگر آن مى كشيد و مى ديد كه هر روز يكى از عموزادگانش به سلطان وقت خروج مى كند و به دست او نابود مى شود و امثال اينگونه ناراحتى ها (پايان كلام فيض ).
و ممكن است مقصود از كاروان همان كاروانى باشد كه سر چاه آمدند و يوسف را از چاه بيرون آورده و با خود به مصر بردند و در نتيجه اين تصادف بود كه يوسف عزيز مصر گرديد، و امام عصر (عليه السلام ) آرزو مى كند كه اى كاش چنين كاروانى هم به ما برمى خورد و ما را از ميان اين مردم و اين شهر بيرون مى برد تا خداوند ما را هم به مقام واقعى خود در ميان مردم برساند، و اين احتمال را با اين شرح نديده ام كسى ذكر كرده باشد فقط در كلام مجلسى (رحمة الله عليه ) اشاره اى بدان شده است . ))


حديث شماره : 180


سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَفْصِ بْنِ عُمَرَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ إِنِّى لَسْتُ كُلَّ كَلَامِ الْحَكِيمِ أَتَقَبَّلُ إِنَّمَا أَتَقَبَّلُ هَوَاهُ وَ هَمَّهُ فَإِنْ كَانَ هَوَاهُ وَ هَمُّهُ فِى رِضَايَ جَعَلْتُ هَمَّهُ تَقْدِيساً وَ تَسْبِيحاً
((180- اسماعيل بن محمد از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: خداى عزوجل فرمايد: من چنان نيستم كه هر سخنى را كه شخص ‍ حكيم و فرزانه اى (به من بگويد) بپذيرم بلكه من نيت قلبى و تصميم درونى او را مى پذيرم (يعنى بدلش نگاه مى كنم و دهن بين نيستم ) پس اگر نيت و تصميم قلبى او در مورد رضا و خوشنودى من باشد همان تصميم او را تقديس و تسبيح براى او به حساب مى آورم . ))


حديث شماره : 181


سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنِ الطَّيَّارِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِى الْآفاقِ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ قَالَ خَسْفٌ وَ مَسْخٌ وَ قَذْفٌ قَالَ قُلْتُ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ قَالَ دَعْ ذَا ذَاكَ قِيَامُ الْقَائِمِ
((181- طيار از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير گفتار خداى عزوجل (بزودى آيات (و نشانه هاى )خويش را در آفاق و در خودشان به آنها بنمايانيم تا آشكار شود برايشان كه او حق است ) (سوره حم سجده آيه 53) فرمود: نشانه ها عبارت است از به زمين فرو رفتن و مسخ شدن و پرتاب شدن سنگ و غيره (از آسمان ) گويد: عرض كردم (معناى ): (تا آشكار شود براى ايشان كه او بر حق است ) چيست ؟
فرمود: آن را واگذار كه مقصود ظهور حضرت قائم (عليه السلام ) است . ))


حديث شماره : 182


سَهْلٌ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ ابْنِ سِنَانٍ وَ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص طَاعَةُ عَلِيٍّ ذُلٌّ وَ مَعْصِيَتُهُ كُفْرٌ بِاللَّهِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ تَكُونُ طَاعَةُ عَلِيٍّ ذُلًّا وَ مَعْصِيَتُهُ كُفْراً بِاللَّهِ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً يَحْمِلُكُمْ عَلَى الْحَقِّ فَإِنْ أَطَعْتُمُوهُ ذَلَلْتُمْ وَ إِنْ عَصَيْتُمُوهُ كَفَرْتُمْ بِاللَّهِ
((182- ابوبصير از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرموده :فرمانبردارى على خوارى و زبونى است و نافرمانيش كفر به خدا است ! بدانحضرت گفتند: اى رسول خدا چگونه فرمانبردارى على خوارى است و نافرمانيش كفر به خدا است ؟ فرمود: زيرا على شما را به حق واميدارد و اگر فرمانش بريد بايد به زبونى تن در دهيد و اگر نافرمانيش كنيد به خدا كافر شده ايد.
شرح :
مقصود اين است كه چون على (عليه السلام ) مرد حق است نه مى شود نافرمانى او را كرد چون موجب كفر به خدا است ، و نه در فرمانبرداريش ‍ ثروت و عزت ظاهرى بدست آيد چون براى پيشرفت كارش به كسى به اصطلاح آوانس نمى دهد و مانند ساير زمامداران و سياستمداران به صرف طرفدارى و اطاعت از او به كسى پول و منصب و مقامى نمى دهد. ))


حديث شماره : 183


عَنْهُ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ أَوْ غَيْرِهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَحْنُ بَنُو هَاشِمٍ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ الْأَعْرَابُ
((183- اسحاق بن عمار يادگيرى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: مائيم بنى هاشم ، و شيعيان ماعرب هستند و ساير مردم اعراب (بيابانى ) هستند.
شرح :
مجلسى (رحمة الله عليه ) گويد: يعنى آنچه در مدح بنى هاشم وارد شده مخصوص به ما خانواده است نه هر كه از اولاد هاشم است مانند بنى عباس ‍ و غير آن ، و آنچه در مدح عرب رسيده مقصود از آن شيعيان و پيروان ما است اگرچه از نژاد عرب نباشند زيرا آنان نيز به زبان عرب محشور گردند، و ساير مردم مخالف با ما همان اعرابى هستند كه خدا درباره شان فرمود: (الاعراب اشد كفرا و نفاقا...).))


حديث شماره : 184


سَهْلٌ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَنَانٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَحْنُ قُرَيْشٌ وَ شِيعَتُنَا الْعَرَبُ وَ سَائِرُ النَّاسِ عُلُوجُ الرُّومِ
((184- زرارة از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: مائيم قريش و شيعيان ما عرب هستند و ساير مردم كفار روم (و كفار ديگر غير عرب ) هستند. ))


حديث شماره : 185


سَهْلٌ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ كَأَنِّى بِالْقَائِمِ ع عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ عَلَيْهِ قَبَاءٌ فَيُخْرِجُ مِنْ وَرَيَانِ قَبَائِهِ كِتَاباً مَخْتُوماً بِخَاتَمٍ مِنْ ذَهَبٍ فَيَفُكُّهُ فَيَقْرَؤُهُ عَلَى النَّاسِ فَيُجْفِلُونَ عَنْهُ إِجْفَالَ الْغَنَمِ فَلَمْ يَبْقَ إِلَّا النُّقَبَاءُ فَيَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ فَلَا يَلْحَقُونَ مَلْجَأً حَتَّى يَرْجِعُوا إِلَيْهِ وَ إِنِّى لَأَعْرِفُ الْكَلَامَ الَّذِى يَتَكَلَّمُ بِهِ
((185- از امام صادق (عليه السلام ) روايت كنند كه فرمود: گويا من حضرت قائم را بر فراز منبر كوفه مى بينم كه قبائى در بر دارد و از جيب قباى خود (يا از زير آن ) نامه اى كه به طلا مهر شده بيرون آورد و آن مهر را بشكند و نامه را بر مردم قرائت كند، و در اثر شنيدن مضمون آن مردم هم چنانكه گله گوسفند رم مى كند از دورش پراكنده شوند و كسى جز سردسته هاى آنان به جاى نماند پس سخن ديگرى به زبان آرد، و مردم فرارى چون پناهگاهى نيابند به سوى آنحضرت باز گردند، و به راستى هم اكنون من آن سخنى كه او بزبان آورد مى دانم .
شرح :
مجلسى (رحمة الله عليه ) گويد: شايد آن نامه مشتمل بر لعن (خلفاء ناحق ) و ائمه مخالفين باشد و يا مشتمل بر احكامى باشد كه مخالف با عقيده اكثر مردم است . ))


حديث شماره : 186


سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَيْثُمَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ ضَالَّتَهُ فَلْيَأْخُذْهَا
((186- جابر از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: همانا حكمت و فرزانگى گمشده مرد مؤ من است ،پس در هر جا كه يكى از شماها گمشده خود را پيدا كرد آن را فراگيرد. ))


حديث شماره : 187


سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ أَوْ غَيْرِهِ عَنْ سُلَيْمَانَ كَاتِبِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْأَشْعَثَ بْنَ قَيْسٍ شَرِكَ فِى دَمِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ ابْنَتُهُ جَعْدَةُ سَمَّتِ الْحَسَنَ ع وَ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ شَرِكَ فِى دَمِ الْحُسَيْنِ ع
((187- از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: همانا اشعث بن قيس كسى بود كه خود در (ريختن )خون اميرمؤ منان (عليه السلام ) شركت جست ، و دخترش جعدة (امام ) حسن (عليه السلام ) را زهر خورانيد و پسرش محمد در (ريختن ) خون حسين (عليه السلام ) شركت جست .
شرح :
اشعث بن قيس كندى از كسانى بود كه در سال نهم هجرت در راس هيئتى از قبيله كنده كه جمعا هشتاد نفر مى شدند از يمن به مدينه آمد و خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيده و اسلام خود را اظهار كرد چنانچه ابن هشام در سيرة نقل مى كند، و بعدها نيز در جنگ صفين در ركاب امير مؤ منان (عليه السلام ) جنگ كرد و مردى شجاع بود، ولى پس از جريان حكميت در زمره خوارج درآمد و چنانچه امام (عليه السلام ) فرموده براى ريختن خود اميرمؤ منان (عليه السلام ) با ابن ملجم همدست شد و دخترش ‍ جعدة نيز كه همسر امام حسن (عليه السلام ) شد روى وعده هائى كه معاويه به او داده بود آن امام معصوم را مسموم كرد و پسرش محمدبن اشعث نيز در كربلا در راس هزار سوار براى ريختن خون پاك حضرت سيدالشهداء روحى فداء حاضر گشت . ))


حديث شماره : 188


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِى أُسَامَةَ قَالَ زَامَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فَقَالَ لِيَ اقْرَأْ قَالَ فَافْتَتَحْتُ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ فَقَرَأْتُهَا فَرَقَّ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا أُسَامَةَ ارْعَوْا قُلُوبَكُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ احْذَرُوا النَّكْتَ فَإِنَّهُ يَأْتِى عَلَى الْقَلْبِ تَارَاتٌ أَوْ سَاعَاتٌ الشَّكُّ مِنْ صَبَّاحٍ لَيْسَ فِيهِ إِيمَانٌ وَ لَا كُفْرٌ شِبْهَ الْخِرْقَةِ الْبَالِيَةِ أَوِ الْعَظْمِ النَّخِرِ يَا أَبَا أُسَامَةَ أَ لَيْسَ رُبَّمَا تَفَقَّدْتَ قَلْبَكَ فَلَا تَذْكُرُ بِهِ خَيْراً وَ لَا شَرّاً وَ لَا تَدْرِى أَيْنَ هُوَ قَالَ قُلْتُ لَهُ بَلَى
إِنَّهُ لَيُصِيبُنِى وَ أَرَاهُ يُصِيبُ النَّاسَ قَالَ أَجَلْ لَيْسَ يَعْرَى مِنْهُ أَحَدٌ قَالَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ احْذَرُوا النَّكْتَ فَإِنَّهُ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ إِيمَاناً وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَيْرَ ذَلِكَ نَكَتَ غَيْرَ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ مَا غَيْرُ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ [ مَا هُوَ ] قَالَ إِذَا أَرَادَ كُفْراً نَكَتَ كُفْراً
((188- ابواسامة گويد: من هم كجاوه امام صادق (عليه السلام ) بودم حضرت به من فرمود (قرآن ) بخوان ، من سوره اى را آغاز كردم و آن را خواندم ديدم حال رقت به حضرت دست داد و گريست سپس فرمود: اى ابا اسامة دلهاى خود را به ياد خداى عزوجل و ذكر او نگهدارى كنيد و از نقطه هاى (تاريك و وسوسه هائى كه شيطان در) دل (مى اندازد) بپرهيزيد، زيرا اتفاقات يا ساعتهاى شك و ترديد از بامداد بر دل مى گذرد كه (در وضعى مبهم قرار گيرد) در آن حال نه ايمان در دل است و نه كفر همانند پارچه كهنه و يا استخوان پوسيده اى ، اى ابا اسامة آيا اينطور نيست كه بسا دلت را وارسى مى كنى و خير و شرى در آن نمى بينى و نمى دانى كه دلت كجاست ؟ گويد: عرض كردم : آرى من به اين وضع دچار مى شوم و مردم را هم مى بينم كه به اين وضع دچار مى شوند، فرمود: آرى اين وضعى است كه هيچكس از آن بركنار نيست (و هر كسى با اينحال دچار مى شود) فرمود: هرگاه اين جريان پيش آمد خداى عزوجل را ياد كنيد و از نقطه ها (و وساوس شيطانى ) بپرهيزيد زيرا هر گاه خداوند خير و خوبى بنده اى را بخواهد نقطه ايمان بدلش اندازد، و هر گاه غير از اين خواهد چيزى بدلش ‍ افتد، گويد: عرض كردم : قربانت ! آن چيز ديگر چيست ؟ فرمود: اگر كفر او را خواهد كفر بدلش اندازد. ))


حديث شماره : 189


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّى لَا أَكَادُ أَلْقَاكَ إِلَّا فِى السِّنِينَ فَأَوْصِنِى بِشَيْءٍ آخُذُ بِهِ قَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لَا وَرَعَ مَعَهُ وَ إِيَّاكَ أَنْ تُطْمِحَ نَفْسَكَ إِلَى مَنْ فَوْقَكَ وَ كَفَى بِمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِرَسُولِهِ ص فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِرَسُولِهِ وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَإِنْ خِفْتَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ فَاذْكُرْ عَيْشَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّمَا كَانَ قُوتُهُ الشَّعِيرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ إِذَا وَجَدَهُ وَ إِذَا أُصِبْتَ بِمُصِيبَةٍ فَاذْكُرْ مُصَابَكَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّ الْخَلْقَ لَمْ يُصَابُوا بِمِثْلِهِ ع قَطُّ
((189- عمروبن سعيد بن هلال گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض ‍ كردم : من چنانم كه هر چند سال يكبارخدمت شما مى رسم ، شما سفارشى به من بفرمائيد كه آن را فراگيرم و بدان عمل كنم ! فرمود: سفارشت مى كنم به ترس از خدا و راست گوئى و پارسائى و تلاش و كوشش (در امر مذهبى و دينى ) و بدانكه كوشش بدون پارسائى سود ندهد: و مبادا ديده خود را به وضع كسيكه بالاتر از تو است بدوزى (و خود را با او بسنجى و غبطه او را بخورى ) و بس است در اينباره آنچه را خداى عزوجل به پيامبرش (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (اموال و اولاد ايشان تو را بشگفت در نياورد) (سوره توبه آيه 55) و نيز خداى عزوجل به پيامبرش فرمود: (و مدوز چشمان خود را به آن چيزهائيكه رونق زندگى دنيا است و به بعضى از دسته هاى ايشان بهره داده ايم ) (سوره طه آيه 131) و اگر ترسيدى از چيزى از آنها (كه با ديدن وضع مرفه آنها دچار لغزش گردى ) زندگى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را به ياد آور كه به راستى قوت و خوراكش نان جو و شيرينيش خرما و سوختنش شاخه خرما بود آنهم اگر بدست مى آورد، و هرگاه به مصيبتى دچار گشتى ياد مصيبتهاى رسول خدا كن زيرا مردم هرگز مانند او دچار مصيبت نشده اند. ))


حديث شماره : 190


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ السَّرِيِّ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ بِنَا ذَاتَ يَوْمٍ وَ نَحْنُ فِى نَادِينَا وَ هُوَ عَلَى نَاقَتِهِ وَ ذَلِكَ حِينَ رَجَعَ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَوَقَفَ عَلَيْنَا فَسَلَّمَ فَرَدَدْنَا عَلَيْهِ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ مَا لِى أَرَى حُبَّ الدُّنْيَا قَدْ غَلَبَ عَلَى كَثِيرٍ مِنَ النَّاسِ حَتَّى كَأَنَّ الْمَوْتَ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا عَلَى غَيْرِهِمْ كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا عَلَى غَيْرِهِمْ وَجَبَ وَ حَتَّى كَأَنْ لَمْ يَسْمَعُوا وَ يَرَوْا مِنْ خَبَرِ الْأَمْوَاتِ قَبْلَهُمْ سَبِيلُهُمْ سَبِيلُ قَوْمٍ سَفْرٍ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْهِمْ رَاجِعُونَ بُيُوتُهُمْ أَجْدَاثُهُمْ وَ يَأْكُلُونَ تُرَاثَهُمْ فَيَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ [ أَ ] مَا يَتَّعِظُ آخِرُهُمْ بِأَوَّلِهِمْ لَقَدْ جَهِلُوا وَ نَسُوا كُلَّ وَاعِظٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ وَ آمَنُوا شَرَّ كُلِّ عَاقِبَةِ سُوءٍ وَ لَمْ يَخَافُوا نُزُولَ فَادِحَةٍ وَ بَوَائِقَ حَادِثَةٍ طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ خَوْفُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ خَوْفِ النَّاسِ طُوبَى لِمَنْ مَنَعَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ إِخْوَانِهِ طُوبَى لِمَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَ زَهِدَ فِيمَا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُ مِنْ غَيْرِ رَغْبَةٍ عَنْ سِيرَتِى وَ رَفَضَ زَهْرَةَ الدُّنْيَا مِنْ غَيْرِ تَحَوُّلٍ عَنْ سُنَّتِى وَ اتَّبَعَ الْأَخْيَارَ مِنْ عِتْرَتِى مِنْ بَعْدِى وَ جَانَبَ أَهْلَ الْخُيَلَاءِ وَ التَّفَاخُرِ وَ الرَّغْبَةِ فِى الدُّنْيَا الْمُبْتَدِعِينَ خِلَافَ سُنَّتِى الْعَامِلِينَ بِغَيْرِ سِيرَتِى طُوبَى لِمَنِ اكْتَسَبَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مَالًا مِنْ غَيْرِ مَعْصِيَةٍ فَأَنْفَقَهُ فِى غَيْرِ مَعْصِيَةٍ وَ عَادَ بِهِ عَلَى أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ طُوبَى لِمَنْ حَسُنَ مَعَ النَّاسِ خُلُقُهُ وَ بَذَلَ لَهُمْ مَعُونَتَهُ وَ عَدَلَ عَنْهُمْ شَرَّهُ طُوبَى لِمَنْ أَنْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الْفَضْلَ وَ أَمْسَكَ قَوْلَهُ عَنِ الْفُضُولِ وَ قَبِيحِ الْفِعْلِ
((190- ابومريم از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: از جابر بن عبدالله شنيدم كه مى گفت : روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم چنانكه سوار شتر بود از كنار انجمن ما گذر كرد و اين جريان وقتى بود كه از سفر حجة الوداع باز مى گشت پس در نزد ما كه رسيد توقف كرده بر ما سلام كرد آنگاه فرمود: چه شده كه مى بينم دوستى دنيا بر بيشتر مردم چيره شده به حدى كه گويا مرگ در اين دنيا به نام ديگران ثبت شده ؟ و گويا حق و حقيقت در اينجهان بر غير اينها واجب گشته ، و تا اينكه گويا سرگذشت مردگان پيش از خود را نشنيده و نديده اند، (با اينكه ) راه ايشان همان راه مردم مسافر است و بزودى به سوى آنان (يعنى مردگان ) باز گردند، خانه هاى آن مردگان گورشان باشد و اينان ميراث آنان را خورند، اينها پندارند پس از آن مردگان هميشه خواهند ماند!
هيهات هيهات ! (آيا) دنبالان از جلو رفتگان پند نگيرند؟ به راستى كه از ياد برده و فراموش كردند هر پند دهنده اى را در كتاب خدا و از شر هر سرانجام بدى ايمن و آسوده خاطر گشته و از نزول بلاهاى سخت و پيش آمدهاى ناگوار ترس ندارند.
خوشا به حال كسيكه ترس از خداى عزوجل او را از ترس از مردم مشغول كرده .
خوشا به حال كسيكه عيب خودش او را از (تفحص و دقت در) عيوب برادران با ايمانش باز دارد.
خوشا به حال كسيكه براى خداى عزوجل تواضع و فروتنى كند، و در آنچه خداوند بر او حلال كرده بدون آنكه از روش من منحرف شود زهد ورزد، و از تازگى و رونق دنيا بى آنكه تغييرى از سنت من پيدا كند دورى گزيند، و از نيكان عترت من پس از من پيروى كند و از كبر ورزان و فخر كنندگان و دنيا طلبان كناره گيرد، آنانكه برخلاف سنت و روش من بدعت گزارند، و براهى غير از راه و روش من بروند.
خوشا به حال آن مؤ منى كه مالى از غير راه معصيت و نافرمانى بدست آرد و در غير راه معصيت نيز خرج كند، و بوسيله آن به درويشان و مستمندان احسان كند.
خوشا به حال كسيكه اخلاقش را با مردم خوب كند و از كمك كردن به آنان دريغ نكند و شر خود را از آنان بگرداند.
خوشا به حال كسيكه در خرج ميانه روى كند و زياده (از خرج ) را (به مستحقان ) ببخشد و از سخنان بيهوده و زيادى و كار زشت خود دارى كند. ))


حديث شماره : 191


الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ بَعْضِ الْحُكَمَاءِ قَالَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ أَنْ يَتَمَنَّى الْغِنَى لِلنَّاسِ أَهْلُ الْبُخْلِ لِأَنَّ النَّاسَ إِذَا اسْتَغْنَوْا كَفُّوا عَنْ أَمْوَالِهِمْ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ أَنْ يَتَمَنَّى صَلَاحَ النَّاسِ أَهْلُ الْعُيُوبِ لِأَنَّ النَّاسَ إِذَا صَلَحُوا كَفُّوا عَنْ تَتَبُّعِ عُيُوبِهِمْ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ أَنْ يَتَمَنَّى حِلْمَ النَّاسِ أَهْلُ السَّفَهِ الَّذِينَ يَحْتَاجُونَ أَنْ يُعْفَى عَنْ سَفَهِهِمْ فَأَصْبَحَ أَهْلُ الْبُخْلِ يَتَمَنَّوْنَ فَقْرَ النَّاسِ وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْعُيُوبِ يَتَمَنَّوْنَ فِسْقَهُمْ وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الذُّنُوبِ يَتَمَنَّوْنَ سَفَهَهُمْ وَ فِى الْفَقْرِ الْحَاجَةُ إِلَى الْبَخِيلِ وَ فِى الْفَسَادِ طَلَبُ عَوْرَةِ أَهْلِ الْعُيُوبِ وَ فِى السَّفَهِ الْمُكَافَأَةُ بِالذُّنُوبِ
((191- معلى بن محمد در حديث مرفوعى از برخى از حكماء (كه به گفته مجلسى (رحمة الله عليه ) مقصود امام معصوم (عليه السلام ) است ) روايت كرده كه فرمود: به راستى سزاوارترين كسانى كه بايد آرزوى ثروت مردم را بكنند بخيلان هستند، زيرا وقتى مردم ثروتمند شدند دست از اموال و دارائى ايشان بكشند، و سزاوارترين كسى كه بايد آرزوى اصلاح و خوبى مردم را بكند اشخاص معيوب هستند، زيرا وقتى مردم همگى خوب شدند از عيبجوئى آنان خوددارى كنند، و سزاوارترين كسانى كه بايد آرزوى خردمند شدن مردم را بكنند بى خردان هستند زيرا بى خردانند كه نيازمندند تا ديگران از سبك مغزى آنها گذشت كنند، ولى (برعكس ) بخيلان آرزوى ندارى و فقر مردم را كنند و اشخاص معيوب آرزوى هرزگى و بى بند و بارى ديگران را دارند، و گنهكاران آرزوى بى خردى مردم را بدل دارند، در صورتيكه در فقر و ندارى نياز به شخص نهفته است ، و در فساد و تبهكارى جستجوى عيب معيوبان خفته است ، و در نابخردى تلافى كردن بنافرمانى و گناهان (نابخردان ) موجود است . ))


حديث شماره : 192


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا حَسَنُ إِذَا نَزَلَتْ بِكَ نَازِلَةٌ فَلَا تَشْكُهَا إِلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْخِلَافِ وَ لَكِنِ اذْكُرْهَا لِبَعْضِ إِخْوَانِكَ فَإِنَّكَ لَنْ تُعْدَمَ خَصْلَةً مِنْ أَرْبَعِ خِصَالٍ إِمَّا كِفَايَةً بِمَالٍ وَ إِمَّا مَعُونَةً بِجَاهٍ أَوْ دَعْوَةً فَتُسْتَجَابُ أَوْ مَشُورَةً بِرَأْيٍ
((192- حسن بن راشد گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اى حسن هرگاه پيش آمد ناگوارى برايت رخ داد شكوه آن را به هيچيك از اهل خلاف (و مخالفان شيعه ) مكن بلكه براى برادران ايمانى خود بگو، زيرا يكى از چهار فايده را خواهى برد: يا به مال و دارائيش تو را كفايت كند، و يا به جاه و مقامش تو را كمك دهد، يا دعائى كند (درباره تو) كه مستجاب گردد، و يا از نظر مشورت دستورى دهد كه تو را سودمند افتد. ))  

/ 57