الروضه من الكافى يا گلستان آل محمد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

الروضه من الكافى يا گلستان آل محمد - نسخه متنی

ابى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحق كلينى رازى؛ مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حديث شماره : 375


عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِى يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ الْيَمَنِ وَادِياً يُقَالُ لَهُ وَادِى بَرَهُوتَ وَ لَا يُجَاوِزُ ذَلِكَ الْوَادِيَ إِلَّا الْحَيَّاتُ السُّودُ وَ الْبُومُ مِنَ الطُّيُورِ فِى ذَلِكَ الْوَادِى بِئْرٌ يُقَالُ لَهَا بَلَهُوتُ يُغْدَى وَ يُرَاحُ إِلَيْهَا بِأَرْوَاحِ الْمُشْرِكِينَ يُسْقَوْنَ مِنْ مَاءِ الصَّدِيدِ خَلْفَ ذَلِكَ الْوَادِى قَوْمٌ يُقَالُ لَهُمُ الذَّرِيحُ لَمَّا أَنْ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى مُحَمَّداً ص صَاحَ عِجْلٌ لَهُمْ فِيهِمْ وَ ضَرَبَ بِذَنَبِهِ فَنَادَى فِيهِمْ يَا آلَ الذَّرِيحِ بِصَوْتٍ فَصِيحٍ أَتَى رَجُلٌ بِتِهَامَةَ يَدْعُو إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالُوا لِأَمْرٍ مَا أَنْطَقَ اللَّهُ هَذَا الْعِجْلَ قَالَ فَنَادَى فِيهِمْ ثَانِيَةً فَعَزَمُوا عَلَى أَنْ يَبْنُوا سَفِينَةً فَبَنَوْهَا وَ نَزَلَ فِيهَا سَبْعَةٌ مِنْهُمْ وَ حَمَلُوا مِنَ الزَّادِ مَا قَذَفَ اللَّهُ فِى قُلُوبِهِمْ ثُمَّ رَفَعُوا شِرَاعَهَا وَ سَيَّبُوهَا فِى الْبَحْرِ فَمَا زَالَتْ تَسِيرُ بِهِمْ حَتَّى رَمَتْ بِهِمْ بِجُدَّةَ فَأَتَوُا النَّبِيَّ ص ‍ فَقَالَ لَهُمُ النَّبِيُّ ص أَنْتُمْ أَهْلُ الذَّرِيحِ نَادَى فِيكُمُ الْعِجْلُ قَالُوا نَعَمْ قَالُوا اعْرِضْ عَلَيْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ الدِّينَ وَ الْكِتَابَ فَعَرَضَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص الدِّينَ وَ الْكِتَابَ وَ السُّنَنَ وَ الْفَرَائِضَ وَ الشَّرَائِعَ كَمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ وَلَّى عَلَيْهِمْ رَجُلًا مِنْ بَنِى هَاشِمٍ سَيَّرَهُ مَعَهُمْ فَمَا بَيْنَهُمُ اخْتِلَافٌ حَتَّى السَّاعَةَ
((375- از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: در پشت يمن يك دره اى است كه آن را برهوت مى نامند، و از آن دره نگذرد جز مارهاى سياه و جغد از پرنده ها، در آن دره چاهى است كه بدان (بلهوت ) گويند، و ارواح مشركين را در هر صبح و شام بدانجا برند، و از آب صديد (چرك زخم ) بدانها بنوشانند، پشت اين دره مردمى هستند كه آنها را (ذريح ) مى نامند.
و هنگاميكه خداوند محمد (صلى الله عليه و آله ) را به پيامبرى برانگيخت گوساله اى در ميان ايشان فرياد زد و دم خود را به زمين كوبيده و به آواز فصيح گفت : اى آل ذريح مردى در تهامة آمده و مردم را به شهادت دادن بيگانگى خدا دعوت مى كند، مردم گفتند: براى كارى مهم خداوند اين گوساله را به سخن آورده است ! پس براى بار دوم آن گوساله در ميان آنها اين ندا را كرد، آنها تصميم گرفتند يك كشتى بسازند، و اين تصميم را عملى كردند هفت نفر از آنها در آن كشتى سوار شدند و آنچه خداوند در دل آنها انداخت آذوقه در آن بار كردند آنگاه بادبان كشتى را بلند كرده در دريا روان كردند، كشتى هم چنان بيامد تا آنها را در جده فرود آورد، آنها به نزد پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) آمدند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بدانها فرمود: شما همان اهل ذريح هستيد كه گوساله در ميان شما فرياد زد؟ گفتند: آرى ، سپس بدانحضرت گفتند: اى رسول خدا دين و كتاب را به ما عرضه كن ، حضرت دين و كتاب و سنن و فرائض و احكام را همانطور كه از نزد خداى عزوجل آمده بود بر آنها عرضه كرد و مردى از بنى هاشم را بر آنها امير ساخت و به همراه آنها فرستاد و تا بدين ساعت در ميان ايشان اختلافى رخ نداده . ))


حديث شماره : 376


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَدِيدٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص ‍ أَصْبَحَ فَقَعَدَ فَحَدَّثَهُمْ بِذَلِكَ فَقَالُوا لَهُ صِفْ لَنَا بَيْتَ الْمَقْدِسِ قَالَ فَوَصَفَ لَهُمْ وَ إِنَّمَا دَخَلَهُ لَيْلًا فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِ النَّعْتُ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ انْظُرْ هَاهُنَا فَنَظَرَ إِلَى الْبَيْتِ فَوَصَفَهُ وَ هُوَ يَنْظُرُ إِلَيْهِ ثُمَّ نَعَتَ لَهُمْ مَا كَانَ مِنْ عِيرٍ لَهُمْ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الشَّامِ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ عِيرُ بَنِى فُلَانٍ تَقْدَمُ مَعَ طُلُوعِ الشَّمْسِ يَتَقَدَّمُهَا جَمَلٌ أَوْرَقُ أَوْ أَحْمَرُ قَالَ وَ بَعَثَ قُرَيْشٌ رَجُلًا عَلَى فَرَسٍ لِيَرُدَّهَا قَالَ وَ بَلَغَ مَعَ طُلُوعِ الشَّمْسِ قَالَ قُرْطَةُ بْنُ عَبْدِ عَمْرٍو يَا لَهْفاً أَلَّا أَكُونَ لَكَ جَذَعاً حِينَ تَزْعُمُ أَنَّكَ أَتَيْتَ بَيْتَ الْمَقْدِسِ وَ رَجَعْتَ مِنْ لَيْلَتِكَ
((376- حديد از امام صادق (عليه السلام ) روات كرده كه فرمود: هنگاميكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به معراج رفت روز بعد نشست و جريان معراج را براى مردم باز گفت ، آنها بدو گفتند: بيت المقدس را براى ما توصيف كن ، حضرت شروع كرد به توصيف آن و چون شب بدانجا رفته بود وصف آن بر او مشتبه شد، پس جبرئيل به نزد آن حضرت آمده عرض كرد: بدين سو بنگر، حضرت بدان سو (كه جبرئيل گفته بود) نظر كرده و بيت المقدس در نظرش ظاهر گشت و هم چنان بدان نگاه مى كرد و براى مردم توصيف مى نمود، سپس مشخصات كاروان آنها را كه در راه شام ديده بود براى ايشان توصيف كرد آنگاه فرمود: اين كاروان فلان قبيله است كه هنگام بر آمدن آفتاب در رسد و جلوى آنها شترى خاكسترى - يا قرمزى - است ، قريش (كه اين سخن را شنيدند) سوارى را فرستادند، تا آن كاروان را برگرداند ولى همان هنگام بر آمدن آفتاب كاروان در رسيد، قرطة بن عبد عمرو گفت : افسوس كه من براى تو جوانى نيرومند نيستم ، توئى كه پندارى دو شب به بيت المقدس رفته و همانشب باز گشتى .
شرح :
مجلسى (رحمة الله عليه ) گويد: محتمل است آن ملعون اين سخن را از روى مسخره گفته باشد، و مقصودش اين باشد كه اى كاش من جوانى نيرومند بودم تا يارى تو را كه خيال مى كنى در يكشب به بيت المقدس رفته و باز گشته اى مى كردم ، و محتمل است مقصودش اين باشد كه افسوس كه پير و ناتوان شدم و نمى توانم با شنيدن اين سخن بتو زيانى برسانم . ))


حديث شماره : 377


حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ يُوسُفَ بْنِ صُهَيْبٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَقْبَلَ يَقُولُ لِأَبِى بَكْرٍ فِى الْغَارِ اسْكُنْ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَنَا وَ قَدْ أَخَذَتْهُ الرِّعْدَةُ وَ هُوَ لَا يَسْكُنُ فَلَمَّا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص حَالَهُ قَالَ لَهُ تُرِيدُ أَنْ أُرِيَكَ أَصْحَابِى مِنَ الْأَنْصَارِ فِى مَجَالِسِهِمْ يَتَحَدَّثُونَ فَأُرِيَكَ جَعْفَراً وَ أَصْحَابَهُ فِى الْبَحْرِ يَغُوصُونَ قَالَ نَعَمْ فَمَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِهِ عَلَى وَجْهِهِ فَنَظَرَ إِلَى الْأَنْصَارِ يَتَحَدَّثُونَ وَ نَظَرَ إِلَى جَعْفَرٍ ع وَ أَصْحَابِهِ فِى الْبَحْرِ يَغُوصُونَ فَأَضْمَرَ تِلْكَ السَّاعَةَ أَنَّهُ سَاحِرٌ
((377- امام صادق (عليه السلام ) فرمود: شنيدم از پدرم اما باقر (عليه السلام ) كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در غار ثور رو به ابى بكر كرده فرمود: آرام باش كه به راستى خدا با ما است ، ولى او كه لرزه اندامش را گرفته بود آرام نمى شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه حال او را ديد بدو فرمود: مى خواهى من اصحاب خود را از انصار مدينه همانطور كه در مجالس خود نشسته و با هم سخن مى گويند بتو نشان دهم ، و همچنين جعفر و همراهان او را كه در دريا شناورى مى كنند بتو نشان دهم ؟ ابوبكر گفت : آرى ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دستش را به چهره او كشيد، ابوبكر نگاه كرد انصار را كه نشسته بودند و با هم سخن مى كردند مشاهده كرد و همچنين جعفر و همراهانش را كه در دريا شنا مى كردند بديد، پس در همان ساعت بدل گرفت كه آنحضرت جادوگر است . ))


حديث شماره : 378


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا خَرَجَ مِنَ الْغَارِ مُتَوَجِّهاً إِلَى الْمَدِينَةِ وَ قَدْ كَانَتْ قُرَيْشٌ جَعَلَتْ لِمَنْ أَخَذَهُ مِائَةً مِنَ الْإِبِلِ فَخَرَجَ سُرَاقَةُ بْنُ مَالِكِ بْنِ جُعْشُمٍ فِيمَنْ يَطْلُبُ فَلَحِقَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص ‍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُمَّ اكْفِنِى شَرَّ سُرَاقَةَ بِمَا شِئْتَ فَسَاخَتْ قَوَائِمُ فَرَسِهِ فَثَنَى رِجْلَهُ ثُمَّ اشْتَدَّ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّى عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِى أَصَابَ قَوَائِمَ فَرَسِى إِنَّمَا هُوَ مِنْ قِبَلِكَ فَادْعُ اللَّهَ أَنْ يُطْلِقَ لِى فَرَسِى فَلَعَمْرِى إِنْ لَمْ يُصِبْكُمْ مِنِّى خَيْرٌ لَمْ يُصِبْكُمْ مِنِّى شَرٌّ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَطْلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَسَهُ فَعَادَ فِى طَلَبِ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى فَعَلَ ذَلِكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ كُلَّ ذَلِكَ يَدْعُو رَسُولُ اللَّهِ ص فَتَأْخُذُ الْأَرْضُ قَوَائِمَ فَرَسِهِ فَلَمَّا أَطْلَقَهُ فِى الثَّالِثَةِ قَالَ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ إِبِلِى بَيْنَ يَدَيْكَ فِيهَا غُلَامِى فَإِنِ احْتَجْتَ إِلَى ظَهْرٍ أَوْ لَبَنٍ فَخُذْ مِنْهُ وَ هَذَا سَهْمٌ مِنْ كِنَانَتِى عَلَامَةً وَ أَنَا أَرْجِعُ فَأَرُدُّ عَنْكَ الطَّلَبَ فَقَالَ لَا حَاجَةَ لَنَا فِيمَا عِنْدَكَ
((378- معاوية بن عمار از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: هنگاميكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله )از غار بيرون رفت و متوجه مدينه شد، قريش جايزه اى كه صد شتر بود معين كرده بودند براى كسيكه آن حضرت را دستگير كند، سراقة بن مالك بن جعشم يكى از كسانى بود كه در جستجوى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رفته بود تا آنحضرت را بيابد و دستگير سازد، و او بدانحضرت رسيد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كه او را ديد (دست به دعا برداشته ) گفت : بار خدايا به هر نحو كه خواهى شر سراقة را از من دور كن ، (در اثر اين دعا) چهار دست و پاى اسب سراقة در زمين فرو رفت ، سراقة پاى خويش از ركاب بيرون كرده به طرف رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دويد و گفت : اى محمد من به خوبى مى دانم كه از دعاى تو دست و پاى اسب من به زمين فرو نشست پس از خدا بخواه تا اسب من آزاد گردد و به جان خودم سوگند اگر (از اين پس ) خيرى از من به شما نرسد شرى هم از من به شما نخواهد رسيد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله )دعا كرد و خداى عزوجل اسب او را آزاد ساخت ، ولى سراقة (به عهد خود وفا نكرده ) دوباره براى دستگيرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آن حضرت را تعقيب كرد، (و به همان نحو دست و پاى اسبش به زمين فرو رفت ) و تا سه بار اينكار را كرد و در هر بار رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دعا مى كرد و زمين دست و پاى اسبش را در خود فرو مى برد و در بار سوم همينكه (بدعاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دست و پاى اسبش از زمين بيرون آمد گفت : اى محمد شتران من در سر راه تو است و غلام من با آنها است اگر براى سوارى و يا خوراك بدانها و يا شير آنها نيازى پيدا كردى از آنها برگير، و براى نشانى اين تير را از تركش ‍ من برگير (كه با نشان دادن آن غلام من از شما ممانعتى نكند) و من از همين جا باز مى گردم و آنكسانى را هم كه در تعقيب و جستجوى تو هستند از راه باز مى گردانم : حضرت فرمود: ما نياز به مال تو نداريم . ))


حديث شماره : 379


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى الْجَارُودِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ لَا تَرَوْنَ الَّذِى تَنْتَظِرُونَ حَتَّى تَكُونُوا كَالْمِعْزَى الْمُوَاتِ الَّتِى لَا يُبَالِى الْخَابِسُ أَيْنَ يَضَعُ يَدَهُ فِيهَا لَيْسَ لَكُمْ شَرَفٌ تَرْقَوْنَهُ وَ لَا سِنَادٌ تُسْنِدُونَ إِلَيْهِ أَمْرَكُمْ
((379- ابوالجارود از امام باقر (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: آنچه را چشم به راه آن هستيد (از پيروى حكومت حقه و ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) نخواهيد ديد تا آن زمانى كه چون يكدسته بز بى جان (يا لاغرى ) باشيد كه باكى ندارد از اينكه شير (درنده خونخوار) به هر جاى او كه خواهد دست خود را دراز كند، جاى بلندى براى شما بجاى نماند كه بدان بالا رويد، و تكيه گاهى بجاى نماند كه بدان تكيه زنيد.
شرح :
فيض (رحمة الله عليه ) پس ذكر معناى لغات اين حديث گويد: گويا مقصود امام (عليه السلام ) اين باشد كه : اى گروه شيعه آنچه انتظار آن را مى كشيد از ظهور حضرت قائم (عليه السلام ) آنرا نخواهيد ديد تا اينكه وضع و حال شما بدان صورت در آيد كه چون بزى ناتوان و لاغر گرديد آنچنانكه باكى از گيرنده خويش ندارد به هر جاى او دست نهد، چون نگريزد و دفاعى از خود نشان ندهد، و اين به خاطر شدت ضعف و ناتوانى و نبودن مدافع و حامى است ، و چون با از دست دادن بزرگان خود نه پناهگاهى برايشان بجا مانده و نه مكان مرتفعى كه بدان بالا روند و بدانوسيله خود را از دشمن حفظ كنند. ))


حديث شماره : 380


وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى الْجَارُودِ مِثْلَهُ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ مَا الْمُوَاتُ مِنَ الْمَعْزِ قَالَ الَّتِى قَدِ اسْتَوَتْ لَا يَفْضُلُ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ
((380- ابن سنان از ابو الجارود مانند اين حديث را روايت كرده ، و در ذيل آن است كه گويد: به على بن حكم گفتم :(موات ) از بزها (كه در اين حديث است ) چيست ؟ گفت : آنهائى كه كاملا با هم مساوى گشته اند و هيچكدام بر ديگرى برترى ندارند. ))


حديث شماره : 381


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونُ لَهُ الْغَنَمُ فِيهَا الرَّاعِى فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِى هُوَ فِيهَا يُخْرِجُهُ وَ يَجِى ءُ بِذَلِكَ الرَّجُلِ الَّذِى هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِى كَانَ فِيهَا وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ لِأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ يُقَاتِلُ بِوَاحِدَةٍ يُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ كَانَتِ الْأُخْرَى بَاقِيَةً فَعَمِلَ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَ لَكِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِيَنْقُضَهُ فَالْخَارِجُ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَى أَيِّ شَيْءٍ يَدْعُوكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَى بِهِ وَ هُوَ يَعْصِينَا الْيَوْمَ وَ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا كَانَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَلْوِيَةُ أَجْدَرُ أَنْ لَا يَسْمَعَ مِنَّا إِلَّا مَعَ مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُكُمْ إِلَّا مَنِ اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ إِذَا كَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَى شَعْبَانَ فَلَا ضَيْرَ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِى أَهَالِيكُمْ فَلَعَلَّ ذَلِكَ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى لَكُمْ وَ كَفَاكُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ عَلَامَةً
((381- عيص بن قاسم گويد: شنيدم از امام صادق (عليه السلام ) كه مى فرمود: بر شما باد به تقوا و ترس از خداى يگانه اى كه شريك ندارد، و خود را واپائيد كه به خدا سوگند مردى از شما كه رمه گوسفند دارد و براى آنها چوپانى داناتر به وضع گوسفندان او است بجاى او گذارد.
به خدا سوگند اگر براى يك نفر از شما دو جان بود كه با يكى از آنها (در زندگى ) نبرد مى كرديد و تجربه مى آموختيد، و ديگرى به جاى مى ماند و با آن بدانچه براى او آشكار شده بود (و تجربه آموخته بود) كار مى كرد (چه خوب بود) ولى (متاسفانه ) يكجان بيشتر نيست ، و چون آن يك جان بيرون رفت به خدا قسم كه (وقت پشيمانى و) توبه از دست خواهد رفت ، پس ‍ شما خود بهتر مى توانيد (رهبر) براى خويش انتخاب كنيد، اگر يكى از ما خاندان به نزد شما آمد (و شما را به شورش و خروج دعوت كرد) بنگريد تا روى چه منظور و هدفى مى خواهيد خروج و شورش كنيد، و (براى سر و صورت دادن به كارتان و عذر تراشى ) نگوئيد: زيد خروج كرد (پس براى ما هم اينكار جايز است ) زيرا زيد مرد دانشمند و راستگوئى بود و شما را به خويشتن دعوت نمى كرد، بلكه او شما را به پسنديده از آل محمد (و آنكه مورد پسند خدا است از ما خاندان ، يا آنچه مورد پسند و رضايت آل محمد است ، و اين معناى دوم مناسب تر است با آنچه در ذيل بيايد) دعوت مى كرد، و اگر پيروز شده بود بطور مسلم به همانكه شما را بدو دعوت كرده بود (يعنى همان عنوان پسنديده يا پسند آل محمد) وفادارى مى نمود (و حق را به اهلش مى سپرد) جز اين نبود كه او به حكومتى شوريد كه از هر جهت فراهم و آماده دفاع از او بود و مى خواست آن (قدرت فشرده ) را در هم بكوبد (و از اين جهت موفق به شكست آن نشد) ولى آنكس كه امروز خروج كند آيا بچه چيز شما دعوت كند؟ آيا به همان پسند آل محمد (صلى الله عليه و آله ) دعوت كند؟ كه ما شما را گواه مى گيريم كه به چنين كسى راضى نيستيم (و مورد پسند ما نيست ) و او امروزه كه كسى با وى همراه نيست نافرمانى ما كند و هنگاميكه پرچمها و بيرقها را پشت سر خود ببيند سزاوارتر است كه سخن ما را نشنود (و به خواست ما عمل ننمايد) مگر كسى كه همه فرزندان فاطمه گرد او جمع شوند (و با او همراهى كنند).
به خدا سوگند آنكس را كه شما مى خواهيد نيست مگر كسى كه همه (بنى فاطمه ) بر گرد او جمع شوند، همينكه ماه رجب شد به نام خداى عزوجل رو آوريد، و اگر خواستيد تا ماه شعبان هم عقب اندازيد زيانى نيست (و عيبى ندارد) و اگر بخواهيد ماه رمضان هم (اقدام بكارى نكنيد و) فريضه روزه را در ميان خاندان خود بگيريد شايد اينكار موجب نيروى بيشترى براى شما باشد، و همان خروج سفيانى (براى علامت و نشانه ) شما را بس ‍ است (و آن نشانه حتمى است ). ))


حديث شماره : 382


عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ
((382- در حديث مرفوعى از حضرت على بن الحسين (عليهما السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: به خدا سوگندهيچيك از ما پيش از ظهور حضرت قائم (عليه السلام ) خروج نكند جز آنكه حكايتش حكايت جوجه اى است كه پيش از درآمدن بالهايش از ميان آشيانه خود پرواز كند، پس كودكان او را بگيرند و با او بازى كنند. ))


حديث شماره : 383


عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ
((383- سدير از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: اى سدير ملازم خانه ات باش و چون پلاسى ازپلاسهاى خانه (كه روى زمين انداخته اند) باش (يعنى از خانه بيرون مرو) و تا شب و روز آرامش دارند تو هم آرام و ساكت باش ، و چون به تو خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده (بى درنگ ) به سوى ما كوچ كن اگر چه پاى پياده باشى . ))


حديث شماره : 384


مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ كَامِلِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجُعْفِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ مَا لِى أَرَاكَ سَاهِمَ الْوَجْهِ فَقُلْتُ إِنَّ بِى حُمَّى الرِّبْعِ فَقَالَ مَا [ ذَا ] يَمْنَعُكَ مِنَ الْمُبَارَكِ الطَّيِّبِ اسْحَقِ السُّكَّرَ ثُمَّ امْخُضْهُ بِالْمَاءِ وَ اشْرَبْهُ عَلَى الرِّيقِ وَ عِنْدَ الْمَسَاءِ قَالَ فَفَعَلْتُ فَمَا عَادَتْ إِلَيَّ
((384- ابراهيم جعفى گويد: خدمت امام صادق (عليه السلام ) شرفياب شدم حضرت فرمود: چه شده كه تو را رنگ پريده مى بينم ؟ عرض كردم : تب و نوبه مى كنم فرمود: چرا از داروى مبارك طيب استفاده نمى كنى ؟ شكر را نرم كن و آن را خوب در آب حل كن ، و صبح ناشتا و شب هنگام بنوش ، گويد: من اينكار را كردم و ديگر تب به سراغ من نيامد. ))


حديث شماره : 385


عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ شَكَوْتُ إِلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع الْوَجَعَ فَقَالَ إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَكُلْ سُكَّرَتَيْنِ قَالَ فَفَعَلْتُ فَبَرَأْتُ وَ أَخْبَرْتُ بِهِ بَعْضَ الْمُتَطَبِّبِينَ وَ كَانَ أَفْرَهَ أَهْلِ بِلَادِنَا فَقَالَ مِنْ أَيْنَ عَرَفَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذَا هَذَا مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِنَا أَمَا إِنَّهُ صَاحِبُ كُتُبٍ يَنْبَغِى أَنْ يَكُونَ أَصَابَهُ فِى بَعْضِ كُتُبِهِ
((385- برخى از اصحاب ما گويد: به امام صادق (عليه السلام ) از دردى شكايت كردم حضرت فرمود: هنگامى كه دربستر خواب رفتى دو حبه شكر بخور (چنين بر مى آيد شكر را سابقا مى جوشانده اند و بصورت قند يا نبات امروزه در مى آورده اند و شكر ريز به اينصورت كه امروز هست نبوده ، و مقصود شايد دو تيكه از قند و يا نبات باشد)، گويد: من اينكار را كردم و خوب شدم ، و اين جريان را براى يكى از پزشكانى كه حاذق ترين پزشكان بلاد ما بود گفتم ، او گفت : امام صادق (عليه السلام ) از كجا اين درمان را دانسته ، اين درمان از اسرار علم طب است ، بدانكه او كتابهائى دارد كه لابد اين درمانرا در يكى از كتابهاى خود ديده است . ))


حديث شماره : 386


عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ يَحْيَى الْخُزَاعِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لِرَجُلٍ بِأَيِّ شَيْءٍ تُعَالِجُونَ مَحْمُومَكُمْ إِذَا حُمَّ قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ بِهَذِهِ الْأَدْوِيَةِ الْمُرَّةِ بَسْفَايَجٍ وَ الْغَافِثِ وَ مَا أَشْبَهَهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ الَّذِى يَقْدِرُ أَنْ يُبْرِئَ بِالْمُرِّ يَقْدِرُ أَنْ يُبْرِئَ بِالْحُلْوِ ثُمَّ قَالَ إِذَا حُمَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَأْخُذْ إِنَاءً نَظِيفاً فَيَجْعَلَ فِيهِ سُكَّرَةً وَ نِصْفاً ثُمَّ يَقْرَأَ عَلَيْهِ مَا حَضَرَ مِنَ الْقُرْآنِ ثُمَّ يَضَعَهَا تَحْتَ النُّجُومِ وَ يَجْعَلَ عَلَيْهَا حَدِيدَةً فَإِذَا كَانَ فِى الْغَدَاةِ صَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ وَ مَرَسَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ شَرِبَهُ فَإِذَا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الثَّانِيَةُ زَادَهُ سُكَّرَةً أُخْرَى فَصَارَتْ سُكَّرَتَيْنِ وَ نِصْفاً فَإِذَا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الثَّالِثَةُ زَادَهُ سُكَّرَةً أُخْرَى فَصَارَتْ ثَلَاثَ سُكَّرَاتٍ وَ نِصْفاً
((386- مردى گويد: امام صادق (عليه السلام ) به مردى فرمود: كسانى كه از شما به تب دچار مى شوند چگونه درمان مى كنيد؟ آن شخص گفت : خدا كارت را اصلاح كند ما بوسيله همين دواهاى تلخ درمان مى كنيم ، با سفايج و غافت و امثال اينها (سفايج را گفته اند داروئى است معروف كه مسهل سوداء است ، ولى اين حقير در جائى نديده ام كه نام آن ذكر شده باشد، و غافت - بتاء مثناة - چنانچه در تحفه حكيم مؤ من مذكور است : شكوفه گياهى است كبود مايل به بنفش و طولانى و تلخ و برگش دراز و عريض و زغب دار و از وسط برگها شاخ مجوف خشونت دار مى رويد...)
حضرت فرمود: سبحان الله ! آن خدائى كه قادر است به داروى تلخ شفا بخشد مى تواند بوسيله چيز شيرين هم بهبودى عنايت كند، سپس فرمود: هرگاه يكى از شما تب كرد ظرف تميزى تهيه كند، و يك حبه و نصف شكر در آن بريزد، آنگاه هر مقدار قرآن بلد است (و در ذهن دارد) بر آن بخواند، سپس آنرا زير آسمان بگذارد و يك چيز آهنى روى آن نهد و چون صبح شد آب روى آن بريزد و با دست آن را در آب حل كند و بياشامد، و چون شب دوم شد يك حبه ديگر بر آن بيفزايد كه دو حبه و نيم مى شود. و چون شب سوم شد حبه ديگرى از شكر بر آن بيفزايد كه سه حبه و نيم مى شود. ))


حديث شماره : 387


أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ هَارُونَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لِى كَتَمُوا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فَنِعْمَ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ كَتَمُوهَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا دَخَلَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِ قُرَيْشٌ يَجْهَرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ يَرْفَعُ بِهَا صَوْتَهُ فَتُوَلِّى قُرَيْشٌ فِرَاراً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِى ذَلِكَ وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْب ارِهِمْ نُفُوراً
((387- ابوهارون مى گويد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اينان (يعنى اهل سنت و مخالفين ) بسم الله الرحمن الرحيم را (در موقع قرائت حمد و سوره در نماز) نهان كردند (كه اصلا نمى خوانند يا آهسته مى خوانند) پس - به خدا - چه نامهاى خوبى را نهان كردند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را رسم چنان بود كه هر گاه داخل خانه مى شد و قريش گرد او جمع مى شدند بسم الله الرحمن الرحيم را با صداى بلند مى خواند و قريش كه آن را مى شنيدند پا به فرار مى گذاشتند پس خداى عزوجل در اين باره نازل فرمود: (و چون در قرآن پروردگارت را به تنهائى ياد كنى گريزان پشت برگردانند) (سوره اسراء آيه 46). ))


حديث شماره : 388


عَنْهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ أَبِى هَارُونَ الْمَكْفُوفِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا ذَكَرَ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ بِأَبِى وَ أُمِّى وَ قَوْمِى وَ عَشِيرَتِى عَجَبٌ لِلْعَرَبِ كَيْفَ لَا تَحْمِلُنَا عَلَى رُءُوسِهَا وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِى كِتَابِهِ وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها فَبِرَسُولِ اللَّهِ ص أُنْقِذُوا
((388- ابوهارون مكفوف گويد هر گاه نام رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نزد امام صادق (عليه السلام ) برده مى شدآنحضرت مى گفت : پدر و مادر و قوم و عشيره ام بقربانش شگفت است از عرب كه چگونه ما را روى سر خود نمى گذارند با اينكه خداى عزوجل در قرآن فرمايد: (و بر لب پرتگاه آتش بوديد و خداوند شما را برهانيد) (آيه 103 سوره آل عمران ) و بوسيله رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رهائى يافتند. ))


حديث شماره : 389


عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِى بَكْرِ بْنِ أَبِى سَمَّاكٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ أَ لَيْسَ قَدْ آتَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَنِى أُمَيَّةَ الْمُلْكَ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آتَانَا الْمُلْكَ وَ أَخَذَتْهُ بَنُو أُمَيَّةَ بِمَنْزِلَةِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الثَّوْبُ فَيَأْخُذُهُ الْآخَرُ فَلَيْسَ هُوَ لِلَّذِى أَخَذَهُ
((389- عبدالاعلى مولى آل سام گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض ‍ كردم : (خدا فرموده ) (بگو اى خداى داراى ملك ، تو مى دهى ملك را به هر كه خواهى و ميستانى ملك را از هر كه خواهى ) (سوره آل عمران آيه 26) آيا خداى عزوجل نبود كه ملك را به بنى اميه داد؟
فرمود: چنان نيست كه تو خيال كرده اى همانا خداى عزوجل ملك را به ما عطا فرمود و بنى اميه آن را (بزور) از ما گرفتند، مانند مردى كه جامه اى دارد و ديگرى مى آيد و آنرا از او (بغضب و زور) مى گيرد، پس آن جامه از آن كسى نيست كه بزور گرفته است . ))


حديث شماره : 390


مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ يُونُسَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَالَ الْعَدْلَ بَعْدَ الْجَوْرِ
((390- محمد بن حلبى از امام صادق (عليه السلام ) درباره اين آيه پرسيد: (و بدانيد كه خداوند زنده مى كند زمين راپس از مردنش ) (سوره حديد آيه 17) فرمود: (زنده مى كند) به عدالت و داد پس از (مردنش به ) جور و ستم . ))


حديث شماره : 391


مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَشْيَمَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنْ ذِى الْفَقَارِ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع مِنَ السَّمَاءِ وَ كَانَتْ حَلْقَتُهُ فِضَّةً
((391- صفوان بن يحيى گويد: از امام هشتم (عليه السلام ) درباره ذوالفقار شمشير رسول خدا (صلى الله عليه و آله )پرسيدم فرمود: آن شمشيرى بود كه جبرئيل (عليه السلام ) از آسمان فرود آورد و حلقه آن از نقره بود. ))


حديث شماره : 392


(حَدِيثُ نُوحٍ ع يَوْمَ الْقِيَامَةِ )
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ يُوسُفَ بْنِ أَبِى سَعِيدٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ لِى إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْخَلَائِقَ كَانَ نُوحٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ أَوَّلَ مَنْ يُدْعَى بِهِ فَيُقَالُ لَهُ هَلْ بَلَّغْتَ فَيَقُولُ نَعَمْ فَيُقَالُ لَهُ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ص ‍ قَالَ فَيَخْرُجُ نُوحٌ ع فَيَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى يَجِى ءَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ عَلَى كَثِيبِ الْمِسْكِ وَ مَعَهُ عَلِيٌّ ع وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُ نُوحٌ لِمُحَمَّدٍ ص يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَأَلَنِى هَلْ بَلَّغْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ يَشْهَدُ لَكَ فَقُلْتُ مُحَمَّدٌ ص فَيَقُولُ يَا جَعْفَرُ يَا حَمْزَةُ اذْهَبَا وَ اشْهَدَا لَهُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ هُمَا الشَّاهِدَانِ لِلْأَنْبِيَاءِ ع بِمَا بَلَّغُوا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَعَلِيٌّ ع أَيْنَ هُوَ فَقَالَ هُوَ أَعْظَمُ مَنْزِلَةً مِنْ ذَلِكَ
((حديث نوح (عليه السلام ) در روز قيامت :
392- يوسف بن ابى سعيد گويد: روزى در محضر امام صادق (عليه السلام ) بودم و آنحضرت به من فرمود: چون روز قيامت شود، و خداى تبارك و تعالى خلائق را گرد آورد نخستين كسى را كه بخوانند نوح (عليه السلام ) است پس به او گويند: آيا تبليغ رسالت كردى ؟ در پاسخ گويد: آرى به او گويند: كيست كه براى تو گواهى دهد؟ پاسخ دهد: محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله ) فرمود: پس نوح (عليه السلام ) بيايد و پا بر دوش مردم گذارد تا به نزد محمد (صلى الله عليه و آله ) كه روى تلى از مشك قرار دارد و على (عليه السلام ) نيز با او است برسد، و اين است گفتار خداى عزوجل : (و چون او را (بر اين تفسير يعنى على (عليه السلام ) را) نزديك (و مقرب درگاه خدا و رسول ) بينند چهره كسانى كه كفر ورزيدند بدريخت (و سيه گون ) گردد) (سوره ملك آيه 27) پس نوح (نزديك آيد و) به محمد (صلى الله عليه و آله ) گويد: اى محمد همانا خداى تبارك و تعالى از من پرسيد كه آيا تبليغ رسالت كردى ؟ و من پاسخ دادم آرى ، پس فرمود: كيست كه براى تو گواهى دهد؟ من گفتم محمد (صلى الله عليه و آله )، پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) (به جعفربن ابيطالب و حمزة بن عبدالمطلب ) فرمايد: اى جعفر و اى حمزه برويد و براى نوح گواهى دهيد كه او تبليغ رسالت كرد، امام صادق (عليه السلام ) فرمود: پس جعفر و حمزه گواهان تبليغ رسالت پيغمبرانند، من عرض كردم : قربانت پس على (عليه السلام ) كجاست ؟ فرمود: مقام آنحضرت بالاتر از اين است . ))


حديث شماره : 393


حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ يَنْظُرُ إِلَى ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَى ذَا بِالسَّوِيَّةِ
((393- جميل از امام صادق (عليه السلام ) روايت كند كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنان بود كه نگاههاى خود را ميان اصحاب خود تقسيم مى كرد، و به هر يك بطور مساوى نگاه مى كرد. ))


حديث شماره : 394


عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ
((394- امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هيچگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با كنه خرد خود با بندگان خداسخن نگفت ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ما گروه پيمبران ماموريم كه با مردم به اندازه عقل و خرد آنها سخن گوئيم . ))


حديث شماره : 395


مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّى رَجُلٌ مِنْ بَجِيلَةَ وَ أَنَا أَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَنَّكُمْ مَوَالِيَّ وَ قَدْ يَسْأَلُنِي بَعْضُ مَنْ لَا يَعْرِفُنِى فَيَقُولُ لِى مِمَّنِ الرَّجُلُ فَأَقُولُ لَهُ أَنَا رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ ثُمَّ مِنْ بَجِيلَةَ فَعَلَيَّ فِي هَذَا إِثْمٌ حَيْثُ لَمْ أَقُلْ إِنِّى مَوْلًى لِبَنِى هَاشِمٍ فَقَالَ لَا أَ لَيْسَ قَلْبُكَ وَ هَوَاكَ مُنْعَقِداً عَلَى أَنَّكَ مِنْ مَوَالِينَا فَقُلْتُ بَلَى وَ اللَّهِ فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْكَ فِى أَنْ تَقُولَ أَنَا مِنَ الْعَرَبِ إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْعَرَبِ فِى النَّسَبِ وَ الْعَطَاءِ وَ الْعَدَدِ وَ الْحَسَبِ فَأَنْتَ فِى الدِّينِ وَ مَا حَوَى الدِّينُ بِمَا تَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنْ طَاعَتِنَا وَ الْأَخْذِ بِهِ مِنَّا مِنْ مَوَالِينَا وَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا
((395- مالك بن عطية گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : من مردى از قبيله بجيله ام ، و ديندارى ام براى خداى عزوجل روى اين پايه است كه شما سروران من هستيد و گاهى اتفاق مى افتد كه يكى از كسانى كه مرا نمى شناسد از من مى پرسد و مى گويد: تو از كدام مردم هستى ، و من به او مى گويم : مرد عربى از بجيله ام ، آيا گناهى بر من است كه (دنبال آن ) نگويم : از دوستداران بنى هاشم هستم ؟ فرمود: نه ، آيا دل و خواسته ات بر اين نيست كه از دوستان مائى ؟ عرض كردم : چرا به خدا سوگند، فرمود: همين كه مى گوئى من از عرب هستم ديگر گناهى بر تو نيست ، همانا تو در نسب و بهره و شمار و حسب مردى عرب هستى ، و در دين و آنچه مربوط بدين است و بدان براى خداى عزوجل ديندارى كنى از اطاعت ما و دستور گرفتن بدان از ما تو از دوستان ما هستى و از ما و به سوى مائى . )) 

/ 57