معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 31 *****
" در ميانه مردم بحج اعلام كن تا پيادگان و سواره بر مركب هاى لاغر از هر ناحيه دور بيايند!" (27/حج)
     چيزيكه هست خصوصياتى را كه آنجناب در عمل حج تشريع كرده ، براى ما نا معلوم است ، ولى اين عمل همچنان در ميانه عرب جاهليت يك شعار دينى بود، تا آنكه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلّم مبعوث شد و احكامى در آن تشريع كرد ، كه نسبت به آنچه ابراهيم عليه السلام تشريع كرده بود ، مخالفتى نداشت ، بلكه در حقيقت مكمل آن بود و اين را ما از اينجا مى گوئيم كه خداى تعالى بطور كلى اسلام و احكام آن را ملت ابراهيم خوانده ، مى فرمايد:
     " قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقيم، دينا قيما ملة ابراهيم حنيفا!"
" بگو پروردگارم مرا به سوى صراط مستقيم هدايت كرده دينى استوار كه ملت ابراهيم و معتدل است!" (161/انعام)
و نيز فرموده:
" شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى أوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى!"(13/شوري)
" براى شما از دين همان را تشريع كرد كه نوح و ابراهيم و موسى و عيسى را نيز بدان سفارش كرده بود به اضافه احكامى كه مخصوص تو وحى كرديم!"
     بهر حال آنچه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم از مناسك حج تشريع فرمود، يعنى احرام بستن از ميقات ، توقف در عرفات ، بسر بردن شبى در مشعر ،  قربانى،  سنگ انداختن به سه جمره ، سعى ميانه صفا و مروه ،  طواف بر دور كعبه ، و نماز در مقام ، هر يك به يكى از گوشه هاى سفر ابراهيم بمكه اشاره دارد  و مواقف و مشاهد او و خانواده اش را مجسم مي سازد  و براستى چه مواقفى  و چه مشاهدى ، كه چقدر پاك و الهى بود!  مواقفى كه راهنمايش بسوى آن مواقف ، جذبه ربوبيت  و سايقش ذلت عبوديت بود .
     آرى عباداتى كه تشريع شده( كه بر همه تشريع كنندگان آن بهترين سلام باد !) صورتهائى از توجه كملين از انبياء بسوى پروردگارشان است ، تمثال هائى است كه مسير انبياء عليهم السلام را از هنگام شروع تا ختم مسير حكايت ميكند ، سيرى كه آن حضرات بسوى مقام قرب و زلفى داشتند ، همچنانكه آيه:
     " لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة!"(21/احزاب)
     " براى شما هم در رسول خدا اقتدائى نيكو بود!"
     نيز باين معنا اشاره دارد و مى فهماند آنچه امت اسلام به عنوان عبادت ميكند ، تمثالى از سير پيامبرشان است .
     و اين خود اصلى است كه در اخبارى كه حكمت و اسرار عبادتها را بيان ميكند و علت تشريع آنها را شرح مى دهد ، شواهد بسيارى بر آن ديده مى شود ، كه متتبع بينا مى خواهد تا بان شواهد وقوف و اطلاع يابد . الميزان ج : 1  ص :  449

***** صفحه 32 *****
منزلت ابراهيم نزد خداوند
 و موقف بندگى او
     خداى تعالى در كلام مجيدش ابراهيم را به نيكوترين وجهى ثنا گفته و رنج و محنتى را كه در راه پروردگارش تحمل نموده بود ، به بهترين بيانى ستوده و در شصت و چند جا از كتاب عزيزش اسم او را برده  و موهبتها و نعمت هايى را كه به او ارزانى داشته در موارد بسيارى ذكر كرده است ، اينك چند مورد از آن مواهب را در اينجا ذكر مى كنيم:
1- خداى تعالى رشد و هدايت او را قبلا ارزانيش داشته بود .
2- او را در دنيا برگزيد و او در آخرت نيز در زمره صالحين خواهد بود ، زيرا او در دنيا وقتى خدايش فرمود: تسليم شو! گفت: تسليم امر پروردگار عالميانم!
3- او كسى است كه روى دل را به پاكى و خلوص متوجه خدا كرده بود  و هرگز شرك نورزيد .
4- او كسى است كه دلش به ياد خدا قوى و مطمئن شده و به همين جهت به ملكوتى كه خدا از آسمانها و زمين نشانش داد ايمان آورد ، و يقين كرد .
5- خداوند او را خليل خود خواند .
6- رحمت و بركات خود را بر او و اهل بيتش ارزانى داشت و او را به وفادارى ستود .
7- او را به وصف حليم و أواه و منيب توصيف كرد .
8- و نيز او را مدح كرده به اينكه امتى خداپرست و حنيف بوده و هرگز شرك نورزيده و همواره شكرگزار نعمت هايش بوده و اينكه او را برگزيد و به راه راست هدايت نمود و به او اجر دنيوى داده و او در آخرت از صالحين است!
9-  ابراهيم عليه السلام پيغمبرى صديق بود و قرآن او را از بندگان مؤمن و از نيكوكاران شمرده و به او سلام كرده است. او را از كسانى دانسته كه صاحبان ايدى و ابصارند و خداوند با ياد قيامت خالصشان كرده است!
10- خداوند او را امام قرار داد! و او را يكى از پنج پيغمبرى دانسته كه اولى العزم و صاحب شريعت و كتاب بودند .
11- خداوند او را علم ، حكمت ، كتاب ، ملك و هدايت ارزانى داشته و هدايت او را در نسل و اعقاب او كلمه باقيه قرار داده و نيز خداوند نبوت و كتاب را در ذريه او گذاشت. براى او در ميان آيندگان لسان صدق( نام نيك) قرار داد!
اين بود فهرست آن مناصب الهى و مقامات عبوديتى كه خداوند به ابراهيم ارزانی

***** صفحه 33 *****
   داشته و در قرآن از آن اسم برده است و قرآن كريم فضايل و كرامات هيچيك از انبياء كرام را به اين تفصيل ذكر نفرموده  است!
   و خواننده عزيز مى تواند شرح و تفصيل هر يك از آن مقامات را در تفسير آيه مربوط به آن در الميزان مطالعه بفرمايد .
   آرى ، قرآن كريم به منظور حفظ شخصيت و حيات ابراهيم عليه السلام، دين استوار ما را هم اسلام ناميده و آنرا به ابراهيم عليه السلام نسبت داده و فرموده:
   " ملة ابيكم ابراهيم هو سميكم المسلمين من قبل!" (78/حج)و نيز فرموده:
" قل اننى هدينى ربى الى صراط مستقيم دينا قيما ملة ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين!"(161/انعام)
   خداوند كعبه اى را كه آنجناب ساخت ، بيت الحرام و قبله عالميان قرار داد و براى زيارت آن مناسك حج را تشريع نمود ، تا بدين وسيله ياد مهاجرتش را به آن ديار و اسكان همسر و فرزندش را در آنجا و خاطره ذبح فرزند و توجهاتش به خدا و آزار و محنت هايى را كه در راه خدا ديده ، زنده نگاه بدارد .
يادگارهاي ابراهيم (ع)
در جامعه بشري
   آثار پر بركتى كه ابراهيم عليه السلام از خود در جامعه بشرى به يادگار گذاشت:
   از جمله آثارى كه ابراهيم عليه السلام( از خود به يادگار گذاشت، يكى دين توحيد است زيرا از آنروز تاكنون هر فرد و جامعه اى كه از اين نعمت برخوردار شده ، از بركت وجود آنجناب بوده است .
   امروز هم اديانى كه به ظاهر دين توحيد خوانده مى شوند از يادگارها و آثار وجودى او مى باشند ، يكى از آن اديان ، دين يهود است كه منتهى و منتسب به موسى بن عمران عليهماالسلام است و موسى بن عمران عليهماالسلام يكى از فرزندان ابراهيم عليه السلام شمرده مى شود، براى اينكه نسب او به اسرائيل يعنى يعقوب بن اسحاق عليهماالسلام منتهى مى گردد و اسحاق عليه السلام فرزند ابراهيم عليه السلام است.
   يكى ديگر دين نصرانيت است كه منتهى به عيسى بن مريم عليهماالسلام مى شود و نسب عيسى بن مريم عليهماالسلام نيز به ابراهيم عليه السلام مى رسد .
   و همچنين دين اسلام كه از جمله اديان توحيد است ، چون اين دين مبين منسوب به رسول خدا محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله وسلّم است و نسبت آنجناب نيز به اسماعيل ذبيح عليه السلام فرزند ابراهيم خليل عليه السلام منتهى مى شود .

***** صفحه 34 *****
   پس مى توان گفت دين توحيد در دنيا از آثار و بركات آنجناب است .
   علاوه بر اصل توحيد ، برخى از فروعات دينى مانند : نماز ، زكات ، حج ، مباح بودن گوشت چارپايان ، تبرى از دشمنان خدا ، تحيت( سلام گفتن) و احكام ده گانه مربوط به طهارت و تنظيف - كه پنج حكم آن مربوط به سر و پنج حكم ديگرش مربوط به ساير اعضاى بدن است -  نيز از آن حضرت به يادگار مانده است .
     اما پنج حكم مربوط به سر: گرفتن آبخور( سبيل،) گذاشتن ريش، بافتن گيسوان ، مسواك كردن و خلال نمودن دندانها ، مى باشد.
     و اما پنج حكمى كه مربوط به ساير اعضاى بدن مى باشند ، عبارتند از : تراشيدن و ازاله مو از بدن ، ختنه كردن ، ناخن گرفتن ، غسل جنابت و شستشوى با آب .
     بلكه همانطورى كه در بحث هاى قبل مفصلا گذشت ، مى توان گفت آنچه سنت پسنديده - چه اعتقادى و چه عملى - كه در جوامع بشرى يافت مى شود همه از آثار نبوت انبيا عليهم السلام است ، كه يكى از بزرگان اين سلسله جليل ابراهيم خليل عليه السلام است .
     پس آن حضرت حق بزرگى به گردن جامعه بشريت دارد ، حال چه اينكه بشر خودش بداند و ملتفت باشد يا نباشد .
الميزان ج : 7  ص :  300
تحليل  روايت :
ذريه واقعي ابراهيم و امت محمد کيستند!
     در تفسير عياشى از زبيرى از امام صادق عليه السلام روايت آمده كه گفت : به حضرتش عرضه داشتم: بفرمائيد ببينم امت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم چه كسانى هستند؟ فرمود: امت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم خصوص بنى هاشم اند!
     عرضه داشتم: چه دليلى بر اين معنا هست كه امت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم تنها اهل بيت اويند ، نه ديگران ؟
     فرمود : قول خداى تعالى كه فرموده:
" و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسمعيل، ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم!
ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك و ارنا مناسكنا و تب علينا انك انت التواب الرحيم!"(127و128/بقره)
 كه وقتى خداى تعالى اين دعاى ابراهيم و اسماعيل را مستجاب كرد  و از ذريه او

***** صفحه 35 *****
     امتى مسلمان پديد آورد و در آن ذريه ، رسولى از ايشان، يعنى از همين امت مبعوث كرد، كه آيات او را براى آنان تلاوت كند و ايشان را تزكيه نموده ، كتاب و حكمتشان بياموزد .
     و نيز بعد از آنكه ابراهيم دعاى اولش را به دعاى ديگر وصل كرد و از خدا براى امت ، طهارت از شرك و از پرستش بت ها درخواست نمود ، تا در نتيجه ، امر آن رسول در ميانه امت نافذ و مؤثر واقع شود و امت از غير او پيروى نكنند و گفت:
" و اجنبنى و بنى أن نعبد الاصنام!
رب انهن اضللن كثيرا من الناس، فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم!" (35و36/ابراهيم)
     لذا از اينجا مى فهميم آن امامان و آن امت مسلمان ، كه محمد صلى الله عليه وآله وسلّم در ميان آنان مبعوث شده ، به غير از ذريه ابراهيم نيستند ، چون ابراهيم درخواست كرد كه:
     " خدايا  مرا و فرزندانم را از اين كه اصنام را بپرستيم دور بدار!"(35/ابراهيم)
     استدلال امام عليه السلام در نهايت درجه روشنى است، براى اينكه ابراهيم از خدا خواست تا امت مسلمه اى در ميانه ذريه اش باو عطا كند و از ذيل دعايش كه گفت:
" پروردگارا در ميان آن امت كه از ذريه من هستند رسولى مبعوث كن!" (129/بقره)
      فهميده مى شود كه اين امت مسلمان همانا امت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم است، اما نه امت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم بمعناى كساني كه محمد صلى الله عليه وآله وسلّم بسوى آنان مبعوث شده و نه امت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم بمعناى آن كساني كه به وى ايمان آوردند، چون اين دو معناى از امت ، معنائى است اعم از ذريه ابراهيم و اسماعيل ، بلكه امت مسلمى است كه از ذريه ابراهيم باشد .
     از سوى ديگر ابراهيم از پروردگارش درخواست مى كند كه ذريه اش را از شرك و ضلالت دور بدارد و اين همان عصمت است و چون مى دانيم كه همه ذريه ابراهيم معصوم نبودند، زيرا ذريه او عبارت بودند از تمامى عرب مصر و يا خصوص قريش، كه مردمى گمراه و مشرك بودند ، پس مى فهميم منظورش از فرزندان من" بنى" خصوص اهل عصمت از ذريه است، كه عبارتند از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم و عترت طاهرينش عليهم السلام، پس امت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم هم تنها همين ها هستند ، كه در دعاى ابراهيم منظور بودند .
     و شايد همين نكته باعث شده كه در دعاى دوم بجاى ذريه كلمه بنين را بياورد ، مؤيد اين احتمال جمله:" فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم...!" (36/ابراهيم) است چون بر سر اين جمله فاى تفريع و نتيجه را آورده و با آوردن آن پيروانش را جزئى از خودش خوانده و از ديگران ساكت شده ، گويا خواسته است بگويد : آنها كه مرا پيروى نكنند ، با من هيچ ارتباطى ندارند و من آنها را نمى شناسم( دقت كنيد!)

***** صفحه 36 *****
     اينكه امام فرمود:" پس از خدا براى آنان تطهير از شرك و بت پرستى درخواست كرد...!" هر چند كه تنها تطهير از بت پرستى را خواست  و ليكن از آنجا كه بت پرستى را به ضلالت تعليل كرد  و گفت:" چون شرك و بت پرستى ضلالت است!" لذا امام عليه السلام تطهير از معاصى را هم اضافه كرد ، چون هر معصيتى شرك است .
     اينكه امام عليه السلام فرمود:" اين دلالت دارد بر اينكه ائمه و امت مسلمان...!" معنايش اين است كه آيه دلالت دارد كه امام و امت يكى است و به بيانى كه گذشت اين ائمه و امت از ذريه ابراهيم اند .
     در اينجا اگر بگوئى: در صورتيكه مراد به امت در اين آيات و نظائر آن ، مانند آيه:" كنتم خير امة اخرجت للناس!"(110/ال عمران) تنها عده اى معدود از امت باشند و كلمه نامبرده شامل حال بقيه نشود ، لازم مى آيد بدون جهتى مصحح  و بدون قرينه اى مجوز ، كلام خدا را حمل بر مجاز كنيم علاوه بر اين كه بطور كلى خطاب هاى قرآن متوجه به عموم مردمى است كه به پيامبر اسلام ايمان آورده اند  و اين مطلب آنقدر روشن و بديهى است ، كه هيچ احتياج به استدلال ندارد .
     در پاسخ مى گوئيم : اطلاق كلمه امت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم در عموم مردمى كه بدعوت آنجناب ايمان آورده اند ، اطلاقى است نو ظهور  و مستحدث ، باين معنا كه بعد از نازل شدن قرآن و انتشار دعوت اسلام اين استعمال شايع شد و از هر كس ميپرسيدى از امت كه هستى؟ ميگفت: از امت محمد هستم و گر نه از نظر لغت كلمه امت بمعناى قوم است ، همچنانكه در آيه:" على امم ممن معك و امم سنمتعهم!" (48/هود) به همين معنا است حتى در بعضى موارد بر يك نفر هم اطلاق مى شود ، مانند آيه شريفه:" ان ابراهيم كان امة قانتا لله - ابراهيم امتى بود عبادتگر براى خدا!" (120/نحل) بنا بر اين پس معناى كلمه ، از نظر عموميت و وسعت  و خصوصيت و ضيق ، تابع موردى است كه لفظ " امت " در آن استعمال مى شود ، يا تابع معنائى است كه گوينده از لفظ اراده كرده است .
     پس كلمه نامبرده در آيه مورد بحث كه مى فرمايد:" ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك...!" (128/بقره)با در نظر داشتن مقام آن كه گفتيم مقام دعا است، با بيانى كه گذشت، جز به معناى عده معدودى از آنان كه برسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم ايمان آوردند نمى تواند باشد و همچنين در آيه ايكه شما آورديد،  يعنى آيه:" كنتم خير امة اخرجت للناس!" (110/ال عمران)كه با در نظر داشتن مقامش ، كه مقام منت نهادن  و تنظيم و ترفيع شان امت است ، بطور مسلم شامل تمامى امت اسلام نمى شود .
     و چگونه ممكن است شامل شود؟ با اينكه در اين امت فرعون صفتانى آمدند  و رفتند ، و هميشه هستند و نيز در ميانه امت دجال هائى هستند ، كه دستشان بهيچ اثرى از آثار دين نرسيد ، مگر آنكه آنرا محو كردند  و بهيچ وليى از اولياء خدا نرسيد ، مگر آنكه او را توهين نمودند.

***** صفحه 37 *****
     پس آيه نامبرده از قبيل آيه:" و انى فضلتكم على العالمين!"(47/بقره) است ، كه به بنى اسرائيل مى فرمايد:" من شما را بر عالميان برترى دادم!" كه يكى از همين بنى اسرائيل قارون است ، كه قطعا نمى توان گفت : آيه شامل او نيز مى شود ، همچنانكه كلمه " قوم من،" در آيه:" و قال الرسول يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا - رسول گفت: اى پروردگار من! قوم من اين قرآن را متروك گذاشتند!"(30/فرقان) شامل حال تمامى افراد امت نمى شود ، بخاطر اينكه اولياء قرآن و رجالى كه" لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله - نه تجارتى آنان را از ياد خدا به خود مشغول مي كند و نه خريد و فروش!" (37/نور)در ميان  همين قوم و امت رسول هستند .
     پس همانطور كه گفتيم معناى كلمه امت بر حسب اختلاف موارد مختلف مى شود ، يك جا بمعناى يكنفر مى آيد ، جاى ديگر بمعناى عده معدودى  و جائى ديگر بمعناى همه كسانى كه به يك دين ايمان آورده اند ، مانند مورد:" تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم - آنان امتى بودند كه گذشتند و به آنچه كردند رسيدند شما نيز به آن سرنوشتى خواهيد رسيد كه خودتان براى خود معين كرده ايد!" (141/بقره)كه خطاب در آن متوجه به تمامى امت است، يعنى كسانى كه به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم ايمان آوردند و يا بگو به همه كساني كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم بسوى آنان مبعوث شده است .
الميزان ج : 1  ص :  446
تحليل دعاي ابراهيم(ع)
در موقع ساختمان خانه کعبه
" وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْت مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَهِيمَ مُصلًّى  وَ عَهِدْنَا إِلى إِبْرَهِيمَ وَ إِسمَعِيلَ أَن طهِّرَا بَيْتىَ لِلطائفِينَ وَ الْعَكِفِينَ وَ الرُّكع السجُود!"
" وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ رَب اجْعَلْ هَذَا بَلَداً ءَامِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ  قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضطرُّهُ إِلى عَذَابِ النَّارِ  وَ بِئْس الْمَصِيرُ...!"
" و چون خانه كعبه را مرجع امور دينى مردم و محل امن قرار داديم و گفتيم از مقام ابراهيم جائى براى دعا بگيريد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه را براى طواف كنندگان و آنها كه معتكف مي شوند و نمازگزاران كه ركوع و سجود مي كنند پاك كنيد!"
" و چون ابراهيم گفت پروردگارا! اين شهر را محل امنى كن و اهلش را البته آنهائى را كه به خدا و روز جزا ايمان مى آورند از ثمرات روزى بده! خداى تعالى فرمود: به آنها هم كه ايمان نمى آورند چند صباحى روزى مى دهم و سپس به

***** صفحه 38 *****
سوى عذاب دوزخ كه بد مصيرى است روانه اش مي كنم، روانه اى اضطرارى!"
" و چون ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا مى بردند: پروردگارا ! اين خدمت اندك را از ما بپذير كه تو شنواى دعا و داناى به نيات هستى!"
" پروردگارا !  و نيز ما را دو مسلمان براى خود بگردان و از ذريه ما نيز امتى مسلمان براى خودت بدار و مناسك ما را به ما نشان بده و توبه ما را بپذير كه تو تواب و مهربانى !"
" پروردگارا ! و در ميان آنان رسولى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان تلاوت كند و كتاب و حكمتشان بياموزد و تزكيه شان كند كه تو آرى تنها تو عزيز حكيمى!" (125 تا 129/بقره)
     اين آيات حكايت دعائى است كه ابراهيم عليه السلام كرد و از پروردگارش درخواست نمود : كه به اهل مكه امنيت و رزق ارزانى بدارد و خداوند دعايش را مستجاب كرد ، چون خدا بزرگتر از آنست كه در كلام حقش دعائى را نقل كند ، كه مستجاب نكرده باشد
     خداى سبحان در قرآن كريمش از اين پيامبر كريم دعاهائى بسيار نقل كرده، كه در آن ادعيه از پروردگارش حوائجى درخواست نمود ، مانند:
1- دعائيكه در آغاز امر براى خودش كرد.
2- دعائى كه هنگام مهاجرتش به سوريا كرد.
3- دعائى كه در خصوص بقاء ذكر خيرش در عالم كرد.
4- دعائى كه براى خودش و ذريه اش و پدر و مادرش و براى مؤمنين و مؤمنات كرد.
5- دعائى كه بعد از بناى كعبه براى اهل مكه كرد و از خدا خواست تا پيامبران را از ذريه او برگزيند.
     از همين دعاهايش و درخواست هايش است كه آمال و آرزوهايش و ارزش مجاهدتها و مساعيش در راه خدا و نيز فضائل نفس مقدسش و سخن كوتاه موقعيت و قربش به خداى عز اسمه شناخته مى شود ، و همچنين از سراسر داستانهايش و مدائحى كه خدا از او كرده ، مى توان شرح زندگى آنجناب را استنباط كرد.
در دعاي اول، بعد از آنكه از پروردگار خود امنيت را براى شهر مكه درخواست كرد سپس براى اهل مكه روزى از ميوه ها را خواست ، ناگهان متوجه شد كه ممكن است در آينده مردم مكه دو دسته شوند ، يك دسته مؤمن و يكى كافر ، دعائي كه در باره اهل مكه كرد ، كه خدا از ميوه ها روزيشان كند ، شامل هر دو دسته مى شود  و او قبلا از كافران و آنچه بغير خدا مي پرستيدند بيزارى جسته بود ، همچنانكه از پدرش وقتى فهميد دشمن

***** صفحه 39 *****
     خداست ، بيزارى جست لذا در جمله مورد بحث ، عموميت دعاى خود را مقيد بقيد:" من آمن منهم!" (126/بقره)كرد و گفت: خدايا روزى را تنها به مؤمنين از اهل مكه بده  - با اينكه آن جناب مى دانست كه بحكم ناموس زندگى اجتماعى دنيا ، وقتى رزقى به شهرى وارد مى شود ، ممكن نيست كافران از آن سهم نبرند و بهره مند نشوند - و ليكن در عين حال( و خدا داناتر است!) دعاى خود را مختص به مؤمنين كرد تا تبرى خود را از كفار همه جا رعايت كرده باشد و ليكن جوابى داده شد كه شامل مؤمن و كافر هر دو شد .
     در اين جواب اين نكته بيان شده: كه از دعاى وى آنچه بر طبق جريان عادى و قانون طبيعت است مستجاب است و خداوند در استجابت دعايش خرق عادت نمي كند و ظاهر حكم طبيعت را باطل نمى سازد .
     در اينجا اين سؤال پيش مى آيد: ابراهيم كه مى خواست تنها در حق مؤمنين مكه دعا كند، جا داشت بگويد:" خدايا به كسانى از اهل مكه كه ايمان مى آورند از ثمرات روزى ده!" و چرا اينطور نگفت؟ بلكه گفت :" و اهل مكه را از ثمرات روزى ده، آنان را كه از ايشان ايمان مى آورند!" جواب اين سؤال اين است كه منظور ابراهيم عليه السلام اين بود كه كرامت و حرمتى براى شهر مكه كه بيت الحرام در آنجاست از خدا بگيرد، نه براى اهل آن، چون بيت الحرام در سرزمينى واقع شده كه كشت و زرعى در آن نمى شود و اگر درخواست ابراهيم نمى بود ، اين شهر هرگز آباد نمى شد و اصلا كسى در آنجا دوام نمى آورد لذا ابراهيم عليه السلام خواست تا با دعاى خود شهر مكه را معمور و در نتيجه خانه خدا را آباد كند ، بدين جهت گفت:" و اهل مكه را از ثمرات روزى ده!"
خداى تعالى فرمود:
" به آنها هم كه ايمان نمى آورند چند صباحى روزى مى دهم و سپس به سوى عذاب دوزخ كه بد مصيرى است روانه اش مي كنم، روانه اى اضطرارى!"   (126/بقره)
     در اين جمله به اكرام و حرمت بيشترى براى خانه خدا اشاره شده ، تا ابراهيم عليه السلام نيز خشنودتر شود ، كانه فرموده: آنچه تو درخواست كردى كه من با روزى دادن مؤمنين اهل مكه اين شهر و خانه كعبه را كرامت دهم با زياده مستجاب نمودم.
     پس كفارى كه در اين شهر پديد مى آيند ، از زندگى مرفه و رزق فراوان خود مغرور نشوند و خيال نكنند كه نزد خدا كرامتى و حرمتى دارند ، بلكه احترام هر چه هست از خانه خداست و من چند صباحى ايشان را بهره مندى از متاع اندك دنيا مى دهم و آنگاه بسوى آتش دوزخ كه بد بازگشت گاهى است ، مضطرش مي كنم .
" و چون ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا مى بردند: پروردگارا! اين خدمت اندك را از ما بپذير كه تو شنواى دعا و داناى به نيات هستى!"(127/بقره)
اين جمله حكايت دعاى ابراهيم و اسماعيل هر دو است ، كه با آن ، حال آن دو

***** صفحه 40 *****
     بزرگوار مجسم مي شود ، كانه آن دو بزرگوار در حال چيدن بناى كعبه ديده مى شوند و صدايشان هم اكنون بگوش شنونده مى رسد ، كه دارند دعا مي كنند  و چون الفاظ آن دو را مى شنوند ، ديگر لازم نيست حكايت كننده به مخاطبين خود بگويد: كه آن دو گفتند:" ربنا...!"
     اين گونه عنايات در قرآن كريم بسيار است و اين از زيباترين سياق هاى قرآنى است - هر چند كه قرآن همه اش زيبا است - و خاصيت اينگونه سياق اين است كه قصه اى را كه مى خواهد بيان كند مجسم ساخته، به حس شنونده نزديك مي كند و اين خاصيت و اين بداعت و شيرينى در صورتيكه كلمه:" گفتند" و يا نظير آنرا در حكايت مي اورد ، بهيچ وجه تامين نمى شد .
     ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام در كلام خود نگفتند: خدايا چه خدمتى را از ما قبول كن ، تنها گفتند خدايا از ما قبول كن ، تا در مقام بندگى رعايت تواضع و ناقابلى خدمت خود يعنى بناى كعبه را برسانند ، پس معناى كلامشان اين مى شود ، كه خدايا اين عمل ناچيز ما را بپذير ، كه تو شنواى دعاى ما و داناى نيت ما هستى.
اسلام مورد درخواست ابراهيم!
     " ربنا و اجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك...!"(128/بقره)
     در اين معنا هيچ حرفى نيست كه اسلام به آن معنائى كه بين ما از لفظ آن فهميده مى شود  و بذهن تبادر مي كند ، اولين مراتب عبوديت است ، كه با آن شخص ديندار ، از كسي كه دينى نپذيرفته مشخص مي شود و اين اسلام عبارت است از ظاهر اعتقادات و اعمال دينى ، چه اينكه توأم با واقع هم باشد يا نه و به همين جهت شخصى را هم كه دعوى ايمان مي كند ، ولى در واقع ايمان ندارد ، شامل مي شود .
     حال كه معناى كلمه اسلام معلوم شد ، اين سؤال پيش مى آيد : كه ابراهيم عليه السلام و همچنين فرزندش اسماعيل با اينكه هر دو پيغمبر بودند ، ابراهيم عليه السلام يكى از پنج پيغمبر اولو العزم و آورنده ملت حنفيت و اسماعيل عليه السلام رسول خدا  و ذبيح او بود ، چگونه در هنگام بناى كعبه ، از خدا اولين و ابتدائى ترين مراتب عبوديت را مى خواهند؟!
آيا ممكن است بگوئيم: ايشان بمرتبه اسلام رسيده بودند و ليكن خودشان نمى دانستند؟  و يا بگوئيم : اطلاع از آن نيز داشتند و منظورشان از درخواست ، اين بوده كه خدا اسلام را برايشان باقى بدارد؟  چطور مى شود با اين حرفها اشكال را پاسخ داد؟ با اينكه آن دو بزرگوار از تقرب و نزديكى به خدا به حدى بودند ، كه قابل قياس با اسلام نيست ، علاوه بر اينكه اين دعا را در هنگام بناى كعبه كردند و مقامشان مقام دعوت بود و آن دو بزرگوار از هر كس ديگر عالم تر بودند به خدائيكه از او درخواست مي كردند ، او را می

/ 15