معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 71 *****
  وقتى ايـمان كامل در دل پيــدا شد، اخـلاق و اعـمال هم اصــلاح مى شـود.
  از رســـول خــدا صلى الله عليه وآله روايــت شــده كــه هــر كس بــه ايـن آيــه عمــل كند ايمــان خــود را به كمال رسانده باشد. (1)
1- الميزان ج: 1، ص: 649.


فصل هفتم: اعمال، گناه و توبه


نسخه بردارى از اعمال انسان ها
" هــذا كِتــابُنــا يَنْطِـقُ عَلَيْكُـمْ بِالْحَـقِّ اِنّا كُنّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ!"
 (29/جاثيه)
"اين كتاب ما است كه به حق بر شما سخن مى گويد ما همواره آن چه شما مى كرديد استنساخ مى كرديم!"
     لازمه اين كه مى فرمايد: " ما همواره آن چه شما مى كرديد استنساخ مى كرديم،" اين است كه اعمال ما نسخــه اصلــى باشــد و از آن هــا نسخــه بردارنــد. يا به عبارتــى ديگــر: اعمال در اصــل كتابـى باشد و از آن كتـاب نقل شود.
     لازمه اين كه گفتيم بايد اعمال، خود كتابى باشد تا از آن استنساخ كنند، اين است كه مراد از جمله " آن چه شما مى كرديد،" اعمال خارجى انسان ها باشد، بدين جهت كه در لوح محفوظ است. (چون هر حادثه اى، از آن جمله اعمال انسان ها هم يكى از آن حوادث است، قبل از حدوثش در لوح محفوظ نوشته شده،) در نتيجه استنساخ اعمال عبارت مى شـود از نسخه بردارى آن و مقدمات و حوادث و عواملى كه در آن اعمال دخيل بوده، از كتاب لوح محفوظ .
     بنابراين، نامه اعمال در عين اين كه نامه اعمال است، جزئى از لوح محفوظ نيز هست، چون از آن جا نسخه بردارى شده، آن وقت معناى اين كه مى گوييم ملائكه اعمال را مى نويسند اين مى شــود كه ملائكــه آن چه را كه از لوح محفوظ نزد خود دارند، با اعمال بندگان مقابله و تطبيــق مى كننــد.
     ايـن همـان معنايـى اسـت كـــه در روايـــات از طـــرق شيعـــه از امـام صــادق عليه السلام و از طـرق اهــل سنـــت از ابـــن عبــاس نيـــز نقـــل شـــده اســـــت.

***** صفحه 72 *****
     بنابراين توجيه، جمله: " هــذا كِتــابُنــا يَنْطِـقُ عَلَيْكُـمْ بِالْحَـقِّ! " خطابى است كه خــداى تعالى در روز جمــع، يعنى روز قيامــت، به اهل جمــع مى كند،  امروز آن را در قــرآن براى ما حكايــت كرده، در نتيجــه معنايش ايــن مى شــود: آن روز به ايشــان گفتــه مى شود ايـن كتــاب ما اســت كه عليــه شما چنيـن و چنـان مى گويـد.
     اشاره با كلمه "هذا" اشاره به نامه اعمال است، كه بنا بر توجيه ما در عين حال اشاره به لوح محفوظ نيز هست. اگر كتاب را بر ضمير خداى تعالى اضافه كرد و فرمود اين كتاب ما است، از اين نظر بوده كه نامه اعمال به امر خداى تعالى نوشته مى شود و چون گفتيم نامه اعمال لوح محفوظ نيز هست، به عنوان احترام آن را كتاب ما خوانده است.
     و معناى جمله: "يَنْطِـقُ عَلَيْكُـمْ بِالْحَـقِّ،" اين است كه كتاب ما شهادت مى دهد بر آن چه كه كرده ايد و دلالت مى كند بر آن، دلالتى روشن و توأم با حق.
     جمله " اِنّا كُنّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ! " تعليل مى كند كه چگونه كتاب عليه ايشان به حق نطق مى كند، معنايش اين است كه: چون كتاب ما دلالت مى كند بر عمل شما، دلالتى بر حق، بدون اين كه از آن تخلف كنــد، چون كتاب ما لوح محفوظ است كه بر تمامى جهات واقعــى اعمال شمـا احاطه دارد.
     و اگر نامه اعمال خلائق را طورى به ايشان نشان ندهد كه جاى شك و راه تكذيبى باقى گذارد و ممكن است شهادت آن را تكذيب كنند و بگويند كتاب شما غلط نوشته، ما چنين و چنان نكرده ايم، به همين جهت مى فرمايد كتاب ما به حق گواهى مى دهد:
" يَوْمَ تَجِـدُ كُلُّ نَـفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرا وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ اَمَدا بَعيدا!" (30/آل عمران) (1)
1- الميزان ، ج: 18، ص: 271.
براى هــر فرد نويسنـده و نگهبانى است!
" اِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمّا عَلَيْها حافِظٌ !" (4 / طارق)
" هيـچ انسانى نيست مگر آن كه نــگــهبــانـى بــر او مـوكـل است!"
     مراد از موكل شدن نگهبانى براى حفظ نفس، اين است كه فرشتگانى اعمال خوب و بد هر كسى را مى نويسند، به همان نيت و نحوه اى كه صادر شده مى نويسند، تا بر طبق آن در قيامت حساب و جزا داده بشوند، پس منظور از حافظ، فرشته و منظور از محفوظ عمل آدمى است، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده: " اِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ،كِراما كاتِبينَ، يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ! " (13 / انفطار)
بعيد نيست كه مراد از حفظ نفس، حفظ خود نفس و اعمال آن باشد و منظور از "حافظ،" جنس آن بوده باشد، كه در اين صورت چنين افاده مى كند كه جان هاى انسان ها

***** صفحه 73 *****
     بعد از مردن نيز محفوظ است و با مردن نابود و فاسد نمى شود، تا روزى كه خداى سبحان بدن ها را دوباره زنده كند، در آن روز جان ها به كالبدها برگشته دوباره انسان به عينه و شخصه همان انسان دنيا خواهدشد، آن گاه طبق آن چه اعمالش اقتضا دارد جزا داده خواهــد شد، چون اعمال او نيز نزد خدا محفوظ است، چه خيرش و چه شرش.
     بسيارى از آيات قرآن كه دلالت بر حفظ اشيا دارد اين نظريه را تأييد مى كند، مانند آيه: " قُلْ يَتَوَفّكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذى وُكِّلَ بِكُمْ ! " (11 / سجده) و آيه: " اَللّهُ يَتَوَفَّى الاَنْفُسَ حيــنَ مَـوْتِـها وَ الَّتى لمْ تَمُتْ فى مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتى قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ! " (42 / زمر)
     ظاهر آيه اى كه در سوره انفطار بود و مى گفت وظيفه ملائكه حافظ حفظ نامه هاى اعمال است، با اين نظريه منافات ندارد، براى اين كه حفظ جان ها هم مصداقى از نوشتن نامه است، هم چنان كه از آيه: "اِنّا كُنّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ،" (29 / جاثيه) اين معنا استفـــاده مى شود. (1)
1- الميزان، ج: 20 ص: 429.
ضبط و حفظ گفتار انسان
" ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ!"  (18/ ق)
" هيچ سخنى در فضاى دهان نمى آورد مگر آن كه در همان جا مراقبى آماده است!"
     كلمه "رَقـــيبٌ" به معناى محافظ و كلمه "عَتـــيدٌ" بـه معنـاى كسـى است كـه فـراهـم كننـده مقـدمـات آن ضبـط و حفـظ است، خلاصه يكى مقدمات را براى ديگرى فراهم مى كنــد تا او از نتيجـه كار وى آگاه شــود.
     و اين آيه شريفه بعد از جمله "اِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ،" كه آن نيز درباره فرشتگان موكل است، دوباره راجع به مراقبت دو فرشته سخن گفته با اين كه جمله اول تمامى كارهاى انسان را شامل مى شد و جمله دوم تنها راجع به تكلم انسان است، از باب ذكر خاص بعداز عام است كه در همه جا مى فهماند گوينده نسبت به خاص عنايتى بيشتردارد. (1)
1- الميزان، ج: 18، ص: 521.
تكرار عمل صالح و نتايج آن
اصلاح اخلاق و خوى هاى نفس و تحصيل ملكات فاضله، در دو طرف علم و عمل و پاك كردن دل از خوى هاى زشت، تنها و تنها يك راه دارد، آن هم عبارت است از تكرار

***** صفحه 74 *****
     عمل صالح و مداومت بر آن، البته عملى كه مناسب با آن خوى پسنديده است، بايد آن عمل را آن قدر تكرار كند و در موارد جزئى كه پيش مى آيد آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روى هم قرارگيرد و در صفحه دل نقش ببندد و نقشى كه به اين زودى ها زائل نشود و يا اصلاً زوال نپذيرد.
     هر چند به دست آوردن ملكه علمى، در اختيار آدمى نيست، ولى مقدمات تحصيل آن در اختيار آدمى است و مـى توانـد با انجـام آن مقــدمــات، ملكـه را تحصيـل كنـد.
     براى تهذيب اخلاق و كسب فضائل اخلاقى، راه منحصر به فرد تكرار عمل است، اين تكرار عمل از دو طريق دست مى دهد: طريقه اول در نظر گرفتن فوائد دنيوى آن است كه در اين جا موردنظر ما نيست.
     طريق دوم تهذيب اخلاق اين است كه آدمى فوائد آخرتى آن را درنظر بگيرد و اين طريقه، طريقه قرآن است كه ذكرش در قرآن مكرر آمده، مانند آيه:
" اِنَّ اللّــهَ اشْتَــرى مِــنَ الْمُــؤْمِنيــنَ اَنْفُسَهُــمْ وَ اَمْــوالَهُــمْ بِــاَنَّ لَهُــمُ الْجَنَّـــةَ!"
" خدا ازمؤمنين جان ها و مالهاشان را خريد، در مقابل اين كه بهشت داشته باشند!"  (111/توبه)
و آيه:
" اِنَّما يُوَفَّى الصّابِروُنَ اَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ!"
" صابــران اجر خــود را به تمــام و كمــال و بـدون حساب خواهند گرفت!"
(10 / زمر) و آيه:
" اِنَّ الظّــالِميـــــنَ لَهُــمْ عَــذابٌ اَليــــــمٌ !"
" به درستى ستمكاران عذابى دردناك دارند !" (21 / شورى)
     و امثـال ايـن آيـات بـا فنـون مـختلف، بسيـار اسـت. (1)
1- الميـزان، ج: 1، ص: 533.
ماهيت اعمال شايسته و اعمال ناشايست
" اِلاّ مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحا فَاُولآئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللّـهُ غَفُـــورا رَحيـما!" (70 / فرقان)
" مگر آن كه توبه كند و مؤمن شود و عمل شايسته كند آن گاه خدا بدى هاى اين گــروه را به نيكى هــا مبدل كنــد كه خدا آمرزگار و رحيم اسـت!"
نفس فعل و حركات و سكناتى كه فعل از آن تشكيل شده در گناه و ثواب يكى است. مثلاً عمل زنا و نكاح چه فرقى با هم دارند كه يكى گناه شده و ديگرى ثواب، با اين كه حركات و سكناتى كه عمل از آن تشكيل يافته در هر دو يكى است؟ و هم چنين خوردن كـــه

***** صفحه 75 *****
     در حلال و حــرام يكى است؟
     اگر دقت كنيم خواهيم ديد تفاوت اين دو در موافقت و مخالفت خدا است، مخالفت و موافقتى كه در انسان اثر گذاشته و در نامه اعمالش نوشته مى شود، نه خود نفس فعل، چون نفس عمل و حركات و سكنات كه يا آن را زنا مى گوييم و يا نكاح، به هرحال فانى شــده از بين مى رود و تا يك جزئــش فانى نشود نوبــت به جزء بعدى اش نمى رسد و پــر واضــح است كه وقتى خود فعــل از بين رفــت عنوانى هم كه مــا به آن بدهيــم چـه خـوب و چـه بد فانى مى شود.
     و حال آن كه ما مى گوييم: عمل انسان چون سايه دنبالش هست، پس مقصود آثار عمل است كه يا مستوجب عقاب است و يا ثواب و همواره با آدمى هست تا در روز "تُبْلَى السَّرائِر" خود را نمايان كند.(1)
1- الميـزان، ج: 15، ص: 336.
ارتباط بين اعمال انسان ها با حوادث عالم
" وَ ياقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوآا اِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمآءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً اِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ!" (52 / هود)
" و نيز گفت: اى مردم از پروردگارتان طلب مغفرت نموده، سپس برگرديد تا باران سودمند آسمان را پى در پى به سويتان بفرستد و نيرويى بر نيرويتان بيفزايد و زنهـار، بـه نـابكـارى و عصيان روى از خـداى رحمـان مگـردانيــد! "
     اين آيه مى فهماند ارتباطى كامل بين اعمال انسان ها با حوادث عالم برقرار است، حوادثى كه با زندگى انسان ها تماس دارد، اعمال صالح باعث مى شود كه خيرات عالم زياد شود و بركات نازل گردد و اعمال زشت باعث مى شود بلاها و محنت ها پشت سر هم بر سر انسان ها فرود آيد و نقمت و بدبختى و هلاكت به سوى او جلب شود. اين نكته از آيات ديگر قرآنى نيز استفاده مى شود از آن جمله آيه زير همين مطلب را به طور صريح خاطرنشان نموده، مى فرمايد:
" وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَ الاَرْضِ!"
(96 / اعراف) (1)
1- الميـزان، ج: 10، ص: 445.
تأثير گناهان در بروز مصايب اجتماعى
" وَ مـا اَصـابَكُـمْ مِـنْ مُصيبَـةٍ فَبِمـا كَسَبَـتْ اَيْـديكُـمْ وَ يَعْفُـوا عَـنْ كَثيـرٍ!"
 (30 / شورى)

***** صفحه 76 *****
     كلمه "مُصيبَتْ" به معناى هر ناملايمى است كه به انسان برسد، گويى از راه دور به قصد آدمى حركت كرده، تا به او رسيده است و مراد از جمله: " ما كَسَبَتْ اَيْديكُمْ - آنچه دست هــاى شمــا كســب كــرده!" گنــاهــان و زشتى هـاست و معناى جلمه:" وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ!" اين است كه خـداونـد از بسيارى از همان گنـاهـان و زشتى هايتان مى بخشايد.
     خطاب دراين آيه اجتماعى و متوجه به جامعه است و مانند خطاب هاى ديگر منحصر به خطاهاى جزئى و به فرد فرد اجتماع نيست و لازمه اش اين است كه مراد به مصيبت هم مصايب عمومى و همگانى، از قبيل قحطى و گرانى و وبا و زلزله و امثال آن باشد. پس مراد از آيه اين شد كه مصايب و ناملايماتى كه متوجه جامعه شما مى شود، همه به خاطر گناهانى است كه مرتكب مى شويد و خدا از بسيارى از آن گناهان در مى گذرد و شما را به جرم آن نمى گيرد.
     آيه شريفه در معناى آيات زير است: " ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْـضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ - اگر فساد در خشكى و دريا پيدا شود به خاطر گناهانى است كه مردم مى كنند و پيدا شدن آن براى اين است كه خـداوند نمونه اى از آثار شوم اعمالشان را به ايشان بچشاند، شايد برگردند!" (41 / روم)
     " وَ لَــوْ اَنَّ اَهْــلَ الْقُــرى آ امَنُــوا وَ اتَّقَــوْا لَفَتَحْنــا عَلَيْهِمْ بَــرَكــاتٍ مِــنَ السَّمــآءِ وَ الاَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا - و اگر مردم شهرها ايمان مى آوردند و تقوى پيشه خود مى كردند، ما بــركــت هايى از آسمــان و زميــن بــه رويشــان مى گشــوديــم، امــا به جــاى ايمــان و تقوى تكذيب كردند!" (96 / اعراف)
     و " اِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ - خدا نعمت هاى هيــچ قــومى را دگــرگــون نمى ســازد، تا آن كه خــودشــان وضع خود را دگرگون كنند و رفتار خود را تغيير دهند!" (11 / رعد)
      و آيات ديگرى كه همـه دلالـت دارد بـر ايـن كـه بيـن اعـمال آدمى و نظام عالم ارتباطى خاص برقرار است.
     اگر جوامع بشرى عقايد و اعمال خود را بر طبق آنچه كه فطرت اقتضاء دارد وفق دهد، خيرات به سويش سرازير و درهاى بركات به رويش باز مى شود و اگر در ايــن دو مــرحلــه به ســوى فســاد بگــراينـد، زميــن و آسمــان هم تباه مى شود و زنــدگــى شــان را تبــاه مى كنــــد.(1)
1- الميزان ج 18، ص 85.
شرط جهالــت در ارتكــاب محرمات

***** صفحه 77 *****
" ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ اَصْلَحُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ !" (119/نحل)
"آنگاه پروردگارت نسبت به كسانى كه از روى نادانى بدى كرده و از پى آن توبه نموده و به صلاح آمده اند پروردگارت از پى آن آمرزگار و رحيم است!"  
     كلمه جهالت و جهل در معنا يكى است كه در اصل در مقابل علم بوده، ليكن جهالت در بسيارى از موارد، در معناى عدم انكشاف تام واقع، استعمال مى شود، هر چند كه شخص بطور كلى خالى از علم نباشد، خلاصه آن كسى را هم كه بطورى كه تكليف بر او صحيح باشد علم دارد ولى واقع بطور كامل برايش مكشوف نيست جاهل مى گويند، مانند كسى كه مرتكب محرمات مى شود با اينكه مى داند حرام است وليكن هواهاى نفسانى بر او غلبه نموده به معصيت وادارش مى كند و نمى گذارد كه در حقيقت به اين مخالفت و عصيان و عواقب وخيم آن بينديشد، بطورى كه اگر اجازه اش مى داد و بطور كامل بصيرت مى يافت هرگز مرتكب آنها نمى شد، چنين كسى را هم جاهل مى گويند با اينكــه علم به حــرام بــودن آن كارهــا دارد وليكـن حـقيقـت امـر برايش پنهان است.
     مراد از جهالت در آيه مورد بحث همين معنا است، زيرا اگر به معناى اول يعنى نادانى مى بود و آن عمل سوء كه در آيه آمده حكم و يا موضوعش براى آنان مجهول بــود ديگر ارتكاب آنها معصيــت نمى شد تا محتــاج به توبه و آمرزش و رحمت باشند.
     اگر توبه را در اول، مقيد به اصلاح نموده و سپس در آخر ضمير را به توبه تنها برگردانده و فرموده: بعد از توبه و نفرموده: بعد از توبه و اصلاح براى اين بوده كه دلالت كند بر اينكه شمــول مغفــرت و رحمت تنها از آثار توبه است، نه توبه و اصلاح . اگـر تـوبـه را مقيـد بـه اصـلاح كـرد بـراى ايـن بـود كـه تـوبـه شان مـعلــوم شـود و هــويـدا گـردد، كـه راستـى تـوبـه كـرده انـد و جـدا از راه خـطا و گناه بـــرگشتـه انـد و تـــوبـه شـان صـــرف صــورت و خـالـى از مـعنـــا نبـوده اسـت. (1)
1- الميزان ج: 12 ص: 528.
بخشيده شدن گناهان حاجى
" فَـمَنْ تَـعَجَّلَ فـى يَوْمَيْنِ فَلا اِثْمَ عَـلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا اِثْمَ عَـلَيْهِ لِمَنِ اتَّـقى!"
 (203 / بقره)
" كسى كه عمل حج را تمام كرده، گناهانش بخشوده شده است، چه اينكه در آن دو روز تعجيل كند و چه اينكه تأخير كند! "

***** صفحه 78 *****
     اينكه در هر دو جا فرمود: "لا اِثْمَ عَلَيْهِ" جنس اثم و گناه را از حاجى نفى مى كند و هيچگونه قيدى هم در كلام نياورده است.  از اينجا روشن مى شود كه آيه شريفه در مقام بيان تخيير ميان تأخير و تعجيل نيست نمى خواهد بفرمايد حاجى مخير است بين اينكه تأخير كند و يا تعجيل، بلكه منظور بيان اين جهت است كه گناهان او آمرزيده شده، چه تأخير كند و چه تعجيل.
     و امــا اينكــه فــرمــود: "لِمَنِ اتَّقى" منظــور اين نيســت كه تعجيل و تأخير را بيان كند، مراد اين است كه حكم نامبرده مخصوص مردم با تقوا است، اما كسانى كه تقــوا نــدارنــد ايــن آمــرزش را نــدارنـد.
     حكم نامبرده تنها براى كسى است كه از محرمات احرام و يا از بعضى از آنها پرهيز كرده باشد و اما كسى كه پرهيز نكرده، واجب است در منا بماند و مشغول ذكر خدا در ايام معدودات باشد و اتفاقا اين معنا در بعضى از روايات وارده از ائمه اهل بيت عليهم السلام هم آمده است.  (1)
1- الـميزان ج: 2، ص: 121.
توبه هاى مشكل
     توبه يعنى (برگشت با اختيار) از كار بد به اطاعت خدا و بندگى وى و اين در موقعى صحيح است كه انسان در حال اختيار باشد يعنى در زندگانى دنيا، اما آن جا كه بنده هيــچ گونــه اختيــارى در انتخــاب راه صــلاح و طلاح يا سعادت و شقاوت ندارد، جاى توبه نيست.
     يا توبه اى كه مربوط به حقوق مردم باشد، زيرا توبه، در مورد آن چه كه متعلق به حقوق خداى تعالى است، بود. اما در حقوق مردم كه فقط رضايت خود صاحبان حقوق شرط است، توبه بى ثمر است، چون خداوند نيز براى حقوقى كه در اموال و اعراض و نفوسشان براى آنان قرار داده، احترام قائل است و تعدى به هريك از آن ها را ظلم و عدوان شمرده و حاشا كه وى روا بدارد بدون گناهى چيزى از آن ها را از ايشان بگيرند، يا خود ظلمى بكند كه ديگران را نهى فرموده است.
     تنهــا اسلام پذيرفتــن ـ يعنى توبــه از شرك ـ است كه تمــام گناهان پيشين را محــو مى كند. آيــات مطلقى كه راجع به بخشش همه گناهان است بر ايــن حمل شده: " قُلْ يا عِبادِىَ الَّذيــنَ اَسْرَفُــوا... اِنَّ اللّــهَ يَغْفِــرُ الذُّنُــوبَ جَميعا...!" (53 تا 61 / زمر)
از هميــن باب است توبه كسى كه آئين زشتى بنيان گذارده، يا مردمان را از راه حق و حقيقت گمراه ساخته است. در روايـت دارد كه بر گــردن چنين كسى گنــاه همه كسانــى است كه گمراه شده اند و عمــل به آن آئين نموده انــد، زيرا حقيقت توبه و رجوع

***** صفحه 79 *****
     در امثال اين موارد محقق نمى شود، چون با اين گناه خشت كجى نهــاده كه آثارش جاويد است و خــودش هم نمى توانــد آثار آن را، مانند گناهانــى فقط بين خود و خـداى خود بود، زايل كند.(1)
1- الميـزان، ج: 4، ص: 395.
تــرك انفـاق : گنــاه كبيـره
     "... وَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ اَنْصارٍ!" (270 / بقره)
     اين جمله به چند نكته دلالت دارد:
     اول اينكه مراد از ظلم در خصوص اين آيه، ظلم به فقرا و خوددارى از انفاق بر آنان و حبس حقوق ايشان است، نه مطلق معصيت، براى اينكه مطلق معصيت انصار دارد و مى توان با كفاره آنها را از نامه عمل محو كرد و يا به وسيله شفيعان كه يكى از آنها" توبه" است و يكى ديگر" اجتناب از كبائر" است و يكى ديگر" شفيعان روز محشر" مى باشند، از خطر كيفر آنان رهايى يافت، البته همه اين انصار در ظلمهايى است كه تنها جنبه حق اللَّه دارند، نه حق الناس!
     نكته دومي كه جمله: "... وَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ اَنْصارٍ! " بر آن دلالت دارد اين است كه ظلم مورد بحث در آيه، يعنى ترك انفاق، كفّاره نمى پذيرد، پس معلوم مى شود ترك انفاق از گناهان كبيره است، چون اگر از گناهان صغيره بود كفاره مى پذيرفت و نيز توبه هم نمى پذيرد، چون حق الناس است. مؤيد اين معنا رواياتى است كه فرموده: توبه در حقوق الناس قبول نيست، مگر آن كه حق را به مستحق برگردانند، و نيز شفاعت در قيامـت هم شامـل آن نمى شود.
     سوم: اين كه اين ظلم در هر كس يافت شود يعنى هركس نافرمانى خدا را بكند و حق فقرا را ندهد چنين كسى مورد رضايت خدا و مصداق "...اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى...!" (28 / انبياء) نخواهدبود.
      چهارم: اين كه امتناع ورزيدن از اصل انفاق بر فقرا، در صورتى كه فقرايى باشند و احتيــاج به كمك داشتــه باشند از گناهــان كبيره مهلك تر است و خداى تعالى بعضى از اقسام اين خوددارى را شك به خدا و كفــر به آخرت خوانده است، مانند امتناع از دادن زكــات و فــرمــوده: " ... وَ وَيْــلٌ لِلْمُشْــرِكيــنَ، اَلَّذينَ لا يُـؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُمْ بِالاْخِرَةِ هُـــمْ كــافِــرُونَ! " (6 ـ 7 / فصّلت)
1- الميزان، ج 2، ص 608 .

***** صفحه 80 *****


فصل هشتم: رسول الله و اهل بيت


مشخصات فردي و زندگي خصوصي رسول الله"ص"   
 1 ـ خنده رسول اللّه "ص"
     -   وقتـى رسـول الـلّه مى خنـديـد، خنـده اش تبسمـى شيــريـن بـــود،
     -   در تبسم رسول اللّه تنهـا دندان هاى چون تگرگــش نمايــان مى شـــد،
     -   وقتــى رسول اللّه خيلــى خوشحال مى شــد، زياد دســت به محاسن شريــف خود مى كشيد،
     -   رسول اللّه چنان بود كه اگر مسرور و راضى مى شد، مسرت و رضايتش براى مـردم بهتـرين مسـرت ها و رضـايت هـا بـود،
     -   او بـدون اين كه بخندد هميشه تبسمى بر لب داشت،
     -   هر وقت حرف مى زد، در حرف زدنش تبسم مى كرد.
2 ـ شوخى رسول اللّه "ص"
     -   رسول خدا با اشخاص شوخى مى كرد و مى خواست بدين وسيله آنان را مسرور سازد،
     -   رسول خدا با اشخاص مطايبه مى كرد ولى در شوخى هايش جز حق چيزى نمى گفت،
     -   مرد عربى به ديدن رسول اللّه مى آمــد و برايش هديــه مى آورد و همانجا به شوخــى مى گفت: پول هديـه ما را مرحمت فرما! رسول خدا هم مى خنديد، و وقتى اندوهناك مى شد، مى فرمود: اعرابى چه شد؟ كاش مى آمد!
3 ـ گريه رسول اللّه "ص"
     - رسول اللّه از خوف خداى عزّوجلّ اين قدر مى گريست كه سجاده و نمازگاهش از اشك چشم او تر مى شد، با اين كه جرم و گناهى هم نداشت،
-  رسول اللّه اين قدر مى گريست كه بيهوش مى شد، خدمتش عرض كردند: مگر

/ 24