پس از رسول خدا،
راه نجات از گمراهي کدام است؟
تنها قرآن
قرآن و سنت
قرآن وعترت
بن کمال
***** صفحه 2 *****
جناب استاد ابوالعباس بن کمال مولف کتاب "الخلفاء الراشدون"، محقق و مدرس "علوم ديني"، هستند.
ايشان تاريخ اسلام را با استفاده از "مطالب مورد اتفاق مسلمين"، مورد "تحليل عقلي"، قرار داده و "حقايق تاريخي صحيح" را از لابلاي خبرهاي متناقض تاريخي، کشف ميکنند. گفتگوي زيبا و خواندني زير با اين استاد فرزانه را به شما تقديم مي کنيم.
با سلام و تشکر از شما استاد عزيز که فرصتي را براي اين مصاحبه در اختيار ما قرار داديد. استاد گرامي، ما در دورهاي هستيم که "اختلاف ميان امت اسلامي، زياد شده. در حدي که به تکفير و کشتن يکديگر در سطح گسترده رسيده". همه مسلمانان هم دنبال "نجات از اين وضعيت وخيم و بينهايت ناگوار" هستند.
اکنون ما با شما که کتابي را هم در "تاريخ اسلام" درباره "خلفاء راشدين" آنهم با روش "تحليل عقلي"، نوشتهايد، ميخواهيم گفتگوي صميمانه و سؤالهايي داشته باشيم.
***** صفحه 3 *****
1- سؤال اول- آيا رسول خدا از اين "اختلافي که بعد از آن حضرت، در امتشان به وجود آمده"، خبر داشتهاند يا خير؟
پاسخ استاد: ضمن تشکر از اين مصاحبه، در پاسخ بايد گفت بله خبر داشتند.
قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: ستفترق امتي من بعدي، ثلاث و سبعين فرقة، واحدة "ناجيه" و اثنان و سبعون في النار:
رسول خدا فرمود: به زودي امت من، بعد از من، به هفتاد و سه فرقه تقسيم و متفرق ميشوند، همه آنها گمراهند، به جز يک فرقه(کتاب سنن ابن ماجه ، کتاب فتن - باب افتراق الامة و کتاب سنن ابي داود - کتاب السنة - باب شرح السنة - و کتاب سنن الترمذي ، کتاب الايمان - باب ما جاء في افتراق الامة. - کتاب مسند احمد - ج 2 ص 332 و...).
رسول خدا نه تنها اينکه از اختلاف صحابه و اختلاف امت، خبر داشتند بلکه از گمراهي جماعت مسلمين و اکثريت امت هم خبر دادند که اين قريشيان، مردم را گمراه ميکنند و مقصود رسول خدا از مردم همان جماعت مسلمين است که در زمان رسول خدا همان جماعت صحابه بودند آنجا که بخاري در ابواب مناقب در علامات نبوه و مسلم در ابواب
***** صفحه 4 *****
فتن، نقل ميکنند که رسول خدا با اشاره به قريشيان مدينه فرمود: يهلکُ الناس - هذا الحيُّ من قريش - يعني اين جماعت مسلمين و جماعت صحابه را که به آنها ناس و مردم گفته ميشود توسط اين قريشيان گمراه و هلاک ميشوند.
متأسفانه در اسلام، مذاهب مختلفي به وجود آمد. در ميان "مذاهب متناقضه و متعارضه"، به "بداهت عقلي"، تنها "يک مذهب"، ميتواند "مذهب حق و مطابق واقع باشد". ما بقي ، عقلاً باطل و گمراهي هستند. علاوه بر آن، حديثي متواتر هم از رسول خدا در اين موضوع، وارد شده است:
س- استاد، شما فرموديد در ميان "مذاهب مختلف"، به "بداهت عقل"، تنها يک فرقه ميتواند حق باشد. ما ميبينيم که رسول خدا هم همين امر عقلي را تاييد فرموده و از تفرقه اين امت خبر داده، ميفرمايد: مسلمين پس از من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند، تنها يک فرقه، حق و اهل بهشت هست و بقيه، گمراه و اهل جهنمند.
از اين بيان رسول خدا، استفاده ميشود که رسول خدا، علامت "فرقه ناجيه" را بيان فرموده باشند. حالا ممکن است "رهبران ساير فرقهها، از روي هواي نفس يا عوامل و علل ديگر دنيا طلبي"، از آن، سرپيچي کرده و مستحق جهنم شده باشند.
اما وقتي فکر ميکنيم، ميبينيم که اگر رسول خدا، "علامت راه حق را براي پس از خود، بيان نکرده بودند"، دليلي نداشت که ساير فرق، مستحق جهنم شوند.
***** صفحه 5 *****
سؤال دوم - حال سوال دوم من اين است که آيا رسول خدا، براي تشخيص "فرقه ناجيه" از ساير فرقهها، "چه نشانهها و ملاکهاي" را بيان فرمودهاند؟
پاسخ استاد: در پاسخ به سوال شما بايد به چند نکته توجه کرد:
1- "اسلام" بر خلاف ساير اديان الهي، يک "دين الهي ابدي" است. اين يعني اين که "بايد تا قيامت راهنماي راه حق، باشد".
2- همه انسانها "فاعل مختارند" و دنيا نيز "محل امتحان" آنها است.
3- ممکن است "افرادي به ظاهر صالح و در باطن رياستطلب" براي پس از رسول خدا، در صدد انحراف امت به سوي خود بوده و موجب تفرقه و گمراهي باشند.
پس اگر عقلي به موضوع فکر کنيم، متوجه ميشويم که تنها راه ممکن، اين است که رسول خدا، علامت "فرقه ناجيه" را براي پس از خود، بيان کرده باشند تا مومنين واقعي، بتوانند راه حق را تا قيامت با توجه به آن "نشانهها"، تشخيص داده و بپيمايند.
اين موضوع يعني روشن کردن "تکليف امت توسط رسول خدا براي در ورطه گمراهي نيفتادن مردم، براي پس از رسول خدا"، مورد قبول همه امت ايشان است". اما "اختلاف امت، تنها در نقل جملات اين راهنمائي است".
در منابع مسلمانان "سه حديث"، آمده که "راه نجات امت از گمراهي براي پس از رحلت پيامبر" را بيان کرده است. هر کدام از گروههاي متعارض نيز به
***** صفحه 6 *****
يکي از اين "احاديث سهگانه"، استناد و استدلال کردهاند و آن را به رسول خدا نسبت دادهاند! اما خوشبختانه نقادي و "تحليل عقلاني" ميتواند در "تشخيص حقيقت" در اينجا به ما کمک کند که کدام يک از اين "سه حديث"، صحيح است.
الف- در يک حديث آمده است که رسول خدا، "تنها پيروي از قرآن" را وسيله نجات از "گمراهي"، تا قيامت ميداند.
ب- در حديث ديگري آمده است تنها پيروي از "قرآن و سنت" براي "پس از رحلت پيامبر" وسيله نجات از گمراهي هستند. (در اين حديث به "مرجعي که عالم کامل به همه سنتهاي واقعي" پس از رسول خدا باشد، اشاره نشده است).
ج- در حديث سوم رسول خدا "براي پس از خود"، به عنوان جايگزيني براي خود (البته جايگزيني در امامت و هدايت به سنت واقعيه، نه در نبوت و رسالت)، علاوه بر "قرآن"، "ائمه عترت خويش" يعني اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و... را که "عالم کامل به همه سنتهاي واقعي هستند"، معرفي ميکند. "ائم? عترت پيامبر"، راهنماي "سنت واقعيه" و "رهبري امت" پس از رسول خدا، هستند تا پيروان عترت، گرفتار گمراهي نشوند.
***** صفحه 7 *****
س- استاد، منشأ اين گمراهي چيست؟ چرا اساسا چنين گمراهياي به وجود ميآيد؟
پاسخ استاد: منشاء اين گمراهي ميتواند يکي از اين سه مورد باشد:
1- باور بعضي تابعين به بعضي از "احاديث منسوب به رسول خدا که در واقع مجعوله" بود. در نتيجه وجود تناقض ميان احاديث منسوب به رسول خدا.1
2- "استنباط هاي غلط و متناقض" از "قرآن و احاديث" پس از رسول خدا.2
3- "طايفهگرايي"، به اين معني که هر نژاد و طايفهاي، پس از رسول خدا، حاکميجدا براي خود منصوب کند در نتيجه، طايفهها با جنگ با يکديگر، گرفتار تفرقه شوند.3
اولاً . براي کسانيکه ميخواهند پس از رسول خدا، تا قيامت خودشان و نسلشان گمراه نشوند پيشواياني لازم است که عالم کامل به همه سنت واقعيه باشند تا گرفتار بعضي از احاديث مجعولهاي (که به رسول خدا نسبت ميدهند اما ساخته منافقين ناشناخته است نه رسول خدا) نشوند.
ثانياً . کسانيکه ميخواهند پس از رسول خدا گمراه نشوند (حتي اگر خودشان هم عالم کامل به همه سنت واقعيه باشند) باز نيازمند "رهبراني هستند که ترجمان واقعيه وحي باشند" و به استنباطهاي غلط و گمراه کننده، گرفتار نشوند يعني معصوم از خطاء در تفسير قرآن و استنباط از سنت باشند.
ثالثاً . کسانيکه ميخواهند پس از رسول خدا گرفتار رهبران سياسي متخالف و متضاد و تفرقه نشوند نيازمند رهبري منصوب از طرف خدا هستند تا بهانهاي به دست رياست طلبان نژادپرست نباشد که هر قومي بخواهد براي خود، رهبر جدا انتخاب کند.
شيعيان علي ميگويند: تعيين "رهبري عترت" از طرف رسول خدا براي پس از خود بهمين خاطر بود تا پيروان حق پس از رسول خدا - گرفتار 1- احاديث متعارضه و 2- استنباطهاي متناقضه و غلط و گمراه کننده و 3- رهبران، متضاد نشوند.
***** صفحه 8 *****
3- سؤال سوم - استاد شما به "سه تا حديث"، اشاره فرموديد. آيا "هر سه حديثي که گفتيد"، "معتبر و قابل پذيرش" هستند؟
پاسخ استاد: در "حديث اول"، آمده است که پس از رسول خدا "قرآن به تنهائي"، وسيله نجات تا قيامت است. متن حديث اين چنين است:
اني ترکت فيکم "ما لن تضلوا بعده، ان اعتصمتم به"، "کتاب الله":
من ميان شما چيزي را به يادگار ميگذارم که اگر به آن، عمل کنيد و پيروي کنيد هرگز گمراه نميشويد و آن کتاب خدا است.
"موطأ، مالک، باب النهي عن القول في القدر، از زيد بن ارقم، و سنن ابوداود - حديث 1905 ، و سنن ابن ماجه ، حديث 3074".
اولاً همه هفتاد و سه فرقه، خود را پيرو "قرآن" ميدانند در حاليکه همه گمراهاند بجز يک فرقه، پس عقلاً هم ممکن نيست "پيروي از قرآن به تنهايي"، علامت فرقه ناجيه باشد
ثانياً در "روايتي ديگر که به طور متواتر"، وارد شده است (و بخاري و مسلم و غيره نقل کردهاند و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامي است)، اين
***** صفحه 9 *****
گونه آمده که اين حديث، سخن پيامبر خدا نيست. بلکه اين جمله که "تنها قران کافي است"، گفته "عمر" است. وقتي که رسول خدا در آستانه رحلت بود، فرمود: "قلم و دوات بياوريد تا من وصيتي کنم تا شما با داشتن آن وصيتنامه، هرگز تا قيامت، گمراه نشويد". در اين لحظه، "عمر" ميگويد: "قلم و دوات نياوريد. قرآن براي ما، کافي است". اين جمله، يعني با وجود قرآن، به "وصيت رسول خدا"، در نجات از گمراهي تا قيامت، نيازي نيست:
عن عبيدالله بن عبدالله عن ابن عباس قال لما اشتد بالنبي صلي الله عليه و سلم وجعه قال ائتوني بکتاب اکتب لکم کتاباً لا تضلوا بعده، قال عمر: "ان النبي غلبه الوجع و عندنا کتاب الله، حسبنا" فاختلفوا و کثر اللغط قال(ص) قوموا عني و لا ينبغي عندي التنازع (بخاري، کتاب العلم، باب کتابة العلم).
اين نزاع عمر با رسول خدا که در انتها منجر به ناراحت شدن رسول خدا ميشود، در معتبرترين منابع، مکررا آمده است، از جمله:
1. بخاري، کتاب المرض، باب قول المريض قوموا عنّي.
2. بخاري، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، باب کراهية الخلاف عن عمر (باختلاف يسير)
3. بخاري، کتاب بدء الخلق في باب مرض النبي صلي الله عليه و سلم
***** صفحه 10 *****
1. بخاري، کتاب الجهاد و السير، باب هل يستشفع الي اهل الذمّة عن سليمان الاحول عن سعيد بن الجبير عن ابن عباس (الي ان قال) ... فقالوا هجر رسول الله قال (ص) دعوني فالذي انا فيه، خير مما تدعوني اليه1.
2. بخاري، باب الجزيه و الموادعه مع اهل الحرب في باب اخراج اليهود من جزيرة العرب.
3. مسلم ، کتاب الوصية ، باب ترک الوصية
4. احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 222، ج 3، ص 346
5. ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 243 و 244 .
فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: اغسلوني بسبع قرب و أتوني بصحيفة و دواة اکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً . فقال النسوة: ائتوا رسول الله(ص) بحاجته
- "قال عمر فقلت اسکتن فانکن صواحبه اذا مرض عصرتن اعينکن و اذا صح اخذتن بعنقه.
- فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: هن خير منکم!"2
1 . رسول خدا فرمود در اين حال مرگ باشم بهتر است تا از حرفهاي شما پيروي کنم.
2 . ترجمه: ... زنهاي رسول خدا ميگفتند به حرفهاي رسول خدا گوش دهيد. عمر گفت: وقتي مريض است گريه ميکنيد وقتي سالم است بر گردنش سوار ميشويد! رسول خدا در خطاب به عمر، فرمود: "اين زنها از شماها بهترند".
***** صفحه 11 *****
اين حديث، به حديث "قلم و دوات" مشهور است و به طور متواتر نقل شده. همه مسلمانان بر حديث قلم و دوات اجماع دارند.
اين نشان ميدهد که عبارت و نظريه "قرآن به تنهائي براي پس از رسول خدا ميتواند امت را از گمراهي نجات دهد"، گفته "عمر" است و از رسول خدا نيست. اگر انتساب اين جمله به رسول خدا را عمدي ندانيم، بايد بگوييم راوي به غلط آن را به ايشان، نسبت داده است. زيرا رسول خدا تا آخرين لحظات زندگياش با چنين گفتهاي، مخالفت کرده است. "تاريخ" هم به طور قطعي ديدگاه پيامبر را مخالف اين نظريه نشان ميدهد. علاوه بر اين، "تاريخ"، ثابت کرده است که اين نظريه، صحيح نيست. چرا که همه هفتاد و سه فرقه، خود را پيرو قرآن ميدانند و در خانهشان "قرآن" هم دارند، اما ميبينيم که متفرقند. اين واقعيت نشان مي دهد که "قرآن به تنهايي براي نجات امت تا قيامت، کافي نبوده است". رسول خدا نيز هرگز حديثي کذب و خلاف واقع نگفتهاند. لذا نميتوان پذيرفت که اين حديث از رسول خدا باشد.
***** صفحه 12 *****
4- سؤال چهارم - به نکات خوبي اشاره کرديد استاد. تا اين جا پذيرفتيم که روايت و نظريه اول، نميتواند صحيح باشد و نميتوان گفت که "قرآن به تنهايي" ميتواند راه نجات، پس از رسول خدا تا قيامت باشد،
اما "قرآن و سنت با هم"، چطور؟ آيا "اين دو با هم"، ميتوانند، (براي پس از رسول خدا، بدون معرفي مرجعي مومن واقعي و عالم کامل به همه سنن واقعيه)، پيروان را تا قيامت از گمراهي، نجات بدهند؟
پاسخ استاد:
اولاً: همه هفتاد و سه فرقه، "امت رسول خدا"، خود را پيرو "قرآن و سنت" ميدانند و حتي بعضاً همديگر را به همين دليل (پيروي از سنت مورد ادعايشان)، تکفير ميکنند؛ در حاليکه به "بداهت عقل" و "سخن متواتر رسول خدا"، "تنها يک فرقه آنها، حق است" و اکثريت قاطع آنها، گمراه و اهل جهنم هستند. پس اين حديث "کتاب الله و سنتي"، نميتواند، صادق باشد يعني نميتواند علامت "فرقه ناجيه" براي پس از رسول خدا باشد.
يعني "پيروي از قرآن و سنت"، "علامت مسلمان بودن هر مسلمان است" نه علامت "فرقه ناجيه" پس از رسول خدا که "همه هفتاد و سه فرقه، همه خود را پيرو قرآن و سنت ميدانند".
ثانياً "سنت مختلف" فيه خودش، علت پيدايش اختلاف است چگونه ميتواند "سنت مختلف فيه"، پيروان را از گمراهي نجات دهد و همه را به وحدت در راه مستقيم هدايت برساند و يقيناً اين حديث (اني تارک فيکم
***** صفحه 13 *****
الثقلين کتاب الله و سنتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا)، کذب است. و تنها پس از رسول خدا فرقهاي اهل نجات است که پيرو "ائمه عترت" باشد، طبق حديث صحيح و متواتر و مجمع عليه امت که رسول خدا فرمود: اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا - چگونه بدون راهنمايي از عترت که عالم کامل به همه سنت واقعيه بودند ميتوان پس از رسول خدا "احاديث مجعوله" را، از "سنت واقعيه"، تشخيص داد، تا پيروي از "سنت واقعيه"، معيار، نجات شود؟
در حاليکه بعضي از "منافقين مدينه" از "اصحاب رسول خدا"، به حدي در نفاق، فرو رفته بودند که حتي "رسول خدا" هم از راه معمول و غير وحي، نميتوانست تشخيص دهد که آنان منافقند. دروغهاي آنان پس از رسول خدا، در لابلاي سنت، پنهان شده بود. قرآن ميفرمايد:
و من اهل المدينة مردوا علي النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم.(توبه: 101)
ترجمه: يعني از اهل مدينه بعضي منافق شدند که تو هم نميداني آنها، منافقاند ما ميدانيم.
علاوه بر آنکه اين حديث ثقلين "کتاب الله و سنتي" که در کتب قديم با سند، نيامده با "حديث ثقلين ديگري" يعني حديث ثقلين "کتاب الله و عترتي"، که در کتب قديم، به طور متواتر و با سند صحيح، موجود ميباشد، معارض است. حديث ثقلين "کتاب الله و عترتي"، نقلاش مورد اجماع تمام مذاهب اسلامي است. اما حديث ثقلين "کتاب الله و
***** صفحه 14 *****
سنتي"، هم از حيث سند (که در کتب ششگانه قديم با سند، نيامده است) و هم از حيث محتوا، نميتواند معيار تشخيص "مذهب حق" از مذهب باطل، ميان هفتاد و سه فرقه باشد که "همه فرقهها"، خود را مسلمان و "اهل کتاب و سنت" ميدانند.
***** صفحه 15 *****
5- سؤال پنجم- وضعيت سندي و متن حديث ثقليناي که ميگوييد "کتاب الله و عترتي"، هم در کتب قديم، صحيح است و هم همه فرقهها، آن را نقل کردهاند و متواتر است و ملاک نجات را مطرح کرده، چطور است؟
پاسخ استاد: متن اين حديث ثقلين به اين شرح است:
قال رسول الله اني تارک فيکم الثقلين "کتاب الله و عترتي اهل بيتي"، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً:
ترجمه: من ميان شما دو يادگار باقي ميگذارم: قرآن و عترتم. ما دامي که از اين دو پيروي کنيد هرگز تا قيامت گمراه نميشويد.
اين حديث متواتر ثقلين کتاباللّ?ه و عترتي را رسول خدا در "غديرخم" و غير آن، فرموده است. بعضي از منابع اين حديث به اين شرح است:
مسلم در کتابش، در مناقب که البته قسمتي از آن را نقل کرده.
بخاري در تاريخ کبيرش از غدير خم، که تنها جمله "من کنت مولاه فهذا علي مولاه" را آورده است.
سنن ترمذي در ابواب مناقب.
سنن کبراي نسائي، در ج 5 ، ص 51 که به طور کامل آمده است.
مسند احمد، ج 3، ص 14 و 17 و 26 و 59.
در ساير منابع نيز به طور متواتر ذکر شده است.
***** صفحه 16 *****
اين حديث ثقلين "کتاب الله و عترتي"، علاوه بر اين که با "سند متواتر و مجمع عليه همه و صحيح" در منابع قديم مورد قبول مسلمين آمده است، با آياتي از قرآن نيز تاييد ميشود. به عنوان مثال:
آيه 33 احزاب معروف به آيه تطهير، انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيراً (زيرا قرآن اهل بيت رسول خدا را که از عترت بودند تطهير کرده است)
آيه 23 سوره شوري معروف به آيه "وجوب مودت ذوي القربي":{و ما اسئلکم اجراً الا المودة في القربي}، (قرآن مودت ذوي القرباء را واجب نمود که علامت ايمان آنها است)
آيه 47 سوره سبأ،
آيه 57 سوره فرقان {قل ما اسألکم عليه من اجر الا من شاء انَ يتّخذ الي ربه سبيلاً}، يعني محبت "عترت رسول خدا و ذوي القربي" راهي است به سوي حق و خدا.
اين آيات همه حديث ثقلين "کتاب الله و عترتي" را تاييد ميکنند. علاوه بر اين آيات، احاديث متواتر ديگري نيز وجود دارد که مورد قبول جميع مذاهب اسلامي است و آنها نيز مفاد اين روايت را تاييد مي کنند، مثل حديثي که ميفرمايد: "علي، معيار حق است":
قال رسول الله صلي الله عليه و سلم رحم الله علياً اللهم ادر الحق مداره.
ترجمه: رسول خدا فرمود: خدا رحمت کند علي را، اي خداي من، حق را در مدار علي قرار بده که هر کار علي هميشه حق
***** صفحه 17 *****
باشد و علامت حق بودن باشد.(سنن الترمذي ، ابواب المناقب).
در حديث ديگري وارد شده است:
علي مني وانا منه ولا يؤدي عني الا انا وعلي:
ترجمه: رسول خدا فرمود که علي از من است و من از علي هستم و کار من را تنها خودم به نتيجه ميرسانم يا علي آنرا به نتيجه ميرساند. (سنن ترمذي؛ ابواب مناقب).
در حديث متواتر ديگري آمده است:
قال رسول الله لعلي، انت مني و انا منک:
رسول خدا به علي فرمود، تو از من هستي و من از تو(بخاري، ج 5، ص 85 و کتاب مغازي، باب عمرة القضاء).
در روايت متواتر ديگري آمده است که "محبت علي، علامت ايمان واقعي است و بغضاش، علامت نفاق است":
عن عليبنابيطالب: عهد النبي الامّي اليّ انه لا يحبني الا مومن ولا يبغضي الا منافق:
ترجمه: علي از قول رسول خدا نقل ميکند که رسول خدا فرمود: علي را دوست نميدارد مگر آنکه واقعاً مومن باشد و با
***** صفحه 18 *****
علي، کسي دشمني نميکند مگر آنکه واقعاً منافق باشد(مسلم، ابواب الايمان و نيز نک: سنن الترمذي، ج 5، ص 206، سنن النسائي، ج 8، ص 117 ، ابواب مناقب، در مناقب علي، خصائص نسائي، ص 76 ، ابن ماجه، ج 1، ص 42 و مسند احمد، ج 1، ص 84 ).
بنا بر اين حديث ثقلين "کتاب الله و عترتي" علاوه بر صحت سند، هم مويد به "قرآن" (در آيه تطهير در سوره احزاب و هم آيه وجوب مودت ذوي القربي در سوره شوري آيه 23 - {قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدّةَ فِي الْقُرْبى}) و "سنت متواتره" است درباره طهارت و وجوب مودت "اهلبيت از عترت" و ايمان "اهلبيت از عترت و ذوي القربي" و هم نقلاش، مورد قبول همه مذاهب مسلمين است. اصل حديث متواتر که نقلاش، مجمع عليه همه امت است چنين است:
- اني تارک فيکم الثقلين "کتاب الله و عترتي اهلبيتي" ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً.
شکي نيست که شناخت "سنت واقعي" از احاديث جعلي، پس از رسول خدا، نيازمند مراجعه به "مومني واقعي است که مرجع علمي هم باشد". عالم کامل به همه سنتهاي واقعي نيز بايد کسي همچون علي بن ابيطالب باشد.
***** صفحه 19 *****
6- سؤال ششم- استاد، چرا بايد "علي بن ابي طالب" به عنوان عالم و مرجع شناخت "سنت واقعي" معرفي شود؟
پاسخ استاد: چون علي، (کسي است که رسول خدا، ايشان را باب علم و دروازه حکمتاش ناميده، يعني مصداق عترت. علي بن ابي طالب در عين اين که از مومنين واقعي بود)، از عترت رسول خدا نيز محسوب ميشد و در غدير خم به عنوان اولين از ائمه عترت و ولي مومنين معرفي شد که تنها تمسک به ائمه عترت تا روز قيامت وسيله نجات از گمراهي است و ولي واجب الاطاعه است.
(و نيز علي بن ابي طالب هميشه از کودکي با رسول خدا بوده و به شهادت رسول خدا، در "حديث ثقلين کتاب الله و عترتي"، عالم کامل به همه سنتهاي واقعي و نيز مفسر صحيح قرآن بود. به شهادت همين حديث ثقلين "کتاب الله و عترتي"، "اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب" "تنها مرجعي علمي" پس از رسول خدا بود که ميتوانست هر حديث مجعولي را تشخيص دهد و چون به شهادت همين حديث ثقلين کتاب الله و عترتي ميتواند، امت را از گمراهي نجات دهد و سوره يونس - آيه 35 - {أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقّ أَنْ يُتّبَعَ أَمّنْ لا يَهِدّي إِلّا أَنْ يُهْدي}. علي بن ابيطالب، احق به رهبري امت، چون عالم به همه سنت و هادي بحق به شهادت رسول خدا پس از رسول خدا بود پس پيروي از علي بن ابيطالب، اولي و واجب است.)
***** صفحه 20 *****
(مصاحبهگر)- پس اين طور که شما فرموديد، به دليل "اختلاف هاي زيادي که در معرفي سنت رسول خدا"، وجود دارد، (به شهادت رسول خدا در حديث ثقلين کتاب الله و عترتي) نميتوان غير از "عترت پيامبر" را مرجع تشخيص "سنت واقعي" دانست.
پاسخ استاد: بله. درست است. بر همين مبنا، هرگز پس از رسول خدا، "سنت اختلافي" (اخبار و "سنتهاي متعارض و متناقضي که به رسول خدا نسبت ميدهند")، نميتواند راهنماي "صراط مستقيم" و حفظ وحدت در صراط مستقيم تا قيامت باشد. اصلا خود "سنتهاي اختلافي و متعارض" که بعد از رسول خدا به وجود آمده است و "استنباطها و فهمهاي متعارض"، علت اختلاف است، نه اين که سبب حفظ وحدت در صراط مستقيم است.
ضمن اين که در مباحث گذشته عرض کردم، "تاريخ" هم بر اين که همه هفتاد و سه فرقه، خود را پيرو "قرآن و سنت" ميدانند، شهادت ميدهد در حالي که همه آنها، طبق "حديث هفتاد و سه فرقه"، گمراه و اهل جهنماند، به جز يک فرقه.
***** صفحه 21 *****
مصاحبهگر: موضوع بحث ما، اين حديث است که مي گفت ثقلين "کتاب الله و عترتي" است. با شرحي که شما فرموديد، يعني پس از رسول خدا، پيروي از "قرآن و عترت"، يعني "امامت عترت" پس از رسول خدا، پيروان را از گمراهي تا قيامت، نجات ميدهد. در اين باره، "بيشتر توضيح دهيد".
پاسخ استاد: "تاريخ"، اين واقعيت را به اثبات رسانده که "امامت غير عترت"، موجب گمراهي ميشود. اين "رهبران غير عترت"، بودند که "بنياميه" را در شام (معاويه) و در مدينه (عثمان اموي را) پس از خودشان، مسلط کردند. در نتيجه "بنياميه" هم، موجب فتنههاي فراواني شدند.
"امامان غير عترت"، کتابت "حديث نبوي" را ممنوع کردند. سياست "ممنوعيت حديث نبوي"، توسط "ابوبکر و عمر" و ادامه يافتن آن، در زمان "بنياميه ستمگر"1 دست نشاندههاي ابابکر و عمر به مدت يک قرن، باعث شد تا احاديث جعلي بيشتري (نزديک به يک ميليون حديث) ايجاد شود. اين ممنوعيت و کثرت احاديث جعلي، سبب سردرگرمي بيشتر امت شد.
"فتنههائي که بنياميه دست نشاندههاي ابابکر و عمر با حيف و ميل بيت المال و ظلم و تجاوز به امت"، به وجود آوردند، اين سر درگمي و تفرقه را افزايش داد. حديث ثقلين کتاب اللّه و عترتي
1. قرآن در سوره بقره - در آيه 124 - ميفرمايد عهد امامت به ستمگر نميرسد - {لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمينَ}
***** صفحه 22 *****
مفهومش همين را ميرساند که رهبري "غير عترت"، وسيله گمراهي امت ميشود. جمله شرطيه - ما ان تمسکتم بهما لن تضلو ابداً - مفهومش اين ميشود که اگر به "قرآن و عترت"، تمسک نکرديد، گمراه ميشويد.
اگر "حسين بن علي بن ابي طالب"، در مخالفت با فسق و ستمگري "يزيد بن معاويه (که هم شراب خوار بود و هم منکر رسالت نبوي)"، شهيد نميشد و اگر در راه اصلاح دين جدش، جان خوش را فدا نميکرد، الان از اسلام هيچ اثري نداشتيم.
زيرا قيام "امام حسين"، سبب انقلاب مسلمانان در خونخواهي او و در نتيجه سبب نابودي بني اميه، بر اثر اين خونخواهي، شد و در نتيجه علت "آزاد شدن کتابت حديث نبوي" شد. اگر چنين قيامي، اتفاق نميافتاد و اگر "ممنوعيت کتابت حديث نبوي"، چندين قرن و تا به حال، ادامه مييافت، از اسلام، هيچ چيز باقي نمانده بود. قيام "حسين بن علي بن ابي طالب" و نيز قيامهاي بعد، به خونخواهي حسين، سبب نابودي "بنياميه" و در نتيجه، "رفع ممنوعيت حديث و آزادي کتابت حديث نبوي شد". بدين جهت "نابودي بني اميه"، موجب بقاي "اسلام واقعي" شد.
کبري: وجود "فرقهاي ناجيه تا قيامت"، بدون داشتن "رهبراني منصوب من الله که به تاييد الهي، معصوم از خطاء هم تا قيامت باشد"، ممکن نيست زيرا:
1- تنها خدا، منافقشناس و مومنشناس واقعي است
2- و تنها خدا، شايستهترين فرد را براي رهبري ميشناسد
3- و تنها خدا، ميتواند رهبر منصوباش را با دادن آگاهيهاي لازم از
***** صفحه 23 *****
خطاي در رهبري مصون بدارد.
صغري: مضمون حديث ثقلين - اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا - معرفي چنين رهبراني از عترت، در کنار قرآن از طرف خدا، توسط رسولاش براي پس از رسولاش، تا قيامت است تا پيروان "قرآن و عترت"، پس از رسول خدا، بتوانند تا قيامت با پيروي از اين دو گوهر بي نظير پس از رسول خدا، از گمراهي نجات يابند.
نتيجه - معرفي اين دو گوهر گرانبها از طرف خدا توسط رسولاش براي پس از رحلتاش، مصداق آيه صد و بيست سوم سوره طه است که ميفرمايد {فَمَنِ اتّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلّ وَ لا يَشْقى} يعني پيروان از هدايت انبياء الهي، هرگز گمراه نميشوند.
و پيروي از "وصيت رسول خدا در پيروي از عترتاش" پس از خودش همانا "پيروي از انبياء الهي است" که پيروان انبياء الهي، طبق گفته قرآن، هرگز گمراه نميشوند.
***** صفحه 24 *****
مصاحبهگر: استاد، "ائمه عترت"، (غير از اميرالمؤمنين عليبنابيطالب)، ديگر چه کساني هستند؟
پاسخ استاد: اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب، اولين شخصيت از "ائمه عترت رسول خدا" است. در غديرخم، پيامبر خدا، از طرف خدا، ايشان را به امامت، نصب کرد. امام حسن و امام حسين نيز در زمره ائمه عترت هستند که رسول خدا آنان را در زير عبا، جمع نمود و آيه تطهير در موردشان نازل شد.
ساير شخصيتهاي ائمه عترت رسول خدا که اوصياء رسول خدا هستند عبارتند از: علي بن الحسين، امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا و فرزندش امام جواد و سپس امام هادي و امام حسن عسکري و "امام مهدي"، "آخرين ائمه عترت" است.
براي رسيدن به پاسخ سوال شما، حديث دوازده امام که همه آن را نقل نمودهاند، ميتواند، راهگشا باشد.
قال رسول الله(ص) يکون بعدي اثنا عشر اميراً، کلهم من قريش؛ (بخاري، آخر کتاب الاحکام؛ مسلم، باب الأمارة؛ مسند احمد، ص 107 - 87).
قال رسول الله(ص): يکون بعدي اثناعشر خليفه، کلهم من قريش: ترجمه: رسول خدا فرمود پس از من دوازده خليفه ميآيند همگي آنان از قريش هستند (مسند احمد، ج 5، ص 108 - 90).
***** صفحه 25 *****
بر اساس اين حديث "خلفاي راشدين"، دوازده نفرند. به استناد مجموعه رواياتي از اين دست، "خلفاي راشدين" همين دوازده نفرند که نخستين آنان علي مولاي مومنان و آخرين آنان، مهدي آل محمد است. (سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1368؛ سنن ابي داود، ص 310، عن ام سلمه عن النبي صلي الله عليه و سلم: المهدي من ولد فاطمة.)
البته در برخي از اين روايات تعبير دوازده امير يا خليفه به عدد نقباي بني اسراييل نيز دارد. هيچ مذهبي از مذاهب مختلف مسلمين جز "مذهب اهل بيت" (که به دوازده امام معصوم، اعتقاد دارند)، منطبق با حديث متواتر "دوازده امام" و حديث متواتر "ثقلين کتاب الله و عترتي" نيست.
***** صفحه 26 *****
7- سؤال هفتم- استاد، با توجه به مطالبي که شما فرموديد، حداکثر ميتوان گفت که علي بن ابي طالب و نهايتا امام حسن و امام حسين از امامان عترت هستند. بقيه امامان عترت را چگونه اثبات ميکنيد؟
پاسخ استاد: روشن است وقتي "امامتِ عترت" و نيز امامت و "عصمت امام علي"، ثابت شد، هر امامي نيز، امام بعد از خود را معرفي ميکند.
***** صفحه 27 *****
مصاحبهگر: چرا پيامبر خدا، خودش نام و مشخصات همه امامان را بيان نکرد؟
پاسخ استاد: رسول خدا در "غدير خم"، اولين نفر از آنان را نصب کرد تا بقيه اوصياي حضرت، هر يک توسط امام قبلي خود به امت، معرفي شوند. البته براي اهل انصاف، روشن است که بيان عمومي و همگاني مشخصات دوازده امام و نام بردن آنان عقلا صحيح نبود. چون راحت از طرف دشمن، شناسايي مي شدند و به قتل مي رسيدند. اما با اين حال، پيامبر خدا براي افراد خاص و مورد اطمينان، از ياران علي، نام دوازده امام را هم آوردند که در روايات ثبت شده است.
قال رسول الله صلي الله عليه و سلم يکون بعدي اثنا عشر أَميراً... کلهم من قريش1
- قال رسول الله صلي الله عليه و سلم يکون بعدي اثناعشر خليفة کلهم من قريش -2
1. از کتاب بخاري - در آخر کتاب احکام و از کتاب مسلم در باب الامارة
2. مسند احمد بن حنبل ج 5 ص 87 تا ص 107
***** صفحه 28 *****
نتيجهگيري از آنچه گذشت:
اگر صحابه رسول خدا، "پس از رسول خدا"، بلا فاصله بطور کامل و يکپارچه، به وصيت رسول خدا، در تبعيت از "علي و بقيه اوصياء رسول خدا" از "ائمه عترت" که مؤمنان واقعي و عالمان کامل به همه تفسير صحيح قرآن و "سنت واقعيه" (به شهادت همين حديث ثقلين کتاب الله و عترتي) بودند عمل کامل ميکردند، هرگز "ممنوعيت کتابت حديث نبوي" و تسلط "بني اميه" (دشمنان واقعي بني هاشم)، عملي نميشد و دست منافقان در جعل احاديث و سنتهاي غير واقعي و نسبت دادن آنها به رسول خدا، باز نميماند تا آنکه "سنت واقعيه"، ميان يک ميليون احاديث مجعوله در قرن دوم، گم شود و با روي کار آمدن "بني اميه دشمنان واقعي بني هاشم" در شام و در مدينه و حيف و ميل بيت المال و ريختن خونهاي بناحق و ظلم و تعدي "بني اميه" به امت، مسلمانان عليه حاکمان ستمگرشان شورش کنند و او را بکشند و جنگ ميان "خويشان عثمان" و "صحابه رسول خدا" از مهاجرين و انصار رخ دهد و فتنهاي در جهان اسلام، بروز کند که ديگر قابل خاموش شدن نباشد و حتي "عليّ" هم پس از کشته شدن عثمان، نتواند آنرا خاموش کند تا آنکه پس از هزار و يا هزاران سال که مسلمانان از اين اختلاف خسته شوند و به حقانيت امامت "ائمه عترت" بيشتر پي برند آنهم با شمشير مهدي امت از آل محمد که با تاييد الهي همچون سليمان بتواند مسلماناني را که زير بار دليل و حجت و حقانيت اسلام واقعي نميروند نابود کند و جهان اسلام را زير سايه آخرين وصي رسول خدا، "مهدي آل محمد"، جمع کند.
اگر "صحابه رسول خدا پس از رحلت رسول خدا بلا فاصله و يکپارچه و بطور کامل از ائمه عترت پيروي ميکردند" نه تنها حديثي به
***** صفحه 29 *****
دروغ جعل نميشد و به رسول خدا، نسبت داده نميشد و نيز هيچ استنباط غلطي هم از "قرآن و سنت" نميشد بلکه همه امت تا قيامت زير پرچم "رهبري منصوب از طرف خدا و رسولاش" با هم جمع ميشدند و نژادپرستي، آنها را به تفرقه نميانداخت تا هر طايفه و نژادي بخواهد براي خود، رهبري جداگانه، تعيين کند "و پيکره يکپارچه امت اسلامي در زمان رسول خدا" را بخاطر "رياست طلبي" و "نژادپرستي طايفهاي"، تکه تکه کنند و اسلام را به نهايت ضعف برساند که اينک يهود صهيونيست که يک صدم مسلمانان هم نميشوند بر يک ميليارد مسلمان، مسلط شده و جان و مال و ناموس مسلمانان را نابود ميکنند.
بلکه اگر "مسلمانان پس از رسول خدا يکپارچه و بلافاصله از علي و ائمه عترت بطور کامل پيروي ميکردند" علاوه بر آنکه اتحادشان در راه مستقيم و نيز عزّت و شرفشان تا قيامت تضمين ميشد بلکه "بقيه مردم جهان" هم به اسلام واقعي ميپيوستند و همچون زمان ظهور مهدي آل محمد، جهان، همه به دين حق ميپيوستند و جهان آباد ميشد يعني پر از عدل و داد ميشد.
***** صفحه 30 *****
8- سؤال هشتم: استاد، از چه زماني "اين تفرقه ميان مسلمانان و گمراهي و پيروي از رهبران ناشايست"، شروع شده است بعيد به نظر ميرسد که در زمان "صحابه" و توسط "صحابه که همه عدول بودند"، اين تفرقه بخاطر دنياپرستي و رياست پرستي و گمراهي رخ داده باشد خصوصاً آنکه رسول خدا براي پس از خود، نشانههاي فرقه حقه و ناجيه را که در راه مستقيم تا قيامت هست را يعني لزوم پيروي از عترت را در کنار قرآن را بطور کامل بيان فرموده بود و "صحابه" آنها را بدون واسطه شنيده بودند؛ آيا قرآن درباره صحابه چه ميگويد؟
آيا قرآن، همه صحابه را بدون استثناء، عدول ميداند يا همچون تابعين ميان آنها، منافق و فاسق هم بوده است؟
آيا اکثريت صحابه چگونه بودهاند؟
***** صفحه 31 *****
پاسخ استاد: متاسفانه، تفرقه "تابعين" هم از تفرقه "صحابه"، سرچشمه گرفته است و آنطور که خداوند در قرآن هم فرموده در سوره توبه آيه صد و يکم {وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ}
ترجمه: و از اهل مدينه هم عدهاي در نفاق فرو رفتهاند بطوري که توهم که پيغمبر من هستي نميداني آنها منافقاند ما، آنها را ميشناسيم که منافقاند - لا تعلمهم نحن نعلمهم - "منافقين از صحابه پيدا ميشدند که به حدي در نفاق و دو رواي فرو رفته بودند که حتي رسول خدا هم نميدانست که آنها منافق هستند" چه رسد به ديگران در نتيجه پس از رحلت رسول خدا، "اين افراد از صحابه"، به راحتي ميتوانستند "احاديثي دروغي" بسازند و به رسول خدا نسبت دهند، و مردم و مسلمانان آنها را باور کنند.
حتي در ميان "اين افراد از صحابه"، کساني بودند که "به دروغ به بعضي از زنان رسول خدا" نسبت "زناي محصنه" دادند که در سوره نور به داستان افک معروف است و خداوند با نازل کردن آيهاي آنها را تکذيب کرد.
سوره نور: آيه 10 - 16
{إِنّ الّذينَ جاؤُ بِاْلإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِىٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ اْلإِثْمِ وَ الّذي تَوَلّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ}
و نيز خداوند در قرآن در سوره آل عمران در غزوه احد وقتي صحابه رسول خدا پشت رسول خدا را در غزوه احد خالي کردند و فرار کردند
***** صفحه 32 *****
ميفرمايد {مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ اْلآخِرَةَ } يعني بعضي از شما صحابه رسول خدا، دنيا طلب هستيد و بعضي شما از صحابه رسول خدا، آخرت را طلب ميکنند (و براي خدا کار ميکنند).
- و در سوره الاسراء: آيه 18 و 19 - ميفرمايد
آنها که دنيا را طلب ميکنند ما دنيا را بان مقدار که بخواهيم به آنها ميدهيم ولي در آخرت در جهنم هستند و مورد مذمت و مدحوراند.
و اما آنان که آخرت را طلب ميکنند و در راه طلب آخرت سعي و کوشش و کار ميکنند در حاليکه بخدا ايمان دارند ما پاداش نيکو به آنها ميدهيم.
سوره الاسراء 18-19 - {مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنّمَ يَصْلاها مَذْمُومًا مَدْحُورًا * وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا}
- و نيز در سوره هود - آيه 15 - 16 -
{مَنْ كانَ يُريدُ الْحَياةَ الدّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبْخَسُونَ * أُولئِكَ الّذينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي اْلآخِرَةِ إِلاّ النّارُ}
- و سوره شوري - آيه 20 -
{مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ اْلآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي اْلآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ}
و بعضي ديگر صحابه آنطور که در کتب احاديث ششگانه و غيره و نيز در کتب تفسير بطور متواتر و مجمع عليه امت، وارد شده است دربارهشان نزول "آيات حدود" که درباره حد زنا و حد سرقت و حد
***** صفحه 33 *****
شرب خمر و حد محارب و حد تهمت زناي محصنه و غيره وارد شده است بعضي از صحابه رسول خدا صلي الله عليه و سلم، حد سرقت به دست رسول خدا خوردند بعضي ديگر از صحابه، حد زنا خوردند و بعضي حد شرب خمر خوردند و غيره که در کتب معتبره حديث و تفاسير قرآن بطور متواتر در ذيل آيات "حدود گناهان کبيره"، وارد شده است.
و بدون شک مرتکب گناه کبيره، فاسق هست؛
- سوره مائده - آيه 38 -
{وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما}
در کتاب بخاري و مسلم و غير اينها بطور متواتر وارد شده است که بعضي از صحابيه رسول خدا به دست رسول خدا، حد سرقت خوردند و دست آنها قطع شد.
سوره الحجرات - 6
{إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ}
- اين آيه درباره وليد بن عقبه صحابي وارد شده است و خداوند او را فاسق، ناميده است.
(خواننده خودش ميتواند به کتب حديث در ابواب حدود گناهان کبيره مراجعه کنند و صحابهاي را که حد زناي محصنه و حد شرب خمر و... بر آنها به دست رسول خدا و يا پس از رسول خدا بر آنها جاري شده مطلع گردد)
البته در ميان صحابه همچون زمان تابعين، مومنين واقعي هم که
***** صفحه 34 *****
حاضر بودند جانشان را فداي اسلام و رسول خدا بکنند کم نبودند از نظر تعداد اما اکثريت صحابه در غزوات در هنگام خطر جدي و احساس شکست فرار ميکردند و رسول خدا را در ميان دست دشمن خونخوار تنها ميگذاردند که اين فرار در جنگ و غزوه، گناه کبيره است مثلاً آنطور که در سوره توبه آيه - 25 - خداوند ميفرمايد:
{وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمّ وَلّيْتُمْ مُدْبِرينَ}
- بخاري در جلد پنجم 5 ص 101 - درباره غزوه حنين نقل ميکند از قتاده صحابي که گفت: انهزم المسلمون و انهزمت معهم، فاذا بعمر بن الخطاب في الناس فقلت له ما شأن الناس،
قال: امر الله ثم تراجع الناس الي رسول الله.
- مسلم هم همين حديث را در ابواب - استحقاق القاتل لسلب المقتول - نقل ميکند
ترجمه: قتاده ميگويد: "من ديدم عمر بن الخطاب را ميان فراريان، از مقابل دشمن و پرسيدم چرا اين اتفاق افتاد که ما صحابه رسول خدا همه فرار کرديم، گفت خواست خدا است" ولي اين گفته عمر به اينکه فرار ما از جبهه، خواست خدا است و خداوند ميخواسته که ما رسول خدا را در نزد دشمن خونخوار تنها بگذاريم، صحيح نيست زيرا فرار از جبهه، حرام است و خداوند هيچ حرامي را نميخواهد بلکه فرار در جبهه بخاطر دنياطلبي و حفظ جان خود است که خداوند در سوره آلعمران فرموده که بعضي از شما صحابه، دنياطلبايد. البته تعداد انگشت شماري هم بودند که هرگز در غزوات فرار نکردند که عبارت از بعضي از "عترت رسول خدا" همچون علي بن ابي طالب و همزء
***** صفحه 35 *****
سيدالشهداء بودند در ميان قريشيان و از انصار هم، چند نفر انگشت شمار چنين بودند که نه در غزوه حنين و نه در غزوه احد و نه در غزوه خيبر هرگز از مقابل دشمن، فرار نکردند ولي بقيه، همه فرار کردند البته عايشه نقل ميکند در ميان فراريان پدرم اولين کسي بود که از فرار برگشت.1 اما در تاريخ وارد شده که در غزوه احد بعضي مثل عثمان بن عفان اموي بطوري فرار کرد و از منطقه جنگ احد، دور شد که تا سه روز کسي خبر نداشت کجا رفته است تا آنکه بطور کامل پس از سه روز متوجه شد يقيناً جنگ تمام شده و خطري نيست آنوقت با دوستان فرارياش به مدينه بازگشت.2
1. طبقات ابن سعد ج 3 ص 155
السيره النبويه لابن کثير ج 3 ص 58
البداية و النهايه ج 4 ص 29 و غيرهم
عن عايشه عن ابيه کنت اول من فاءَ يوم احد
و عن عايشة في حديث آخر في مستدرک الحاکم ج 3 ص 27
لما جال الناس عن رسول الله(ص) يوم احد کنت اول من فاءَ الي رسول الله(ص).
- عن مغازي الواقدي: لما صاح ابليس:
ان محمداً قد قُتِلَ، تفرق الناس... (الي ان قال:) و ممن فرّ عمر و عثمان
2. تاريخ طبري ج 2 ص 203
البداية و النهايه ج 4 ص 38
کامل ابن اثير ج 2 ص 158
و السيرة الجلية ج 2 ص 227
و السيرة النبويه لابن کثير ج 3 ص 55
و الدر المنثور ج 2 ص 89:
انه لم يثبت احد من المهاجرين الا رجل واحد و سبعة من الانصار قتلوا کلهم (و لا ريب ان هذا الواحد هو علي بن ابي طالب بعد شهادة الهمزه و لذا کان قبل شهادة الهمزة الثابتين مع رسول الله الاثنان علي بن ابي طالب و همزه بن عبدالمطلب من الهاشمين)
***** صفحه 36 *****
در هر حال نه تنها در غزوات بخاطر حفظ جان خودشان اکثرا فرار ميکردند آنطور که قرآن ميگويد و در احاديث متواتره وارد شده است بلکه در نماز جمعه رسول خدا نيز وقتي صداي آمدن زنگ قافله تجار ميآمد همه پشت رسول خدا را ترک ميکردند و رسول خدا را تنها ميگذاردند آنطور که قرآن در آخر سوره جمعه ميفرمايد:
{وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِمًا قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ مِنَ اللّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ}
و لذا خداوند در سوره حجرات، خطاب ميکند که خبر صحابي فاسق را قبول نکنيد بلکه درباره خبر صحابي فاسق، خودتان تحقيق کند تا معلوم شود و يقين کنيد آن خبر راست است يا دروغ
سوره حجرات: {إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيّنُوا}
اين آيه درباره "وليد بن عقبه صحابي" وارد شده است که قرآن در اين آيه سوره حجرات او را فاسق ناميده است البته پس از رسول خدا هم "اين صحابي رسول خدا" بخاطر شرب خمر، حد شرب خمر خورد.
بخاري در ابواب مناقب در باب مناقب عثمان و... آنرا بيان کرده است.
و لذا طبق فرمان خداوند در قرآن، نميتوان خبر هر صحابي را تا آنکه عدالت آنها ثابت شود، قبول کرد. و اعتقاد به عدالت همه صحابه بدون استثناء خلاف گفته خداوند در قرآن است.
***** صفحه 37 *****
مصاحبهگر: استاد، بعضي ميگويند اگر عدالت صحابه هم نياز به شاهد داشته باشد اثبات عدالت آن شاهد هم باز نياز به شاهد دارد يعني دور و تسلسل پيش ميآيد و دست ما، از احاديث رسول خدا قطع ميشود خصوصاً آنکه شما گفتيد که در سوره توبه در "آيه صد و يکم" خداوند به رسول، ميفرمايد در ميان صحابه از اهل مدينه کساني هستند که تو هم که پيغمبر من هستي نميداني آنها منافق هستند {وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ}.
وقتي بعضي از صحابه، آنقدر در نفاق و دو رويي، تمرين کرده بودند که حتي رسول خدا هم نميدانست آنها، منافق هستند چه رسد به بعضي ديگر از صحابه و مسلماناني که پس از رسول خدا ميخواهند از اينها احاديث را بگيرند و مومن واقعي را از منافق نميشناسند.
در نتيجه اگر رسول خدا، کساني از صحابه را براي نقل سنت واقعيه براي پس از خودش تعيين نکرده باشد گمراهي امت پس از رسول خدا، نتيجه اين معرفي نکردن "مرجعي مومن واقعي و عالم کامل به همه سنت" است و ديگر امت پس از رسول خدا در گمراهي، بي تقصير ميشدند و مستحق جهنم نميشدند و لذا اينکه رسول خدا ميفرمايد: "پس از من امت من هفتاد و سه فرقه ميشوند و همه، اهل جهنم هستند بجز يک فرقه"، معلوم ميشود رسول خدا براي پس از خود، از طرف خداوند که همه منافقين و مومنين واقعي را ميشناسد کسي را که هم مومن واقعي بوده و هم عالم کامل به همه سنت واقعيه بوده حتماً به عنوان مرجع در شناخت سنت واقعيه معرفي کرده باشد؟
***** صفحه 38 *****
پاسخ استاد: البته خداوند متعال که به همه باطن همه انسانها آگاه است از طريق پيغمبرش مومنين واقعي را بقدري که امت در نقل احاديث دچار مشکل نشوند بمردم معرفي کرده است مثلاً در احاديث متواتر وارد شده است که علي بن ابي طالب و سلمان و اباذر و مقداد، مومنين واقعياند و حتي محبت علي بن ابي طالب، علامت ايمان و بغضاش، علامت نفاق است و امت اگر بخواهند پس از رسولاش تا قيامت گمراه نشوند بايد از "ائمه عترت" بطور کامل پيروي کنند و احاديث نبوي را از علي بن ابي طالب از طريق دوستان واقعي علي بن ابي طالب و عترت رسول خدا بگيرند. و علي بن ابي طالب "باب علم وحکمت رسول خدا" است و از طرف علي بن ابي طالب به تنهايي پيرواناش ميتوانند به همه آموزههاي ديني صحيح و مورد نيازشان برسند و پس از علي بن ابي طالب هم پيروي از ساير "ائمه عترت رسول خدا" که "اوصياء علي بن ابي طالب" هستند ميتواند، وسيله نجات امت تا قيامت باشند، آنطور که رسول خدا در حديث متواتر ثقلين فرموده است:
- اني تارک فيکم الثقلين "کتاب الله وعترتي" ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً -
سؤال: آيا رسول خدا از گمراهي بعضي از صحابه پس از خودش خبر داده است و يا انگيزه اختلاف افکني بعضي از صحابه را بيان فرموده است؟
پاسخ استاد: آري
عن ابي سعيد الخدري ان النبي صلي الله عليه و سلم قال لتتبعنّ سنن من قبلکم شبراً بشبر و ذراعاً بذراع، حتي لو سلکوا حجرضب
***** صفحه 39 *****
لسلکتموه قلنا يا رسول الله اليهود و النصاري؟
قال فمن
ترجمه - رسول خدا در خطاب به "صحابه"، فرمود شماها همچون رفتار گذشتهگان، عمل ميکنيد وجب بوجب و ذراع به ذراع حتي اگر آنها به داخل سوراخ مارموولکي رفتند شما هم ميرويد. راوي سؤال ميکند مقصود شما از گذشتگان آيا يهود و نصاري هست؟
رسول خدا فرمود: آري پس چه کساني ميتواند مقصود من باشد.1
رسول خدا در مدينه در "حديث متواتر و مجمع عليه امت" در اشاره به "طايفه قريشيان موجود در مدينه" فرمود: يُهلک الناسَ، هذا الحيُ من قريش
ترجمه - اين قريشيان، مردم را هلاک ميکنند يعني قريشيان مدينة که نوعاً و غالباً، مهاجرين قريش بودند.
- راوي پرسيد پس شما چه دستوري بما ميدهيد براي آن وقت.
- رسول خدا فرمود: اي کاش مردم از اينها پيروي نميکردند يعني پيروي از اين قريشيان مدينة، حرام است2 و قريشيان موجود در مدينه نوعاً و غالباً همان "مهاجرين قريش" بودند يعني "مهاجرين قريش مردم را هلاک ميکنند" يعني گمراه ميکنند و لذا رسول خدا ميفرمايد اي کاش مردم گوش به گفته آنها نميدادند يعني اطاعت از قريشيان حرام است و حديث ثقلين درباره "قرآن و عترت"، تنها استثناء از "اي
1. جلد چهارم بخاري ص 144 - (يعني بخاري در باب بدء الخلق)
2. بخاري در باب مناقب و باب علامات النبوة - مسلم در باب الفتن - باب لا تقوم الساعة حتي يمرّ الرجل بقبر الرجل فيتمنّي ان يکون مکان الميت من البلاء.
- مسند احمد ج 2 - ص 309 و در ساير کتب بطور متواتر آمده است.
***** صفحه 40 *****
عموم حرمت پيروي از قريش" است.
طبق اين حديث و امثال اين حديث، پيروي از قريشيان، حرام است و طبق "حديث متواتر و مجمع عليه امت"، حديث ثقلين کتاب الله و عترتي، تنها از حديث فوق، يعني از حديث "حرمت پيروي از قريشيان" تنها پيروي از "عترت رسول خدا"، استثناء شده است که اطاعت از عترت، حرام نيست بلکه واجب است و پيروي کامل از عترت پس از رسول خدا، وسيله نجات امت از گمراهي است اما پيروي از "قريشيان غير عترت"، طبق گفته متواتر رسول خدا: موجب هلاکت است و تاريخ هم همين را اثبات کرده است که پيروي از "قريشيان غير عترت"، موجب "ممنوعيت کتابت حديث نبوي" و متروک شدن احاديث نبوي شد و موجب روي کار آمدن "بني اميه" در شام و "عثمان اموي" در مدينه شد که "بني اميه" نگهدارندگان ميراث ابابکر و عمر در ممنوعيت "کتابت احاديث نبوي" بودند و اگر با قيام امام حسين، سبط رسول خدا و يکي از دو سيد جوانان اهل بهشت و قيام امت، به خونخواهي حسين بن علي در نتيجه، "بني اميه" پس از يک قرن، نابود نميشدند و تا بحال، "ممنوعيت کتابت حديث نبوي" ادامه مييافت، ديگر تمام سنتهاي واقعي رسول خدا، متروک و فراموش شده بود و از اسلام واقعي بجز اسماش، باقي نميماند آنهم با مجريان اموي که ظلم و فساد آنها، موجب شورش صحابه و تابعين و تفرقه هر چه بيشتر ميان امت گرديد.
- گويا رسول خدا به تعليم الهي ميدانست که چگونه روي کار آمدن "رهبران غير عترت"، موجب ممنوعيت کتابت حديث نبوي و موجب روي کار آمدن "بني اميه" "فتنهگر و فسادآفرين" ميشوند
***** صفحه 41 *****
حتي موجب "تبعيض نژادي ميان عرب و عجم" ميشوند و در "سنت عمري"، عجم، انسانهاي پست شمرده ميشدند و ورود عجم به مدينه به دستور عمر، ممنوع بود و سهم عجمها در زمان عمر در بيت المال بقدر "غلامان اعراب" قرار داده شد تبعيض نژادي که مخالف صريح قرآن است و پس از نابودي "بني اميه" در قرن دوم، اين لکه ننگ "تبعيض نژادي عمري" و سلطه بني اميهاي هم از چهره اسلام توسط حاکمان عباسي، پاک شد.
يعني طبق "حديث متواتر رسول خدا" که فرمود: "يهلک الناس هذا الحي من قريش" و حديث متواتر - "اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا" - در نتيجه پيروي از "ابابکر و عمر"، چون از مهاجرين قريش هستند، حرام و پيروي از "عترت"، واجب است.
همچنانکه منطوق حديث - "ثقلين کتاب الله و عترتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا" - اطاعت از عترت را پس از رسول خدا واجب ميکند همچنين مفهوم همين حديث ثقلين - "کتاب الله و عترتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا" - اطاعت از ائمه غير عترت را، اطاعت از ائمه ضلال معرفي ميکند اطاعت پيشوايان غير عترت چون موجب گمراهي پيروان ميگردند طبق مفهوم همين حديث ثقلين کتاب الله و عترتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا - حرام است يعني اطاعت از "ابابکر و عمر" که از "پيشوايان غير عترت" هستند، موجب گمراهي بوده و حرام است.
اما اينکه سؤال کرديد آيا رسول خدا از هدف و انگيزه فتنهگران خبر داشت باز بايد بگويم آري
***** صفحه 42 *****
آن وقت که در غزوه احد، صحابه رسول خدا در غزوه احد، همه فرار کردند و از قريشيان تنها "علي بن ابي طالب و همزه سيدالشهداء"، فرار نکرد و تا آخر کنار رسول خدا ماندند و از جان رسول خدا، دفاع کردند:
رسول خدا فرمود:
ما انصفنا اصحابنا -
ترجمه: رسول خدا فرمود اصحاب ما که فرار کردند انصاف را نسبت به ما، مراعات نکردند يعني بني انصافي کردند.1
- و در روز "احد" پس از فرار اصحاباش و تمام شدن جنگ رسول خدا منبر رفت و فرمود:
من نميترسم شما پس از من، مشرک شويد ميترسم بر سر دنيا طلبي با همديگر رقابت کنيد
... اني ما اخاف عليکم ان تشرکوا و لکنّي اخاف عليکم ان تنافسوا فيها.2
- و نيز رسول خدا فرمود:
روز قيامت گروهي از اصحاب من را بسوي جهنم ميبرند و شفاعت من هم براي آنها فايدهاي ندارد ميپرسم چرا آنها را بسوي جهنم ميبريد
پاسخ ميدهند: "چون ايشان پس از رحلت تو به عقب بازگشتند" و از آنها کسي نجات نمييابد بجز ماندهاي از شتران (يعني انگشت شماري که گاهي در ميان گروه شتران يکي دو عدد انگشت شمار ا
1. کتاب البداية و النهايه - جلد چهارم 4 ص 26
2. بخاري جلد هفتم 7 ص 209 - در باب الحوض.
***** صفحه 43 *****
قافله شتران، عقب ميمانند).
و نيز در حديث ديگر دارد که رسول خدا ميگويد خدايا، اينها اصحاب من هستند، پاسخ داده ميشويد که پس از تو حوادثي خلاف بوجود آوردهاند.
قال النبي صلي الله عليه و سلم: يرد علي الحوض رجال من اصحابي فيجلّؤون عنه، فاقول يا رب اصحابي فيقول:
انک لا علم لک بما احدثوا بعدک انهم ارتدوا علي ادبارهم القهقري
ترجمه: رسول خدا فرمود روز قيامت مرداني از اصحاب من را از کنار حوض کوثر، دور ميکنند من ميپرسم اي خدا اينها اصحاب من هستند
پس خداوند جواب ميدهد که اينها به عقب بازگشتند.1
- ابوبکر شنيده بود که رسول خدا درباره شهداء احد فرموده بود که من روز قيامت براي شهداء احد، شهادت ميدهم.
- ابوبکر به رسول خدا عرض کرد آيا شهداء احد برادران ما نبودند که آنها مثل ما، مسلمان شدند و جهاد کردند مگر آنکه آنها، شهيد شدند ولي ما شهيد نشديم.
- رسول خد افرمود آري لکن من نميدانم شماها بعد از من، چه ميکنيد و چه حوادثي بوجود ميآوريد
- فقال ابوبکر أَلَسنا يا رسول الله اخوانهم اسلمنا کما اسلموا و جاهدنا کما جاهدوا فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم بلي و لک
1. جلد هفتم - باب الحوض و نيز بخاري در ابواب الفتن و مسلم در کتاب فضائل در باب اثبات الحوض و مسند احمد ج 2 ص 454 و ابن ماجه در ابواب مناسک - در خطبه يوم النحر.
***** صفحه 44 *****
لا ادري ما تحدثون بعدي1 -
علاء بن مسيب از پدرش مسيب نقل ميکند که پدرش ميگفت روزي براء بن عازب از اصحاب رسول خدا را ملاقات کردم و گفتم خوشا به حال شما که رسول خدا را مصاحبت کرديد و زير شجره بيعت شجره را با رسول خدا نموديد،
براء بن عازب، بمن پاسخ داد فرزند برادرم شماها نميدانيد ما چه حوادثي خلاف را پس از رسول خدا ايجاد کرديم.
- اسماعيل بن فيس ميگويد که عايشه هنگام وفاتاش گفت من را با رسول خدا دفن نکنيد با زنان رسول خدا دفن کنيد مقصودش اين بود که بعد از رسول خدا، حوادث (يعني حوادثي بناحق) را ايجاد کرده است.
- العلاء بن المسيب عن ابيه قال: لقيت البراء بن عازب فقلت، طوبي لک صحبت النبي صلي الله عليه و سلم و بايعتَه تحت الشجرة
فقال يابن اخ انک لا تدري ما احدثنا بعده2
- اسماعيل بن قيس قال:
قالت عايشة عند وفاتها قد احدثت بعد رسول الله فادفنوني مع ازواج النبي صلي الله عليه و آله (انتهي) تعن انه لاتدفنوني مع النبي لما احدثت من بعده3.
- عايشه گفت مرا در کنار قبر رسول خدا دفن نکنيد چون حوادثي را پس از رسول خدا ايجاد کردم.
1. موطأ مالک - در کتاب الجهاد الشهداء في سبيل الله.
2. بخاري در کتاب بدء الخلق در باب غزوة الحديبيّة.
3. طبقات ابن سعد ج 8 ص 51.
***** صفحه 45 *****
- و نيز رسول خدا در خطاب به صحابهاش، فرمود: شما به زودي بر رياست حرص ميورزيد و روز قيامت از کرده خود پشيمان ميشويد -
- قال (النبي صلي الله عليه و سلم): انکم ستحرصون علي الاماره و تکون ندامة يوم القيامة فنعم المرضعه و بئست الفاطمة.1
يعني رسول خدا ميدانست که رياست طلبان از صحابه پس از خودش چه فتنهها ميکنند و بناحق رياست را ميگيرد و روز قيامت پشيمان ميشوند و دوستان آنها هم بخاطر مشارکت در اين حکومت و منافع دنيايي و تنافس در دنيا، آنها را در اين خلافها، ياري ميکنند.
1. بخاري در کتاب الاحکام - (جلد هشتم ص 106).
***** صفحه 46 *****
9- سؤال نهم - استاد شما از تاريخ نقل کرديد که "رهبران غير عترت"، کتابت حديث نبوي را ممنوع کردند و نيز "بني اميه"اي را روي کار آوردند که دشمنترين کسان به "عترت رسول خدا" و حتي نسبت به طايفه بني هاشم بودند و با حيف و ميل بيت المال و ظلم و ريختن خون بناحق موجب شورش صحابه و جنگ داخلي ميان مسلمانان شدند و نيز تا ماداميکه حاکم بودند بيش از يک قرن سياست "ابابکر و عمر" در "ممنوعيت کتابت حديث نبوي" را ادامه دادند که اين کار موجب فراموش شدن بسياري از سنتهاي واقعي رسول خدا شد و گم شدن آنمقداري که از احاديث سنت واقعي مانده ميان صد برابر احاديث مجعول و گمراهي و سردرگمي بيشتر امت ميان فرقهاي مختلف و متعارض و قتل عام يکديگر و نيز داخل کردن تبعيض نژادي ميان عرب و عجم و... که اگر از اول، صحابه از توصيه رسول خدا درباره "رهبري عترت" پس از خودش عمل ميکردند هرگز امت گرفتار تفرقه و گمراهي و اين فساد و خونريزي بي پايان و فساد عظيم نميشدند؛
حال سؤال من اين است که آيا "علي بن ابي طالب" به حکومت "ابابکر و عمر"، راضي بود و در مقابل تصاحب قدرت و حکومت از طرف "ابابکر و عمر و حاميان آنها"، سکوت کرد يا آنکه چون ميدانست حکومت "رهبران غير عترت" يعني "ابابکر و عمر"، به گمراهي و تفرقه امت در آينده ميانجامد، ناراضي بود و نارضايتي خود را به نحوي از انحاء نشان داد.
***** صفحه 47 *****
پاسخ استاد: آري، عليبنابيطالب، نارضايتي خود را (از حکومت ابابکر و عمر که منشاء اختلاف امت و فراموش شدن سنت و روي کار آمدن بني اميه ستمگر ميگرديد)، به نحوي از أنهاء نشان داد؛
توضيح اينکه از طرفي، 1- "علي بن ابي طالب"، با تجربهاي که در تاريخ اسلام داشت که صحابه رسول خدا در هنگام خطر جدي و احساس شکست، پشت رسول خدا را خالي ميکردند و رسول خدا را ميان دست دشمن خونخوار، تنها ميگذاردند و اکثراً فرار ميکردند يعني مومنين واقعي که ايمان قوي داشته باشد بسيار کم و انگشت شمار هستند.
يعني ياران واقعياش که طبق وصيت رسول خدا او را در مقابل رياست طلبان، حمايت واقعي کنند و از جان و مالشان، واقعاً بگذرند، بسيار کم هستند
2- و در مقابل "قريشيان و غير هاشمي" که خويشانشان به دست علي بن ابي طالب در غزوات رسول خدا، کشته شدند کم نيستند و بسيار در انتقام از علي بن ابي طالب، جدي هستند و بخاطر همين دشمني، "رياست طلبان مخالف علي" را به نهايت، حمايت ميکنند و اکثريت صحابه ضعيف الايمان که در غزوات رسول خدا در هنگام احساس خطر جدي فرار ميکردند علي را در مقابل مخالفاناش تنها ميگذارند لذا علي بن ابي طالب توان مبارزه و جنگ با آنها را نداشت
3- و خصوصاً نميخواست در جنگي داخلي ميان مسلمانان پس از رسول خدا، درگير شود و امپراطوري غرب و شرق آنوقت، يعني رم و ايران از فرصت اختلاف مسلمانان، سوء استفاده بکنند و با لشگری
***** صفحه 48 *****
عظيم به "جهان تازه بوجود آمده مسلمانان" حمله کنند و نسل مسلمانان و تمام آثار زحمتهاي رسول خدا را نابود کنند.
در نتيجه "علي بن ابي طالب" براي حفظ "بقاي اسلام"، وارد جنگ با ابوبکر و عمر نشد؛
- اما از طرف ديگر، ميدانست اگر بطور کامل، سکوت کند و هيچ اقدامي در اظهار نارضايتياش درباره "تسلط ابابکر و عمر بر سر امت" نکند، مسلمانان، بطور کامل، گمراه ميشوند خيال ميکنند علي هم به حکومت "ابابکر و عمر" که ممنوع کنند، کتابت حديث نبوي و روي کار آورندگان بني اميه خواهند بود راضي است و اگر قيام کند و کشته شود، در مقابل "آثار مخرب سياستهاي ابابکر و عمر" در آيند و روي کار آمدن "بني اميه" (دشمنان واقعي عترت) بکلي اسلام واقعي محو و نابود ميشود و کسي نميماند تا "حق طلبان واقعي و فرقه ناجيه را رهبري کند و نيز در مقابل حکومت بني اميه"، قيام کند و همچون حسين بن علي و يارانش، موجب نابودي "بني اميه" گردد اما باز ميدانست که اگر خودش مستقيم وارد شود قطعاً جاناش را از دست ميدهد و شايع ميکنند علي بخاطر رياست طلبي کشته شده و در نتيجه هيچ اثر مفيدي از شهادتش هم باقي نميماند، در اينجا بود که ديد تنها "فاطمه زهراء سيده زنان اهل بهشت" ميتواند، کمک کند و نا رضايتي علي بن ابي طالب را از حکومت ابيبکر و عمر، در مسجد النبي، اعلام کند خصوص آنکه ابابکر و عمر در همان روز اول تصاحب قدرتشان، فدک فاطمه را از دستش گرفتند و فاطمه را از ارث پدرش که از اراضي بني النضير بود محروم کردند و نيز فاطمه را از "سهم ذوي القربي" که قرآن حق "فاطمه و بقيه ذوي القربي
***** صفحه 49 *****
ميدانست محروم کرده بودند لذا فاطمه از طرف علي بن ابي طالب مامور شد به مسجد برود و در مقابل ابابکر و عمر، از حق خودش و حق علي بن ابي طالب، دفاع کند چون "فاطمه به شهادت رسول خدا سيده زنان اهل بهشت معرفي شده بود و نزد همه مسلمانان احترامي خاص داشت"، در نتيجه "حکومت ابابکر" از طرف "فاطمه سيده زنان اهل بهشت" و "علي بن ابي طالب که ولي مومنين"، محکوم ميشود، حجت بر صحابه و همه مسلمانان از طرف "علي به عنوان عترت رسول خدا"، در مخالفت با اين "رياست غير عترت" تمام ميشود با توجه به حديث ثقلين - اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا - که رسول خدا در حجة الوداع و پس از آن، فرموده بود و زماني کوتاه از آن گذشته و همه صحابه آنرا به ياد داشتند در نتيجه اين توافق، "فاطمه سيده زنان اهل بهشت" با "علي"، اين کار را کرد گويا مهر ناحق بودن حکومت ابابکر و عمر را در ملاء عام و نزد همه صحابه، بر پيشاني ابابکر و عمر، زد و ابابکر و عمر هم آنوقت نتوانستند هيچ پاسخي به فاطمه بدهند البته تنها ابوبکر درباره ارث فاطمه از اراضي بني النضير گفت که رسول خدا فرموده ما انبياء، ارث نميگذاريم که فاطمه زهرا با خواندن آياتي از قرآن درباره ارث بردن سليمان از داود و يحيي از زکريا آنرا هم پاسخ داد1 اما ابابکر در مقابل اينکه چرا حق علي را غصب کرده و يا اينکه چرا سهم فاطمه از خمس را از بيت المال، قطع کرد، هيچ جواب
1. طبقات ابن سعد ج 2 ص 315
***** صفحه 50 *****
نتوانست بدهد.1
1. سنن ابي داود ج 18 باب بيان مواضع الخمس روي عن جبير بن مطعم انه جاءَ هو عثمان بن عفان يکلمان رسول الله صلي الله عليه و سلم فيما قسم الخمس بين بني هاشم و بني المطلب:
فقلت يا رسول الله قسمت لاخواننا بني المطلب و لم تعطنا شيئاً و قرابتنا و قرابتهم منک واحدة
فقال النبي صلي الله عليه و سلم انما بنو هاشم و بنو مطلب شيئ واحد -
و کان ابوبکر يقسم الخمس نحو قسم رسول الله غير انه لم يکن يعطي قربي رسول الله ما کان النبي يعطيهم الحديث.
بخاري در باب خمس عن عايشه
- کانت فاطمة(ع) تسأَل ابابکر نصيبها مما ترک رسول الله صلي الله عليه و سلم من خيبر و فدک و صدقة بالمدينة فابي ابوبکر عليها ذلک، فغضبت فاطمه بنت رسول الله فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرة حتي توفيت
- بخاري کتاب فرائض عن عايشة:
ان فاطمة و العباس اتيا ابابکر يلتمان ميراثهما من رسول الله صلي الله عليه و سلم و هما حينئذِ يطلبان ارضيهما من فدک و سهمهما من خيبر (الي) فهجرته فاطمة فلم يکلمه حتي ماتت
- سنن ترمذي - ج 1 - باب ما جاءَ في ترکة رسول الله عن ابي هريره ان فاطمه÷ جاءَت ابابکر و عمر تسأل ميراثها من رسول الله صلي الله عليه و سلم... (الي ان قال) قالت (فاطمة):
و الله لا اکلمکما ابداً فماتت و لم تکلمهما.
- ابن قتيبة في کتاب الامامة و السياسة -
قال عمر لابي بکر انطلق بنا الي فاطمة(ع) فانا قد اغضبناها فانطلقا جميعاً فاستاذنا علي فاطمة فلم تؤذن لهما فاثيا علياً عليه السلام فکلّما فادخلهما عليها، فلما قعدا عندها، حوّلت وجها الي الحائط فسلما عليها فلم ترد' (الي ان قال) فقالت يعني فاطمة أرأَيتما ان حدثتکما عن رسول الله صلي الله عليه و سلم تعرفانه و تفعلان به.
قالا نعم
قالت نشدتکما الله الم تسمعا رسول الله(ص) يقول رضي فاطمة من رضاي و سخط فاطمة من سخطي فمن احب فاطمة ابنتي احبني و من ارضي فاطمة فقد ارضاني و من اسخط فاطمة فقد اسخطني،
قالا نعم سمعناه من رسول الله صلي الله عليه و سلم قالت فاني اشهد الله و ملائکته انکما اسخطاني و ما ارضيتهماني و لان لقبت النبي صلي الله عليه و سلم لا شکولکما اليه... الحديث
- بخاري - کتاب بدء الخلق في باب مناقب قرابة الرسول صلي الله عليه و سلم عن المسور بن مخرمة - ان رسول الله(ص)
قال: فاطمة بضعة منّي فمن اغضبها اغضبني -
***** صفحه 51 *****
اما پس از آن روز، ابابکر و عمر تصميم گرفتند که علي را با زور هم که شده به مسجد بياورند و با تهديد به قتلاش از علي، بيعت بگيرند اگر بيعت نکرد او را بکشند
اما باز "فاطمه"، پشت درب خانه ايستاد و جان علي بن ابي طالب که "حاضر نبود به هيچ قيمتي با ابابکر بيعت کند" را حفظ کرد و نگذارد آنها وارد خانه شوند که در نهايت ابابکر و عمر، دستور آتش زدن خانه و شکستن درب خانه فاطمه زهراء سيده زنان اهل بهشت را دادند و درب خانه را اول آتش زدند و پس از سوختن درب و شکستن درب که فاطمه پشت درب خانه بود فاطمه هم به شدت مصدوم شده و طفلي را هم که در رحم، داشت کشته شد1،
1. تاريخ طبري عن زياد بن کليب قال ذهب عمر بن الخطاب الي دار علي و کان فيها طلحة و الزبير و جماعة من المهاجرين و قال: و الله لاحرقن عليکم او لتخرجنّ
- کتاب البدء و التاريخ: ولدت فاطمة محسناً و هو الذي يزعم انها اسقطت من ضربة عمر
- کتاب الفصول لابن صباغ - ان في اولاد علي بن ابي طالب محسناً الذي کان ساقطاً
- ابن ماجه في مناقب - ان رسول الله صلي الله عليه و سلم قال لفاطمه و علي و الحسن و الحسين اني سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم.
***** صفحه 52 *****
آنها علي را با ريسمان بسوي مسجد کشيدند فاطمه پس از به هوش آمدن با همان حال به مسجد رفت و علي را از دست آنها نجات داد و مردم به حدي به حيرت و همهمه و اعتراض افتاده بودند که ديگر ادامه اين وضع براي ابابکر و عمر، ممکن نبود و فاطمه را رها کردند تا علي را بخانهاش ببرد و موقتاً از کشتن علي، منصرف شدند و بعد نيز فرصتي مناسب براي کشتن علي پيدا نکردند.
- اما علي و فاطمه، حجت را در مخالفت با رياست "ابابکر و عمر بر صحابه و امت"، تمام کردند در اينکه به هيچ قيمتي به حکومت ابابکر و عمر، راضي نيستند و به عمل به وصيت رسول خدا در "رهبريت علي و عترت رسول خدا پس از رسول خدا" پايبنداند و شيعيان علي همچون سلمان و اباذر مقداد و غيره، عدم رضايتشان را از حکومت ابي بکر پنهان نميکردند و سعد بن عباده هم تا آخر عمرش با ابابکر و عمر، بيعت نکرد و گفت اگر بخواهيد با زور هم از من بيعت بگيريد نميتوانيد چون من کشته شوم هم با شما بيعت نميکنم و من هم کشته نميشوم تا آنکه همه طايفه خزرج از انصار قبل از من جانشان را بخاطر من بدهند؛1
اما فاطمه، سيد زنان اهل بهشت هم پس از آن واقعه بر اثر، مجروح شدن در پشت درب و ضربات مغيره و عمر، روز به روز مريضتر شد تا پس از چهل روز يا پس از هفتاد و پنج روز و يا پس از نود و پنج روز از دنيا رفت. (از آنجا که دشمنان فاطمه و علي، که حاکم بودند ميخواستند شهادت فاطمه و کشته شدناش فراموش شود کسي در آن روزها درباره فاطمه جرئت نميکرد صحبت کند و سکوت طولان
1. تاريخ طبري درباره حوادث سقيفه بني ساعدة
***** صفحه 53 *****
نسبت به نام فاطمه، حاکم بود و لذا تاريخ روز شهادت فاطمه و از دنيا رفتناش مجهول ماند و پس از نابودي بني اميه که در تاريخ، نامي از فاطمه برده ميشد تاريخ وفات مجهول ماند).
ولي در همان زمان پس از رسول خدا مردم از پيش آمد چنين حوادثي براي "فاطمه عزادار پدرش"، به شدت متاثر شدند و کار ابابکر و عمر، "مورد ملامت مردم در خانههايشان"، قرار ميگرفت بحدي که ابابکر و عمر، ناچار شدند به عيادت فاطمه بروند اما پس از رفتن به خانه "فاطمه، سيده زنان اهل بهشت" که ابتداء فاطمه، نميخواست آنها را بپذيرد.1
ولي بعد با وساطت علي، پذيرفت، فاطمه روي از آنها برگرداند و به آنها، گفت من از شماها راضي نيستم و پس از هر نمازم به شماها نفرين ميکنم و روز قيامت، شکايت شماها را به خدا و رسولاش ميکنم و ديگر تا بميرم با شما صحبت نميکنم و ديگر تا آخر عمرش با آن دو نفر، صحبت نکرد.
و پس از رفتن آن دو از خانه علي، فاطمه به علي وصيت کرد که در هنگام کفن و دفنش ابابکر و عمر را خبر نکند و راضي نيست ابابکر و عمر در نزديکي جنازهاش بيايند و بر او نماز بخوانند و حتي راضي نيست ابابکر و عمر، جاي قبرش را بدانند و سر قبرش بيايند.
علي هم دقيقاً طبق وصيت فاطمه، عمل کرد و اينک معلوم نيس
1. بخاري در باب خمس عن عايشة:
کانت فاطمة تسأل ابابکر نصيبها مما ترک رسول الله صلي الله عليه و سلم من خيبر و فدک و صدقة بالمدينة فابي ابوبکر عليها ذلک فغضبت فاطمة بنت رسول الله(ص) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرة حتي توفّيت
***** صفحه 54 *****
فاطمه در خانه خودش که نزد يک قبر پدرش باشد دفن شده يا در بقيع و تاريخ نويسان درباره موضع قبر "فاطمه سيده زنان اهل بهشت"، تا هم اينک، اختلاف دارند و اين بهترين گواه بر نارضايتي علي و فاطمه از حکومت "ابابکر و عمر" است.
- بخاري - کتاب بدء الخلق - باب غزوة خيبر - عن عايشة و مسلم - در کتاب الجهاد و سير
ان فاطمة بنت النبي صلي الله عليه و سلم ارسلت الي ابي بکر تسأله ميراثها من رسول الله صلي الله عليه و سلم مما افاء الله عليه بالمدينة و فدک و ما بقي من خمس خير - (الي ان قال) فابي ابوبکر ان يدفع الي فاطمة منها شيئاً فوجدت فاطمة علي ابي بکر في ذلک فهجرته فلم تکلمه حتي توفيت فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلاً و لم يؤذن ابابکر و صل عليه علي.
***** صفحه 55 *****
10- سؤال دهم: استاد "حادثه غديرخم" در بازگشت رسول خدا از آخرين حجاش در آخر عمرش چه بود آيا درباره راه نجات امت پس از خودش را بيان کرد يا خير؟
پاسخ استاد: "حادثه غديرخم" بدين صورت اتفاق افتاد که رسول خدا به همه بلاد اسلامي، پيغام فرستاد که امسال به حج ميرود و آنان که ميتوانند از همه جا به حج بيايند آن سال حج با جمعيتي بينظير در تاريخ آن روز انجام گرفت که تا به آن سال آنقدر مسلمانان در حج شرکت نکرده بودند،
رسول خدا که از فتنه "رياست طلبان و منافقين" از طريق ملائکه و خداوند بي خبر نبود، خوف آنرا داشت که با اعلان خبر امامت و ولايت علي بن ابي طالب و اوصياء بحقاش از عترت رسول خدا، فتنهاي رخ دهد اعلان وصيت و توصيه به خلافت علي را به آخرين لحاظ "اجتماع عظيم حاجيان"، تاخير انداخت
"غديرخم" که چند راهي بود که حاجيان از همديگر در آن چند راهي (سه راهي يا چهار راهي) جدا ميشدند که فرشته وحي نازل شد و به رسول خدا دستور ابلاغ آن رسالت خاصاش را داد و از طرف خداوند فرمود اگر اين رسالت را تبليغ نکني گويا هيچ کاري نکردهاي
ان لم تبلغ فما بلغت رسالتک - که اين امر اهميت اين رسالت را ميرساند که تا بحال خداوند در هيچکدام از رسالتهاي ديگرش چنين گفتاري، نفرموده بود اما اينک در اين رسالت چنين ميفرمايد. لذا رسول خدا دستور اطراق در غدير خم را داد که بخاطر وجود آب در "غديرخم"، اطراق همه حاجيان در آن مکان، ممکن بود تا با آن آب،
***** صفحه 56 *****
وضو بگيرند و براي نماز جماعت و قبل از آن، براي شنيدن خطبه مفصل رسول خدا در آنجا، بنشينند،
رسول خدا پس از حمد و ثناي الهي در آن مکان، سپس نزديکي از دنيا رفتنشان را به امت خبر دادند و امت پس از شنيدن اين خبر مهم گوشها را براي شنيدن آخرين وصيت و توصيههاي رسول خدا براي پس از رحلتشاش تيز کردند!!!
- آنگاه رسول خدا فرمود من به زودي از ميان شما ميروم و دو چيز مهم و گرانبها را در ميان شما به يادگار ميگذارم "يکي قرآن و ديگري عترت من است اهلبيت من"، اگر از اين دو پس از من، پيروي کامل کنيد هرگز گمراه نميشويد و اين دو هم از هم جدا نميشوند تا قيامت؛
سپس دست علي از عترتاش را گرفت و، به مردم معرفي کرد فرمود:
هرکه من مولاي او هستم اين علي مولاي اوست خدايا هر که علي را ولي خود قرار ميدهد تو هم ولي او باش و هر که علي را حمايت نميکند و علي را وا ميگذارد تو هم او را حمايت و کمک مکن و او را، واگذار، و فرمود اين علي، وصي و خليفه و... من است و پس از علي، فرزندش حسن و پس از حسن، فرزندش حسين و پس از حسين، فرزندان حسين يک پس از ديگري تا نهمين آنها مهدي امت که قيام ميکند و همه جهان را پر از عدل و داد مينمايد مردم، من قبلاً به شما گفته بودم که دوازده امير و امام و خليفه پس از من ميآيند اينک ميگويم: "اولين آنها علي بن ابي طالب است و سپس حسن و سپس حسين و سپس نه تن از نسل حسين يکي پس از ديگري تا نهمين آنها
***** صفحه 57 *****
از نسل حسين که مهدي امت و دوازدهمين ائمه باشد که قيام ميکند وقتي که جهان پر از ظلم و جور شد آنگاه دنيا را پر از عدل و داد مينمايد".
اين بود خلاصهاي از خطبه غديريه رسول خدا در آن روز که بيش از صد هزار حاجي در آن زمان از اطراف و اکناف جهان اسلام جمع شده بودند و اهل مدينه چه رسد به منافقين مدينه در آن جمعيت عظيم ناچيز و کم بودند و حتي مخالفين علي نيز جرئت اعتراض به رسول خدا را نداشتند يکي از مبغضين علي که تحملش از تعريف و تمجيد رسول خدا درباره علي تمام شده بود برخاست و به رسول خدا گفت اگر اين گفته تو از طرف خدا است عذابي از طرف خدا بيايد و مرا بسوزاند همين که جملهاش تمام شد آتش از آسمان آمد و او را سوزاند.
بقيه مخالفين علي، ديگر جرئت اعتراض پيدا نکردند و با همه مردم که به عنوان تبريک به علي بن ابي طالب با علي بيعت ميکردند آمدند و با علي بيعت کردند و گفتند:
بخ بخ بک يا علي، اصبحت مولاي و مولاي المسلمين
- اما پس از رسول خدا که قدرت به دست رهبران غير عترت افتاد و علي بن ابي طالب توسط آنها، منزوي شد نقل احاديث نبوي و کتابت آنها (بهمين خاطر ممنوع شد تا حادثه غدير به فراموشي برود) و پس از قرن دوم که بني اميه دست نشاندههاي ابابکر و عمر، نابود شدند و کتابت احاديث نبوي جايز شد،
نويسندگان کاملاً متمايل به بني اميه سعي داشتند از حادثه غدير خم، هيچ صحبتي نکنند،
اما نويسندگاني که به "بني اميه"، هيچ علاقهاي نداشتند بلکه به
***** صفحه 58 *****
ذوي القرباي رسول خدا و آل محمد علاقمند بودند آنقدر که از حادثه غدير به آنها پس از يک قرن فراموشي و ترک نقل کتابت حديث، بطور شفاهي به آنها رسيده بود آنمقدار را در کتابهايشان نقل کردند:
- "بخاري" که از متمايلين شديد به "بني اميه" است و روايتي حتي عليه يزيد بن معاويه، نياورده است در کتاب معروف حديثياش اصلاً جملهاي از "غديرخم"، نقل نکرده است اما در تاريخ کبيرش جمله رسول خدا در غدير خم درباره علي را نقل کرده است جمله - من کنت مولاي فهذا علي مولاه - جملهاي که فقط رسول خدا آنرا در غدير خم درباره علي بن ابي طالب فرموده بود اما بخاري هرگز اشارهاي به غدير خم نميکند و نميگويد رسول خدا در کجا و به چه خاطر درباره علي بن ابي طالب چنين فرموده است گويا از تلفظ و تفوه به نام "غديرخم"، وحشت داشته است،
اما "مسلم" که به اين مقدار متمايل به "بني اميه" نبود نام غدير را يادآور ميشود و ميگويد رسول خدا در "غدير خم" در هنگام بازگشت از حج در آنجا، خطبه مفصلي را فرمود اما از اين خطبه غدير، جمله - من کنت مولاه فهذا علي مولاه - را نقل نميکند که بخاري در تاريخ کبيرش نقل کرده بود بلکه جمله ديگري از خطبه مفصل "غدير خم" را نقل ميکند که معروف به حديث ثقلين کتاب الله و عترتي است - که رسول خدا فرموده بود: اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي - اما آنرا هم ناقص نقل ميکند.
سؤال - چرا بخاري و مسلم از "غدير خم" تنها يک جمله را نقل ميکنند و همه خطبه را نقل نميکنند با وجودي که "اين خطبه رسول خدا در آخر عمرش و درباره اخبار از فوتاش و توصيههاي براي پس ا
***** صفحه 59 *****
خودش به امت بود که از مهمترين توصيههاي رسول خدا در تاريخ پس از بعثتاش است" و چرا هر کدام "جملهاي غير از جمله ديگري"، نقل ميکنند يعني بخاري جمله - "من کنت مولاه فهذا علي مولاه" - را نقل ميکند اما مسلم آنرا نقل نميکند بلکه جمله - "اني تارک فيکم الثقلين" را نقل ميکند با تذکر مسلم به اينکه "خطبه غدير"، خطبهاي مفصل بوده و من اين جمله آنرا نقل ميکنم؛
- در حاليکه "ترمذي" که علاقمند به محمد و آل محمد و ذوي القرباي رسول خدا است حديث ثقلين "کتاب الله و عترتي" را بطور کامل نقل ميکند اين چنين:
قال رسول الله صلي الله عليه و سلم:
اني تارک فيکم ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي
1- "احدهما اعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض
2- و عترتي اهل بيتي" و لن يفترقا حتي يردا علي الحوض
فانظروا کيف تخلفوني فيهما -
- و نيز ترمذي نقل ميکند که رسول خدا جمله حديث ثقلين کتاب الله و عترتي را در همان حج هم قبل از غدير خم فرموده بود در روز عرفه: از طريق عبدالله الانصاري و از طريق حذيفة و از طريق ابيذر غفاري:
- يا ايها الناس اني تارک فيکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، "کتاب الله و عترتي اهل بيتي" -
- احمد هم اين حديث را در مسنداش نقل ميکند و نيز غير احمد هم نقل ميکنند.
***** صفحه 60 *****
- نسائي که از علاقمندان به علي بن ابي طالب و آل محمد و عترت و ذوي القرباي واجب الموده است (در سوره شوري - آيه 23 {قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدّةَ فِي الْقُرْبى}) و بيشتر از ترمذي به علي بن ابي طالب علاقمند است در خصائصاش خطبه غدير خم را دربار حديث ثقلين "کتاب الله و عترتي" و "نصب علي را به مولويت"، چنين نقل ميکند يعني هر دو جمله را که رسول خدا در "غديرخم" فرموده با هم آورده است، بدين صورت:
1- کأَنّي دعيت فاجبت و اني تارک فيکم الثقلين
"احدهما اکبر من الآخر کتاب الله
و عترتي اهل بيتي"
فانظروا کيف تخلفوني فيهما فانهما فانهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض.
2- ثم قال: ان الله مولاي و انا ولي کل مومن ثم اخذ بيد علي فقال:
"من کنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه".
- الحافظ ابوجعفر الطبري المتوفي 310 - في کتاب الولاية - طبري در کتاب ولايه که تاليف کرده مينويسد که رسول خدا علاوه بر حديث ثقلين و حديث من کنت مولاه فهذا علي مولاه، وقتي علي بن ابي طالب را گرفته و به مردم به عنوان ولي و مولي معرفي ميکرد همچنين فرمود:
معاشر الناس هذا اخي و وصيّي و واعي علمي و خليفتي علي من آمن بي...
و نيز رسول خدا فرمود: معاشر الناس، ذلک، فان الله قد نصبه لکم
***** صفحه 61 *****
ولياً و اماماً و فرض طاعته علي کل احد، ماض حکمه، ملعون من خالفه، مرحوم من صدقه، اسمعوا و اطيعوا فان الله مولاکم و علي امامکم ثم الامامة في ولدي من صلبه الي يوم القيامة
- معاشر الناس، امنوا بالله و رسوله و النور الذي انزل معه من قبل ان نطمس وجوهاً فنردّها علي ادبارهم او نلعنهم کما لعنّا اصحاب السبت.
النور من الله فيّ ثم في عليّ ثم في النسل منه الي القائم المهدي
معاشر الناس سيکون من بعدي ائمة يدعون الي النار و يوم القيامة لا ينصرون -
- اين بود متن نقل "جرير طبري" در "کتاب ولايه" که تاليف کرده است اما همين "جرير طبري" متوفاي سال 310 در تاريخاش يعني "تاريخ طبري" درباره "اخبار البعثة و ما تلا ذلک من الاحداث الي وقت الهجرة" - در دعوت ابوطالب بني هاشم را به ولمهاي در بيت خودش مينويسد:
رسول خدا آنجا فرمود "هر که مرا در تبليغ رسالتام کمکم بکند جانشين و خليفه من است سه بار اين جملات را رسول خدا تکرار کرد هر سه بار، علي، گفت من کمکت ميکنم آنوقت رسول خدا فرمود اين برادر و وصي و خليفه من هست ان هذا اخي و وصيّ و خليفتي فيکم"
- ابن الحموية الشافعي در کتاب فرائد السمتين؛
در نقل "حديث غدير"، علاوه نقل حديث ثقلين، "کتاب الله و عترتي" و حديث "من کنت مولاه فهذا علي مولاه" - مينويسد که رسول خدا همچنين فرمود: "علي، اخي و وزيري و وارثي و وصيّي و
***** صفحه 62 *****
خليفتي و ولي کل مومن بعدي ثم ابن الحسن ثم الحسين ثم تسعة من ولد الحسين، واحد بعد واحد، القرآن معهم و هم مع القرآن لا يفارقونه و لا يفارقهم حتّي يردا علي الحوض".
- اينها بود بعضي از عبارات نقل متن خطبه "غديرخم" از "غير شيعيان علي بن ابي طالب" البته اما چون حافظه افراد، مختلف است و احاديث واسطه ميخورد، گاهي بعضي از جملههايش، فراموش ميشود و کلمات و جملات، بعضي مقدّم و ماخّر ميشود و بعضاً نقل به معني ميشود بعضي، کاملتر نقل ميکنند بعضي خلاصه ميکنند، متفاوت نقل ميکنند و آنانکه در ميان "عامه مسلمين غير شيعه"، به آل محمد علي بن ابي طالب، بيشتر علاقمند هستند خطبه را کاملتر از ساير فرقهها، نقل کردهاند.
***** صفحه 63 *****
سؤال: شايد به عنوان اخرين سؤال باشد،
اشکالي را که ابوحامد امام محمد غزالي (505-450 هجري قمري - مولف کتاب تهافت الفلاسفه و کتاب احياء العلوم و همين کتاب المنقذ من الضلال و غيره -) در کتاباش به نام "المنقذ من الضلال" چاپ بيروت سنة 1959 م در نقد بر اسماعيليه که آنها را گروه تعليميه ميخواند که امام را معلم مسلمانان ميدانند و معتقدند "معلم مسلمانان بايد معصوم باشد" تا پيروان را پس از رسول خدا به اشتباه و خطاء و گمراهي نيندازد با وجودي که خودشان امام معصومشان را غايب ميدانند. (مقصود غزالي از اسماعيليه، شيعه است).
که ابوحامد امام محمد غزالي بانها پاسخ ميدهد که شما در "غيبت امام زمانتان" چه ميکنيد ميگوئيد "اگر نصي بود به آن عمل ميکنيم و اگر نصّي در مسئلهاي نبود اجتهاد ميکنيم"، ما هم (يعني پيروان ابابکر و عمر)، "معلم خود" را "رسول خدا" ميدانيم و پس از رسول خدا، همين کار را ميکنيم يعني اگر در مسئلهاي "نصي و حديثي از رسول خدا بود" به آن، عمل ميکنند و اگر در مسئلهاي نصي و حديثي از رسول خدا نبود از آيات قرآني و احاديث وارده از رسول خدا، حکم آن مسئله را اجتهاد و استنباط ميکنند.
در نتيجه "اگر استنباط علماي عامه، صحيح و مطابق واقع بود دو اجر ميبرند يکي اجر زحمت اجتهاد را کشيدن و ديگري اجر حکم مطابق واقع را گفتن اما اگر اجتهاد آنها مطابق با واقع نبود تنها أجر زحمت فحص در دين و اجتهادشان را ميگيرند"، چيزي که شما،
***** صفحه 64 *****
معتقد به "امام معصوم غايب" درباره اجتهاد مجتهدينتان ميگوئيد.1
1 . کتاب رهايي از گمراهي (ترجمه فارسي کتاب المنقذ من الضلال) تاليف امام محمد غزالي - ترجمه محمدمهدي فولادوند - چاپ تهران - چاپ سوم سال 1361 ص 112: آري، حق بود اعتراف کنند که به معلم، حاجت هست و معلم هم، بايد معصوم باشد ولي "معلم معصوم"، همان محمد(ص) است.
پس اگر بگوئيد "او مرده است"، ما ميگوئيم: "معلم شما هم غايب است" و اگر بگويند: معلم ما به مبلغين آموخته و آنها را به شهرها فرستاده و در انتظار مراجعت آنها است تا در صورت اشکال و اختلاف [رفع اشکال از آنها کند]؛
ميگوئيم: "معلم ما نيز مبلغيني را تعليم فرموده و در شهرها روان ساخته و تعليم آنها را تکميل فرموده آنجا که خداي تعالي ميفرمايد: امروز دين شما را به کمال رسانيدم و نعمت خود را بر شما تمام کردم" (سوره مائده - آيه 3)
و هنگاميکه به کمال رسيد از مرگ آموزگار چه زيان همچنانکه غيبت وي نيز زياني نميرساند.
ولي اين اعتراض آنان باقي ميماند:
"در مورد مسائلي که نشنيدهايد چگونه قضاوت ميکنيد؟ آيا به "نص"، حکم ميکنيد - و حال آنکه نصّي در دست نيست - يا به "رأي و اجتهاد"، عمل ميکنيد که آنهم مورد اختلاف نظر است؟".
در پاسخ ميگوئيم: ما همان کار را ميکنيم که "معاذ" که در آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه و سلم او را به يمن فرستاد [يعني] آنجا که نصّي هست به حکم نص رفتار ميکنيم و آنجا که نصّي نيست به اجتهاد، متوسل ميشويم يا به عبارت ديگر، همان کار را ميکنيم که مبلغين (اسماعيليه) ميکنند وقتي که از امام دور ميشوند و به شهرستانهاي دوردست ميروند، زيرا امکان ندارد در آن موقع، حکم به نص کرد زيرا نصوص محدود نميتواند، موارد نامحدود را فيصله دهند و شخص نميتوانددر هر رخدادهاي به شهر امام برود و مسافتي دراز، طي کند و باز گردد........
ميگويند: "براي کسيکه به اشتباه رود، يک أجر و براي آن که به حق اصابت کند، دو اجر است"
پاسخ "بن کمال" به "ابوحامد امام محمد غزالي": "حديث ثقلين کتاب الله و عترتي"، در وجوب تبعيت از "ائمه عترت" و حرمت تبعيت "پيشوايان غير عترت"، نص است.
چرا رسول الله(ص) مهاجرين از قريش را سرچشمه هلاکت امت معرفي کرد - يُهلکُ الناسً هذا الحيُّ من قريش - پاسخ روشن است چون "قريشيان غير مهاجر يعني بنياميه"، هم توسط "قريشيان مهاجر"، بر گردن امت مسلط شدند و امت را به تفرقه و خاک و خون کشاندند؛
- يعني طبق حديث رسول خدا، سرچشمه گمراهي و تفرقه امت، همان "مهاجرين قريش از صحابه رسول خدا" بودند که از رهبري "عترت رسول خدا" پس از رسول خدا که وصيت رسول خدا بود بلافاصله، سرپيچي کردند و بني اميه ستمگر را بر گردن امت، مسلط کردند باعث گمراهي و تفرقه أمّت، شدند.
نکته ديگر اينکه رسول خدا با اشاره به "صحابيان قريشاش" فرمود: يهلک الناسَ هذا الحَيُّ من قريش - (حديث متواتر و مجمع عليه است و مقصود از "الناس" اينجا، "جماعت مسلمين و جماعت صحابه" است که توسط "قريشيان مهاجر"، "گمراه و هلاک" ميشوند) يعني امت من را اين "قريشيان صحابي"، گمراه ميکنند يعني گناه گمراهي تابعين هم به گردن اين صحابيان قريش است که تابعين را هم به گمراهي انداختند و "تابعين قريش و غير قريش"، مقصران اصلي نيستند اين "صحابه قريشي" هستند که آب را در سرچشمه، گلالود ميکنند.
قرآن - سوره اسراء - آيه 71
{يوم ندعو کل اناس بامامهم فمن اوتي کتابه بيمينه فاولئک يقرئون کتابهم و لا يظلمون فتيلاً} يعني روز قيامت هر انساني را با پيشوايش، محشور ميکنيم اگر در صراط مستقيم بودند با پيشوايش به بهشت ميرود و اگر گمراه بودند با پيشوايش بجهنم ميرود.
مقصود از الناس در کلام رسول خدا که از گمراه شدن آنها (پس از رحلتاش) خبر ميدهد کفّار و اديان ديگر نيستند که نزد رسول خدا گمراهند بلکه مقصود رسول خدا از الناساي که گمراه ميشوند در اين حديث متواتر و مجمع عليه امت و يقيني صد در صد، همان جماعت مسلميناند که در زمان رسول خدا، مصداقاش جماعت صحابه رسول خدا بودند و پس از رسول خدا، مصداق "جماعت مسلمين از جماعت تابعين" است که رسول خدا از گمراهي مردم يعني الناس با الف و لام عموم، خبر ميدهد يعني همه مسلمانان يا اکثريت مسلمانان را شامل ميشود که به جماعت مسلمين يا سواد اعظم تعبير ميشوند که طبق حديث يقيني فوق رسول خدا، گمراه ميشوند و گمراهي آنها نتيجه پيروي آنها از "مهاجرين قريش" است. البته اينجا مقصود رسول خدا، اکثريت مسلمانان است چنانچه در حديث ديگر رسول خدا ميفرمايد: اگر مردم (=الناس) به راهي بروند و "انصار"، به راهي ديگر، من راه انصار را ميروم.
و در قرآن هم دارد که رسول خدا از قومش که قريشيان و يا جماعت مسلمين باشند روز قيامت بخدا شکايت ميکند و ميگويد - {ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا} سوره فرقان آيه 30.
***** صفحه 65 *****
پاسخ استاد:
اولاً: "ادعاي امام محمد غزالي مبني بر اينکه ميگويد ما هر جايي که رسول خدا، نصي دارد به آن، عمل ميکنيم"، کذب است و عمده اختلاف "رهبران عامه" پس از رسول خدا در مخالفت صريح رهبران عامه، با "نص رسول خدا" بود که رسول خدا فرموده بود: پس از من از "ائمه عترت، پيروي کنيد تا به اشتباه و خطاء و گمراهي نيافتيد و اهل جهنم نشويد" اما "رهبران عامه" با "نص رسول خدا در پيروي از عترت"، مخالفت کردند و "پيشوايان غير عترت" را، انتخاب کردند در نتيجه گمراه و اهل جهنم شدند و در اين مخالفتشان با "نص رسول خدا"، هيچ عذري ندارند.
ثانياً: اختلاف "فرقههاي عامه"، با همديگر و با شيعه، هم در "اصول دين" است و هم در "اصول مذهب حقّه و فرقه ناجيه" است اما "شيعه" هرگز با "نص رسول خدا"، مخالفت نکرده بلکه طبق "نص رسول خدا" پس از رسول خدا، از "ائمه عترت"، پيروي کرده است.
اما وقتي رهبران عامه "ائمه عترت" را يکي پس از ديگري کشتند آخرين اين وصي رسول خدا به "وصيت رسول خدا براي حفظ جاناش تا ياران بقدر کافي پيدا کند"، عمل کرد و غايب شد،
و اختلاف "فقهاء شيعه" پس از "غيبت امام معصومشان"، تنها در "مسائل جزئي فقهي" است نه در "اصول دين" و "اصول مذهب
***** صفحه 66 *****
حقه و فرقه ناجيه"، آنهم در مسائل جزئي فقهي که نص واقعاً نباشد.
و غيبت امام معصومشان هم بخاطر تهديدات "عامه مسلمين" بوده، که "ائمه عترت"، قبل را شهيد کرده بودند و ميخواستند ايشان را هم بکشند و گناه اين مقدار "اختلاف در مسائل جزئي" هم در ميان شيعه، (بخاطر غيبت امام معصوم)، بگردن "عامه مسلمين" است که موجب تهديد جان امام معصوم و آخرين وصي رسول خدا شدند و با غيبت ايشان، بخاطر اين "تهديد پيروان ابابکر و عمر"، شيعيان از حضور امام معصوم، محروم شدند و اين "اختلافات جزئي در مسائل جزئي فقهي"، ميان شيعه، رخ داده است و لذا شيعيان در اين اختلاف جزئي فقهي، معذوراند، و گناه اين اختلاف در مسائل فقهي جزئي هم بخاطر غيبت امام معصوم، بخاطر "تهديد پيروان ابابکر و عمر" به گردن پيروان ابابکر و عمر است که بخاطر پيروي از "ابابکر و عمر، و بني اميه دست نشانده آنها"، به دشمني با "ائمه عترت" پرداختند. وباعث غيبت امام معصوم شدند.
و وجود "امامي زنده و موجود از عترت و معصوم از طرف خدا"، گرچه در پشت پرده غيبت تا پيدا کردن ياراني مومن واقعي باشد که بتواند با آنها بر جهان اسلام، مسلط شود و ظلم و فساد و گمراهي را بطور کامل از جهان اسلام برطرف نمايد، بالاترين حجت از طرف خدا بر مسلمانان است اعم از "عامه مسلمين که پيروان ائمه غير عترت" هستند و "شيعيان علي که پيروان ائمه عترت" هستند تا آنکه وقتي
1- پيروان "ائمه غير عترت" از اختلاف ميان خودشان و کثرت فساد و ظلم رهبرانشان، خسته و پشيمان شوند و به پيروي از "ائمه عترت"، برگردند و
***** صفحه 67 *****
2- "شيعيان علي و پيروان عترت" هم در حمايت از امام معصوم، به قدر کافي، جدي و مصمم و فدايي واقعي شوند، آن حضرت، به امر الهي ظهور خواهد کرد و ظلم و فساد و گمراهي را از جهاني که پر از ظلم و فساد و گمراهي شده است بطور کامل نجات ميدهد و جهان را پر از عدل و آباداني و سعادت کامل مينمايد؛
اين است بزرگترين فايده "وجود امام معصوم" در هر زمان و بالاخص در اين زمان که همه فرقههاي عامه، سردرگم هستند و فساد و قتل و غارت و گمراهي، تمام سرزمين اسلام و جهان را بيش از هر زماني، فرا گرفته است. و لِللّه الحجة البالغة. -
خلاصه اينکه
1- "حديث متواتر و مجمع عليه امت که بخاري و غير بخاري آنرا نقل کردهاند" يعني حديث يهلکُ الناسَ هذا الحيُ من قريش - صريح و نص است که رسول خدا فرمود: مردم و امت من را اين "گروه قريشيان" گمراه ميکنند يعني هذا الناس (= جماعت مسلمين و اکثريت مسلمانان)، گمراه ميشوند آنهم توسط اين "مهاجرين قريش موجود در مدينه".
2- علاوه بر آنکه حديث متواتر و مجمع عليه امت - اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهلبيتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً - "مفهوماش" دلالت ميکند به اينکه پيروان "پيشوايان غير عترت" که اينک "اکثريت مسلمانان و جماعت مسلمين" را تشکيل ميدهند گمراه ميشوند و اهل جهنماند اما پيروان "قرآن و ائمه عترت" که پيروان قرآن و "سنت واقعيه" پس از رسول خدا هستند و "سنت واقعيه و استنباط صحيح از سنت واقعيه" را از "ائمه عترت"، گرفتهاند تنها
***** صفحه 68 *****
فرقه ناجيه و مذهب حقه هستند که اهل بهشتاند.
3- علاوه بر آنکه "تاريخ"، بطور يقيني و قطعي، اثبات کرده است که پيروان ابابکر و عمر که بيش از يک قرن در ممنوعيت کتابت حديث و پيروي از بنياميه (ستمگر و گمراه دست نشانده ابابکر و عمر) بودند در ميان احاديث مجعوله توسط منافقين ناشناخته سرگردان و گمراه شدند و موجب تفرقه و جنگ داخلي امت گرديدند و همچنان نيز اينک "اکثريت مسلمانان" را تشکيل ميدهند که به شهادت رسول خدا، توسط "مهاجرين قريش"، گمراهند. و از وصيت رسول خدا در پيروي از ائمه عترت، سرپيچي کردهاند.
و جماعت مسلمين و اکثريت صحابه همانهايي بودند که در زمان حيات رسول خدا، وقتي در غزوات رسول خدا، خطر جدي و احساس شکست، رخ ميداد همهشان فرار ميکردند و رسول خدا را ميان همين دشمنان خونخوار تنها ميگذاردند و آنطور که بخاري و غيره مينويسند ابابکر و عمر هم از همين فراريان در غزوات رسول خدا بودند.
- اما "عترت رسول خدا"، در مکه در هنگام غربت اسلام در "شعب ابيطالب" و پس از هجرت در "غزوات"، هرگز رسول خدا را تنها نگذاردند. (در هر حال تشبيه امام امت و راهنماي منصوب از طرف خدا براي مسلمانان به معلم، تشبيه کامل نيست زيرا معلم در علوم کلي است که شاگردانش و مردم از علماش حتي پس از مرگش بهره ميبرند و زنده بودناش براي هميشه لازم نيست اما بشريت هر روزه هر ساعت و هميشه به رهبري الهي نيازمند است اگر بخواهد راه وحدت در صراط مستقيم را پيوسته بپيمايند).
توضيح بيشتر و سؤالات ديگري هم هست که ما در متن کتاب
***** صفحه 69 *****
"خلفاء راشدين" که تاليف کرديم جواب دادهايم علاقمندان ميتوانند به آن کتاب يعني به کتاب "خلفاء راشدين" در فارسي و در عربي به کتاب: "الخلفاء الراشدون" - يا کتاب "معرفة الخلفاء الراشدين" - تاليف "بن کمال"، مراجعه کنند. و السلام عليکم و رحمة الله
(مصاحبهگر از مجله نداي اسلام)
***** صفحه 70 *****
بخاري و مسلم - (بخاري - ابواب مناقب - باب علامات النبوه و مسلم - ابواب فتن) رسول خدا فرمود: يهلک الناس هذا الحي من قريش... لو ان الناس اعتزلوهم
اين قريشيان، مردم را نابود ميکنند، .......
..... اي کاش مردم از اينها، اطاعت نميکردند
بخاري کتاب احکام، خطاب رسول خدا به صحابهاش:
ستحرصون علي الامارة و تکون ندامة يوم القيامة
- به زودي شما (صحابه من) بر رياست طلبي حرص ميورزيد و روز قيامت از کرده خود پشيمان ميشويد
***** صفحه 71 *****
بخاري و مسلم - (بخاري - ابواب مناقب - باب علامات النبوه و مسلم - ابواب فتن) رسول خدا فرمود: يهلک الناس هذا الحي من قريش... لو ان الناس اعتزلوهم
اين قريشيان، مردم را نابود ميکنند، .......
..... اي کاش مردم از اينها، اطاعت نميکردند
بخاري کتاب احکام، خطاب رسول خدا به صحابهاش:
ستحرصون علي الامارة و تکون ندامة يوم القيامة
- به زودي شما (صحابه من) بر رياست طلبي حرص ميورزيد و روز قيامت از کرده خود پشيمان ميشويد