بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
قرآن را نميتوان با حفظ اعجاز لفظي آن ترجمه كرد محبوبه زماني علويچهمحبوبه زماني علويچه اميد مجد متولد سال 1350 و اهل نيشابور است. پس از آنكه تحصيلات دوره كارشناسي خود را در رشته مهندسي شيمي از دانشگاه اميركبير به پايان رساند، موفق به اخذ مدرك كارشناسي ارشد در رشته زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران شد و در حال حاضر نيز دانشجوي دكترا در همين رشته است. او كه در يك خانوادهِ هنرپرور و طالب علم و دانش متولد شده موفقيت خود را بيش از هر چيز مديون پدرش - باقر مجد - ميداند تا جايي كه از او به عنوان ‹‹شمس تبريزي›› خويش ياد ميكند. كه خود او ميگويد، در يكي از شبهاي بهار سال 74، در پي يك اتفاق، گويا ‹‹خضرفرخ پي›› خويش را يافته و ستارهاي در درونش درخشيدن گرفته و بدينسان به قرآن پناه برده:نيامد مرا خواب تا صبحگاهمعانيش مشكل به ذهنم نشست » « يكي شب ز شبهاي خردادماهكتاب خدا را گرفته به دست مهندس اميد مجد، به تأييد بسياري از كارشناسان علوم قرآني از موفقترين مترجمان قرآن مجيد است. ترجمه او به عنوان يك ترجمه منظوم با ديگر ترجمههايي كه از اين كتاب مقدس صورت گرفته، متمايز و متفاوت است، زيرا اين ترجمه، اولين و تنها ترجمه منظوم به زبان فارسي از قرآن مجيد است. وي علاوه بر ترجمه قرآن، اقدام به ترجمهِ نهجالبلاغه هم كرده است.از اين رو، مصمم شد اين كتاب ارزشمند را به رشته نظم درآورده، او در حدود يك سال، خود را وقف قرآن كرد تا بتواند اثر ارزشمندش يعني ترجمه قرآن - را به جامعه ادبي و قرآني ايران هديه كند. آنچه ميخوانيد، حاصل گفتگو با اين شاعر جوان و مترجم قرآن مجيد است.كمي در مورد اثر خود و ويژگيهاي آن توضيح دهيد.ترجمه قرآن را از سال 74 شروع كردم و پس از حدود يك سال به لطف خدا توانستم ترجمهِ همهِ قرآن را به نظم درآورم.به دقت سرودم همه مو به موسرودم همه آيهها، تك به تككه در باور من نگنجد هنوز مرا نظم قرآن خوش آمد نكوچو لطف خداوند كردم كمكگرفتي مرا وقت سيصد، به روز قالب شعري اين اثر منظوم، مثنوي است و در وزن شاهنامه فردوسي و بوستان شيخ سخن سعدي شيرازي ‹‹فعولن فعولن فعولن فعول›› و در ‹‹بحر متقارب›› سروده شده است. براي سرودن اين اثر مجموعاً 1000 ساعت به طور مفيد وقت صرف شد كه مشتمل بر هجده هزار بيت است و لازم به ذكر ميدانم، بيشتر اين اشعار را در دوران خدمت سربازي سرودهام.در سرايش ترجمه خود از كدام يك از ترجمههاي معتبر بهره گرفته و يا آنها را معيار قرار دادهايد؟ هنگام سرودن اين اشعار، از ترجمه مرحوم الهي قمشهاي و مرحوم مفرتي استفاده ميكردم و در دوران يك سالي كه به دنبال گرفتن مجوز از وزارت ارشاد بودم، اصلاحات زيادي در آن انجام دادهام كه بيشتر مبتني بر ترجمههاي دكتر فولادوند و آيتالله مكارم شيرازي است.انگيزه و هدف شما از پرداختن به چنين كاري چه بود؟ شبي در دوران دانشجويي مشغول خواندن قرآن بودم. ترجمه آن، چندان به دلم ننشست. احساس كردم سنگيني ترجمه، فهم آنرا مشكل كرده است. اين بود كه تصميم گرفتم قرآن را به گونهاي ترجمه كنم تا خواهان و خواننده داشته باشد و براي جوانان و نيز اهل علم و ادب ايجاد جذابيت كند تا قرآن و عنايت به ترجمه آيات، در كنار قرائت آن، بيشتر مورد توجه قرار گيرد.معانيش مشكل به ذهنم نشستكه شاهين دل را نشد آشياننيفتد پسنديده و دلپذيرنكوتر نشيند به جان و روانكمان جسارت كنون زه بكنسزد گر به شعر آوري اين كتابزحمد و ز توحيد آغاز شدبه لطف خدايي كه بخشيد ذوق كتاب خدا را گرفته به دستچنان بود سنگين معاني آنبه خود گفتم اين ترجمان در ضميراگر گفته آيد به نظمي روانكه ناگه دلم گفت با من سخنترا طبع شعر است جاري چو آبهمان شب در اين سخن باز شدپس از آن سرودم به شور و بشوق قبل از اقدام به اين كار، تا چه حد مطالعات قرآني داشتيد و با قرآن آشنا بوديد؟ شايد باور نكنيد اگر بگويم مطالعات قرآني من به اندازهِ كساني بود كه قرآن را به دست ميگيرند و فقط به روخواني آيات بسنده ميكنند. تا آن زمان هرگز نشده بود كه قرآن را تا آخر به پايان ببرم و يا هيچ گاه پيش نيامده بود كه رغبت كرده و سري به ترجمهِ آيات بزنم. در واقع هيچ مطالعهِ خاص قرآني نداشتم. من معتقدم فقط به لطف خود قرآن بوده كه توانستم اين كار مهم را به پايان برسانم.ميزان استقبال از اثر شما چگونه بوده است؟ اجازه بدهيد ميزان استقبال از اين اثر را در ميان دو گروه بررسي كنيم. استقبال مردم و استقبال مسؤولين.استقبال مردم از اين ترجمه واقعاً غيرقابل وصف بوده و اين امر از ميزان چاپ و تيراژ كتاب كاملاً مشخص است. طي چهار سالي كه از چاپ و انتشار كتاب ميگذرد، بيش از 120 هزار نسخه از آن در 12 نوبت به چاپ رسيده است. من از اين امر كه ترجمههايم به قرآن و نهجالبلاغه حتي خوانندهِ مسيحي و زرتشتي هم داشته، خيلي خشنودم و اين توفيق را مديون قرآن ميدانم و چه بسيارند افرادي كه از طريق اين ترجمه با قرآن آشنا و مأنوس شدهاند. البته فكر ميكنم عامل ديگري كه تا حدود زيادي در مقبوليت اين اثر بين مردم مؤثر بوده، انتخاب وزني است كه در شاهنامهِ فردوسي و بوستان سعدي به كار رفته است:كه چون شاعر طوس و شيخ اجلكه اهل ادب را بيفتد قبول مرا بود همواره در سر، املبود وزن شعرم فعولن فعول اما به زعم من، برخورد مسؤولين و نهادهاي متصدي حمايت از قرآن پژوهان و خادمان قرآن مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، سازمان اوقاف و امور خيريه و... بيانگر نوعي كم لطفي نسبت به اين ترجمه است. من انتظار حمايت مادي از سوي اين نهادها را ندارم، فقط به عنوان مثال به گوشهاي از اين بيمهريها اشاره ميكنم، هر سال كه ترجمهِ جديدي از قرآن ارائه ميشود، آن مترجم را به عنوان خادم قرآن معرفي ميكنند كه در مورد اثر من چنين نبوده است. البته هر سال، كتاب من نامزد دريافت جايزه كتاب سال ميشود، اما متأسفانه گويا مجموعه هيأت داوران تمايلي ندارند به آن راي بدهند.علت اين امر را در چه ميدانيد؟ فكر ميكنم كساني كه به عنوان هيأت داوران، انتخاب ميشوند، هريك گرايشها و افكار خاص خود را دارند. اگر اين هيأت، طي ساليان، تغيير نكند و هر سال به صورت ثابت، انتخاب كتاب بر عهده همين افراد باشد همواره كتابهايي در يك قالب مشخص و مطابق نظرات آنان انتخاب خواهد شد، وقتي اعتقادشان بر اين است كه ترجمه منظوم به درد نميخورد، اين نظر آنها است و نميتوان آنها را محكوم كرد كه چرا اين گونه فكر ميكنند. به نظر اين افراد، وقتي ترجمه قرآن به نظم دربيايد، ترجمه از هدفش خارج شده است، در حالي كه به نظر من چنين نيست.من فكر ميكنم در اين اثر، شعر به خدمت ترجمه درآمده است.من هم چنين نظري دارم. اما احساس ميكنم برخي از آقايان به خود اجازه نميدهند اين ترجمه را حداقل يك بار بخوانند، و همين كه ميبينند منظوم است، آنرا رد ميكنند. در حالي كه نبايد اينگونه باشد.غير از ترجمه شما، ترجمهِ منظوم ديگري هم از قرآن انجام گرفته است؟ در زمينه قرآن، فقط يك مورد سراغ دارم كه البته آن هم ترجمه منظوم نبوده. بلكه تفسير منظوم بوده كه توسط شخصي به نام صفي عليشاه انجام شده و مطمئناً به دليل همين تفاوت موضوعي، اين دو اثر تفاوتهايي با هم دارد. در ترجمه منظوم قرآن، شاعر با محدوديتهاي بيشتري روبروست. چون شاعر نميتواند براي حفظ وزن يا قافيه در شعرش كلمات را عوض كند. اما در مورد تفسير چنين نيست. در تفسير ميتوان واژههاي مختلفي براي يك معنا به كار گرفت. اين محدوديتها در اثر من نيز تأثيرگذار بوده و باعث شده نتوانم آن طور كه ميخواستم در شعر خويش از منابع ادبي استفاده كنم. البته در نهجالبلاغه كه آن محدوديتهاي كلام وحي را نداشت، از فنون شعر فارسي بيشتر استفاده كردم.پسنديده يابند اشعار منكه بر دست شعر است همچون كمندكه بايست گفتن هر آنچه كه بودنه افزون بر آن را نمايي بيان اميد است فرزانگان سخنكه دانند با اين همه قيد و بندچه سخت است آيات قرآن سرودنه يك واژه هرگز نيفتد از آن ويژگيهاي خاص اثر خود را چگونه ميبينيد؟ من، ويژگيهاي اين اثر را به دو دسته تقسيم ميكنم البته، اين تقسيمبندي وضوح چنداني ندارد و ويژگيهاي اثر در واقع باهم گره خورده است. ولي با در نظر گرفتن اين مقدمه، مشخصههاي اثرم را به دو دسته ويژگيهاي ادبي و ويژگيهاي قرآني تقسيم ميكنم، از نظر ادبي اين ترجمه كاملاً روان و سليس است. در آن از لغات ثقيل و همچنين از كلمات عربي غيرمعمولي استفاده به عمل نيامده، از مبهم گويي و نيز اضافهگويي پرهيز شده و مهمتر از همه اين كه سعي شده ترجمه هر آيه با خود آيه منطبق باشد. به عنوان مثال:الحمدلله - ستايش بود ويژه كردگار / ربالعالمين - كه بر عالمين است پروردگار / الرحمنالرحيم - كه بخشنده و مهربان است نيز / مالك يوم الدين- بود صاحب عرصه رستخيز / اياك نعبد - تو را ميپرستيم تنها و بس و اياك نستعين - نداريم باور به غير تو كس ملاحظه ميفرمائيد كه اگر از اين اشعار، حتي يك كلمه حذف يا يك كلمه به آن اضافه شود معني آيه تغيير ميكند و معنا به هم ميريزد و از ترجمه اصلي فاصله ميگيرد.ويژگي ديگري كه ميتوان آنرا انحصاراً جزء ويژگيهاي ادبي يا قرآني محسوب داشت، اين است كه من در كارم، توجه و التزام خاصي داشتم تا فضاهاي حاكم بر آيه را در شعر خود بيان كرده و آنرا منتقل كنم، مثلاً در آيهاي از قرآن خداوند متعال از زبان مشركين ميگويد. ‹‹نتربص به ريبالمنون يعني ما در انتظار مرگ پيامبر (ص) هستيم›› من اين معنا را اين طور به شعر درآوردهام كه:ببينيم مرگ نبي را به چشم نشستيم در انتظاري به خشم در نگاه اول به نظر ميرسد كه از كلمه خشم به منظور حفظ نظم در قافيه استفاده شده تا با كلمهِ چشم، هم قافيه باشد. اما اين، منحصراً به اين دليل نيست بلكه نيت اصلي من از آوردن كلمه خشم اين است كه انتظار در شرايط مختلف، حالات روحي متفاوتي را به انسان منتقل ميكند، گاهي انتظار، همراه با اميدواري است. گاهي اين انتظار همراه با اضطراب است.گاه همراه با شادي يا حتي كينه است و در اينجا، انتظاري كه دشمنان پيامبر (ص) در مرگ آن حضرت دارند، انتظاري است همراه با خشم. بنابراين، در اين آيه با استفاده از فضاي موجود، از كلمه خشم استفاده كردهام. جدا از اينكه ‹‹نتربص›› در علم مفردات قرآن به معني ‹‹انتظار توام با خشم›› آمده است. به عبارت ديگر انتخاب كلمه ‹‹خشم›› براي قافيه مصراع اول، آگاهانه بوده است.در مورد همين انتقال فضاي حاكم بر آيه، مثال ديگري ميزنم. در داستان حضرت موسي (ع) و قوم بنياسرائيل، آنجا كه موسي (ع) از كوه پائين آمده و به سمت قوم خويش ميرود، هنگامي كه آنها را در حال گوسالهپرستي ميبيند، الواح تورات را كه همراه داشته، بر زمين نهاده و سراغ برادرش، هارون، ميرود. من اين معنا را اين طور منتقل كردهام.شتابان به روي زمين برنهاد پس آنگاه الواح را مردراد استفاده از فعل ‹‹برنهاد›› حالت شتاب حضرت موسي (ع) را بيان ميكند. اگر در اين باره بگوئيم، مثلاً: الواح را بر روي زمين گذاشت، به نوعي، خونسردي او را نشان دادهايم. اگر بگوئيم الواح را بر زمين زد، همراه با بيادبي است. كه هر دو اينها با فضاي حاكم بر آيه همخواني ندارد. پس بهترين كار اين است كه از فعل ‹‹برنهاد›› استفاده كنيم كه هم بيانگر گذاشتن است و هم حالت شتابگونه حضرت موسي (ع) را نشان ميدهد.بعضي مواقع لازم بوده در آيات به طور واضح و بدون هيچ پرداخت ذهني عمل شود. مثلاً آيات ارث را چنين سرودهام:ولي هيچ فرزندي از وي نماند براي خودش كل ميراث او دو سوم ز ميراث را ميبرند اگر خواهري، بانك رحلت بخواندبرادر تواند كند جستجواگر مردهاي را دو تن خواهرند در برخي آيات لازم بوده بنا به مطلب يا داستان نقل شده در قرآن، ترجمه، حالتي هيجاني داشته باشد. مثل داستان غرق شدن پسر نوح در طوفان:بزد نوح فرزند خود را صدا نباشي تو با كافران هم نشست نيارد مرا اين خطر در ستوه ندارد كس امروز راه فرار جدايي در افكندشان در ميان در آن حال، از راه لطف و صفابه كشتي نشين و به من ده دو دستبگفتا پسر، ميروم روي كوهبگفتا كه از قهر پروردگاربگفتا اين سخن را و موجي گران در قسمتهايي هم كه نياز به توضيح نبوده است، سعي كردهام نهايت ايجاز و خلاصهگويي را رعايت كنم. مثل سورهِ حمد يا توحيد.قل هوالله احد - بگو او خدايي است يكتا و بس اللهالصمد - كه هرگز ندارد نيازي به كس لم يلد و لم يولد - نه زاده، نه زائيده شد آن اله ولم يكن له كفواً احد - ندارد شريكي خدا، هيچ گاه نكته ديگر كه در اين ترجمه مطرح است اينكه جز ترجمهِ آيه بسم الله الرحمن الرحيم، هيچ بيت تكراري در كتاب وجود ندارد. حتي براي آيات مشابه، با حفظ امانت معنا، اشعار جديد آوردهام. بهترين مثال در اين مورد سوره ‹‹الرحمن›› است كه آيهِ ‹‹فبأي آلاء ربكما تكذبان›› در آن 31 بار آمده و من 31 بيت بر آن سرودهام.ترجمه خود را از قرآن چه نوع ترجمهاي ميدانيد؟ ترجمه تحتاللفظي، ترجمه آزاد يا ترجمه تفسيري؟ شخصاً با ترجمهِ تحت اللفظي مخالفم. در بسياري موارد ترجمه تحت اللفظي نميتواند پاسخگوي خواننده باشد. سعي كردهام در خلال ترجمه، جاهايي را كه نياز به شرح و توضيح دارد، توضيح بدهم. مثلاً در سوره بقره آمده است: الشهرالحرام، بالشهرالحرام. يعني ماه حرام در مقابل ماه حرام اين ترجمه رسا نيست و كسي منظور اصلي آيه را متوجه نميشود. در توضيح آيه بايد گفت: كفار كه در يك ماه ذيالقعده كه از ماههاي حرام است به مسلمين حمله كرده و با آنها وارد جنگ شدند، خداوند در اين آيه به مسلمانان اجازه ميدهد در ماه حرام با كفار وارد جنگ شوند. من اين ترجمه را در شعر به اين صورت آوردهام.گر جنگ كرديد نبود حرامكه كفار در ماه ذيالقعده كرد در اين ماه ذيالقعده خلف مرامكه اين است در پاسخ آن نبرد ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه پس اعجاز لفظي آيات چه ميشود؟ كساني كه ترجمه تحتاللفظي را قبول دارند، يكي از دلايلشان اين است كه عين قرآن بايد در اختيار خواننده قرار بگيرد. در حالي كه بايد اين مطلب مهم را در نظر داشت كه زبانها متفاوت است. اغلب مردم با زبان عربي آشنايي ندارند ضمناً حتي ترجمه لفظ به لفظ هم از بيان اعجاز قرآن، عاجز است.همين طور است. خصوصيات زيباشناختي دستور زبان عربي (كه بالاخص در قرآن نمود كاملي دارد) خاص همان زبان است و در همان زبان در اوج زيبايي قرار دارد. ما به هيچ وجه نميتوانيم قرآن را با حفظ جنبههاي اعجازش ترجمه كنيم. پس چه بهتر ترجمهاي ارائه دهيم كه در نهايت توان منظور آيه را برساند. در مثالهايي كه ارائه كردم، توضيحات لازم را در خلال متن ترجمه آورده بودم. اما در بعضي جاها بيت مستقلي را براي آن توضيح اضافي سرودهام.به عنوان مثال در سورهِ يوسف آمده است. هيچ مؤمني نيست مگر اينكه مشرك باشد. اولاً اينجا منظور شرك نيست، بلكه سايهاي از شرك است.دم از اعتقاد خدا ميزننددر ايشان بود سايهِ شرك نيز ولي اكثر خلق گر مؤمندخدا را پذيرند با رستخيز ثانياً چرا همهِ مؤمنين ممكن است سايهاي از شرك بر آنها مستولي باشد؟ زيرا به غير خدا نيز دل ميدهند كه گاهي به مخلوق سر مينهند كه من بيت آخر را خارج از ترجمه و به صورت بيت مستقلي آوردهام.يا مثلاً در آيهاي، قوم شعيب خطاب به حضرت شعيب (ع) ميگويند:اصلاتك تأمرك ان نترك ابانا انك انت الحليم الرشيد.آيا اين نماز تو باعث شده كه به ما بگويي كه دين آباء و اجداديمان را ترك كنيم، تو خيلي حليم و رشيدي.اگر ترجمه را اينطور بيان كنيم، ممكن است اين تصور پيش آيد كه قوم شعيب در تعريف و تمجيد از پيامبرشان او را حليم و رشيد خطاب كردهاند. در حالي كه آنها از روي تمسخر اين جملات را به زبان آوردهاند.بر او سرزنشها براندند و عيب بكرده است مأمور اين كار باز زآئين اجداد و دين پدر نكو كار هستي و هم بردبار تمسخر نمودند قوم شعيببگفتند آيا تو را اين نمازكه ما را دمادم كني بر حذرصد احسنت بر تو كه در روزگار اينجا با آوردن ‹‹تمسخر نمودند›› بار معنايي بيت آخر كه تمسخر كردن شعيب است، خود را مينماياند. يا مثلاً در سورهِ هود گفته ميشود، ما برادر شما را برايتان فرستاديم كه منظور فردي است از خود اين قوم كه برايشان مهربان و همچون يك برادر بوده است.ولي داشت آكنده از صدق و مهر فرستاده شد از خداي سپهر يا در جاي ديگر خطاب به پيامبر (ص) گفته ميشود: قرآن را بر تو فرو فرستاديم، مبادا از آن تنگدل شوي. در حالي كه منظور آيه اين بوده كه مبادا از انكار افراد مغرض و جاهل ناراحت شوي.• از انكار مردان باطل پسند مبادا تو را سينه گردد نژند. • مبادا تو را سينه گردد نژند. مبادا تو را سينه گردد نژند. و در جاي ديگر ميگويد: كساني كه ميخواهند مؤمن شوند، تو گويي ميخواهند در آسمان بالا بروند. در ترجمه اين آيه اينطور گفتهام:همانا بر آن مردم تيرهبخت چنان است مؤمن شدن صعب و سخت تو گويي كه خواهد به باريگران رود بر فراز بلند آسمان اين كه ميگوئيد مثلاً ‹‹نتربص›› يعني انتظار توام با خشم، همين مسأله، نياز به نوعي بينش قرآني و علم به مفردات قرآن دارد. شما كه مطالعات قرآني نداشتهايد، اين بينش را چطور در خود ايجاد كرديد؟ درست است كه من مطالعات قرآني زيادي نداشتهام. اما اين فضاها و موفقيتها را با هوش و فراست خويش در مييافتم. مثلاً با كمي تأمل دريافتم كه انتظار مرگ پيامبر(ص) حتماً با خشم همراه بوده است يا در جاي ديگر در مورد داستان گم شدن حضرت يوسف و ناراحتي حضرت يعقوب، سعي كردهام شعر را به گونهاي بسرايم كه فضاي غمانگيز انتظار حضرت يعقوب را به خوبي بيان كرده باشم.چنان داغ هجران بر او شد شديد كه از گريه چشمان او شد سپيد بفرمود كز دوري يوسفم شب و روز بر اشك و غم عاكفم ولي سوز هجران به قلبش نهفت از آن داغ، با كس، كلامي گفت....بگويم شما را كز آن كاروان كنون بوي يوسف بيامد به جان بگفتند او را ملامت كنان كه تا چند جويي ز يوسف نشان قسم بر خداوند باد آنقدر كني ذكر يوسف تو جان پدر كه گردي خود از غصه بيمار و زار بترسيم بر مرگ گردي دچار آيا از خود آيات هم در ترجمه استفاده كردهايد؟ فقط يك مورد آن هم به اين دليل كه وزن آيه با وزن شعر همخواني داشت.كرو كور هستند غرق و حل اولئك كالانعام بل هم اضل تا چه حد سعي كردهايد جنبه اعجاز لفظي آيات قرآن را در شعر خود حفظ كنيد؟ البته اعجاز لفظي قرآن متعلق به خود قرآن است و زبان مخصوص قرآن كه جز از خالق آدم برنميآيد. اما من در ترجمه نهايت توان و سعي خويش را به كار گرفتهام تا به بهترين وجه، آيات را ترجمه كنم بايد دقت كرد كه در ترجمه چه واژهاي در زبان مقصد، توانايي بيشتري را براي بيان آن عبارت يا كلمه در زبان مبدا دارد.با وجود اين من آنچه كه در توان داشتهام در اين ميدان به كار بستهام كه ترجمهاي كامل ارائه دهم تا به زيبائيها و ظرافتهاي قرآن لطمهاي وارد نشود. حال اينكه تا چه حد موفق بودهام، قضاوت با خداي قرآن است.برخي آيات را كه تأويلها و تفسيرهاي متفاوتي از آنها ارائه شده است، چگونه ترجمه كردهايد؟ در مورد حروف مقطعه سكوت كردهام مثلاً:الف لام ميم است آغاز كار كه رمزي است از سوي پروردگار و اما در مورد آياتي كه مفسرين در تفسير آن، اتفاق نظر ندارند به تفاسير شيعه مراجعه كردهام. مانند اين آيه:لايعلم تأويله الاالله و الراسخون فيالعلم يقولون امنا به علماي شيعه معتقدند ‹‹راسخون فيالعلم›› تأويل را ميدانند و علماي اهل سنت بر اين عقيدهاند كه راسخون فيالعلم تأويل آيات را نميدانند. من طبعاً در اين گونه موارد نظر شيعه را آوردهام:ندانند جز عالمان و خدا كه تأويل آنرا به وجهي سزا ترجمه شما مورد تأييد كارشناسان اين فن قرار گرفته است؟ بله، همهِ كساني كه اثر را مطالعه كردهاند، آنرا تأييد كردهاند. از افتخارات من اين است كه آقاي خرمشاهي و آقاي محمدمهدي فولادوند كه از مترجمين و اساتيد و قرآن پژوهان برجسته محسوب ميشوند، ترجمه اينجانب را مطالعه و مورد تفقد خويش قرار دادهاند.ترجمه كدام آيات قرآن براي شما مشكلتر بود؟ آيههاي مربوط به ارث كه بسيار مفصل بود.بهتر نيست ترجمه منظوم قرآن در كتابهاي درسي مدارس نيز گنجانده شود؟ البته خيلي خوب است. همان سال اول چاپ كتاب، اين ترجمه در برنامه صبحگاهي مدارس گنجانده شد، و چون در ترجمهِ منظوم حفظ قرآن و يادگيري بهتر مفاهيم قرآني مؤثر است، شايسته است كه اين كار انجام شود.