قلمرو دلالت معجزه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قلمرو دلالت معجزه - نسخه متنی

مصطفى كريمى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قلمرو دلالت معجزه

مصطفى كريمى

مقدمه

توجه انسان‏ها به معجزه به عنوان پديده‏اى غير عادى و دلالت آن، بويژه بر صدق مدعاى آورنده‏اش، به زمان صدور معجزات به دست پيامبران الهى‏عليهم‏السلام باز مى‏گردد. از قرآن كريم چنين برمى‏آيد كه مردم از پيامبران خويش كه مدعى نبوت الهى بوده‏اند، نشانه خدايى مى‏طلبيده‏اند و در مواردى كه اين درخواست‏برخاسته از حس حقيقت‏جويى آنها بوده، انبياعليهم‏السلام به اذن خداوند، معجزه مى‏آورده‏اند. قرآن مى‏فرمايد: «قالت رسلهم افى الله شك فاطر السموات والارض يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم و يؤخركم الى اجل مسمى قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما كان يعبد آباؤنا فاتونا بسلطان مبين‏» (ابراهيم: 10); پيامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند - پديد آورنده آسمان‏ها و زمين - ترديدى هست؟ او شما را دعوت مى‏كند تا پاره‏اى از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معينى شما را مهلت مى‏دهد. گفتند: شما جز بشرى مثل ما نيستيد، مى‏خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند باز داريد. پس براى ما حجتى بياوريد. (1)

تعاريف متفاوتى از معجزه ارائه شده است، (2) اما، تعريفى كه به نظر كامل مى‏آيد اين است كه معجزه كارى فوق اقت‏بشرى است و با عنايت ويژه خداوند، به دست مدعى نبوت، براى اثبات صدق مدعاى خويش انجام مى‏گيرد و مطابق با مدعاى مدعى نبوت و همراه با تحدى است.

معجزه - به اين معنا - از ديرباز مورد بحث و بررسى دانشمندان علوم اديان الهى بوده و هست. دانشمندان يهود معجزه را به عنوان دليلى بر نبوت خاصه و برگزيده بودن قوم خويش و انديشمندان مسيحى آن را به مثابه دليل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهيت مسيح‏عليه‏السلام) و حقانيت دين مسيح مورد بررسى و تحقيق قرار داده‏اند. فيلسوفان دين تحت عنوان «دلالت‏حوادث طبيعى بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث كرده‏اند. (3) متكلمان مسلمان در مبحث «دلايل نبوت خاصه‏» و مفسران در مقدمه تفسير يا ذيل آيات تحدى و آيات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث كرده‏اند و به طور كلى، در اين زمينه تلاش‏هاى شايان تقديرى انجام شده، اما به نظر مى‏رسد تمام زواياى اين موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.

آنچه با معجزه قابل اثبات مى‏باشد، بر دو قسم است:

الف - مسائلى كه معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت مى‏كند.

ب - مسائلى كه با ضميمه كردن برخى مقدمات به معجزه نتيجه گرفته مى‏شود.

الف - مسائل مربوط به مدلول بى‏واسطه معجزه

1- معجزه و نبوت خاصه

به گواهى تاريخ، برخى افراد به دروغ، مدعى نبوت و سفارت از طرف خداوند شده‏اند تا از اين طريق، به شهرت و جاه برسند. بنابر اين، بايد معيارها و ضوابطى وجود داشته باشد تا با آن‏ها بتوان پيامبران راستين الهى را از كسانى كه به دروغ مدعى نبوت‏اند، تشخيص داد. از جمله آنها، مجهز بودن رسولان الهى به معجزه است; زيرا نبى و پيامبر مدعى ارتباط با خداوندند كه مردم نمى‏توانند آن را درك كنند و نشانه محسوسى لازم است تا مردم از طريق آن، به صدق مدعاى او پى ببرند.

شايد بتوان گفت‏بحث از دلالت معجزه بر نبوت خاصه به صورت استدلالى از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان اين قرن زكرياى رازى معتقد بود كه دلالت معجزه بر نبوت خاصه اقناعى است. (4) ولى ابوحامد غزالى (450 - 505 ه.ق)، دانشمند هم عصر او، اين دلالت را برهانى دانسته و بر مدعاى خود استدلال كرده است. (5)

صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، ديدگاه‏هاى مختلفى ارائه داده‏اند:

ديدگاه اول: هيچ رابطه‏اى بين معجزه ونبوت خاصه نيست. (6)

ديدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوت اقناعى است.

ديدگاه سوم: رابطه‏بين‏معجزه‏و نبوت خاصه‏برهانى مى‏باشد.

ديدگاه چهارم: راه اثبات نبوت خاصه منحصر به معجزه است. (7)

بيشتر دانشمندان اسلامى كه در مورد بحث كرده‏اند، به ويژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوت خاصه را منطقى مى‏دانند و به دليل حكمت، (8) دليل حكم الامثال، (9) دليل نقض غرض و دلايلى ديگر، (10) بر مدعاى خود استدلال كرده‏اند. به نظر مى‏رسد دلالت معجزه بر نبوت خاصه برهانى است. براى اينكه به مباحثى از دلالت معجزه بپردازيم كه كمتر مورد بحث قرار گرفته است‏به‏صرف بيان دليل بر مدعاى خود تحت عنوان دليل نقض غرض اكتفا مى‏گردد و از ذكردلايل ديگر و نقد و بررسى آنها صرف نظر مى‏شود. (11)

اين دليل از چند مقدمه تشكيل مى‏شود:

1-در بحث‏خداشناسى،به اثبات رسيده كه خداوند حكيم است.

2-در بحث نبوت عامه،ثابت‏شده كه حكمت‏خداوند اقتضا مى‏كند پيامبرانى به قصد هدايت‏بشر بفرستد.

3-مردم به گونه‏اى آفريده شده‏اند كه ادعاى نبوت را ازكسى كه معجزه مى‏آورد،سوء سابقه ندارد و بر خلاف عقل سخن نمى‏گويد،مى‏پذيرند.

4-با توجه به مقدمات مزبور،مدعى نبوت،كه معجزه آورده و مردم سخنش را پذيرفته‏اند،اگر دروغ‏گو باشد،چون موجب گمراهى مردم مى‏شود،بايد خدا رسوايش كند،و گرنه به جهل افكندن،نقض غرض وخلاف حكمت‏خواهد بود.

نتيجه آنكه چون مدعى نبوتى معجزه آورد و خداوند رسوايش نمى‏كند،معلوم مى‏شود كه در مدعاى خود راستگوست.

توجه به اين نكته لازم است كه برهانى بودن دلالت معجزه بر نبوت خاصه تحليلى است كه از رابطه اين دو درك مى‏شود و چه بسا، ممكن است كسانى از طريق برهانى، حتى از طريق معجزه، به نبوت پيامبرى ايمان نياورند، بلكه از راه ديگرى مثل تنصيص پيامبر قبلى و يا دقت در كردار و رفتار و محتواى آنچه آورده است، نبوت او را قبول كنند كه اين گروه درصد بالايى از پيروان پيامبران‏عليهم‏السلام، بخصوص پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم را تشكيل مى‏دادند و اكنون نيز پيرو آن حضرت هستند.

دلايل نقلى دلالت معجزه بر نبوت خاصه: در بحث نقلى از دلالت معجزه، كه شامل مباحث قرآنى و روايى مى‏باشد، تذكار اين مطلب لازم است كه براى اتمام حجت، از نظر شرعى حصول يقين روان‏شناختى (اقناعى) كافى است; زيرا از نظر بيانات نقلى و دينى، آنچه در اصول دين لازم است‏حصول يقين، اطمينان و قانع شدن مى‏باشد. فقها نيز گفته‏اند: مسلمان بايد به اصول دين يقين داشته باشد، ولى نگفته‏اند اين يقين بايد از راه برهان حاصل شود و همين مقدار از يقين در وصول به سعادت كافى است، گرچه از لحن قرآن كريم، كه به صورت تحدى است، برهانى بودن معجزه (قرآن) پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم فهميده مى‏شود. (12)

الف - آيات قرآن كريم: در قرآن كريم، كلمه «معجزه‏» و مشتقات آن به معناى مورد نظر در اين مبحث‏به كار نرفته و از واقعه معجزه به «آيه‏» (و در جمع، آيات) تعبير شده است. ممكن است گفته شود كه اين تعبيرها به معجزه اشاره ندارد. (13) پاسخ آن است كه با توجه به آياتى كه اين تعابير در آنها به‏كار رفته و مسائلى كه اين كلمات از آنها حاكى است، معلوم مى‏شود مراد از اين تعابير، معجزات پيامبران‏عليهم‏السلام است; زيرا:

اولا، در آياتى به كار رفته كه از پيامبرى نشانه خدايى خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانه‏ها با اين كلمات تعبير شده است. يا در مقام دعوت مردم به سوى خداوند، براى اثبات صدق مدعاى خويش در نبوت، كارى انجام داده يا سبب اتفاق افتادن‏كار فوق‏العاده‏اى شده كه از آن با اين الفاظ تعبير شده است.

ثانيا، وقتى انبياى الهى‏عليهم‏السلام اين معجزات را آورده‏اند، مردم نتوانسته‏اند به مبارزه برخيزند و ساكت و قانع شده يا نسبت‏سحر به آورنده آن داده‏اند كه معلوم مى‏شود قرآن نيز دلالت معجزه بر نبوت خاصه را يقينى مى‏داند (اعم از روان‏شناختى يا برهانى) و بيش‏تر برگردانندگان قرآن كريم به فارسى اين الفاظ را به معجزه و يا كلماتى كه معناى «معجزه‏» را افاده كند، برگردانده‏اند. به عنوان نمونه، به چند آيه اشاره مى‏شود:

1 - «آيه‏»: «و رسولا الى بني اسرائيل اني قد جئتكم بآية من ربكم اني اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله...» (آل‏عمران:49); و [او را به عنوان] پيامبرى به سوى بنى‏اسرائيل [ مى‏فرستد كه به آنان بگويد:] من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه آورده‏ام كه از گل، مجسمه مرغى مى‏سازم و بر آن مى‏دمم تا به امر خدا، مرغى گردد.

در اين آيه شريفه، آقايان محمد مهدى فولادوند، خرمشاهى، كاظم پور جوادى، كاويانپور، الهى قمشه‏اى و سيد رضا سراج كلمه «آيه‏» را به «معجزه‏» ترجمه كرده‏اند. ديگران نيز به «نشانه‏» يا «آيت‏» معنا كرده‏اند كه مى‏توان اين معنا را از آن استفاده كرد.

2 - «بينه‏»: «و الى ثمود اخاهم صالحا قال يا قوم اعبدوا الله مالكم من اله غيره قد جاءتكم بينة من ربكم هذه ناقة الله لكم آية...» (اعراف:73) اين آيه اشاره دارد به اجابت‏حضرت صالح‏عليه‏السلام نسبت‏به درخواست قومش كه وقتى به آنها گفت: «انى لكم رسول امين‏» (شعراء:143); من براى شما فرستاده‏اى قابل اعتمادم، آنها گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآية ان كنت من الصادقين‏» (شعراء:154); تو جز بشرى مانند ما [بيش] نيستى. اگر راست مى‏گويى معجزه‏اى بياور. از اين دو آيه استفاده مى‏شود كه از حضرت صالح‏عليه‏السلام براى صدق نبوتش معجزه‏اى خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.

آقايان مكارم شيرازى، خرمشاهى، پور جوادى، جواهرى، خواجوى و الهى قمشه‏اى، «بينه‏» را در اين آيه به «معجزه‏» معنا كرده‏اند.

«بينات‏»، جمع «بينه‏»، كه در آياتى از جمله مائده:110، فاطر:25 و اسراء:101 آمده است، اشاره به معجزات حضرت عيسى و انبياى الهى‏عليهم‏السلام دارد كه «بينات‏» را در آيه 110 مائده آقايان دهلوى، سراج، فيض الاسلام، الهى قمشه‏اى، خواجوى، آيتى، مجتبوى و خرمشاهى به «معجزه‏» ترجمه كرده‏اند.

برخى از آيات قرآن اقوامى را مورد مذمت قرار داده و مى‏گويد: با اينكه برايشان «بينات‏» (معجزات) آورده شد، ايمان نياوردند: «لقد اهلكنا القرون من قبلكم لما ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبينات و ما كانوا ليؤمنوا...» (يونس:13); قطعا نسل‏هاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند، به هلاكت رسانديم و پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند و بر آن نبودند كه ايمان بياورند... .

شبيه اين تعبير، در آيه 101 سوره اعراف نيز آمده است. چنين به نظر مى‏رسد كه چون با آمدن معجزه برايشان نبوت انبياعليهم‏السلام ثابت‏شد، بايد ايمان مى‏آوردند، ولى ايمان نياوردند و مستحق عذاب الهى شدند.

3 - «برهان‏»: «اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضآء من غير سوء واضمم اليك جناحك من الرهب فذانك برهانان من ربك الى فرعون وانهم كانوا قوما فاسقين‏» (قصص:32); دست‏خود را در گريبانت‏ببر تا سپيد بى‏گزند بيرون آيد و [براى رهايى] از اين هراس، بازويت را به خويشتن بچسبان. اين دو برهان از جانب پروردگار توست كه بايد به سوى فرعون و سران [كشور] او [ببرى]; زيرا آن‏ها همواره قومى نافرمانند.

راغب اصفهانى مى‏گويد: «برهان براى بيان حجت است. بنابر اين، برهان آن است كه هميشه و به يقين، اقتضاى درستى دارد.»

كلمه «برهان‏» در آياتى - چون نساء:174 - به معناى «معجزه‏» و در آيات يوسف:24، بقره:111، انبياء:24، نحل:64 و قصص: 25 به معناى «دليل قاطع‏» آمده است كه از اين كاربرد مى‏توان استفاده كرد كه از نظر قرآن، معجزه دليلى يقين‏آور است.

در آيه مزبور (قصص:28)، آقايان الهى قمشه‏اى، كاويانپور و مكارم شيرازى، برهان را به «معجزه‏» ترجمه كرده و ديگران به «برهان‏»، «دليل‏» يا «حجت‏» برگردانده‏اند كه نشان مى‏دهد معجزه در جايى آورده شده است كه دلالت‏يقينى دارد.

ب - روايات ائمه معصوم‏عليهم‏السلام: گفته شد كه معجزه و مشتقات آن به معناى مورد نظر در قرآن نيامده است و دانشمندان به اين دليل كه ديگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه‏» را به كار برده‏اند. اين كلمه به همين معنا در كلمات و احاديث منقول از امام صادق و ائمه پس از ايشان‏عليهم‏السلام نيز ديده مى‏شود. البته از حضرت پيامبر، حضرت على و ائمه ديگرعليهم‏السلام مطالبى نقل كرده‏اند كه كلمه «معجزه‏» در آنها آمده و به احتمال زياد، اين لفظ از خود آن بزرگان است.

روايات منقول از ائمه اطهارعليهم‏السلام نيز همانند قرآن كريم و عقل، دلالت معجزه بر نبوت خاصه را مورد تاييد قرار داده است كه به دو روايت اشاره مى‏شود:

ابن‏بصير مى‏گويد: به امام صادق‏عليهم‏السلام عرض كردم: چرا خداى عزوجل به پيامبران، اولياى خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «براى آنكه دليلى بر صدق آورنده‏اش باشد و معجزه از نشانه‏هاى خداوند است كه جز پيامبران و حجج او آن را در اختيار ندارند تا به اين وسيله، راست‏گو از دروغ‏گو شناخته شود.» (14)

در روايتى، امام حسن عسكرى‏عليه‏السلام از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در احتجاج با مشركان، كه مى‏گفتند: چرا بشر پيامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشرى را فرستاده و معجزه نيز در اختيارش قرار داده است، چنان كه انسان‏هاى معمولى، كه از باطن دل‏هايشان خبر داريد، توانايى انجامش را ندارند. به اين وسيله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آورده‏اند، پى‏مى‏بريد.اين‏همان‏معجزه‏وشهادت‏خداوندبه‏راستى‏اوست. (15)

2 - معجزه و نبوت عامه

ممكن است تصور شود كه صدور معجزه از سوى مدعى نبوت علاوه بر دلالت‏بر نبوت او (نبوت خاصه)، بر ضرورت ارسال پيامبران‏عليهم‏السلام از سوى خدا (نبوت عامه) نيز دلالت دارد; زيرا نسبت‏بين نبوت خاصه و نبوت عامه نسبت‏بين خاص و عام و مقيد و مطلق است و خاص بدون عام و يا مقيد بودن مطلق معنا ندارد. ولى بايد توجه داشت كه اگر مقصود از اين سخن آن باشد كه در نبوت خاصه، نبوت عامه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفا پس از اثبات نبوت عامه مطرح مى‏شود، اين مدعا درست و قابل تبيين است. (16)

اما اگر مقصود آن باشد كه با صدور يك كار خارق العاده به دست فردى كه مدعى نبوت است، با توجه به عدم امكان همانندآورى آن، اثبات مى‏شود كه خداوند بايد پيامبرانى را براى هدايت‏بشر بفرستد، اين مطلبى نپذيرفتنى است; زيرا در اين صورت، صدور معجزه از چنين فردى در نهايت، بر آن دلالت دارد كه اين معجزه، كار او به عنوان يك انسان نيست و نيرويى فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لكن اينكه آن نيرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد كه پيامبرانى بفرستد (نبوت عامه) و اين شخص پيامبر است (نبوت خاصه) اين‏به‏صرف‏صدورمعجزه از چنين شخصى، اثبات شدنى نيست.

با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه نه تنها اثبات نبوت عامه با معجزه ميسر نيست، بلكه اثبات نبوت خاصه از اين طريق نيز وابسته به اثبات نبوت عامه - پيش از آن - مى‏باشد.

3 - معجزه و اثبات وجود خداوند

فيلسوفان دين و متكلمان مسيحى درباره دلالت‏يا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دليل حوادث خاص يا حوادث خارق العاده‏» بحث كرده‏اند. برخى از اين انديشمندان رابطه منطقى بين معجزه و اثبات وجود خدا را، كه به زعم آنان، الوهيت مسيح‏عليه‏السلام است، پذيرفته‏اند، برخى ديگر تنهاگذار روان‏شناختى از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذيرفته و منكر رابطه منطقى بين اين دو شده‏اند و كسانى نيز به هيچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمى‏پذيرند.

جان هيك بر اين باور است كه مشاهده اين‏گونه حوادث انسان را به سوى اعتقاد به وجود خدا سوق مى‏دهد، ولى منطقى بودن اين رابطه را نمى‏پذيرد. وى دليل انكار رابطه منطقى را ترديد افرادى مى‏داند كه معجزه را مشاهده نكرده‏اند، به نقل ناقلان نيز اعتماد ننموده و (به فرض پذيرش) تفسيرى مادى از آن ارائه داده‏اند. (17)

از سوى ديگر، هنرى تيسن، متكلم مسيحى، در مقام دفاع از دلالت منطقى معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنين مى‏نويسد: «اين ادعا (افرادى كه معجزه را نديده‏اند همواره در آن شك مى‏كنند) بر اين فرض نادرست قرار دارد كه انسان بايد تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانى كنونى خود قرار دهد.» او در بيان مورد نقض اين ادعا، مى‏گويد، «ما با اينكه وجود يخ‏بندان‏هاى شديد روى زمين را نديده‏ايم، با گفته زمين شناسان آن را قبول داريم.» (18)

جان هاسپرز، يكى ديگر از فيلسوفان دين، معتقد است كه هيچ كدام از تعريف‏هايى كه از معجزه ارائه مى‏شود دليل بر اثبات خداوند نيست; زيرا اگر معجزه به واقعه‏اى تعريف شود كه با قوانين طبيعى قابل تبيين نيست، در جواب گفته مى‏شود: تمام قوانين طبيعت كشف نشده و ممكن است در تحقيقات ميليون‏ها سال آينده، بر اساس قانون طبيعت تبيين شود. اگر همانند جان استوارت ميل بگوييد معجزه حادثه‏اى است كه اگر مجموع شرايطش تكرار شود، دوباره اتفاق نمى‏افتد، جواب اين است كه اولا، تمام شرايط وقوع يك حادثه را نمى‏توان به حساب آورد. ثانيا، وقوع چنين حادثه‏اى حداكثر، مى‏تواند نبودن جبر را اثبات كند.

معناى ديگر واژه «معجزه‏» اين است: مداخله خدا در مسير طبيعى حوادث. بر اين اساس، معجزه مستلزم وجود خدايى است كه بتواند در مسير طببيعى حوادث مداخله كند. معتقدان به خدا مى‏گويند: طبق اين معنا، معجزاتى وجود دارد. پس خدا نيز وجود دارد. اما گفتن اين مطلب فقط به زبان آوردن يك همان‏گويى (توتولوژى) آشكار است; درست مثل اينكه بگوييم: اگر خدا مداخله كند، وجود دارد. علاوه برآن، هيچ راهى نداريم كه ثابت كنيم حادثه‏اى مطابق با اين تعريف وجود دارد. (19)

هيوم در فصل دهم از كتاب پژوهش (Enquires) ، چهار دليل اقامه كرده كه معجزه اثبات وجود خداوند نمى‏كند. (20) او معتقد است كه تنها راه براى ارزيابى معجزه، تجربه نظم موجود طبيعت است و هيچ دليلى بر اثبات معجزه كافى به نظر نمى‏رسد. به نظر وى، واقعيت اين است كه مردمى كه قبلا بر اساس دليل يا دلايلى، معتقد به خدا بودند، تمايل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافى اثر خدا معتقد باشند. اما كسانى كه دليلى بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دليلى كافى نمى‏دانند كه بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند. (21)

بيش‏تر حكما و متكلمان اسلامى به اين مساله نپرداخته‏اند ولى به هر حال، در ميان دانشمندان اسلامى هر دو ديدگاه قايلانى دارد. و حق با كسانى است كه چنين دلالتى را قبول ندارند.

آية الله جوادى آملى، كه منكر دلالت منطقى معجزه بر وجود خداست، در اين زمينه مى‏فرمايد: «معجزه به عنوان كار خارق‏العاده و امرى كه به اصل علل و اسباب طبيعى نتواند استناد پيدا كند، براى كسى كه قبلا بر ذات واجب برهان اقامه نكرده باشد يا حتى از اثبات نبوت عامه عاجز مانده باشد، به شيوه منطقى، بر ذات بارى تعالى دلالت نمى‏كند.» (22)

قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممكن‏است گفته شود: مى‏توان‏ازبرخى آيات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را به‏دست آورد; از جمله، آيه 101 و 102 سوره اسراء: «ولقد آتينا موسى تسع آيات بينات فسئل بني‏اسرائيل اذ جاءهم فقال له فرعون اني لاظنك يا موسى مسحورا قال لقد علمت ما انزل هؤلاء الا رب السموات والارض بصائر انى لاظنك يا فرعون مثبورا»; به حقيقت، ما به موسى نه نشانه آشكار داديم. پس از فرزندان اسرائيل بپرس. آنگاه كه نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: اى موسى، من جدا تو را افسون شده مى‏پندارم. گفت: قطعا مى‏دانى كه اين [نشانه‏ها] را كه باعث‏بينش‏هاست، جز پروردگار آسمان‏ها و زمين، نازل نكرده است. و به راستى، اى فرعون، من تو راه تباه شده مى‏پندارم.

حضرت موسى‏عليه‏السلام علاوه بر اثبات نبوت خود، مامور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نيز بود; زيرا فرعون به فرموده قرآن، مى‏گفت: «ما علمت لكم من اله غيري‏» (قصص:38); من جز خويشتن براى شما خدايى نمى‏شناسم.

قرآن كريم در داستان حضرت موسى‏عليه‏السلام و فرعون در سوره شعراء مى‏فرمايد: «فرمود: نه، چنين نيست. نشانه‏هاى ما را [براى آنان] ببريد كه ما با شما شنونده‏ايم. سپس برويد به سوى فرعون و بگوييد: ما پيامبر پروردگار جهانيانيم.» (شعراء:15 و16)

و نيز مى‏فرمايد، «فرعون گفت: پروردگار جهانيان چيست؟ [موسى] گفت: پروردگار آسمان‏ها و زمين و آنچه ميان آن دو است - اگر اهل يقين باشيد.» (شعراء:23-24) سپس فرعون خطاب به حضرت موسى‏عليه‏السلام «گفت: اگر خدايى غير از من اختيار كنى، قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت. [موسى] گفت: اگرچه براى تو چيزى [معجزه‏اى] آشكار بياورم؟ گفت: اگر راست مى‏گويى آن را بياور. موسى‏عليه‏السلام عصاى خود را افكند و به ناگاه، اژدهايى نمايان شد. [فرعون] به سرانى كه پيرامونش بودند گفت: اين ساحرى بسيار داناست.» (شعراء:29-32 و 34) فرعون ساحران ماهر را جمع كرد تا بر حضرت موسى‏عليه‏السلام غالب آيند، ولى وقتى معجزه آن حضرت را ديدند، فهميدند كه از نوع سحر نيست. در نتيجه، ساحران به حالت‏سجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم; پروردگار موسى و هارون) (شعراء:46 و47) حضرت موسى‏عليه‏السلام وقتى دو معجزه عصا و يد بيضا را به فرعون نشان داد، چون براى او حجت تمام شد، برايش شكى باقى نماند و فهميد غير از خداوند خالق هستى يا به اذن او، كس نمى‏تواند اين كارها را انجام دهد، اما در عين حال، عناد و تكبر ورزيد و حق را نپذيرفت، حضرت موسى‏عليه‏السلام فرمود: «اى فرعون، به راستى كه تو را تباه شده مى‏پندارم.» (اسراء:102)

كلام حضرت موسى‏عليه‏السلام با دو تاكيد - لام قسم و حرف تحقيق - آمده است و اين نشان مى‏دهد كه حق براى فرعون كاملا آشكار شده بود. و حكمت‏خداوند اقتضا مى‏كند تا حجت‏بر كسى تمام نشده، به دليل انكار و كفرش، او را هلاك نكند.

البته در اينكه فرعون منكر وجود خدا و رب براى جهان آفرينش و موجودات ديگر بوده يا نه اختلاف است (23) و دليل صريح قرآنى بر اثبات آن نداريم، اما با توجه به مدعاى فرعون كه مى‏گفت: «انا ربكم الاعلى‏» (نازعات:24) و «ما علمت لكم من اله غيري‏» (قصص:28)، وى منكر اله نبودن خود و منكر وجود الهى ديگرى - يعنى، معبودى غير از خودش - بوده است. بنابراين، حضرت موسى‏عليه‏السلام در صدد نبود اصل واجب‏الوجود، علت العلل و وجود خدا را ثابت كند، بلكه مى‏خواست‏با معجزه‏اش اثبات كند كه معبودى واقعى غير از فرعون بوده و آن همان «رب العالمين‏» است. پس اثبات مصداق خارجى رب و معبود واقعى و توحيد در الوهيت و ربوبيت مورد نظر است. در نتيجه، از آيات قرآن، نمى‏توان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده كرد، همان‏گونه كه با دليل و تبيين عقلى نيز دلالت منطقى معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممكن است‏برخى از كسانى كه به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداخته‏اند مقصودشان لالت‏بر توحيد باشد، كه صحيح است ولى هيچ‏يك به آن تصريح نكرده‏اند.

4 - معجزه و توحيد

معجزه با دو شرط، توحيد در ربوبيت و الوهيت را اثبات مى‏كند:

شرط اول: طرفداران خدايان ديگر وجود داشته باشند.

شرط دوم: پيامبرانى كه معجزه آورده‏اند طرفداران خدايان ديگر را به مبارزه بخوانند و تحدى كنند كه از خدايان خود براى ابطال مدعايشان استمداد بطلبند و آنها را نيز استمداد نمايند، ولى يارى نشوند و يا اصلا درخواست انبياعليهم‏السلام را براى اين منظور اجابت نكنند.

ممكن است گفته شود اين دو شرط لازم نيست; زيرا اگر خداى ديگرى موجود باشد، بايد براى هدايت مخلوق خويش، با ارسال پيامبر و دادن معجزه به وى، ابراز وجود كند.

پاسخ آن است كه اگر خدايان دروغين و پيروان آنان مطرح نباشند، به اين معناست كه شرك مورد نزاع نيست تا با ديدن معجزه، توحيد، نتيجه گرفته شود; زيرا توحيد قبلا ثابت‏شده است. و اگر پيامبرى تحدى نكند يا تحدى او جدى گرفته نشود يا مورد توجه قرار نگيرد و يا همانند معجزه‏اش را بياورند، نه نبوت وى و نه چيز ديگرى اثبات نمى‏شود.

از قرآن كريم نيز مى‏توان استفاده كرد كه معجزه بر توحيد ربوبى و الوهى دلالت دارد. از آيات مربوط به داستان حضرت موسى‏عليه‏السلام و فرعون - كه گذشت - توحيد ربوبى و در نتيجه، توحيد الوهى اثبات مى‏گردد و نيز آيه شريفه «فالم يستجيبوا فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون‏» (هود:14); پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانيد كه آنچه نازل شده به علم خداست و اينكه معبودى جز او نيست. پس آيا گردن مى‏نهيد؟

اين آيه شريفه درباره كسانى است كه قرآن را دروغ مى‏پنداشتند; فرمود: اگر راست مى‏گوييد، ده سوره برساخته شده مثل آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مى‏توانيد فرا بخوانيد. (هود:13) آيه شريفه توحيد الوهى و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتيجه مى‏گيرد.

علامه طباطبائى‏رحمه الله در تفسير اين آيه شريفه مى‏فرمايد: ظاهرا مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غيبى كه غير خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان كه مى‏فرمايد: «لكن الله يشهد بما انزل اليك انزله بعلمه...» (نساء:166); لكن خدا به [حقانيت] آنچه بر تو نازل كرده است گواهى مى‏دهد. [او] آن رابه علم‏خويش نازل‏كرده‏است. اگرپس‏از طلب و استمداد از كسانى كه به آنهادل بسته بودند (غير خدا) بارى نشدند و يا اصلا اين دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذيرفتند، بايد بدانند:

اولا، اين قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غيب) نازل شده كه كسى را چنين علمى نيست.

ثانيا، خدايى جز الله نيست، «ان لا اله الا هو»; زيرا اگر خدايى بود، در موقعيت‏حساسى كه به او نياز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد مى‏دهد، بايد به كمك دوستان و طرفداران خود مى‏رسيد، در حالى كه آنها را يارى نكردند. پس معلوم مى‏شود، چيزى جز خيال نيستند. (24)

فخر رازى نيز از اين آيه شريفه، توحيد را استفاده مى‏كند، لكن با واسطه حق بودن قرآن; يعنى، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات مى‏نمايد و مى‏گويد: «لازمه حق بودن قرآن صحيح و حق بودن تمام خبرهاى آن است و يكى از آن خبرها، توحيد (لا اله الا هو) است.» او در آيه شريفه، «بعلم الله‏» را كنايه از «عند الله‏» بودن مى‏داند. (25)

مفسران ديگرى نيز از اين آيه شريفه، توحيد و علم خداوند را استفاده مى‏كنند. برخى (26) مرجع ضمير «كم‏» را در «فان لم يستجيبوا لكم‏» مؤمنان و بعضى ديگر، مشركان مى‏دانند. اگر ضمير به مؤمنان بازگردد; يعنى، «اگر مشركان، شما مؤمنان را اجابت نكردند و پاسخى نداشتند» و اگر ضمير به مشركان و منكران بازگردد; يعنى، «اگر شما مشركان از خدايان خواستيد، ولى خدايان شما را اجابت نكردند، پس بدانيد خدا يكى است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر مى‏رسد مناسب‏تر آن است كه ضمير به مشركان بازگردد; زيرا آنان بودند كه اعتقاد درستى به توحيد نداشتند، نه مؤمنان.

5 - معجزه، علم و قدرت فوق‏العاده خداوند

يكى از وجوه اعجاز، وجه علمى است و آن‏گونه كه در مورد قرآن مجيد گفته شده، با معجزه، علم فوق‏العاده خداوند ثابت مى‏شود. همچنين اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نيز اثبات مى‏گردد; زيرا با توجه به عدم همانندآورى و اثبات نبوت عامه پيش از ارائه معجزه، معجزه كارى فوق طاقت‏بشرى و منتسب به خداوند مى‏شود و بدين طريق، قدرت فوق‏العاده خداوند به اثبات مى‏رسد.

6 - معجزه، علم و قدرت فوق العاده پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

دلالت معجزه بر قدرت و علم پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مبتنى بر اين است كه اثبات شود نفس پيامبران‏عليهم‏السلام در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علامه طباطبائى مى‏فرمايد: آيه «...ما كان لرسول ان ياتى بآية الا باذن الله...» دلالت مى‏كند بر اينكه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه مى‏گيرد; زيرا اذن در جايى مطرح است كه زمينه اصلى موجود باشد و از جهت تماميت زمينه و يا رفع موانع، نياز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شكست ناپذير خداوند متكى است (كتب الله لاغلبن انا و رسلي) (مجادله:21) بنابر اين، علم و قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد. (27)

بر اين اساس، طبق بيان مرحوم علامه طباطبائى، كه روايات نيز مؤيد آن است، آيات قرآن بر آن دلالت دارد كه نفس پيامبر و اراده او در تحقيق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پيامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشكلى در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پيامبر وجود ندارد.

طبق آنچه در قرآن كريم آمده است‏حضرت عيسى‏عليه‏السلام معجزات خويش را با اذن خداوند به خودش نسبت مى‏داد: «رسولا الى بنى‏اسرائيل اني قدجئتكم بآية من ربكم اني اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابرء الاكمه والابرص واحى الموتى باذن الله وانبئكم بما تاكلون وما تدخرون في بيوتكم ان فى ذلك لاية لكم ان كنتم مؤمنين‏» (آل عمران:49); [او را به عنوان] پيامبرى به سوى بنى‏اسرائيل [مى‏فرستد كه به آنان مى‏گويد:] «در حقيقت، من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه‏اى آورده‏ام: من از گل براى شما [چيزى] به شكل پرنده مى‏سازم، آنگاه در آن مى‏دمم. پس به اذن خدا، پرنده‏اى مى‏شود. و به اذن خدا، نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى‏بخشم و مردگان را زنده مى‏گردانم و شما را از آنچه مى‏خوريد و در خانه‏هايتان ذخيره مى‏كنيد، خبرى مى‏دهم. مسلما در اين [معجزات] براى شما - اگر مؤمن باشيد - عبرتى است و نيز در آيه 110 سوره مائده اين كارها با اذن خداوند به حضرت عيسى‏عليه‏السلام نسبت داده مى‏شود.

ب - مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه

1 - معجزه و صدق نبى

اين موضوع در سه محور قابل بررسى است:

اول: پيامبر در اين ادعا كه ارتباط وحيانى با خدا دارد، صادق است. اين مساله همان دلالت معجزه بر نبوت خاصه است - كه اثبات آن گذشت.

دوم: سخن‏آورنده معجزه از سوى خداست و نبى در گرفتن و رساندن وحى بر مردم دچار خطاى عمدى و سهوى نمى‏شود. معجزه به تنهايى، ثابت نمى‏كند كه آورنده آن خطاى عمدى و سهوى در گفتار ندارد، ولى با انضمام دليل ديگرى، مى‏توان اين نتيجه را گرفت. به اين بيان، فردى كه نبوتش به وسيله معجزه ثابت‏شده، مردم حرف‏هايش را سخن خدا مى‏پندارند. با اين شروط، اگر سخنان دروغ هم بگويد، به عنوان سخن خدا تلقى مى‏گردد و مورد عمل پيروان پيامبر واقع مى‏شود. اين موضوع موجب گمراهى مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حكمت‏خداوند سازگارى ندارد. پس آورنده معجزه در اينكه سخنانش از خداست، صادق مى‏باشد و پيامبر در تلقى و در ابلاغ وحى اشتباه نمى‏كند.

سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.

اثبات صدق گفتار پيامبر به معناى مطابقت‏با واقع از طريق معجزه،نيازمندضميمه‏شدن‏مقدمات ديگرى است كه عبارتند از:

الف - عصمت پيامبر ثابت‏شده باشد.

ب - مطابق با واقع سخن گفتن پيامبر نيز به اثبات برسد.

اثبات نشدن يكى از اين دو موجب عدم اثبات صدق پيامبر به معناى ياد شده مى‏شود. اما عصمت پيامبر در ساندن وحى با بيان گذشته، ثابت‏شد و مطابق با واقع سخن گفتن او نيز با بيانى مشابه آن ثابت مى‏شود، به اين صورت كه اگر مردم در اينكه پيامبر مطابق با واقع سخن مى‏گويد يا نه، شك كنند، در اصل وجود خدا، توحيد و مفاد ساير خبرها ترديد خواهند كرد و از او پيروى‏نخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمى‏شود. در نتيجه، مستلزم لغو بودن آن مى‏گردد كه با حكمت‏خدا سازگار نيست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتى گفتن خداوند به پيامبر، مستلزم نقض غرض از سوى خداوند و نادرست است. البته اين مطلب با مسائل ادبى از قبيل استعارات و كنايات منافات ندارد.

2 - دلالت معجزه بر عصمت پيامبر در افعال

به نظر مى‏رسد با انضمام يك برهان به معجزه، عصمت پيامبر در افعال نيز ثابت مى‏شود، به اين صورت كه وقتى مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند مى‏دانند، وى را اسوه خويش قرار مى‏دهند و قول و فعل او برايشان حجت مى‏شود. با اين وصف، اگر او اشتباه كند، مردم با پيروى از او، دچار گمراهى خواهند شد و غرض خداوند كه هدايت مردم بوده نقض خواهد شد، و اين با حكمت‏خداوند نمى‏سازد.

3 - برخى گمان كرده‏اند كه انبياى الهى‏عليهم‏السلام خواسته‏اند با ارائه معجزه، حقانيت اصول و معارف دين را به كرسى بنشانند، ولى هيچ (28) پيامبرى چنين كارى نكرده است، بلكه اصول و معارف را با برهان‏هايى كه به مردم ارائه مى‏دادند، اثبات مى‏كردند. بنابر اين، معجزه بر اين مدعا دلالت ندارد و انبياعليهم‏السلام نيز معجزه را به اين منظور نياورده‏اند. (29)

در اديان الهى، بويژه اسلام بر اصول و معارف دين استدلال شده است. البته با ضميمه كردن اصل عصمت و صدق دعواى پيامبرصلى الله عليه وآله (30) و مطابق با واقع بودن گزاره‏هاى دينى، مى‏توان اين مساله را با معجزه اثبات كرد كه آنچه پيامبران‏عليهم‏السلام به عنوان اصول و معارف دينى عرضه مى‏كنند، حق و مطابق با واقع است. (تبيين اين مساله همان است كه از فخر رازى در بحث «معجزه و توحيد» - ذيل آيه 14 هود - گذشت.)

پى نوشت‏ها

1 - همچنين درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما انت الا بشر مثلنا فات بآية ان كنت من الصادقين‏» (شعراء:143); تو هم مثل ما بشرى بيش نيستنى. اگر راست مى‏گويى، نشانه‏اى بياور. حضرت صالح‏عليه‏السلام برايشان ماده شترى آورد: «قال هذه ناقة الله‏» (شعراء:154); گفت: اين ناقه معجزه من است. (در برگردان آيات قرآن كريم از ترجمه استاد محمدمهدى فولادوند با تغيير اندك استفاده شده است.)

2 - ر.ك.به: علامه حلى، كشف الاسرار فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 350 با تعليقه حسن حسن‏زاده آملى / جعفر سبحانى، الالهيات على هدى الكتاب و السنة والعقل، ج‏2، ص‏229، المركز العالى للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در كلام، امامت و فقه، تحقيق حسين درگاهى و حسن طارمى، ص 90.

3 - ر.ك.به: جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام رادهدى، 1372، ص 70، / مصطفى ملكيان، جزوه مسائل كلام جديد; تصورات مختلف درباره خداوند، ص 78 و 80، تهران، دانشگاه امام صادق‏عليه‏السلام.

4 - ر.ك.به: مصطفى ملكيان، جزوه تاريخ فلسفه غرب، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، ص 254.

5 - غزالى گويد: «قلنا المعجزة مقرونة بالتحدى نازلة منزلة قوله سبحانه: "صدقت و انت رسول الله" و تصديق الكاذب محال بذاته و كل من قال له "صدقت و انت رسول الله" و تصديق الكاذب محال بذاته. و كل من قال: له "انت رسولى" صار رسولا و خرج لحن كونه كاذبا. فالجمع بين كونه كاذبا و بين ما منزل قوله: «انت رسولى‏» محال; لان معنى كونه كاذبا انه ما قيل له: "انت رسولى" و معنى المعجزة انه قيل له: "انت رسولى.» (الاقتصاد فى الاعتقاد، قاهره، مكتبة النجارية، ص‏91.) البته از كتاب ديگر ايشان به نام «القسطاس المستقيم‏» برمى‏آيد كه وى اين دلالت را يقينى و برهانى نمى‏داند.

6 - ر.ك.به: ابن رشد محمد بن احمد، الكشف عن مناهج الادلة فى عقائد الملة...، مصر، الطبعة النعمانية، ص‏93 / مصطفى ملكيان، جزوه مسائل كلام جديد، ص‏119.

7 - ر.ك.به: ملا عبدالرزاق لاهيجى; سر ايمان در اصول اعتقادات، تصحيح صادق لاريجانى، الزهراء، ص 78 - 80; به نظر مى‏رسد خواجه نصير الدين طوسى نيز طريق معرفت راستگويى نبى را منحصر در معجزه مى‏داند; زيرا در بحث از راه شناخت صدق نبى فقط معجزه را آورده است. مى‏گويد: «طريق معرفة صدقه (نبى) ظهور المعجزة على يده.»(علامه حلى، پيشين، ص‏350)

8 - ر.ك.به: قوشچى، شرح تجريد الاعتقاد، ص‏36 / محمد جواد بلاغى، تفسير آلاء الرحمن، ج‏1، ص‏3 / سيد ابوالقاسم خوئى، البيان فى علوم القرآن، منشورات انوار الهدى; به نظر مى‏رسد مرحوم آية الله خوئى كامل‏تر از ديگران آورده است.

9 - سيد محمد حسين طباطبائى، الميزان فى تفسير القرآن، اسلاميه، ج‏1، ص‏84 و 85 / اعجاز از ديدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص‏23 و 24

10 - ر.ك.به: فخر رازى، تفسير كبير (مفاتيح الغيب)، ج 24، ص 212. / خواجه نصير الدين طوسى و علامه حلى، پيشين، ص‏350 مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، تهران، صدرا، ص‏12، عبدالله جوادى آملى، تبيين براهن اثبات خدا،ص‏352 همو، وحى و رهبرى، چاپ دوم،69، ص‏20 / محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ص‏2. جعفر سبحانى، پيشين، ص 92 و93. سعدالدين تفتازانى، شرح المقاصد، ج 5، ص‏519.

11 - براى تفصيل بيشتر، ر.ك.به: حميد آريان، بررسى دلالت معجزه به نبوت، مجله معرفت، ش 24، ص 70.

12 - آيات تحدى بر اين مطلب دلالت دارد; از جمله آيات: «و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله واوعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرين‏» (بقره:23 - 24)

13 - مصطفى ملكيان، جزوه مسائل كلام جديد، ص‏113، مؤسسه امام‏صادق‏عليه‏السلام

14 - راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده‏»

15 - محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربى، ح‏11، ص‏71

16 - پيشين، ج‏9، ص‏273 و 274

17 - ر.ك.به: عبداله جوادى آملى، تبيين براهين اثبات خدا، الزهراء، ص‏249; با توجه به سخن ايشان در كتاب وحى و رهبرى، ص‏20، (معجزه براى اثبات نبوت خاصه است، نه نبوت عامه) استفاده مى‏شود كه مقصود ايشان همين تبيين است

18 - ر.ك.به: جان هيك، همان، ص‏70

19 - هنرى تيسن، الهيات مسيح، ترجمه طاطاوس ميكائيليان، ص‏11

20 - جان هاسپرز، فلسفه دين (نقد براهين اثبات وجود خدا به روش تحليل فلسفى)، ترجمه گروه ترجمه و ويراستارى مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى دفتر تبليغات اسلامى، ص 840; لازم به تذكر است كه وقوع معجزه به معناى خالت‏خداوند در مسير طبيعى، يقينى است و قرآن كريم به عنوان معجزه زنده و جاويد الهى چهارده قرن است كه تمام اديان را به مبارزه طلبيده است و دشمنان اسلام اگر مى‏توانستند، تا كنون اين مدرك حقانيت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لكن هرگز نخواهند توانست چنين كارى انجام دهند

21 - مصطفى ملكيان، جزوه تاريخ فلسفه غرب، ص 254 و 255، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه.

22 - جان هاسپرز، همان، ص‏89

23 - عبدالله جوادى آملى، همان

24 - فخر رازى فرعون را دهرى مى‏داند، ولى علامه طباطبائى معتقدند وى منكر وجود خدا نبوده، بلكه خدايى غير خودش را منكر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «انا ربكم الاعلى‏» (نازعات:24) و «ما علمت لكم من اله غيرى‏» بر اين مطلب دلالت دارد. ر.ك.به: الميزان فى تفسير القرآن، ح‏8، ص‏238

25 - پيشين، ج‏17، ص‏197

26 - فخر رازى، همان، ج‏17، ص‏197

27 - ناصر مكارم و ديگران، تفسير نمونه، ج‏9، ص‏38

28 - سيد محمد حسين طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص‏32.

29 - ر.ك.به: حسن حنفى، التراث والتجديد; تاريخ العام والنبوة والمعاد، دارالتنوير، 1988، ص‏344; او مى‏گويد: «ان دليل صدق النبى هو صدق رسالته يتطابق به مع العقل والواقع و المصالح الناس... ان النبى لا يحتاج الى معجزة اكثر من استقامة شريعتة.» همچنين از كلام محمد عبده در تفسيرش، المنار، ذيل آيه 24 سوره بقره استفاده مى‏شود كه ايشان مى‏خواهد با معجزه، حقانيت اصول و معارف دين را نيز اثبات كند.

30 - ر.ك.به: سيد محمدحسين طباطبائى، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص‏82 / عبدالله جوادى آملى، تبيين براهين اثبات خدا، ص‏253

/ 1