نقدى برپلوراليسم دينى نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقدى برپلوراليسم دينى - نسخه متنی

محمدجواد حيدرى كاشانى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقدى برپلوراليسم دينى

محمدجواد حيدرى كاشانى

واژه پلوراليسم

واژه پلوراليسم از «پلورال‏» گرفته شده و به معنى تجمع و كثرت است. پلوراليسم در لغت‏به معناى كثرت‏گرايى‏است; و از نظر اصطلاح فرهنگى، «پلوراليست‏» به كسى مى‏گويند كه در عرصه‏هاى فكرى، اعتقادى، سياسى،مذهبى، هنرى، اجتماعى و فرهنگى به تعدد و كثرت قايل است و با پرهيز از اعتقاد به انحصارگرايى، همه‏روش‏هاى موجود را در عرصه‏هاى مختلف، صحيح مى‏داند.

(Pluralism) چنين تفسير شده است: در فرهنگ آكسفورد، پلوراليزم

1) زندگى در جامعه‏اى كه از گروه‏هاى نژادى مختلف تشكيل يافته; يا گروه‏هايى كه داراى زندگى سياسى يادينى مختلف مى‏باشند. (1)

2) پذيرش اين اصل كه گروه‏هاى مختلف مى‏توانند در يك جامعه با مسالمت زندگى كنند. (2)

واژه پلوراليزم در معادلات فارسى، گاهى به معناى «تكثر و چندگانگى (3) » مى‏آيد كه باتفسير نخست هماهنگ‏هست و حاكى از پديدارى اجتماعى است و گاهى به معناى «آيين كثرت و كثرت‏گرايى‏» مى‏آيد كه بيانگر تفسيردوم است.

امروزه پلوراليسم دينى كه در مقاله‏هايى مانند «صراطهاى مستقيم‏» (4) مطرح مى‏شود، معنايى دارد كه حتى بامعناى دوم، تفاوت دارد و آن اين‏كه حقيقت مطلق، نجات، فلاح و رستگارى را به يك دين و مذهب و شريعت‏منحصر نكنيم و معتقد شويم حق و حقيقت، مشترك ميان تمامى اديان است و عقايد و معارف در اديان،مذاهب و آيين‏هاى گوناگون، در واقع، جلوه‏هاى مختلف «حق‏» مطلق‏اند و پيروان همه اديان و مذاهب به‏هدايت و نجات ابدى و سرمدى و سعادت دست مى‏يابند.

مقاله «صراطهاى مستقيم‏» اثر آقاى «عبدالكريم سروش‏» تلاش مى‏كند تا با استفاده از تجربيات قبلى افرادى‏مثل «محمد آركون‏» و «فضل‏الرحمان‏» نظريه پلوراليزم دينى آقاى «جان هيك‏» را بومى، و تاكيد بر «عقايد حقه‏»كه مستلزم ابطال ديگران است را نفى كند.

جان هيك (1992 م) متكلم مسيحى معاصر مى‏نويسد:

اديان مختلف، جريان‏هاى متفاوت تجربه دينى هستند، كه هر يك دوره‏اى از تاريخ‏بشر آغاز شده و خودآگاهى عقلى خود را در يك فضاى فرهنگى متفاوت بازيافته‏است. (5) لازمه كثرت‏گرايى دينى عبارت است از:

الف) اديان گوناگون متضاد، همگى مى‏توانند مايه رستگارى يا كمال نفس پيروان و سالكان خود شوندچنانكه در هندوئيسم براى نيل به رهايى يا رستگارى، راه‏هاى بسيارى وجود دارد. (6)

ب) همه عقايد و اديان، يكسان، به رسميت‏شناخته مى‏شوند و نبايد به عقايد حقه‏اى كه موجب‏ابطال ديگر اديان و عقايد است، اصرار كرد.

اصول عقايد اسلامى و معارف قرآن نيز مبهماتى است كه به يقين نمى‏دانيم راى درست، كدام است;لذا بايد به همه اديان ارج نهيم و هيچ كدام را از ميدان خارج نكنيم. (7)

ج) هر چه مانع پلوراليزم است، از شاخص‏هاى اصلى ديندارى محسوب نمى‏شود و از اين رو احكام‏فقهى كه آراى فقها و اسلام شناسان درباره اعمال و رفتار مسلمانان است، بيانگر وظايف عملى، مناسك‏و آداب عبادى و غير عبادى انسان‏ها است.

د) نسبيت اخلاقى و انكار حسن و قبح عقلى از پيامدهاى ديگر پلوراليزم دينى است; زيرا اخلاق نيزمانند عقايد و احكام معيارهاى متفاوت و گوناگون دارد و در جاهاى بسيارى، نمى‏توان صحت و سقم‏روش‏هاى اخلاقى را مشخص كرد، اينجا است كه از پيروان صراطهاى مستقيم و پلوراليزم دينى سؤال‏مى‏شود:

پس دين چيست؟ معيار حقانيت آن كدام است و در چه بخشى از آموزه‏هاى دين بايداهل معرفت، يقين، ايمان و استحكام بود و اساسا وجوه تمايز اسلام از كفر چيست؟ آيااسلام نسبت‏به اديان و مكاتب توجيهى دارد يا نه؟!

آيا در «ايمان داشتن‏» موضوع ايمان، روش زندگى، عمل و «جدال ارزشى انسان‏»اهميتى دارد يا نه؟

آقاى سروش با استفاده از ديدگاه جان هيك و آوردن شاهد مثال‏هايى از شعر، قرآن و عرفان معتقداست، آنچه براى انسان اهميت دارد، ايمان داشتن است كه در همه اديان، آرا و پيروان، به يكسان موجوداست. اما ايمان به چه و با كدام روش و منش در زندگى و رفتار و با كدام جدال ارزشى; شرك يا توحيد; بااستفاده از كدام مبانى و با چه شرايط و لوازمى; اصلا مهم نيست، بايد همه اديان همزيستى مسالمت‏آميزپيشه كنند و هيچ دينى، ديگران را باطل نمى‏كند.

وى با استفاده از تجربيات آقايان محمد آركون و فضل‏الرحمان معتقد است كه نبايد در صدد داورى وارزش‏گذارى ميان عقايد دينى و مذهبى برآمد و بايد از منظر ديگرى به دين نگريست و به جاى‏انحصارگرايى و صراط مستقيم، به صراطهاى مستقيم معتقد بود.

در مقاله «صراطهاى مستقيم‏»آورده شده كه يك تباين خودناكاستنى و غير قابل داورى ميان عقايد،اديان و فرهنگ‏ها وجود دارد به‏طورى كه امكان ندارد درباره حقانيت‏يا بطلان آن‏ها قضاوت كرد و به‏همين جهت نبايد مكاتب و اديان گوناگون را به درست‏يا غلط تقسيم كرد بلكه كليه فرهنگ‏ها و عقايد رابايد به رسميت‏شناخت; زيرا اساسا اختلافات قابل رفع نيستند و لازم هم نيست چنين رفع اختلافى‏انجام شود.

وى معتقد است كه مفاد پلوراليزم دينى از كشفيات و آثار عصر جديد مى‏باشد و مى‏كوشد دلايلى به‏نفع نسبيت دين دست و پا كند. ايشان با عدم تصريح به مقتضاى معرفتى اين رويكرد غربى و سر درآوردن از وعى «لاادرى‏گرى‏» و قول به تساوى كليه آرا و عقايد با يكديگر، اين مطالب را با اشاره و كنايه‏مى‏فهماند و بر مدعاى خويش ده دليل اقامه مى‏كند.

تعبير «كتاب الهى و سخن پيامبرصلى الله عليه وآله همواره تفسيرهاى متعدد بومى دارد.» (8) به صورت‏قاعده‏اى كلى و عام، تمام نيست; زيرا بسيارى از آيات قرآن و روايات پيامبر از محكماتند و داراى‏ظاهرى روشن و قابل فهم عمومى‏اند; به همين جهت از آغاز ظهور اسلام تاكنون همه علماى‏مذاهب فهم يكسانى از آن‏ها دارند.

خداوند مى‏فرمايد:

«هو الذى انزل عليك‏الكتاب منه آيات محكمات هن ام‏الكتاب و اخر متشابهات (9) »

آيات محكمات كه در اين آيه به عنوان ام‏الكتاب مطرح شده، همان آياتى است كه معنايى‏روشن دارد و آيات متشابه آياتى است كه احتمال وجود معانى متعدد در آن راه دارد و ظهورى‏روشن ندارد و به آيات محكم برگشت مى‏كند. مفسران بر اين باورند كه آيات متشابه در مقايسه بامحكمات، اندك است و كسى كه به دنبال كشف حقيقت است، مى‏تواند با مراجعه به محكمات،مراد واقعى از متشابهات را دريابد.

تفاسير متعدد از آيات قرآن، ربطى به كثرت گرايى و پلوراليزم دينى ندارد و به معناى برابرشمردن همه آرا و صحيح دانستن همه مكاتب و فرهنگ‏ها نيست. در آياتى از قرآن به روشنى،از«الصراط المستقيم‏» سخن مى‏گويد و صراطها و روش‏هاى ديگر را باطل مى‏شمرد و مى‏فرمايد:

«و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه‏» (10) ;

بنابراين، ادعاى پلوراليزم دينى با تفسيرى كه در مقاله صراطهاى مستقيم آمده، اجتهادى است‏در برابر نص صريح قرآن و روايات. و عرفان، برهان و قرآن در بطلان آن هماهنگ‏اند. از اين رو، اين‏ادعا كه:

قرآن پيامبران را بر صراطى مستقيم يعنى يكى از راه‏هاى راست مى‏داند و نه‏تنها راه مستقيم; و اين به معناى پلوراليزم و تعدد صراطهاى مستقيم است، (11) باطل است.

آقاى دكتر سروش در مقاله صراطهاى مستقيم مدعى مى‏شود آن‏چه در كتاب قبض و بسطتئوريك شريعت آورده شده، اساسابراى اثبات كثرت‏گرايى در فهم دين است.

وى بر اين باور است:

فهم‏هاى ما از كتاب و سنت، متعدد است و كتاب (قرآن) خودش اين تعددرا مى‏پذيرد و سر اصلى اختلاف مفسران و تفاسير اين است كه هيچ فهم و هيچ‏تفسيرى از متن كتاب و سنت، بدون پيش فرض‏هاى فهمنده يا مفسر، قابل‏تصور نيست. هر مفسرى با يك سرى سؤال‏ها و پيش‏فرض‏ها و انتظارات خاص‏از بيرون دين و از طريق علوم تجربى و غيره مى‏آيد كه نزد همه يكسان نيست;بنابراين فهم دين، يك تكثر طبيعى پيدا مى‏كند. در مكتوبات برخى از فيلسوفان‏هرمنوتيك، اين معنا به فهم هر متنى از متون مقدس و غير آن توسعه داده شده‏است. (12)

در پاسخ به اين ادعا نكاتى را يادآور مى‏شويم:

1) اينكه فهم انسان از كتاب و سنت، تا اندازه‏اى اختلاف مى‏پذيرد را محققان كتاب و سنت‏قبول دارند; لكن تمام نزاع در معرفت دينى، اثبات كليت و عموميت اين ادعا است. سؤال اين‏است كه چه دليلى بر اين مدعا كه فهم كتاب و سنت همواره و در همه جا در تحول است و هيچ‏فهم ثابت و پايدارى از كتاب و سنت نداريم، وجود دارد؟

2) در «قبض و بسط‏» ادعا شده:

كتاب و سنت صامت است. شما هستيد كه فهمى را عرضه مى‏كنيد بر كتاب‏و سنت، شما هستيد كه به كتاب و سنت معنا مى‏بخشيد.

سؤال اينجاست كه چه دليلى بر اين ادعا داريد؟ به علاوه در جاى خود ثابت‏شده است كه‏«دلخواهى كردن تفسير متون، هم خلاف روش‏هاى دقيق فلسفه تحليلى و زبانى است و هم خلاف‏مسلم كتاب و سنت. همچنين در قرآن، شواهدى فراوان بر «بيانگر»، «ناطق‏»، «بيان كننده‏»،«بصائرللناس‏»، «آيات مبينات‏»، «هذا بيان للناس‏» و روشنگر بودن قرآن وارد شده است. مگرممكن است آيات بينات و روشنگر قرآن، صامت و ساكت‏باشد؟ روشنگرى و بيانگرى در جهت‏مقابل صامت‏بودن است.

3) حق بودن همه اديان به لحاظ عقلانى ممكن نيست; زيرا دعاوى اديان و مكاتب، متعارض‏است و گاهى در حد تناقض با يكديگر اختلاف دارند. به عنوان مثال، اسلام، نبى‏اكرم‏صلى الله عليه وآله را خاتم‏انبياى الهى مى‏داند و دين مسيح قايل به خاتميت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله نيست و پيامبر اسلام را نفى‏مى‏كنند، در حالى كه حق، يكى بيش نيست. چگونه مى‏شود هر دو طرف دعوا، حقانيت داشته‏باشند؟

4) ايشان مى‏گويند: ما نبايد اين سؤال را طرح كنيم كه آيا ما حقيم يا ديگران؟ با آيات فراوانى‏كه حقانيت را مطرح مى‏كند چه مى‏كنيد؟ قرآن همواره به حق دعوت مى‏كند و از باطل و جلوه‏هاى‏آن بر حذر مى‏دارد. عقل انسان هم به صورت فطرى، حق و باطل را تا اندازه‏اى درك مى‏كند. درقرآن آياتى مانند:

«قال فالحق و الحق اقول لاملئن جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين (13) »فراوان است.

5) يكى از نگرانى‏هاى نويسنده مقاله اين است كه اكثر آدميان بر روى زمين بر ضلالت‏باشند.در حالى كه قرآن خود مى‏فرمايد:

«و ما يؤمن اكثرهم بالله والا و هم يشركون‏»

«لا ملئن جهنم منكم اجمعين‏» (14)

شيطان هم ادعا كرد «لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم‏المخلصين.»

بعد از آن‏كه حجت تمام شد و نسخه شفا بخش هدايت‏براى بشر آورده شد، آنان كه گوش‏نكردند و اهل هوا و دنيا شدند و عصيان حق كردند به گمراهى مى‏افتند. اين ناشى از سوء اختيار واعمال ناصالح است و ربطى به اراده الهى ندارد.

6) از نويسنده مقاله انتظار مى‏رفت لااقل اصول و مبانى پلوراليزم را در مباحث‏خويش رعايت‏و با سعه صدر و ظرفيتى بالا از مخالفان ديدگاه خويش استقبال مى‏كرد. بدون شك، توهين، تحقيرو دشنام‏گويى با كثرت گرايى ادعايى جمع نمى‏شود.

طرفدار كثرت‏گرايى بايد به وحدت‏گرايان هم اجازه دهد تا نقد منطقى خويش را بر كثرت‏گرايى‏ارايه دهند.

تعجب اين است كه نويسنده مقاله، مخالفان نظريه صراطهاى مستقيم و مدعيان وحدت‏گرايى‏را «تحمل ناپذيرترين جانوران روى زمين‏» قلمداد مى‏كند و تيرهاى خويش را به سوى آنان نشانه‏مى‏رود و باز از تفاهم، تسالم و اشتراك ميان عقايد، فرهنگ‏ها مكاتب و ديدگاه‏ها سخن مى‏راند؟ (15)

سكولاريسم مولود پلوراليسم

يكى از دستاوردهاى پلوراليسم، ادعاى جدايى دين و علم و همچنين سكولاريسم و جدايى‏دين از سياست و حكومت است. نمونه‏هايى از اين ديدگاه را در ادامه آورده و آن را بررسى‏مى‏كنيم:

نسبيت فهم دين

تفكيك بين دين و فهم دين (16) ، نكته‏اى است كه مروجان نظريه نسبت فهم دين از آن استفاده‏فراوانى مى‏كنند و چنين وانمود مى‏كنند كه اين مطلب بر پايه براهين فلسفى بنا شده است; زيراذهن و واقعيت فاصله‏اى پر ناشدنى دارد; اگر چه اين مطلب فلسفى در جاى خود صحيح است،اما استفاده‏اى كه برخى از روشنفكران معاصر براى اثبات نظريه نسبيت فهم دينى از آن مى‏كنندناتمام است. آنان از تفكيك ذهن و عين نتيجه مى‏گيرند كه هر فهمى كه ما به آن مى‏رسيم يقينى‏نيست و دليلى بر مطابقت آن با عالم واقع نداريم; در حالى كه فهم ما گرچه ذهنى است امامى‏تواند مطابق با عالم عين و واقعيت‏باشد.

اگر كسى به طور كلى منكر مطابقت «عالم عين‏» با فهم‏هاى ذهنى باشد، از يك شكاليك تمام‏عيار سر در مى‏آورد و خواه ناخواه به وادى جدايى علم و دين مى‏افتد.

بى‏ايمانى دستاورد نسبيت

يكى از مهم‏ترين نتايج عدم مطابقت ذهن و عين، بى‏معنا بودن ايمان انسان به مبدا و معاداست.

اگر همه فهم‏ها نسبى باشد و هيچ فهمى مطابق با واقع نباشد، ديگر ايمان به مبدا و معاد معنايى‏ندارد.

در حالى‏كه وقتى معتقد شديم، خدا هست و يكتاست و پيامبران را فرستاده است، چگونه‏ممكن است‏بگوييم ايمان به الوهيت، وحدانيت و... غير از علم است؟ كسى كه مى‏گويد همه‏فهم‏ها از متون دينى و معرفت دينى، قابل تشكيك است و دين هر كس فهم او است و معارف دين‏و فهم بشر هم، چون رودى در سيلان و جريان است، از نسبيت‏به نفى ايمان مى‏رسد، آنگاه‏چگونه ممكن است، وحدت علم و دين و هماهنگى آن‏دو را بپذيرد؟

عجيب اينكه براى گريز از اين مساله كه پذيرش نسبيت مساوى نفى ايمان است، ايمان را به‏گونه‏اى معنا مى‏كنند كه دچار مشكل عظيم‏ترى مى‏شوند. آنان مى‏گويند ايمان اين نيست كه چيزى‏باور داشته باشيد، بلكه ايمان دغدغه نهايى درباره حقيقت عالم است.

تبليغ سكولاريسم

روشنفكرانى چون دكتر سروش مى‏گويند: وقتى تفاسير نسبى شد، شما حق نداريد كه يك‏تفسير را بر تفسير ديگرى حاكم كنيد; و چون همه فهم‏ها نمى‏تواند حاكم باشد، طبيعتا دست دين‏از دخالت در شؤون اجتماعى، سياسى، و اداره جامعه كوتاه مى‏شود; چون معناى دخالت دادن‏دين، سلطه يك تفسير بر تفاسير ديگر است كه اين عده، منكر آنند.

روشنفكران معاصر براى القاى جدايى علم و دين به طور مستقيم به آن حمله نمى‏كنند; زيرا دريك جامعه دينى -مثل ايران- هر انسان ساده‏اى بى‏درنگ به غرض و مرض آنان پى مى‏برد; از اين‏رو مى‏گويند دين از امور شخصى و اعتقادات فردى است و براى هر انسانى محترم و ارزشمندمى‏باشد، اما در امور اجتماعى، سياسى، اجرايى و مديريت‏بايد از علم استمداد كرد و دين در اداره‏جامعه و آبادكردن دنياى مردم جايگاهى ندارد و تنها متكفل امور اخروى مردم است و ما هم نبايد دين را در حيات‏و معيشت دنيايى مردم دخالت دهيم.

تبليغ فقدان توانايى دين

عده‏اى ديگر چنين القا مى‏كنند كه دين توان اداره جامعه و حل معضلات و مشكلات پيچيده اقتصادى،سياسى، حقوقى و اجتماعى را در جوامع بشرى ندارد و با احكام دينى نمى‏توان كشور را اداره كرد. بايد با استفاده‏از دستاوردهاى علم و تكنولوژى براى رشد و توسعه، دور دين را خط كشيد. طرح مديريت علمى در مقابل‏مديريت فقهى و تاختن به ولايت فقيه و حكومت دينى از اين نمونه است. (17)

غرض ورزى درباره روحانيت

برخى از روشنفكران دينى معاصر با سوء استفاده از آزادى با شگردهاى ويژه‏اى با تخريب‏مبانى اعتقادى و فرهنگ ملى و زير سؤال بردن مقدسات دينى و مذهبى و القاى شبهات دينى درميان جوانان و دانشجويان، به تضعيف روحانيت مى‏پردازند و مى‏گويند:

روحانيت چنانكه امروز زيست مى‏كند و شناخته مى‏شود، نه مجموعه فقيهان‏است، نه مجموعه مفسران، نه مجموعه فيلسوفان و دين شناسان، نه مجموعه‏پارسايان و نه مجموعه ملبسان به كسوت روحانى... علم، تقوا، تقدس، تفقه ولباس روحانى، هيچ كدام ملاك روحانى بودن نيست. ملاك، شيوه ارتزاق است وبس. (18)

آيا اين تعريف از روحانيت صحيح، منطقى و معقول است؟ آيا اين تعريف جامع افراد و مانع اغيار است؟ ياتحريفى است كه ريشه آن غرض و بيمارى است؟!

آيا كيفيت ارتزاق، به روحانيت هويت صنفى مى‏بخشد و آنان را دور يك محور جمع مى‏كند،اما شيوه تحصيلات، تبليغات، درس، بحث، زندگى، تعليم و تعلم و سلوك و رفتار، هويت‏سازنيست؟!

ملاك دانشجو بودن، تحصيلات دانشگاهى است، ولى معيار روحانى بودن، ارتزاق از راه دين‏است و بس؟! دريغ از اين داورى!

حوزه‏هاى علميه در گذشته و حال فقيهان بزرگى چون شيخ انصارى، مقدس اردبيلى، علامه‏حلى، محقق كركى و ده‏ها فقيه و فيلسوف شهير و نام‏آور پرورش داده است كه امام خمينى‏قدس سره‏يادگارى از روش و منش و تهجد و تعبد آنان است.

آيا مطالعه كتاب «شهيدان راه فضيلت‏» و سيرى از زندگى بزرگانى چون شهيد اول و ثانى،مرحوم سيدمحمدتقى خوانسارى، مرحوم‏كاشانى، حاجى سبزوارى، صدرالدين شيرازى، علامه‏طبرسى، مجلسى و عارفانى چون ملكى تبريزى، ملاحسينقلى همدانى، حكيم شهيد مطهرى،شهيد فرزانه بهشتى، قدوسى، باهنر، مفتح، مدنى، ربانى، دستغيب و پاكبازانى كه امروزه در ميان‏روحانيت كم نيستند، براى حكايت از هويت روحانيت كافى نيست؟

آيا مطالعه تاريخ معاصر، ما را به اين نتيجه نمى‏رساند كه:

روحانيت مجموعه‏اى از فقيهان، حكيمان، محدثان و مفسران قرآن هستندكه حوزه‏هاى علميه به صورت شبانه‏روزى به تعليم و تعلم علوم اسلامى و يامديريت و اجراى قوانين الهى اشتغال دارند و هدفشان تبليغ و تبيين مبانى‏اسلامى و هدايت و ارشاد مردم و اجراى احكام اسلامى در جامعه است. (19)

اين ادعاى واهى كه در دانشگاه هيچ علمى غير قابل نقد نيست و هيچ مبنايى وجود ندارد كه هميشه مقدس ونقدناپذير تلقى شود بر خلاف حوزه كه در آن بحث و نقد فقط تا مرزى جايز است و در مبانى، چون و چرا وجودندارد و خط قرمزى وجود دارد كه استاد و شاگرد هر دو ملتزم شده‏اند كه در وراى آن مناقشه‏اى نيست، جز براى‏ايجاد ترديد و بدبينى چه هدفى مى‏تواند، داشته باشد و با اينكه هر كس با شيوه حوزوى آشنا باشد مى‏داند كه اين‏ادعا نادرست و خلاف واقع است.

پى‏نوشتها:

1.The existnce in one society of anuber of group that delony to different races or have different poligous beliefs.

2. The principle that these differnt yroups can live to gether in pracr in one society

3) فرهنگ معاصر، انگليسى به فارسى، محمدرضا باطنى.

4) كيان، 36، صراطهاى مستقيم، فروردين و ارديبهشت 6، صص‏2-16 .

5) جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، ص 238.

6) كيان، 36، ص 15.

7) همان.

8) صراطهاى مستقيم، كيان، 36.

9) آل عمران (3): 7 .

10) آل عمران (3): 85.

11) كيان، 36، مقاله صراطهاى مستقيم.

12) صراطهاى مستقيم، كيان شماره 36. و نقد آن از فاضل محترم جناب حجة‏الاسلام صادق لاريجانى، در مجله صبح، ش 78،بهمن 76، صص 32-37 .

13) ص (38): 85 و 84 .

14) اعراف (7): 18 .

15) صراطهاى مستقيم، كيان شماره 36. و نقدآن از افاضل محترم جناب حجة‏الاسلام صادق لاريجانى در مجله صبح، ش 78،بهمن 79، صص 32-37 .

16) قبض و بسطتئوريك شريعت، اثر دكتر سروش; مجله كيان، ش‏36. مقاله صراطهاى مستقيم.

17) براى آشنايى بيشتر مراجعه كنيد به كتاب حكمت و حكومت اثر دكتر مهدى حائرى و مقاله مديريت علمى... اثر آقاى سروش ومقاله حكومت دمكراتيك دينى اثر آقاى سروش .

18) مجله كيان، شماره 24، سال 74، مقاله آقاى دكتر سروش.

19) سخنرانى آقاى دكتر سروش در دانشگاه اصفهان و نقد و بررسى آن توسط آقاى صادق لاريجانى، در كتاب قبض و بسط در قبض وبسطى‏ديگر، صص‏75-102 .

/ 1