محبت خدا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

محبت خدا - نسخه متنی

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محبت خدا

ناصر مکارم شیرازی

كتاب: اخلاق در قرآن، ج 1، ص 375

نويسنده: ناصر مکارم شیرازی

بخشى از آيات تولى و تبرى است‏بخوبى استفاده مى‏شود كه مساله پيوند با ذات پاك خداوند و اولياءالله، و بريدن از ظالمان و فاسدان و طاغوتها، و در يك كلمه «حب فى الله و بغض فى الله‏» از اساسى‏ترين و اصولى‏ترين تعليمات قرآن است، كه اثر عميقى در مسائل اخلاقى دارد.

اين اصل قرآنى و اسلامى، در تمام مسايل زندگى انسان تاثير مستقيم دارد اعم از مسائل فردى و اجتماعى و دنيايى و آخرتى. و از جمله در مسائل اخلاقى كه مورد بحث ما است، نيز اثر فوق‏العاده‏اى دارد.

مؤمنان را مى‏سازد; آنها را تهذيب مى‏كند; و به آنها تعليم مى‏دهد كه در هر قدم، نيكان و پاكان مخصوصا پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم: را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند; و اين از گامهاى‏مؤثر براى وصول به هدف آفرينش انسان يعنى تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى است.

تولى و تبرى در روايات اسلامى

احاديث‏بسيار فراوانى در كتب اسلامى اعم از شيعه و اهل سنت در زمينه حب فى الله و بغض فى الله و تولى و تبرى آمده است، و به قدرى در اين باره اهميت داده شده كه در كمتر چيزى نظير آن ديده مى‏شود.

بى شك اين اهميت‏به خاطر آثار مثبتى است كه پيوند دوستى با اولياء الله و دوستان خدا، و بيزارى از دشمنان حق، دارد; اين آثار مثبت هم در قدرت ايمان ظاهر مى‏شود و هم در تهذيب اخلاق، و هم در پاكى اعمال و تقوا.

اين احاديث نشان مى‏دهد كه بايد در طريق تهذيب نفس و سير و سلوك الى الله، هر كس پيشوا و مقتدايى را برگزيند.

در اينجا به بخشى از اين احاديث كه از كتب مختلف گلچين شده است اشاره مى‏شود:

1- در خطبه قاصعه تعبيرجالبى درباره پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله و على عليه السلام ديده مى‏شود; مى‏فرمايد: «و لقد قرن الله به صلى الله عليه و آله من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم، و محاسن اخلاق العالم، ليله و نهاره و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و يامرنى بالاقتداء به; از همان زمان كه رسول‏خدا صلى الله عليه و آله از شير باز گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را مامور ساخت تا شب و روز او را به راههاى مكارم اخلاق و صفات خوب انسانى سوق دهد; و من (هنگامى كه به حد رشد رسيدم نيز) همچون سايه به دنبال آن حضرت حركت مى‏كردم، و او هر روز نكته تازه‏اى از اخلاق نيك خود را براى من آشكار مى‏ساخت; و به من فرمان مى‏داد تا به او اقتدا كنم.» (1)

اين حديث‏شريف كه بخشى از خطبه قاصعه را تشكيل مى‏دهد، اين حقيقت را روشن مى‏سازد كه حتى پيغمبرگرامى اسلام در آغاز كارش مقتدا و پيشوايى داشته كه بزرگترين فرشتگان الهى بوده است.

على عليه السلام نيز پيامبر صلى الله عليه و آله را مقتدا و پيشواى خود قرار داده بود و سايه به سايه او حركت مى‏كرد; و اين مقتداى بزرگوار هر روز درس تازه‏اى به على عليه السلام مى‏آموخت و چهره نوينى از اخلاق انسانى را به او نشان مى‏داد.

آنجا كه پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام در آغاز كارشان در برنامه سير الى‏الله نياز به پيشوا و مقتدا داشته باشند، تكليف ديگران پيداست.

2- در روايت معروف «بنى‏الاسلام ...» كه با طرق متعدد با تفاوت مختصرى از معصومين(ع) نقل شده است اين موضوع بخوبى منعكس شده است; از جمله در حديثى كه يار وفادار امام باقر عليه السلام «زراره‏» از آن حضرت نقل كرده، مى‏خوانيم: «بنى‏الاسلام على خمسة اشياء، على الصلوة و الزكاة و الحج و الصوم والولاية، قال زرارة: فقلت: واى شى‏ء من ذلك افضل؟ فقال: الولاية افضل لانها مفتاحهن و الوالى هو الدليل عليهن; اسلام بر پنج پايه بنا شده: بر نماز و زكات و حج و روزه و ولايت (رهبرى معصومين)، زراره مى‏گويد: عرض كردم: كداميك از اينها افضل است؟ فرمود: ولايت افضل است، زيرا كليد همه آنها است، و والى و رهبر الهى راهنما به سوى چهار اصل ديگر است.» (2)

از اين تعبير بخوبى استفاده مى‏شود كه ولايت و اقتدا به اولياء الله سبب احياء ساير برنامه‏هاى دينى و مسايل عبادى و فردى و اجتماعى است; و اين اشاره روشنى به تاثير مساله ولايت در امر تهذيب نفوس و تحصيل مكارم اخلاق مى‏باشد.

3- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى‏خوانيم: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: «اى عرى الايمان اوثق؟ فقالوا: الله و رسوله اعلم و قال بعضهم الصلوة، و قال بعضهم الزكاة، و قال بعضهم الصيام، و قال بعضهم الحج و العمرة، و قال بعضهم الجهاد، فقال رسول‏الله صلى الله عليه و آله لكل ما قلتم فضل و ليس به، ولكن اوثق عرى الايمان الحب فى الله و البعض فى الله و تولى اولياء الله و التبرى من اعداء الله; كداميك از دستگيره‏هاى ايمان محكمتر و مطمئن‏تر است؟ ياران عرض كردند خدا و رسولش آگاهتر است، و بعضى گفتند نماز، و بعضى گفتند زكات و بعضى روزه، و بعضى حج و عمره، و بعضى جهاد! رسول‏خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همه آنچه را گفتيد داراى فضيلت است ولى پاسخ سؤال من نيست; محكمترين و مطمئن‏ترين دستگيره‏هاى ايمان، دوستى براى خدا و دشمنى براى خداست، و دوست داشتن اولياء الله و تبرى از دشمنان خدا.» (3)

پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله‏نخست‏بااين سؤال مهم،افكار مخاطبان را در اين مساله سرنوشت‏ساز به جنب و جوش در آورد - و اين كارى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله گاه قبل از القاء مسايل مهم انجام مى‏داد - گروهى اظهار بى‏اطلاعى كردند، و گروهى با شمردن يكى از اركان مهم اسلام پاسخ‏گفتند; ولى‏پيامبر صلى الله عليه و آله‏درعين تاكيد براهميت آن برنامه‏هاى مهم‏اسلامى،سخنان آنها را نفى‏كرد،سپس‏افزود: مطمئن‏ترين دستگيره ايمان، حب‏فى‏الله و بعض‏فى‏الله است!

تعبير به «دستگيره‏» در اينجا گويا اشاره به اين است كه مردم براى وصول به مقام قرب الى الله، بايد به وسيله‏اى چنگ بزنند و بالا بروند، كه از همه مهمتر و مطمئن‏تر، دستگيره حب فى الله و بغض فى الله است.

اين به خاطر آن است كه پيوند محبت‏با دوستان خدا و اقتدا و تاسى به اولياءعاملى است‏براى حركت در تمام زمينه‏هاى اعمال خير و صفات نيك.

بنابراين، با احياء اين اصل، اصول ديگر نيز زنده مى‏شود; و با ترك اين اصل، بقيه تضعيف يا نابود مى‏گردد.

4- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى‏خوانيم كه خطاب به يكى از يارانش به نام جابر كرد و فرمود: «اذا اردت ان تعلم ان فيك خيرا فانظرالى قلبك فان كان يحب اهل طاعة الله و يبغض اهل معصيته، ففيك خير، و الله يحبك; و ان كان يبغض اهل طاعة الله و يحب اهل معصيته، فليس فيك خير، و الله يبغضك و المرء مع من احب; هرگاه بخواهى بدانى در تو خير و نيكى وجود دارد يا نه؟ نگاهى به قلبت كن! اگر اهل اطاعت الهى را دوست مى‏دارد و اهل معصيت را دشمن مى‏شمرد، تو انسان خوبى هستى، و خدا تو را دوست دارد; و اگر اهل اطاعت الهى را دشمن مى‏دارد و اهل معصيتش را دوست مى‏دارد، نيكى در تو نيست، و خدا تو را دشمن مى‏دارد; و انسان با كسى است كه او را دوست مى‏دارد!» (4)

جمله «والمرء مع من احب‏» اشاره لطيفى به اين واقعيت است كه هر انسانى از نظر خط و ربط اجتماعى و خلق و خو و صفات انسانى و همچنين سرنوشت نهايى در روز رستاخيز، با كسانى خواهد بود كه به آنها عشق مى‏ورزد و پيوند محبت دارد; و اين نشان مى‏دهد كه مساله «ولايت‏» در مباحث اخلاقى سرنوشت‏ساز است.

5- در حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام مى‏خوانيم كه رسول‏خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ود المؤمن للمؤمن فى الله من اعظم شعب الايمان، الا و من احب فى الله وابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى الله فهو من اصفياء الله; محبت مؤمن نسبت‏به مؤمن به خاطر خدا از بزرگترين شاخه‏هاى ايمان است; (5) آگاه باشيد كسى كه به خاطر خدا دوست‏بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد، به خاطر خدا ببخشد و به خاطر خدا خود دارى از بخشش كند، او از برگزيدگان خداست!» (6)

6- در حديث ديگرى از امام على‏بن‏الحسين عليه السلام مى‏خوانيم: اذا جمع الله عزوجل الاولين و الآخرين قام مناد فنادى يسمع الناس فيقول: اين المتحابون فى الله قال: فيقوم عنق من الناس فيقال لهم اذهبوا الى الجنة بغير حساب قال: فتلقاهم الملائكة فيقولون الى اين؟ فيقولون الى الجنة بغير حساب! قال فيقولون فاى ضرب انتم من الناس؟ فيقولون نحن المتحابون فى الله، قال فيقولون واى شى‏ء كانت اعمالكم؟ قالوا كنا نحب فى الله و نبغض فى الله، قال فيقولون نعم اجر العاملين!; هنگامى كه خداوند متعال اقوام اولين و آخرين را(در قيامت) جمع كند، ندا دهنده‏اى ندا مى‏دهد، به گونه‏اى كه به گوش همه مردم برسد، مى‏گويد كجا هستند آنهايى كه به خاطر خدا همديگر را دوست داشتند، فرمود در اين هنگام گروهى از مردم بر مى‏خيزند و به آنها گفته مى‏شود، بدون حساب به سوى بهشت‏برويد! فرمود: در اين موقع فرشتگان الهى از آنها استقبال مى‏كنند، مى‏گويند به كجا مى‏رويد؟ مى‏گويند: به بهشت‏بدون حساب! مى‏گويند شما از كدام گروه مردم هستيد؟ مى‏گويند ما كسانى هستيم كه به خاطر خدا يكديگر را دوست مى‏داشتيم، مى‏گويند، اعمال شما چه بود؟ مى‏گويند ما به خاطر خدا گروهى را دوست مى‏داشتيم و به خاطر خدا گروهى را دشمن مى‏داشتيم، فرشتگان مى‏گويند: چه خوب است پاداش عمل كنندگان!» (7)

تعبير «نعم اجرالعاملين‏» نشان مى‏دهد كه محبت‏با اولياء الله و دشمنى با اعداءالله سرچشمه اعمال نيك و پرهيز از اعمال بد است.

7- در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله چنين آمده است: «ان حول العرش منابر من نور عليها قوم لباسهم و وجوههم نور ليسوا بانبياء يغبطهم الانبياء و الشهداء قالوا يا رسول‏الله حل لنا قال: هم المتحابون فى الله و المتجالسون فى الله و المتزاورون فى الله; در اطراف عرش الهى منبرهايى از نور است كه بر آنها گروهى هستند كه لباسها و صورتهايشان از نور است; آنها پيامبر نيستند ولى پيامبران و شهداء به حال آنها غبطه مى‏خورند! عرض كردند: اى رسول‏خدا! اين مساله را ما براى حل كن (آنها چه كسانى هستند؟) فرمود: آنها كسانى هستند كه به خاطر خدا يكديگر را دوست دارند و براى خدا با يكديگر مجالست مى‏كنند، و براى خدا به ديدار هم مى‏روند!» (8)

8- در حديث ديگرى (يا در ادامه حديث‏بالا) مى‏خوانيم: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «لو ان عبدين تحابا فى الله احدهما بالمشرق و الآخر بالمغرب لجمع الله بينهما يوم القيامة و قال النبى صلى الله عليه و آله افضل الاعمال الحب فى الله و البغض فى‏الله; اگر دو بنده (از بندگان خدا) يكديگر را به خاطر خدا دوست دارند، يكى در مشرق باشد و ديگرى در مغرب، خداوند آن دو را در قيامت در بهشت كنار هم قرار مى‏دهد، و فرمود: برترين اعمال حب فى الله و بغض فى الله است.» (9)

اين حديث نشان مى‏دهد كه محكمترين پيوند در ميان انسانها، پيوند مكتبى است، كه سبب همگونى در اخلاق و رفتارهاى انسانى مى‏شود; بديهى است آنها كه يكديگر را به خاطر خدا دوست دارند، صفات و افعال خداپسندانه را در يكديگر مى‏بينند، و همين حب فى الله و بغض فى الله گام‏مؤثرى براى تربيت نفوس آنها است.

9- در حديث قدسى مى‏خوانيم: خداوند به موسى عليه السلام فرمود: «هل عملت لى عملا؟! قال صليت لك و صمت و تصدقت و ذكرت لك، قال الله تبارك و تعالى، و اما الصلوة فلك برهان، و الصوم جنة و الصدقة ظل، و الذكر نور، فاى عمل عملت لى؟! قال موسى: دلنى على العمل الذى هو لك، قال يا موسى هل واليت لى وليا و هل عاديت لى عدوا قط فعلم موسى ان افضل الاعمال الحب فى الله و البغض فى الله; آيا هرگز عملى براى من انجام داده‏اى؟ موسى عرض كرد: آرى! براى تو نماز خوانده‏ام، روزه گرفته‏ام، انفاق كرده‏ام و به ياد تو بوده‏ام; فرمود: اما نماز براى تو نشانه (ايمان) است، و روزه سپر آتش، و انفاق سايه‏اى در محشر، و ذكر خدا نور است; كدام عمل را براى من به جا آورده‏اى اى موسى! عرض كرد خداوندا! خودت مرا در اين مورد راهنمايى فرما! فرمود: آيا هرگز به خاطر من كسى را دوست داشته‏اى، و به خاطر من كسى را دشمن داشته‏اى؟ (در اينجا بود كه) موسى عليه السلام دانست‏برترين اعمال حب فى الله و بغض فى الله (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا) است.» (10)

10- اين بحث را با حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام پايان مى‏دهيم (هر چند احاديث در اين زمينه، بسيار فراوان است.) فرمود: «من احب لله و ابغض لله و اعطى لله و منع لله فهو ممن كمل ايمانه; كسى كه به خاطر خدا دوست‏بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد، و به خاطر خدا ببخشد، و به خاطر خدا ترك بخشش كند، او از كسانى است كه ايمانش كامل شده است!» (11)

از احاديث دهگانه بالا استفاده مى‏شود كه در اسلام حساب مهمى براى حب فى الله و بغض فى الله باز شده است; تا آنجا كه به عنوان افضل اعمال، و نشانه كمال ايمان، و برتر از نماز و روزه و حج و جهاد، و انفاق فى سبيل الله معرفى شده و صاحبان اين صفت، پيشگامان در بهشتند، و مقاماتى دارند كه انبياء و شهداء به حال آنها غبطه مى‏خورند.

اين تعبيرات، پرده از نقش مهم مساله ولايت و تولى و تبرى، در تمام برنامه‏هاى دينى و الهى بر مى‏دارد; دليل آن هم روشن است; زيرا انسان پيشوايان بزرگ را به خاطر ايمان و تقوا و فضائل اخلاقى و اعمال صالحه ديگر، دوست مى‏دارد; با اين حال، چگونه ممكن است‏به آنان تاسى نكند، و همگام و همدل و همرنگ نشود!

اين همان است كه علماى اخلاق از آن به عنوان يك اصل اساسى در تهذيب نفوس ياد كرده‏اند; و پيروى و اقتدا كردن به انسان كاملى را شرط موفقيت در سير و سلوك الى الله مى‏دانند.

يكى از دلايل مهمى كه قرآن مجيد در هر مورد و در هر مناسبت از انبياى الهى سخن مى‏گويد و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان را دستور مى‏دهد كه به ياد آنها و تاريخ و زندگانى‏شان باشند، همين است كه از آنان الگو بگيرند و راه موفقيت و نجات را در تاريخ زندگى آنها بجويند.

اين نكته شايان توجه است كه انسانها معمولا داراى روح قهرمان پرورى هستند; يعنى، هركس مى‏خواهد به شخص بزرگى عشق بورزد، و او را در زندگى خود الگو قرار دهد; و در ابعاد مختلف زندگى به او اقتدا كند.

انتخاب چنين قهرمانى در سرنوشت انسان و شكل دادن به زندگى او تاثير فراوانى دارد; و با تغيير شناخت اين قهرمانها، زندگى ممكن است دگرگون شود.

بسيارى از افراد يا ملتها كه دستشان به دامان قهرمانان واقعى نرسيده، قهرمانان خيالى و افسانه‏اى براى خود ساخته‏اند، و در ادبيات و فرهنگ خود جايگاه مهمى براى آنها قائل‏شده‏اند.

محيط زندگى اجتماعى و تبليغات مطلوب و نامطلوب در گزينش قهرمانها مؤثر است.

اين قهرمانها ممكن است مردان الهى، رجال سياسى، چهره‏هاى ورزشى و يا حتى بازيگران فيلمها بوده باشند.

هدايت اين تمايل فطرى بشر به سوى قهرمانان واقعى و الگوهاى والاى انسانى مى‏تواند كمك‏مؤثرى به پرورش فضائل اخلاقى در فرد و جامعه بنمايد.

مساله ولايت اولياء الله در حقيقت در همين راستا است; و به همين دليل، آيات و روايات اسلامى - چنان‏كه ديديم - اهميت فوق‏العاده‏اى براى آن قائل شده است، و بدون آن، بقيه برنامه‏ها را ناقص و حتى در خطر مى‏شمرد.

داستان موسى و خضر

مساله انتخاب معلم و استاد و دليل راه در مسير تربيت نفوس و سير و سلوك الى‏الله به حدى اهميت دارد كه گاه انبياى الهى، در مقطع خاصى نيز مامور به اين انتخاب مى‏شدند.

داستان خضر و موسى عليه السلام در سوره كهف در قرآن مجيد كه داستانى بسيار پر معنى و پرمحتوا است، چهره‏اى از اين انتخاب است.

موسى عليه السلام مامور مى‏شود كه براى فرا گرفتن علومى - كه جنبه نظرى نداشت‏بلكه بيشتر جنبه عملى و اخلاقى داشت - نزد پيامبر و عالم بزرگ زمانش كه قرآن از او به عنوان «عبد من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما; بنده‏اى از بندگان ما كه او را مشمول رحمت‏خود ساخته و از سوى خود علم فراوانى به او تعليم داده بوديم.» ياد كرده‏است.

او بار سفر را بست و به سوى جايگاه خضر با يكى از يارانش به راه افتاد; حوادث اثناء راه بماند، هنگامى كه به خضر رسيد، پيشنهاد خود را به آن معلم بزرگ، مطرح كرد; او نگاهى به موسى عليه السلام افكند و گفت: «باور نمى‏كنم در برابر تعليمات من، صبر و شكيبايى داشته باشى!» ولى موسى عليه السلام قول شكيبايى داد.

سپس سه حادثه مهم يكى بعد از ديگرى اتفاق افتاد; نخست‏سوار بر كشتى شدند و «خضر» اقدام به سوراخ كردن كشتى كرد كه بانگ اعتراض موسى بر خاست، و خطر غرق شدن كشتى و اهلش را به خضر گوشزد نمود; ولى هنگامى كه خضر به او گفت: «من مى‏دانستم تو، توان شكيبائى ندارى! موسى از اعتراض خود پشيمان گشت و سكوت اختيار كرد، چرا كه قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشايد تا خضر خودش توضيح دهد.

چيزى نگذشت در مسير خود به نوجوانى برخورد كردند «خضر» بى‏مقدمه اقدام به قتل او كرد! منظره وحشتناك كشتن اين جوان ظاهرا بى‏گناه، موسى عليه السلام را سخت از كوره به در برد، و بار ديگر تعهد خود را فراموش كرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شديدتر و رساتر از اعتراض نخستين، كه چرا انسان بى‏گناه و پاكى را بى آن‏كه مرتكب قتلى شده باشد كشتى؟ به يقين اين كار بسيار زشتى است!

براى دومين بار، خضر پيمان خود را با موسى عليه السلام ياد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تكرار كنى هميشه از تو جدا خواهم شد; موسى فهميد كه در اين مورد سر مهمى نهفته است و سكوت اختيار كرد تا خضر خودش بموقع توضيح دهد.

چيزى نگذشت كه سومين حادثه رخ داد; آن دو وارد شهرى شدند، مردم شهر حتى حاضر به پذيرايى مختصر از آنان نشدند، ولى خضر عليه السلام به كنار ديوارى كه در حال فرو ريختن بود رسيد، آستين بالا زد و از موسى نيز كمك خواست تا ديوار را مرمت كند، و از فرو ريختن آن مانع شود; باز موسى عليه السلام پيمان خود را به فراموشى سپرد و به معلم خويش اعتراض كرد كه آيا اين دلسوزى در برابر آن بى‏مهرى منطقى است؟ اينجا بود كه خضر اعلام جدايى از موسى عليه السلام نمود، چرا كه سه بار پيمان شكيبايى را كه با خضر داشت‏شكسته بود; ولى پيش از آن كه جدا شوند، اسرار كارهاى سه‏گانه خود را براى او برشمرد و پرده از آن برداشت.

در مورد كشتى گفت: پادشاهى ظالم و جبار، كشتيهاى سالم را غصب مى‏كرد و من كشتى را معيوب ساختم تا مورد توجه او قرار نگيرد; زيرا كشتى تعلق به گروهى از مستضعفان داشت و وسيله ارتزاق آنها را تشكيل مى‏داد.

جوان مقتول فردى كافر و مرتد و اغواگر بود و مستحق اعدام، و بيم آن مى‏رفت كه پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دين خدا بيرون برد.

و اما آن ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجى متعلق به آنهانهفته بود; و چون پدرشان مرد صالحى بود، خدا مى‏خواست اين گنج را براى آنها حفظ كند; سپس به او حالى كرد كه من اين كارها را خود سرانه نكردم; همه به فرمان پروردگاربود! (12)

در اينجا موسى عليه السلام از خضر جدا شد، در حالى كه كوله‏بارى از علم و آگاهى و اخلاق را همراه خود مى‏برد.

او بخوبى درسهاى زير را از مكتب آن معلم بزرگ و مربى اخلاق فرا گرفت:

1- پيدا كردن رهبرى آگاه و فرزانه، و بهره گيرى از علم و اخلاق او تا آن حد اهميت دارد كه پيامبر اولوالعزمى همچون موسى - بطور نمادين - مامور مى‏شود كه راه دور و درازى را براى حضور در محضر او، و اقتباس از چراغ پر فروغش، بپيمايد.

2- در كارها نبايد عجله كرد، چرا كه بسيارى از امور، نياز به فرصت مناسب دارد; گفته‏اند: «الامور مرهونة باوقاتها!»

3- حوادثى كه در اطراف ما رخ مى‏دهد ممكن است چهره‏اى در ظاهر و چهره‏اى در باطن داشته باشند; هرگز نبايد به چهره ظاهرى رويدادهاى ناخوش آيند قناعت كرد و عجولانه قضاوت نمود; بلكه بايد ماوراى چهره‏هاى ظاهرى را نيز از نظر دور نداشت.

4- شكستن پيمانهاى معنوى بطور مكرر، ممكن است انسان را براى هميشه از فوائد و بركاتى محروم سازد!

5- حمايت از مستضعفان، خيرخواهى يتيمان و مبارزه با ظالمان و كافران اغواگر، وظيفه‏اى است كه هر بهائى را مى‏توان در برابر آن پرداخت.

6- انسان هر قدر عالم و آگاه باشد، نبايد به علم و دانش خويش مغرور گردد و تصور كند ماوراى علوم او علوم ديگرى نيست; چرا كه اين تصور او را از رسيدن به كمالات بيشتر باز مى‏دارد.

7- خداوند بزرگ در اين عالم هستى، ماموران ويژه‏اى دارد كه آنها را بى‏سروصدا به يارى بندگان مظلوم و با اخلاص مى‏فرستد، تا از طرق مختلف آنان را يارى كنند، و اينها از الطاف خفيه الهيه است كه هر انسان با ايمانى مى‏تواند در انتظار آن باشد

و فوائد و بركات ديگر.

اين داستان خواه جنبه آموزش واقعى براى موسى عليه السلام داشته باشد و يا جنبه سرمشق براى ديگران، هر چه باشد، در مورد مطلبى كه ما به دنبال آن هستيم تفاوتى نمى‏كند.

كوتاه سخن اين كه: نياز به رهبر و دليل راه در طريق افزايش علم و تهذيب نفوس نيازى ست‏حتمى و غير قابل انكار!

پى‏نوشتها:

1- نهج البلاغه، خطبه 192.

2- اصول كافى، جلد 2، صفحه 18.

3- اصول كافى، جلد 2، صفحه 125، حديث‏6.

4- اصول كافى، جلد 2، صفحه‏126.

5- در مصباح اللغه آمده است كه شعبه به معنى شاخه درخت است و جمع آن شعب مى‏باشد.

6- بحار، جلد66، صفحه‏240، حديث 14.

7- همان مدرك، صفحه 245،حديث‏19 - اصول كافى، جلد 2، صفحه‏126.

8- بحار، جلد66، صفحه 352، حديث 32.

9- همان مدرك.

10- بحار، جلد66، صفحه 252، حديث‏33.

11- همان مدرك صفحه 238، حديث 10.

12- مضمون آيات 60 تا 82 سوره كهف و روايات اسلامى (با تلخيص).

/ 1