قرآن حقيقتى ماورايى يا الفاظ بشرى(2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن حقيقتى ماورايى يا الفاظ بشرى(2) - نسخه متنی

سيد محمود نبويان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قرآن حقيقتى ماورايى يا الفاظ بشرى(2)

سيد محمود نبويان

چكيده:

پيرامون قرآن كريم پژوهشهاى گوناگون صورت گرفته است. يكى از پژوهشهاى انجام شده تبيين و اثبات اين امر است كه الفاظ و تعابير قرآن، وحى مستقيم الهى و يا غير مستقيم و توسط فرشتگان مى‏باشد، نه اين كه حاصل تجربه و تلاشها و تعبيرهاى پيامبر يا شخص ديگر باشد، چنان كه عده اندكى از نويسندگان بدان معتقدند. چنين مساله‏اى هم از جهت‏برون‏دينى و هم از جهت درون‏دينى قابل بحث و بررسى است. اين مساله از جهت‏برون‏دينى در شماره دوم همين مجله، مورد بررسى قرار گرفت و در اين مقال، از جهت درون‏دينى و تنها از ديدگاه قرآن مورد كاوش قرار مى‏گيرد.طبيعى است كه از نظر منطقى، بررسى درون‏دينى صرفا براى مخاطبان معتقد و متدين، مناسب و قابل پذيرش است.

از جهت درون‏دينى، قرآن و روايات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و نيز ائمه هدى عليهم السلام به صورت صريح و آشكار، بشرى بودن قرآن را با تاكيدهاى بسيار و نيز به صورتهاى گوناگون نفى نموده و مدعى‏اند كه قرآن وحى الهى و الفاظى غير بشرى است.

آياتى كه بر الهى بودن قرآن، دلالت دارند به اندازه‏اى زيادند كه ذكر همه آنها به صورت جداگانه و توضيح آنها - هرچند به صورت مختصر - به يك كتاب مستقل با حجم بسيار، نيازمند است. به همين سبب در اينجا تنها به بعضى از آياتى كه بر موضوع بحث تصريح دارند آن هم ذيل دسته‏ها و عناوين كلى، اشاره مى‏نماييم:

الف) آيات تحدى

خداوند در آيات متعددى، منكران الهى بودن و از جانب خدا بودن قرآن را به مبارزه دعوت مى‏كند; يعنى از آنها مى‏خواهد اگر اين قرآن را از ناحيه بشر مى‏دانند آنان نيز چنين قرآنى و دست كم يك سوره; مثل سوره‏هاى قرآن را بياورند، ولى خداوند مى‏فرمايد: اگر تمام انسانها و جنها را جمع نموده و آنها را به يارى طلبند نمى‏توانند حتى يك سوره مانند قرآن را بياورند. و در حقيقت از اين طريق، غير بشرى بودن قرآن را ثابت مى‏نمايد. آيات تحدى (تحدى به معناى مبارز طلبيدن است (1) ) بر معجزه جاويد بودن قرآن، دلالت دارد. به عبارت ديگر قرآن از اين طريق، معجزه بودن خويش را نيز اثبات مى‏كند (2) و با عنايت‏به اين كه معجزه، امرى خارق عادت است و انجام آن براى هيچ انسانى ممكن نيست، (3) بر غير بشرى بودن خود تاكيد مى‏ورزد. آيت الله جوادى آملى در مورد عموميت تحدى مى‏گويد:

«تحدى اختصاصى به اعجاز قرآن كريم ندارد بلكه معجزات پيامبران گذشته نيز همواره همراه تحدى بوده است و آن رسولان الهى هميشه به مردم زمان خود مى‏گفتند كه هر كس در حقانيت اين معجزه ترديد دارد و آن را كارى بشرى مى‏داند - نه از سوى خداوند - اگر مى‏تواند شبيه آن را بياورد» . (4)

در مورد برهانى بودن و استدلالى بودن آيات تحدى آورده‏اند:

«لو كان هذا الكتاب من عند غير الله لامكن الاتيان بمثله، لكن التالى باطل، فالمقدم مثله.» ; (5)

يعنى: اگر اين كتاب، كلام الله نباشد پس كلامى بشرى است و اگر بشرى باشد، پس شما هم كه بشر هستيد، بايد بتوانيد مثل آن را بياوريد، اگر شما توانستيد مثل آن را بياوريد، بشرى بودنش اثبات مى‏شود و اگر نتوانستيد، معلوم مى‏شود كه بشرى نيست و اعجازى است كه ادعاى نبوت و رسالت آورنده آن را اثبات مى‏كند.

قياس استثنايى در تحدى، مشتمل بر قاعده «تماثل‏» است، وقتى كه دو نفر از يك «نوع‏» باشند و اوصاف مشتركى داشته باشند، آن دو نفر را «مثلان‏» مى‏گويند و حكم عقلى در باره «مثلان‏» اين است كه «حكم الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» ; يعنى اگر كارى را يك انسان توانست انجام دهد، ديگر همنوعان او نيز مى‏توانند مماثل آن را انجام دهند، و اگر اين كتاب (قرآن) را بشر آورده است، پس شما هم كه بشر هستيد بايد بتوانيد كتابى مانند آن و معجزه‏اى مانند آن بياوريد.

خداى سبحان پس از اقامه برهان در تحدى خود، به شرح اوصاف و ويژگيهاى قرآن كريم مى‏پردازد تا آوردن مثل قرآن را براى مبارزه كنندگان با آن، آسانتر سازد و با اين امر نيز حجت قويترى را بر آنها تمام نمايد.

در مورد تحدى قرآن، نمى‏توان مدعى شد كه «مثل نداشتن‏» صفت مجموعه قرآن است نه صفت‏سوره‏اى از آن; زيرا اگر تحدى خداى متعال در آيات نورانى قرآن، منحصر به خود قرآن مى‏بود، اين سخن كه مجموعه قرآن بى‏نظير است، تا اندازه‏اى قابل قبول بود، ولى در خود آيات تحدى، علاوه بر مجموعه قرآن كريم، به ده سوره، و حتى يك سوره از قرآن نيز تحدى شده است.

در سوره مباركه اسراء، به مجموعه قرآن تحدى شده و مى‏فرمايد:

«قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» (6)

يعنى: بگو اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند.

اين آيه كريمه، علاوه بر اين كه مبارزه كنندگان با قرآن، و تمام موجودات مكلف را از آوردن مثل قرآن، عاجز مى‏داند، اخبار غيبى را نيز در بر دارد و مى‏فرمايد در آينده نيز كسى نمى‏تواند مثل قرآن را بياورد، پس در اين آيه كريمه تحدى خداى سبحان با اعجاز اخبار غيبى مؤكد شده است; زيرا تاكنون كه قرنها از زمان تحدى يادشده، مى‏گذرد با همه مشاركتها و همكاريهاى كافران ستيزه جو و منافقان لجوج، هيچ گونه نشانه‏اى از كاميابى آنان در آوردن مثل قرآن يا مثل سوره‏اى از آن به چشم نمى‏خورد.

در سوره مباركه هود، تحدى به ده سوره از سوره‏هاى قرآن شده و مى‏فرمايد:

«ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين‏» (7)

يعنى: آيا مى‏گويند او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است) ؟ بگو: اگر راست مى‏گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد، و تمام كسانى را كه مى‏توانيد - غير از خدا - (براى اين كار) دعوت كنيد.

در سوره مباركه «يونس‏» تحدى به يك سوره از قرآن شده و مى‏فرمايد:

«ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين‏» (8)

يعنى: آيا آنها مى‏گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو: اگر راست مى‏گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد و غير از خدا، هر كس را مى‏توانيد (به يارى) طلبيد.

همچنين در سوره مباركه بقره مى‏فرمايد:

«و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين - فان لم‏تفعلوا و لن‏تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة اعدت للكافرين‏» (9)

يعنى: و اگر در باره آنچه بر بنده خود (پيامبر) نازل كرديم شك و ترديد داريد، (دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد، و گواهان خود را - غير خدا - (براى اين كار) فرا خوانيد اگر راست مى‏گوييد - پس اگر چنين نكنيد - كه هرگز نخواهيد كرد - از آتشى بترسيد كه هيزم آن، (بدنهاى) مردم (گنهكار) و سنگها است، و براى كافران آماده شده است. (10)

علاوه بر اين، قرآن مجيد در تحدى خويش از عناصر مختلفى بهره برده است تا براى همه كسانى كه دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله و تحدى قرآن را مى‏شنوند بويژه مخاطبان آن حضرت در زمان نزول قرآن، بيشترين انگيزه را به شكلهاى مختلف و در بالاترين حد، ايجاد كرده و آنها را با انگيزه‏هاى گوناگون به صحنه معارضه بكشاند، و زمينه اين شبهه يا ترديد را كه شايد سر اين كه همانند قرآن ساخته نشده، آن باشد كه كسى در صدد معارضه با قرآن بر نيامده است، به كلى از بين ببرد. آيت الله مصباح يزدى در درسهاى قرآن‏شناسى خود برخى از اين ويژگيها را به ترتيب زير آورده‏اند:

1- تحدى از اشد به اخف

قرآن مجيد در اعلام درخواست همانندآورى از مخالفين، ابتدا آوردن كل قرآن و بعد ده سوره و سپس يك سوره مثل قرآن را مطرح مى‏سازد چنانچه در سوره اسراء تحدى به كل قرآن، و در سوره هود به ده آيه و در سوره يونس و بقره تحدى به يك سوره مطرح شده است. و اين امر موجب مى‏شود كه نيروهاى معارض قرآن سه بار در صدد همانندآورى برآيند.

2- سعادت يا شقاوت جاودانه

قرآن صريحا اعلام مى‏نمايد كه در زمينه حقانيت قرآن و آورنده آن كاوش نمايند و اگر معتقدند كه اين قرآن را پيامبر از ناحيه خودش آورده است، آنها نيز حد اقل به اندازه يك سوره آن بياورند تا ادعاى پيامبر صلى الله عليه و آله در اين كه مى‏گويد اين سوره‏هاى قرآنى از جانب خداوند مى‏باشد روشن شود; زيرا روشن شدن اين مساله و حقانيت‏سخن پيامبر صلى الله عليه و آله با سرنوشت ابدى انسان در ارتباط است‏به طورى كه فرض صحت‏سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و عدم پذيرش قرآن مستلزم عقاب و شقاوت ابدى مى‏باشد (چنانچه در سوره بقره آيه‏هاى 24 و 25 آمده است) در حقيقت اين شكل از بيان قرآن، نوعى تحريك براى مبارزه و آوردن مثل قرآن يا مثل ده يا يك سوره از قرآن مى‏باشد.

3- بهره‏گيرى از همه نيروهاى قادر مختار

قرآن كريم جهت تحريك بيشتر مخاطبان در آيات تحدى اين امر را چندين بار يادآور مى‏شود كه در همانندآورى قرآن، از هر نيرويى به جز خدا كمك بخواهيد و همگان به يارى يكديگر بشتابيد و چنان كه نتوانستيد همانند و مثل قرآن بياوريد، بدانيد كه اين كتاب از سوى خداست. چنانچه در سوره اسراء/88 و سوره يونس/38 و بقره/23- 24 و نيز در سوره هود/13- 14 آمده است.

4- دروغگو خواندن مخالفان

براى تحريك بيشتر، در چند آيه تحدى مى‏فرمايد: اگر مخالفان راست مى‏گويند در اين كه اين كتاب ساخته دست‏بشر است همانند آن را بياورند و چنانچه نمى‏توانند، نشانه دروغگو بودنشان مى‏باشد. همچنان كه در سوره بقره/23، سوره طور/44، سوره هود/13 و سوره يونس/38 آمده است.(11)

در موارد ديگر نيز به صورت آشكار اعلام مى‏دارد كه قرآن كلام خداست; يعنى با همين الفاظ از مقام ربوبى صادر شده و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز با همين الفاظ تلقى نموده است و سر عدم پذيرش اين امر را از ناحيه مخاطبان مؤمن نبودن آنها مى‏داند و مى‏فرمايد:

«ام يقولون تقوله بل لا يؤمنون فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين‏» (12)

يعنى: يا مى‏گويند پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله، خودش قرآن را ساخته و به خدا نسبت داده است‏بلكه اينان ايمان نمى‏آورند، پس اگر راست مى‏گويند سخنى همانند آن بياورند (بسازند) .

جداى از آيات ياد شده، تحدى و جهات گوناگون مذكور در آن، در آيات ديگر قرآن نيز موجود است كه مراجعه به آنها را به خوانندگان محترم واگذار مى‏نماييم.

ب) عدم دخالت پيامبر صلى الله عليه و آله در قرآن

در آيات متعدد قرآن به اين نكته تاكيد شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در تكوين قرآن و الفاظ آن هيچ دخالتى نداشته است; بعضى از اين آيات عبارتند از:

1- در بعضى از آيات، خداى متعال براى اثبات اين كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در تكوين قرآن هيچ دخالتى نداشته و الفاظ قرآن الهى است، به سابقه پيامبر صلى الله عليه و آله و شخصيت آن حضرت در ميان مردم همان عصر اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: تو نوشتن و نيز خواندن را نمى‏دانستى، پس چگونه مى‏توانستى اين آيات را بياورى؟ ! و بدين طريق قرآن را از جانب خداوند، دانسته و سخنان كسانى را كه مدعى‏اند پيامبر صلى الله عليه و آله قرآن را از خودش ساخته است (ام يقولون افتراه آيا مى‏گويند او به دروغ اين قرآن را به خدا نسبت داده است؟ (13) ) به روشنى باطل مى‏سازد.

«و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون‏» (14)

يعنى: تو هرگز پيش از اين كتابى نمى‏خواندى و با دست‏خود چيزى نمى‏نوشتى، تا مبادا - بعد از نزول وحى بر تو - كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد نموده و قرآن را از جانب خود تو بدانند.

در آيه ديگر خداى متعال به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى‏فرمايد: به آنان كه منكر الهى بودن قرآن هستند بگويد: اگر اين سخنان از ناحيه من است و من به دروغ آن را به خدا نسبت مى‏دهم، چرا پيش از اين در ميان شما چنين سخنانى را نمى‏گفته‏ام؟

«قل لو شاء الله ما تلوته عليكم و لاادريكم به فقد لبثت فيكم عمرا من قبله افلاتعقلون‏» (15)

يعنى: بگو اگر خدا (جز اين) خواسته بود من قرآن را بر شما تلاوت نمى‏كردم و (خدا) از آن آگاهتان نمى‏ساخت، عمرى در ميان شما به سر بردم (و چيزى از اين قبيل سخنان از من نشنيده‏ايد) چرا انديشه نمى‏كنيد؟

2- خداى متعال دسته ديگرى از آيات وحى و قرآن را مستقل از تجربه و تلاش و حتى اراده رسول خدا معرفى نموده و به خودش مستند مى‏سازد و مى‏فرمايد:

«لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه، ثم ان علينا بيانه‏» (16)

يعنى: (اى رسول به هنگام دريافت وحى) زبان خويش را حركت مده تا بر (خواندن) آن شتاب كنى، جمع كردن آن و خواندنش بر ما است، پس از آن كه ما خوانديم، تو خواندن آن را دنبال (تكرار) كن، سپس بيان آن نيز بر عهده ما است.

«فتعالى الله الملك الحق و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما» (17)

يعنى: پس خداوند حاكم، حق و برتر و بالاتر است و تو به خواندن (آنچه بر تو وحى مى‏شود) قبل از اتمام آن شتاب مكن و بگو پروردگارا، بر علم من بيفزا.

اگر محتواى قرآن، محصول تراوشهاى فكرى و تجربه و تلاشهاى سياسى - اجتماعى پيامبر بود آيا توصيه در آيات فوق معنى مى‏داد؟ آيا پيامبر به خودش مى‏گويد قبل از اين كه قرآن تمام شود (خواندن تمام شود) زبانت را حركت مده و قبل از اين كه وحى قرآن تمام شود عجله نكن؟ روشن است كه صريح آيات فوق، چنين برداشتى را باطل مى‏شمارد.

3- خداى متعال پس از تاكيد بر اين كه قرآن قول و لفظ فرشته است (نه پيامبر) و از طرف خداى متعال بر او نازل شده است، مى‏فرمايد: اگر پيامبر كلمه‏اى بر آنچه كه ما گفته‏ايم كم يا زياد نمايد و به ما نسبت دروغ دهد به شدت با او برخورد نموده و رگ قلب او را قطع مى‏كنيم (با اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله عزيزترين بنده خداى متعال است) :

«انه لقول رسول كريم و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون و لا بقول كاهن قليلا ما تذكرون تنزيل من رب العالمين و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حاجزين‏» (18)

يعنى: همانا اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است و گفته شاعر نيست، اما كمتر ايمان مى‏آوريد و نه گفته كاهنى، هرچند كمتر متذكر مى‏شويد كلامى است كه از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست ما او را با قدرت مى‏گرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم و هيچ كس از شما نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود.

4- در آيات ديگرى، قرآن را نازل شده از جانب خداوند دانسته و به پيامبر تاكيد مى‏نمايد: اگر فضل خداى متعال در انزال كتاب و حكمت در آن بر تو نبود تو خودت نمى‏توانستى به حكمتها و معرفتهاى موجود در آن دانا گردى:

«...و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما» (19)

يعنى: ...و خداوند، كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد و آنچه را كه نمى‏دانستى به تو آموخت، و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.

نظير اين آيه، در آيه‏اى ديگر به همه مؤمنان خطاب مى‏فرمايد: اگر خداوند به شما تعليم نمى‏داد شما به اين معارف آگاه نمى‏شديد. (20) و سر مساله اين است كه قرآن يك معجزه است - چنانچه در توضيح آيات تحدى گذشت - از اين رو هيچ انسانى از جانب خودش و يا به كمك انسانها و يا جنها نمى‏تواند چنين قرآنى را بياورد و به عبارت ديگر هيچ كس، صاحب اين معارف عظيم نمى‏باشد و تنها با تعليم خداوند مى‏توان به آن حقايق و معارف دست‏يافت.

به همين جهت، قرآن كريم با كسانى كه مدعى بشرى بودن الفاظ قرآن هستند با شدت و تندى بسيار برخورد نموده و در كنار هم دو بار مى‏فرمايد: «مرگ بر او باد» همچنين جايگاه چنين افرادى را در جهنم و در «سقر» مى‏داند:

«انه فكر و قدر فقتل كيف قدر ثم قتل كيف قدر ثم نظر ثم عبس و بسر ثم ادبر و استكبر فقال ان هذا الا سحر يؤثر ان هذا الا قول البشر ساصليه سقر و ما ادريك ما سقر لا تبقى و لا تذر لواحة للبشر عليها تسعة عشر» (21)

يعنى: او (براى مبارزه با قرآن) انديشه كرد و مطلب را آماده ساخت، مرگ بر او باد كه چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده كرد؟ باز هم مرگ بر او باد كه چگونه مطلب و نقشه شيطانى خود را آماده نمود؟ سپس نگاهى افكند، بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست‏به كار شد، سپس پشت (به حق) كرد و تكبر ورزيد و سرانجام گفت: اين (قرآن) چيزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پيشينيان نيست، اين فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا، اما) بزودى او را وارد سقر (دوزخ) مى‏كنم، و تو چه مى‏دانى كه «سقر» چيست؟ (آتشى است كه) نه چيزى را باقى مى‏گذارد و نه چيزى را رها مى‏سازد، پوست تن را به كلى دگرگون مى‏كند، نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‏اند.

ج) نزول قرآن از جانب خدا و توسط فرشتگان

آيات شريفه قرآن را با توجه به نازل كننده آن، مى‏توان به سه دسته تقسيم كرد:

دسته اول: آياتى‏اند كه نسبت‏به نازل كننده قرآن متعرض نشده، از اين جهت، ساكت مى‏باشند. (22)

دسته دوم: آياتى‏اند كه نازل كننده قرآن را خداوند متعال معرفى مى‏نمايند; مانند آيه 87 سوره حجر و آيه 3 سوره يوسف و:

«الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر الله ذلك هدى الله يهدى به من يشاء و من يضلل فما له من هاد» (23)

يعنى: خداوند بهترين سخن را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است آياتى مكرر دارد (با تكرارى شوق‏انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد، سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مى‏شود، اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مى‏كند، و هر كس را خداوند گمراه سازد راهنمايى براى او نخواهد بود.

دسته سوم: آيات شريفه‏اى كه از نقش جمعى از فرشتگان در نزول قرآن سخن گفته و بويژه حضرت جبرئيل را نازل كننده قرآن مى‏دانند; مانند:

«نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين‏» (24)

يعنى: روح الامين آن را نازل كرده است‏بر قلبت، تا از انذاركنندگان باشى.

«قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا و هدى و بشرى للمسلمين‏» (25)

يعنى: بگو روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل كرده است تا افراد با ايمان را ثابت قدم گرداند و هدايت و بشارتى باشد براى همه مسلمانان. (26)

قرآن در اين دسته از آيات - كه بسيار متعدد مى‏باشند - تاكيد مى‏ورزد كه آيات قرآن از جانب جبرئيل و ساير فرشتگان كه موجودات عينى و خارجى هستند نازل شده و قرآن آنها را واسطه ابلاغ وحى به پيامبر مى‏داند و از اين طريق استناد قرآن را به شخص پيامبر نفى مى‏نمايد.

مرحوم علامه طباطبايى در اين مورد آورده‏اند:

خداى متعال مى‏فرمايد:

«قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله‏» (27)

يعنى: به كسى كه دشمن جبريل است‏بگو: او قرآن را به اذن خدا بر دل تو نازل كرده است (نه بى‏اذن او و از پيش خود) اين آيه پاسخ يهوديان است كه از پيامبر اكرم پرسيدند: اين قرآن را چه كسى بر تو نازل مى‏كند؟ فرمود: جبرئيل، گفتند: ما با جبرئيل دشمن هستيم; زيرا بر بنى‏اسرائيل، محدوديتهايى را نازل كرده است و چون دشمن او هستيم به كتابى كه آورده ايمان نمى‏آوريم، خداى متعال در اين آيه به سخن آنها پاسخ مى‏دهد كه جبرئيل قرآن را به اذن خداوند بر قلب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل كرده است نه از پيش خود و بدين جهت، قرآن سخن خداست نه سخن جبرئيل، از اين رو بايد به آن ايمان آورد.

بديهى است‏يهوديان با يك موجود آسمانى خارجى كه متصدى رساندن وحى الهى به حضرت محمد صلى الله عليه و آله بوده دشمنى داشتند نه با روان و نفس پيامبر صلى الله عليه و آله.

قرآن در آيه ديگر نيز نازل‏كردن قرآن را بر قلب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به روح الامين يا روح القدس نسبت مى‏دهد (28) و از اين آيات بدست مى‏آيد كه مراد از روح الامين و روح القدس، همان جبرئيل مى‏باشد.

از مجموعه آيات ذكر شده در مورد ملائكه و جبرئيل - و نيز آيات ديگر - به روشنى ثابت مى‏شود كه ملائكه و جبرئيل موجودات خارجى و داراى شعور و اراده مى‏باشند و دشمنى با آنها در كنار دشمنى با خداى متعال قرار دارد. بنابراين، نمى‏توان گفت كه قرآن، سخنان و الفاظ شخص پيامبر بوده و نزول ملك يك حرف سمبليك است و در واقع يك مرتبه از روان و نفس پيامبر با وجود ايشان صحبت مى‏كند و پيامبر از اين مرتبه از نفس و وجود خودش تعبير به جبرئيل و نزول آن نموده است. چنين سخنى، انكار صريح آيات روشن خداى متعال است و آيات فوق به روشنى آن را رد مى‏نمايد.

در جايى ديگر از قرآن مى‏فرمايد، براى رسولان وحى نگهبانانى را قرار داده است:

«عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصى كل شى‏ء عددا» (29)

يعنى: داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش‏رو و پشت‏سر براى آنها قرار مى‏دهد، تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كرده‏اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را احصا كرده است.

در آيه ديگر، مى‏فرمايد: وقتى ما آيه‏اى را به جاى آيه ديگر مى‏آوريم دشمنان مى‏گويند: پيامبر به خداوند افترا بسته است و اين آيه جديد، كلام خدا نيست‏بلكه كلام خود پيامبر است:

«و اذا بدلنا آية مكان آية و الله اعلم بما ينزل قالوا انما انت مفتر بل اكثرهم لا يعلمون قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا و هدى و بشرى للمسلمين‏» (30)

يعنى: و هنگامى كه آيه‏اى را به آيه ديگر مبدل كنيم (حكمى را نسخ نماييم) - و خدا بهتر مى‏داند چه حكمى را نازل كند - آنها مى‏گويند: تو افترا مى‏بندى، اما بيشترشان (حقيقت) را نمى‏دانند، بگو روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل كرده تا افراد با ايمان را ثابت‏قدم گرداند، و هدايت و بشارتى باشد براى عموم مسلمانان.

بالاخره ادعاى اين كه قرآن، سخنان پيامبر بوده و از طرف خداوند نازل نشده است ناشى از عدم شناخت نسبت‏به خداوند مى‏باشد، خداوند مى‏فرمايد:

«و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله على بشر من شى‏ء قل من انزل الكتاب الذى جاء به موسى نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا و علمتم ما لم‏تعلموا انتم و لا آباءكم قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون‏» (31)

يعنى: آنها خدا را درست نشناختند كه گفتند: خدا، هيچ چيز بر هيچ انسانى نفرستاده است، بگو: چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد؟ كتابى كه براى مردم، نور و هدايت‏بود (اما شما) آن را به صورت پراكنده قرار مى‏دهيد، قسمتى را آشكار و قسمت زيادى را پنهان مى‏داريد، و مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبوديد، بگو: خدا - نازل كرده است - ، سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت‏آميزشان رها كن تا در بازيهاى (كودكانه) فرو روند.

همچنين خداى متعال به پيامبر در آيه ديگر مى‏فرمايد كه ما قرآن را براى تو مى‏خوانيم تا فراموش نكنى: «سنقرئك فلا تنسى‏» (32)

يعنى: ما بزودى (قرآن را) بر تو مى‏خوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد.

از طرف ديگر، خداى متعال تاكيد مى‏فرمايد: عربى بودن قرآن هم مستند به ما است و ما قرآن را به صورت عربى نازل كرديم: «انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون‏» (33)

يعنى: ما قرآن را عربى نازل كرديم، شايد شما درك كنيد (و بيانديشيد) .

«نزل به الروح الامين على قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربى مبين‏» (34)

يعنى: روح الامين آن را به زبان عربى آشكار، بر قلب (پاك) تو نازل كرده است تا از انذاركنندگان باشى.

«انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون‏» (35)

يعنى: ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما آن را درك كنيد. (36)

آيات مربوط به نزول قرآن از جانب خداوند و ملائكه او، فراتر از حد اين مقاله است، بدين جهت در اين مختصر از ذكر آنها و همچنين آيات بسيار متعدد ديگرى كه بر الهى بودن و غير بشرى بودن قرآن دلالت صريح و آشكار دارد صرف‏نظر مى‏كنيم.

از مجموع آيات ياد شده در اين مقاله بدست آمد كه قرآن، استناد خودش را به خداوند و ملائكه او، امرى مسلم دانسته و اين ادعا را كه قرآن مستند به پيامبر يا انسان ديگر است مردود مى‏داند.

پى‏نوشت‏ها:

1) احمد سياح، فرهنگ بزرگ جامع نوين، به ضميمه رجال نامى شيعه، بازار شيرازى، تهران، چاپ نهم، ج‏1، ص‏242.

2) سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم، ج‏1، صص‏90- 58.

3) محمدتقى مصباح يزدى، راه و راهنماشناسى و معارف قرآن (4و5.)، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى رحمه الله و انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، پائيز 1376، صص‏61- 58; جعفر سبحانى، تلخيص على ربانى گلپايگانى، محاضرات فى الالهيات، مؤسسة النشر الاسلامى، صص‏377- 375.

4) عبد الله جوادى آملى، قرآن در قرآن، تفسير موضوعى قرآن كريم، مركز نشر اسراء، چاپ اول، بهار 1378، ص‏128.

5) همان، ص 129.

6) اسراء/88.

7) هود/13.

8) يونس/38.

9) بقره/23- 24.

10) عبد الله جوادى آملى، پيشين، صص‏131- 128.

11) محمد تقى مصباح يزدى، معارف قرآن، انتشارات مدرسه علميه معصوميه، صص‏87- 85; سيد محمد حسين طباطبايى، قرآن در اسلام، انتشارات دار الكتب الاسلامية، تهران‏1373، صص‏13- 12 و صص‏41، 71- 67.

12) طور/34- 33.

13) هود/13 و يونس/38.

14) عنكبوت/48.

15) يونس/16.

16) قيامت/19- 16.

17) طه/114.

18) الحاقه/47- 40.

19) نساء/113.

20) بقره/239.

21) مدثر/30- 18.

22) مانند بقره/185.

23) زمر/23.

24) شعراء/194- 193.

25) نحل/102.

26) ر.ك.: محمد تقى مصباح يزدى، پيشين، ص‏56.

27) بقره/97.

28) شعراء/194 و نحل/102.

29) جن/26- 28.

30) نحل/102- 101.

31) انعام/91.

32) اعلى/6.

33) يوسف/2.

34) شعراء/195- 193.

35) زخرف/3.

36) همچنين ر.ك.: نحل/103، رعد/37، طه/113، زمر/28 و فصلت/3.

/ 1