بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
أَحَد: يكتا، يگانه«أحد» در اصل «وَحَد» و مانند واحد از ريشه «وحد» مشتق شده،«واو» آن به همزه تبديل گشته و بهمعناى يكتا و يگانه است.[1]برخى، اصل آن را أوْحَد دانستهاند كه واو در آن حذف شده تا ميان اسم و صفت تفاوتگذاشته شود.[2] گرچهريشه دو واژه «واحد» و «أحد» يكى است، بسيارى معتقدند كه ميان آن دو تفاوتهايىوجود دارد; ازجمله: 1. «واحد» پيش از «اثنان» سرآغاز شمارش عدد قرار مىگيرد; درحالىكه«اَحَد» آغاز رقم شمارش واقع نمىشود; بنابراين ترتيب «احد» و «اثنان» درست نيست.[3] 2.«اَحَد» بر چيزى اطلاق مىشود كه در وجود خارجى يا ذهن، كثرت را نمىپذيرد; درحالىكه«واحد»، در خارج يا در ذهن كثرت بردار است.[4] 3. «واحد»غالباً براى اثبات، مانند رأيت رجلاً واحداً و «احد» براى سلب مانند مارأيت أحداًبهكار مىرود.[5] 4.«احد» نفى عموم مىكند; درحالىكه واحد، فقط يك تَن را نفى مىنمايد; مثلا وقتىگفته مىشود: لايقاومه أحد، مقصود اين است كه هيچكس توان مقاومت در برابر او راندارد; امّا زمانى كه لايقاومه واحد بهكار رود، منظور اين است كه يك تن توانمقاومت در برابر او را ندارد; امّا دو تن يا بيشتر مىتوانند مقاومت كنند.[6] 5.«احد» اعم از «واحد» است; بدين معنا كه هرگاه «احد» متحقق شود، «واحد» نيز در ضمنآن وجود خواهد داشت.[7] 6.لفظ «واحد» براى هر چيزى وصف قرار مىگيرد; مانند رجل واحد، و ثوبٌ واحد; به خلاف«احد» كه وقتى در جمله اثباتى قرار مىگيرد، فقط وصف «اللّه» واقع مىشود و درجمله نفى، براى غير حقتعالى نيز صفت قرار مىگيرد; مانند ما رأيت احداً;[8]بنابراين «احد» و واحد مانند رحمان و رحيم است كه رحمان وصف ويژه خداوند است ولىرحيم، وصف غير خداوند نيز واقع مىشود.[9] برخى،«احد» همراه با الف و لام (الأحد) را وصف مخصوص خدا مىدانند;[10] ولىفخر رازى اين احتمال را مطرح كرده كه چون احد فقط براى خداوند وصف آورده مىشود،الف و لام معرفه از آن حذف، و ويژه حقتعالى شد.[11]عدهاى اين دو را مترادف دانسته و به يك معنا گرفتهاند; حتى برخى اصل«احد» را «واحد» دانسته و گفتهاند: چون بعد از قلب واو به همزه، اجتماع دو همزهدر زبان عرب سنگين است، يكى از دو همزه به جهت تخفيف حذف شد.[12] اينرأى درست نيست; زيرا در اين صورت جمع هر دو بايد «آحاد» مىبود; حال آن كه «آحاد»فقط جمع واحد است; مانند اشهاد و شاهد، و «احد» جمع ندارد; همانطور كه ازهرىگفته: از احمد بنيحيى درباره «آحاد» پرسيده شد كه آيا جمع «احد» است؟ در پاسخگفت: معاذ اللّه كه «احد» جمع داشته باشد.[13] بعضى گفتهاند:وجه ترادف اين دو واژه اين است كه «احد» در شمارش اعداد مىتواند به جاى واحد قرارگيرد;[14]امّا برخى چنين جاىگزينى را جايزوروا نداشته و شمارش «احد» و «اثنان» را درستنمىدانند.[15]«احد» 74 بار در 31 سوره قرآن آمده كه فقط يك مورد (آيه نخست سورهتوحيد) با عنوان وصف و اسم الهى آمده است. در معناى آن وجوهى را ذكر كردهاند كهعمده آنها عبارتاند از: 1.«احد» بر موجودى اطلاق مىشود كه هيچ نوع كثرتى(ذهنى، خارجى،[16]عددى و مقدارى)[17] رانمىپذيرد; از اينرو در اصطلاح عارفان، «احد» اسم مقام غيب است كه كثرت و لحاظكثرت در آن راه ندارد و اين مقام، اسم و رسم و صفت نداشته، به هيچ وجه از آن نمىتوانخبر داد; ازاينرو آيه نخست سوره توحيد به نفى هر نوع تجزيه و تركيب در ذات الهىناظر بوده[18] وخداوند را از هر چيزى مانند جنس و فصل، مادّه و صورت، اعراض، اجزا، اعضا، اشكال،الوان[19] وهر نوع تركيب و كثرتى[20] كهشايسته ذات بارى تعالى نيست; منزّه و مبرّا دانسته است; همانطور كه در شأن نزولآن آمده: گروهى از مشركان،[21] دوتن،[22] ياگروهى از يهود،[23]هيأتى از نصاراى نجران[24]يارهبراناحزاب5 گانه مادّى، مشركان، ثنويه يهود و نصارا[25] نزدپيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)آمدند و گفتند: خدا را براى ما وصف كن و به ما بگوكه خدا چه چيز و از چه جنسى است؟[26] آيااز طلا، نقره، آهن، چوب است[27] وآيا مىخورد و مىآشامد؟[28]خداوند در پاسخ آنها، سوره توحيد را درحالىكه 70 هزار فرشته آن را همراهى مىكردند،[29] برپيامبر(صلى الله عليه وآله)فرود آورد[30] و احتمالهرگونه تركيب يا آنچه را به تركيب بينجامد، مانند جسمانيت، از خداوند سلب كرد.2. «احد» جامع صفات سلبى است; زيرا معناى احديّت اين است كهخداوند، در ذات خود از هر تركيبى منزّه است; چرا كه هر مركّبى به اجزاى خودنيازمند و هريك از اجزاى مركّب غير از مركّب است; بنابراين هر مركّبى، به غير خودنيازمند بوده، ذاتاً ممكن خواهد بود و چون امكان در حقتعالى راه ندارد، تركيب نيزمحال خواهد بود; لذا با اثبات احديّت بهمعناى نفى تركيب ذاتى، صفات سلبى نيز چونمكان داشتن، حلول، تغيير و... از خداوند نفى مىشود; به اين جهت گفته مىشود كه«احد» جامع صفات سلبىاست.[31]3. خداوند در داشتن صفات ذات، يگانه است; به اين معنا كه صفاتى چونوجود، علم، قدرت و حيات فقط براى او ضرورىاست و براى غير خدا واجب و ضرورى نيست.[32]4. خداوند در افعال، يگانه است; زيرا ديگران كارهاى خود را بر اساسجلب منفعت و دفع مفسده انجام مىدهند; درحالىكه خداى متعالى كارهاى خويش را فقطبراى نيكى به آفريدگان انجام مىدهد.[33]5. خداى متعالى «احد» است; بدين معنا كه در به وجود آوردن و اظهاراشيا يكتا و يگانه است.[34]6. «احد» بهمعناى اوّل است; زيرا خداوند آغاز هر چيزى و پيشى گيرندهبر همه است.[35]7.خدا در الوهيت و ربوبيت، يكتا و يگانه است.[36]8. خداوند در ذات، فاعليّت، صفات، سرمديّت و معبود بودن يگانه است.[37]9. «احد» از يكتايى در ذات، و «واحد» از يگانه بودن در صفات حقتعالىحكايت مىكند.[38]10. «احد» از يگانه بودن حقتعالى در صفات و واحد از يكتايى در ذاتخبر مىدهد.[39]11. «احد» يعنى خداوند بسيط است و هيچگونه جزئى ندارد، و واحديعنى شريك و نظير ندارد.[40]12. برخى «احد» و «واحد» را مترادف دانسته و در معناى آن گفتهاند:اين دو، صفت خدايى است كه به هيچ وجه شريك و نظيرى ندارد; همانطور كه در نقل ازقرائت عبداللّه بنمسعود وارد شده: او آيه نخست سوره توحيد را «قل هو اللّه واحد» قرائت كرد[41] وبا توجّه به اينكه او در قرائت به جاى برخى كلمات، مترادف آن را كه روشنى بيشترىداشته، بهكار مىبرده است، مىتوان بهدست آورد كه «واحد» در نظر او مترادف با «احد»بوده است. اين قرائت از اعمشى نيز نقل شده[42] و از امامباقر(عليه السلام)درروايتى «احد» و «واحد» به يك معنا آمده است.[43]در روايتى از امام على(عليه السلام) كه بهمعناى «واحد» اشاره داشته، دريك معناى درست آن براى خداوند متعالى، واحد را بهمعناى احدىّ المعنى كه در وجود وعقل و قوه خيال قابل تجزيه و تقسيم نيست، تفسير كرده است.[44]برخى نيز نتيجه دو صفت «الواحد القهّار» به شكل تركيبى در آيه16 رعد/13 «قُلِ اللّهُ خــلِقُ كُلِّشَىء و هُوَ الوحِدُ القَهّـر» را صفت احديّت بارىتعالى دانستهاند.[45]منابعبيان السعادة فى مقامات العباده; تاج العروس منجواهرالقاموس; تسنيم تفسير قرآن كريم; التفسير الكبير; تفسير نورالثقلين; التوحيد;جامع البيان عن تأويل آى القرآن; شرح اسماء اللّه الحسنى (لوامع البينات); شرحالاسماء او شرح دعاء الجوشن الكبير; شرح المنظومة السبزوارى; روحالمعانى فى تفسيرالقرآن العظيم; الفرقان فى تفسير القرآن; كشف الاسرار و عدة الابرار; مجمع البيانفى تفسير القرآن; معجم الفروق اللغويه; مفاهيم القرآن; مفردات الفاظ القرآن;الميزان فى تفسيرالقرآن.رضا رمضانى، على نصيرى[1]. تاجالعروس، ج9،ص264، «وحد»; روحالمعانى، مج16، ج30، ص486; الميزان، ج20، ص387.[2]. الفروق اللغويه،ص565.[3]. تاجالعروس، ج9،ص264، «وحد»; مجمعالبيان، ج10، ص860; روحالمعانى، مج16، ج30، ص487.[4]. الميزان، ج20، ص387.[5]. تاجالعروس، ج9،ص264، «وحد»; كشفالاسرار، ج10، ص662; التفسير الكبير، ج32، ص179.[6]. مفردات، ص67،«أحد»; التفسيرالكبير، ج32، ص178;مجمعالبيان، ج10، ص860.[7]. التفسير الكبير،ج32، ص178.[8]. مفردات، ص67،«أحد»; تاجالعروس، ج9، ص269، «وحد»; مفاهيم القرآن، ج6، ص122ـ123.[9]. تسنيم، ج1، ص317.[10]. التفسير الكبير،ج32، ص178.[11]. شرح اسماء اللّهالحسنى، ص299; مفاهيمالقرآن، ج6، ص291; مفردات، ص67، «أحد».[12]. روحالمعانى، مج16،ج30، ص487.[13]. تاج العروس، ج9،ص264; شرح اسماء اللّه الحسنى، ص299.[14]. التفسير الكبير،ج32، ص178.[15]. روحالمعانى، مج16،ج30، ص487.[16]. الميزان، ج20، ص387.[17]. بيانالسعاده، ج4،ص282.[18]. مفاهيمالقرآن، ج1،ص293.[19]. روحالمعانى، مج16،ج30، ص488.[20]. شرحالاسماء،ص367; شرحالمنظومه، ج3، ص536.[21]. جامعالبيان، مج15،ج30، ص446ـ447.[22]. مجمعالبيان، ج10،ص859.[23]. جامعالبيان، مج15،ج30، ص447; كشفالاسرار، ج10، ص662; مجمعالبيان، ج10، ص859.[24]. كشفالاسرار، ج10،ص662.[25]. الفرقان، ج30، ص510.[26]. جامعالبيان، مج15،ج30، ص447; كشفالاسرار، ج10، ص662.[27]. مجمعالبيان، ج10،ص859.[28]. كشفالاسرار، ج10،ص662.[29]. جامعالبيان، مج15،ج30، ص447; كشف الاسرار، ج10، ص662.[30]. جامعالبيان، مج16،ج30، ص447; كشفالاسرار، ج10، ص662.[31]. التفسيرالكبير،ج32، ص180; روحالمعانى، مج16، ج30، ص488.[32]. روحالمعانى، مج16،ج30، ص488; مجمعالبيان، ج10، ص859.[33]. تاجالعروس، ج9،ص275; مجمعالبيان، ج10، ص860; نورالثقلين، ج5، ص709.[34]. كشف الاسرار، ج10،ص662.[35]. همان.[36]. روح المعانى، مج16،ج30، ص488.[37]. الميزان، ج20، ص387;الفرقان، ج30، ص518; روحالمعانى، مج16، ج30، ص488.[38]. روحالمعانى، مج16،ج30، ص487.[39]. روحالمعانى، مج16،ج30، ص487.[40]. شرح الاسماء، ص367;شرح المنظومه، ج3، ص536.[41]. كشفالاسرار، ج10،ص662.[42]. روحالمعانى، مج16،ج30، ص487.[43]. التوحيد، ص90;نورالثقلين، ج5، ص708.[44]. التوحيد، ص83ـ84.[45]. الميزان، ج11، ص176و 326.