بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ازدواج: پيمان زناشويىازدواج، مصدر باب افتعال، و حروف اصلى آن، «ز ـ و ـ ج» است. از نظر لغت«زوج» بهمعناى جفت، (در مقابل فرد[1])عبارت از دو چيز همراه و قرين است; چه مماثل باشند، مانند دو چشم و دو گوش، و چهمتضاد،[2]مانندشب و روز. در مواردى، واژه زوج در معناى فرد، به شرط داشتن قرين، بهكار رفته است.[3] براين اساس، به هريك از زن و شوهر، زوج و به هر دوى آنها زوجين اطلاق مىكنند; چنانكهدر قرآن آمده است: «واَنّهخَلَقَ الزَّوجينِ الذَّكَرَ والأُنثى». (نجم/53، 45) بهكار بردن دوواژه زوج و زوجه (مذكّر و مؤنّث)، براى زن صحيح است; ولى قرآن، در مورد زن، همهجا«زوج و ازواج»، به جاى «زوجه و زوجات» بهكار برده است. (بقره/2، 35، 102، 234 و240 و احزاب/33، 28، 50، 59 و...) راغب مىگويد: از آيه49 ذاريات/51، بهدست مىآيدكه همه چيز در جهان داراى زوج و قرين (ضد يا مثل يا جزء تركيبى) هستند.[4] دركتابهاى لغت، كمتر به واژه ازدواج توجّه شده است;[5] ولىبا توجّه بهمعناى زوج، كلمه ازدواج، مفهوم اقتران و اتّحاد دو چيز را در برخواهدداشت.ازدواج، در عرف و شرع، پيمان زناشويى است و بر اساس آن، براى مرد و زننسبت به يكديگر، تعهّداتى اخلاقى و حقوقى پديد مىآيد كه سرپيچى (از بسيارى) ازآنها، عقوبت و كيفر را در پى خواهد داشت.[6] ازدواج درهر آيينى، با قوانين و مقرّرات ويژهاى صورت مىگيرد و اسلام به آداب و رسوم ديگراقوام احترام گذاشته است: لكلِّ قومنكاحٌ.[7]از پيمان زناشويى در قرآن به «نكاح» نيز تعبير شده، و به دو معنا بهكاررفته است: 1.آميزش* جنسى. (بقره/2،230; نساء/4، 6) 2.عقد ازدواج. (نور/24،32)لغويان و مفسّران در تعيين معناى حقيقى و مجازى آن، بر يك نظر نيستند.[8]گروهى معناى حقيقى نكاح را آميزش و كاربرد آن در عقد را مجاز مىدانند.[9]متقابلا برخى معناى حقيقى آن را عقد ازدواج قرار دادهاند.[10]گروهى معتقد به اشتراك لفظى شدهاند،[11] و هرگروهى براى خود استدلالهايى دارند; ولى فيّومى مىگويد: عقد و آميزش، هر دو معناىمجازى هستند و معناى حقيقى نكاح در لغت، چسبيدن و به هم پيوستن يا مخلوط شدن است.[12]در قرآن، بيش از 80 بار مادّه «زوج» و مشتقّات آن و حدود 23 بار، كلمه«نكاح» و مشتقّاتش بهكار رفته است. ازكلمه «استمتاع» نيز درباره ازدواج، در قرآنبهره گرفته شده است و واژههايى از قبيل طلاق*، ظهار، ايلاء، عدّه، مرئه،بعل،نساء، ذكر وانثى، احصان، صداق، مهريّه، اجر، مَس، تحريم و احلال نيز در دامنهگسترده بحث ازدواج قرارمىگيرند.ازدواج، سنّت آفرينش:زوجيّت، قانونى فراگير در ميان همه جانداران و ازجمله گياهان است: «واَنزَل مِنالسَّماءِ ماءًفاَخرَجنا بِه اَزوجًا مِن نَباتشَتّى» (طه/20، 53). زوجيّت در حيوانو انسان، پاسخى به غريزه جنسى است كه بهطور طبيعى، براى بقاى نسل در آنها نهادهشده است: «جَعَلَ لَكُممِن اَنفُسِكُم اَزوجـًا ومِنَ الاَنعـمِ اَزوجـًا...» (شورى/42،11).انسان در مقابل غريزه جنسى، يكى از سه راه را مىتواند برگزيند: يا از هر طريقى آنرا ارضا كند (افراط) يا آن را سركوب كند (تفريط) يا بهصورت متعادل و مشروع درارضاى آن گام بردارد. راه نخست به نوعى مخالف نظام تكوين و طبيعت است; زيرا درغالب جانوران و پرندگان و حتى حشرات ديده مىشود كه در آميزش به فرد گزينش شدهاىاز جنس مخالف بسنده مىكنند و به نوعى تشكيل خانواده مىدهند و جنس نر، از ورودبيگانه به حريم خويش غيرت نشان مىدهد و جنس ماده، سراغ غير جفت خود نمىرود. راهدوم كه مسيحيّت و بودائيان و برخى اقوام در گوشه و كنار جهان پيرو آن هستند و باعنوان رهبانيّت* و رياضت از آن ياد مىشود، نيز اوّلا با طبيعت انسان و ديگرجانداران مخالف است; زيرا قوّه شهوت* در وجود انسان آفريده شده و بهرهبردارى ازلذّات مادّى را هم طبيعت انسانى و هم اديان الهى تجويز مىكنند. ثانياً موجب بروزاختلالات روانى در انسان مىشود. قرآن مىفرمايد: «قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتىاَخرَجَ لِعبادِه والطَّيِّبتِ مِنَالرِّزق = چه كسى زينتهاى الهى راكه براى بندگان آفريده شده، حرام كرده است؟» (اعراف/7،32) و در آيه27 حديد/57رهبانيّت را بدعت نصارا شمرده است كه حقّ آن را رعايت نكردهاند: «...ورَهبانِيَّةًابتَدَعوها ما كَتَبنها عَليهِم اِلاَّ ابتِغاءَ رضونِ اللّهِ فَما رَعَوها حقَّرِعايَتِها» ، و پيامبر با صراحت فرموده است: «لا رهبانيّة فىالاسلام».[13] يكىاز نتايج اين رهبانيّت، تحريم ازدواج براى زنان و مردان تارك دنيا در مسيحيّت بودهاست. راه سوم با ازدواج و تشكيل كانون گرم خانواده حاصل مىشود:«واللّه جَعَللكُم مِن اَنفسِكم اَزوجا...». (نحل/16، 72; شورى/42،11)خداوند در قلب مرد* و زن*، محبّت* فوق العادهاى افكنده است كه بقاى پيوند ازدواجرا تضمين مىكند و وابستگى هر كدام از آن دو به پدر، مادر و ديگر خويشان را، تحتالشعاعقرار مىگيرد: «...وجَعلبَينَكم مَوَدَّةً و رَحمَة...». (روم/30، 21) اين نشان وجود ادراكىفطرى در نهاد انسان است كه قرآن از آن به «ميثاق* غليظ» (نساء/4، 21) تعبير كرده است.[14]اهمّيّت ازدواج در اديان الهى:انبيا، اطفاى شهوت از راههاى نامشروع، مانند خود ارضايى (استمنا)، زنا وهمجنسگرايى، را منع كردهاند. قرآن كريم قوم لوط را كه راه طبيعى ارضاى شهوت(ازدواج) را كنار گذاشته و به همجنسگرايى روى آورده بودند، قومى تجاوزگر: «وتَذَرونَ ما خَلَقَ لَكُمرَبُّكم مِن اَزوجِكُم بَل اَنتُم قَومٌعَادون» (شعرا/26، 166)،[15] وگروهى مسرف: «اِنَّكملَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَةً مِن دونِ النِّساءِ بل اَنتم قَومٌ مُسرِفون» (اعراف/7،81)،خوانده است. در آيات ديگرى، نيز از راههاى نامشروع اطفاى شهوت، با عناوين فاحشه وراه زشت يادشده است. (اسراء/17، 32; نمل/27، 54)تشكيل خانواده (ازدواج) در اسلام مورد تشويق قرار گرفته و همگان موظف شدهاندمقدّمات آن را براى افراد بىهمسر فراهم كنند; «واَنكِحوا...». (نور/24،32) اينخطاب عام است و هر نوع كمك مادى و معنوى ازجمله وساطت را دربرمىگيرد. در روايتآمده است: «أفضلالشفاعات أن تشفع بين اثنين فىالنكاح حتى يجمع اللّه بينهما».[16]قرآن مىفرمايد:«واَنكِحُواالاَيـمى مِنكُم والصّـلِحينَ مِن عِبادِكُم و اِمائِكُم...». ايامى در اينآيه، افراد مجرّد و بىهمسر، اعم از زن و مرد هستند. در ادامه مىفرمايد: فقر* ونادارى، نبايد مانع ازدواج آنان شود; زيرا خداوند با فضل خويش، بىنيازكننده انساناست: «اِن يَكونوافُقَراءَ يُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ...». (نور/24، 32)ازدواج در جاهليّت:در عصر جاهليّت، ازدواجهاى مختلفى رواج داشته است.[17]قرآن به مواردى از نكاحهاى مرسوم جاهليّت* اشاره دارد:1. نكاح مقت (زناشويى وارث با همسر ميّت); رسم جاهليّت بر اين بودكه زن ميّت، مانند اموال او، به ارث مىرسيد و وارث يا خود، بدون مهر با او ازدواجمىكرد (نكاح مقت) يا او را به ازدواج با شخص ديگرى وامىداشت و مهريّهاش را مالكمىشد يا زن، خود را با پرداخت مبلغى، به وارث بازخريد مىكرد و تا آخر عمربلاتكليف مىزيست و با مرگ وى اموالش به وارث مىرسيد[18]: «...لايَحِلُّ لَكم اَنتَرِثُوا النِّسآءَ كَرهًا ولاتَعضُلوهُنَّ لِتَذهَبوا بِبعضِ ما ءاتَيتُموهُنّ...».(نساء/4، 19) تعبير «مقت» از آيه22 نساء/4 گرفته شده كه در آن، از نكاح با زن*پدر، نهى شده است: «ولاتَنكِحوا ما نَكَحَ ءَاباؤُكُم مِنَالنِّساءِ اِلاّ ما قَد سَلَفَ اِنَّه كانَفـحِشَةً و مَقتًا وساءَ سَبيلاً». طبرسى مواردى ازاينگونه نكاح رابرشمرده كه پس از اسلام، از پيامبر درباره آن مىپرسيدند. يكى از آن موارد بهفرزند ابوقيس* مربوط است كه پس از وفات پدر از نامادرىاش درخواست ازدواج كرد. زنگفت: من تو را فرزند خود مىدانم و براى تو كه از صالحان قوم خويش هستى، اين كار،شايسته نيست در عين حال، اجازهبده از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در اينبارهبپرسم. حضرت او را از اين ازدواج بازداشت; سپس اين آيه نازل شد.[19]2. نكاح خدن (زناشويى غير رسمى و پنهانى); اساس اين نكاح بر عقيدهاىجاهلى بود كه برخلاف ارتباط آشكار، ارتباط دوستانه پنهانى را با زن، نيكو مىشمرد.[20]قرآن در دو مورد به اينگونه نكاح اشاره كرده است: در نساء/4، 25 آنجا كه شرايطازدواج با كنيزان را بيان مىكند، مىفرمايد: «...و لا مُتَّخِذتِ اَخدان...».در اين آيه، ازازدواج با كنيزانى كه بهصورت گرفتن دوست پنهانى مرتكب فحشا مىشوند،منع كرده است. نظير اين تعبير درباره مردان هم آمده است (مائده/5، 5).3. نكاح بدل (زناشويى بهصورت تعويض همسر); طبرسى، قولى را نقلكرده كه آيه «...ولااَنتَبَدَّلَ بِهِنَّ مِن اَزوج...» (احزاب/33،52) درباره اينگونهازدواج است كه در جاهليّت وجود داشته و اسلام آن را منسوخ كردهاست.[21] 4.نكاح استبضاع (زناشويى براى توليدمثل). 5. نكاح رهط (زناشويى دستهجمعى).[22] 6.نكاح شغار (ازدواجى كه مهر آن، واگذارى متقابل خواهر يا دختر به طرف مقابلاست).از سوى ديگر در جاهليّت بر زنان مطلّقه يا شوهر مرده، سختگيرى مىشد. قرآن ازدخالت در امور آنان هم به شوهر پيشين و هم به خويشان زن هشدار مىدهد. در آيه231بقره/2 به مردان مىگويد: پس از طلاق يا بهشايستگى نگاهشان بداريد يا به خوبىرهايشان كنيد و آنان را براى زيان رساندن معطّل نگذاريد تا حقوقشان ضايع شود. ازطرفديگر، به خويشان زن هم هشدار مىدهد كه آنان را از ازدواج با شوهران پيشين خويشمنع نكنيد (بقره/2،232)، و به بازماندگان ميّت هشدار مىدهد كه از سختگيرى برزنان شوهر مرده بپرهيزيد و بگذاريد آينده زندگىشان را خودشان مشخّصكنند: «فَاِذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّفَلاجُناحَ عَليكُم فِيمافَعَلنَ فِى اَنفُسِهِنّ بِالمَعروفِ...». (بقره/2،234)در ذيل آيات 20ـ21 نساء/4 نقل شده كه وقتى شخصى از همسرش سير مىشد و بهازدواج با ديگرى تمايل مىيافت، براى جبران مهريّهاى كه پرداخت كرده، همسر خويشرا به اعمال منافىِ عفّت متّهم مىكرد و بر او سخت مىگرفت تا حاضر شود، مهر رابازپس دهد و شوهر، آن را براى ازدواج با زنى ديگر صرف كند.[23]قرآن،با شگفتى مىگويد: چگونه مهريّه را بازپس مىگيريد و براى اين كار به تهمت و گناهآشكار متوسّل مىشويد درحالىكه شما با يكديگر مدّتى زندگى كرده و انس گرفتهايدو از اين گذشته، آنها [هنگام ازدواج ]از شما پيمان محكمى گرفتهبودند: «واِن اَرَدتُمُ استِبدَالَ زَوج مَكانَ زَوج وءَاتَيتُم اِحدهُنَّقِنطارًا فَلا تَأخُذوا مِنهُ شيــًا اَتَأخُذونَهُ بُهتـنـًا و اِثمـًا مُبينا *و كَيفَ تَأخُذونَهُ وقَد اَفضى بَعضُكُم اِلى بَعض واَخَذنَ مِنكُم ميثـقـًاغَليظا». عادت ديگر جاهليّت اينبود كه دختران يتيم* و ثروت آنان راتحت تصرّف خويش درمىآوردند. اگر زيبا بودند با آنان ازدواج مىكردند و از مال وجمال آنان بهره مىبردند و اگر زشت بودند، نمىگذاشتند ديگرى با آنان ازدواج كند;او را در مضيقه قرار مىدادند و اموال او را تصرّف مىكردند.[24] اينظلم آن قدر بزرگ و با اهمّيّت است كه وقتى از پيغمبراكرم(صلى الله عليهوآله)درباره حقوق و احكام زنان پرسيده مىشود، پيامبر منتظر وحى مىماند و خدا درخصوص حقوق دختران يتيم پاسخ مىدهد: «ويَستَفتونَكَ فِىالنِّساءِ قُلِاللّهُ يُفتيكُم فيهِنَّ و ما يُتلىعَلَيكُم فِىالكِتبِ فِى يَتمَى النِّساءِ الّـتِى لا تُؤتونَهُنَّ ماكُتِبَلَهُنَّ و تَرغَبونَ اَن تَنكِحوهُنَّ...». (نساء/4،127)در جاهليّت، ازدواج با مطلّقه پسر خوانده مذموم بود و اسلام از آن جهت كهپسرخوانده را پسر نمىداند، اين حكم را منسوخ كرد و مطلّقه زيدبن* حارثه كه پسرخوانده رسولالله بود به دستور خداوند به همسرى پيامبر درآمد: «فَلَمّا قَضى زَيدٌ مِنها و طَرًازَوَّجنكَها». قرآن، هدف ازدواج پيامبر با زينب* بنت جحش را شكستن سنّتجاهلى مىداند: «...لِكَى لا يَكونَ عَلَى المُؤمِنينَ حَرَجٌ فى اَزوجِ اَدعيائِهِم». (احزاب/33،37)گونه برخورد قرآن با سنّت جاهلى از قاطعيّتى كه در اين آيه وجود دارد، استفادهمىشود;زيرا اوّلا به «زوّجنكها» تعبير كرده تا نشان دهد اين تصميم الهى بوده است، بدينسبب زينب بر ديگر همسران پيامبر مباهاتمىكرد كه خداوند او را از آسمان به همسرىپيامبر درآورده است; ثانياً در آخر مىفرمايد: «وكانَ اَمرُ اللّهِ مَفعولاً» ;يعنى اين كار بايد بشود و امر الهى انجام شدنى است.[25]اقسام ازدواج:در كتابهاى فقيهان پيشين، نكاح به 3 قسم تقسيم شده است:[26] 1.نكاحدائم; 2. نكاح منقطع يا موقّت (متعه); 3.ملك يمين. مؤيّد نظر فقيهان، روايتى استكه در آن نكاح بر 3گونه دانسته شده است: نكاح به ميراث (ازدواج دائم)، نكاح بدونميراث (متعه)، و نكاح به ملك يمين[27] كهقرآن به دو قسم آن در اين آيه اشاره دارد: «والَّذينَ هُم لِفُروجِهِم حـفِظونَ * اِلاّ على اَزوجِهِم اَو مامَلَكَت اَيمـنُهُم...». (مؤمنون/23،5ـ6; معارج/70، 29ـ30)نكاح دائم و موقّت، هر دو ازدواج و در بسيارى از احكام مشتركند; بدين سبب به زن ومرد در متعه نيز زوج و زوجه مىگويند. (=>ازدواج موقّت)ملك يمين به دو گونه ترسيم مىشود: گاه انسان مالك عين كنيز است. در اينصورت، آميزش مالك با كنيز جايز است، مگر آن كه به ازدواج شخص ديگرى درآمده باشد.[28] وگاه، انسان مالك منفعت كنيز است، درصورتى كه مالك، آن را به شخص ديگرى مباح كندكه در اصطلاح به آن تحليل گويند و هر دو فرض مذكور، در ملك يمين قرار دارد. اغلب،تحليل را تمليك منفعت دانستهاند; ولى برخى، آن را نيز نوعى از عقد بهشمار آوردهاند.[29]حكم ازدواج در اسلام:اهل ظاهر (آنان كه به ظاهر قرآن عمل مىكنند[30] وتأويل در آن را نمىپذيرند)، ازدواج را واجب مىدانند[31]وبراى اثبات مدّعاى خويش، به آيات ذيل استدلال مىكنند: «... فَانكِحوا ما طابَ لَكُم مِنَالنِّساءِ»(نساء/4، 3)، «...فَانكِحوهُنَّبِاِذنِ اَهلِهِنَّ...» (نساء/4، 25)، «واَنكِحوا الاَيـمى مِنكُم والصّــلِحينَمِن عِبادِكُم واِمائِكُم...» (نور/24، 32) مىگويند: اين آيات،فرمان به ازدواج مىدهند و امر، ظاهر در وجوب است; ولى بيشتر عالمان شيعه و سنّى،ازدواج را مستحب دانسته[32] وظهور آيات را در وجوب نپذيرفتهاند; زيرا اوّلاً در آيه25 نساء/4، براى كسانىكهتوانايى ازدواج با زنان آزاد را ندارند، سفارش كرده كه با زنان پاكدامن از بردگانازدواج كنند;[33] ولىدر عين حال فرموده: خوددارى از ازدواج با كنيزان، بهتر است: «...واَن تَصبِروا خَيرٌ لَكُم...».ثانياً در بين صحابه، كسانى بودند كه تا آخر عمر ازدواج نكردند و رسولاللّه آنهارا از اين كار برحذر نداشت.[34]ثالثاً اگر ازدواج واجب مىبود، خداوند در قرآن، مسلمانان را ميان ازدواج يااستفاده از ملك يمين مخيّر نمىكرد: «فَانكِحوا ما طابَ لَكُم ... فَاِن خِفتُم اَلاّ تَعدِلوا فَوحِدةً اَوما مَلَكَت اَيمنُكُم...». (نساء/4، 3) درصورتى كه استفاده از كنيز،حتّى به نظر اهل ظاهر، مباح است و تخيير ميان واجب و مباح معنا ندارد.[35] قولسوم، از شيخ طوسى و شافعى است. آنان گفتهاند: براى كسانىكه بتوانند بىهيچ دغدغهاى،در راه عبادت خداوند گام بردارند و نفس آنها قوى و صبور است، عزلت (ترك ازدواج)بهتر است; ولى براى ديگران، ازدواج مستحب است.[36] آنان بهآيه39آلعمران/3 استدلال مىكنند كه خداوند، حضرت يحيى*(عليه السلام)را مىستايد:«...وسَيِّدًا وحَصورًا و نَبيًّا مِنالصّـلحين». «حصور» به كسى مىگويند كهازدواج را ترك كرده است.[37] درپاسخ گفتهاند: براى لفظ «حصور» معانى ديگرى نيز ذكر شده، از قبيل كسى كه كاربيهوده نمىكند يا آن كه نفس خويش را از شهوت بازمىدارد.[38]گذشتهاز اين، فضيلت تجرّد و عزلت براى حضرت يحيى(عليه السلام)، براساس شرايع پيشين،براى پيروان شريعت اسلام حجت نيست; بهويژه كه پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) باآن كه نفسى قوى داشت و در عبادت پروردگار از همه ممتازتر بود، همسران متعدّدىاختيار كرد. حضرت، گروهى از اصحاب ازجمله عثمان*بن مظعون را كه آميزش با همسرخويش را ترك كرده بود، نكوهش كرد كه: چه شده گروهى بر خود سخت مىگيرند و از زنانكه خدا حلال كرده، مىپرهيزند. سپس آيه نازلشد كه: «يـاَيُّها الَّذين ءَامَنوا لاتُحَرِّمواطَيِّبـتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَكُم و لاتَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّالمُعتَدين». (مائده/5، 87) آنان گفتند: ما بر عزلت، سوگند يادكردهايمو خدا فرمود: «لايُؤاخِذُكُمُاللّهُ بِاللَّغوِ فى اَيمـنِكُم و لـكِن يُؤاخِذُكُم بِما عَقَّدتُمُ الاَيمـنَ...»(مائده/5، 89)، و بدين ترتيب، اين نوع سوگند، بيهوده تلقّى شد.[39] درروايات، با تعبيرهاى گوناگونى به ازدواج ترغيب شده است; ازجمله، ازدواج بزرگتريننعمت و فايده پس از نعمت اسلام[40]،سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)،[41] حافظ نصفيا دو سوم از دين،[42] خيردنيا و آخرت[43] وزياد كننده رزق،[44]شمرده شده است. از سوى ديگر، مجرّد زيستن (عزوبت) نكوهش شده، و پستترين مردگانمسلمانان را كسانى شمردهاند كه در حال تجرّدبميرند.[45]ازدواج گاهى بر اثر عوارض جانبى، حرام، واجب، مكروه يا مباح مىشود و اين،با استحباب ذاتى ازدواج منافات ندارد; مثلا درصورت خوف وقوع در حرام يا ضرر،ازدواج، واجب مىشود و باداشتن چهار زن دائم، ازدواج دائم ديگر حراماست، باانتفاى شهوت مكروه، و با وجود دومصلحت مساوى در فعل و ترك، مباح است.[46]مقدّمات ازدواج:چون تداوم نسل انسان بر ازدواج مبتنى است، اسلام به مقدّمات و زمينههاىگوناگونى از آن، توجّه كرده است.الف. نگاه به همسر آينده:نگاه به زنى كه انسان قصد ازدواج با او را دارد، به اجماع فريقين جايز است[47] تابا بصيرت كامل، همسر خود را برگزيند; البتّه در محدوده مجاز نگاه، و لزوم رضايتدختر، اختلاف است.[48] برخى«...ولَو اَعجَبَكَحُسنُهُنَّ...» (احزاب/33، 52) را دليل بر اين حكم دانستهاند;[49] زيرادر اين آيه، خداوند به پيامبر اعلام مىدارد: پس از اين، ازدواج يا تبديل همسرانتبه همسران ديگر، بر تو حلال نيست; هرچند جمال آنها مورد توجّه تو واقع شود واعجاب بدون نگاه حاصل نمىشود. مىتوان از كلمه «هتين» در كلام شعيب(عليه السلام)«اُريدُ اَناُنكِحَكَ اِحدَى ابنَتَىَّ هـتَين» (قصص/28،27) استفاده كرد كهوى دختران خويش را به موسى با اشاره نشان داد و دختران نيز آنجا حاضر بودند; ولىگويا استفاده جواز نگاه از اين آيات مشكلاست. زيرا اعجاب با نگاه غير عمدى نيزحاصل مىشود.ب. خواستگارى:خواستگارى، پيشنهاد براى تشكيل خانواده[50] و ازمستحبّات است[51] و بهطورمعمول از سوى مرد يا خانواده او صورت مىگيرد. از برخى آيات استفاده مىشود كهخواستگارى از هر زنى، تحت هر شرايطى، روا نيست: «ولا جُناحَ علَيكُم فيما عَرَّضتُم بِه مِنخِطبَةِ النِّسآء». (بقره/2،235) قدر مسلّم از اين آيه، جواز خواستگارىبا كنايه، از زنى است كه در عدّه وفات باشد; زيرا آيه پيشين، درباره زنان شوهر مردهاست; ولى گروهى آن را شامل هر زنى كه در عدّه طلاق بائن باشد نيز دانستهاند.[52]اسلام، دستور حساب شدهاى، درباره خواستگارى اينگونه زنان داده كه همه جوانب درآن مراعات شده است. از طرفى، بهطور طبيعى، زن با فوت شوهر يا جدا شدن از او،درباره آينده خويش دغدغه دارد و از طرفى بايد حريم زوجيّت پيشين نيز حفظ شود; بدينسبب از خواستگارىِ صريح يا ملاقات و وعده پنهانى با آنان، نهى شده است: «...ولـكن لا تُواعِدوهُنَّسِرًّا اِلاّ اَن تَقولوا قَولاً مَعروفًا...» قول معروف، بهخواستگارى با رمز و كنايه تفسير شده است;[53] البتّه اگرانسان در دل، به ازدواج با اينگونه زنان تصميم داشته باشد، اين تصميم، هماننداظهار با كنايه، جايز است: «...اَواَكنَنتُم فى اَنفُسِكُم عَلِمَ اللّهُ اَنَّكُم سَتَذكُرونَهنَّ...».(بقره/2،235) موارد ديگر خواستگارى كه با توجّه به آيات قرآن، مورد نظر فقيهانقرار گرفته است، عبارتاند از: خواستگارى صريح يا غير صريح از زن شوهردار يا زنىكه در عدّه طلاق رجعى به سر مىبرد، و خواستگارى صريحِ مرد از زنى كه او را سه بارطلاق داده يا در عدّه* وفات به سر مىبرد جايز نيست.[54]خواستگارىمرد از زنى كه او را 9 بار طلاق داده، حتّى با رمز و كنايه، ممنوع است; زيرا آن زنبر او حرام هميشگى است; ولى براى غير شوهر، در زمان عدّه، فقط بهصورت كنايه، جايزاست.[55]نمونههايى از خواستگارىِ كنايى كه آيه بدان اشاره دارد، درروايات و كتابهاى فقهىذكر شده است.[56]خواستگارى، معمولا از سوى مرد يا خانواده او انجام مىپذيرد و زن به اينكار اقدام نمىكند; چنانكه در آيه235 بقره/2، خواستگارى به مردان نسبت داده شدهاست. اين بدان جهت است كه پاسخ رد شنيدن زن از مرد، به نوعى شكست عاطفى در زندگىزن است كه اثر آن هنگام تشكيل خانواده و اداره آن و نيز در تربيت فرزندان ظاهر مىشود;درحالىكه خواستگارى از سوى مرد، و شنيدن پاسخ ردّ شكست در زندگى بهشمار نمىرود;بنابراين اگر در موردى، زن و خانواده او با قاطعيّت بدانند كه از مرد پاسخ ردنخواهند شنيد، خواستگارى آنها امرى معقول و روا خواهد بود.[57] ازداستان حضرت شعيب* و موسى(عليهما السلام)در قرآن استفاده مىشود كه خواستگارى ازطرفخانواده دختر نيز صورت مىپذيرد. طبق آيه27 قصص/28، حضرت شعيب به موسى(عليهالسلام)پيشنهاد ازدواج با يكى از دخترانش را در مقابل 8 يا 10 سال كار مىدهد: «اِنّى أُريدُ اَن اُنكِحَكَاِحدَى ابنَتَىَّ هـتَين...».برخى، از آيه «اِنّاَكرَمَكُم عِنداللّهِ اَتقـكُم» (حجرات/49، 13) استفاده كردهاند كهاگر شخص شايستهاى توان تأمين نفقه را دارد و از دخترى خواستگارى كرد، اجابتخواسته او واجب است. كنزالعرفان مىنويسد: استفاده اين مطلب، از آيه، مشكل است،مگر با كمك روايت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كه فرمود: دخترانتان همانند ميوههستند كه اگر هنگام رسيدن چيده نشود، فاسد مىگرد.[58] جاى ديگرفرمود: دخترانتان را به ازدواج كسانى درآوريد كه از نظر ايمانى به آنان اطمينانداريد: «إذا جائكم مَنترضون دينه فزوّجوه اِلاّ تَفعَلوهُ تَكُن فِتنَةٌ فِىالاَرضِ و فَسادٌ كَبيرٌ».شايد بتوان از آيه32 نور/24 «واَنكِحُوا الاَيـمى مِنكُم...» نيز بر اين مطلب استدلالكرد; زيرا با اجابت خواستگار، زمينه ازدواج، فراهممىشود.ملاك انتخاب همسر1. اوصاف همسر شايسته:قرآن، درباره لزوم رعايت شايستگى و اهمّيّت اوصاف همسرى كه انسان در ابتدابرمىگزيند يا اگر ازدواج با همسر نامناسبى صورت گرفته، بايد اين شايستگى را در اوپديد آورد، مباحثى را مطرح كرده و درباره همسران نامناسب كه گاه در حدّ دشمن مىتوانندكانون خانواده را فاسد كنند، هشدار مىدهد: «يـايُّها الَّذين ءَامَنوا اِنَّ مِن اَزوجِكُم و اَولـدِكُم عَدُوّاًلَكُم فَاحذَروهُم...». (تغابن/64، 14)تكيه قرآن در موارد متعدّد بر صلاحيّت و شايستگى همسر، مفهومى عام است وشامل جنبههاى گوناگون ظاهرى (جسمى) و معنوى (دينى و اخلاقى) مىتواند باشد; آيه90انبياء/21 كه گزارشى از اجابت دعاى زكريا* است، مىفرمايد: «واَصلَحنا لَهُ زَوجَه». برخىاين آيه را به اصلاح ظاهرى و جسمى معنا كرده و گفتهاند: همسر زكريا عقيم بود،خداوند نازايى او را از بين برد يا پير و شكسته بود و خداوند او را جوان كرد و برخى،آيهرا به اصلاح اخلاقى معنا كرده و گفتهاند: خداوند، همسر زكريا را خوش اخلاققرار داد.[59] آيه34نساء/4، زنان صالح و درستكار را كسانى مىداند كه در برابر نظام خانواده خاضعهستند و نهتنها در حضور شوهر، بلكه در غياب او مرتكب خيانت مالى و ناموسى نمىشوندو حقوق او را مراعات مىكنند[60]: «فالصّـلِحـتُ قـنِتـتٌحـفِظـتٌ لِلغيبِ بِما حَفِظَ اللّهُ...». در حديثى از امام صادق(عليهالسلام) آمده است: «تزوّجوافى الحجر الصالح فاِنّ العِرق دسّاس» ;[61] باخانواده شايسته ازدواج كنيد; زيرا خصايص والدين و اجداد، به نسل بعد سرايتمىكند.در برخى آيات، سرانجام نيك آخرتى، براى همسر انسان، در گرو صلاحيّت آنانقرار داده شده است: «جَنّـتُعَدن يَدخُلونَها ومَن صَلَحَ مِن ءابائِهِم واَزوجِهِم وذُرِّيّـتِهِم» (رعد/13، 23)، واين فرجام نيك در آيه8 غافر/40، در قالب دعاى فرشتگان حامل عرش الهى، براى همسرانصالح نقل شده است: «رَبَّناواَدخِلهُم جَنّـتِ عَدن الَّتى وعَدتَّهُم ومَن صَـلَحَ مِن ءابائِهِم واَزوجِهِم...» ، و در سورهفرقان/25، آيات 63 به بعد، پس از بيان ويژگىهاى عبادالرّحمن، دعاى آنان را نقل مىكندكه پروردگارا! همسران و فرزندان ما را مايه چشمروشنى ما قرار ده: «والَّذين يَقولُونَ رَبَّناهَب لَنا مِن اَزوجِنا و ذُرِّيّـتِنا قُرَّةَ اَعيُن» (فرقان/25،74)يكى از دعاهاى مشهور مسلمانان هنگام حج اين دعا است: «رَبَّنا ءَاتِنا فِىالدُّنيا حَسَنةً و فِىالأخِرةِحَسنَة» (بقره/2،201) كه در حديثى از پيامبر، اينگونه تفسير شده است:كسى كه خدا به او قلبى شاكر و زبانى مشغول به ذكر حق و همسرى با ايمان كه او را درامور دنيا و آخرت يارى كند، ببخشد، نيكى دنيا و آخرت به او داده، و از عذاب آتشبازداشته شدهاست.[62]قرآن در آيه32 نور/24، صلاحيّت و شايستگى بردگان را هنگام ازدواج، موردتوجّه اولياى آنان قرار داده است: «...والصّــلِحينَ مِن عِبادِكُم واِمائِكُم...» گروهىصلاحيّت در آيه را به آمادگى براى ازدواج[63] و برخى آنرا به صلاحيّت دينى، تفسير كردهاند;[64] زيرابسيارى از بردگان، در سطح پايينى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند; بهطورى كه هيچگونهمسؤوليّتى در زندگى مشترك احساس نمىكردند و همسر خود را به آسانى رها كرده، او رابلاتكليف مىگذاشتند; بدين سبب دستور داده شده، هركدام صلاحيّت اخلاقى دارند، بهازدواج با او اقدامكنيد[65]در برخى آيات، صفاتى مشخّص، براى همسران شايسته ذكر شده است; ازجمله درآيه90 انبياء/21 به سه ويژگى براى خانواده زكريا اشاره كرده است: در انجام كارخير شتاب مىكردند و در همه حال، خدا را مىخواندند و همواره در برابر او خشوعداشتند: «...اِنَّهُمكانوا يُسـرِعونَ فِى الخَيرتِ و يَدعونَنا رَغَبًا و رَهَبًا و كانوا لَناخـشِعين». در آيه5 تحريم/66 خداوند، 6 صفت را براى همسران شايستهبرشمرده كه الگوى خوبى براى همه مسلمانان، هنگام انتخاب همسر است: 1. «اسلام»; 2.«ايمان» يعنى اعتقادى كه در اعماق قلب انسان نفوذ كند; 3. «قنوت»، يعنى اطاعت دربرابر خدا يا شوهر،[66]همراه با خضوع; 4.«توبه»، يعنى استغفار و عدم اصرار بر گناه; 5.«عبادت خداوند»،عبادتى كه روح و جان او را پاك و پاكيزه كند; 6. «اهل گناه نبودن». بسيارى،«سـئِحـت» را به روزهدار بودن تفسير كردهاند;[67] ولى راغبگويد: مقصود، روزهاى است كه نگهدارنده اعضاى بدن از ارتكاب گناه باشد.[68]برخى نيز آن را اشاره به زنان مهاجر دانستهاند[69]: «عَسى رَبُّهُ اِنطَـلَّقَكُنَّ اَن يُبدِلَهُ اَزوجـًا خَيرًا مِنكُنَّ مُسلِمـت مُؤمِنـت قـنِتـتتـئِبـت عـبِدت سـئِحـت...».2. كفويّت در ازدواج:كفويّت بهصورت شرط صحّت يا لزوم عقد ازدواج،[70] ازنظر بسيارى از اهلسنّت، برابرى و همتايى زن و شوهر، از جهت نژاد، اسلام، حرفه،حريّت، ديانت و مال است.[71]سرخسى مىگويد:[72] چونسفيان ثورى عرب بوده، تواضع كرده و عجم را كفو خود قرارداده است; ولى ابوحنيفهچون عجم بوده، تواضع كرده و گفته: ما كفو عرب نيستيم، دليل سفيان ثورى، حديث نبوىاست: مردم همانند دندانههاى شانه هستند و همه باهم برابرند، و عرب بر عجم برترىندارد. برترىهاى نژادى و حرفهاى را مىتوان با توجّه به آيه «... اِنّا خَلَقنـكُم مِن ذَكَر و اُنثى ...اِنّ اَكرمَكُم عِنداللّهِ اَتقـكُم» (حجرات/49،13) غير معتبر دانست;زيرا بر اساس اين آيه، ملاك برترى، تقوا قرار داده شده است.فقيهان شيعه، كفويّت را بهمعناى برابرى در اسلام، شرط ازدواج مىدانند[73] كهدر آيه221 بقره/2 با صراحت از نكاح با مشركان، و در آيه10 ممتحنه/60 از پاىبندىبه پيوند ازدواج با زنان كافر نهى شده، و در آيه26 نور/24 فرموده است: زنان خبيثو ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند، و مردان ناپاك به زنان ناپاك تعلّق دارند: «اَلخَبيثتُ لِلخَبيثينَوالخَبيثونَ لِلخَبيثتِ...» ، و در نقطه مقابل، زنان پاك به مردان پاكو مردان طيّب به زنان طيّب و پاك تعلّق دارند. در روايات آمده كه مؤمن، كفو مؤمناست.[74] اگراز ديانت و امانتدارى كسى، راضى هستيد، سنّت ازدواج را به تأخير ميندازيد.[75] بيشترفقيهان شيعه، كفويّت در مال را شرط ازدواج ندانسته[76] و بهمسلمان بودن بسنده كردهاند; زيرا ادلّه عام، مانند «اَوفوا بِالعُقود» (مائده/5،1)بر صحّت ازدواج، دلالت دارد و خدا، وعده داده است كه با ازدواج فقر به گشايش،تبديل مىشود: «... اِنيَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِه...» (نور/24،32)، ولىبرخى از اماميّه،[77]كفويّت در مال را شرط دانستهاند; البتّه نه بهمعناى تساوى در ثروت، بلكه بهمعناىتوان تأمين مخارج و قدرت بر پرداخت نفقه*اى كه در شأن همسر باشد و بر اين مطلب بهآيه25 نساء/4 استدلال كردهاند: «ومَن لَم يَستَطِع مِنكُم طَولاً اَن يَنكِحَ المُحصَنـتِ المُؤمِنـتِفَمِن مامَلَكَت اَيمـنُكم...». ولى اين آيه، درصدد بيان حكم شرعىنيست; بلكه صرفاً مىگويد: كسى كه از نظر مالى بر تحمّل مهر و نفقه قدرت ندارد،راه براى ازدواج بر او بسته نشده است; زيرا با مخارج سبكترى مىتواند با كنيزانازدواج كند.[78]اهداف و آثار ازدواج:حكمتها و آثار مهمّى بر ازدواج مترتّب مىشود، و قرآن در آياتى به آنهاپرداخته است. در برخى ازدواجها، هرچند زن و مرد با يكديگر زندگى مىكنند، لكناهدافى كه بايد در زندگى حاكم باشد، از ميان مىرود و دو طرف بهرهاى از زندگىمشترك نمىبرند برخى گفتهاند:[79]هرجا نشانههاى الفت و حكمتهاى زوجيّت چه در دنيا و چه در آخرت برقرار باشد، قرآنواژه زوجيّت را بهكار برده است (روم/30،21; فرقان/25، 74; زخرف/43، 70;بقره/2،25; يس/36، 56)، و هرگاه جاى اين نشانهها و حكمتها را بُغض و خيانت ياتفاوت عقيده زن و مرد با يكديگر پر كند، قرآن واژه «امرأة» را آورده است(يوسف/12، 30; تحريم/66، 10ـ11); همچنين آن جا كه حكمت زوجيّت (بقاى نسل انسان)از ميان برداشته مىشود، بازقرآن، واژه «امرأة» را بهكار برده است (ذاريات/51،29; مريم/19، 4ـ5; آلعمران/3،40); بدين سبب وقتى دوباره اين حكمت شكوفا مىشودو نهال زوجيّت به بار مىنشيند، بازقرآن تعبير را عوض كرده، كلمه «زوج» را بهكارمىبرد. در آيه40 آل عمران/3، زكريا(عليه السلام) با اعجاب از بشارت الهى بهيحيى(عليه السلام) از پيرى خود و نازا بودن همسرش سخنمىگويد: «وامرَاَتى عاقِرٌ» ; ولى وقتىدعاى او اجابت مىشود، مىفرمايد: «واَصلَحنا لَه زَوجَهُ». (انبياء/21،90)اهداف و آثار ازدواج عبارتاند از:1. حفظ نسب:در اسلام، حفظ نسب*، پايه احكام و حقوقِ فراوانى است. بعضى از احكام فقهى،بر شناخت رابطه فرزند* با پدر و مادر يا بر شناخت نسبتهاى فاميلى ديگر، مبتنىاست. تبعيّت فرزند از پدر و مادر در كفر و اسلام، در طهارت و نجاست، در بردگى وحريّت، جواز ربا بين پدر و فرزند، قصاص نشدن پدر به قتل فرزند، مقبول نبودن شهادتپسر بر ضدّ پدر، وجوبِ قضاى نمازهاى ميّت بر پسر بزرگتر، مسائل ارث، حبوه (اموالىاز تركه ميت كه اختصاص به پسر بزرگتر دارد مانند قرآن، انگشتر، شمشير و لباس)،[80] نظربه محارم و ازدواج با آنان، ديه قتل خطايى كه بر عاقله (خويشان پدرى قاتل، مانندبرادران، عموها و فرزندان آنها)[81]واجب است، ولايت پدر و جدّ، حقوق طرفينى مانند حقّ حضانت و نفقات، عقوق والدين واطاعت از آنها و مسائل اخلاقى مانند صله رحم، هبه به اقارب، عقيقه فرزند و مسائلفراوان ديگرى، بر حفظ انساب متوقّف است.[82] عدّه زنبين دو ازدواج و انتظار براى ازدواج دوباره پس از وفات شوهر به مدّت 4 ماه و 10روز (بقره/2، 234)، عدّه زن به مدّت سه دوره پاكى پس از طلاق (بقره/2، 228) وانتظار زن باردار براى ازدواج مجدّد تا هنگام وضع حمل (طلاق/65، 4)، همه اينمقرّرات گوياى اهمّيّت حفظ نسب است. حرمت ازدواج با زن شوهردار (نساء/4، 24)، وحرمت زنا (اسراء/17،32) نيز بر پايه حكمت حفظ نسب قرار داده شده است.[83] (=>احصان; زنا)2. برخوردارى از سكون و آرامش:نياز روح به آرامش، با اهمّيّتتر از نياز جنسى است. همسر شايسته در پيشآمدهاىزندگى، راه وصول به آرامش* و سعادت را نزديك مىكند: «ومِن ءايتِهِ اَن خَلَقَ لَكُم مِناَنفُسِكُم اَزوجًا لِتَسكُنوا اِليها...» (روم/30، 21)، «...وجَعَل مِنها زَوجَهالِيَسكُنَ اِليها...». (اعراف/7، 189) برخى مفسّران،[84]مقصود از لباس را در آيه187 بقره/2، سكون و آرامش دانستهاند; همانگونه كه خدا،شب را لباس (مايه آرامش و سكون) دانسته:«وجَعَلنا الَّيلَ لِباسًا» (نبأ/78، 10);بنابراين، آيه187 بقره/2 (هُنَّ لِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنّ) نيز بهسكون و آرامشى كه با همسر حاصل مىشود، اشاره خواهد داشت.3. حفظ نوع بشر:طبق بيان قرآن، ازدواج وسيلهاى براى توليد و بقاى نسل در انسان و حيواناست: «...جَعَل لَكُممِن اَنفُسِكُم اَزوجًا و مِن الاَنعـمِ اَزوجًا يَذرَؤُكُم فِيه...».(شورى/42، 11) گرچه جمله «يَذرَؤُكُم فِيه» ، تكثير نسل انسان را بيانداشته است، در اين جهت، ميان انسان و چارپايان و گياهان فرقى نيست. در جاى ديگرىمىفرمايد: پروردگار، شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را نيز از جنس او آفريد،و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را پراكنده ساخت: «...و بَثَّ مِنهُما رِجالاً كثيرًا و نِسآء...».(نساء/4، 1) در آيه72 نحل/16 مىفرمايد: از همسرانتان براى شما فرزندان و نوههاقرار داد «...وجَعَللَكم مِن اَزوجِكم بَنينَ و حَفَدَة». قرآن، بقاى نسل انسان و اجتماعمدنى را به ازدواج منوط مىداند و روى آوردن به زنا* و لواط* را نابودكننده راهبقاى نسل مىشمارد: «ولاتَقرَبُواالزِّنى اِنّه كان فـحِشةً و ساءَ سَبيلاً» (اسراء/17،32)، «اَئِنَّكُم لَتَأتونَالرِّجالَ و تَقطَعونَ السَّبيلَ...» (عنكبوت/29، 29); زيرا با رواجراههاى نامشروع، رغبت به نكاح كم مىشود; جاذبهاش از بين رفته، فقط بار تأمينمسكن و نفقه و به دنيا آوردن اولاد و تربيت آنان، باقى مىماند; در نتيجه، آسانترينراههاى اشباع غرايز كه نامشروع است، رايج مىگردد و هدف بقاى نسل، رنگ مىبازد.[85]4. داشتن فرزندان صالح:يكى از خواستههاى غريزى انسان، نياز فطرى به پدر و مادر شدن است و پاسخبه اين خواسته با ازدواج تأمين مىشود. در سايه ازدواج است كه نسلى داراى اصل ونسب پديد مىآيد. قرآن در آياتى، فرزند را زينت زندگى دنيا شمرده كه بيانگر رغبتانسان به داشتن فرزند و برقرار شدن رابطه پدر و مادر با فرزند است:«اَلمالُوالبَنونَ زينَةُ الحَيوةِ الدّنيا». (كهف/18،46) داشتن فرزند بهصورتثمره ازدواج، با تعبيرهاى گوناگونى در قرآن آمده است. در آيه223 بقره/2 پس از اينكهمىگويد: «نِساؤُكُمحَرثٌ لَكُم فَأتوا حَرثَكُم اَنّى شِئتُم...» ، يادآور مىشود كهبكوشيد از اين فرصت بهره گيريد و با پرورش فرزندان صالح و شايسته كه به حال دين ودنياى شما مفيد باشند، اثر نيكى براى خود از پيش بفرستيد:[86] «...وقَدِّموا لاَِنفُسِكُم...».در آيه187 بقره/2 پس از آن كه از آميزش با همسر سخن بهميان آمده است، مىفرمايد:«...وابتَغوا ما كَتَبَاللّهُ لَكُم...» كه به نظر بسيارى مقصود، طلب فرزند است.[87]درخواست فرزندِ صالح از خداوند در موارد متعدّدى از قرآن، آمده است. در آيه189اعراف/7 از قول پدر و مادرى نقل مىكند كه عرضه مىدارند: اگر فرزند صالحى نصيبشانشود، شكرگزار خواهند بود: «...دَعَوُااللّهَ رَبَّهُما لـَئِن ءاتَيتَنا صــلِحـًا لَنَكونَنَّ مِنَ الشّـكِرين».در چند جا از قرآن، درخواست حضرت زكريا(عليه السلام)مطرح شده كه از خداوند، فرزندىخواسته است تا لياقت جانشينى او را داشته: «...فَهَب لِى مِن لَدُنكَ وَليًّا...» (مريم/19، 5)، و موردرضايت پروردگار باشد: «...واجعَلهُرَبِّ رَضِيّا». (مريم/19، 6) در سوره آلعمران، پس از مشاهده شايستگىهاىمريم(عليها السلام)، پروردگار خويش را مىخواند كه: خداوندا! ازطرف خود، فرزندپاكيزهاى به من عطا فرما: «...هَبلى مِن لَدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً اِنّك سَميعُ الدُّعاءِ». (آلعمران/3،38)5. مودّت و رحمت:از ديگر آثار ازدواج، موّدت و رحمت است: «...وجَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً و رَحمَةً...»(روم/30،21). آنچه در آغاز زندگى مشترك بين زن و شوهر، يگانگى برقرار مىكند واثر آن در مقام عمل ظاهر مىشود، مودّت* است;[88] ولى پس ازگذشت زمان و رسيدن دوران ضعف و ناتوانى، رحمت جاى مودّت را پر مىكند.[89]مودّت غالباً جنبه متقابل دارد، اما رحمت يك جانبه و ايثارگرانه است پرورش كودكانو خدمات بلاعوض به همسر نيازمند، ايثار و رحمت است.[90] دراينجا براى حفظ نظام خانوادگى، مودّت رنگ مىبازد; ولى رحمت جاىگزين آن مىشود.6. ارضاى غريزه جنسى:غريزه جنسى، نيرويى است كه در زن و مرد قرار داده شده و ازدواج، وسيلهاىمجاز براى اطفاى نيروى شهوت و پاسخى به اين غريزه خدادادى است: «والَّذين هُم لِفُروجِهِم حفِظون اِلاّ عَلىاَزْوجِهم اَو مامَلَكَت اَيمنُهم فَاِنَّهم غَيرُ مَلومين». (مؤمنون/23،5ـ6) (=>آميزش) در حديث آمدهاست:ميان لذّتهاى مادّى و جسمانى در دنيا و آخرت، هيچكدام به پايه لذت زناشويى نمىرسد;سپس امام به آيه14 آلعمران/3 استشهاد مىكند كه در بيان شهوات گوناگون، علاقه بهزن را مقدّم داشته است:[91] «زُيِّنَلِلنّاسِ حُبُّالشَّهَوتِ مِنَالنِّساءِ والبَنينَ والقَنـطيرِ المُقَنطَرَة...». درآيه187 بقره/2 مىفرمايد: خداوند دانست كه شما به خود خيانت مىكرديد و آميزش باهمسر را كه ممنوع شده بود، انجام مىداديد; بدين سبب، ممنوعيّت برداشته شد: «...عَلِمَ اللّهُ اَنَّكمكُنتُم تَختانونَ اَنفُسَكُم فَتابَ عَلَيكُم و عَفا عَنكُم فالـنَ بـشِروهُنَّ...».اين آيه، به نياز غريزى جنسى اشاره دارد كه به رغم ممنوعيّت شرعى، مردم بهسوى آنكشيده مىشوند; البتّه اين امر نمىتواند انگيزه اصلى و هدف نهايى ازدواج باشد;زيرا غريزه جنسى در زن و مرد، دوره محدودى دارد و اگر غرض از ازدواج، فقط اين جهتباشد، بايد زوجين هنگام ناتوانى جنسى، يكديگر را رهاكنند يا زن و مردى كهتوانايى جنسى خويش را از دست دادهاند، هيچگاه پيمان زناشويى نبندند.7. بازداشتن از گناه:يكى از آثار ازدواج براى زن و مرد، ايجاد زمينه تقوا* و دورى از گناهاناست. با اشباع غريزه جنسى در زن و شوهر، زمينه گناهان شهوتانگيز از ميان مىرود.اينكه در قرآن از كسى كه ازدواج كرده، به «محصن و محصنه» تعبير شده: «فَاِذا اُحصِنَّ...»(نساء/4، 25)، به جهت اين است كه زن و مرد، با ازدواج در حصن و سنگر مستحكمى قرارمىگيرند و خود را حفظ مىكنند تا وسوسههاى شهوانى در آنان اثر نگذارد;[92]بلكه ازدواج، زمينه گناهان ديگر را نيز از بين مىبرد; زيرا پذيرفتن مسؤوليّتتأمين و تربيت اولاد، انسان را به استفاده بهينه از عمر وامىدارد و براى گناه ومعاشرتهاى گمراهكننده، جايى باقى نمىماند. پيامبر اكرم(صلى الله عليهوآله)فرمود: «مَنتزوّج فقد اَحرز نصف دينه».[93]با ازدواج،نيمى از دين صيانت مىشود. در روايتى ديگر آمده است: بدترين مردم، كسانىاند كهازدواج نمىكنند.[94] درتفسير آيه187 بقره/2 (هُنَّلِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنّ) برخى گفتهاند:آنگونه كه انسان، با لباس از سرما و گرما و حشرات و آسيبهاى پوستى، محافظت مىشود،زن و مرد، با ازدواج، يكديگر را از گناه* حفظ مىكنند.[95]