بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اعجاز قرآن/بيانى: ديدگاههايىدرباره اعجاز قرآن بر پايه ساختار بيانى و آرايههاى ادبىآنديدگاه اعجاز بيانى از مشهورترين و فراگيرترين رويكردها در حوزه اعجازقرآن است كه بازتاب و تأثير فراوانى در حوزه مطالعات كلامى، ادبى و تفسيرى داشته ومجموعهاى وسيع از مجادلات و مباحثات را گرد خود پديد آورده است. اين ديدگاه براينفرض استوار است كه ساختار بيانى قرآن با برخوردارى ازويژگيهاى مافوق بشرى، عجزبشر از هماوردى با آن را درپى داشته و بىپاسخ ماندن تحدّى* قرآن كه در بيشترموارد ناظر به همين ساختار بيانى است، بهترين دليل بر درستى اين مدّعاست، بنابراين،اعجاز بيانى درواقع از وجوه تحدّى بهشمار مىآيد كه نسبت به وجوه ديگر از شهرت وپشتوانه مطالعاتى بيشترى برخوردار است.جامعه عربى در آغاز ظهور اسلام درحالى با قرآن رو به رو شد كه در عرصههاىگوناگون زندگى او زبان نقشى ويژه ايفا مىكرد; جملات مسجَّع كاهنان و معلّقات هفتگانهشاعران بزرگ و رجزهاى موزون جنگاوران دلير و... همگى به زبان، نقشى محورى درزندگى عربها داده بود.[1] ازسوى ديگر فرهنگ شفاهى آنان[2] براىنخستين بار با متنى منسجم و پيوسته مواجه مىشد كه سخنانى تازه و غير متداول باساختارى غريب و ناهماهنگ با ساختارهاى بيانى مرسوم داشت. سردرگمى مخالفان پيامبردر وارد ساختن اتهام به وى، با بهكارگيرى تعابيرى متفاوت، مانند: سحر (انبياء/21،3; سبأ/ 34، 43; احقاف/ 46، 7ـ8)، جنون (صافّات / 37، 36; دخان/ 44، 14)، شاعرى(انبياء / 21، 5; يس / 36، 69; طور/ 52، 30; حاقّه/ 69، 41)، كهانت (طور/52، 29;حاقّه/69، 42) و نيز جريان وليدبنمغيره[3]درشأن نزولآيات 11ـ25 مدثّر/ 74 نشان اين تفاوت ساختارى است، با اين حال ابداع متن قرآنىهرگز مانع مخالفتهاى احتمالى و تلاش براى يافتن منشائى بشرى براى آن از سوىمخالفان (انعام/6،91) نشده كه بر شمردن آن در زمره اساطير پيشينيان (انعام / 6،25; نحل/16، 24; قلم/ 68، 15; مطفّفين / 83، 13) يا اتهام افترا (يونس / 10، 38;هود / 11، 13، 35; سجده/32، 3; سبأ / 34، 43) و اتهام الگوبردارى از پارهاىديانتها يا افراد ديگر (نحل/ 16، 103; فرقان/ 25، 4ـ5) و... نمونههاى مشخص آناست.قرآن در دفاع در برابر اين اتهامات، افزون بر تكذيب آنها، به طرح گفتمانتحدّى مىپردازد. (براى نمونه نك: طور / 52، 29ـ34) تحدّى شيوهاى مرسوم در ميانعرب براى اثبات برترى خود بر خصم در مجادلات و درگيريهاى ميان افراد و قبايل بودهاست.[4]البته تحدّى قرآنى نيز مانع استمرار مخالفتهاى موجود نشد و مخالفان افزون برپافشارى بر اتهامات پيشين، به اظهار هماوردى با متن قرآنى پرداخته و ادعا كردند كهآنان نيز توانايى آوردن مانند قرآن را دارند. (انفال/8، 31)نضربنحارث در اين ماجرا نقشى كليدى داشت و بهطور هماهنگ از او به عنوانكسى يادشده كه قرآن را در زمره اساطير پيشينيان بر شمرده[5] وادعاى توانايى آوردن مانند قرآن را كرده[6] و در مقامعمل نيز داستانهاى ايران باستان را براى رويارويى با قرآن در برابر داستانهاىپيامبران بازگو مىكرده است. (لقمان / 31، 6ـ7)[7]يهوديان نيز با قرآن مخالفت كردند، با اين تفاوت كه آنان به اتهام برساختهبودن آن ـبا اشاره به تفاوتهاى آن با وحيهاى پيشينـ دامن مىزدند[8] كهاين بار خداوند با تأكيد بر گفتمان تحدّى، به عنوان شيوهاى براى اثبات حقانيتقرآن كريم، به صراحت از يكسانى آن با تورات از جهت هدايتگرى سخن به ميان آورده ووجود متنىهدايتگر از آن دو را منكر مىشود. (قصص/28،48ـ50)در واقع جريان تحدّى در هر دو دوره مكه و مدينه تا آنجا كه ناظر به محتواىمتن مقدس است به اسلوب و ساختار بيانى آن باز نمىگردد، با اين حال در واپسينروزهاى زندگى پيامبر و پس از او در جريان ردّه، شاهد ظهور هماورديهايى با قرآنهستيم كه بر پايه تصورى نزديك به ديدگاه اعجاز بيانى از مفهوم تحدّى شكل گرفته بود[9] وجالب آنكه اين معارضهها همگى از سوى مردمانى دور از فضاى فرهنگى عرب حجاز، باويژگيهاى متفاوت زبانى نسبت به آنها و ناآشنا به آموزههاى دين جديد ابراز مىشد[10]، بههر روى شكلگيرى تاريخى ديدگاه اعجاز بيانى به سالها پس از اين دوره و بر خلافتصور نخستين نه در بستر دانشهاى قرآنى كه در ارتباط با مجادلات و منازعات كلامىبين فِرَق و اديان، باز مىگردد.آموزه حدوث و قدم قرآن از نخستين تأملات كلامى مسلمانان درباره متن مقدسقرآن است كه بر طرح نظريه اعجاز قرآن، تأثيرى تاريخى داشته است. اعتقاد به مخلوقنبودن قرآن احتمالا تحت تأثير آموزه تجسد در مسيحيت با مقارنت ميان «كلمة اللّه» و«كلام الهى» و بنابر اين تصور كه هر پديده آسمانى و برآمده از لوح محفوظ الزاماًقديم و نامخلوق نيز هست، از ميانه دوم قرن اول در ميان برخى صحابه و تابعان مطرحشد[11] واز آغاز قرن دوم به مسئلهاى كلامى و جنجال برانگيز بدل گشت. معتزليان و پارهاىديگر از اصحاب كلام در برابر اين ديدگاه كه از نظر آنان عقيدهاى نامعقول و مخالفبا توحيد شمرده مىشد، ديدگاه حدوث و مخلوق بودن قرآن را مطرح كردند.[12]نظريه مزبور با نفى قدمت قرآن، اعتقاد به فوق بشرى بودن آن را در معرض تهديد قرارداده و بهگونهاى، قرآن كريم را متنى تاريخى بسان ديگر متنها جلوه مىداد. از سوىديگر فضاى آزاد حاكم بر قرن دوم كه زمينه فعاليت گروههاى مختلف دينى و فرقهاى رافراهم آورده بود، انبوهى از اعتراضات را از سوى فرقههاى غير مسلمان در برابر متنقرآن پديد آورده بود كه معتزليان را به انديشه طرح نظريهاى جهت صيانت از قرآنكريم افكند و بدين ترتيب نظريه «صرفه» به عنوان نخستين نظريه اعجاز قرآن در انديشهنظّام معتزلى (م.231ق.) طرح شد.[13]نظريه صرفه در تناسب با آموزه خلق قرآن، ويژگى اعجازى و فوق بشرى قرآن كريم را نهدر درون آنكه در عاملى بيرون از آن جستوجو مىكرد، ازاينرو نظريه مزبور به سرعتدر معرض واكنشهاى انتقادى گروههاى ديگر و حتى معتزليان پسين قرار گرفت و آنان رابه تلاش جهت يافتن معيارى درون متنى براى تأسيس جنبه اعجازى و فوق بشرى قرآنواداشت و بدين ترتيب نظريه اعجاز بيانى بلافاصله پس از نظّام در انديشههاى شاگردشجاحظ معتزلى (م.255ق.) پا به عرصه گذاشت و در مدتى كوتاه به نظريهاى غالب وپرطرفدار در ميان گروههايى مختلف از معتزليان و شيعه تا اهل حديث و اشاعره در آمدو جالب آنكه حتى پيروان متأخر نظريه صرفه نيز غالباً در پى نوعى جمع ميان آن وديدگاه اعجاز بيانى برآمده و منتقدان اعجاز بيانى از سوى پيروان پروپاقرص صرفه* دراقليتى اندك، محدود شدند.نظريات اعجاز بيانى:اقبال گسترده به ديدگاه اعجاز بيانى در شاخههاى متنوعى از فرهنگ اسلامىموجب پيدايش نظرياتى گوناگون در اين حوزه گشته است كه مجموع آنها در دو رويكردكلامى و ادبى قابل ردهبندى است. نظريات نخستين بيشتر از صبغه كلامى برخودار بودهو در آنها كمتر تلاشى براى عرضه معيارهاى مشخص ادبى براى جنبه اعجازى قرآن ديده مىشودو حتى زبانشناسان معاصر آن دوره نيز بررسى جنبه ادبى اعجاز را به اجمال و ابهامبرگزار كردهاند. در تفاسير نيز تلاش گستردهاى در بيان ويژگيها و ملاك اعجاز قرآنجز توضيحاتى اندك در ذيل پارهاى آيات تحدّى[14] يا ضمنمقدمات تفسير[15]ديده نمىشود.پيدايش رويكرد مطالعات ادبى در قرن دوم در قالب واژه نگارى، قواعد دستورى،رسمالخط، سبكشناسى بلاغى و... زمينه مناسبى براى طرح و گسترش ديدگاه اعجازبيانى پديد آورده بود[16]، بااين حال در هيچ يك از اين آثار، توجهى به اعجاز قرآن نشده و تنها تلاش براى شناختزبان قرآن و قاعدهمند كردن آن مورد نظر پديدآورندگان اين آثار بوده است.نخستين نظريه مرتبط با اعجاز بيانى در دورهاى نزديك به آثار مزبور درانديشههاى جاحظ و بهطور خاص در اثر مفقود وى نظم القرآن كه در آن به نقدديدگاههاى گوناگونى از جمله پيروان نظّام در ارتباط با نفى دلالت اعجازى نظم وساختار قرآن پرداخته[17] ومىتوان اطلاعات قابل توجهى درباره محتواى آن از ديگر آثار جاحظ به دست آورد، بهظهور رسيد. وى تحدّى قرآنى را به ويژگى بيانى متن ارجاع داده و عدم پاسخگويىمخالفان بليغ و فصيح اما مغرور و متكبر را دليلى بر اعجاز بيانى قرآن مىشمرد.[18]افزون بر اين تحليل كلامى كه بهطور فراگير در آثار ديگر مدعيان اعجاز بيانى نيزتكرار شده، وى مىكوشد از منظرى زبانشناختى با ارائه نظريه «نظم قرآن» به بررسىويژگيهاى بيانى متن نيز پرداخته و نمونه ها و تطبيقات متعددى از آن را مورد مطالعهقرار دهد.[19] وىدر گير و دار نزاع لفظ و معنا بهرغم توجه به اهميت معنا[20] آنرا امرى قابل فهم براى همگان دانسته[21] و جنبهاعجازى را بيشتر به سوى لفظ غلتانيده و بر ساختار موزون، مناسبت آوايى و دقت درانتخاب واژگان تأكيد مىكند.[22]نظريه نظم قرآن بنا به دريافت ما از آثار گوناگون و پراكنده جاحظ، ساختار بيانىمتن را از سه منظر آواشناسى، معناشناسى و نشانهشناسى بررسى مىكند كه از منظرنخست به بحث تنافر حروف[23] واز منظر دوم به ساختار منظم و هنرى روابط معنايى در قرآن[24] واز منظر سوم به بحث مَجاز و تشبيهات و نقش نمادهاى حيوانى و انسانى[25] درآنها مىپردازد، با اين حال، نظريه اعجاز قرآن جاحظ در نقش نخستين نظريه اعجازبيانى تا اندازه زيادى در حد كلى گويى متوقف شده و در پايان تصور روشنى از ملاك ومعيار اعجازى متن به دست نمىدهد و چه بسا گاهى به سوى نظريه صرفه غلتيده[26] وخواننده را در فضايى مبهم وامىنهد، به هر روى نظريه نظم قرآن در سير تحولاتديدگاه اعجاز بيانى اثرى عميق گذارده و افزون بر تأليفات متعددى با اين نام[27]،پيگيرى شدهاست.ابنقتيبه (م.276ق.) از طيف اهل حديث دردورهاى نزديك به جاحظ در اثرمشهور خود تأويل مشكل القرآن به اعجازى بودن ساختار بيانى قرآن اشاره كرده[28] والبته بدون تلاش براى ارائه نظريهاى، در صدد پاسخگويى به پارهاى شبهات واعتراضات مخالفان در اين موضوع برمىآيد.در همين دوره ابنراوندى (م.293ق.) كه از معتزليان روى گردانيده و درآثار متعددى به نقد ديدگاههاى بنيادين اسلامى در عقايد عموم فرق اسلامى و به ويژهمعتزليان برآمده بود در دو اثر الدامغ[29] و الزمرد[30] بهنقد نظريه نظم قرآن پرداخته، آن را به شدت مورد هجوم قرار مىدهد. در كنار وىپيروان نظريه صرفه نيز كه هنوز به وجه جمعى ميان اعجاز بيانى و صرفه نيز نرسيدهبودند كم و بيش انتقاداتى نسبت به آن و البته از موضعى كاملا متفاوت از ابنراوندىمطرح مىكردند.[31]واسطى معتزلى (م.307ق.) نخستين كسى است كه عنوان «اعجاز القرآن» را براىاثرى دراينباره برگزيده و در آن به پيگيرى نظريه نظم قرآنمىپردازد.[32]ابوعلى (م.302ق.) و ابوهاشم جبايى (م.321ق.) از معتزليان اين دورههستند كه هريك در حدّ خود معارضات و مناظراتى با ابنراوندى درباره اعجاز بيانىداشتهاند[33] كهقاضى عبدالجبار معتزلى در كتاب المغنى خود گزارش نسبتاً كاملى از ديدگاهايشانارائه كرده است. ابوهاشم فصاحت را معيار اعجازى قرآن شمرده، آن را به روانى واژگانو نيكويى معنا تفسير مىكند و به شدت با نظريه نظم قرآن به مخالفت برخاسته، مجردنظم را به معناى سبك ويژه هر متن، معيار درستى براى اعجاز نمىداند.[34] اودر اين راستا به پاسخگويى به برخى اعتراضات بر قرآن پرداخته، وجود هر گونه معارضهقابل توجهى را با آن انكار مىكند[35] والبته نبود ناسازگارى در متن قرآن را نيز دليل ديگرى بر معجزه بودن آن مىشمرد.[36]در آثار ابوالحسن اشعرى، توجه چندانى به اعجاز قرآن ديده نمىشود[37] وديدگاه چندان مشخصى افزون بر كليت اعجاز بيانى به وى نسبت داده نمىشود.[38]ابومسلم اصفهانى (م.322ق.) ديگر دانشمندان معتزلى است كه احتمالا براىنخستينبار ميان دو وجه صرفه و اعجاز بيانى جمع كرده است. وى اعجاز بيانى را بهعناصرسازنده متن كه لفظ و معنا هستند نمىداند، بلكه نظم و سبك ويژه قرآن است كهبا تباين از همه سبكهاى متداول عرب بر همه آنها برترى يافته است.[39]ديدگاه اعجاز بيانى از نيمه دوم قرن چهارم و باز در بستر انديشه اعتزالىبه مرحلهاى جديد پاگذارده، به تدريج بر تعداد و سطح پژوهشهاى اعجاز بيانى افزودهشده و در قرن پنجم با شتاب به سوى تأسيس دانشى مستقل در حوزه مطالعات قرآنى پيش مىرود.جالب آنكه ابننديم (م.385ق.) در الفهرست خود، به رغم شمارش دانشهاى مختلفى ازشاخههاى قرآن پژوهى و ارائه فهرست قابل توجهى از آثار ذيل هر يك، هيچ عنوانى بهاعجاز اختصاص نداده و معدود آثار مربوط را در بخش مطالعات متفرقه پيرامون قرآن درجمىكند.[40]رمانى (م.384ق.) از شخصيتهاى اعتزالى با پشتوانه هنگفتى از اطلاعاتكلامى و ادبى در دفاع از اعجاز قرآن، وجوه مختلفى را احتمالا براى نخستين بار دركنار يكديگر برمىشمرد كه بلاغت، صرفه و خبرهاى غيبى در زمره آنهاست[41];اما وى بخش عمده كتابش را به بررسى اعجاز بيانى اختصاص داده و بلاغت را به معناىرسانيدن معانى به ژرفاى جان مخاطب با بهترين الفاظ، معيار اعجازى قرآن شمرده[42] وباز براى نخستين بار مىكوشد اعجاز بيانى قرآن را بهطور مشخص در نظريهاى نسبتاًجامع در قالب ذكر ويژگيهاى بلاغى متن با ذكر تعاريف مشخصى براى هريك عرضه كند.[43] وىبا طبقه بندى سطوح بلاغى زبان به عالى و متوسط و دانى، قرآن را در بالاترين سطحشمرده[44] ودر 10 صناعت ادبى (ايجاز، تشبيه، استعاره، تلاوم، فواصل، تجانس، تصريف معانى،تضمين، مبالغه و حسن بيان) به بررسى ويژگيهاى هنرى قرآن مىپردازد، افزون بر آن،وى متفاوت بودن سبك ادبى قرآن با عموم سبكهاى متداول از شعر و سجع و خطابه و...به رغم تفوق بر همه آنها را به عنوان وجهى جداگانه از وجوه اعجاز قرآن برمىشمرد.[45]خطابى (م.388ق.) از شخصيتهاى اهل حديث در اثر مستقلى به نام بيان اعجازالقرآن همسو با رمانى، ديدگاه اعجاز بيانى را پى مىگيرد. وى نيز اعجاز قرآن را دربلاغت شمرده، از ناتوانى بسيارى از گذشتگان در تفسير علمى بلاغت و در نتيجه پناهآوردن به ذوق، انتقاد مىكند.[46] اوگفتار نيكو را بر سه گونه «بليغ و رسا و استوار، فصيح و آسان، عادى و روان» برشمرده و به ترتيب آنها را عالى و متوسط و دانى ناميده، در ضمن ارائه تعريفى براىهر يك بيان مىدارد كه متن قرآن از هر سه گونه استفاده كرده و در عين برخوردارى ازامتيازات هر يك، نواقص هيچ يك را نداشته و گفتارى در حد اعلا عرضه كرده است.[47] اودليل ناتوانى بشر از معارضه با قرآن را در سه جهت (ندانستن همه واژگان عربى واشتقاقات آنها، ندانستن تمام معانى، ندانستن همه شيوهها و سبكهاى بيان مطالب)دانسته و بدين ترتيب متن قرآن را اين گونه تعريف مىكند: فصيحترين واژگان، دربهترين سبكها و برخوردار از درستترين معانى از توحيد و تنزيه و...[48];همچنين وى از ويژگى تأثير گذارى متن قرآن بر دلها و جذب مخاطبان به سوى خود بهعنوان وجه ديگرى از اعجاز قرآن ياد مىكند كه مورد توجه پيشينيان قرار نگرفته و پساز او تحت عنوان «اعجاز تأثيرى» با اقبالى نسبى مواجه مىشود.[49]نظريه خطابى با تمايل شديد به سوى محتوا و مضمون آيات قرآنى، اعجاز بيانى را درارتباطى ساختارى با اعجاز هدايتى و معرفتى مطرح كرده و سهم ويژهاى در اعجاز بيانىبراى تعاليم و آموزههاى قرآن قائل مىشود.ابوهلال عسكرى (م.395ق.) از اديبان گريزان از دانش كلام، در اثر معروفشكتاب الصناعتين كه گزيدهاى از اثر ديگرش كتاب صناعتى النظم والنثر است در بياناهميت دانش بلاغت و فصاحت، شناخت ويژگى اعجازى قرآن را منوط به آن مىشمرد و درمطالعهاى صرفاً ادبى به دور از مجادلات كلامى به سبكشناسى زبان عربى پرداخته وجا به جا در كنار شواهد شعرى و... نمونههايى از آيات قرآن را نيز ذكرمىكند.[50] اوبسان جاحظ، معيار بلاغت و فصاحت را در روى ساختِ زبانىِ متن، معتبر دانسته و زيرساختِمفهومىِ متن را براى همگان قابل فهم مىشمرد.[51] نظريهصرفاً ادبى ابوهلال در مقايسهاى متناظر ميان سبكهاى ساخته بشر و سبكهاى قرآنى بهرغم نظر به تفوق دومى بر اولى، هر دو را در قالب مجموعهاى قواعد و معيارهاى يكسانارزيابى و بررسى مىكند كه انتقادات شديد برخى ديگر از نظريه پردازان اعجاز بيانىو به ويژه باقلانى (م.403ق.) را در پى داشته است.[52] وى نخستيندانشمند اشعرى مذهب است كه در اثرى مستقل به پيگيرى ديدگاه اعجاز بيانى و از موضعىكلامى به نقد ديگر ديدگاهها پرداخته است. وى در نظريهاى نامشخص و تا اندازهاىناسازگار، معيار اعجاز قرآن را ساختار و سبك شگفتانگيز آن مىداند كه با سبكهاىبيانى عرب به كلى متباين و متفاوت بوده و ازاينرو نمىتوان از راه دانشهاى بشرى،از جمله بلاغت و بديع و... به ويژگيهاى اعجازى آن پى برد، بلكه اين تنها صاحبانذوق عربى هستند كه توانايى شناخت ويژگى اعجازى قرآن را دارند و ديگران در اينمسئله، چارهاى جز تقليد ندارند.[53] اوبه رغم انتقاد شديد از نظريه صرفه[54]،عجز عرب از هماوردى با قرآن را در قالب دستگاه كلامى اشاعره اين گونه تقرير مىكندكه عادت خداوند بر ناتوانى بشر از هماوردى با آن قرار گرفته و اگر معارضهاى ازآنان برآيد اعجاز قرآن منتفى مىشود و ازاينرو آنان را هرگز معارضهاى با قرآنممكن نشايد[55] وبدين ترتيب نوعى بازگشت به نظريه صرفه در آراى او ديدهمىشود.[56] اوسه وجه خبرهاى غيبى، آموزههاى بلند از پيامبر امّى و نظم و ساختار شگفت و در حداعلاى بلاغت را در اعجاز قرآن معتبر شمرده[57] و ويژگىسوم را در موارد دهگانه ذيل بررسى مىكند[58]: 1. سبك وساختار كاملا ويژه و خاص قرآن. 2. نبود هيچ گفتارى در حد فصاحت و بلاغت و بهاندازه حجم قرآن از سوى عرب. 3. نبود هرگونه ناهمگونى و ناسازگارى در متن قرآن، بهرغمتوجه به موضوعات گوناگون. 4.يكسانبودن متن قرآن از جهت سطح ادبى، بهرغم بهكارگيرىسبكهاى متنوع. 5. برترى نظم و ساختار قرآن بر گفتار انسانها و جنّيان با ذكر نمونههايىاز هريك. 6. اشتمال قرآن بر سبكهاى بيانى عرب با تفوق غيرطبيعى در همه آنها. 7.اشتمالقرآن برآموزهها و مفاهيمى دور از دسترس بشر. 8.شاخص بودن عبارات قرآنى در ميانگفتارهاى بشرى. 9. پديد آمدن متن قرآن از الفباى متداول عربى با توجه به تفوق غيرطبيعى بر همه سخنان عرب. 10. آسانى، رسايى و شيوايى متن قرآن و تهى بودن آن از هرگونه غرابت، تكلّف و دشوارى.قاضى عبدالجبار معتزلى (م.415ق.) با اختصاص تك نگاشتهاى مستقل در ضمنكتاب المغنى خود به بحث از اعجاز قرآن از منظرى صرفاً كلامى به پيگيرى آراى مدرسهجبائيان مىپردازد. او نيز اعجاز قرآن را به فصاحت و نه نظم و صرفه دانسته[59] وبه رغم دخالت دادن لفظ و معنا در تعريف فصاحت[60]، معياربرترى در آن را به واژگان، اعراب و نقش دستورى آنها دانسته و معانى را در اين بخشفاقد اثر مىشمرد.[61]عبدالقاهر بغدادى (م.429ق.) به اختصار در بيان معيار اعجاز قرآن به نظمشگفتانگيز و فصاحت خارقالعاده آن اشاره كرده و به نوعى ميان برخى اقوال پيشينجمع كرده است.[62]ماوردى در ضمن شمارش وجوه فراوانى در اعجاز قرآن[63] به4 وجه (ايجاز در عين بلاغت، بيان شيوا و فصيح، سبك و ساختار خارق العاده، دلنشينىو عدم ملالت بر اثر تكرار) در ارتباط با اعجاز بيان اشاره مىكند.[64] درراستاى اين جمع نهچندان ابتكارى، وى مىكوشد تعريف نسبتاً روشنى از فصاحت قرآنارائه دهد كه در آن به سهعنصر (بلاغت بر اثر روانى واژگان، استيفاى معانى بر اثرمطابقت كامل با واژگان، نيكويى نظم و ترتيب بر اثر تناسب در گفتار و اعتدال دروزن) توجه شده است[65];همچنين او پيدايش متن اعجازى قرآن از الفباى متداول عربى را نيز مورد لحاظ قرارداده است.[66]ابنحزم ظاهرى (م.456ق.) در نقدى فراگير و تند بر ديدگاههاى پيشينيان دراعجاز قرآن، بهنقطه ضعفهاى قابل توجهى در ديدگاه اعجاز بيانى اشاره كرده و البتهسرانجام در تقريرى متعبدانه و به دور از هر گونه تعليل، خواننده را سردرگم بهتسليم در برابر مسئله اعجاز وامىدارد.[67] او ساختارزبان قرآن را يكپارچه و حتى در كوچكترين واحد قابل فرض آن، مانند حروف تهجى درآغاز برخى سورهها معجزه شمرده[68] وانكار آن را مستلزم كفر مىداند[69];اما در عين حال تعليل اعجاز به نظم و بلاغت و فصاحت و... را كه از ويژگيهاى زبانبشر است به شدت مورد نقد قرار داده[70] وبه نمونههايى از آيات اشاره مىكند كه در آنها تنها چند نام پياپى رديف شده و درنتيجه فاقد ويژگيهاى مورد نظر است[71] وهمچنين آياتى كه سخن كافران و... را نقل مىكند[72]،بنابراين، خداوند، هدف خويش را از ارائه حجت و برهان در قرآن بهطور كامل به انجامرسانيده، بهگونهاى كه هيچكس را ياراى هماوردى با آن نبوده و نيست، زيرا سخن اونه از جنس گفتار بشر و نه در قالب سبك و ساختار آن است.[73]ابنسنان خفاجى (م.466ق.) از پيروان پروپاقرص نظريه صرفه نيز در بررسىديدگاه اعجاز بيانى، نقدهاى قابل توجهى به آن و به ويژه به نظريه رمانى وارد ساختهاست.[74] اوهيچ تفاوتى ميان متن قرآن و گفتار عرب در سطوح بلاغت و فصاحت نديده و تنها دليلقابل قبول در بحث اعجاز را ناتوانى عرب از هماوردى با قرآن بر اثر برخوردار نبودناز مجموعه دانشها و علومى در حد و اندازه آن مىداند.[75]مبحث اعجاز قرآن بر اثر شكوفايى گسترده در قرن پنجم با شتاب به سوى اختصاصدانشى مستقل به خود در حوزه مطالعات قرآنى پيش رفت كه نقطه اوج آن، اين بار درمدرسه اشعريان باتأسيس دانش معانى و بيان جهت مطالعه روشمند و علمى اعجاز بيانىبه چشم مىخورد كه در دورههاى پيشين مواد خام آن تهيه شده و البته هنوز بهصورتدانشى مدوّن در نيامده بود. تقارن پيدايش دو دانش «اعجاز قرآن» و «معانى و بيان»نشان ميزان غلبه و گسترش ديدگاه اعجاز بيانى است.عبدالقاهر جرجانى (م.471ق.) در نقش بنيانگذار دانش معانى و بيان و ازمتكلمان اشعرى مسلك در سه اثر الرسالة الشافيه، اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز ودو شرح مبسوط و مختصر بر كتاب اعجاز القرآن واسطى به بررسى اعجاز بيانى در گسترهاىوسيع ناظر به هر دو حوزه كلام و ادبيات پرداخته است. اثر نخست در قالبى كلامى نسبتاًتهى از ابداع و ابتكار است; اما در دو اثر ديگر وى مىكوشد نظريه نظم قرآن را درقالبى ابتكارى و بر پايه مطالعات گسترده زبانشناختى از نو باز سازى كند. ساختارزبانى متن از نظر جرجانى بازتابى از توانايى عقلانى متكلم است و ازاينرو متن قرآنبا هيچ متن بشرى ديگرى قابل سنجش نبوده و همگان از هماوردى با آن عاجزند.[76]درواقع بنا به تعبير شعرانى معارض قرآن بايد غرضى در عرض قرآن داشته باشد تا بتواندآن را مانند قرآن ادا كند[77]،بدين ترتيب او در نزاع لفظ و معنا جانب معنا را گرفته[78] وهرگونه ويژگى اعجازى را از سطح واژگان و معانى يكايك و چينش آوايى آنها و آغاز وپايان آيات و استعارات و غريب قرآن نفى كرده، نوع چينش دستورى معانى در قالبواژگان را معيار اعجاز قرار مىدهد و ازاينرو به مطالعه دستورى قرآن براى استخراجگرامر و منطق متن در راستاى فهم اعجاز آن فرامىخواند.[79]جرجانى با ساختار شكنى در مدرسهسنتى نحو كه نگاهى صرفاً قالبى به زبان داشت، آنرا از فضاى محدود گرامر به گستره پهناور بلاغت سوق داده و آن را به خدمت تفسيربيانىقرآن مىگيرد. ديدگاه زبانشناختى جرجانى به رغم تأسيس شاخهاى نو در مطالعاتتفسيرى متن مقدس، بر اثر چارچوب منطق زده آن چه بسا از ساختار منطق گريز زبان عرفىدورشده، نوعى صبغه تصنعى و تكلفآميز بر زبان تحميل مىكند، با اين حال رويكردزيبايى شناختى وى در زبانشناسى عربى نقطه عطفى بهشمار رفته، تصويرى هنرى ازكنايات و تشبيهات و استعارات و تمثيلها و... در آن ترسيم مىكند[80]،گرچه سرانجام در ديدگاه وى، معيار مشخصى براى تفاوت اعجازى قرآن از ديگر متون نمىتوانيافت.امام الحرمين جوينى (م.478ق.) متكلم اشعرى در موضعى كاملا متفاوت نسبتبه هم مسلكان خود، به نقد شديد اعجاز بيانى پرداخته و بىهمتايى متن قرآن را نظيربرخى شاهكارهاى ادبى مىداند و سرانجام نظريه صرفه را با اين تقرير كه در طول 500سال از نزول قرآن هيچگونه معارضه قابل توجهى با آن صورت نگرفته، مىپذيرد.[81]زمخشرى(م.528ق.) از واپسين شخصيتهاى معتزلى با پذيرش نظريه نظم قرآنجرجانى در تفسير معروف خود الكشاف مىكوشد آن را در سرتاسر قرآن تطبيق كند و يكىاز نخستين و نادرترين نمونههاى تفسير بيانى را عرضه مىكند. اشتقاقات صرفى،نقشهاى گوناگون نحوى، سبكهاى متنوع القاى معانى، آرايههاى بيانى و صناعتهاى زيباىبديع همگى در تفسيرزمخشرى يكى پس از ديگرى خواننده را در فضاى هنرى قرآن راه مىبرد.[82] وىدر رساله مستقل ديگرى از همين نظر به بررسى ويژگيهاى اعجازى كوچكترين سوره قرآن(كوثر) پرداخته است.ابنعطيّة (م.542ق.) از قرآن پژوهان نامدار حوزه اندلس به بازتاب دانشبيكران خداوندى در متن مقدس قرآنى اشاره مىكند، بهگونهاى كه پساز گذر سالها ازپيدايش آن هيچ گونه اصلاح و تكميل و حذف و جا به جايى در آن سزاوار به نظر نمىرسدو همچنين در بالاترين سطح بيانى، بشر را از آوردن متنى به سان آن و بىنياز ازاصلاح و تكميل در گستره زمان عاجز ساخته است.[83]قاضى عياض (م.544ق.) در تلاشى غير ابتكارى به كنار هم چيدن پارهاى ازنظريات اعجاز بيانى، از جمله نيكويى ساختار، فصاحت، شيوههاى ايجاز، بلاغت خارقعادت، سبك ويژه و شگفت، فواصل و مقاطع آيات و تأثير گذارى عميق بر مخاطبان در تكنگاشتهاى مستقل پرداخته است.[84]فخررازى از منظرى صرفاً كلامى و گاه در مقام تلخيص ديدگاههاى جرجانى دراثرى مستقل[85]افزون بر تفسير خود[86] بهپيگيرى نظريه فصاحت در اعجاز بيانى قرآن پرداخته و گاه نيز به رغم نقد نظريه صرفه[87] ازآن نيز به عنوان وجهى قابل قبول ياد كرده است.[88]سكاكى (م.626ق.) ادبشناس برجسته زبان عربى در اثر معروف خود مفتاحالعلوم به دانشهاى عربى در شاخههاى گوناگون صرف و نحو و معانى و بيان، نظم وترتيب نوى بخشيده و در مقدمه به تأثير اين دانشها در شناخت بهتر كلام الهى در نقشسخنى مصون از هرگونه خطا و اعتراض اشاره كرده، افزون بر تأكيد بر نقش ذوق سليم ازتسلط بر دانش معانى و بيان به عنوان تنها راه شناخت اعجاز قرآن ياد مىكند.[89]نظير همين تحليل در اثر معروف ابناثير (م.637ق.) با عنوان المثل السائركه كتابى در علم بيان است ديدهمىشود.زملكانى (م.651ق.) در دو اثر مستقلالتبيان فى علم البيان و البرهانالكاشف عن اعجاز القرآن، ديدگاه نظم قرآن جرجانى را با تأكيد برساختار ويژه متن دردو لايه لفظ و معنا[90] پىگرفتهو به توسعه دامنه آن مىپردازد.[91]ابنابىالاصبع مصرى (م.654ق.) در واكنش به نزاع تطبيق قواعد بديع ازجمله سجع و قافيه و... بر قرآن در چند اثر، به تطبيق عملى صناعتهاى گوناگون بديعبر قرآن كرده و البته گاه از دانش بديع، پا را فراتر گذارده و به حوزه معانى وبيان گام مىنهد.[92]ابنحمزه علوى(م.754ق.) در تك نگاشتهاى مفصّل و البته نه چندان ابتكارىبه نقل ديدگاههاى گذشتگان در اعجاز بيانى از دو منظر كلامى و ادبى مىپردازد.[93]مراكشى (م.739ق.) در ديدگاهى كاملا مطابق با جرجانى از دانش بيان بهعنوان معيار تشخيص اعجاز قرآن و باز تابش دانش بيكران الهى در آن ياد كرده ونظريات ديگر اعجاز بيانى را مورد نقد قرار مىدهد.[94]بقاعى (م.885ق.) نظريه نظم قرآن جرجانى را به سوى تناسب آيات و سور كشانيده،فضاى تازهاى براى توسعه آن مىگشايد.[95]قرآن پژوهان پيش از سدههاى پايانى هزاره اول با پيگيرى نظريات پيشينياندر قالب نقل قول و دسته بندى كه البته هيمنه ويژه عبدالقاهر جرجانى در آن به روشنىنمايان است[96]ديدگاه اعجاز بيان را به مرحله افول و ركود نزديك ساختند، تا آنكه در سده حاضر،مجادلات كلامى نو در مواجهه اسلام و غرب، موجب توليد انبوهى از تك نگاشتههاىمختصر و مفصل[97] ويا بحث ويژه از آن در ضمن تفاسير[98]گشت. در ميان اين آثار، صرف نظر از انبوهى از تلاشهاى تكرارى گاه به مطالعاتابتكارى قابل توجهى بر مىخوريم كه سيد قطب، مهدى بازرگان و بنت الشاطى از شاخصهاىقابل توجه آن هستند.سيّد قطب در اثرى به نام التصوير الفنى فىالقرآن به توانايى فوق العادهتصويرسازى قرآن اشاره كرده و با سعى در استخراج و دسته بندى اين تصاوير، خوانندهرا در فضايى رمانتيك به نمايشگاهى از تابلوهاى هنرى به وسعت تمام زندگى بشر راه مىبرد.مهدى بازرگان در سير تحول قرآن با تأكيد بر ترتيب نزول قرآن در برابرترتيب مصحفى به سيرزبانى و محتوايى قرآن توجه مىكند. او با استفاده از مطالعاتآمارى و بسامدى مىكوشد براى قرآن در سير نزول، نظمى استوار و غيرطبيعى ترسيمكند.بنت الشاطى در الاعجاز البيانى للقرآن پس از سيرى گذرا در تاريخ پيدايش وتحولات اين ديدگاه به گشودن دريچهاى جديد در سبكشناسى قرآن، البته باز شديداًتحت تأثير چارچوب نظريه جرجانى مىپردازد كه در آن به مفهوم حروف مقطعه، نقش وجايگاه معنايى حروف در قرآن و به ويژه حروف موسوم به زايد، رويكرد متفاوت معنايىواژگان به اصطلاح مترادف و الگوهاى تركيب جملات، توجه ويژه شده است.در اين تلاشهاى نسبتاً ابتدايى، دور نمايى از توسعه و دگرديسى دانش اعجازقرآن به سوى ساختارشناسى قرآن كريم در قالب زبانشناسى جديد و دانشهاى پيرامون آناز آواشناسى و ريشهشناسى و معناشناسى تا نقد ادبى و نشانهشناسى و... به چشم مىخورد[99] كهموضع انتقادى الهيات جديد نسبت به ديدگاه اعجاز قرآن نيز به اين تحول يارى مىرساند.[100]بازتابهاى ديدگاه اعجاز بيانى:افزون بر تأثير فراگير گفتمان اعجاز در شاخههاى گوناگون فرهنگ و انديشهاسلامى، ديدگاه اعجاز بيانى نيز در حدّ خود بازتابهايى قابل توجه در حوزههاىمختلف برجاى گذارده است كه احتمالا نخستين آنها اعطاى برترى تقدسآميز به زبانعربى و گاه نژاد عرب در قالبى اسطورهاى بوده است[101]، گذشتهاز آن، مهمترين تأثيرات به حوزه دانشهاى عربى اختصاص دارد، گرچه بر خلاف تصوراوليه، تأسيس و گسترش اين دانشها در بسيارى موارد بيش و پيش از آنكه به مسئلهاعجاز مربوط باشد[102] به تلاشقرآن پژوهان براى شناخت زبان قرآن كريم و نظريهپردازى علمى جهت گشودن دريچههاىجديدى در فهم روشمند از سخن خداوند ارتباط داشته است، همان گونه كه دوره تأسيسمطالعات بيانى قرآن به پيش از دوره تأسيس ديدگاه اعجاز بيانى باز مىگردد و چه بساطرح اين ديدگاه موجب درگيرى و انحراف اين مطالعات به سمت و سوى مجادلات كلامى وايجاد وقفه در آن بوده است، با اين حال مسئله اعجاز موجب طرح مسائل ويژه و گاهايجاد رويكردى خاص در دانشهاى ادبى و گاه در حد ايجاد انگيزه براى پژوهش و تأليفدر آنها شده است.درگيرى لفظ و معنا، نزاع بر سر تطبيق صناعتهاى بديع از جمله سجع بر قرآن وتلاش جهت تأسيس اصطلاح فاصله به جاى آن، اعطاى نقش به مهارت تخيل زبانى تحت عنوانذوق در صناعتهاى ادبى و نيز احتمالا تلاش براى فهم نقش دستورى و بلاغى حروفِ موسومبه زايد در زبان عربى از نمونههاى شاخص اين تأثيرات است، افزون بر آن گسترش دانشنقد ادبى در حوزه زبان عربى با دو رويكرد زيبايىشناسى صناعتهاى ادبى و روانشناسىمتكلم و مخاطبان متن از ديدگاه اعجاز بيانى تأثير قابل توجهى يافته است.گرايش كلام اسلامى به مطالعات ميان رشتهاى و پيدايش انبوهى از مجادلاتادبى در درون دانش كلام از بازتابهاى قابل توجه اعجاز بيانى به شمار مىرود كه درآن روى سكه نيز صبغهاى كلامى به دانشهاى ادبى بخشيده، گاه آنها را از سير طبيعىزبان خارج ساخته است. در دانش اصول و به ويژه در مبحث الفاظ به موضوعاتى از قبيلنزاع ترادف و درج عنوان تحدّى در مجموعه معانى امر[103]برمىخوريمكه با اثرپذيرى از ديدگاه اعجاز بيانى پديد آمده است.در دانش فقه نيز اعجاز بيانى در نقش مستند برخى فتاوا، مانند عدم جوازخواندن ترجمه قرآن در نماز[104] اثرگذاربوده است.در دانش رسم الخط قرآنى، پرهيز از هر گونه تغيير در نگارش قرآن هرچند بهاصلاح برخى غلطهاى نوشتارى بينجامد و در حوزه قرائات نيز ممانعت از گسترش ديدگاهاصحاب قياس و اختيار احتمالا بىتأثر از رويكرد اعجاز بيانى نبوده است.منابعالاتقان فى علوم القرآن; اسباب النزول، واحدى;الاسلام بين الرسالة و التاريخ; الاسلوب فى الاعجاز البلاغى للقرآن الكريم; اصولالدين; اعجاز القرآن، باقلانى; اعجاز القرآن بين المعتزله و الاشاعره; اعجازالقرآن و البلاغة النبويه، رافعى; اعلامالنبوه; الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد;اوائل المقالات; بديع القرآن; البرهان فى علوم القرآن; البرهان الكاشف عن اعجازالقرآن; بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب; البيان فى اعجاز القرآن; البيان القرآنىعند الجاحظ; البيان و التبيين; تاريخ الادب العربى; تأويل مشكل القرآن; تاريخالامم والملوك، طبرى;التبيان فى تفسير القرآن; التبيان فى علم المعانى و البديع والبيان; تحريرالتحبير فى صناعة الشعر و بيان اعجاز القرآن; تفسير القرآن الكريم،سيد مصطفى خمينى; تفسير القرآن العظيم، ابنكثير; تفسير القمى; التفسير الكبير;تفسيرالمنار; جامعالبيان عن تأويل آى القرآن; الجامعلاحكام القرآن، قرطبى; دلائلالاعجاز فى علم المعانى; رسائل الجاحظ; رسائل الشريف المرتضى; روح المعانى فىتفسير القرآن العظيم; الشفاء بتعريف حقوق المصطفى; الصرفة و الانباء بالغيب;الصناعتين الكتابة والشعر; الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز; العدة فىالاصول الفقه; الفصل فى الملل و الاهواء و النحل; فلسفه علم كلام; كتابالحيوان;كتاب الفهرست; كشف المراد شرح تجريد الاعتقاد; مجمعالبيان فى تفسير القرآن;المسائل العكبريه; مجاز القرآن; معانىالقرآن، فراء; المغنى فى اعجاز القرآن;مفتاح العلوم; المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام; مقالات اسلاميين و اختلافالمصلين; مقدمه ابنخلدون; منتهى المطلب; المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم;الميزان فى تفسير القرآن; النكت و العيون، ماوردى; نظم الدرر فى تناسب الآياتوالسور، بقاعى; نفحات الاعجاز فى ردالكتاب المسمى حسن الايجاز; نهاية الايجاز فىدرايةالاعجاز.على معمورى[1]. بلوغ الارب، ج3،ص179ـ182; المفصل، ج8، ص354ـ379، 733ـ794; تاريخ الادب العربى، ج1، ص73ـ91.[2]. مقدمه ابنخلدون،ص244، 417ـ420; المفصل، ج8، ص248ـ251; تاريخ الادب العربى، ج1، ص38.[3]. جامع البيان، مج14،ج29، ص195ـ196; اسباب النزول ص381ـ382.[4]. الاقتصاد، ص170،173 ر. ك. بلوغالارب، ج2، ص278ـ307.[5]. جامع البيان، مج10،ج18، ص241ـ242; تفسير قمى، ج2، ص111; التبيان، ج7، ص472.[6]. مجمعالبيان، ج8،ص490; زاد المسير، ج6، ص315ـ316.[7]. تفسير قمى، ج2،ص161; التبيان، ج8، ص271; اسباب النزول، ص289.[8]. تفسير سيد مصطفىخمينى، ج4، ص18.[9]. ر. ك: اعجازالقرآن، رافعى، ص166ـ187.[10]. ر. ك: المفصل، ج8،ص624ـ670; تاريخ الادب العربى، ج1، ص35ـ38; اعجاز القرآن، رافعى، ص172ـ187.[11]. فلسفه علم كلام،ص68، 254ـ268.[12]. تاريخ طبرى، ج5،ص186ـ194.[13]. اعجاز القرآن بينالمعتزله و الاشاعره، ص25ـ28، 213ـ215.[14]. جامعالبيان،مج1، ج1، ص239; مجمع البيان، ج1، ص157; تفسير ابنكثير، ج1، ص62ـ63.[15]. تفسير قرطبى، مج1،ج1، ص50ـ56.[16]. ر. ك. ترتيبالعين; معانى القرآن، فراء.[17]. رسائل الجاحظ، ج3،ص278ـ279.[18]. همان، ص277ـ278.[19]. ر. ك. البيانالقرآنى عند الجاحظ، ص79ـ108.[20]. رسائل الجاحظ، ج1،ص262; ج4، ص239; البيان و التبيين، ج1، ص114.[21]. البيان والتبيين، ج1، ص131.[22]. همان، ص21، 40،69; الحيوان، ج2، ص187.[23]. همان; مباحث فىاعجاز القرآن، ص111، 125، 135.[24]. همان; مباحث فىاعجاز القرآن، ص111، 125، 135.[25]. ر.ك: الحيوان.[26]. الحيوان، ج4، ص31ـ32.[27]. الفهرست، ص58.[28]. تأويل مشكلالقرآن، ص17.[29]. الفهرست، ص216.[30]. همان; المنتظم، ج6،ص100.[31]. اوائل المقالات،ص63; رسائل، ج1، ص348; ج2، ص326.[32]. الفهرست، ص211.[33]. المنتظم، ج6، ص99ـ100;الفهرست، ص217.[34]. المغنى، ص197.[35]. همان، ص273.[36]. همان، ص328.[37]. مقالاتالاسلاميين، ص225.[38]. الفصل فىالملل،ج3، ص15; الشفا بتعريف حقوق المصطفى، ص323ـ326.[39]. الاتقان، ج2، ص1003ـ1004،1007.[40]. الفهرست، ص41ـ59.[41]. ثلاث رسائل فىاعجازالقرآن، ص69.[42]. ثلاث رسائل فىاعجازالقرآن، ص69.[43]. الاسلوب، ص220ـ229; اعجاز القرآن بين المعتزله والاشاعره، ص69ـ 75.[44]. اعجاز القرآن بينالمعتزله و الاشاعره، ص69ـ75.[45]. تفسير ماوردى، ص110ـ114.[46]. بيان اعجاز القرآن،ص21.[47]. بيان اعجاز القرآن،ص21.[48]. همان، ص25ـ30.[49]. همان، ص 70 ـ 72.[50]. ر.ك. الصناعتين،«مقدمه»; الاسلوب، ص221ـ229.[51]. الصناعتين، ص62ـ64.[52]. الاسلوب، ص221ـ229.[53]. همان، ص126ـ128.[54]. همان، ص20ـ29.[55]. الاسلوب، ص288ـ289.[56]. اعجازالقرآن بينالمعتزلة والاشاعره، ص144ـ146.[57]. اعجاز القرآن، ص62ـ84.[58]. همان، ص60ـ62.[59]. المغنى، ص316ـ336.[60]. همان، ص197ـ198.[61]. همان، ص199ـ200.[62]. اصول الدين، ص183ـ184.[63]. اعلامالنبوه، ص97ـ125.[64]. تفسير ماوردى، ج1،ص30ـ32.[65]. اعلام النبوه، ص97ـ125.[66]. اعلام النبوه، ص97ـ125.[67]. الصرفه و الانباءبالغيب، ص24ـ27.[68]. الفصل فى الملل،ج3، ص29.[69]. الفصل فى الملل، ج3،ص28.[70]. همان، ص28ـ29.[71]. همان، ص28.[72]. همان، ص29.[73]. همان، ص27ـ29.[74]. الصرفه والانباءبالغيب، ص28ـ31.[75]. سر الفصاحه، ص88ـ90.[76]. دلائل الاعجاز، ص389ـ392.[77]. كشف المراد، ص501ـ502.[78]. دلائل الاعجاز، ص254ـ255.[79]. همان، ص391ـ411.[80]. ر.ك: نظريةاعجازالقرآن، ص197ـ342; الاسلوب، ص182ـ186، 250ـ262.[81]. العقيدهالنظاميه، ص54ـ56.[82]. اعجاز القرآن بينالمعتزله والاشاعره، ص159ـ187.[83]. الاتقان، ج2، ص311ـ312.[84]. ر. ك. الشفابتعريف حقوق المصطفى.[85]. ر. ك. نهايةالايجاز فى دراية الاعجاز.[86]. التفسيرالكبير، ج2،ص115، 117.[87]. همان، ج2، ص115;ج17، 195; نهاية الايجاز، ص33ـ35.[88]. التفسير الكبير،ج2، ص115، 117.[89]. مفتاح العلوم، ص2،3، 70 به بعد.[90]. الاتقان، ج2، ص313.[91]. الاسلوب، ص266ـ268;تاريخ الادب العربى، ج3، ص570ـ571.[92]. ر. ك. بديعالقرآن; تحرير التحبير.[93]. ر. ك. الطراز.[94]. الاتقان، ج92، ص314.[95]. تفسير بقاعى، ج1،ص5ـ9، 65ـ69.[96]. البرهان فى علومالقرآن، ج2، ص225; الاتقان، ج2، ص311.[97]. ر. ك. اعجازالقرآن، رافعى; نفحات الاعجاز; البيان فى اعجاز القرآن.[98]. روح المعانى، ج1،ص49ـ58; تفسير المنار، ج1، ص198ـ229; الميزان، ج1، ص58ـ89.[99]. ر. ك. اعجازالقرآن، زيتون; الاسلوب.[100]. الاسلام بينالرسالة و التاريخ، ص50ـ52.[101]. رسائلالجاحظ، ج3،ص270ـ278; الاتقان، ج2، ص311; المفصل، ج8، ص248ـ251.[102]. اعجاز القرآن،رافعى، ص163ـ164.[103]. العده، ج1، ص163ـ164.[104]. منتهى المطلب، ج5،ص65ـ66.