بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اطاعت: فرمانبردارىاين واژه از ريشه «طـوـع» (ضد كَرْه) بهمعناى فرمان بردن[1]همراه با خضوع و رغبت است.[2] درتفاوت اطاعت با «اِتّباع» و «اجابت» گفتهاند: اطاعت فرمانبرى از موجودى برتر است،درحالىكه اِتّباع، مطلق پيروى* با فرمان يا بدونفرمان، و اجابت، پذيرش درخواستموجود زير دست است.[3]واژه اطاعت و مشتقات آن 78 بار در قرآن بهكار رفته و مضمون آن از برخىآيات نيز كه مشتمل بر اين واژه و مشتقات آن نيست، استفادهمىشود.اقسام اطاعت:اطاعت بر دو گونه تكوينى و تشريعى است:1. اطاعتتكوينى:اين اطاعت خود در دوبخش قابل بررسى است:الف. اطاعت تكوينى از فرمان الهى:موجودات عالم دو نحوه وجود دارند: يكى وجود علمى كه جايگاه آن صُقع ربوبىاست و ديگرى وجود عينى كه ظرف آن مرتبه فعل خداوند و عالَم خارج است. وجود علمىاشيا سايهها و مرتبه نازله اسما و صفات در مرتبه واحديت است و از لوازم ذات، بلكهبه اعتبارى عين ذات حق است[4]،ازاينرو اطاعت در آن قابل تصور نيست; امّا وجود عينى اشيا مسبوق به اراده خداست: «اِذا اَرادَ شيــًا اَنيَقولَ لَهُ كُن فَيَكون» (يس/36،82) خطاب «كُنْ» به مرتبه شيئيت اشيا كههمان وجود علمى آنهاست، تعلق دارد و بر اثر آن اشيا با طوع و رغبت (بدون تجافى) ازمرحله علم به مرحله عين درآمده و بهصورت وجود خارجى ظاهرمىشوند. اين همان چيزىاست كه از آن به «اطاعت تكوينى» اشيا تعبير شده و همه موجودات، اعم از جاندار و بىجانو عاقل و غيرعاقل را در برمىگيرد.بديهى است كه امتثال و فرمانبردارى ياد شده از روى ميل و رغبت است; نه كرهو اضطرار، ازاينرو مىتوان آن را اطاعت ناميد; ولى بايد خاطرنشان كرد كه موجوداتعالم ماده را دو وجهه است: ملكوتى و مُلْكى. با توجه به وجهه ملكوتى آنها كه سراسرعلم و شعور و حيات و اراده و قدرت و حضور است، فرمانبردارى از روى ميل و رغبت بهوضوح قابل تصور است; ولى با توجه به وجهه مُلْكى اشيا و مراعات خصوصيات عالم مادهكه عالم احتجاب و تزاحم و تضاد است، فرمانبردارى موجودات به نحو كره و اجبار رخ مىنمايدو چنانچه هر دو وجهه پيشگفته مورد نظر قرار گيرد از اطاعت به «اسلام» تعبير مىشودكه اعم از طوع و كره است: «ولَهُاَسلَمَ مَن فى السَّمـوتِ والاَرضِ طَوعـًا وكَرهـًا...» (آلعمران/3،83)افزون بر اطاعت تكوينى، اشيا در اصل تحقق وجود آنها، در پذيرش هرگونهتغيير و تحولى در اوصاف و كمالات وجود (ذاتى و عرضى) نيز مطيع فرمان پروردگارند وآياتى كه از عبوديّت (مريم/19،93)، سجده (رعد/13،15)، تسبيح (جمعه/62،1) و قنوتِ(روم/30،26; بقره/2،116) همه موجودات پرده برمىدارد، هريك حكايت از اطاعت اشيا دراوصاف وجود دارد; همچنين در آياتى به اطاعت تكوينى برخى از موجودات در اوصاف وجوداشاره شده است; مانند زمين كه در داستان نوح(عليه السلام) آب خود را فرو برد: «يـاَرضُ ابلَعى ماءَكِ»(هود/11،44)، آسمان كه در همان واقعه از باران باز ايستاد: «يـسَماءُ اَقلِعى» (هود/11،44)،چشم و گوش و پوست مجرمان كه به زيان آنان شهادت مىدهند:«حَتّى اِذا ماجاءوها شَهِدَ عَلَيهِمسَمعُهُم واَبصـرُهُم وجُلودُهُم بِما كانوا يَعمَلون* و قالوا ... اَنطَقَنَااللّهُ الَّذى...» (فصّلت/41، 20ـ21)، اصحاب سبت كه به بوزينه تبديلشدند: «فَقُلنا لَهُمكونوا قِرَدَةً خـسِـين» (بقره/2،65)، آتش نمرود كه بر ابراهيم(عليهالسلام)سرد و سلامت شد:«يـنارُكونى بَردًا و سَلـمـًا...» (انبياء/21،69)، زمين كه به فرمان خدا رامانسان است: «هُوَ الَّذىجَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ ذَلُولاً...» (ملك/67،16)، بلد طيّب كه به اذنخدا گياه خود را مىروياند:«والبَلَدُالطَّيِّبُ يَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّه» (اعراف/7،58)، حجارهسجّيل(سنگِ گِل) كه اصحاب ابرهه را هدف قرار داد: «تَرميهِم بِحِجارَة مِن سِجّيل» (فيل/105، 4)، آسمان كه به فرمان خدا شكافته مىشود: «اِذَا السَّماءُ انشَقَّت * واَذِنَتلِرَبِّها وحُقَّت» (انشقاق/84،1ـ2)، زمين كه به اذن حق اخبار خويشرا باز مىگويد: «يَومَئِذتُحَدِّثُ اَخبارَها» (زلزله/99،4)، بادها كه درختان را بارورمىسازند:«واَرسَلنَا الرِّيـحَلَوقِحَ» (حجر/15،22) و زنبور عسل كه از كوهها خانه اختيار مىكند و ازشهد همه ميوهها عسل مىسازد: «و اَوحى رَبُّكَ اِلَى النَّحلِ اَنِ اتَّخِذى مِنَ الجِبالِ بُيوتـًا... ثُمَّ كُلى مِن كُلِّ الثَّمَرتِ...» (نحل/16،68ـ69)ب. اطاعت تكوينى از غير خداوند:اطاعت تكوينى موجودات ـدر اصلِ وجود و كمالات و اوصافـ بالاصاله دربرابر فرمان الهى است; ولى با مشيّت* الهى، ممكن است موجودات از فرمان انسانهايىهمچون پيامبران نيز در هر دو بعد ياد شده اطاعت تكوينى داشته باشند، چنان كه كوههاو پرندگان در تسخير داود(عليه السلام)بوده و از او اطاعت مىكردند و به هر جا كهاراده وى بود، بازمىگشتند: «اِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحنَ بِالعَشىِّ والاِشراق *والطَّيرَ مَحشورَةً كُلٌّ لَهُ اَوّاب» (ص/38،18ـ19)[5] وجريان باد و شيطانهاى بنّا و غوّاص و شيطانهاى در غل و زنجير كه مطيع و فرمانبرسليمان(عليه السلام)بودند: «فَسَخَّرنالَهُ الرّيحَ تَجرى بِاَمرِهِ ... الشَّيـطينَ كُلَّ بَنّاء وغَوّاص...»(ص/38، 36ـ37)[6] وآفريدن پرنده از گل و زنده ساختن مردگان و شفادادن كور مادرزاد كه به اذن خداوند،به دست عيسى(عليه السلام)صورت گرفت:«...اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ بِاِذنى...»(مائده/5،110) (مائده/5،110) و افتادن خرما از درخت خشكيده كه براى مريم واقع شد: «...تُساقِط عَلَيكَ رُطَباًجَنيّاً» (مريم/19،25) و اطاعت اجزاى به هم آميخته 4 مرغ در پىفراخواندن ابراهيم(عليه السلام): «...فَخُذ اَربَعَةً مِنَ الطَّيرِ... ثُمَّ ادعُهُنَّ يَأتينَكَسَعيـًا» (بقره/2،260)2. اطاعتتشريعى:اطاعت تشريعى فرمانبرى ارادى از حكم و قانونى است كه از ناحيه شخصِبرخوردار از حق تشريع و آمريت، اعتبار شده باشد. بديهى است كه اين اطاعت در حوزهرفتار ارادى موجوداتى مختار، مانند انسان معنا مىيابد و پذيرش آن در گرو نفى مسلكجبر و بر مبناى ارادى بودن اطاعت است كه اطاعت و عصيان، ارزش يا ضد ارزش محسوب مىشود.موارد اطاعت تشريعى به شرح زير است:1. اطاعتاز خداوند:براساس نگرش توحيدى در ربوبيت تشريعى، حق اطاعت بالاصاله، ويژه ذات ربوبىاست و اطاعت از حكم و فرمان غير خداوند اگر به فرمان و اذن الهى نباشد، به شرك دراطاعت منتهى مىشود. شمارى از آيات قرآن به اطاعت از خدا اشاره كرده و آن را لازمشمرده است: «قُل اَطيعوااللّهَ...» (آلعمران/3، 32، 132; نساء/4،59; مائده /5،92) امر بهاطاعت از خداوند، در آيات ياد شده ارشادى است; نه مولوى و گرنه موجب تسلسل مىشود،چون اين عقل انسان است كه او را به اطاعت از پروردگار وا مىدارد و آيات «اَطيعُوا اللّهَ» وىرا به آن حكم عقلى ارشاد مىكند[7] يامىتواند تأكيد حكم عقلباشد.[8]2. اطاعتاز پيامبر اسلام:در آيات فراوانى، اطاعت از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در رديف اطاعتاز خدا، مطرح شده است; مانند: «قُل اَطيعوا اللّهَ والرَّسولَ» (آلعمران/3،33)،«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوااَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ...» (نساء/4،59) با توجه به اينكهاطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله)به دستور خدا لازم شده است، اطاعت از وى اطاعتاز خدا محسوب مىشود[9]: «مَن يُطِعِ الرَّسولَ فَقَداَطاعَ اللّهَ» (نساء/4،80) نه تنها در زمين كه در آسمانها نيز پيامبرواجب الاطاعه است و فرمانش را فرشتگان اطاعت مىكنند، ازاينرو در شب معراج،فرشتگان به فرمان پيامبر درهاى بهشت را گشودند[10]: «مُطاع ثَمَّ اَمين»(تكوير/81،21) و چون شريعت محمدى(صلى الله عليه وآله)تا قيامت پابرجاست، اطاعت ازفرمانهاى آن حضرت پس از وفات ايشان نيز واجب است.[11]آيات مربوط به اطاعت از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)دو دسته است: دربرخى از آنها كلمه «اَطيعُوا»تكرار نشده (آلعمران/3،33; انفال/8،49) و در برخى ديگر تكرار شده است; مانند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوااَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ...» (نساء/4،59; نور/24،54;تغابن/64،12) در دسته نخست كه «اطيعوا» تكرار نشده، مىتوان گفت معناى اطاعت از رسول، هماناطاعت از خداست; ولى در دسته دوم در باره وجه تكرار «اَطيعُوا» با آنكه به نصّ قرآن(نساء/ 4،8) اطاعت از رسول، همان اطاعت از خداست، مفسّران نظراتى متفاوت ارائهدادهاند:الف. براى مبالغه است[12] واطاعت پيامبر، مانند اطاعت از خداست.[13]ب. براى دفع توّهم كسى است كه [14]ج. «اَطيعُوااللّه» يعنى وجوب پيروى از كتاب الهى و «اَطيعُوا الرَّسول» يعنى وجوبپيروى از سنّت نبوى.[15]د. مقصود آن است كه اطاعت رسول هم بايد به قصد اطاعتاللّه باشد.[16]هـ. شخصيت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دو حيثيت دارد: حيثيت تبليغوحى الهى و آگاه كردن مردم از معارف و احكام شريعت و تفصيل كليات قرآن، و حيثيتزمامدارى و ولايت او بر جامعه. زمامدار به اقتضاى رهبرى لازم است براى اداره جامعهو حفظ اساس نظام اسلامى، فرمان بدهد و مردم نيز به اطاعت از احكام حكومتى وى موظّفاند.اطاعت از اين اوامر در حقيقت اطاعت خداست; ولى براى بيان لزوم اطاعت در اين احكام،واژه اطاعت تكرار شدهاست.[17]3. اطاعتاز اولى الامر*:گروهى ديگر كه در قرآن به اطاعت از آنان امر شده، اولىالامر هستند:«...اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُواالرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنكُم...». (نساء/4،59) مفسّران عامه اولىالامررا بر مصاديق گوناگونى مانند اصحابپيامبر، خلفاى راشدين، اهل علم و فقه،فرماندهان جنگى، واليان و حاكمان و اهل حلوعقد تطبيق كردهاند[18];امّا بيشتر مفسران شيعه، براساس مطلق و بىقيد وشرط بودن امر به اطاعت از اولىالامر، لزوم عصمت اولىالامر را استفادهكرده و آن را بر امامان دوازدهگانه(عليهم السلام)تطبيق دادهاند. اين مطلب درروايات فراوان منقول از اهل بيت(عليه السلام) نيز تأكيد شده است، چون وجوب اطاعتمطلق مانند اطاعت از خدا و رسول در صورتى پذيرفتنى است كه فرد از خطا مصون باشد وهرگز بهكار خطا و زشت فرمان ندهد و چنين ويژگى را در اميران يا عالمان نمىتوانيافت، بنابراين، اولىالامر به امامان دوازدهگانه اختصاص خواهد داشت.[19] (=>اولىالامر)البته كسانى هم كه اولىالامر را خصوص معصوم نمىدانند، بر اين معنا تأكيدمىورزند كه اطاعت از اميران و رهبران سياسى جامعه اطاعت مطلق نيست، بلكه تا زمانىاست كه فرمانروايى آنها بر اساس مصالح عمومى اجتماعى بوده و عصيان و تخطّى ازاوامر الهى نباشد.[20] دررواياتنيز نقل شده كه اطاعت، در معروف است و در فرمان بهمعصيت روا نيست.[21] ازاميرمؤمنان(عليه السلام)نقل شده است كه امام حق بايد بر اساس عدل حكمرانى كند وامانتدار باشد و در اين صورت است كه مردم بايد از او فرمانبردارى كنند[22]، پسنظام سياسى حاكم بر جامعه در صورتى مشروعيت دارد و مىتواند الزام سياسى كند كه درمقام اجرا و تنفيذ حكمِ نازل شده از سوى خداوند باشد و طبق قوانين شرعى حكم كند وچنانچه التزام سياسى جامعه از نظام، موجب معصيت الهى باشد بايد ترك گردد[23]: «لادين لمن دان بطاعة المخلوقفي معصية الخالق=[24] كسى كه از مخلوقدر معصيت الهى پيروى كند، دين ندارد».4. اطاعتاز پيامبران:خداوند به اطاعت از همه پيامبران فرمان داده است: «وما اَرسَلنا مِن رَسول اِلاّ لِيُطاعَبِاِذنِ اللّهِ» (نساء/4،64) و قرآن از پيامبرانى چون عيسى، نوح، هود،صالح، لوط و شعيب نقل مىكند كه پيام مشترك آنان براى قوم خود، امر به تقواى الهىو اطاعت از خويش بوده است: «فَاتَّقوااللّهَ واَطيعون» (آلعمران/3،50; شعراء /26، 108، 110، 126، 131، 144،150، 163، 179) در پارهاى از موارد، پيش از بيان پيام بالا، جمله «اِنّى لَكُم رَسولٌ اَمين»(شعراء /26، 107، 125، 143، 162، 178) ذكر شده و نشان مىدهد كه پيامبران، چونرسولالهى بوده و براى بر دوشگرفتن بار سنگين رسالت، امين هستند، همين امانتدارىعلّت لزوم اطاعت از ايشان است[25] وتكرار اين پيام از سوى پيامبران اولواالعزم و غير اولواالعزم گوياى جوهره و فلسفهبعثت است; يعنى دعوت به اطاعت از كارهايى كه مقرّب ثواب و مبعّد عقاب مىشود وسعادت بشريّت را تأمين مىكند. پيامبران، هرچند در برخى فروع جزئى شريعت، بر اثرمقتضيات زمانى گوناگوناند; ولى در پيام اطاعت هم آوا بودند.[26]5. اطاعتاز شوهر:فرمانبرى زن از همسر خود در مسائل زناشويى، از مواردى است كه خداوند بدانفرمان داده است. از رسولخدا(صلى الله عليه وآله)نقل است كه «بهترين زنان، كسى استكه وقتى به او فرمان دادى، از تو اطاعت كند». زنى كه مخالفت كند و ناشزه شود، ازپارهاى حقوق از جمله حق همخوابى محروم مىگردد[27] (=>نشوز) و چنانچه از سرپيچىدست برداشت و مطيع گرديد، شوهر حق ستم و آزار وى را ندارد: «...فَاِن اَطَعنَكُم فَلا تَبغواعَلَيهِنَّ سَبيلاً» (نساء/4،34)آثار اطاعت از خدا و رسول :اطاعت از خدا و رسول، آثار و بركاتى را در پى دارد:1.بهرهمندىاز رحمت الهى:«واَطيعوا اللّهَ والرَّسولَلَعَلَّكُم تُرحَمون» (آلعمران/3،132)2. ورودبه بهشت:«...و مَن يُطِعِ اللّهَ ورَسولَهُ يُدخِلهُ جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ...» (نساء/4،13) وروداهل طاعت به بهشت طبق قاعده عقلى وجوب وفا به وعده است كه ترك آن ظلم محسوب مىشود.[28]3. قرارگرفتن در كنار نعمت داده شدگان:«ومَن يُطِعِ اللّهَ والرَّسولَفَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيّينَوالصِّدّيقِينَ والشُّهَداءِ والصّــلِحين». (نساء/4،69)4. پاداشنيكو و عدم كاستى در آن:«...فَاِن تُطيعوا يُؤتِكُمُاللّهُ اَجرًا حَسَنـًا» (فتح/48،16)، «...واِن تُطيعُوا اللّهَ ورَسولَهُ لايَلِتكُممِن اَعمــلِكُم شيــًا».[29](حجرات/49،14)5. رسيدنبه فوز بزرگ:«ومَن يُطِعِ اللّهَ و رَسولَهُفَقَد فازَ فَوزًا عَظيمـا». (احزاب/33،71) برخى با تمسك به آيات 66مائده/5; 96 اعراف/7 و 52 نور/24، وسعت روزى و گشايش درهاى خير را هم از آثاراطاعت دانستهاند.[30] درمقابل، پيامدهاى سوء اطاعت نكردن از خدا و رسول و نافرمانى امر و نهى الهى،گريبانگير خود فرد وجامعه عصيانگر مىشود. وظيفه پيامبر(صلى الله عليه وآله)تنهارساندن پيام الهى است[31]: «واَطيعُوا اللّهَ واَطيعُواالرَّسولَ فَاِن تَوَلَّيتُم فَاِنَّما عَلى رَسولِنَا البَلـغُ المُبين»(تغابن/64،12) و اين انسان است كه با عصيان فرمان خدا و رسول، گرفتار گمراهى آشكارخواهد شد[32]: «...و مَن يَعصِ اللّهَ ورَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلـلاً مُبينـا» (احزاب/33،36)اطاعتهاى نامشروع:اطاعتهاى نامشروع، دو دسته است: دسته نخست مواردى است كه پيامبراكرم(صلىالله عليه وآله) و ياران وى يا همه مؤمنان صريحاً از اطاعت نهى شدهاند (شمارههاى1ـ8) و دسته دوم مواردى كه پيامدهاى سوء برخى اطاعتهاى نادرست، به پيامبر يامؤمنان گوشزد شده است (شمارههاى 9ـ13).1. اطاعتاز كافران:«فَلا تُطِعِ الكـفِرينَ» (فرقان/25،52;احزاب/33،1، 48)2. اطاعتاز منافقان:«ولا تُطِعِ الكـفِرينَوالمُنـفِقينَ». (احزاب/33،1، 48) طبق اطلاق اين آيه، اطاعت از كافرانو منافقان، هرچند دعوت به حق كنند جايز نيست و انجام دادن كار حق بايد براى خود حقباشد; نه براى دعوت كافران و منافقان.[33]3. اطاعتاز تكذيب كنندگان:«فَلاتُطِعِ المُكَذِّبين» (قلم/68،8) كههرگونه موافقت گفتارى و رفتارى با آنان حرام است.[34]4. اطاعتاز بسيار سوگند خورنده پست:كهاهل عيبجويى و سخنچينى است و از كار خير، بسيار منع مىكند و متجاوز،گنهكار، كينهتوز، پرخور، خشن و بىريشه است: «ولا تُطِع كُلَّ حَلاّف مَهين * هَمّازمَشّاء بِنَميم * مَنّاع لِلخَيرِ مُعتَد اَثيم*عُتُلّ بَعدَ ذلِكَ زَنيم»(قلم/68،10ـ13)خداوند در آيات ياد شده به 9 صفت زشت اشاره فرموده و پيامبر را از اطاعتصاحبان چنين اوصافى بازداشته است. درحقيقت خداوند با اين نهى خواسته افراد مزبوررا به حاشيه اجتماع براند تا ديگران ـبا توجه به روحيه تأثيرپذيرى انسانهاـ تحتتأثير آنها قرار نگيرند.[35]5. اطاعتاز غافلان از ياد خدا و پيروان هواى نفس:«ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُعَن ذِكرِنا واتَّبَعَ هَوهُ» (كهف/18،28)6. اطاعتاز گناهكاران:«ولا تُطِع مِنهُم ءاثِمـًا...». (انسان/76،24)تعليق نهى از اطاعت بر صفت گناهكارى و كفر، مفيد عليّت اين دو ويژگى براى حرمتمطلق اطاعت از كافران و فاسقان است، و حرمت اختصاص به جايى ندارد كه آنها دعوت بهگناه يا كفر مىكنند.[36]در موارد پيشگفته خطاب نهى متوجه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بود. دردو مورد نيز خطاب نهى متوجه همه مؤمنان يا متوجه انسان است كه بهترتيب عبارت استاز:7. اطاعتاز مسرفان كه اهل فساد در زميناند[37]:«ولا تُطيعوا اَمرَ المُسرِفين» (شعراء/26،151)8. اطاعتكوركورانه از پدر و مادر، در دعوت به شرك:«و اِن جـهَداكَ لِتُشرِكَ بى مالَيسَلَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما» (عنكبوت/29،8; لقمان/31،15)9. اطاعتاز اكثريت:«واِن تُطِع اَكثَرَ مَن فِىالاَرضِ يُضِلّوكَ عَن سَبيلِ اللّهِ اِن يَتَّبِعونَ اِلاَّالظَّنَّ واِن هُماِلاّ يَخرُصون » (انعام/6،116) مهمترين ويژگى اطاعت از اكثريت كهباعث گمراهى است پيروى از حدس و گمان است. انسان در امور جزئى زندگى دنيا معمولاچارهاى جز پيروى از حدس و گمان ندارد; ولى در امور اساسى زندگى و سعادت و شقاوتابدى نمىتواند از كسانى كه مبناى نظرشان گمان است و به عالم واقع و كشف يقينىراهى ندارند پيروى كند، ازاينرو قرآن هم پيامبر را از اطاعت اكثريت بازمىدارد وهم به مردم هشدار مىدهد كه فراموش نكنيد، پيامبر خدا در ميان شماست و خير و رشدجامعه در گرو اطاعت مردم از اوست; نهاينكه وى پيرو مردم باشد و طبق هواى آنها ـكهبيشتر ريشه در گمان داشته و مبناى عقلانى نداردـ حركت كند: «لَو يُطيعُكُم فى كَثير مِنَ الاَمرِلَعَنِتُّم...» (حجرات/49،7)10.اطاعت از برخى همسران و فرزندان:«... اِنَّ مِن اَزوجِكُمواَولـدِكُم عَدُوًّا لَكُم فَاحذَروهُم» (تغابن/64،14)، چون بعضى ازهمسران و فرزندان دشمن انساناند و انسان را از اطاعت الهى باز مىدارند.[38]11.اطاعت از بزرگان و سران گمراه:در قيامت، اهل دوزخ مىگويند: خدايا ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديمو آنان ما را گمراهساختند: «...اِنّا اَطَعنا سادَتَنا وكُبَراءَنا فَاَضَلّونَا السَّبيلا».(احزاب/33،67) سرّ اين اطاعت را مىتوان در دو امر جستوجو كرد: استخفاف مردم بهوسيله سران خود، و فسق مردم: «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعوهُ اِنَّهُم كانوا قَومـًا فـسِقين»(زخرف/43،54)12.اطاعت از كافران و نفاق افكنان از اهل كتاب:قرآن در اين باره به مؤمنان هشدار مىدهد كه فرجام اينگونه اطاعتهاارتداد و بازگشت به كفر است: «اِنتُطيعوا فَريقـًا مِنَ الَّذينَ اوتُوا الكِتـبَ يَرُدّوكُمبَعدَايمـنِكُمكـفِرين» (آلعمران/3،100) و عاقبتى جز زيانكارى نخواهد داشت: «فَتَنقَلِبوا خـسِرين»(آلعمران/3،149)13.اطاعت از پيروان شياطين:آنان كه با مؤمنان به مجادله برمىخيزند تا احكام خدا را زير سؤال ببرند: «...واِنَّ الشَّيـطينَ لَيوحونَاِلى اَولِيائِهِملِيُجـدِلوكُم واِن اَطَعتُموهُم اِنَّكُم لَمُشرِكون»(انعام/6،121)منابعبحارالانوار; التبيان فى تفسير القرآن; التحقيق فىكلمات القرآن الكريم; تفسير التحرير و التنوير; تفسير القرآن الكريم،صدرالمتالهين; التفسير الكبير; تفسير المنار; تفسير نورالثقلين; دراسات فى ولايةالفقيه و فقه الدولة الاسلاميه; صحيح البخارى; صحيح مسلم با شرح سنوسى; كشفالاسرار و عدة الابرار; موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم; مجمع البيان فىتفسيرالقرآن; المصباح المنير; معجم مقاييس اللغه; مفردات الفاظ القرآن; الميزان فىتفسير القرآن.مصطفى جعفر پيشهفرد و بخشفلسفه و كلام[1]. مقاييساللغه،ج3، ص431; المصباح، ج2، ص380، «طوع».[2]. مفردات، ص529;التحقيق، ج7، ص138، «طوع».[3]. التحقيق، ج1، ص377،«تبع».[4]. شرح فصوص الحكم،ص62.[5]. مجمعالبيان، ج8،ص731.[6]. همان، ص743ـ744.[7]. دراسات فى ولايةالفقيه، ج1، ص64.[8]. التبيان، ج2، ص589.[9]. جامعالبيان، مج،4، ج5، ص242.[10]. كشف الاسرار، ج10،ص398.[11]. مجمع البيان، ج3،ص100.[12]. همان، ص99.[13]. التبيان، ج2، ص590.[14]. مجمع البيان، ج3،ص99.[15]. جامعالبيان،مج4، ج5، ص203ـ204; مجمعالبيان، ج3، ص99ـ100; التفسير الكبير، ج10، ص143.[16]. التبيان، ج2، ص590.[17]. الميزان، ج4، ص388;ج9، ص95، 338; ج18، ص247.[18]. جامعالبيان،مج4، ج5، ص204ـ208; التفسيرالكبير، ج10، ص144ـ145.[19]. مجمعالبيان، ج3،ص100; نورالثقلين، ج1، ص497ـ505; الميزان، ج4، ص388ـ398، 408ـ412.[20]. جامع البيان، مج4،ج5، ص208.[21]. صحيح البخارى، ج8،ص134; صحيح مسلم، ج6، ص525ـ526.[22]. التفسير الكبير،ج10، ص143; التحرير والتنوير، ج5، ص96.[23]. تفسيرالمنار، ج5،ص276ـ277; ج8، ص308.[24]. بحارالانوار، ج70،ص392.[25]. الميزان، ج15، ص296.[26]. همان، ص300.[27]. جامع البيان، مج4،ج5، ص82ـ99.[28]. الميزان، ج11، ص35.[29]. جامع البيان، مج13،ج25، ص185.[30]. كشف الاسرار، ج3،ص179; التفسير الكبير، ج30، ص137.[31]. جامع البيان، مج14،ج28، ص158.[32]. همان، مج12، ج23،ص16ـ17.[33]. التبيان، ج8، ص313.[34]. الميزان، ج19، ص372.[35]. همان، ج20، ص371ـ372.[36]. همان، ص141.[37]. جامع البيان، مج11،ج19، ص125.[38]. جامعالبيان، مج14،ج28، ص158; مجمعالبيان، ج10، ص452.