بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
انفاق: بخشيدن مال يا چيزى ديگر درراه خدااين واژه از ريشه «ن ـ ف ـ ق» به معناى كم شدن، نابود شدن، هزينه كردن،مخفى كردن و پوشاندن است.[1] دركاربرد رايج قرآن كريم و متون دينى، انفاق اصطلاحاً به اعطاى مال يا چيزى ديگر درراه خدا به فقيران و ديگر راههاى مورد نياز گفته مىشود.[2] بهنوشته راغب[3]انفاق از آن رو به بخشيدن مال اطلاق مىشود كه با بخشش، به ظاهر مال فنا و زوال مىيابد.به نظر برخى واژهشناسان[4]انفاق با «اعطا» ازآن جهت متفاوت است كه در انفاق همواره مالكيت شىء انفاق شدهمنتقل مىشود؛ ولى در اعطا لزوماً چنين نيست، ازاينرو اسناد انفاق را به خداوندمجازى و آن را در آيه «يُنفِقُكَيفَ يَشاء» (مائده/5 ،64) به معناى رساندن رزق به بندگان دانستهاند.[5]افزون بر واژه «نفق» و مشتقات آن كه بيش از 70 بار و غالباً به معناى اصطلاحى آندر قرآن آمده، قرآن با واژگان و تعابيرى ديگر نيز به اين موضوع اشاره كرده است؛مانند: صدقه يا صدقات (بقره/2، 263، 264، 271؛ توبه/9،79)، زكات با مشتقات آن(مائده/5 ،55)، اعطاء (ليل92/،5)، ايتاء[6](بقره/2،177؛ نور/24،22)، جهاد كردن با مال (توبه/9،41)، قرض الحسنه دادن بهخداوند (بقره/2،245؛ حديد/57 ، 11، 18 ...)، اطعام* (بلد/90،14؛ انسان/76،8)، رزق(نساء/4،8)؛ همچنين آيات مربوط به پارهاى تكاليف مالى، مانند پرداختن زكات*(بقره/2، 43، 83 ...) يا كفاره* (مائده/5 ، 89 ، 95) را مىتوان از مصاديق انفاق(به معناى عام آن) دانست. البته در مواردى معدود، مراد از واژه انفاق در قرآنمفهومى جز معناى اصطلاحى دانسته شده است.[7]گستره انفاق:انفاق در راه خدا را از جهات گوناگون مىتوان تقسيم كرد؛ انفاق گاه درامور مادى و مال است و گاه در امور معنوى. مصداق بارز انفاق در قرآن كريم، انفاقاموال است؛ مانند: «جـهِدوابِاَمولِكُم» (توبه/9،41)، «اَنفِقوا مِن طَيِّبـتِ ما كَسَبتُم ...» (بقره/2،267) در برخى آيات مراد از انفاق فراتراز انفاق مادى است؛ از جمله انفاق در آيه 3 بقره/2: «هُدًى لِلمُتَّقين ... * و مِمّا رَزَقنـهُميُنفِقون» كه سرمايههاى معنوى مانند نيروى عقل و دانش را نيز در بر مىگيرد.[8] واژه«خير» در آيه 215 بقره/2: «قُلما اَنفَقتُم مِن خَير فَلِلولِدَينِ والاَقرَبينَ» را نيز بسيارى ازمفسران به مال تفسير كردهاند[9]؛ ولىبرخى آن را اعم از مال مىدانند.[10]واژه «شَىء» درآيه 60 انفال/8 : «و ماتُنفِقوا مِن شَىء فى سَبيلِ اللّهِ ...» نيز به نظر برخى مفسران افزونبر امور مادى، شامل امور معنوى هم مىشود[11]؛ همچنينجمله «تُنفِقوا مِمّاتُحِبّونَ» (آل عمران/3،92) شامل سرمايههاى غير مادى همچون عقل و آبرونيز مىشود.[12]انفاق از جهت حكم شرعى نيز به انفاق واجب و مستحب و حرام قابل تقسيم است.[13]انفاق واجب طيف گستردهاى از واجبات مالى، مانند زكات،* خمس*، كفارات مالى، اقسامفديه و نفقات واجب را شامل مىشود[14]؛ بهعنوان مثال، زكات از مصاديق بارز انفاق واجب است كه مفسران در ذيل برخى آيات مربوطبه زكات[15] وانفاق[16] ازجمله آيه 3 بقره/2:«ومِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون» و آيه «والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَولا يُنفِقونَها فى سَبيلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَليم» (توبه/9،34)اين نكته را يادآور شدهاند.[17] ازموارد ديگر انفاقهاى واجب پرداخت خمس است: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ»(انفال/8 ،41) مصداق ديگر، نفقه واجب زوجه و فرزندان است كه بر عهده زوج گذاردهشده: «و عَلَى المَولودِلَهُ رِزقُهُنَّ وكِسوَتُهُنَّ بِالمَعروف» (بقره/2،233) و نيز كفاراتمالى؛ مانند كفاره سوگند (مائده/5 ،89)، افزون بر اين، گاه در موارد ضرورى بهدلايلى انفاق، واجب مىشود؛ مانند تأمين هزينه جهاد، كه آيه 195 بقره/2: «و اَنفِقوا فى سَبيلِ اللّهِو لا تُلقوا بِاَيديكُم اِلَىالتَّهلُكَة ...» در اين باره نازل شدهاست[18] يارفع ديگر نيازهاى ضرورى جامعه؛ مانند ساختن راهها، پلها، مدارس، مساجد و جز اينهاكه برخى انفاق در اين موارد را مصداقى از انفاقهاى واجب در آيه 34 توبه/9 دانستهاند.[19]از مصاديق انفاق مستحب، صدقه مستحب است كه برخى آيات انفاق را ناظر به آندانستهاند؛ از جمله: «مَنذَا الَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا ...» (بقره/2،245)[20]؛همچنين مراد از انفاق را در آيات متعددى اعم از انفاق واجب و مستحب ذكر كردهاند؛از جمله آيات 3 و 270 بقره/2.[21]مصاديقى از انفاق حرام نيز در قرآن كريم تصريح شده است؛ مانند انفاق مشركان در راهمعصيت خداوند[22]: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروايُنفِقونَ اَمولَهُم لِيَصُدّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ ...» (انفال/8 ،36)اهميت و منزلت انفاق:ارزش و اهميت انفاق از ديدگاه قرآن كريم به روشنى از آيات مربوط به انفاقاستنباط مىشود. مفاد اين آيات را مىتوان در چند مقوله مطرح كرد:1. اوامرفراوان و مؤكّد به انفاق:قرآن با تعابير متعدد مؤمنان را به انفاق كردن در راه خدا فرمان داده است؛از جمله در آيات 195 بقره/2 و 16 تغابن/64 و همچنين آيه 254 بقره/2: «اَنفِقوا مِمّا رَزَقنـكُممِن قَبلِ اَن يَأتِىَ يَومٌ لا بَيعٌ فيهِ ولا خُلَّةٌ و لا شَفـعَةٌ»به انفاق كردن در دنيا پيش از فرا رسيدن قيامت، دستور داده است. (نيز منافقون/63،10) گاه خداوند به پيامبر اكرم توصيه فرموده كه اين فرمان الهى را به بندگان خداابلاغ كند: «قُللِعِبَادِىَ الَّذينَ ءامَنوا يُقيمُوا الصَّلوةَ ويُنفِقوا مِمّا رَزَقنـهُمسِرًّا و عَلانِيَةً مِن قَبلِ اَن يَأتِىَ يَومٌ لا بَيعٌ فِيهِ ...» (ابراهيم/14،31)و گاه مؤمنان را به سبب انفاق نكردن در راه خدا توبيخ كرده است[23]: «و ما لَكُم اَلاّ تُنفِقوا فىسَبيلِ اللّهِ ...» (حديد/57،10) در شمارى از آيات قرآنى امر به انفاق با تعابيرى ديگر صورت گرفته است؛ مانندجهاد با اموال (توبه/9،41) و قرض دادن به خداوند.[24] (مزمّل/73، 20)2. ذكرانفاق همراه با اعمال و عبادات مهم:درآيات متعددى كه توصيه به انفاق يا توصيف انفاقگران را دربردارد، انفاقهمرديف اعمال نيك و عبادات بزرگ ذكر شده كه اين خود نشان اهميت انفاق از ديدگاهاسلام است؛ از جمله در آيه 177 بقره/2 انفاق (ايتاء مال) همراه با ايمان به خدا،قيامت، ملائكه، قرآن و انبياى الهى از مصاديق «بِرّ» به شمار رفته است: «ولـكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَبِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ والمَلـئِكَةِ والكِتـبِ والنَّبِيّينَ وءاتَى المالَعَلى حُبِّهِ ...» در آياتىديگر، انفاق همراه با ايمان به غيب (بقره/2،3)، اقامه نماز (رعد/13،22؛ بقره/2،3؛ابراهيم/14،31)، جهاد در راه خدا (نساء/4،95؛ توبه/9، 20، 41؛ حجرات/49،15)، شبزندهدارى (سجده/32، 16)، صبر، صدق، خضوع و استغفار (آلعمران/3،17) آمده است.3.ويژگيهاى مهم انفاق:قرآن انفاق كردن را همراه با امورى ديگر تجارت با خداوند شمرده كه نجات ازعذاب خداوند و بهرهمندى از غفران و رحمت الهى را در پى دارد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا هَل اَدُلُّكُمعَلى تِجـرَة تُنجيكُم مِن عَذاب اَليم * تُؤمِنونَ بِاللّهِ ورَسولِهِوتُجـهِدونَ فى سَبيلِ اللّهِ بِاَمولِكُم ... * يَغفِر لَكُم ذُنوبَكُمويُدخِلكُم جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـر ...» (صفّ/61 ، 10 ـ 12) در آيه 29 فاطر/35 انفاقهمراه با چند كار ديگر، تجارتى كسادناپذير با خداوند: «تِجرة لَن تَبور» خوانده شدهاست.در آياتى ديگر، از قرض دادن به خداوند سخن به ميان آمده كه به نظر مفسران[25]تعبيرى كنايى و لطيف از انفاق و صدقه دادن است. (بقره/2،245؛ حديد/57 ، 11؛تغابن/64 ، 17؛ مزمّل/73،20) در آيه 104 توبه/9 خداوند را دريافت كننده صدقاتدانسته است: «اَلَميَعلَموا اَنَّ اللّهَ هُوَ ... و يأخُذُ الصَّدَقـتِ ...» همچنين در آيات متعدد، انفاق در راه خدا ازاوصاف بندگان خاص خدا به شمار رفته است؛ از جمله در آيات 63 ـ 67 فرقان/25 انفاقاز ويژگيهاى بندگان واقعى خدا خوانده شده:«و عِبادُ الرَّحمـنِ الَّذينَ ... * والَّذينَ اِذا اَنفَقوا لَميُسرِفوا» در آيات 5 ـ 8انسان/76 اين خصلت ويژه ابرار دانسته شده: اِنَّ الاَبرارَ ... * و يُطعِمونَالطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسكينـًا ويَتيمـًا و اَسيرا» و به اتفاق مفسران شيعه[26] وبسيارى از اهل سنت[27]،اين آيات درباره اهل* بيت پيامبر(عليهم السلام)نازل شده است؛ همچنين در آياتى ديگرانفاق كردن از اوصاف افراد باتقوا (بقره/2، 2 ـ 3، 177؛ آلعمران/3، 133 ـ 134؛ذاريات/ 51، 15، 19؛ ليل/92، 17 ـ 18)، مؤمنان و صادقان (انفال/8 ، 3 ـ 4؛ قصص /28، 52 ، 54 ؛ حجرات/49، 15) و متواضعان (حجّ/22، 34 ـ 35) به شمار رفته است.از ديگر ويژگيهاى مهم انفاق بنا بر آيات قرآن، پاداش بزرگ اخروى و آثار وبركات مهمى است كه بر انفاق كردن مترتب شده است.آثار و بركات انفاق:انفاق كردن در راه خدا و رفع حاجت نيازمندان آثار و بركاتِ فردى و اجتماعىمتعددى در بر دارد. اين آثار اعم از مادى و معنوى، و دنيوى و اخروى است.[28]برخى از مهمترين آثار انفاق از ديدگاه قرآن كريم عبارت است از:1. تزكيهو طهارت نفس:انفاق موجب پاك شدن نفس از بسيارى از رذايل اخلاقى است؛ چنانكه وجود اينويژگى براى زكات دادن، كه خود گونهاى از انفاق به شمار مىرود، تصريح شده است: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةًتُطَهِّرُهُم و تُزَكّيهِم بِها وصَلِّ عَلَيهِم ...» (توبه/9،103)؛همچنين مفسران مراد از«يَتَزَّكى»را در آيه 18 ليل/92 پاك شدن انفاق كننده از گناهان و طهارت نفس او دانستهاند.[29]دنيا دوستى، مال دوستى و بخل از جمله رذايلى است كه با انفاق كردن از انسان دور مىشود.[30]2. آرامشروحى:پيامد ديگر انفاق، آرامش روحى انفاقگر در دنيا و آخرت است: «اَلَّذينَ يُنفِقونَاَمولَهُم فى سَبيلِاللّهِ ... لا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنون» (بقره/2،262، 274) «خوف» را نگرانى از آينده و«حزن» را ناراحتى و اندوه از گذشته معنا كردهاند.[31] به نظرشمارى از مفسران مراد از «تَثبيتـًامِن اَنفُسِهِم» در آيه 265 بقره/2 آرامشى است كه پس از انفاق براىانفاق كننده و انفاق شونده و در پى آن براى جامعه حاصل مىشود.[32]3. جبرانو افزايش اموال:خداوند كمبود مادى را كه بر اثر انفاق در مال انفاق كننده پديد مىآيد،جبران مىكند: «و مااَنفَقتُم مِن شَىء فَهُوَ يُخلِفُهُ» (سبأ/34،39) مفسران مراد از «يُخلِفُه» را دراين آيه جبران مادىِ اموال در دنيا يا ثواب و پاداش اخروى دانستهاند.[33]آيه 272 بقره/2 نيز همينگونه تفسير شده است[34]: «و ما تُنفِقوا مِن خَيريُوَفَّ اِلَيكُم ...» (نيز انفال/8 ، 60) خداوند افزون بر جبرانسرمايه انفاق شده، گاه چند برابر آن را به انفاقگر مىدهد: «مَن ذَا الَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًاحَسَنـًا فَيُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا كَثيرَةً واللّهُ يَقبِضُ و يَبصُـطُ»(بقره/2،245) مراد از«واللّهُيَقبِضُ و يَبصُـط» اين است كه قبض و بسط روزى به دست خداست و اوتوانايى آن را دارد كه در عوض آنچه از مال انفاق كننده كم مىشود چند برابر آن رابدهد[35]؛چنانكه آيه 268 بقره/2 نيز به اين مطلب اشاره دارد.[36]4. تقرببه خداوند:به تصريح آيات قرآنى (آلعمران/3،134؛ بقره/2، 195) خداوند انفاقگران رادوست دارد. انفاق موجب قرب و نزديكى انسان به خدا مىشود: «ومِنَ الاَعرابِ مَن ... و يَتَّخِذُ مايُنفِقُ قُرُبـت عِندَ اللّهِ ... اَلا اِنَّها قُربَةٌ لَهُم» (توبه/9،99)مراد از قرب در آيه، نزديكى در رتبه و مقام شخص به خداوند است[37]،هرچند برخى مفسران[38]مراد از تقرب* را طلب ثواب و پاداش الهى دانستهاند. مقام و درجه مؤمنانى كه درراه خدا انفاق مىكنند با ديگران برابر نيست: «لاَيَستَوِى القـعِدونَ مِنَ المُؤمِنينَغَيرُ اُولِى الضَّرَرِ والمُجـهِدونَ فى سَبيلِ اللّهِ بِاَمولِهِم ...»(نساء/4،95؛ و نيز نحل/16،75)، بلكه مقام آنان برتر است: «فَضَّلَ اللّهُ المُجـهِدينَ بِاَمولِهِم... عَلَى القـعِدينَ دَرَجَة» (نساء/4،95) قرآن مؤمنانى را كه همراه بااعمالى مهم چون هجرت و جهاد به انفاق كردن اقدام كنند، داراى رتبهاى برتر ازديگران نزد خداوند برشمرده است: «اَلَّذينَ ءامَنوا و هاجَروا وجـهَدوا فى سَبيلِ اللّهِ بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم اَعظَمُ دَرَجَةً عِندَاللّه» (توبه/9،20)5 .امنيت اجتماعى:از جمله آثار خوشايند گسترش انفاق در جامعه، نقش مهم آن در گسترش امنيت وسلامت جامعه است، آنچنان كه آن را از لوازم حيات اجتماعى شمردهاند. گاه اينويژگىِ انفاق را از آيه 38 محمّد/47 برداشت كردهاند.[39]مفسران مراد از هلاكت را در آيه 195 بقره/2: «واَنفِقوا فى سَبيلِ اللّهِ ولا تُلقوابِاَيديكُم اِلَى التَّهلُكَة» غلبه دشمنان بر مسلمانان بر اثر خوددارىاز صرف مال در راه جهاد و به طور كلى امتناع از انفاق كردن در راه خدا دانستهاندكه در نهايت به ضعف مسلمانان و گسترش ناامنى در جامعه مىانجامد.[40]6 . رحمتو بخشش الهى:انفاق كردن در راه خدا در شمار اعمالى است كه جلب رحمت خداوند و آمرزشگناهان را در پى دارد: «سَيُدخِلُهُمُاللّهُ فى رَحمَتِه» (توبه/9، 21 ، 99)، «قالَ اللّه ... لئِن اَقَمتُمُ الصَّلوة ...و اَقرَضتُمُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا لاَُكَفِّرَنَّ عَنكُم سَيِّـاتِكُم»(مائده/5 ،12؛ آلعمران/3، 134 و 136؛ انفال/8 ، 3 ـ 4؛ توبه/9، 99؛ صفّ/61 ، 11 ـ12) آيات 102 ـ 103 توبه/9 درباره ابولبابه و يارانش نازل شده كه پس از ارتكابگناه، توبه كرده و از خداوند عفو طلبيدند. خداوند ضمن پذيرش توبه آنان به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فرمان داد تا براى پاك شدن آنان بخشى از اموالشان رابگيرد: «وءاخَرونَاعتَرَفوا بِذُنوبِهِم خَلَطوا عَمَلاً صــلِحـًا وءاخَرَ سَيِّئـًا عَسَى اللّهُاَن يَتوبَ عَلَيهِم اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحيم * خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةًتُطَهِّرُهُم وتُزَكّيهِم ...» هرچند بيشتر مفسران مراد از «صدقه» رادر اين آيه، زكات واجب دانستهاند[41]، باتوجه به حديثى كه در شأن نزول آيه نقل شده[42] برخىمفسران بر آناند كه بخشى از اين اموال زكات و بخشى ديگر كفاره بوده است.[43]7. پاداشاخروى و فرجام نيك:انفاق مالى يا غير مالى، هرچند كوچك باشد بر خداوند مخفى نيست: «و ما تَفعَلوا مِن خَيرفَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَليم» (بقره/2،215)، «و ما اَنفَقتُم مِن نَفَقَة اَو نَذَرتُممِن نَذر فَاِنَّ اللّهَ يَعلَمُهُ ...» (بقره/2، 270 ـ 271، 273؛ آلعمران/3،92؛ نساء/4، 39؛ حديد/57،10) كمترين انفاق در پرونده اعمال انسان نوشته مىشود: «ولا يُنفِقونَ نَفَقَةًصَغيرَةً ولا كَبيرَةً ولا يَقطَعونَ وادِيـًا اِلاّ كُتِبَ لَهُم» (توبه/9،121)تا وى را بهتر از آنچه انفاق كرده، پاداش دهد: «لِيَجزِيَهُمُ اللّهُ اَحسَنَ ما كانوايَعمَلون» (توبه/9، 121) در آيات متعددى از قرآنكريم به پاداش اخروىانفاق تصريح شده؛ از جمله با تعابيرى چون: «اجراً عظيماً» (نساء/4،40؛ توبه/9،22؛ احزاب/33،35)، «اجر كبير» حديد/57،7)،«اجر كريم» (حديد/57،11، 18) و «رزق كريم»(انفال/8 ، 4)؛ همچنين در آيه 261 بقره/2 انفاقكنندگان اموال در راه خدا را مانندبذرى دانسته كه 7 خوشه بروياند و در هر خوشه 100 دانه باشد: «مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فىسَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنـبُلَةمِائَةُ حَبَّة ...» مفسران ازاين آيه چنين استفاده كردهاند كه پاداش اخروى انفاق (يا خصوص انفاق براى جهاد، بهنظر برخى مفسران) 700 برابر كار خير يا حتّى بيش از آن است: «واللّهُ يُضـعِفُ لِمَن يَشاءُ» [44]انفاقگران در آخرت از بهشت و نعمتهاى بهشتى بهرهمند خواهند شد: «جَنّـتٌ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُخــلِدينَ فيها ...» (آل عمران/3،15 ـ 17 و نيز آلعمران/3،134ـ135؛مائده/5 ،12؛ توبه/9، 21؛ رعد/13، 21 ـ 24؛ صفّ/61 ، 12؛ معارج/70، 35؛ انسان/76،8 ـ 22)؛ همچنين در برخى آيات با تعابيرى ديگر به پاداش خروى اشاره شده است؛مانند: 22 رعد/13: «لَهُمعُقبَىالدّار» 17 سجده/32 و5ـ7 ليل/92.[45] وصفشايع ديگر در قرآن درباره انفاقكنندگان، «مفلحون» (رستگاران) است كه بر فرجام نيك آنان دلالت دارد[46]: «اُولـئِكَ هُمُ المُفلِحون»(بقره/2، 3 ـ 5 و نيز توبه/9، 88 ؛ روم/30، 38؛ حشر/59 ،9؛ تغابن/64 ،16)شرايط و آداب انفاق:افزون بر شرايط اختصاصىِ هر يك از اقسام واجبِ انفاق، شمارى از شرايط وآداب عام انفاق در قرآن مورد تأكيد قرار گرفته كه مهمترين آنها عبارت است از:1. اسلامو ايمان:انفاق هنگامى مقبول خداوند و موجب پاداش خواهد بود كه انفاق كننده، به خداو پيامبر ايمان داشته باشد: «ءامِنُوا بِاللّهِ ورَسولِهِ واَنفِقوا مِمّا جَعَلَكُم مُستَخلَفينَفيهِ فَالَّذينَ ءامَنوا مِنكُم واَنفَقوا لَهُم اَجرٌ كَبير» (حديد/57،7)، ازاينرو انفاق منافقان بدين جهت كه آنان در باطن به خدا و رسول ايماننياورده بودند، مردود معرفى شده است[47]: «قُل اَنفِقوا طَوعـًا اَوكَرهـًا لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُم ... * و ما مَنَعَهُم اَن تُقبَلَ مِنهُمنَفَقـتُهُم اِلاّ اَنَّهُم كَفَروا بِاللّهِ وبِرَسولِه» (توبه/9، 53ـ 54)؛ همچنين انفاق كافران هيچ سودى براى آنان ندارد و موجب پاداش نمىشود.[48](بقره/2،264) آيه 117 آلعمران/3 انفاق كافران را به بادى بسيار سرد تشبيه كرده كهبه زراعت قومى كه بر خود ستم كردهاند، بوزد و آن را نابود سازد: «مَثَلُ ما يُنفِقونَ فىهـذِهِ الحَيوةِ الدُّنيا كَمَثَلِ ريح فيها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَوم ظَـلَموااَنفُسَهُم فَاَهلَكَتهُ ...» 2. قصدقربت و پرهيز از ريا:انفاق هنگامى پذيرفته و موجب پاداش مىشود كه تنها براى رضايت خداوندباشد: «و ما ءاتَيتُممِن زَكوة تُريدونَ وجهَ اللّهِ فَاُولـئِكَ هُمُ المُضعِفون» (روم/30،39) مراد از زكات را در اين آيه مطلقانفاق در راه خدا دانستهاند[49](نساء/4، 114؛ ليل/92، 18 ـ 20)؛ همچنين يكى از معانىِ «قرض حَسَن» در آيه 11حديد/57 : «مَن ذَاالَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا» صدق نيت انفاق كننده ذكر شدهاست.[50] درآيه 265 بقره/2 انفاقى كه براى خشنودى خدا انجام شود، به بوستانى بر بلندى تشبيهشده كه اگر باران درشت قطره بر آن ببارد، ميوه خود را دو چندان دهد و اگر باراننرم هم بر آن ببارد سودمند است[51]: «و مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَاَمولَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ وتَثبيتـًا مِن اَنفُسِهِم كَمَثَلِ جَنَّةبِرَبوَة اَصابَها وابِلٌ فَـاتَت اُكُلَها ضِعفَينِ فَاِن لَم يُصِبها وابِلٌفَطَـلٌّ ...» در برابر،انفاقِ آلوده به ريا* و تهى از نيت خالصانه، به قطعه سنگى تشبيه شده كه بر آن لايهنازكى از خاك باشد و با بارش بارانِ درشت قطره، صاف و بىثمر رها شود[52]: «كَالَّذى يُنفِقُ مالَهُرِئاءَ النّاسِ ولا يُؤمِنُ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفوانعَلَيهِ تُرابٌ فَاَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلدًا ...» (بقره/2، 264) چنين انفاقى نزد خداوند مقبولنيست و هيچ پاداشى ندارد. (همان آيه و نيز روم/30،39)3. پرهيزاز منت گذارى و آزارسانى:شرط ديگر بهرهمند شدن انفاقگران از پاداش الهى اين است كه انفاق با منّتگذاشتن بر نيازمندان يا آزار آنان همراه نباشد: «اَلَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبيلِاللّهِ ثُمَّ لايُتبِعونَ ما اَنفَقوا مَنًّا ولاَ اَذًى لَهُم اَجرُهُم عِندَرَبِّهِم ولا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنون» (بقره/2،262)، ازاينرودر برخى آيات مؤمنان از منت* گذاشتن بر انفاق شونده منع شدهاند (مدثّر/74،6)[53] واين كار موجب بطلان (حبط) انفاق شمرده شده است[54]: «يـاَيُّها الَّذينَ ءامَنوالاتُبطِـلوا صَدَقـتِكُم بِالمَنِّ والاَذى» (بقره/2،264) در آيه 263 بقره/2 گفتار نيكو ودرگذشتن از خطاى نيازمندان بهتر از چنين انفاقى به شمار رفته است: «قَولٌ مَعروفٌ ومَغفِرَةٌخَيرٌ مِن صَدَقَة يَتبَعُها اَذىً» مراد از «قَولٌ مَعروفٌ» گفتار ملايم و پسنديده با نيازمندان يا دعاكردن براى آنان در صورتى است كه آنها نياز خود را با ملايمت اظهار كنند و مراد از «مَغفِرةٌ» درگذشتناز خطاى نيازمندان سائل در مواردى است كه آنان نيازخود را با خشونت و به گونهناشايست اظهار مىكنند.[55]برخىمراد از «قَولٌ مَعروفٌ»را وعده نيكو و مراد از «مَغفرةٌ»را عفو و گذشت از ظلم سائل دانستهاند.[56]4. انفاقاز مال حلال:قرآنكريم به مؤمنان فرمان داده كه از اموال پاكيزهاى كه به دست آوردهاندانفاق كنند: «يـاَيُّهَاالَّذينَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَيِّبـتِ ما كَسَبتُم» (بقره/2،267) برخى مفسران مراد از «طيبات» رااموال حلال دانستهاند.[57] اينآيه درباره گروهى نازل شده كه ثروتهاى فراهم آمده از طريق ربا را در راه خدا انفاقمىكردند.[58]بنابر حديثى، امام صادق(عليه السلام) به شخصى كه با مال دزديده شده انفاق مىكردفرمود: خداوند تنها از پرهيزكاران (اعمال خير را) مىپذيرد:«اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَالمُتَّقين» (انعام/5 ،27)[59] اينشرط كه در لزوم آن از ديدگاه فقهى ترديدى نيست از برخى آيات ديگر نيز استفاده شدهاست؛ از جمله: 245 و 270 بقره/2.[60]5 .انفاق از چيزهاى محبوب و مرغوب:از شرايط ديگر بهرهمندى از پاداش الهى در انفاق اين است كه انفاق ازسرمايههاى مورد علاقه انفاق كننده صورت گيرد: «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّى تُنفِقوا مِمّاتُحِبّونَ» (آلعمران/3،92) ازديدگاه قرآن ابرار كسانىاند كه با وجود علاقهمندى به مال، آن را به مسكين و يتيمو اسير مىبخشند: «اِنَّالاَبرارَ ... ويُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسكينـًا ويَتيمـًا واَسيرا» (انسان/76، 5 ـ 8) البته اين تفسير مبتنىبر اين نظر است كه ضمير «حُبِّهِ»به طعام بازگردد.[61] درآيه 177 بقره/2 نيز قيد مذكور (عَلى حُبِّه) براىانفاق ذكر شده است؛ همچنين مؤمنان مأمور شدهاند كه از اموال مرغوب و سالم انفاقكنند و از انفاق اموال نامرغوب بپرهيزند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَيِّبـتِ ما كَسَبتُم ... ولاتَيَمَّموا الخَبيثَ مِنهُ تُنفِقونَ ولَستُم بِـاخِذيهِ اِلاّ اَن تُغمِضوا» (بقره/2، 267) برخى مراد از «طَيِّبات» را در اين آيه مال بىعيب و نقص دانستهاند[62]؛همچنين روايت شده كه اين آيه در مورد مسلمانانى نازل شده كه خرماى خشك و نامرغوبرا با خرماى خوب مىآميختند و به مستمندان مىدادند.[63]برخى مراد از «فحشاء» را در آيه 268 بقره/2 انفاق كردن از جنس نامرغوب و پستدانستهاند: «الشَّيطـنُيَعِدُكُمُ الفَقرَ ويَأمُرُكُم بِالفَحشاء» زيرا انفاق جنس پست معصيت خدا بوده و معصيت الهىنوعى فحشاست.[64]6 .ميانهروى درانفاق:شرط مهم ديگر براى انفاق، رعايت اعتدال* و پرهيز از افراط و تفريط در اينكار خير است: «والَّذينَاِذا اَنفَقوا لَم يُسرِفوا ولَم يَقتُروا و كانَ بَينَ ذلِكَ قَوامـا» (فرقان/25،67 ؛ اسراء/17، 29) در تفسيراين آيه از امام صادق(عليه السلام)چنين نقل شده كه آن حضرت مشتى سنگريزه برداشت وآن را محكم در دست گرفت و فرمود: اين «اِقتار» است و مشتى ديگر برگرفت و چنان دسترا گشود كه همه ريگها ريخت و فرمود كه اين «اسراف»* است و بار سوم كه سنگريزههارا برداشت، دست را تا آن حد گشود كه برخى از ريگها ريخت و برخى ديگر ماند و فرمود:اين «قَوام» است.[65]برخى گفتهاند كه اسراف، انفاق در معصيت خدا، اقتار خوددارى از طاعت خدا و قوامانفاق در طاعت خداست.[66]خداوند در آيه 29 اسراء/17 خطاب به پيامبر فرموده كه هرگز دست خود را بر گردنت زنجيرمكن و بيش از حد دست خود را مگشاى تا مورد نكوهش قرار گيرى: «و لا تَجعَل يَدَكَ مَغلولَةً اِلى عُنُقِكَولا تَبسُطها كُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومـًا مَحسورا» به نظر مفسرانمفاد جمله نخست آيه، نهى از انفاق نكردن و مفاد جمله دوم زيادهروى در آن است واين آيه به ميانهروى در انفاق توصيه مىكند[67]؛ همچنينبرخى مراد از به هلاكت انداختن خود را در آيه 195 بقره/2، اسراف در انفاق و مثلابخشيدن همه دارايى خود دانستهاند.[68]كلمه «عفو» در آيه 219 بقره/2: «يَسـَلونَكَ ماذَا يُنفِقونَ قُلِ العَفوَ» به اموال مازادتفسير شده است.[69] بهتعبير ديگر، مؤمنان بايد زايد بر نياز خود و خانواده خود را انفاق و ميانهروى رارعايت كنند.[70]واژه انفاق و مشتقات آن در آيات متعدد با «مِنْ» تبعيضيه ذكر شده كه بيانگر انفاقبخشى از اموال است[71]؛مانند: «و مِمّارَزَقنـهُم يُنفِقون» (بقره/2،3) گاه براى اثبات اين امر به تعابيرديگر همچون عدم تبذير در آيه «وءاتِ ذَا القُربى حَقَّهُ والمِسكينَ وابنَ السَّبيلِ ولا تُبَذِّرتَبذيرا» (اسراء/17،26) استنادشده است.[72]7. انفاقنهانى:هرچند انفاق در راه خدا، چه آشكار باشد و چه نهان، داراى اجر و پاداش است:«اَلَّذينَ يُنفِقونَاَمولَهُم بِالَّيلِ والنَّهارِ سِرًّا وعَلانِيَةً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَرَبِّهِم ولا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنون» (بقره/2،274؛ رعد/13،22؛ابراهيم/14،31؛ نحل/16،75؛ فاطر/35، 29)؛ ولى انفاق پنهانى پاداش بيشترى دارد:«اِن تُبدوا الصَّدَقـتِفَنِعِمّا هِىَ واِن تُخفوها وتُؤتوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَيرٌ لَكُم ويُكَفِّرُعَنكُم مِن سَيِّـاتِكُم» (بقره/2،271)، زيرا در چنين انفاقى ريا قطعاًممكن نيست و آبروى نيازمندان نيز محفوظ مىماند.[73] برخى ازمفسران گفتهاند كه اين امر ويژه انفاقهاى مستحب است؛ اما انفاقهاى واجب بهتر استآشكار باشد.[74] دراحاديث هم اين نكته مطرح شده است.[75]8 .انفاق در شرايط دشوار:انفاق چه در حال گشايش روزى و عدم وجود نياز شديد خود فرد يا جامعه و چهدر حال سختى و نياز شديد، استحقاق پاداش دارد: «و سارِعوا اِلى مَغفِرَة مِن رَبِّكُموجَنَّة عَرضُهَا السَّمـوتُ والاَرضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقين * اَلَّذينَ يُنفِقونَفِى السَّرّاءِ والضَّرّاءِ ...» (آلعمران/3،133 ـ 134)؛ امّا انفاقدر شرايط بحرانى و دشوار از اجر بيشترى برخوردار است، چنانكه قرآن كريم انفاق قبلاز فتح را كه دوره مشقّتِ مسلمانان بود، برتر از انفاق پس از فتح دانسته است: «لا يَستَوى مِنكُم مَناَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ وقـتَلَ اُولـئِكَ اَعظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَاَنفَقوا مِن بَعدُ وقـتَلوا وكُلاًّ وعَدَ اللّهُ الحُسنى» (حديد/57 ،10) برخى مراد از «فتح» را در اين آيهصلح حديبيه و برخى فتح مكه دانستهاند[76]؛ ولىشمارى ديگر احتمال دادهاند كه مراد، مطلق فتح و پيروزى باشد و ايثار جان و مال درشرايط بحرانى و دشوار به طور كلى برتر از يارى اسلام در شرايط عادى باشد.[77]افزون بر اين موارد، آداب و ويژگيهاى مطلوب و نامطلوب ديگرى نيز براىانفاق در شمارى از آيات قرآن آمده است؛ مانند اينكه انفاق بايد بدون كراهت و بارغبت و رضايت باطنى صورت گيرد و كراهت در انفاق از ويژگيهاى انفاق منافقان شمردهشده است[78]: «... و لا يُنفِقونَ اِلاّوهُم كـرِهون» (توبه/9،54)؛ همچنين در برخى آيات تعابيرى آمده كهمفسران آنها را اشارهاى كلّى به شرايط و آداب انفاق دانستهاند؛ مانند تعابير «قَرضاً حَسَناً» درآيه 11 حديد/57 .[79]مصارف انفاق:در آيات بسيارى از انفاق در راه خدا به گونه مطلق (فىسَبيلِ اللّهِ) سخن به ميان آمده مانند: «واَنفِقوا فى سَبيلِ اللّهِ ...»(بقره/2،195، 261 ـ 262؛ انفال/8 ، 60 ؛ محمد/47،38؛ حديد/57 ،10) هرچند شأن نزولبرخى از اين آيات موارد خاصى مانند جهاد در راه خدا بوده[80]؛ولى به تصريح مفسران «فىسَبيلِ اللّهِ» تعبيرى عام است و همه كارهاى خير و هر كار مشروع رادربرمىگيرد؛ مانند جهاد با دشمن، حجّ، ساختن پل، مسجد و مانند اينها، كمك كردن بهنيازمندان و يتيمان و جز آن.[81] بااين همه، در برخى آيات، مصارف ويژهاى براى انفاق ذكر شده و برخى موارد مصرف داراىويژگيهايى به شمار رفته و بر ساير موارد مقدم شده است. اين موارد عبارت است از:1.خويشاوندان:در آيات متعددى كه از مصارف انفاق سخن رفته، خويشاوندان مقدم بر ديگرانذكر شدهاند: «ولـكِنَّالبِرَّ مَن ... وءاتَى المالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى القُربى ...» (بقره/2،177؛ اسراء/17،26؛ نور/24،22) در آيه 8نساء/4 آمده كه اگر خويشاوندان هنگام تقسيم ارث حاضر بودند سهمى به آنان بدهيد: «واِذا حَضَرَ القِسمَةَاُولوا القُربى ... فَارزُقوهُم مِنه» مراد از خويشاوندان در اين آيه كسانىاند كه درآيات ارث سهمى براى آنان مقرر نشده است.[82] برخى اينحكم را وجوبى دانستهاند؛ ولى با توجه به اينكه وارثان در شريعت مشخص و معلوم شدهاند،اين نظر را مردود شمردهاند.[83]نظرديگر اين است كه اين حكم استحبابى با آيه 11 نساء/4 كه در آن برخى صاحبان سهام ارثتعيين شدهاند، نسخ گرديده است؛ ولى اين نظر هم مردود شمرده شده است.[84] ازميان خويشاوندان، پدر و مادر (والدَيْن) بر ديگران مقدماند: «يَسـَلونَكَ ماذا يُنفِقونَ قُل مااَنفَقتُم مِن خَير فَلِلولِدَينِ والاَقرَبينَ ...» (بقره/2،215) «والدين» شامل اجداد نيز مىشود.[85]برخى آيه زكات را ناسخ اين آيه دانستهاند؛ ولى با توجه به عام بودن مفهوم اين آيهنسبت به انفاقهاى واجب و مستحب اين نظر پذيرفته نشده است.[86] دراحاديث هم اولويت خويشاوندان، به ويژه بستگان نزديك بر ديگران در انفاق تأكيد شدهاست.[87] ( => خويشاوندى)2.يتيمان:مورد ديگر صرف مال در انفاق، يتيمان نيازمند هستند: «قُل ما اَنفَقتُم مِن خَير فَلِلولِدَينِ... واليَتـمى» (بقره/2،215، 177؛ نساء/4،8) در اين ميان، يتيمِخويشاوند بر ديگر ايتام مقدم است[88]: «اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذىمَسغَبَه * يَتيمـًا ذا مَقرَبَه» (بلد/90،14 ـ 15) ( => يتيم)3. فقراو مساكين:نيازمندان و فقيران ديگر مورد صرف انفاقاند: «و لـكِنَّ البِرَّ ... والمَسـكينَ» (بقره/2،177؛ نساء/4،8) در آيه 38 روم/30به پيامبر امر شده كه حق مسكينان را بدهد: «وءاتِ ذَا القُربى حَقَّهُ والمِسكينَ» بيشتر تفاسير[89]مراد از اين حق را حقوق واجب مانند زكات، خمس و رفع نيازهاى ضرورى نيازمندان وبرخى[90] اعماز حقوق واجب و مستحب دانستهاند. نيازمندان آبرومند كه دست نياز به سوى ديگراننمىگشايند، بر ديگران مقدماند:«لِلفُقَراءِ الَّذينَ اُحصِروا فى سَبيلِ اللّهِ لايَستَطيعونَ ضَربـًافِى الاَرضِ يَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُمبِسِيمـهُم لايَسـَلونَ النّاسَ اِلحافـًا» (بقره/2،273) شايد ذكر فقيرقانع (آن كه نياز خود را ابراز نمىكند) پيش از مُعْتَرّ (آن كه دست نياز به سوىديگران دراز مىكند)[91] درآيه 36 حجّ/22: «واَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ» به تقدم اينگونه نيازمندان اشارهداشته باشد. برخى مفسران معناى فقير و مسكين را يكسان مىدانند؛ ولى برخى آن دو رامترادف ندانسته و گفتهاند كه فقير كسى است كه درخواست كمك (سؤال) نمىكند؛ ولىمسكين سؤال مىكند، يا فقير كسى است كه مال اندكى دارد؛ ولى مسكين هيچ مالى ندارد.اقوال ديگرى نيز وجود دارد.[92]4. ابنالسبيل:مسافرانى كه به علت از دست دادن توان مالى خود از ادامه سفر خود باز ماندهاندنيز از جمله مصارف انفاقاند: «قُل ما اَنفَقتُم مِن خَير فَلِلولِدَينِ ... وابنِ السَّبيلِ» (بقره/2،215) در برخى اقسام واجب انفاقمانند زكات و خمس، ابنالسبيل* از جمله موارد صرف مال شمرده شده است. (انفال/8 ،41؛ توبه/9، 60)5 .مهاجران در راه خدا:از ديگر موارد صرف مال در انفاق، كسانى هستند كه بر اثر هجرت* كردن در راهخدا امكان تأمين معاش خود را ندارند. (بقره/2،273) اين آيه در مورد اصحاب صفّهنازل شد كه به مدينه مهاجرت كرده بودند و به سبب شركت كردن در جنگها قادر به تأمينمعاش خود نبودند.[93] درآيهاى ديگر، قرآن از انفاق مردم مدينه به مهاجران سخن به ميان آورده و آن راستوده است: «والَّذينَتَبَوَّءُو الدّارَ والايمـنَ مِن قَبلِهِم يُحِبّونَ مَن هاجَرَ اِلَيهِم ولايَجِدونَ فى صُدورِهِم حاجَةً مِمّا اوتوا ويُؤثِرونَ عَلى اَنفُسِهِم ولَو كانَبِهِم خَصاصَةٌ» (حشر/59 ،9)، در آيه 22 نور/24 نيز مسلمانانى كه برترك انفاق به برخى مهاجران سوگند ياد كردهاند، نكوهش شده و از اين كار منع شدهاند:«ولا يَأتَلِ اولُواالفَضلِ مِنكُم والسَّعَةِ اَن يُؤتوا اولِى القُربى ... والمُهـجِرينَ فى سَبيلِاللّهِ» به گفته برخى مفسران،اين آيه درباره سوگند ابوبكر درباره اينكه به مسطح كه مردى تهيدست از مهاجران بود(به علت مشاركت او در ماجراى اِفك) كمك مالى نكند نازل گرديد.[94]6 .سائلان:آنها كه دست نياز به سوى ديگران دراز مىكنند (سائلان) استحقاق برخوردارشدن از انفاق را دارند: «واَمَّاالسّائِلَ فَلا تَنهَر» (ضحى/93،10؛ بقره/2،177) قرآن مؤمنان حقيقى راكسانى مىداند كه در اموال خود حقى براى سائلان و محرومان قرار مىدهند: «و فى اَمولِهِم حَقٌّلِلسّائِلِ والمَحروم» (ذاريات/51 ،19؛ معارج/70،24) برخى احاديث منقولاز اهل بيت(عليهم السلام)مراد از حق را در اين آيات مالى شمردهاند كه مؤمنان بهصورت هفتگى يا ماهانه يا سالانه به سائلان و نيازمندان مىپردازند[95] وكمك كردن به سائل، هرچند گمان بىنيازى او برود، بسيار توصيه شده است.[96] دربرخى روايات ديگر درباره علت اين كار آمده است كه گاهى فرشتگان الهى براى آزمودنبرخى انسانها به در خانه آنها مراجعه كرده و از آنان چيزى طلب مىكنند.[97]7.آزادسازى بردهگان:آزادسازى بردگان به عنوان كارى واجب و گاه مستحب در برخى آيات قرآن ازمصارف انفاق ذكر شده است. در آيه 177 بقره/2 آزادى برده از وجوه برّ معرفى شده ودر آيات 11 ـ 13 بلد/90 آن را گردنهاى سخت دانسته و افرادى كه با آزادى بردگان ازآن عبور نمىكنند را نكوهش كرده است: «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَه * و ما اَدركَ مَا العَقَبَه * فَكُّ رَقَبَه»در آيهاى ديگر به مؤمنان سفارش شده كه از طريق انعقاد قرارداد مكاتبه با بردگان وهزينه كردن بخشى از اموال خود در اين راه، زمينه آزادى آنان را فراهم كنند: «والَّذينَ يَبتَغونَ الكِتـبَمِمّا مَلَكَت اَيمـنُكُم فَكاتِبوهُم ... وءاتوهُم مِن مالِ اللّهِ الَّذىءاتـكُم» (نور/24،33) ( => بردگى)8 . جهاددر راه خدا:در آيه 60 انفال/8 مسلمانان به تهيه كردن ابزارآلات نظامى و صرف مال دراين راه ترغيب شدهاند: «واَعِدّوالَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة ... و ما تُنفِقوا مِن شَىء فى سَبيلِ اللّهِيُوَفَّ اِلَيكُم» همچنين در آيهاى ديگر مؤمنان مأمور شدهاند كه باترك نكردن انفاق در راه جهاد* كه موجب غلبه دشمن بر آنان مىشود[98] خودرا به هلاكت نيندازند: «واَنفِقوافى سَبيلِ اللّهِ ولا تُلقوا بِاَيديكُم اِلَى التَّهلُكَةِ» (بقره/2،195)،ازاينرو برخى بر آناند كه اگر مسلمانان به مقدار نياز در اين راه انفاق نكنند برامام عادل واجب است كه آنان را به اين كار وادارد.[99] البتهكسانى كه توانايى مالى كافى ندارند مسئوليتى نخواهند داشت: «لَيسَ عَلَى الضُّعَفاءِ ... و لا عَلَىالَّذينَ لا يَجِدونَ ما يُنفِقونَ حَرَجٌ ...» (توبه/9،91)9. مؤلفةالقلوب:از جمله مصارف انفاقهاى واجب (مانند زكات)، كمك كردن به كافران به انگيزهجلب محبت آنان و دلجويى از آنهاست (توبه/9،60)؛ همچنين اصولا انفاق به آنان مستحبو موجب پاداش الهى است: «لَيسَعَلَيكَ هُدهُم ولـكِنَّ اللّهَ يَهدى مَن يَشاءُ وما تُنفِقوا مِن خَيرفَلاَِنفُسِكُم» (بقره/2،272)در شأن نزول اين آيه نقل شده كه ابتدا مسلمانان حاضر نبودند كه به غير مسلمانانكمك مالى كنند و اين آيه نازل شد و اين كار را روا شمرد[100]؛نيز نقل شده كه مادر و جده كافر زنى مسلمان به نام اسماء از او درخواست كمك كردند؛ولى او به سبب كفر آنان، از انفاق كردن خوددارى كرد و اين آيه نازل شد.[101]البته انفاق كردن تنها به كافرانى جايز است كه با مسلمانان به جنگ برنخيزند و آنانرا از ديارشان بيرون نكنند: «لا يَنهـكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَم يُقـتِلوكُم فِى الدّينِ و لَميُخرِجوكُم مِن ديـرِكُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطو ا اِلَيهِم» (ممتحنه/60،8) ( => مؤلفةالقلوب)افزون بر مصارف مذكور، مىتوان به برخى مصارف انفاق واجب كه در قرآن ذكرشده و عمدتاً به زكات مربوط مىشود اشاره كرد[102]؛ از جمله «العـمِلينَ عَلَيها»يعنى آنها كه براى جمعآورى و نگاهدارى زكات كوشش مىكنند و «غارمان» يا بدهكاران:«اِنَّمَا الصَّدَقـتُلِلفُقَراءِ و ... والعـمِلينَ عَلَيها و ... والغـرِمينَ» (توبه/9،60)موانع انفاق:قرآن كريم به موانع متعدد انفاق در راه خدا، اشاره كرده است كه برخى ازآنها درونى و برخاسته از شخصيت روانى و اخلاقى خود شخص و برخى هم برونى است. اينموانع عبارت است از:1.شيطان:شيطان كه همواره درصدد است تا انسان را از انجام هر كار خيرى باز دارد، مىكوشدبا وعده دادن فقر به انسان وى را از كمك به نيازمندان باز دارد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَنفِقوا مِنطَيِّبـتِ ما كَسَبتُم ... الشَّيطـنُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ» (بقره/2،268)،حتى در كار كسانى كه موفق به انفاق مىشوند، دخالت كرده و تلاش مىكند با آلودهكردن آن به ريا انفاق آنان را باطل سازد: «والَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم رِئاءَ النّاسِ ... ومَن يَكُنِالشَّيطـنُ لَهُ قَرينـًا فَساءَ قَرينا» (نساء/4،38)2. ضعفيا فقدان ايمان:از ديگر موانع انفاق در راه خدا بىايمانى و اعتقاد نداشتن به دين و قيامتو ديگر معارف دينى است: «اَرَءَيتَالَّذى يُكَذِّبُ بِالدّين ... و لايَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكين» (ماعون/107،1،3؛ توبه/9،67)، ازاينرو، منافقان چون در واقع اعتقادى به دين نداشتند انفاق درراه خدا را غرامت مىشمردند (توبه/9،98) و هرگاه به آنان گفته مىشد: در راه خداانفاق كنيد بهانه مىآوردند كه آيا به كسانى انفاق كنيم كه اگر خدا بخواهد خود بهآنان روزى مىدهد؟ (يس/36،47) آنان حتى به ديگران توصيه مىكردند كه به مسلمانانكمك نكنند تا از اطراف پيامبر پراكنده شوند: «هُمُ الَّذينَ يَقولونَ لا تُنفِقوا عَلىمَن عِندَ رَسولِ اللّهِ حَتّى يَنفَضّوا» (منافقون/63 ،7)؛ همچنينهنگامى كه مسئله جهاد و كمك مالى به آن در ميان بود، نزد پيامبر اسلام مىآمدند وبراى فرار از جهاد و انفاق، از آن حضرت اجازه مىگرفتند: «لا يَستَـذِنُكَ الَّذينَ يُؤمِنونَبِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ اَن يُجـهِدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم ... اِنَّمايَستَـذِنُكَ الَّذينَ لايُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ» (توبه/9،44ـ 45)3. عنادو دشمنى:گاه دشمنى انسان با افرادى باعث مىشود كه انسان از كمك كردن به آنانامتناع ورزد. در آيه 22 نور/24 قرآن مسلمانان توانگر را از ياد كردن سوگند بر تركانفاق به نيازمندان به سبب خطاى آنان برحذر داشته و آنان را به عفو و گذشت توصيهكرده است: «ولا يَأتَلِاولُوا الفَضلِ مِنكُم والسَّعَةِ اَن يُؤتوا اولِى القُربى والمَسـكينَوالمُهـجِرينَ فى سَبيلِ اللّهِ وليَعفوا وليَصفَحوا» (نور/24،22) طبق برخى روايات، آيه فوق پس از آننازل شد كه ابوبكر بعد از ماجراى افك سوگند ياد كرد كه به مسطح بن اثاثه كه در اينماجرا دخالت داشت، كمك نكند.[103] نظرديگر اين است كه اين آيه درباره گروهى از صحابه نازل شد كه سوگند ياد كردند بهكسانى كه در اين ماجرا مشاركت داشتند انفاق نكنند.[104]4. دوستىمال و اولاد:از ديگر موانع انفاق حب شديد انسان به مال و فرزند*ان است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوالا تُلهِكُم اَمولُكُم ولا اَولـدُكُم عَن ذِكرِ اللّهِ ... و اَنفِقوا مِن مارَزَقنـكُم مِن قَبلِ اَن يَأتِىَ اَحَدَكُمُ المَوتُ» (منافقون/63 ، 9ـ 10)، ازاينرو، در آياتى ديگر برخى از بستگان نزديك انسان دشمن او خوانده شدهاند:«يـاَيُّهَا الَّذينَءامَنوا اِنَّ مِن اَزوجِكُم واَولـدِكُم عَدُوًّا لَكُم فَاحذَروهُم» (تغابن/64 ،14) سرّ اين نكته آن است كه گاهعلاقه شديد انسان به آنان باعث مىشود كه او از ايمان به خدا يا انجام دادن كارهاىنيك همچون انفاق در راه خدا بازماند.[105]5 . بخل:صفت ناپسند بخل* از ديگر موانع انفاق است: «هـاَنتُم هـؤُلاءِ تُدعَونَ لِتُنفِقوا فىسَبيلِاللّهِ فَمِنكُم مَن يَبخَلُ و مَن يَبخَل فَاِنَّما يَبخَلُ عَن نَفسِهِ»(محمّد/47،38)، ازاينرو در برخى آيات مؤمنان را از بخل ورزيدن نسبت به ديگرانبرحذر داشته و نسبت به پيامدهاى ناگوار آن هشدار داده است: «ولا يَحسَبَنَّ الَّذينَ يَبخَلونَ بِماءاتـهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَيرًا لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُمسَيُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ يَومَ القِيـمَةِ» (آلعمران/3،180؛تغابن/64 ، 16)6 . هراساز فقر:از ديگر موانعى كه باعث مىگردد عدهاى از انفاق در راه خدا امتناع ورزندترس آنان از فقير شدن است: «قُللَو اَنتُم تَملِكونَ خَزائِنَ رَحمَةِ رَبّى اِذًا لاََمسَكتُم خَشيَةَالاِنفاقِ» (اسراء/17،100) مقصود از «خَشيَةَ الاِنفاقِ» در اين آيهترس از فقر* است[106]، درحالى كه اين انديشه و فكر، وسوسه و وعيد شيطان است:«الشَّيطـنُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ ويَأمُرُكُمبِالفَحشاءِ» ولى در برابر،خداوند به انفاقگران وعده آمرزش و فزونى اموال مىدهد: «واللّهُ يَعِدُكُم مَغفِرَةً مِنهُ وفَضلاًواللّهُ وسِعٌ عَليم» (بقره/2،268)پيامدهاى ترك انفاق:آثار ترك انفاق از ديدگاه قرآن از مباحث پيشين قابل دريافت است. با اينهمه، به دليل تأكيد قرآن بر شمارى از اين آثار، مهمترين آنها ذكر مىشود:1.ناامنى و نابودى جوامع:تأمين امنيت جامعه اسلامى در برابر دشمنان خارجى و ناهنجاريهاى داخلى نيازبه صرف هزينه دارد و كوتاهى در اين زمينه و فرو گذاشتن انفاق باعث مىشود كه سپرحفاظتى نظام اسلامى و جامعه تضعيف شود و مسلمانان در معرض خطر و نابودى قرارگيرند: «و اَنفِقوا فىسَبيلِ اللّهِ ولا تُلقوا بِاَيديكُم اِلَى التَّهلُكَةِ» (بقره/2،195) برطبق نظر برخى، مقصود از انفاق دراين آيه كمك به هزينههاى جنگ و جهاد است[107]؛ ولى برخىمفسران، انفاق به فقيران و نيازمندان جامعه را نيز مصداقى از آيه فوق دانستهاند.[108]2. زوالنعمت:ترك انفاق به نيازمندان عامل سلب و زوال نعمت* است. قرآن در سوره قلم بهداستان باغدارانى اشاره كرده كه هنگام چيدن ميوهها صبحگاهان روانه باغهاى خود مىشدندتا مستمندان مطلع نگردند. سرانجام خداوند عذابى فرستاد و همه درختان و ميوههاىآنان را نابود ساخت: «اِنّابَلَونـهُم كَما بَلَونا اَصحـبَ الجَنَّةِ اِذ اَقسَموا لَيَصرِمُنَّها مُصبِحين* ولا يَستَثنون * فَطافَ عَلَيها طَـائِفٌ مِن رَبِّكَ وهُم نائِمون * فَاَصبَحَتكالصَّريم * فَتَنادَوا مُصبِحين ... فَانطَـلَقوا وهُم يَتَخـفَتون * اَن لايَدخُلَنَّهَا اليَومَ عَلَيكُم مِسكين» (قلم/68 ،17 ـ 24)؛ همچنينقرآن در آيه 38 محمّد/47 به مسلمانان هشدار مىدهد كه اگر در يارى اسلام و انفاقدر راه آن كوتاهى كنند[109]خداوند گروهى بهتر از آنان را جايگزين آنان خواهد كرد: «هـاَنتُم هـؤُلاءِ تُدعَونَ لِتُنفِقوا فىسَبيلِ اللّهِ فَمِنكُم مَن يَبخَلُ ومَن يَبخَل ... و اِن تَتَوَلَّوا يَستَبدِلقَومـًا غَيرَكُم ثُمَّ لا يَكونوا اَمثــلَكُم» جايگزينى افراد ديگربدين صورت است كه خداوند نعمتش را ازاين افراد گرفته و به كسانى مىدهد كه اهلانفاق باشند، چنانكه اين امر در روايتى از على(عليه السلام) نيز آمده است.[110]3.محروميت از محبت و نصرت خداوند:خداوند بخيلانى را كه به ديگران كمك نمىكنند دوست ندارد: «لا يُحِبُّ كُلَّ مُختال فَخور* اَلَّذينَ يَبخَلونَ ويَأمُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ» (حديد/57 ، 23 ـ24) و آنان را يارى نخواهد كرد: «و ما اَنفَقتُم مِن نَفَقَة ... و ما لِلظّــلِمينَ مِن اَنصَار» (بقره/2،270) ذكر جمله «و ما لِلظّــلِمينَ مِن اَنصَار»به دنبال ترغيب به انفاق اشاره به اين دارد كه آنان كه انفاق را ترك گفته[111] ياشرايط لازم انفاق را رعايت نمىكنند[112]ظالماند واز نصرت خداوند محروم خواهند بود.4. حسرتهنگام مرگ و قيامت:آنان كه از انفاق خوددارى كنند، هنگام قبض روح، از خداوند مىخواهند تامرگ آنان را به تأخير اندازد تا در راه خدا انفاق كرده و عمل صالح انجام دهند: «واَنفِقوا مِن ما رَزَقنـكُممِن قَبلِ اَن يَأتِىَ اَحَدَكُمُ المَوتُ فَيَقولَ رَبِّ لَولا اَخَّرتَنى اِلىاَجَل قَريب فَاَصَّدَّقَ واَكُن مِنَ الصّــلِحين» (منافقون/63 ،10)؛ولى فرشتگان الهى تقاضاى آنان را رد كرده و پاسخ مىدهند كه خداوند هرگز اجل كسىرا به تأخير نمىاندازد: «ولَنيُؤَخِّرَ اللّهُ نَفسـًا اِذا جاءَ اَجَلُها» (منافقون/63 ،11)؛همچنين اينان وقتى گرفتار عذاب دردناك الهى مىشوند حسرت مىخورند كه اى كاش اعمالخيرى را براى اين روزِ خود پيش مىفرستادند: «كَلاّ بَل لا تُكرِمونَ اليَتيم * ولاتَحـضّونَ عَلى طَعامِ المِسكين ... يَقولُ يــلَيتَنى قَدَّمتُ لِحَياتى»(فجر/89 ،17 ـ 18 ، 24)5 . عذابدردناك اُخروى:قرآن در آيات متعدد به ترككنندگان انفاق وعيد مجازات داده و از عذابدردناك آنان در قيامت خبر داده است. در آيه 180 آلعمران/3 مال اندوزى و بخلورزيدن را براى امساك كنندگان از انفاق شرى دانسته كه در قيامت به صورت طوقى ازآتش بر گردن آنان افكنده مىشود: «بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَيُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ يَومَ القِيـمَةِ»و با اندوخته طلا و نقره آنها، بر پيشانى، پهلو، و پشت آنها داغ نهاده شده و بهآنان گفته مىشود: بچشيد! اين همان چيزى است كه اندوختهايد: «يَومَ يُحمى عَلَيها فى نارِ جَهَنَّمَفَتُكوى بِها جِباهُهُم و جُنوبُهُم وظُهورُهُم هـذا ما كَنَزتُم لاَِنفُسِكُمفَذوقوا ما كُنتُم تَكنِزون» (توبه/9،35)، افزون بر اين خداوند اينانرا به عذابى خوار كننده دچار ساخته (نساء/4، 37) و با زنجيرهايى آتشين (حاقّه/69 ،30 ـ 34) و طعامى از چرك و خون (حاقّه/69 ، 36) و عذابى بىمانند (فجر/89 ،24 ـ25) مجازات خواهد كرد.6 .محروميت از شفاعت:ترك كنندگان انفاق هنگام گرفتار شدن به آتش جهنم، دوست و ياورى نخواهندداشت تا شفيع آنان باشد[113]: «و لا يَحُضُّ عَلى طَعامِالمِسكين * فَلَيسَ لَهُ اليَومَ هـهُنا حَميم» (حاقّه/69 ،34 ـ 35) وشفاعت شفاعتگران ديگر نيز به حالشان سودى ندارد: «ولَم نَكُ نُطعِمُ المِسكين ... فَماتَنفَعُهُم شَفـعَةُ الشّـفِعين» (مدثّر/74،44، 48)انفاقِ اهل بيت(عليهم السلام) در راه خدا:اهلبيت(عليهم السلام) از بارزترين مصاديق انفاقگران قرآنى و در اين زمينهالگو و نمونه بودند. آنان حتى در هنگام احتياج، از كمك كردن به تهيدستان دريغ نمىكردند،بهگونهاى كه آيات متعددى در مورد انفاق آنان نازل شده است؛ از جمله بخش مهمى ازآيات سوره انسان: «اِنَّالاَبرارَ ... يوفونَ بِالنَّذرِ ويَخافونَ يَومـًا كانَ شَرُّهُ مُستَطيرا * ويُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسكينـًا ويَتيمـًا و اَسيرا ...» (انسان/76،5، 7 ـ 8) بر طبق نظر مفسران شيعه[114] وبسيارى از اهل سنت[115]درباره آنان نازل شده است. شأن نزول اين آيات چنين بود كه امام حسن و امامحسين(عليهما السلام)بيمار شدند و حضرت على و فاطمه(عليهما السلام)نذر كردند كه اگرفرزندانشان بهبود يابند، آنان سه روز روزه بگيرند. پس از بهبودى فرزندان، آنان بهنذر خود وفا كردند؛ ولى هنگام افطار در روز نخست، مسكينى و در روز دوم يتيمى و درسومين روز اسيرى به در خانه آنان آمد و آنان با وجود نياز، غذاى خود را به آناندادند و آيات فوق نازل گرديد. در آيه 55 مائده/5 نيز قرآن ولىّ و سرپرست مؤمنان راخدا و رسول او و كسى دانسته است كه در حال ركوع به نيازمندان انفاق مىكند: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذينَ ءامَنوا الَّذينَ يُقِيمونَ الصَّلوةَ ويُؤتونَ الزَّكوةَ وهُمركِعون» (مائده/5 ،55) اين آيهنيز طبق نظر مفسران شيعه و اهل سنت درباره على(عليه السلام) نازل شد كه هنگام ركوعانگشتر خود را به سائل بخشيد.[116] درآيهاى ديگر قرآن آنان را كه اموال خود را در شب و روز، آشكارا و در نهان انفاق مىكنندستوده است:«اَلَّذينَيُنفِقونَ اَمولَهُم بِالَّيلِ والنَّهارِ سِرًّا وعَلانِيَةً فَلَهُم اَجرُهُمعِندَ رَبِّهِم» (بقره/2، 274) از امام باقر و امام صادق(عليهماالسلام) در شأن نزول آيه نقل شده كه على(عليه السلام)4 درهم داشت. يك درهم را درشب و ديگرى را در روز و سومى را در نهان و چهارمى را آشكارا انفاق كرد و آيه مذكورنازل شد. روايت مذكور از ابن عباس نيز نقل شده است[117]؛ همچنينروايت شده كه جمعى از مردم مدينه يا برخى ثروتمندان خدمت پيامبر مىآمدند و با آنحضرت نجوا مىكردند كه اين كار آثار ناخوشايندى داشت، در نتيجه، آيه نازل شد كههركس قصد نجوا كردن با پيامبر دارد بايد پيش از آن صدقهاى بدهد[118]: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوااِذا نـجَيتُمُ الرَّسولَ فَقَدِّموا بَينَ يَدَى نَجوكُم صَدَقَةً» (مجادله/58،12) پس از نزول آيه فوق همگان از نجوا و ملاقات با پيامبر امتناع كردند و تنهاامير مؤمنان، حضرت على(عليه السلام) بدان عمل كرد.[119] پس ازمدتى حكم آيه نسخ شد: «ءَاَشفَقتُماَن تُقَدِّموا بَينَ يَدَى نَجوكُم صَدَقـت فَاِذ لَم تَفعَلوا وتَابَ اللّهُعَلَيكُم فَاَقيموا الصَّلوةَ» (مجادله/58 ،13) در روايتى على(عليهالسلام)فرمود: در قرآن كريم آيهاى وجود دارد كه تنها من به آن عمل كردهام و آنآيه نجواست؛ من پس از نزول آن، دينارى را به 10 درهم فروختم و هرگاه قصد ملاقاتپيامبر داشتم درهمى از آن را به فقيران مىدادم.[120]منابعاحكام القرآن، جصاص؛ بحار الانوار؛ بصائر ذوىالتمييز فى لطائف الكتاب العزيز؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تسنيم تفسير قرآن كريم؛التعريفات؛ تفسير التحرير و التنوير؛ تفسير جامع آيات الاحكام؛ تفسير راهنما؛تفسير الصافى؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير القمى؛التفسير الكبير؛ تفسير المنار؛ تفسير نمونه؛ تفسير نور الثقلين؛ التوقيف على مهماتالتعاريف؛ جامع احاديث الشيعة فى احكام الشريعه؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الحياة موسوعة اسلامية علميه؛ الدر المنثور فىالتفسير بالمأثور؛ روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحديد؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فرهنگ معارف اسلامى؛ قاموس قرآن؛ القاموس المحيط؛القوانين الفقهيه؛ الكافى؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ كنز العرفان فى فقهالقرآن؛ لسان العرب؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ معجم الفروق اللغويه؛ معجممقاييس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناهل العرفان فى علوم القرآن؛ مواهب الرحمنفى تفسير القرآن، سبزوارى؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النكت و العيون، ماوردى؛ نهجالبلاغه؛وسائل الشيعه.حسين احمدى، سعيد بندعلى[1]. لسانالعرب،ج14، ص242؛ القاموس المحيط، ج 2، ص 1227؛ مقاييس اللغه، ج 5 ، ص 454، «نفق».[2]. التعريفات، ج 1،ص 53 ؛ التوقيف، ج 1، ص 100؛ فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 323.[3]. مفردات، ص 819 ،«نفق».[4]. الفروق اللغويه،ص 82 ـ 83 .[5]. تفسير قرطبى، ج6 ، ص 155.[6]. احكام القرآن، ج 2، ص 642 .[7]. بصائر ذوىالتمييز، ج 5 ، ص 106.[8]. تفسير قرطبى، ج1، ص 126؛ مجمع البيان، ج 1، ص 122؛ نمونه، ج 1، ص 74.[9]. جامعالبيان، مج2، ج 2، ص 465؛ مجمعالبيان، ج 2، ص 546 .[10]. تسنيم، ج 2، ص170.[11]. نمونه، ج 7، ص228.[12]. الفرقان، ج 3، ص245.[13]. مجمعالبيان، ج2، ص 660 ؛ القوانين الفقهيه، ج 1، ص 325.[14]. الميزان، ج 2، ص405.[15]. همان، ج 15، ص 9ـ 10.[16]. جامعالبيان،مج6، ج10، ص156ـ157؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 122.[17]. جامعالبيان،مج6، ج10، ص156ـ157؛ مجمعالبيان، ج 5 ، ص 40.[18]. مجمع البيان، ج2، ص 516 ؛ مواهب الرحمن، ج 3، ص 126.[19]. الفرقان، ج 10،ص 54 ؛ تفسير جامع آيات الاحكام، ج 3، ص 261.[20]. مجمع البيان، ج2، ص 607 ـ 608 ؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 157 ـ 158، 240.[21]. مناهل العرفان،ج 2، ص 255؛ مجمع البيان، ج 1، ص 122، 360؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 125؛ ج 3، ص 214 ـ215.[22]. مجمعالبيان، ج4، ص 832 .[23]. تفسير قرطبى، ج17، ص 156؛ الميزان، ج 19، ص 174 ـ 175.[24]. مجمع البيان، ج10، ص 576 ؛ تفسير قرطبى، ج 17، ص 157.[25]. مجمع البيان، ج2، ص 607 ؛ ج 10، ص 453؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 157.[26]. مجمعالبيان،ج10، ص616؛ الميزان، ج2، ص 134.[27]. الكشاف، ج4،ص670؛ الدرالمنثور، ج8، ص371.[28]. نمونه، ج 2، ص353 ـ 354.[29]. جامعالبيان، مج15، ج 30، ص 286؛ التبيان، ج10، ص366؛ مجمعالبيان، ج10، ص761.[30]. التفسير الكبير،ج 7، ص 59 ؛ روح المعانى، مج 3، ج 3، ص 57 .[31]. الميزان، ج 2، ص388؛ نمونه، ج 2، ص 319.[32]. الفرقان، ج 3، ص277.[33]. التبيان، ج8 ،ص402؛ مجمعالبيان، ج8 ، ص 616 ؛ تفسير قرطبى، ج 14، ص 196.[34]. جامعالبيان، مج3، ج3، ص131؛ مجمعالبيان، ج 2، ص 664 ؛ الميزان، ج 2، ص 399.[35]. تفسير ابنكثير،ج1، ص307؛ نمونه، ج 2، ص 225.[36]. نمونه، ج 2، ص238.[37]. قاموس قرآن، ج 5، ص 294.[38]. مجمع البيان، ج5 ، ص 96.[39]. نمونه، ج 21، ص496؛ الحياة، ج 5 ، ص 445.[40]. مجمعالبيان،ج2، ص 516 ؛ الميزان، ج2، ص64 ؛ التفسير الكبير، ج 5 ، ص 149.[41]. جامعالبيان، مج7، ج 11، ص 23؛ الميزان، ج 9، ص 377.[42]. جامع البيان، مج7، ج 11، ص 24؛ مجمع البيان، ج 5 ، ص 101.[43]. مجمعالبيان، ج5، ص102؛ نمونه، ج 8 ، ص 120.[44]. مجمع البيان، ج 2، ص 646 ؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص197 ـ 198.[45]. جامعالبيان، مج3، ج 3، ص 131؛ مجمعالبيان، ج 2، ص 664 ؛ الميزان، ج 2، ص 398 ـ 399.[46]. جامع البيان، مج1، ج 1، ص 158، مج 14، ج 28، ص 56 ؛ مجمع البيان، ج 10، ص 393.[47]. جامع البيان، مج6 ، ج 10، ص 195 ـ 196؛ نمونه، ج 7، ص 447 ـ 448.[48]. مجمع البيان، ج2، ص 650 .[49]. الميزان، ج 16،ص 185؛ المنير، ج 21، ص 94.[50]. تفسير قرطبى، ج17، ص 157.[51]. نمونه، ج 2، ص325 ـ 326.[52]. همان، ص 324 ـ325.[53]. جامع البيان، مج14، ج 29، ص 185 ـ 186؛ احكامالقرآن، ج 3، ص 704.[54]. تفسير قرطبى،ج3، ص202؛ الميزان، ج2، ص 389.[55]. روح المعانى، مج3،ج3، ص54؛ الميزان، ج2، ص389؛ نمونه، ج2، ص320 ـ321.[56]. مجمع البيان، ج2، ص 648 .[57]. مجمع البيان، ج2، ص 656؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 208.[58]. جامع البيان، مج3، ج 3، ص 111 ـ 112؛ التبيان، ج 2، ص 344.[59]. بحارالانوار، ج47، ص 238 ـ 239.[60]. مجمع البيان، ج2، ص 607 ، 660 .[61]. همان، ج 10، ص617 ؛ الميزان، ج 20، ص 126.[62]. جامع البيان، مج3، ج 3، ص 111؛ تفسير المنار، ج 3، ص 71؛ الميزان، ج 2، ص 393.[63]. جامعالبيان،مج3، ج3، ص115 ـ 116؛ تفسيرعياشى، ج 1، ص 149 ـ 150.[64]. مجمع البيان، ج2، ص 357 ـ 358.[65]. نورالثقلين، ج4، ص 29.[66]. جامعالبيان، مج11، ج19، ص48 ـ 49؛ مجمعالبيان،ج 7، ص 280؛ تفسير قرطبى، ج 13، ص 49.[67]. مجمع البيان، ج6 ، ص 644 ؛ احكام القرآن، ج 3، ص 293؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 163.[68]. تفسير عياشى، مج2، ج 1، ص 87 ؛ مجمعالبيان، ج 2، ص 516 ؛ احكامالقرآن، ج 1، ص 360.[69]. جامع البيان، مج2، ج 2، ص 496؛ مجمع البيان، ج 2، ص 558 ؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 42.[70]. احكام القرآن، ج1، ص 437.[71]. راهنما، ج 1، ص29؛ تسنيم، ج 2، ص 168.[72]. مجمعالبيان، ج6 ، ص 634 ؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 161 ـ 162.[73]. التحريروالتنوير، ج3، ص67 ؛ نمونه، ج2، ص 345.[74]. جامع البيان، مج3، ج 3، ص 127؛ مجمع البيان، ج 2، ص 662 .[75].تفسيرقمى،ج1،ص119؛ الصافى،ج1،ص299ـ300.[76]. مجمعالبيان، ج9، ص 350؛ التحرير والتنوير، ج 27، ص 374.[77]. نمونه، ج 23، ص320.[78]. تفسير قرطبى، ج8، ص104؛ الميزان، ج9، ص 308؛ نمونه، ج 7، ص 448.[79]. تفسير قرطبى، ج17، ص 157 ـ 158.[80]. جامعالبيان، مج2، ج 2، ص 273؛ التبيان، ج 5 ، ص 149؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 187.[81]. التبيان، ج2،ص151، ج 5 ، ص 244؛ مجمعالبيان، ج 2، ص 516 ؛ مواهب الرحمن، ج 3، ص 124.[82]. تفسير قرطبى، ج5، ص33ـ34؛ نمونه، ج3، ص276.[83]. تفسير قرطبى، ج5،ص33ـ34؛ نمونه، ج3، ص276ـ277.[84]. مجمعالبيان،ج3، ص19؛ تفسير قرطبى، ج5، ص 33.[85]. مجمع البيان، ج2، ص 548 .[86]. التبيان، ج 2، ص200؛ احكام القرآن، ج 1، ص 437 ـ 438.[87]. بحارالانوار، ج93، ص 147؛ جامع احاديث الشيعه، ج 9، ص 496.[88]. نمونه، ج 27، ص30.[89]. جامعالبيان، مج7، ج 11، ص 54 ؛ مجمعالبيان، ج 8 ، ص 478؛ الميزان، ج 16، ص 185.[90]. تفسير قرطبى، ج14، ص 25.[91]. مجمع البيان، ج7، ص 137.[92]. احكام القرآن، ج3، ص 179؛ الميزان، ج 9، ص 310 ـ 311.[93]. مجمع البيان، ج2، ص 666 ؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 220.[94]. جامعالبيان، مج10، ج 18، ص 135؛ مجمعالبيان، ج 7، ص 210.[95]. كنزالعرفان، ج1،ص226؛ وسائلالشيعه، ج9، ص 46، 51 .[96]. وسائل الشيعه، ج9، ص 417 ، 420.[97]. الكافى، ج 4، ص15؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 419.[98]. تفسير المنار، ج2، ص 213؛ مواهب الرحمن، ج 3، ص 126.[99]. تفسير المنار، ج10، ص 67 .[100]. جامعالبيان،مج3، ج3، ص130 ـ 131؛ مجمعالبيان، ج 2، ص 663 .[101]. الكشاف، ج1،ص317؛ مجمعالبيان، ج2، ص663.[102]. شرح نهجالبلاغه، ج 15، ص 110؛ الميزان، ج 9، ص 311.[103]. جامع البيان، مج10، ج 18، ص 135 ، 137؛ التفسير الكبير، ج 23، ص 187.[104]. مجمع البيان، ج7، ص 210؛ تفسير قرطبى، ج 12، ص 138.[105]. الميزان، ج 19،ص 307.[106]. جامع البيان، مج9، ج 15، ص 212؛ كشف الاسرار، ج 5 ، ص 621 ؛ مجمع البيان، ج 6 ، ص 683 .[107]. تفسير ماوردى، ج1، ص 253.[108]. نمونه، ج 2، ص37 ـ 38.[109]. الفرقان، ج 26 ـ27، ص 139.[110]. نهج البلاغه،حكمت 425؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 325.[111]. الفرقان، ج 3، ص296.[112]. مجمع البيان، ج2،ص660.[113]. الميزان، ج 19،ص 401.[114]. التبيان، ج 10،ص 211؛ الميزان، ج 20، ص 132.[115]. الكشاف، ج4،ص670؛ الدرالمنثور، ج8 ، ص371.[116]. جامع البيان، مج4، ج 6 ، ص 389؛ الكشاف، ج 1، ص 649 ؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 324.[117]. مجمع البيان، ج2، ص 667 ؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 225.[118]. مجمع البيان، ج9، ص 379؛ التفسير الكبير، ج 29، ص 271.[119]. مجمع البيان، ج9، ص 379؛ كشف الاسرار، ج 10، ص 21.[120]. مجمع البيان، ج9، ص 379؛ تفسير قرطبى، ج 17، ص 196.