علل پراكنده به نظر آمدن قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علل پراكنده به نظر آمدن قرآن - نسخه متنی

عبدالهادي فقهي زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
علل پراكنده به نظر آمدن قرآن

عبدالهادي فقهي زاده

فصاحت و بلاغت قرآن كريم درحدي قرار دارد كه دسترسي به تمام ابعاد آن براي هيچ كس امكان پذير نيست. فصاحت يعني شيوايي و رواني سخن از جنبه لفظي و ساخت جملات آن[1] و بلاغت ، رسايي معنا و وضوح مقصود را گويند كه با مقتضاي حال شنوندگان سازگار ايد بي‌آن كه گرهي در مفاهيم يافت گردد، يا تركيب عبارات، دريافت معني كلام را دچار اختلال كرده باشد[2].

« قرآن علاوه بر انتشار در ميان مسلمانان، بين دشمنان اسلام؛ مشركان و دوگانه‌پرستاني كه تعصب با خونشان ممزوج شده بود رواج يافت. آنان كه نوابغي از شاعران و اديبان را در دامان خود پرورانده بودند،شيوه بياني قرآن را دور از فهم و احساس نپنداشتند بلكه در عوض ، اعتراف كردند كه قرآن نظم و ساختاري دارد كه آنان از آوردن مانند آن عاجزند. بلاغت كتاب محمد(ص) چنان تأثيري شگرف در جان آنان بر جاي نهاد كه ناچار شدند آن را سحر و جادو بنامند[3]».

اين گواهي كه خود دليلي استوار بر بلاغت بلند اين كتاب آسماني بشمار مي‌رود، نشان مي‌دهد كه در نزد اعراب باديه و حجاز كه كاملاً از طبيعت اصيل زبان تازي برخوردار بوده‌اند، بلاغت قرآن تا چه پايه مقبول افتاده است.

با وجود اين ديده مي‌شود كه برخي از دانشمندان مسلمان و اغلب مستشرقان، « قرآن را در مقايسه با كتابهاي معمولي به صورت مجموعه‌اي از مطالب و جنگ مانند تلقي مي‌كنند و محتواي آن را گسيخته و فاقد ارتباط بر مي‌شمرند كه از سر تصادف در كنار هم جمع‌آوري شده‌اند[4].» حال آنكه سخن به انسجام و «تناسب» گفتن يكي از وجوه زيباسازي كلام است و طبعاً در متن قرآن بايد به نيكوترين شكل، قابل رؤيت باشد.

« ريچارد بل» يكي از قرآن‌پژوهان اروپايي در مقدمه ترجمه معتبري كه از قرآن به انگليسي به عمل آورده، نوشته است:

« يكي از ويژگيهاي اصيل سبك قرآن اين است كه جسته جسته است و بندرت، مي‌توان در طول بخش عمده اي از يك سوره، اتساق و انسجام معنايي مشاهده كرد. در ميان سوره‌هايي كه به داستان انبياي سلف مربوط است اين ارتباط و پيوند بالنسبه بيشتر است. هر چند در آنها نيز گستگي كم نيست، ولي يكپارچه‌ترين اين گونه سوره‌ها ـ كه به داستان انبياء مربوط است و اتساق بيشتري داردـ سوره يوسف است[5].»

«آرتور جان آربري»نيز در بخشي از مقدمه خود بر ترجمه قرآن مي‌نويسد:

« قرآن از هر انسجامي كه مربوط به ترتيب نزول باشد و نيز از انسجام منطقي بسي بدور است ... خواننده قرآن بويژه اگر ناچار باشد كه به يك ترجمه اكتفا كند، هر چند كه آن ترجمه از نظر زبانشناختي دقيق باشد. بي‌شك از نسج جسته جسته و ناپيوسته بسياري از سوره‌هاي قرآن حيران و هراسان خواهد شد[6]».

آقاي ناصر مكارم شيرازي نيز در اين باره معتقد است كه قرآن كتابي است كه :

« در طول 23 سال در شرايط و حالات گوناگون و كاملاً متفاوت شكل گرفته، كتابي كه يك زمان، زبان يك اقليت محروم و ستمديده و تحت فشار و محاصره اجتماعي بوده و زمان ديگري نماينده افكار يك اكثريت فشرده و پيروز و قدرتمند محسوب مي‌شده و در طي اين مدت از لابه‌لاي هزاران حادثه تلخ و شيرين گذشته است... و ازهمه بالاتر كتابي است كه درباره موضوعات كاملاً متنوع سخن مي‌گويد و مانند كتابهاي معمولي كه تنها يك بحث اجتماعي يا سياسي يا فلسفي يا حقوقي يا تاريخي را تعقيب كند نيست[7]». سوره‌هاي قرآن« همچون فصول منظم يك كتاب نيست كه حتماً رابطه باهم‌داشته باشند، بلكه هر چند آيه به مناسبتي در يك واقعه و بر طبق نيازمندي و احتياج خاصي نازل گرديده. بدين ترتيب كه هر حادثه‌اي اعم از : صلح، جنگ، ارتباطهاي خاص اجتماعي، مسايل اخلاقي و تربيتي پيش مي‌آمد، در همان مورد آياتي مربوط به آن نازل مي‌گرديد.»

ايشان هماهنگي قرآن را تنها در زمينه محتوا و عدم تعارض بخشهاي گوناگون آن با هم لحاظ كرده است[8].

قديمترين اشاره‌اي كه در اين باب در تاريخ به چشم مي‌خورد، حديثي است كه ط از طريق سعيد يا عكرمة از ابن عباس نقل گرديده كه سلام بن مشكم با عده‌اي از يهود نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند ما چگونه از تو پيروي نمائيم در حالتي كه رو به قبله ما نماز مي‌خواندي و اكنون آن را تغيير داده‌اي و كتابي كه آورده‌اي به ترتيب تورات و به روش آن [يعني متناسق و باب بندي شده] نمي‌بينيم. بايد كتابي از آسمان بياوري كه ما آن را بسنديم[9]».

به هر حال، شماري از خاورشناسان آنچه را خود پريشاني و گيسختگي مطالب نام نهاده چنين توجيه كرده‌اند كه اين تنوع و پراكندگي بدين خاطر است كه باعث كاهش ملال گردد و از پديدآمدن دلزدگي جلوگيري كند. اينان وحدت ادبي هر سوره را كه قابل برگردان به هيچ ترجمه‌اي نيست. صرفاً براي تدارك و جبران نقص معنا برآورد نموده‌اند. گروهي نيز ريشه اين به اصطلاح عيب و نقص را در طرز كار صحابه جستجو كرده و معتقد شده‌اند كه پس از ترتيب يافتن آيات در قالب سوره‌ها توسط صحابه. اين خلط و پراكندگي به قرآن كريم راه يافته است[10].

البته نبايد فراموش كرد كه قرآن كريم به مانند كتابهاي بشري خود را وظيفه مند ندانسته است كه در ضمن هر سوره صرفاً به گفتگو راجع به موضوعي واحد بپردازد و ديگر مباحث را به طور كلي فروگذاري كند، مثلاً سوره‌اي را به بيان مسايل توحيد اختصاص دهد و كليه نكات مربوط به توحيد را در آن دستگاه بررسي كند.

« يكي از اشتباهات اين است كه وحدت موضوع سوره را بدين گونه تفسير و تحليل كنيم كه سوره بسان يك موضوع مستقل و يا به مانند فصلي از يك باب يا به منزله بحث خاصي از يك كتاب مي‌باشد[11]».

قرآن كتاب هدايت است و هدف كلي آن راهنمايي نوع بشر به راه فلاح و رستگاري مي‌باشد . هر يك از سوره‌ها با پيش كشيدن موضوعات مختلف. گوشه‌اي از اين هدف كلي را محقق ساخته‌اند؛ موضوعاتي كه در برآوردن هدف سوره، هماهنگي و اتفاق كامل دارند. در اين نظريه در واقع راهي در پيش گرفته شده است كه برخي از بزرگان اصوليان در زمينه وحدت بخشي به مسايل علمي يك باب و تمايز آن از ديگر ابواب، بر طبق آن رفته‌اند. اينان معتقدند آنچه عامل اتحاد مسايل يك باب علمي مي‌شود، صرفاً غرض و هدفي است كه در جهت تحقق آن، علم مزبور تدوين يافته است. گوناگوني موضوعات مطروحه در آن علم نيز آنجا وجه صحيحي پيدا مي‌كند كه همگي آنها در پي تأمين هدف مشخصي برآمده باشند كه آن دانش، مد نظر گرفته است[12].

به هر تقدير بايد دانست كه علتهاي گوناگوني در كار بوده است كه گاه ارتباط اجزاء قرآن را دچار ابهام و ترديد ساخته است و در اثر آنها اين تصور باطل جان گرفته است كه مطالب اين كتاب، گسسته و نامربوط است، چنانكه « نمي‌توان از مجموع آيات يك سوره، پيام و نتيجه‌اي متشكل و سازمان يافته به دست آورد و اگر بخواهيم از اين آيات پراكنده چيزي بدست آوريم، هم مي‌توان با جمع كردن آياتي از اين سوره و آن سوره چيزي به نفع اسلام ساخت و هم ... بر ضد اسلام[13]».

مجموع اين علتها را مي‌توان در چارچوب عناويني خلاصه نمود كه اهم آنها در ادامه، همراه با شرح و توضيحي كوتاه از نظر خواهد گذشت:

1ـ روش مزجي در بيانات قرآني

شايد نخستين عامل پراكنده به نظر آمدن مفاهيم قرآن، روش خاصي باشد كه اين كتاب مقدس براي بيان حقايق و مطالب خود در پيش گرفته است. اين روش كه روش مزجي‌اش نام مي‌نهيم، يكي از اسباب حفظ و بقاي قرآن از دخل و تصرفهاي بشري نيز محسوب مي‌گردد. بر طبق اين شيوه در بسياري مواقع با جمله‌هاي معترضه به بيان مطلوب پرداخته و از برجسته‌شدن برخي مطالب حساسيت‌زا جلوگيري شده است.

براي نمونه موضوع خلافت و امامت كه سخت مورد توجه افراد و قبايل واقع بوده، به اين علت در يك جا و يك سوره نيامده است كه مبادا جلب نظر كند و چه بسا موجب انگيزش و هيجان گردد. در عوض ديده مي‌شود كه اين موضوع غالباً به طور جمله معترضه مذكور افتاده است[14].

در اينجا كلام امام جعفر صادق(ع) بخوبي دريافتني است كه فرمود:

قرآن به روش « اياك اعني و اسمعي يا جاره» فرو آمده است [15]. منظور اين است كه سبك كلام قرآن در بعضي جايها نه چندان صريح و بي‌پرده كه بياني اشاري و ايمايي است خطاب به بزرگاني كه مخاطبان اصلي قرآنند و آنان كه دنبال حقيقت هستند، خود تكليفشان را خواهند فهميد و مقاصد و معاني حقيقي را درخواهند يافت. در اين طريق گاه اعمالي كه از ديگران سرزده است، به پيامبر (ص) نسبت داده شده و مورد نكوهش و طعن واقع شده است. بر همين مبناست كه در حديثي از امام رضا(ع)‌مي‌خوانيم مسأله شرك پيامبر (ص) در آيه مبارك « لئن اشركت ليحبطن عملك » [16]از باب « اياك اعني و اسمعي يا جاره » عنوان شده است [17]يعني امت بشنوند و بدانند كه حتي بر فرض محال اگر مثل پيغمبري هم با شرك آلوده شد، تمام اعمال و خدمات دوره نبوتش از بين مي‌رود، تا چه رسد به ديگران.

گذشته از اين، مواردي هم هست كه در ميان آيات مربوط به يك موضوع خاص ناگهان مسذله ديگري ظاهر گشته. سپس موضوع قبلي ادامه پيدا كرده است. در اين جهت، براي نمونه مي‌توان از آيات 238 و 239 سوره بقره ياد نمود كه در ميان احكام مربوط به زنان قرار دارند و خود درباره نماز احكامي را بيان داشته‌اند[18].

همچنين در سوره قيامت، پس از گفتگو پيرامون روز رستاخيز ، به ناگاه جداي ازمطلب اصلي (قيامت)، از آيه 16 تا آيه 19 مطالبي در باره جمع و قرائت قرآن خطاب به حضرت رسول (ص) ظاهر گشته است . آنگاه مجدداً سخن راجع به قيامت و روز بازپسين از سرگرفته شده و به همين ترتيب تا پايان سوره ادامه يافته است[19].

اين عقيده اكثريت قريب به اتفاق مفسران است . اعتقاد ديگري نيز در اين باره وجود دارد كه در بخش (تناسب آيات و سور) از آن سخن گفته‌ايم.

چنين ويژگيهايي كه در متن تقدس آميز قرآني آشكارا قابل رؤيت است و يكي از موجبات امتياز‌ سبك بياني قرآن از كتابهاي نوشته شده توسط بشر بشمار مي‌آيد، اين توهم را در برخي اذهان نشانده است كه قرآن در بيانات خود دچار پراكنده گويي شده و بدين گونه در هر سوره از هر دري سخن رفته است . بديهي است كه چنين پنداري ـ همانطور كه پيشتر گرفته آمدـ با واقعيت امر ناسازگار است، زيرا هر كدام از سورها ـ گر چه از موضوعات بظاهر متفاوتي سخن گفته باشند ـ در دوران خود محوري مخصوص شكل داده‌اند كه كليه موضوعات طرح شده ، در ارتباط با محمور اساسي بحث، معنايي ويژه افاده مي‌كند. بر همين اساس، موضوع تكرار در قرآن مي‌تواند اين گونه توجيه شود كه آيات تكراري، در هر موضوع وظيفه خاصي بر عهده گرفته است غير از رسالتي كه در ديگر جايها دارد و در عين حال، در بلنداي بلاغت معناي مشخصي به ذهن انتقال مي‌دهد.

با اين طرز تلقي بوده است كه در ميان دانشمندان اسلامي، كساني كوشيده‌اند تا سوره‌ها را به صورت مجموعي و روي هم رفته مورد بررسي و تحقيق قرار دهند. اينان با نگاه تازه‌اي كه از اين دريچه مبارك به حقايق قرآني دوخته‌اند، توانسته‌اند به نتايج و آثار گرانباري دست يابند[20].

2ـ ناديده گرفتن حذفها و ايصالها در جمله‌بنديهاي قرآن

دومين عامل از مجموع عواملي كه موجب شده است مفاهيم قرآن گسيخته و بي‌ربط جلوه كند، ناديده انگاشتن حذف و ايصال در عبارت پردازيهاي قرآناست . اين حذفها و ايصالها كه بر طبق قواعد دقيق و باريك ادبي صورت گرفته است صورتهاي مختلفي دارد:

« از جمله در قرينه‌بنديهاي قرآن است كه ميان دو جمله تقابل برقرار مي‌شود و قسمتي از دو جمله متقابل حذف مي‌شود و قسمت ديگر بجا مي‌ماند و قسمت بجامانده در يك طرف به حذف طرف ديگر گواهي مي‌دهد. اين گونه قرينه‌بندي در علم بيان به « صنعت احتباك» خوانده مي‌شود و به كثرت در قرآن ديده مي‌شود و اغلب از ديد مفسرين و مترجمين بدور مانده است.

مثلاً «كما» حرف تشبيه است و ميان دو جمله همسان قرار مي‌گيرد ولي فراوان ديده مي‌شود كه در قرآن ميان دو جمله همسان قرار ندارد . گاهي يك جمله همسان بكلي حذف مي‌شود. مانند آيه 5 از سوره انفال : « كما اخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقاً من المومنين لكارهون » كه مربوط به جنگ احد است و قسمت همسان و متقابل آن بكلي حذف شده است كه مربوط به جنگ بدر است و ترجمه آيه چنين خواهد بود : آن سان كه خداوندت در جنگ بدر با حق و حقيقت از خانه برون برد تا در خارج شهر با مشركان به جهاد بپردازي ... و گاهي هست كه قسمتي از هر دو طرف حذف مي‌شود و قسمتي ديگر برجا مي‌ماند، مانند آيه 26 از سوره اعراف : «يا بني آدم لايفتننكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما» كه ظاهراً ميان دو جمله همسان قرار ندارد ولي با توجه به قانون مقابله بندي معلوم مي‌شود كه بايد هر دو جمله را به قرينه هم تكميل نمائيم و در نتيجه ترجمه آيه چنين خواهد بود:« اي فرزندان آدم به جمله را به قرينه هم تكميل نمائيم و در نتيجه ترجمه آيه چنين خواهد بود:« اي فرزندان آدم به هوش باشيد. مبادا شيطانتان با وسوسه‌هاي خود بفريبد كه جامه خود را بر زمين نهيد و در برابر هم عريان شويد و صلاحيت بهشت را از دست بدهيد آن چنانكه پدرتان آدم و مادرتان حوا را فريفت و صلاحيت حضور در بهشت را از آنان سلب كرد، به اين صورت كه لبانش را از تنشان برآورد و عريانشان كرد».

از نمونه‌هاي بارز حذف و ايصال، حذف معطوف عليه است كه در قرآن به كثرت ديده مي شود . مثلاً به وضوح مي‌بينيم كه در پنج مورد قرآن مجيد مي‌گويد:الم يروا كه حرف عطف ندارد و بيش از ده مورد مي‌گويد :اولم يروا كه حرف عطف دارد. جمله اَوَلَمْ يَرْوا با حرف عطفي كه دارد بر جمله مشابه خود عطف شده است و اگر در متن قرآن ديده نمي‌شود بايد به قرينه سابق و لاحق و يا مراجعه به موارد مشابه، متن معطوف عليه را كه گاهي چند جمله طولاني است، استخراج و در تفسير و ترجمه اضافه نماييم . از همين قبيل است فرق ميان أَرَاَيْتَ و فرق ميان اَرَأيْتُمْ با اَفَزَاَيْتُمْ كه اولي حرف عطف ندارد و دومي فاء تفريح دارد و بايد بر مسائل قبلي متفرع گردد. بنابراين فرق ميان اَوَلايرون با اَفَلايرون كه اولي واو عطف دارد و دومي فاء تفريع دارد و در ظاهر قرآن از معطوف عليه آن خبري نيست و از اين قبيل است اَم كه بايد معادل همزه استفهام باشد ولي در مواردي كه حرف عطف را ديده‌اند و معطوف عليه آن را جستجو نكرده‌اند ايه 60 سوره مائده است:«قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عندالله من لعنه‌الله و غضب عليه و جعل منهم القرده و الخنازير و عبدالطاغوت ».

در اين آيه عبدالطاغوت به منزله تعليل است براي غضب و لعنت و مسخ شدن به صورت بوزينه و خوك و با آنكه حرف عطف دارد، معطوف عليه آن ديده نمي‌شود و بايد با توجه به شواهد قرآني و رديابي آن اعمالي كه موجب لعنت و خشم و مسخ آنان شده است، معطوف عليه آن را بيابيم و بر ترجمه و تفسير قرآن بيفزاييم . ترجمه درست آيه چنين خواهد بود:

« آيا ميل داريد كه رسواترين اعمال را افشا كنيم كه در پيشگاه خدا بدترين سزاها را دربر داشته است؟ به آن كساني بنگريد كه خدايشان لعنت كرد و بر آنان خشم گرفت تا آن حد كه برخي را به صورت بوزينه و خوك درآورد، از آن رو كه انبيا را كشتند و كتابهاي آسماني را تكذيب كردند و تعطيل روز شنبه را شكستند و شيطان بت را پرستش كردند».تنها با توجه به اين حذف و ايصال است كه مصداق «شرمن ذلك مثوبة » روشن مي‌شود . نمونه اين گونه حذف و ايصال فراوان استو ساده‌ترين موردي كه در حرف عطف خودنمائي مي‌كند و كسي به جستجوي معطوف عليه آن برنيامده است، آيه 75 از سوره انعام است :« و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الارض و ليكون من الموقنين ». در اينجا ليكن تعطيل است ولي معطوف عليه آن محذوف است و بايد به قرينه سابق و لاحق و ساير آيات مشابه معطوف عليه آن را بياوربيم و بر ترجمه و تفسير قرآن بيفزاييم، نمونه اين حذف و ايصال به صدها مورد مي‌رسد كه در همه موارد بدان بي‌توجهي كرده‌اند.

يك نمونه ديگر، صله‌هاي طولاني قرآن است كه بدان توجه نكرده‌اند. مثلاً در سوره والشمس كه مي‌گويد:« و نفس و ماسويها فالهمها فجورها و تقويها، قدافلح من زكيها و قدخاب من دسيها، كذبت ثمود بطغويها اذانبعث اشقيها» از آغاز اين سوره كه بيش از ده قسم وجود دارد، آخرين قسم در اين آيه است:« و نفس و ماسويها» و سه آيه بعد آن با قسمتهاي قبلي بي‌ارتباط است و هرسه آيه، صله همين قسم آخرين است كه طرداللباب و به تناسب اينكه هدف اصلي از نزول قرآن تزكيه نفس و دوري از پليدهاست به آن پرداخته است. و بعد از اين صله طولاني يكجا به جواب قسمها مي‌پردازد كه محكوميت جمع است به خاطر محكوميت يك فرد، در صورتي كه جبهه‌بندي آنان متحد باشد. يعني همان موقعي كه شقي‌ترين فرد قوم ثمود به راه افتاد كه ناقه را پي كند، همه قوم ثمود محكوم شدند كه با عذاب الهي يكسر هلاك شوند، از آن رو كه باخبر شدند و ساكت ماندند . با توجه به اين نكته روشن مي‌شود كه برخلاف مفسرين قد افلح من زكيها...» جواب قسم نيست و از اين قبيل است آيه 83 تا 87 از سوره واقعه:

« فلولااذابلغت الحلقوم . وانتم حينئذ تنظرون و نحن اقرب اليه منكم و لكن لاتبصرون. فلولاان كنتم غيرمدينين. ترجعونها ان كنتم صادقين». در اينجا آيه 84 85 صله شرط است و به خاطر طولاني شدن صله، جواب شرط را وانهاده و به عنوان تجديد مطلع دوباره گفته است: « فلولاان كنتم غير مدينين » تا جمله «غير مدينين» با جمله « ابذابلغت الحلقوم» پيوند بخورد و به صورت شرط واحد در آيد و جمله «ترجعونها ان كنتم صادقين» جواب آن بوده باشد[21]».

آنچه در اينجا درباره حذف و ايصال گفته آمد، بر ما آشكارمي‌سازد كه اگر بر مبناي نكات دقيق ادبي و معارف اصيل قرآني كوشش كنيم قسمتهايي را كه به قرينه‌هاي لفظيه و حاليه حذف شده است، بيابيم و در ترجمه‌ها و تفسيرها داخل نماييم، در آن صورت تا حدودي موفق شده‌ايم ارتباط معاني بخشهاي مختلف يك سوره يا يك گروه آيات را كشف كنيم.

بدين روش، هرپاره از آيات به صورت مجموعه‌اي به هم پيوسته و يكپارچه برجسته مي‌گردد كه جز در حالتي آنگونه نمي‌تواند در نظر گرفته شود.

از اين رو دور از واقع نخواهد بود اگر بگوييم اصلي‌ترين عاملي كه امروزه حاجتمندمان كرده است قسمتهاي محذوف جلوه‌اي روشنتر داشته باشد، فاصله چهارده قرنه‌اي است كه از عصر نزول گرفته و در نتيجه بخشي از زمينه‌هاي نزول آيات را از كف داده‌ايم. بدون ترديد در عصر نزول. آشنايي كامل با اين زمينه‌ها بوده كه در فهم بي‌ابهام آيات و نيز در شناخت وجه ارتباط سابق بالاحق آنها نقشي تعيين كننده و قاطع ايفا مي‌كرده است.

در هر صورت اگر در بعضي جايها پاره‌هايي از كتاب مقدس، غير مرتبط با قبل و بعد به نظر مي‌آيد. چه بسا به نظر آمدن اين عدم اتحاد از بي‌دقتي در درك ارتباط ادبي‌اي ناشي شده باشد كه چونان كادري سراسر سوره را در برگرفته است. بديهي است كه در اين حالت، براي دريافت دقيق معني آيات و فهم چگونگي آنها باهم، لازم است نقض مذكور تدارك گردد.

3ـ نزول تدريجي آيات

نزول تدريجي قرآن كريم از مسلمات تاريخ و حديث [22]كه آياتي از خود قرآن نيز بر اين معنا دلالت دارد.

« بسياري از آيات وسور قرآن كريم ابتدائاً و بدون اينكه مسبوق به موجب و انگيزه خاصي باشند نازل شده‌اند و به هيچ حادثه و واقعه و يا سؤال و پرسشي كه همزمان با نزول وحي روي داده باشند مربوط نيستند... بلكه فقط مي‌توان سبب و انگيزه عام و كلي براي‌ آنها جستجو كرد و آن عبارت از نياز همه انسانها به رهنمودهاي الهي و جبران نارسايي انديشه‌هاي بشري به وسيله وحي مي‌باشد تا از اين رهگذر. حق را از باطل در سراسر شؤون حياتي خويش تشخيص دهد. اين نوع آيات و سور كه فاقد اسباب النزول خاصي مي‌باشند، شامل بخشي از قرآن مي‌گردند كه ما در زير از آنها ياد مي‌كنيم:

الف ـ آيات و سوري كه تاريخ زندگاني و حوادث و رويدادهاي مربوط به امتهاي گذشته در طي آنها مطرح است. البته بايد يادآور شد كه بخشي از قصص و تاريخ زندگاني امتهاي گذشته احياناً داراي سبب خاصي از لحاظ نزول مي‌باشند، از قبيل تاريخ زندگاني ذوالقرنين كه از پي سؤال مردم در قرآن كريم بازگو شده است...

ب ـ آيات و سور ديگري نيز در قرآن كريم به چشم مي‌خورد كه شامل بسياري از اخبار غيبي و ترسيم دورنماي عالم برزخ و بهشت و دوزخ و حالات روز قيامت و گزارش احوال بهشتيان و دوزخيان وامثال آنها مي‌باشد كه سبب نزول خاصي را نمي‌توان براي آنها جستجو كرد[23]».

در قرآن كريم آيات و سوري هم هستند كه سبب نزول خاصي دارند و اين آيات و سور در پي آن سبب نازل شده‌اند و آن سبب و علت نيز همزمن با نزول وحي روي داده است.

اين سبب نزول مشخص گاه حادثه‌اي است جالب يا سخت خطرناك و گاهي سؤالاتي كه مردم با رسول خدا(ص) ر ميان مي‌نهادند . زماني هم اوضاع و شرايطي براي مسلمانان پديد مي‌آمد كه لازم بود چگونگي عمل و موضع‌گيري آنها در برابر اين اوضاع و مسائل، مشخص گردد. در اين احوال، آيات و سوري فرود مي‌آمد و وضعيت مسلمانان را روشن مي‌كرد[24]. از اين نمونه مي‌توان از آيات لِعَان[25] و ظِهَار[26]ياد نمود كه داستان آنها در كتب تفسير و روايت مشهور است. در بين آياتي كه بر نازل شدن تدريجي قرآن دلالت دارند، از جمله مي‌توان از آيه 106 سوره بني اسرائيل: «و قرآناً فرقناه لتقراه علي الناس علي مكث » و آيه 32 سوره فرقان كه مي‌گويد:« و قال الذين كفروا لولانزل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤادك » ياد نمود. اساسي‌ترين انگيزه‌اي كه قرآن كريم براي نزول تدريجي آيات. خود بدان تفوه كرده است. در متن آيه اخير قرار دارد كه عبارت از آرامش بخشيدن به حضرت رسول(ص) در سايه ارتباط پيوسته فرشته وحي با اوست.

در هر صورت در كنار اعتقاد به نزول تدريجي آيات. اين تصور ايجاد شده است كه آيات قرآن بعد از وفات حضرت رسول(ص) توسط صحابيان تنظيم شده است و از آنجا كه بنابر عوامل گوناگون و در وقايع مختلف فرود آمده، فاقد هر گونه ارتباط بوده است بنابراين هيچ وحدتي در سوره‌ها وجود ندارد[27].

دكتر محمد عبدالله دراز در بيان موضع خود نسبت به اين رأي و نظر خيالي و سست مي‌نويسد:

« اين تفسيرهاي سطحي و پندارگونه را نبايد در خور اعتنا دانست، زيرا بر طبق حديث صحيح ، سوره‌هاي قرآن كريم همزمان با حيات رسول اكرم (ص) تنظيم شده است و چنين هيأت و تركيبي در زمان زندگاني آن حضرت وجود داشته است. بنابراين بي‌هيچ ترديدي روشن است كه يك طرح و نقشه‌پردازي واقعي جهت تعيين حد و مرز سوره موجود بوده و اين طرح و برنامه براي هر يك از سوره‌ها به روشني ديباچه ، موضوع و خاتمه‌اي شكل داده است[28]».

باري، دلايلي كه بر جمع قرآن تحت نظارت مقام رسالت و دستورهايي كه ايشان در زمينه جاي دادن آيات از فرشته وحي دريافت مي‌كرده‌اند چنان انكار نشدني و وافي به مدعاست كه جاي هيچ ترديدي در اين باب باقي نمي‌گذارد. پاره‌اي از اين دليلها در بخش توقيف يا اجتهاد در ترتيب آيات و سور، ضمن فصل جمع قرآن در زمان حضرت رسول(ص) از نظر گذشته است.

بايد توجه داشت سخناني كه درباره شكستن تسلسل مطالب قرآن به نقل آمد از آنجا سرچشمه گرفته است كه مدعيان با معيار نظم و ترتيب مطالب در كتب نوشته شده انسانها به سراغ مفاهيم قرآني رفته‌اند و آنها را به سنجش و ارزيابي كشانده‌اند . بر همين اساس بوده است كه اين صاحب‌نظران به خود اجازه داده‌اند تا در زمينه تعيين جايگاه واقعي آيات به اظهار نظر بپردازند . به هر حال:

« بلاشر خود تا حدودي جواب داده كه اعتماد مطلق به روش انتقادي و استنتاج اينكه تسلسل مطلب خوب رعايت شده يا نه، با منطق غربي سازگار نيست(تا چه رسد با منطق انساني)[29]».

4ـ ترجمه‌هاي لفظ به لفظ

يكي ديگر از عواملي كه در گسسته و بي‌ربط به نظر آمدن مفاهيم و محتواي قرآن، كمك عمده‌اي كرده است، ترجمه‌هاي تحت اللفظي و دور از فهمي است كه از قرآن كريم در دسترس همگان قرار گرفته است. راست است كه :

« ترجمه كلام الهي و گنجانيدن آن در قالب كلام بشري، همچون گنجانيدن آب اقيانوس در كاسه و سنجيدن نور خورشيد با پيمانه است[30]».

اما بايد دانست از قرنها پيش با شروع كار ترجمه قرآن، مترجمان و مفسران نخستين كه سخت پايبند متن تقدس آميز قرآني بودند، در برگردان ايات، دقتي توأم با وسواس از خود نشان دادند و به دام ترجمه‌هاي لفظ به لفظ و استقلالي آنها در افتادند . اينچنين بود كه الفاظ و تعابير قرآن در ترجمه‌هايي كه اينان ارائه دادند ، گاه رنگ و بويي ديگر جدا از آنچه در متن اصلي احساس مي‌شود ، به خود گرفت. وقتي اين ترجمه‌ها در دسترس عموم قرار گرفت، ملاحظه شد در اغلب آنها رشته مطلب پاره شده و ابهامي اعجاب انگيز بر‌قرآن چيره گشته است. افزون بر اين، التهاب و شور متن مبدأ نيز در متن مقصد به سردي ركود زايي تبديل شده است.

گفتگو در مورد نقايص و اشتباهاتي كه به ترجمه‌ها رخنه كرده است، بحث مستقل و دامنه‌داري را مي‌طلبد كه در جاي خود بايد پي‌گيري شود، اما آنچه در اينجا به بحث ما مربوط مي‌شود همان نقشي است كه ترجمه‌هاي قرآن در پراكنده به نظر رسيدن مفاهيم كتاب مسلمانان بازي كرده است. ناگفته خود روشن است كه بخشي از اين نقايص، اجتناب ناپذير است ولي آنچه اهميت دارد تكيه بر عوامل تأثيرآفريني است كه ترجمه‌ها براي زنده و يكپارچه جلوه دادن متن ايفاي نقش مي‌كند.

5ـ طولاني شدن مطالب تفسيري در متون تفسير

مسأله تفصيل نويسي در كتب تفسير چيزي نيست كه نيازمند شرح و توضيح باشد. مطلبي كه در اين ارتباط واقعيت دارد اين است كه تفصيلهاي بي‌جا و بحثهاي استقلالي فراواني كه در تفاسير بر سر بيان معني آيات به چشم مي‌خورد، رشته مطالب قرآني را چنان از هم گسسته كه خواننده ممكن است احساس كند هيچ وجه جامعي ميان معاني قرآني وجود ندارد و هر كدام از آيات در درون سوره‌ها ، در پي گفتگو راجع به مطلبي است بيگانه از مطلب قبلي. در اينجا سخن اين نيست كه توضيح تفصيلي كلام خدا اصالتاً و بلاذات ناپسند و مردود است بلكه منظور آن است كه درازگويي‌ها در تفاسير، خود بخود به چنين عارضه‌اي منجر شده است.

به نظر مي‌رسد اغلب تفاسير با عرصه بازي كه براي سخنان و نظرات مفسران گشوده‌اند در بعضي موارد هدف اساسي تفسير را ـ كه همانا تبيين و پرده برگرفتن از مقاصد قرآني است خاصه آنجا كه آياتي مبهم بنمايد ـ از ياد برده‌اند[31]».

مباحث لغوي ـ هر چند در جاي خود بسيار سودمند باشد ـ از ديرباز كتابهاي تفسير را چون چتري تحت پوشش خود گرفته است. مفسران در نوشته‌هاي خود گاه چنان در پيچ و خم نظرات لغت شناسان و اديبان گرفتار آمده‌اند كه گويي اديبان و واژه شناسايي هستند كه در حال نگاشتن كتابهايي ادبي‌اند.

به علاوه، مشاهده مي‌شود كه معمول كتب تفسير، مجموعه نگري را به كناري نهاده و به تفسير گسسته آيات روي آورده‌اند. اين گرايش، عملاً طرفداران زيادي يافته است.

آثار فراهم آمده توسط مفسران متأخر به دائة المعارفي مي‌ماند كه كليه نظرات تفسيرگران متقدم را به نقل آورده است، همراه با برداشتها و احياناً خيالپردازيهاي نگارندگان خود آنها. نظريات تفسيرنويسان كهن كه بعضي اوقات با معني درست آيات فاصله‌هاي دوري دارند همچنان جايگاه خود را در تفسيرها نگاه داشته‌اند.

حال، بنابرآنچه ذكرش رفت بايد گفت يكي از نتايج ثانويه‌اي كه از مطالعه تفاسير تفصيلي عايد شده اين است كه عده‌اي گمان برده‌اند تسلسل و ارتباط مفاهيم قراني خوب رعايت نشده است.

6ـ غفلت از زمينه‌ها و اسباب النزول

آيات قرآن اغلب مفهومي كلي دارد و به موارد مشابه قابل تعميم است[32]. با وجود اين، زمينه‌ها و اسبابي براي نزول آيات بوده است كه دانستن آنها مي‌تواند مفسران را در فهم بهتر مطالب قرآن ياري رساند.

طبعاً در اين موارد بايد بهوش بود كه تنها احاديثي مد نظر قرار گيرد كه اولاً:صحت انتساب آنها به معصوم(ع) به اثبات رسيده باشد و ثانياً با محتواي قرآن، ناسازگار و ناهماهنگ نباشد .

در بعضي مواقع، عدم توجه و ناديده گرفتن زمينه‌ها و اسباب نزول. موجب پديدآمدن مشكلاتي در فهم چگونگي ارتباط و يكنواختي بخشهاي قرآن شده است.

اين مشكلات گاه در شناخت معني دقيق يك آيه رخ داده است، آنجا كه برخي گمان برده‌اند كه ميان صدر و ذيل آيه تناسب معنايي وجود ندارد.

بر همين اساس، محدث نوري در كتاب« فصل الخطاب في اثبات تحريف الكتاب» درباره آيه مبارك « وان خفتم الا تقسطوافي اليتامي فانكحوا ما طاب لكم من النساء[33]، بنابر روايتي كه در اين زمينه منقول است، نوشته است:

« وليس يشبه القسط في اليتامي نكاح النساء و لاكل النساء يتامي فهو مما قدمت ذكره من اسقاط المنافقين من القرآن، و بين قوله تع في اليتامي و بين نكاح النساء من الخطاب و القصص، اكثر من ثلث القرآن[34]».

ايرادي كه بر آيه گرفته شده، اين است كه رعايت عدالت درباره يتيمان به ازدواج با زنان شباهتي ندارد تا بجا باشد ميان آنها تقارن ايجاد نمود و در يك آيه در كنار هم مذكور بيفتد. با وجود اين ، دو موضوع كاملاً بي‌ربط، در ايه سوره نساء در كنار يكديگر نهاده شده و با «فاء» نتيجه به هم اتصال يافته است.

اين وضعيت نشان مي‌دهد كه حتماً دست تحريفي دخالت داشته كه آيه را اينگونه ظاهر ساخته است.

اما با توجه به آيه قبل : «وأتواليتامي اموالهم»، بايد دانست مسأله مورد بحث در آيه وان خفتم موضوع ستم بر دختران يتيمي است كه پس از كشته شدن پدرانشان در جنگها بنحوي تحت تكفل ديگران قرار گرفته‌اند. منظور اين است كه اگر نتوانستيد نسبت به دختران يتيمي كه تحت كفالت شما قرار دارند به عدالت رفتار كنيد و در صورت زناشويي با آنها مهرشان را به خودشان بپردازيد، زنان ديگري را به همسري اختيار كنيد كه ديگر ستمي بر آنها نرود و مرداني آنها را به همسري برگزينند كه مهريه‌شان را به آنها پرداخت نمايند[35].

در فصل الخطاب چون ربط « الاتقسطوا في اليتامي » با « فانكحوا ماطاب لكم من النساء» فهميده نشده است، دراعتراض به آن آمده كه ميان اين دو بخش آيه، احكام و معارفي بالغ بر يك سوم قرآن مطرح بوده است كه عارضه تحريف آنها را حذف كرده است .بنابراين عدم درك مفهوم درست آيه و بي‌توجهي به زمينه نزول آن باعث شده به تناسب صدر و ذيل ايه اعتراض شود و پندار حذف بخشايي از قرآن برود.

در نمونه بعدي كه به نقل مي‌آيد، ناديده انگاشتن زمينه نزول آيه موجب شده است تا در دريافت معني صحيح آيه كه به تناسب صدر و ذيل آن مربوط است اشتباه پيش آيد.

نقل است كه تعدادي از مسلمانان صدر اسلام، شرب خمر را مباح دانستند و براي اثبات سخن خويش به آيه:

« ليس علي الذين آمنوا و عملوالصاحات جناح طعموااذما اتقوا و آمنوا...»[36] استشهاد كردند.

ميبدي در اين باره مي‌نويسد:« در روزگار عمر، قدامة بن مظعون مي‌خورد عمر خواست كه وي را حد زند،قدامه گفت: شما را نيست كه مرا حد زندي كه الله مي‌گويد:« ليس علي الذين آمنوا و عملوالصالحات جناح فيما طعموا» و من از جمله مؤمنانم و دربدر بوده‌ام . عمر گفت : راه غلط كردي و گمانت خطاست كه رب العالمين گفت:

«اذا ما اتقوا و آمنوا» و تقوي آن است كه آنچه خدا حرام كرد از آن بپرهيزي و گرد آن نگردي. علي بن ابي‌طالب گفت: يا عمر من از نزول اين آيت خبر دارم: چون رب العالمين خمر حرام كرد، جماعتي از مهاجر و انصار بيامدند و گفتند: يا رسول‌الله برادران ما و پدران ما ـ كه دربدر بودند و در احد كشته شدند ـ ايشان در آن حال مي‌همي خوردند، چه گويي درايشان؟ و چه حكم كني از بهر ايشان؟

« ليس علي الذين آمنوا و عملوالصالحات جناح ...» پس عمر بفرمود، و قدامه را حد مفتري بزدند و گفتند:«ان شارب الخمر اذاشرب انتشي و اذا انتشي هذي و اذا هذي افتري فيقم عليه حدالمفتري ثمانين جلدة[37]، يعني شرابخوار وقتي خمر بنوشد، مست مي‌شود و وقتي مست شد ياوه مي‌گويد، وقتي ياوه‌گويي آغاز نمود افتراء و تهمت مي‌زند و وقتي بدين كار دست زد حد مفتري (صد ضربه تازيانه) در مورد وي جاري مي‌گردد.

آنچه در اين مقال گفته شد، مهمترين عللي بود كه در اذهان برخي مايه رشد اعتقاد به پراكنده‌گويي و گسيختگي مطالب قرآن شده است . برخي از اين علتها (روش مزجي در بيانات قرآني،‌ناديده گرفتن حذفها و ايصالها در جمله‌بنديهاي قرآن و نزول تدريجي آيات ) دروني است و به خود قرآن بر مي‌گردد وبرخي ديگر خارجي است و از بيرون موجب پديدآمدن اين توهم شده است (ترجمه‌هاي لفظ به لفظ ، طولاني شدن مطالب تفسيري در متون تفسير و غفلت از زمينه‌ها و اسباب النزول ). بديهي است هر كدام از اين علل در سطحي خاص كارايي يافته است و شايد در سطوح ديگر خالي از تأثير باشد.

اكنون با عنايت به نكاتي كه ياد شد، بروشني اين ضرورت نمايان مي‌شود كه مفسران و مترجمان مي‌بايد بكوشند تا در ترجمه‌ها و متون تفسير، جلوه‌هاي نظم و هماهنگي آيات را هر چه بيشتر نمودار كنند و اينگونه اعجاز قرآن را در صحنه‌هايي جذابتر و دلپذيرتر آشكار سازند و هم به ياوه سرايي‌هاي مخالفان قرآن كه چشمان تاريك بينشان، تابناكي حقيقت را بر نمي‌تابند، پاسخي كوبنده دهند.

پی نوشت ها:

[1] سعدالدين التفتازاني. شرح المختصر(دارالحمه ـ قم ـ 1369، هـ .ش)ص12.

[2] جواهر البلاغة، ص 35ـ32 و نيز: علي الجازم و مصطفي امين، البلاغة الواضحه(مؤسسه البعثة ـ طهران ـ 1408 هـ .ق) ص 8 .

[3]حفني محمد شرف، اعجاز القرآن البياني، بين النظرية و التطبيق المجلس الاعلي للشؤون الاسلامية‌ ـ الجمهورية العربية المتحدة ـ 1390 هـ . ق) ص 356 و 357.

[4] عبدالكريم بي‌آزاد شيرازي و محمد باقر حجتي.ميثاق در قرآن (دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ تهران ـ 1364 هـ . ش) ص 8، مقدمه.

[5] Richard Bell, the Quran: translated, with rearrangement of the Surahs(Two Vols. Edinburgh, 1937-1939).

برگزيده مقاله‌هاي نشر دانش(2) ، درباره حافظ، مقاله اسلوب هنري حافظ و قرآن ـ بهاءالدين خرمشاهي (مركز نشر دانشگاهي ـ تهران ـ 1365 ، هـ . ش) ص 12.

[6] The Quran Interpreted, By Arthur J.Arberry (Qun, Center of Islamic Studies) Introduction.

و : درباره حافظ، ص 16.

[7] ناصر مكارم شيرازي، قرآن و آخرين پيامبر(دارالكتب الاسلامية ـ تهران ـ بدون تاريخ) ص 308 و 309 نيز ر. ك به: ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن 0انتشارات نسل جوان ـ قم - 1369 هـ . ش) ج4، ص 13 مقدمه.

[8]قرآن و اخرين پيامبر(ص)، ص 307.

[9] محمد باقر محقق، نمونه بيننات در شأن نزول آيات (انتشارات اسلامي‌ ـ تهران ـ 1359 هـ. ش) ص 511 و نيز: قرآن پژوهي، ص 9.

[10] مدخل الي القرآن الكريم، ص 118.

[11] عبدالله محمود شحانه، اهداف و مقاصد سوره‌هاي قران كريم، ترجمه محمد باقر حجتي(دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ تهران ـ 1369 هـ .ش9 ، ص 29 مقدمه.

[12] محمد كاظم الخراساني (الآخوند)، كفاية الاصول(مؤسسه النشر الاسلامي ـ قم ـ 1412 هـ.ق)، ص 21 و 22 و نيز: محمد اسحاق الفياض، محاضرات في اصول الفقه، تقريرات درس آية الله العظمي سيد ابوالقاسم خوبي« ره» (دارالهادي للمطبوعات ـ قم ـ بدون تاريخ) ج1، ص 29.

[13] ميثاق در قرآن، ص 8 مقدمه

[14] رك به: محمد تقي شريعتي : خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت(انتشارات حسينيه ارشاد ـ تهران ـ 1351 هـ .ش) ص 15، 17، 18.

[15] ميزان الحكمة ، ج 8، ص 101، حديث 16295.

[16] زمر/65

[17] ميزان الحكمة،‌ج 8، ص 101، حديث 16297.

[18] متن اين آيات بدين قرار است:« حافظوا علي الصلوات و الصلوة الوسطي و قوموالله قانتين، فان خفتم فرجالا او ركباناً امنتم فاذكرواالله علمكم مالم تكونوا تعلمون .

[19] متن اين آيات بدين قرار است:«لاتحرك به لسانك لتعجل به . ان علينا جمعه و قرآنه. فإذا قرأناه فاتتبع قرآنه . ثم ان عليان بيانه.»

[20] براي اطلاع از چگونگي اين آثار، براي نمونه بنگريد به : الي القرآن الكريم ، اهداف و مقاصد سوره‌هاي قرآن كريم، تفسير كاشف، خلافت از نظر قرآن و سنت، الدكتور حسن محمد باجوده، الوحدة الموضعيه في سورة يوسف(ع) (دارالكتب الحديثه ـ مصر ـ 1393 ـ هـ .ق).

[21] معاني القرآن ، ص 5 تا 7 مقدمه .

[22] براي نمونه ر.ك به : المسعودي، مروج الذهب في معادن الجوهر (دارالفكر ـ بيروت ـ 1409 هـ . ق) ج 2، ص 282، و نيز: محمد رضا جلالي نائيني، تاريخ جمع قرآن كريم(نشر نقره تهران ـ 1365 هـ . ش) ص 193 و نيز : دراسات قرآنيه، تاريخ القرآن، ص 37.

[23] محمد باقر حجتي، اسباب النزول (وزارت ارشاد اسلامي ـ تهران ـ 1365 هـ . ش)ص 19 و 20.

[24] ر.ك به : نمونه بينات در شان نزول آيات، ص «و» مقدمه و نيز : اسباب النزول ، ص 20.

[25] نور/9ـ6(براي اطلاع از سبب نزول اين آيات ر. ك به الميزان ج 15، ص 85 و 86).

[26] مجادله/2 و 3(براي آگاهي از سبب نزول اين آيات ر.ك به : الميزان في تفسير القرآن ، ج 9) ص 181 و 182).

[27] ر.ك: نظم الدررفي تناسب الآيات و السور، ص 7 و الاتقان في علوم القرآن، ج 2، ص 108 و البرهان في علوم القرآن، ج 1،‌ص 63.

[28] مدخل إلي القرآن الكريم، ص 119.

[29] در آستانه قرآن، ص 218(زيرنويس آقاي دكتر محمود راميار).

[30] تفسير كاشف ، ج 1، ص 9 مقدمه.

[31] مجمد رشيد رضا در مقدمه تفسير المنار از اين عارضه كه پيش آمده است، اينچنين شكوه‌آلود ، گفتگو مي‌كند:

« مع‌الأسف ، بسياري از كتب تفسيري با پرداختن [بي رويه] به جنبه‌هاي اعرابي و قواعد نحوي و بلاغي، عملاً خوانندگان خود را از رسيدن به مقاصد بلند هدايتي قرآن بازداشته است. نيز برخي ديگر از اين نوع كتابها با پيش كشيدن مباحث متكلمانه، استنباطات اصولي و فقهي، تأويلات صوفيانه، اختلافات فرقه‌اي و احاديث در آميخته با «خرافه‌هاي اسرائيلي» از توجه به اهداف عالي قرآني جلوگيري كرده است. فخر رازي هم با گشودن پاي علوم رياضي و طبيعي و ساير دانشهاي جديد به تفسير ، مانع ديگري را در جنب عوامل بازدارنده پيشين نشانده است.» محمد رشيد رضا، تفسير المنار(دارالمعرفة ـ بيروت ـ بدون تاريخ) ج1، ص 7 مقدمه.

[32] براي آگاهي بيشتر از چگونگي موضوع، براي نمونه بنگريد به : عبدالمنعم النمر، علوم القرآن الكريم (دارالكتاب اللبناني ـ بيروت ـ 1403 هـ .ق) ص 100 و 101 و نيز: مباحث في علوم القرآن، ص 159.

[33] نساء/3.

[34] ميرزاي نوري، فصل الخطاب في اثبات تحريف الكتاب (كتاب و شناسنامه ندارد ) آغاز بحث درباره سوره نساء.

[35] مجمع البيان في تفسير القران، ج 3، ص 10 و 11 و الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 1، ص 497 و الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 166 و سيد محمود طالقاني، پرتوي از قرآن(شركت سهامي انتشار ـ تهران 1360 هـ . ش) ج 4، ص 17. جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه (دارالكتب الاسلامية ـ تهران ـ 1361 هـ . ش) ج3، ص 254 و محمد جواد البلاغي، آلاء الرحمن في تفسير القرآن (كتابفروشي وجداني ـ قم ـ بدون تاريخ) ج1، ص 7 و التفسير الكاشف، ج 2، ص 248.

[36] مائده /94.

[37] ابوالفضل رشيدالدين الميبدي، كشف الاسرار و عدة الابرار (انتشارات اميركبير ـ تهران ـ 1361 هـ . ش)ج 3، ص 227.

/ 1