بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
علوم قرآنمقصود فراستخواهقرآن را تنها با زبان ايمان ميتوان خواند و نيوشيد و فهميدخلاصه اين نوشته همان است كه درعنوان ديديد . همين و بس. آنان كه در زندگي به خواندن و فهميدن قرآن براي الهامگيري و هدايت و نيل به رستگاري و سعادت،احساس نياز ميكنند، اگر خواستند اين نوشته را ، كه يك وقتي ارتجالاً براي خودم نجوا و قلمي كردهام،بخوانند ولي خودشان خوب ميدانند كه اين مقالات و مقولات ،همه فروعند و اصل قضيه از اين قرار است كه :آب كم جو تشنگي آور به دست *** تـــا بجوشد آبت از بالا و پست اي خـدا بنما تو جان را آن مقام***كاندر او بيحرف ميرويد كلام اگر قرآن را تنها با زبان ايمان ميتوان خواند و نيوشيد و فهميد(نه صرفاً با دانستن ادبيات عرب،منطق، اصول فقه،اسباب نزول،تاريخ و علوم قرآن و ساير علوم قديم و يا اطلاعات فلسفي،علمي،حقوقي و اجتماعي جديد)، پس زبان ايمان چيست؟ زبان ايمان، با زبان علم و فلسفه فرق دارد . زبان ايمان ،زبان انگيزش و تجربه معنوي است،نه زبان استدلال خشك عقلي و تجربه علمي آزمايشگاهي . زبان وجدان و بصيرتي قلبي، حسي باطني،شهود و تذكري روحي و عشق و پروايي مقدس است. زبان ايمان، بيش از اين كه جنبه كلاسيك و عنصر بحث و اقناع عقلي و علمي داشته باشد، از مايههاي وثوق و باور قلبي نشأت مييابد و بيش از قبول ذهني و دماغي،يك رشته مفاهيم و قضايا، حكايتي از حال و عاطفه و احساس دروني است . هر چند كه فحواي معرفتي نيز دارد و چشمانداز و ديدرسي را در بر ميگيرد و با تلقي خاصي از هستي همراه است و قضاياي آن به اعتقاد مؤمنان،ما به ازاي خارجي و عيني دارد و آنان،دلايلي براي صدق اين گزارهها اقامه ميكنند، اما در نهايت،زبان دين،با زبان علمي و فلسفي محض و حتي زبان حقوقي و فقهي محض تفاوت دارد . زبان ستايش عاشقانه و از موضع عاملي دلبسته است،تا نگرش از موضع ناظر فارغ البال.زبان پرستش است تا گزارش. زبان تعهد و تقديس است تا تحليل و توصيف . زبان استشمام و اهتداست تا استنباط و استنتاج . زبان باور و اعتماد است، تا شك و انتقاد . مؤمنان، چون با اين زبان به سراغ قرآن ميروند، خدا در آياتش براي آنان جلوهگر ميشود و در ذات عقولشان با آنان سخن ميگويد. قرآن،كلام خداست و اهل ايمان پيام و خطاب حق را در زمزمه تلاوت آن به گوش جان مينيوشند ،هر نكته كه ميخوانند ، همان نكته ميشنوند، به وجد و حال درميآيند،روح پروا و انس و ادب،ژرفاي وجودشان را فرا ميگيرد و برانيگزش و التزام و پرهيختگي آنان نسبت به واپسين ارزشهاي معنوي حيات، دامن ميزند و خشوع و خشيت و ابتهاجشان را در محضر كبريايي حق تعالي،ميافزايد . آنان از گلواژههاي وحي، شهد الهام برگرفته، انگبين معرفت ميتراوند،راز و رمز مقدس ربوبي را ميبينند ،چرايي و معناي غايي زندگي را درمييابند و آرمانهاي بلند رفتاري، روحي و اخلاقي پيدا ميكنند. اين بازپسين ارزشها و آرمانهاي والا ، بر سرتاسر زندگي و مناسبات آنان پرتو ميافكند و در روشنايي آن به سر ميبرند،دلهاشان بدان آرام ميگيرد ، با باي بسمالله تجربه با خدا بودن آغاز ميكنند،استعدادهاي متعالي آنان ميشكفد ، انيس عشق و خلوص و معنويت و حليف مهر و داد و انسان دوستي و نيكخواهي و شيفته حقيقت و فضيلت ميشوند،از زشتي و پليدي مي گريزند ،ميپرهيزند و باز ميدارند و همه،ارزش و زيبايي ميآفرينند. اين زبان،كه زبان ايمان و اهتداست ،زبان قرآن براي ما مردمان است. اين زبان، زباني تخصصي نيست . زبان دعوت عموم مردم، و هدايت و تعليم و تربيت روحي و معنوي پرواپيشگان است و كاربرد و قلمرو خاص خودش را دارد : « هذا بيان للناس و هدي و موعظة للمتقين»[1]كساني كه زبان ايمان را ميدانند،ميدانند كه قرآن از آنان چه ميخواهد و كساني كه زبان ايمان را نميدانند، از قرآن نيز سر در نمي آورند . ببينيد قرآن چقدر بروشني ، خود،بر اين موضوع تأكيد ميكند: « قل هو للذين امنوا هدي و شفاء والذين لا يؤمنون في اذانهم و قر و هو عليهم عَميً اولئك ينادون من مكان بعيد » [2]بگو قرآن براي آنان كه ايمان آوردهاند،هدايت و درمان است و آنان كه ايمان نميآورند در گوشهايشان سنگيني هست و چشمانشان نسبت به قرآن كور و نابيناست . آنان از مكاني دور ندا ميشنوند. ولي كساني كه ذره به ذره، حرف به حرف، جمله به جمله، تجربه به تجربه ،جرعه به جرعه، زبان ايمان را ياد گرفتهاند و با لب جان آن را مشق و تمرين كردهاند زبان هدايت قرآن را حالي ميشوند، از كرشمه و غمزه آيات و اشارتهاي آن، به اصول و ارزشهاي غايي زندگي، اهتدا مييابند اين است منطق استماع و تلاوت آيات قرآني. قرآنيان ، در حالي عهد كهن و جاويدان خدا با خلق را ميگشايند كه هم ظاهر و هم باطن خويش را آماده تطهير و طهارت ميكنند. وضو ميگيرند . علي (ع)ميفرمايد: « لا يقرأ العبد القرآن علي غير طهور حتّي يتطهّر»[3]مسواك ميزنندرسول اكرم(ص) ميفرمايد: « نظفوا طريق القرآن قيل يا رسول الله و ما طريق القرآن قال افواهكم قيل بماذا قال بالسواك»[4]پاكي و طراوات بيرون، علامت و سمبلي از آمادگي براي پاكسازي درون است و به همين ميزان، آنان نكتههاي وحياني را مسّ و دريافت ميكنند. « لايمسّه الاّ المطهّرون»[5]آنان باور كردهاند كه هستي داراي مبدأ و حقيقتي متعالي است كه براي بشر پيام و خطاب و كلام دارد . قرآن سخن اوست كه بر دل و زبان خاتم پيامبران جاري شده . امام صادق (ع) ميفرمايد: « و كلامك الناطق علي لسان نبيّك »[6]اين خداينامه سترگ ،منشور ولايت الاهي و رشته ايمان متصلي بين او و بندگان است. امام صادق (ع)ميفرمايد: « و منشور ولايتك و حبلاً متصلاً فيما بينك و بين عبادك»[7]قرائت قرآن،جمعكردن ذرهذره گوهر قرآن، نه تنها در زبان و يا حافظه، بلكه در ظرف جان و دل است. علي(ع) ميفرمايد: « ان الله لايعذب قلباً و عي القرآن »[8]براي قرآن اهلي است كه هر چه ميتوانند از آن،ميخوانند:« فاقرؤا ماتيسّر من القرآن»[9]و ترتيل ميكنند ترتيلي [10] نظمآهنگ آيات،دلهاشان را درانديشه وا ميدارد و بر ميشوراند. « افزعوا به القاسية من قلوبكم ـ حرّكوا به القلوب » [11]مرهم داروي آيات را بر درد قلوب مينهند. امام باقر (ع)ميفرمايد:« فوضع دواءالقرآن علي داءقلبه » [12]« قد جاءتكم موعظة من ربّكم و شفاء لما في الصدور»[13]« و ننزل من القرآن ماهو شفا و رحمة للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خسارا»[14]و كيمياي قرآني را با گوشت و خونشان در ميآميزند: « من قرأ القرآن و هو شاب مؤمن اختلط القرآن بلحمه و دمه»[15]از « يا ايها الناس» او مو بر بدنشان راست ميشود: « تقشعرّ منه جلود الذين يخشون ربّهم»[16]و درنداي « يا ايها الذين امنوا» و خطاب تشريفي حق،لذتي وصف ناشدني احساس ميكنند: « لذّة ما في الندا ازال تعب العبادة والعنا» اينان چون به متشابهات قرآن ميرسند،درنگ و توقف مينمايند،دست به تأويل نمييازند و ميگويند: «امنا به كل من عند ربنا»[17]و به محكمات بر ميگردانند. كاربرد زبان هدايتي قرآن ،يادآوري (ذكر) و تربيت معنوي است . حس ديني را شعلهور ميكند. استعدادهاي متعالي را شكوفا ميسازد . عشق و پرواي مقدس بر ميانگيزد . آرامش بخش است. به حيات و هستي معني و مفهوم ميبخشد . باور و اعتماد و اعتقاد و جديت ميآفريند. افقها و ديدرسهاي زيبا و شورانگيزي نشان ميدهد . به زندگي سمت و سو و طراوت ارزاني ميكند. بذر فضيلت ميافشاند. روح حقيقت خواهي برميشوراند و نور عدالت و خدمت ميتاباند و بر همه زندگي عطر و لطف و طهارت ميپاشد. با زبان ايمان، ميتوان آيات قرآن را تلاوت و قرائت مكرر كرد و از خود خدا شنيد . مولي فتح الله كاشاني، ذيل آيه شريفه :« انّ في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد»[18]بدرستي كه در اين قرآن ، هر آينه ياد كردني هست مركسي را كه براي او دلي وجود دارد يا گوش فرا دارد در حالي كه او شاهد و حاضر است . مينويسد : « و محققان گفتهاند كه القاي سمع به وقت شنيدن قرآن، چنان بايد كه گوئيا از پيغمبر (ص) ميشنود . پس در فهم ترقي نمايد و چنان داند كه از جبرئيل (ع)استماع ميكند و بعد از آن فهم را از اين مرتبه بلندتر برد و چنان پندارد كه از خداي ميشنود و لفظ شهيد مؤيد اين است زيرا كه شهيد آن را گويند كه نزد قايل حاضر باشد نه مخبر، يعني از گوينده شنود نه از خبر دهنده. چه غايب از مخبر ميشنود و حاضر از متكلم. و از حضرت امام جعفر صادق (ع)منقول است كه تكرار قرآن ميكردم تا وقتي كه از متلكم آن شنيدم.»[19]مرحوم شعراني در حاشيه اين سخن مينويسد: « آن حضرت مستغرق ذات بيچون الاهي شد چنان كه صداي او صداي حق بود و گوش جسماني او فاني در گوش دل.» [20]محرم اين هوش جز بيهوش نيست ***مرزبان را مشتري جز گوش نيست نـي حـــــريف هـــر كه از ياري بريد ***پـــــردههــــــايش پردههاي ما دريد بــــا لب دمســـــاز خود گر گفتمي ***همچـــو ني مــــن گفتنيها گفتمي باري به قول اقبال،قرآن را بايد چنان خواند كه گويي اينك بر تو نازل ميشود، حق تعالي در آن براي تو جلوه ميكند و با تو سخن ميگويد. قرآن را نه به عنوان يك سند و گزارش تاريخي، بلكه به مثابه الهامي تروتازه و دلاويز و شورانگيز قرائت كرد و نزول مكررش را دريافت . از سطوح و لايههاي كلمات و جملاتش گذشت و به گوهر مرادش رسيد .از ظواهر و جنبههاي ناظر بر اوضاع و مقتضيات روزگار نخستين آن عبور كرد و به ژرفا و درونمايههايش دست يافت. بايد از مختصات مكان برتر آمد و فاصله زمان را درنورديد، تا آفتاب قرآن در آسمان اين عصر نيز بر عالم بتابد و به جانهاي فسرده گرمي بخشد. چون كه در جان رفت جان ديگر شود ***جان چو ديگر شد جهان ديگر شودهمچــو حق پنهان و هم پيداست آن*** زنــده و پــــاينده و گـويـــــاست آن اين است مفهوم قرائت قرآن و حق تلاوت آن و تدبر و تعقل و تفكر در آياتش . چيزي كه خود قرآن از پيروانش ميخواهد و اين،چنانكه گفتمي جز با فراگيري زبان ايمان ميسر نيست. براي فراگيري زبان ايمان نيز، ابتدا بيايد نياز به ايمان را ( كه به قول تولستوي : چيزي است كه با آن زندگي ميكنيم ) احساس كرد و اين رسالت ايمانيان روش بين است كه به احياي ايمان اين نسل برخيزند و براي احياي ايمان اين نسل ،بايد زبان اين نسل ،دردها ، مشكلات و آرزوهاي او و نيازهاي او را دريافت . بايد فرزند زمان خود بود و با انديشهها و دانشها و روشها و رهيافتا و تجربههاي نوين آشنايي يافت. سؤالات و كنجكاويهاي اين نسل را و اين عصر را درباره ايمان،با روي باز و سعه صدر و روح انتقادپذيري، گوش [كرد] و سپس پاسخ داد. ترديدهايش را به گونهاي منطقي، روشمند و رضايتبخش رفع و رجوع كرد. نوگرايي و نوخواهي را به عنوان واقعيت زمان، خصوصاً در عصر انفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات، پذيرفت و در اين راستا،عالمانه و روششناسانه به نوانديشي سنجيده و منضبط ديني پرداخت. غذاهاي بيات مذهبي را از دست بچهها گرفت و برايشان طعام و تغذيه تازه، سالم و سرشار ايماني تدارك ديد. بايد نگذاشت ايمان ابزار و ملعبه سياسي و اجتماعي و به گژانديشي و گژرفتاري و كجمداري اين و آن آلوده شود . بايد ايمان را با استدلال و تبيين از تهمت و عناد دشمنان بدخواه، و با اصلاح و تفكيك از ننگ متوليان و متشرعان جاهل ،رهانيد. در اين صورت است كه قرآن براي نسل ما،راهنماي عمل ميشود و از ظلمات به نور ميرساند و نويد عدالت و آگاهي و رهايي و عزت و تعالي و رستگاري ميدهد . كتاب راهبري مردم و بيّناتي از هدايت و فرقان ميشود. باز هم معجزه ميكند. چونان تحولي كه در سده هفتم ميلادي در جزيرة العرب آفريد: چه كساني كه با آهنگ عناد با قرآن به سروقت مؤمنان آمدند و با استماع چند آيه،منقلب و مسلمان شدند، چه افرادي كه با شنيدن « الم يأن للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله و ما نزل من الحق ...» [21] خيز برداشتند ،چه سرشكي كه از ديدگان اهل كتاب سرازير كرد، چه كساني كه با نيوشيدن يك آيه، دارايي خود را دو نيم كرده ونيمي را در راه خدا دادند،چه جهادها و شهادتها،چه ايثارها و شهامتها، چه انفاقها و معنويتها. آن دگرگوني كه در جهان بينيها و رفتارشناسيها و ذهنيات و خلقيات پديد آمد. آن تغييرات اجتماعي كه قرآن در فرهنگ و ادبيات و مناسبات عرب به وجود آورد و براستي دورانسازي كرد. عالمي ديگر ساخت و از نو آدمي . آن تكاني كه به عرب داد و در مسير علم و دانش و تمدن انداخت و ... در پايان پرسش و پاسخي ميافزاييم: سؤال: اگر قرآن را بايد با زبان ايمان خواند،پس فرض بر اين است كه ايمان باشد و سپس قرآن بخوانيم. حال اگرايمان هست نياز به قرآن نيست. با همان ايمان زندگي ميكنيم . آيا مراجعه به قرآن با داشتن ايمان، تحصيل حاصل نيست؟ جواب: ايمان و هدايت،مثل طيف مغناطيسي ،مراتب دارد. كساني با اندك استعداد و آمادگي و نيكنيازي اوليه در جاذبه ايمان و گرانش هدايت قرار ميگيرند و چون قرآن برايشان تلاوت ميشود،ايمانشان زيادت مييابد. در واقع آنان با الفباي ابتدايي ايمان، چون آيات قرآن را استماع ميكنند نفحه و نسيم مهر و رحمت ربوبي روحشان را مينوازد: « و اذا قري القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون» [22] اين خاستگاه نخستين اهتداست(هدايتپذيري) و سپس مراتب هدايت بيشتر ميشود و روح تقوا ميشكفد و با حق تلاوتهاي بعدي ،تعالي مييابند در چند آيه زير تأمل كنيم: « انّما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً و علي ربهم يتوكلون اولئك هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربّهم و مغفره و رزق كريم» [23]« و اذاما انزلت سورة فمنهم من يقول ايّكم زادته هذه ايماناً فاما الذين امنوا فزادتهم ايماناً و هم يستبشرون و اما الذين فيقلوبهم مرض فزادتهم رجساً الي رجسهم و ماتوا و هم كافرون»[24]ـ « و منهم من يستمع اليك حتي اذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ماذا قال انفا اولئك الذين طبع الله علي قلوبهم و اتبعوا اهوائهم و الذين اعتدوا زادهم هدي واتيهم تقويهم»[25]نكته ديگري در آيات ياد شده و ساير آيات قرآني،به چشم ميخورد و آن فعلهاي مجهول ذكر،تُليت، اُنزلت، قُري، يُتلي، تُتلي و ... است. از اين جا برميآيد كه در هر عصري و نسلي، بايد پيشتازاني كار را شروع كنند و اين همان احياي ايمان و اصلاح انديشه ديني است كه در واقع مقدمه و زمينه ساز قرائت مكرر قرآن به گونهاي قابل درك و فهم براي اين عصر باشد. پينوشتها : [1] « سوره آل عمران » آيه 138.[2] « سوره فصلت » آيه 44.[3] « وسائل الشيعه» ،ج 4/848.[4] « بحارالانوار»،علامه مجلسي ج 76/131.[5] « سوره واقعه »،آيه 79. [6] « بحارالانوار »، علامه مجلسي ج 92/207.[7] « همان مدرك». [8] «همان مدرك»، ج92/19.[9] « سوره مزمل»، آيه 20.[10] «همان مدرك»، آيه 4[11] « مجمع البيان»، ج 5/378.[12] « اصول كافي»، ج 2/628.[13] «سوره يونس»، آيه 57.[14] « سوره اسراء »، آيه 82.[15] « اصول كافي» ،ج 2/603.[16] « سوره زمر»، آيه 23.[17] «سوره آل عمران»، آيه 7.[18] « سوره ق» ،آيه 36.[19] « منهجالصادقين»، مولي فتحالله كاشاني، ج 9/25.[20] « همان مدرك».[21] « سوره حديد»، آيه 16.[22] « سوره اعراف»، آيه 204. [23] « سوره انفال »، آيه 3ـ4. [24] « سوره توبه» ، آيه 124 ـ125. [25] « سوره محمد » آيه 16 ـ 17.