بررسي سيماي قرآن در انديشه امام خميني نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسي سيماي قرآن در انديشه امام خميني - نسخه متنی

معصومه ريعان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بررسي سيماي قرآن در انديشه امام خميني

معصومه ريعان

تحقيق و پژوهش پيرامون قرآن كريم، سنت ديرينؤ همؤ محققان مسلمان است كه در پي كشف و فهم آيات الهي بوده و طالب درك عميق تر از اين صحيفؤ ربوبي اند. از طرف ديگر سيره شناسي مفسران و پي جوئي روش ايشان نيز از جملؤ تحقيقات علمي روز مي باشد كه محققان ديگري را بر اين امر واداشته است. تحقيق حاضر، پيوندي از دو سنت ديرينه و جديد است كه كشف سيماي قرآن را در انديشه اي بررسي مي نمايد كه خود مظهر عاليترين درك و فهم اين وديعه الهي بوده و لذا دو بعد قرآن شناسي و سيره شناسي را توامان در حد بضاعتي اندك و تواني ناچيز به عهده گرفته است.

اكنون آنچه پي آمد اين پژوهش مي باشد آن است كه:

در تمامي جنبه هاي زندگي پر بركت حضرت امام (رض) از ابعاد فقهي، فلسفي، عرفاني و اخلاقي گرفته تا عرصه هاي سياسي اجتماعي و مبارزاتي ايشان قرآن كريمْ نقش تعيين كننده داشته است. گرچه حضرت امام (رض) صاحب آثار تفسيري مدون و منضبط نمي باشد ليكن در بررسي قرآن، عميق تر از مفسران بدين ميدان گام نهاده و در طرح مباحث تفسيري خويش، با اطلاعاتي وسيع و فراگير و با نگرشي همه جانبه وارد شده است.

حضرت امام در طرح مباحث تفسيري، بيش از هر چيز به مقاصد قرآن كريم و مجراي عملي آيات نگريسته است و آن را در حيطؤ كلي به عنوان سنت قابل اجراي الهي مطرح نموده است.

در اين انديشه، اتكأ بر سنت معصومين و نگرش محققانه به ادعيه ايشان، در كنار تعقل و اجتهاد تركيب موزوني است كه با عشق و عرفان در هم آميخته است و اسلام ناب محمدي را بعد از چهارده قرن با طراوتي نو، به صحنؤ اجتماع كشانيده است.

و لذا طرح بازگشت به قرآن و درك عميق آيات الهي و ظهور و بروز آن در صحنؤ ذهن و عمل كه از جملؤ تئوري هاي نهضت هاي معاصر مي باشد توسط حضرت امام (رض) در جريان مبارزات ايشان به اثبات رسيده است.

اجراي عدالت اجتماعي

ديگر از مقاصد عاليه قرآن "اجراي عدالت اجتماعي" در پرتو تشكيل حكومت عادله جهاني است. و چنين خواستي خود، انگيزه الهي است، "اِنّ اللّه يامُرُ بِالْعَدْلِ" (90 ـ نحل) و قانوني عمومي است "العدلُ سائِسَ عامٌ (1)"، زيرا اگر سير عدالت حتي در يك ناحيه ظهور نيابد، زمينه رشد و بروز فراگير ستم، در همه جهان فراهم مي آيد و لذا خداوند جهت تعميم اين قانون، الفاظ جمع را گزينش نموده، و حتي خود را نيز با عبارت "ما" معرفي نموده و مي فرمايد:

"لَقدْ اَرْسَلنا رُسُلَنَا بِالبَيّناتِ و اَنزَلنا مَعهُمُ الكتابَ و الميزانَ لِيقومَ الناسُ بالقِسطِ و اَنزلنا الحديدَ فيهِ بَاسٌ شَديدٌ و مَنافِعُ للنّاسِ." (25 ـ حديد)

استاد شهيد مرتضي مطهري ذيل آيه كريمه بر برقراري عدالت به عنوان هدف بعثت همه انبيأ تاكيد نموده است و مي فرمايد "مقام قداست عدالت تا آنجا بالا رفته كه پيامبران الهي به خاطر آن مبعوث شده اند (2)"، بدين ترتيب پيامبر بزرگ اسلام داعي عدالت و مامور به اجراي عدل است "فَلِذلِكَ فَادعُ واسْتَقِمْ كَما اُمِرتَ ولا تَتّبِعْ اَهوأَ هُم وَ قُلْ امَنتُ بما اَنزلَ اللّهُ مِن كتابٍ و اُمِرتُ لِاَعْدِلَ بَينكُم" (15 ـ شوري)

پس تو، به خاطر اجراي همين فرمان همه امتها را دعوت كن تا راه خلاف را وابگذارند و به آخرين كتاب آسماني كه مي تواند اختلافشان را حل و فصل كند ايمان بياورند. در اين راه استقامت كن، استقامتي با عزيمت آنسان كه فرمان يافته اي و از آرأ پر اختلاف آنان پيروي مكن و اگر كتابهاي آسماني پيشين را به عنوان سند ارائه كردند بگو: من به همه كتابهاي آسماني ايمان دارم ولي ماموريت دارم كه عدالت قرآن را ميان شما برقرار سازم.

مولاي بزرگ ما حضرت علي (ع) سيرت رسول خدا (ص) را بر عدل ستوده است. "عَدْلَ في كلِّ ما قَضي، وَ اَنّه عَدلٌ عَدَلَ (3)" و "سُنُته الرّشدُ و كَلامُهُ الفصلُ و حُكمُه العدلُ(4)" در هر آنچه قضاوت مي فرمود عدل مي ورزيد او عين عدل بود، روشش استوار و سخنش فاصل حق و ناحق و حكمش عدل و داد بود.

سنت برپايي عدل و محو اّثار ستم، در سرشت همه پيشوايان حق و بويژه تربيت يافتگان دامن وحي، عجين شده است از علي (ع) كه مظهر تام عدالت، و الگوي عدل و شهيد عدالت(5)، تا قائم ايشان كه عدالت به انتظار او نشسته است، همگي مظاهر سنت نبوي و بر پادارندگان اين حق و عدل اند.

زيرا سيره رسول خدا چنين بوده است كه "اَبطَلَ ما كانَ فِي الجاهِليّةِ وَ اِسْتَقْبَلَ النّاسَ بِالعَدلِ" آنچه را كه در جاهليت بود باطل نمود و با مردم با عدالت روبرو گشت و سيره آخرين يادگار او نيز چنين است"كَذلِكَ القائمُ (ع) اِذا قام يَبطُلُ ماكان في الهُدنَةِ مما كان في اَيدِي النّاسِ و يَسْتَقْبِلُ بِهم الْعَدْلَ(6)" آنگاه كه قيام كند، آنچه در بين مردم بي عدالتي است، باطل كرده و با عدالت با آنها روبرو گردد.

و اينچنين عدالت در ايشان شكل گرفته و معنا يافته است چنانچه گفته اند: "اين اشتباه است كه علي و عدالت را به صورت دو كلمه جدا از هم بنويسيم، زيرا عدالت و علي هر دو يكي هستند، اين از نارسائي لفظ و نوشته است كه تاب گنجايش هر دو معني را در يك صورت ندارد، و اگر "عدالت" از مفهوم ذهني خود به عينيت گرايد و جان گيرد و تجسم يابد "علي" مي شود و ذات "علي" هم اگر گسترش معنوي و ذهني يابد باز همان "عدالت" مي شود. (7)"

اكنون سخن از علي (ع) نيست گرچه وي "عدالتي است ممثّل و محقّق و عدل از سراسر وجودش مي جوشد و آن نيز از عمق وجود و منشا دادگري مطلق هستي سرچشمه گرفته است (8)، و سخن گفتن از علي (ع) سخن گفتن از عدل است، بلكه سخن از پايگاهي است كه اساس دين در آن پايگاه استوار است زيرا "در قرآن از توحيد گرفته تا معاد، و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهاي فردي گرفته تا هدفهاي اجتماعي، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحيد، و ركن معاد، هدف تشريع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معيار كمال فرد و مقياس سلامت اجتماع است. عدل قرآن، آنجا كه به توحيد يا معاد مربوط مي شود به نگرش انسان به هستي و آفرينش شكل خاص مي دهد و به عبارت ديگر نوعي (جهان بيني) است. آنجا كه به نبوت و تشريع و قانون مربوط مي شود، يك (مقياس) و (معيار) قانون شناسي است، و به عبارت ديگر جاي پايي است براي عقل كه در رديف كتاب و سنت قرار مي گيرد و جزء منابع فقه و استنباط به شمار آيد. آنجا كه به امامت و رهبري مربوط مي شود يك (شايستگي) است. آنجا كه پاي اخلاق به ميان مي آيد (آرماني انساني) است، آنجا كه به اجتماع كشيده مي شود يك (مسئوليت) است. (9)"

بر اين مبنا، بالاترين مسئوليت ايشان، تحقق عدالت در همه زمينه هائي است كه به اقتضاي آن بعثت انبيأ بدان جهت انجام يافته است. (10)

با چنين دريافتي از حقيقت آيات الهي و كلام رباني وصّي كريم و اولياي عظيم، حضرت امام (رض) خود بر اين مقصد، بارها تاكيد فرموده و سررشته نشر تعاليم و عقايد الهي و معارف ربوبي را در تشكيل حكومت عدل و اجراي عدالت همگاني معرفي نموده است، چنانچه در تمام دوران مبارزه، زندگي خويش را، سرمايه تحقق اين مقصد نموده است.

"به حكم عقل و ضرورت اديان، هدف بعثت و كار انبيأ (ع) تنها مساله گوئي و بيان احكام نيست ... و معناي الفقهأ امنأ الرسل اين نيست (11)كه فقها در مساله گفتن، امين باشند. در حقيقت، مهمترين وظيفه انبيأ (ع) برقرار كردن يك نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و ا حكام است كه البته با بيان احكام و نشر تعاليم و عقايد الهي ملازمه دارد. چنانكه اين معني از اّيه شريفه بوضوح پيدا است: "لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بالبينّاتِ و انزَلنا مَعهم الكتابَ و الْميزانَ لِيقومَ الناسُ بِالقسطِ" (25 ـ حديد) هدف بعثتها بطور كلي اين است كه مردمان براساس روابط اجتماعي عادلانه نظم و ترتيب پيدا كرده قد آدميت راست گردانند، و اين با تشكيل حكومت و اجراي احكام امكان پذير است، خواه نبي خود موفق به تشكيل حكومت شود مانند رسول اكرم (ص) و خواه پيروانش پس از وي توفيق تشكيل حكومت و برقراري نظام عادلانه اجتماعي را پيدا كنند (12)"

گفتار اخير حضرت امام (رض) برگرفته از كلام الهي قرآن است كه "اَلْبَلَدُ الطيبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ باِذنِ ربِه"(13) (57 ـ اعراف) و اين خواست الهي است كه احيأ و ريشه ارزشهاي قرآن را تنها در محيط قرآني

مي طلبد: "وَلَقَد بَعَثْنا في كُلِّ امّة رَسولاً اَنِ اعبُدوااللّهَ واجْتَنِبُوا الطّاغوتَ، (36، نحل) و لذا پيامبران خويش را براي ايجاد اين زمينه مامور فرموده است كه عدالت را بگسترانند: "يا داودُ اِنا جَعلناك خليفةً فِي الارضِ فَاحْكُمْ بَينَ الناسِ بالحقِّ"26 ـ ص)، "وَ اَنْزَلنا مَعَهُم الكتابَ والميزانَ ليقومَ الناسُ بالقسط" (25 ـ حديد)

به پيامبر عظيم الشان خاتم (ص) فرموده است "قُل اَمَرَ ربّي بِالقسطِ" (29 ـ اعراف) و نيز فرموده است "اُمِرتُ لِاَعْدَلَ بَينَكُم" (51 ـ شوري) و آيات بسياري بر مومنين ايجاد زمينه قسط و عدل را امر فرموده است: "كُونُوا قَوّامين بالقسطِ شهدأَ لِلَه" (135 ـ نسأ) و "كُونُوا قَوامينَ لِلّه شُهَدأَ بِالْقِسْطِ" (8 ـ مائده) "و اُولُواالعلمِ قائِماً بِالقسطِ" (18 ـ آل عمران) و آيات بسيار ديگر كه وارد است.

ملاحظه مي شود كه همه جا و همه كس مامور ايجاد عدل و قسط(14)در زمين شده اند. در تفسير اين آيات غالب مفسران از زمينه هاي تاريخي اين پيامبران ياد كرده اند و اينكه هر پيامبري در مقابل ستم و بي عدالتي سلطاني جائر برخواسته و مردم را با نويد عدالت به قيام برخوانده است، و اينكه در حد توان خويش حكومتي را بنيان گذاري نموده و در آن چنين امري را محقق كرده است. (15)

لذا مقدمه ايجاد چنين خواست و انگيزه اي جز با ابزار مناسب آن يعني ايجاد حكومتي كه اجزأ آن را خبرگان عدالت پيشه سرپرستي نمايند، محقق نخواهد شد. بنابراين مي توان گفت كه حكومت الهي در منطق قرآن جز زمينه اي براي رسيدن به اين عدالت اجتماعي نيست و عهده دار شدن حكومت، جز نيل به اين مقصد و اجراي ديگر مقاصد راه ديگري را نمي پويد. همچنانكه حكومت الهي نيز با فقدان عدالت اجتماعي ارزش و اعتباري نخواهد داشت. "اذا جارَ السلطانُ هانَتْ الدّدولةُ (16)" اگر زمامدار ستمگري پيشه كند دولتش خوارمي گردد.

در اين راستا حضرت امام با تكيه بر ضرورت اجراي احكام الهي، حكومت را وسيله و نه هدف معرفي نموده و مي فرمايد:

"عهده دار شدن حكومت في حد ذاته، شان و مقامي نيست بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه اسلام است. (17)"

حضرت امام بر اين نكته اذعان دارند كه حكومت، وسيله اي براي تحقق اهداف عالي است و "تصدي حكومت، بدست آوردن وسيله است نه كسب يك مقام معنوي زيرا اگر مقام معنوي بود كسي نمي توانست آنرا غصب كرده يا رها سازد" و بدين لحاظ حكومت در اين انديشه وقتي قداست مي يابد كه جهت اجراي عدالت اجتماعي قيام نموده باشد.

"هرگاه حكومت و فرماندهي وسيله اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام شود قدر و ارزش پيدا

مي كند و متصدي آن صاحب ارجمندي و معنويت بيشتر مي گردد(18)"

و لذا "عدالت" يكي از دو شرط اساسي زمامدار مي گردد. و حضرت امام (رض) در همه بحث هاي حكومتي و ولايتي با در نظر گرفتن اين شرط براي والي و حاكم، به طرح مباحث ديگر حكومت پرداخته است.

"اكنون، سزاوار است بگوئيم كه چون حكومت اسلامي، حكومتي مبتني بر قانون است آن هم فقط قانون الهي، كه براي اجراي احكام و بسط عدالت در سراسر جهان مقدر شده است. زمامدار اين حكومت، بايد دو صفت مهم را كه اساس يك حكومت الهي است دارا باشد. و ممكن نيست يك حكومت مبتني بر قانون تحقق يابد مگر آنكه رهبر و زمامدار آن واجد اين دو صفت باشد 1ـ علم به قانون 2ـ عدالت(19)"

سعه و گنجايش عدالت تا بدانجاست كه همه را در برمي گيرد و لذا اصرار بر "عدالت اجتماعي" كه بر همه افراد انساني اعمال

مي شود خود تامين كننده نياز سيراب نشدني انسانهاست. چنانچه امام عادل علي(ع) فرموده است: "فانّ فِي العدلِ سِعةً و مَن ضاقً عليه العدلُ، فالجورُ عليه اَضيقُ (20)" همانا در عدالت گنجايش خاصي است، عدالت مي تواند همه را در برگيرد و در خود جاي دهد، و آنكس كه دچار انحراف بوده و در حرص و آز است و در عدالت نمي گنجد، بايد بداند كه جايگاه ظلم و جور تنگتر است.

فلسفه حكومت در ديدگاه علي (ع) نيز تحقق چنان عدالتي است كه در گسترؤ آن پرچم هاي دين افراشته شده مظلومان در امنيت آمده و ستمگران به كيفر رسند. "اللهم اِنَك تَعلَمُ انهُ لَم يكنّ الَذي كانَ مِنّا مُنافَةَ في سلطانٍ، ولا التماسَ شئ مِنْ فُضُول الحُطام و لكن لِنَرِدَ المعالِمَ مِنْ دينِك، و نُظهَرالاصلاحَ في بلادِكَ، فيامَنُ المظلومون من عِبادِك و تُقام المُعطّلَة مِن حدودِك (21)"

"بار خدايا تو آگاهي كه تلاش و پيكار ما نه از آن روي است كه به پايگاه قدرتي برسيم و يا چيزي از كالاي بي ارج دنيا را به چنگ اّورديم بلكه بدان جهت است كه نشانه ها و پرچم هاي دين تو را برافرازيم و در شهرهاي تو شايستگي را پديد آريم تا بندگان ستمديده تو، امام يا بند و ستمگران به كيفر خويش رسند." و اين امر همان قرار گرفتن هر چيز بر جاي خود است و اجراي چنين شيوه اي خواهد بود كه به مفهوم عدالت معنا

مي بخشد، "العدلُ يضعُ الامورَ مواضِعَها"(22)". پس زمامداري، وظيفه اي سخت و مسئوليتي عظيم از تدبير اموري است كه جز با عدالت در منطق الهي ائمه ما مطرح نشده است چنانكه مولاي عادل ما در پاسخ مصلحت ـ انديشان خرده گير، فرموده است:

"شما از من مي خواهيد كه پيروزي را به قيمت تبعيض و ستمگري به دست آورم؟ از من مي خواهيد كه عدالت را به پاي سياست و سيادت قرباني كنم؟ خير سوگند به ذات خدا كه تا دنيا دنياست چنين نخواهم كرد و به گرد تبعيض نخواهم گشت، من و تبعيض؟ من و پايمال كردن عدالت؟ اگر همه اين اموال عمومي كه در اختيار من است مال شخص خود و محصول دسترنج خودم بود و مي خواستم ميان مردم تقسيم كنم هرگز تبعيض روا نمي داشتم تا چه رسد كه مال، مال خداست و من امانتدار اويم." (23)

حضرت امام (رض) عدالت را مقتضاي حكمت الهي دانسته و چنين انگيزه اي را در تمام ادوار قابل تحقق و خلافت اميرالمومنين را الگوي اين راه برمي شمارند.

"حكمت اّفريدگار بر اين تعلق گرفته كه مردم به طريقه عادلانه زندگي كنند و در حدود احكام الهي قدم بردارند. اين حكمت، هميشگي و از سنت هاي خداوند متعال و تغيير ناپذير است بنابراين امروز و هميشه وجود (ولي امر) يعني حاكمي كه قيّم و برپانگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد ضرورت دارد، وجود حاكمي كه مانع تجاوزات و ستمگريها و تعدّي به حقوق ديگران باشد امين و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد، هادي مردم به تعاليم و عقايد و احكام و نظامات اسلام باشد و از بدعتهائي كه دشمنان و ملحدان در دين و در قوانين و نظامات مي گذارند جلوگيري كند. مگر خلافت اميرالمومنين(ع) بخاطر همين معاني نبود(24)؟"

بنابراين در انديشه والاي حضرت امام(رض) ملازمه عدالت و حكومت اسلامي قطعي و تحقق هر يك منوط بر تحقق ديگري است. اما اين انديشه محصور به دوران حضور ائمه نمي باشد و ايجاد حكومت و اجراي عدالت مختص ايشان نبوده، بلكه "فقهاي عادل" نيز مامور اجراي چنين مقصدي مي باشند.

"همانطور كه پيغمبر اكرم(ص) مامور اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام بود و خداوند او را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهاي عادل هم بايستي رئيس و حاكم باشند و اجراي احكام كنند و نظام اجتماعي اسلام را مستقر گردانند.(25)"

و از آنجا كه مقاصد قرآن جاوداني و جهان شمول است امر ولايت و سرپرستي نيز بر عهده فقهاي عادل و اقامه آن بر ايشان "واجب كفائي" است، و حتي اگر اين امر اصلا براي ايشان امكان عملي نداشت، منصب ولايت از آنان ساقط نشده و همچنان بر جايگاه خود باقي هستند، اگرچه از تشكيل حكومت معذور باشند(26)و كليه امور مربوط به حكومت و سياست كه براي پيامبر و ائمه(ع) مقرر شده در مورد "فقيه عادل" نيز مقرر است و بالاخره اينان هر جا و هر زمان كه مصالح مسلمين اقتضا كند در حدود اختيارات خود بايد احكامي صادر نمايند و همگان بايد از ايشان پيروي كنند.(27 و 28)

جهت تحقق اين مقصد حضرت امام(رض) خود پيشگام حركتي شد كه ثمره آن حركت به سوي احياي مجدد اين مقصد قرآن و طرح دوباره عدالت اجتماعي در سايه حكومت جهاني اسلام گرديد.

"من مصمم هستم كه از پا ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و يا در پيشگاه مقدس حق تعالي با عذر، وفود كنم، شما هم اي علماي اسلام مصمم شويد و بدانيد پيروزي با شماست و اللّهُ مُتِمّ نُورِهِ وَلَوْ كرِه الكافِرونَ .(29)"

وصل:

برخي از معناي عدالت اجتماعي، تساوي همه افراد را در يك رديف و يك صفت كه تفاوت و تمايزي بين ايشان نباشد فهميده اند و مقتضاي عدالت را آن مي دانند كه تمامي تفاوتها را الغأ نموده امتيازها را براندازد. گرچه چنين شبهه اي از رسوخ تفكرات ماركسيستي در جوامع اسلامي پديدار شده است، و در تعبير، جامعه بي طبقه را با قيد توحيدي و يا اسلامي آميخته اند و از اسلام ادعا دارند كه در ايجاد تساوي در امتيازات و مكتسبات و لياقت و استعدادها و ... بكوشد، ولي چنين برداشتي از آيات الهي در نظر حضرت امام خود نوعي سطحي نگري و نيز تاويل ناروا و بيجايي است كه اصحاب دنيا بر معارف الهي تحميل نموده اند.

"حالا كه جنبه ماديت در دنيا غلبه پيدا كرده است به اين سختي، و دنيا با زرق و برق زياد شده است و ـ عرض

مي كنم كه ـ اصحاب دنيا خيلي زياد شده اند، حالا هم يك دسته پيدا شده اند كه اصل تمام احكام اسلام را مي گويند براي اين است كه عدالت اجتماعي پيدا شود طبقات از بين برود و اصلا اسلام ديگر چيزي ندارد، توحيدش هم عبارت است از توحيد در نسل، ملت ها در زندگي توحيد داشته باشند، واحد باشند، عدالتش هم عبارت از اين است كه

ملت ها هم به طور عدالت و بطور تساوي با هم زندگي كنند يعني زندگي حيواني علي السوأ، با هم زندگي بكنند و ـ عرض مي كنم ـ با هم كار نداشته باشند.

... انسان وقتي نگاه مي كند همه كتابهايشان را و همه نوشته هايشان را و چيزهائي كه در مجلات و غير مجلات نوشته اند و اينها، مي بيند كه مي گويند: (اسلام آمده است كه آدم بسازد يعني يك آدمي كه طبقه نداشته باشد) همين را گفته اند يعني حيوان باشد. اسلام آمده است كه انسان بسازد، انسان بي طبقه يعني همين، يعني در اين زندگي يك جور زندگي بكنند و در اين عالم يك نحو زندگي بكنند و يك دولت باشد و به اينها جيره بدهند، همه علي السوأ جيره بدهند و همه هم خدمت دولت را بكنند و اينها.

اينها كانّه آيات و ضرورياتي كه در همه اديان است، اينها را نديده

مي گيرند، آيات را آنقدري را كه دلشان مي خواهد و مي توانند، تاويل مي كنند به همين مطالب، آنهائي كه ديگر نمي توانند تاويل كنند، اصلاً ذكري از آن نمي كنند و منسي است.(30)"

دقت گفتار و وضوح كلام حضرت امام نيازمند به توضيح ديگري نيست و فقط جهت نتيجه گيري در اين مقوله، با سخني از "شهيد مطهري"، بحث را به انتها مي بريم.

"معني عدالت و مساوات اين است كه ناهمواريها و پست و بلنديها و بالا و پائين ها و تبعيض هائي كه منشاش سنت ها و عادات و يا زور و ظلم است بايد محو شود و از بين برود و اما آن اختلافها و تفاوتها كه منشاش لياقت و استعداد و عمل و كار و فعاليت افراد است بايد محفوظ بماند. همانطوري كه در مسابقه ها، ميدان مسابقه بايد هموار باشد، مساوي و هم سطح باشد، براي همه يك جور باشد، امكانات اجتماعي بايد براي همه بالسويه فراهم شود، تا آنجا كه به ميدان مسابقه، يعني امكانات اجتماعي مربوط است همه مساوي هستند و بايد مساوي باشند.

اما در مسابقه يك چيز ديگر هست كه مربوط به ميدان مسابقه يا شرايط مسابقه نيست، مربوط است به خود مسابقه دهندگان، يكي چابك تر است، يكي لاغرتر، يكي با عزيمت تر و با همت تر و كوشاتر است، يكي سابقه تمرين بيشتر دارد، اين تفاوتها در نتيجه مسابقه دخالت دارد و نبايد آنها را ناديده گرفت بايد به آنها احترام گذاشت و در نتيجؤ اينها است كه تقدّم و تاخّر پيش مي آيد.(31)"

پاورقيها:

1ـ صبحي صالح، نهج البلاغه، حكمت 438، ص553.

2ـ مرتضي مطهري، سيري در نهج البلاغه، قم، صدرا، 1354، ص102 (و نيز بيست گفتار ص2).

3ـ صبحي صالح، نهج البلاغه، خطبه 91، ص283.

4ـ همان، خطبه 214، ص330.

5ـ قَتَلَ في مِحرابِه لِشدَةِ عَدْلِه، مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص20.

6ـ وسايل الشيعه، ج11، ص57.

7 ـ جرج جرداق، شگفتيهاي نهج البلاغه، ترجمه فخرالدين حجازي، انتشارات بعثت، تهران، ص88.

8 ـ جرج جرداق، پيشين، ص94.

9 ـ مرتضي مطهري، عدل الهي، انتشارات حكمت تهران. 1357، ص38.

10ـ سوره حديد، آيه 35.

11ـ در متن "اين باشد" است كه به مقتضاي جمله به "نيست" تبديل شده است.

12ـ ولايت فقيه، ص90 ـ 91.

13 ـ خاك خوب و خالص، گياهش را با رخصت پروردگارش برون مي شود و سبز و خرم مي گردد.

14 ـ جهت تشابه و تفاوت اين دو معني به كتابهاي عدل الهي، بيست گفتار، از استاد مطهري مراجعه شود.

15ـ اغلب پيامبران بني اسرائيل از اين جمله اند كه حتي در راه نفي ستم و برقراري عدالت به شهادت نيز رسيده اند.

16ـ وسايل الشيعه ج6، ص17.

17ـ ولايت فقيه، ص69.

18ـ ولايت فقيه، ص69.

19ـ شئون و اختيارات ولي فقيه (از كتاب البيع). ص 29 ـ (و نيز صفحه 97. ولايت فقيه ص58).

20ـ صبحي صالح ـ نهج البلاغه، ج15. ص57.

21ـ همان، خطبه 531، ص189.

22ـ همان، حكمت 437، ص553.

23ـ صبحي صالح ، نهج البلاغه يا خطبه 126، ص183.

24ـ ولايت فقيه، ص49.

25ـ ولايت فقيه، ص72.

26ـ شئون و اختيارات ولي فقيه، ص33.

27ـ چون ادامه بحث در باب ولايت فقيه خواهد بود به كتابهاي ولايت فقيه و نيز شئون و اختيارات ولي فقيه (ا ز كتا ب البيع) مراجعه شود.

28ـ همان، ص35.

29ـ صحيفه نور، ج1، ص3.

30ـ صحيفه نور، ج1، ص36.

31ـ مرتضي مطهري، بيست گفتار، چاپ پنجم، انتشارات صدرا. قم 1358. ص123.

/ 1