بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تجلي قرآن در شعر و ادب فارسي: عطر هفت شهرسيد محمّد راستگوعطار، از عارف شاعراني است كه شيفته عرفان و قرآن است و ازينروي در سرودههاي او كه يكسره عرفاني ايماني است ، باز تاب و تجلي كلام خدا را به فراواني مي بينيم، اينك نمونههايي:تـــويـي آن نقطه افتـــاده فـــارغ كه اندر خلد خــواهي گشت بالغبلوغ اينجاست در عقبي ظهورش دلت اينجاست در فردوس نورشدر و ديوار جنـّت از حيـات است زميــن و آسمـان او نجــات استدرخــت طيـبـــه آنجـــا برويــد كه دست و پـا سخن آنجــا بگويدنه آنجــا اقربـا مــاند نه اسبـــاب كــه فرزند عمــل باشنـد انسـاباسرار نامه، تصحيح: سيد صادق گوهرين،ص 46مصرع نخست بيت سوم، الهامي است از اين آيه شريفه:«وَ انّ الدارَ الاخرة لهي الحَيوان»؛ «همانا كه سراي آخرت سراسر زندگي است».(سوره عنكبوت، آيه 64)و مصرع نخست بيت چهارم اثر پذيري تلميحي و تصويري است، از آيه: « اَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللّهُ مثلاً كَلِمةً طَيبةً كَشَجَرَةٍ طَيبةٍ اَصلُها ثابت وَ فَرعُها في السماء»؛ «نديده اي كه خداوند مثل زده است سخن[? پديده] پيراسته و پاكيزه را به درختي پاكيزه و پرورده كه ريشههايي استوار و شاخههايي سر به آسمان دارد». (سوره ابراهيم، آيه 24)«كم دست و پا سخن آنجا بگويد» كه در مصرع دوم بيت چهارم آمده نيز بر گرفته است از اين آيه:«اَليوم نَختم علي اَفواهِهِم و تُكَلّمنا اَيديهِم و تَشهَدُ اَرجُلُهم بِما كانوا يـكسِبُون»؛«امروز دهانهاشان را مهر و موم ميكنيم.و دستهاشان با ما سخن ميگويند و پاهاشان بدانچه كرده اند گواهي ميدهند». (سوره يس، آيه 65)از اين آيه، جلال الدين مولوي نيز ، اينگونه اثر پذيرفته:روز محشر هـر نهان پيـدا شود هم زخود هر مجرمي رسوا شـوددست و پا بدهد گواهي با بيـان بـر فسـاد او بــه پيش مستـعـــاندست گويدمن چنين دزديدهام لب بگويــد من چنين بوسيـده امپـاي گويد من شدستـم تـا منـا فـرج گويــد مـن بكـردستـم زنـاچشـمگويد كردهامغمزهحرام گوش گويد چيـدهام سوءالكـلاممثنوي، دفتر پنجم، بيت 2211 به بعدآخرين بيت نيز بر گرفتهاي است از اين آيه شريفه:«فَاِذا نُفِخَ في الصُور فَلا اَنسابَ بَينَهُم يومئِذٍ و لا يتَسائَلون»؛ «چون در صور دميده شود[و قيامت به پا شود] آن روز ديگر پيوند و خويشي ميان مردم نماند و كسي حال كسي را نپرسد». (مؤمنون، آيه 101)?????جوانمردا سخن در پرده مـي دار كه بـا هر دون نشايد گفت اسـرارمـرا عمري است تــا در بنــدآنم كـه تـا بـا هـمدمي رازي بگـويـمنمـي يــابم يكـي هـمدم موافـق فغـان زين هـم نشينــان منـافــقزيـانكاري ما از هــمنشين است عذاب دوزخ از بئس القريناستاسرارنامه، تصحيح: سيد صادق گوهرين،ص 126تركيب« بئس القرين»( هم نشين بسيار بد) بر گرفته از آيه شريفه زير است، و آيه زبان حال فريب خوردگان شيطان است كه در قيامت و در محضر خداوند از فريب كاريهاي شيطان مينالند و او را بدترين همنشين ميخوانند:«حتّي اِذا جاءَ نا قالَ يا لَيتَ بَيني و بَينَكَ بُعدُ اَلمشرِقَينِ فَبِئس َالقَرين»؛ «آن گاه كه[در قيامت، فريب شيطان خوردهاي] نزد ما ميآيد [به شيطان] ميگويد: كاش ميان من و تو دوري مشرق و مغرب ميبود[تا هرگز تو را نميديدم] كه بسيار بدهم نشيني هستي».(سورهزخرف، آيه 37)????? در اين وادي همه غولان خويشيم زاوّل روز مشغـولان خـويشيـمچـو درمــانيم بـر داريـم فريــاد بلا چون رفت بگذار عيش از يادهمان،ص 147اين دو بيت كه بيانگر ويژگي بسياري از آدميان است كه چون در آسايش و آسودگي باشند خدا را از ياد مي برند و چون دچار درماندگي گردند، او را به ياد ميآورند و ميخوانند الهام گرفته از اين آيه شريفه است:«اِذا مَسكُم الضُرُّ فَاِلَيهِ تَجئَرون، ثُمَّ اِذا كَشَفَ الضُرَّ عَنكُم اِذا فَريق مِنكُم بِرَبِّهِم يشرِكون» ؛«آن گاه كه رنج و زياني به شما رسد، به او پناه ميبريد و چون رنج و زيان از شما بر دارد[و به آسايش و آسودگي برسيد] گروهي از شما به خداي خود شرك ميورزيد».(سوره نمل، آيه 53)????? تنت چاهي است جان در وي فتـاده زگــرگ نفس از سر پي فتــاده بگو تـا جـان بـه حبل الله زند دست تواند بوك زين چـاه بلا رست?همان، ص 162تركيب« حبل الله»( دست آويز خدايي) كه به قول عطار بايد جان آدمي بدان دستآويزد تا خويش را از چاه تن و من برهاند، بر گرفته از اين آيه قرآني است:«وَاعتَصِموا بِحَبل ِاللّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ «همگي به دست آويز خدا چنگ زنيد و پخش و پراكنده نشويد».(سوره آل عمران، آيه 102)? بوك شايد كه، با اين اميد كه?????تو پنداري كه چون مردي برستـي كجا رستي كه در سختي نشـستييقين ميدان كه چون جانت برآيد به يك يك ذره طـوفانت بـر آيـدنبـاشد از تـو يك يك ذره بيكـار بـود در رنج جان كنـدن گرفتــار همان،ص 144بنياد گرفته بر آيه كريمه:«يومَئذٍ يصدُرُ الناسُ اشتاتاً لِيرَوا اعمالَهُم، فَمَن يعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَيراً يرَهُ وَمَن يعمَل مِثقال َذَرةٍ شَرّاً يرَه»؛ «در چنين روزي[روز قيامت] آدميان دسته دسته و پراكنده بازگردند تا آنچه را كردهاند، بدانان نشان دهند. پس هر كه به اندازه ذرهاي كار نيك كند، آن را ميبيند[و پاداش آنرا ميگيرد] و آنكه به اندازه ذره اي كار بد كند، آن را مي بيند[ و كيفر آن را ميچشد]».(سوره زلزال، آيات 6 8)? ???? مـگر مـي رفـت استــاد مـهـيـنــه خـــري مــي بــرد بــارش آبـگـيـنـهيكي گفتش كـه بس آهستـه كـاري بــديـن آهستـگي بـر خـــر چـه داريچـه دارم؟ گفت دل پـر پيــچ دارم كـه گـر خـــر مـي بيـفتـد هيــچ دارمچو پي بر بـاد داردعمر هيـچ است ببين كين هيچ را صدگــونه پيـچ استچنين عمري كزو جان تو شاد است چـو مـرگ آيد به جان تو كه بــاد استاگــر سـدّ سكنــدر پيـش گيــري ز وقـت خود نـه پس نـه پـيش ميــريهمان،ص 138 عمر آدمي چون بار شيشه است كه با اندك غفلت و بي توجّهي ميشكند و هيچ ميشود، تفسيري تمثيلي است بر آيه شريفه «اِنّ الانسان َلَفي خُسرٍ»؛ «همانا كه آدمي در خسارت و خسران است». (سوره عصر، آيه 2) و خسارت و خسران آن جاست كه كسي افزون بر سود نبردن و بهره به دست نياوردن، اصل سرمايه را نيز از دست بدهد1 داستان عمر آدمي درست همين گونه است، عمر سرمايهاي گرانبهاست در دست، كه اگر غفلت كنيم و آن را به درستي و راستي نگذرانيم، نه تنها از اين سرمايه سودي نبردهايم كه اصل آن را نيز از دست داده ايم. از اينجاست كه گفتهاند:اذا تَنَفَّسَ تَنَقَّصَ؛ آدمي چون نفس بر آورد، پارهاي از عمرش كاسته ميشود.2 از حضرتامير(ع) نيز نقل شده كه:«نَفَسُ المَرءِ خُطاهُ اِلي اَجَلِهِ؛ آدمي با هر دمي كه برميآورد، گامي به سوي مرگ برمي دارد.3اين تفسير تمثيلي عطار از اين آيه شريفه، يادآور تفسير تمثيلي ديگري است از عارفي صاحب دل كه فخررازي آن را گزارش كرده است: يكي از پيشينيان گفته: معني سورهعصر را از يخ فروشي آموختم! كه فرياد ميزد و به تكرار ميگفت: رحم كنيد به كسي كه سرمايهاش آب ميشود. پيش خود گفتم: اين است معني«اِنّ الانسانَ لفي خسر» كه نفس نفس سرمايه عمر او آب ميشود واو را خسارت زده باقي ميگذارد».4پاورقيها: 1 . فخر رازي، التفسير الكبير، ج 32، ص87. 2. ميبدي، ابوالفضل، كشف الاسرار،ج 10،ص 605. 3.غررالحكم ،ج6، ص170. 4.فخر رازي، همان،ص 85.