بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جوانترين كاتب ايراني قرآن كريم: خوشنويسان قرآني مي توانند جهان اسلام را تحت تاثير قرار دهندعليرضا قاسميحجت الاسلام رضا سنگي، كه با نام مستعار رضا طاها شهرت دارد، در سال 1351 در اروميه چشم به جهان گشوده است. وي كه جوانترين كاتب ايراني قرآن كريم به شمار ميرود، علاوه بر تحصيلات حوزوي داراي مدرك كارشناسي در رشتة مديريت و مسئول دارالقرآن مركز بسيج مقاومت حضرت اميرالمومنين و مسئول اردوگاه فرهنگي - تفريحي حضرت صاحب الزمان (عج) در ارتفاعات تهران است.سنگي تاكنون 6 قرآن نوشته كه دومين قرآن او در اين دوره از نمايشگاه قرآن كريم عرضه شده است. او در دورة هفتم برگزاري نمايشگاه عنوان نفر اول كتابت قرآن كريم را كسب كرد، و در هشتمين دوره نيز بعنوان جوانترين خادم قرآني برگزيده شد، كه جايزة خود را به مردم مظلوم فلسطين هديه كرد.در گفتگو با او برخي مسائل كتابت قرآن مجيد در كشور مورد بررسي قرار گرفته است. هنوز بعد از با گذشت سالها از رواج كتابت قرآني در كشور و در حاليكه هنر خوشنويسي به حق مديون ايرانيان است و مردم سرزمين ما آنرا به اوج رساندهاند، در كشور خودمان به آثار كاتبان قرآني بهاي چنداني داده نميشود و هنوز هم قرآنهاي تحرير شده توسط كاتبان ساير كشورها پرتيراژترين انواع مصاحف را تشكيل ميدهد. به نظر شما مشكل در كجاست؟ در سليقة مخاطبان، كمكاري هنرمندان يا مسائل ديگر؟خوشنويسي از ابتداي پيدايش در كشورمان جايگاه بسيار رفيعي داشته است. اگربخواهيم تاريخچة خوشنويسي تا صد سال اخير را بررسي كنيم، در مييابيم كه همواره سير صعودي داشته است.اما باايجاد صنعت چاپ و گسترش فنآوري نشر ماشيني، نوعي راحتطلبي و انحصارطلبي در كار نوشتن حادث شده است.قبل از پيدايش چاپ، هر خوشنويسي قصد داشت مبادرت به نگارش قرآن كند، اين كار را براي چندين بار در طول سال انجام ميداد، بطوريكه در پايان عمر تعداد قرآنهايي كه كتابت كرده بود از مرز صدها مصحف فراتر ميرفت. و جالب آنكه، چون نويسنده دغدغهاي براي فروش و چاپ سريعتر قرآنها نداشته، هرسال و هر نوبت اثري بهتر ارائه ميداده است. رواج چاپ سبب شد خوشنويسي قرآني به فراموشي سپرده شود، وقتي نسخههاي قديمي بوسيلة چاپ سنگي و بعدها با ساير انواع چاپ در شمارگان بسيار زياد تكثير شده، بالطبع ديگر كسي به سراغ خوشنويسان برتر نميرفت.خود هنرمندان هم وقتي ديدند اثر آنها كه با آن همه هزينة مادي و معنوي خلق شده بهاي كمي يافته است رغبت و علاقهاي به صرف وقت نشان نميدادند.بعد از انقلاب اسلامي كه در حقيقت جنبشي فرهنگي براي احياي تمدن اسلامي در ايران به شمار ميرود، اميدي در قلبها زنده شد كه بازهم جنگ تحميلي و اولويت يافتن دفاع از كشور و دين سبب شد حتي هنر هم در خدمت جبهه و جنگ قرار گيرد.در همان دوران اين عوامل موجب شد برخي كشورهاي عربي مدعي شد كه قرآنهاي ايران داراي اشكالات زيادي است و بوي تحريف از آن به مشام ميرسد. در چنين اوضاعي عثمانطه با خط روان خود قرآن را كتابت كرد كه بهانة خوبي به دست ناشران افتاد تا به طور كامل اندك آثار هنرمندان ايراني را هم از رواج بيندازند چرا كه ديگر مجبور نبودند پاسخ منتقدان عربي را هم بدهند. به همين دليل تا جائيكه توانستند از روي اين اثر تكثير و نشر كردند بدون آنكه توجه كنند اين رسمالخط عربي است و ميتواند در هنگام تلاوت براي قاري ايراني، بخصوص قرآنآموزان كودك و نوجوان كه سالها در مدارس رسمالخط فارسي را آموختهاند، مشكلات جدي ايجاد كند.اين در حالي است كه قرآنهاي بسيار با ارزشي از صدها سال پيش داشتهايم كه اگر احياء، يا حداقل از روي رسمالخط آنها الگوبرداري شود قطعاً مفيد خواهد بود. نكتة ديگر اين كه مسئولان بايد ناشران را موظف به حمايت از قرآنهاي ايراني كنند تا در عرصة فعاليت قرآني تنها سود و منفعت مادي مد نظر قرار نگيرد.خوشنويساني داريم كه اگر قرآن بنويسند و تحت حمايت باشند ميتوانند همة جهان اسلام را تحت الشعاع كار خود قرار دهند. عليرغم آن كه من از دوستان عثمانطه هستم اما بايد بگويم به هرحال وي عرب زبان است و اثرش نميتواند به طور كامل منطبق با خواست ما ايرانيها باشد. البته قرآن وي رواننويسي شده است اما چندان جنبة هنري ندارد، در حاليكه هنرمندان ايراني ميتوانند هر دو موضوع را در كتابت خود لحاظ كنند.از سويي ناشران، چندان جنبة هنري را در نظر نميگيرند زيرا اولاً اگر بر روي قرآن كار هنري صورت گيرد هزينه و از سوي ديگر بهاي تمام شده را افزايش ميدهد و فروش آنرا سخت ميكند، از سوئي ديگر درشتنويسي و آسانخواني هنوز مطلوب اصلي بازار است. در نتيجه خوشنويسان واقعي كه ميخواهند معنويت و زيبايي قرآن را در قالب انحناها و رنگها نشان دهند، از دور خارج ميشوند و دسترنج خود را به بازاري اين چنين آشفته نميبرند. وقتي به ياد خوشنويسان قرآني بزرگ ايراني همچون: بايسنقر ميرزاو احمد نيريزي ميافتيم و اينكه هر سال از تعداد كاتبان وحي كاسته ميشود، درمييابيم بايد كار اساسي در اين زمينه صورت گيرد.اگر از هنروران كه جامعه مديون ذوق و سليقة آنها است حمايت نشوند بعيد ميدانم طي دهههاي آينده چيزي بنام خوشنويسي قرآني وجود داشته باشد. به اضافه اينكه مسائل پيشگفته، سبب شده بسياري از كاتبان قرآني به نگارش متون ادبي و يا حتي قطعه نويسي روي بياورند. قرآن در جامعة اسلامي بايد مرز مشخصي با ساير مسائل داشته باشد و حق آن كتاب آسماني به خوبي ادا شود و مشمول اين شعر نشويم كه:«در قيامت از شما قرآن شكايت ميكند حق مجازات عمل روز قيامت ميكند»در ميان گفتههاي شما نكتهاي در مورد لزوم همزماني زيبانويسي و رواننويسي وجود داشت. خواهشمندم در مورد اين موضوع اندكي بيشتر توضيح بدهيد كه از ميان اين دو مقوله كدام ارجحيت دارد و اصولاً قرآن را بايد به شكل يك محصول هنري نگاه كرد و يا محصولي كه نگاه كاربردي به آن داريم. ما امروزه به دنبال قرآني هستيم كه روان خوانده شود. مثلاً يك كودك را در نظر بگيريد كه ميخواهد قرآن را ياد بگيرد و نخستين بار صفحات مقدس قرآن در جلوي چشمان كنجكاو او قرار داده ميشود. اگر خطوط قرآني درهم و ناخوانا باشد، و تفاوت بسيار زيادي نيز با آنچه او در مدرسه از الفبا آموخته، داشته باشد، او براي هميشه از آن زده ميشود. زيرا انسان همواره از چيزي كه دريافت آن برايش سخت و مغلق باشد رويگردان است. در همة دوران تحصيلم همواره به افرادي برخورد كردهام كه معتقد بودهاند خط عربي بسيار وحشتناك و خواندن آن بسيار مشكل است. در حاليكه اين خط بسيار واضح و زيبا است، ما هستيم كه نميتوانيم آنرا به صورتي شايسته نشان دهيم.لذا، قرآن در ابتدا بايد روان نوشته شود تا خوانندة آن بداند اين چيزي جز آنچه قبلاً آموخته، نيست و آنرا با خود و فرهنگ خود غريبه احساس نكند و در مرحلة بعد، جنبه هنري آن هم بايد رعايت شود و البته توجه به معاني قرآن از همة اين نكات بالاتر است. زيرا خواندن قرآن بدون تدبير كردن و عمل به آيات الهي سودي ندارد. قرآن كتاب شفا و همانند نماز است اگر ندانيم خداوند با ما چه ميگويد اين خاصيت را درك نميكنيم و حلاوت آنرا درنمييابيم.اگر سيستم آموزشي ما به مرحلهاي برسد كه از همان ابتدا قرآن كريم را به شيوة درست آموزش دهند به جايي نميرسيم كه حتي تحصيلكردگان ما هم از خواندن صحيح قرآن عاجز باشند. قرآن كتابي محفوظ در ذهن آحاد جامعه ميشود و مردم خودشان پاسخ دغدغهها و مشكلاتشان را از درون آن ميجويند و قرآن را سرلوحه قرار ميدهند. بايد به دانشآموزان فهمانده قرآن يك كتاب مشكل و دستنيافتني نيست. بلكه ميتوان آنرا به آساني خواند و به آن عمل كرد. بايد آنها را ترغيب ميكنيم قرآن را از مهجوريت بيرون آورند و از كاركردهاي صرفاً تزئيني همچون سفرة عقد و هفتسين به سوي برنامة اصلي زندگي پيش ببرند.مسلمان بودن همراه با تفكر و تدبر در قرآن معنا مييابد و هر فردي طبق فرمايش امام صادق (ع) حداقل در روز بايد پنجاه آيه از كتاب قرآن را تلاوت كند.خوشنويسي قرآني در ايران چه مختصاتي نسبت به خوشنويسي ساير كشورها دارد. و آيا برتري خاصي بين آن بر خطوط ديگر كشورهاي اسلامي ديده ميشود.هر كشوري طي تاريخ فرهنگي خود در يكي از عرصههاي هنر به تكامل رسيده است و هر ملتي هنر مخصوص به خود را دارد. در زمينة خوشنويسي نيز با توجه به فراواني شاخههاي آن، هنروران كشور ما در خط نستعليق به اوج رسيدهاند. لذا مردم هيچ كشوري نميتوانند مانند ما اين خط را بنويسند.هر ملتي خط مخصوص به خود را دارد كه اگر ملل ديگر آنرا ببينند نميتوانند به طور كامل آنرا هضم كنند و اگر هم بخواهند با آن اثري خلق كنند هرگز پختگي لازم را نخواهند داشت. شايد بتوان تقليد كرد اما از آن بهتر نخواهيم شد. هيچ فرد خارجي نميتواند هماننداساتيد مبرز خوشنويسي ايران خط نستعليق بنويسد. از سويي ما هم نميتوانيم خطوط عربي را در حد اعلاء بنويسيم. مثلاً خط نسخ ايراني به لحاظ حجم، نگارش، نقطهگذاري با نسخ عربي تفاوت زيادي دارد. از سوي ديگر كلاً خطوط ايراني به لحاظ ريشهدار بودن هنر نزد آنها يك زيبايي فرهنگي را نيز در خود نهفته دارد و متمايز با خط عربي است.البته خودم با همة انواع خطوط كار كردهام و آن خشونتي كه گفته ميشود براي بعضي از انواع هنري خوشنويسي در هيچ كدام از خطوط اسلامي مشاهده نكردهام. اما ديدهام كه بعضي با گرفتار آمدن در دام تقليد، خالق آثار ناپختهاي شدهاند.هنر هر كشور و ملتي براي مردمان همانجا عزيز و از ديدگاه ما هم قابل احترام است. نميتوانيم بگوئيم خط نسخ عثماني كه مردم تركيه با آن مينويسند خوب نيست، زيرا اين اوج هنر آن مردم است. ما هم اين فراز را در خط نسخ ايراني متجلي كردهايم.كدام خط در حال حاضر خط رسمي نگارش كتاب آسماني به شمار ميرود و اصولاً چنين محدوديتي وجود دارد يا خير؟خط نسخ بدليل آنكه عربي است و با آن فرهنگ آميخته است ميتواند كاركرد بسيار بهتري براي نگارش قرآن داشته باشد. به علاوه اين خط بسيار تنوعپذير است بعنوان مثال ملل مختلف با ايجاد تغييراتي در خط نسخ عربي آنرا بنام خود ثبت كردهاند و عناويني همچون نسخ ايراني يا نسخ عثماني از همين مسأله نشأت ميگيرد.اما رسميت خاصي هنوز از سوي هيچ نهادي به يك خط مشخص داده نشده است. همچنين ميتوان گفت در هر كشوري يك خط كه بتواند اذهان را راضي كند خود به خود رسميت مييابد. در اين ميان البته نبايد دچار تعصب شويم من خودم در حال حاضر خط نسخ عثماني را براي نگارش قرآنهايم برگزيدهام زيرا با روحيات من سازگار است.در حال حاضر بهترين كار اين است كه از كشورهاي مختلف اسلامي اساتيد خوشنويسي گردهم بيايند و براي رسيدن به رسمالخط واحد به مذاكره و تبادل نظر بپردازند و پس از آن قرآن واحدي نوشته شود كه جاي هيچ حرفي باقي نگذارد. البته رسمالخط واحد به آن معني نيست كه همة ملل اسلامي با آن همه فرهنگ گوناگون از روي همان رسمالخط كپي برداري كنند بلكه فقط در اصل با هم يكسان شوند و آنگاه هركسي به فراخور سليقة خود قرآن را به نگارش درآورد.به موضوع تعدد نهادهاي تصميمگيرنده در مورد فعاليتهاي قرآني اشاره كرديد، لطفاً در اين مورد و لزوم وحدت يافتن آنها توضيح بيشتري بدهيد.در نظر بگيريد فردي را كه سالهاي سال حتي بيست سال زحمت كشيده و قرآني را نوشته است. او شبانهروز بيخوابيها كشيده و مشقات فراواني را تحمل كرده است. از بسياري خوشيها و تفريحات خود دست كشيده و در اين راه موسپيد كرده است. حال اين فرد بعد از اتمام قرآن انتظار چاپ آن را دارد سراغ ناشران ميرود كه با سودطلبي آنها مواجه ميگردد. سعي ميكند خودش در پي انتشار باشد. بايد يك جا برود تصحيح شود، جاي ديگر مجوز بگيرد، كاغذش جاي ديگر تأمين شود، چاپ جاي ديگر، صحافي جاي ديگر و بعد هم به سراغ فروش برود. در كجاي دنيا يك قرآننويس به اموري اين چنين مشغول ميشود. آيا نبايد نهادهايي متولي اين موضوع گردند كه قرآن را از كاتبان تحويل گرفته و او را به جاي صرف وقت در راههاي فني به خلق آثار بهتر و جديدتر ترغيب نمايند؟ در شأن يك خوشنويس قرآن نيست كه به هنگام نگارش به فكر فروش آن و تأمين معاش خانوادهاش باشد.به نظر من وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بايد از كاتبان حمايت كند و آنها را زير پوشش قرار دهد.به عنوان حرف آخر...من هميشه در آخر صحبتهايم درد دل ميكنم و معتقدم اين حرفها فقط حرف من نيست حرف خيليهاي ديگر است. شايد درددل مرحوم استاد حسين تهراني بود كه در سنين جواني به خاطر عارضة قلبي درگذشت. وي كاتب قرآن بود و هرچند اجل به آن بزرگوار براي به پايان بردن قرآنش مهلت نداد. اما با همان حال بيماري و دستان لرزان خوب به ياد دارم كه قرآن را نگارش ميكرد.ايشان در دوران حيات با بسياري از مشكلات زندگي دست به گريبان بودند و اگر آنروز از ايشان حمايت ميشد ميتوانست خدمت بيشتري كند و قرآن خود را تمام كند. چرا بعد از درگذشت او قدرداني ميكنيم كه ديگر هيچ فايدهاي براي او ندارد.خدمت به هنرمندان، خدمت به فرهنگ اجتماع است و اميدوارم روزي برسد كه اين مشكلات وجود نداشته باشد تا در زمينه هنر كه در بطن ايرانيان است از ساير ملل عقب بمانيم. وقتي نرسد كه بيگانگان از دستاوردهاي هنر ايراني سود ببرند و خودمان تهيدست شويم و بخواهيم از حاصل كار آنها تغذيه كنيم.پيرمردي را سراغ دارم كه تاكنون هشت قرآن نوشته و هيچ كدام به چاپ نرسيده است. اين بزرگوار در حال حاضر در بستر مرگ است بدون آنكه هيچ حمايتي از او بشود، مظلومانه جان خواهد داد.اگر از هنرمندان حمايت شود آنها با اين طراوت ذهني كه مييابند قطعاً به سوي پرورش استعداد جوانان هم خواهند رفت. در همين جا پيشنهاد ميكنم كه «خانة كاتبان معاصر ايران» تأسيس شود و ما هم هر كاري بتوانيم انجام ميدهيم و بخصوص در زمينة آموزش كتابت فعاليت كنيم تا قلمهاي ما بر روي زمين نماند.از شش قرآني كه نوشتهام دومين آن در حال حاضر در نمايشگاه نهم قرآن كريم عرضه شده كه به همت سردار رحيم صفوي و سپاه پاسداران به چاپ رسيده است. در آن هم خوشنويسي و هم رواننويسي لحاظ شده است كه بارزترين خصوصيت آن نداشتنن هيچگونه غلط املائي است كه پس از هفتبار تصحيح به اثبات رسيده است.اميدوارم روزي برسد كه شاهد نباشيم بيش از 90 درصد قرآنهاي چاپ شده در كشور به عثمانطه تعلق داشته باشد در حاليكه خط قرآن وي متعلق به فرهنگ ما نيست.